
چرا رقابت با هالیوود برای اروپا مهم است؟
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- ۲۹ بهم ۱۳۹۷
- تعداد نظرات :۰
امریکا چه سهمی از گیشه اروپا را ربوده است؟ سینمای فرانسه کجای کار است؟ در این ویدئوی کوتاه، به پاسخ این سوال پرداختهایم.
امریکا چه سهمی از گیشه اروپا را ربوده است؟ سینمای فرانسه کجای کار است؟ در این ویدئوی کوتاه، به پاسخ این سوال پرداختهایم.
فرهنگ و هنر | فرهنگ | آموزش
| دامنگستری رویکرد پستمدرنیسم، خیلی زود آموزشوپرورش را نیز دربرگرفت و به ویژه از دههی پایانی سدهی بیستم تاکنون، حتی وارد جزئیترین مباحث آن شد. به همین دلیل روشن است که هیچ نظام آموزشی در دنیا نه میتواند نسبت به این تحولات گسترده و سریع بیتوجه باشد و نه از نفوذ آن بگریزد.
روشن است بسیاری از نگاههای پستمدرن به دنیا و مسائل جاری آن -چون آموزشوپرورش- مربوط و برخاسته از دنیایی است که بستر و زمینهی آن را پدید آورده بود. در دنیای مدرن، آدمیان آموختند که چگونه جامعهای آگاه و بالنده، سازمان-هایی بالغ و رشدیافته و آموزشوپرورشی شاداب و پربار پدید آورند. آموختند چگونه آرام و تدریجی تغییرات را طراحی و اجراء کنند. یاد گرفتند چگونه با شکیبایی و مدارا دیدگاههای مخالف را بپذیرند و حقوق خود و دیگری را پاس دارند و دانستند که چگونه رشد کنند.
نویسنده میگوید: پستمدرنیسم در زندگی امروز ما جایی نخواهد داشت. البته تازگی این رویکرد بسیاری از جوانترها را شیفتهی خود میسازد و در مقابل بسیاری از سالمندترها را در برابر خود قرار میدهد. پستمدرنیسم بستهبندیشدهی وارداتی، که در آتش هیجانهای ما خوب دو آتشه نیز شده باشد، داروی دردهای ما نیست. نه باید شتابزده و پرشور فریفتهی آن شد و نه با تعصب و لجاجت با آن به مخالفت برخاست. راه میانهای هست….. مرد میانهای باید … کتاب آموزشوپرورش در شرایط پستمدرن در پی پاسخ به پرسشهای زیر است:
آیا پیوندی بین پستمدرنیسم با آموزش برقرار است؟ این رویکرد چگونه به آموزشوپرورش مینگرد؟ آیا در شرایط پست-مدرن فعالیتی رسمی به نام آموزشوپرورش وجود دارد؟ پستمدرنیسم چه تأثیری بر آموزش و فرایندهای همبسته با آن برجا میگذارد؟
آیا میتوان نمونهای از یک مرکز آموزشی پستمدرن را نشان داد؟ این مرکز چه ویژگیهای یکتایی دارد که آن را از مراکز دیگر جدا میسازد؟ یک کلاس پستمدرن چگونه است؟ تدریس تحت این شرایط چگونه انجام میگیرد؟ روابط انسانی درون آموزشگاهی دچار چه تغییراتی میشود و فعالیتهایی چون ارزشیابی، هدایت تحصیل و مدیریت پروژههای یادگیری به چه ترتیب صورت میپذیرد؟
دامنگستری رویکرد پستمدرنیسم، خیلی زود آموزشوپرورش را نیز دربرگرفت و به ویژه از دههی پایانی سدهی بیستم تاکنون، حتی وارد جزئیترین مباحث آن شد. به همین دلیل روشن است که هیچ نظام آموزشی در دنیا نه میتواند نسبت به این تحولات گسترده و سریع بیتوجه باشد و نه از نفوذ آن بگریزد.
در ایران هنوز تکلیف رابطهی رشتههای علمی و زمینههای پژوهشی با پستمدرنیسم روشن نشده است. یک دلیل اصلی برای این گنگی، بیم ناشی از برخورد ایدئولوژیکی ناشی از دیدگاه پستمدرن دربارهی حقیقت است.
این کتاب شاید چون نخستین اثر فارسی است که آموزشوپرورش را در شرایط پستمدرن بررسی میکند، دو هدف اساسی دارد، یکی به هر یک از دستاندرکاران امور آموزشی، تا در حد معمول با تعریف، تاریخچه و مهمترین آموزههای پستمدرن آشنا شوند و دوم بررسی دقیقتر برخی از شاخهها یا زیرمجموعههای نظام آموزشی در شرایط پستمدرن.
هدف اول، به آشنایی بیشتر و کاملتر، پیرایش برخی آگاهیهای نادقیق و همبسته و مرتبطسازی بعضی از اطلاعات پراکنده کمک میکند و هدف دوم مربیان پژوهنده و دانشجویان علاقهمند را در نقادی بعضی جنبههای مهم و مؤثر از آموزشوپرورش پستمدرن کمک میکند و زمینهی خاصنگری هرچه بیشتر در اینباره را فراهم میکند. نویسنده در ابتدا به تاریخچهی پستمدرن اشاره کرده و معانی پستمدرن را مورد واکاوی قراردادهاست. سپس تاریخچهی پستمدرن به روشی نو و به صورت مقایسهای ارائه شده است.
نویسنده در فصل دوم ابتدا تعریفی از مدرنیسم و مدرنیته آورده و سپس پستمدرنیسم را از منظر صاحبنظران به ۶ دسته تقسیم میکند. آنگاه به رویکردهای رایج در تعریف پستمدرنیسم که شامل (رویکرد تاریخی، فلسفی، هنری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی) میباشد، میپردازد. مؤلف در نتیجهگیری از این فصل مینویسد: کوششی که در این گفتار به عمل آمد، به تعیین یک نقطهی مشخص برای آغاز پستمدرنیسم یا مدرنیسم مربوط نمیشود، بلکه تلاشی است برای یافتن تاریخچهای تا حد امکان دقیق از این رویکرد که برای دستیافتن به معانی درستتر از آن مؤثر است.
“این کتاب شاید چون نخستین اثر فارسی است که آموزشوپرورش را در شرایط پستمدرن بررسی میکند، دو هدف اساسی دارد، یکی به هر یک از دستاندرکاران امور آموزشی، تا در حد معمول با تعریف، تاریخچه و مهمترین آموزههای پستمدرن آشنا شوند و دوم بررسی دقیقتر برخی از شاخهها یا زیرمجموعههای نظام آموزشی در شرایط پستمدرن.“
اکنون دو واژهی مدرنیسم و پستمدرنیسم به واژگان رایجی در علوم اجتماعی و پژوهشهای تربیتی تبدیل شده است. به علاوه شرایطی که در آن به سر میبریم، مستقیم یا غیرمستقیم سرشار از انتقاد به مدرنیته شده است. این انتقادها کمک می-کند فضای نویی باز شود که در آن پستمدرنیسم، فرصت و ظرفیت بررسی و ارزیابی فرآیندهای کنونی زندگی ما از جمله دربارهی آموزشوپرورش را داشته باشد. پس در حالی که مباحث مدرن و پستمدرن اثر معنیداری بر اندیشهی کنونی انسان دربارهی جامعه، سیاست و آموزشوپرورش برجای گذارده است و در حالی که به نظر «بلولند»، انتقاد پستمدرن بسیاری از زمینههای پژوهشی مرتبط با جامعهی انسانی را در برگرفتهاست، شاید پرداختن دقیق به معنا و تاریخچهی این رویکرد بتواند گام نخست برای داوری درست دربارهی آن باشد.
عنوان فصل سوم، «دربارهی مدرنشدگی آموزشوپرورش» است. «هابرماس» در مرور چگونگی پیدایش مدرنیته، آن را پروژه-ای در محدودهی سدهی ۱۸ میداند که توسط فلاسفهی روشنگری مطرح شد. او میگوید: آنان تلاش میکردند تا علمی عینیتگرا و اخلاق و قواعد کلی پدید آورند. فلاسفهی روشنگری میخواستند با به کار بستن این انباشتگی فرهنگی خاص به غنای زندگی روزمره یعنی ساختار عقلی زندگی اجتماعی یاری رسانند.
اثر و نفوذ فلاسفهی بزرگ قرنهای ۱۶ تا ۱۸ باعث شد نگاهها درباره انسان، قوا و زمینههای رشد آن دستخوش تغییرات اساسی شود. نقش مربیان بزرگی چون «فرانسیس بیکن»، «هرنه دکارت»، «اموس کمینوس»، «جان لاک»، «ژان ژاک روسو» و «کانت» در این راه چشمگیر و انکارناپذیر است.
ورود اندیشهای تازه، رفتهرفته زیرساختهای نظری آموزشوپرورش را به نحوی که با نیازها و انتظارات انسان نو شده، منطبق باشد، شکل داد. نهادهای آموزشی که در بیشتر موارد کوچک و دارای کارکردهای نامنظم و اتفاقی بود، دگرگون شدند و برای آرمانهایی که انسان مدرن در جستجوی آن بود، به انطباق هدفمند پرداختند. تبدیل نهادها به سازمانهای آموزشی، یکی از جدیترین اقدامات و اثرات مدرنیته به شمار میآید که در تغییر معنای آموزش و فرد تربیت شده و پیروی آن، گسترش و فراگیری آموزش نقش اساسی داشت. مراکز آموزشی در جامعه دارای موقعیتی ویژه و خاص شدند و پایندگی و دوام آنان چون به انجام دستهی بزرگی از کارکردهای گوناگون اجتماعی وابسته بود، تضمین شد. به این ترتیب آموزشوپرورش که مدرنیسم در پی آن بود، خواه ناخواه مشخصاتی مییافت که آن را از آموزشوپرورش پیش و پس از آن متمایز میساخت.
به هر روی مهمترین مشخصه آموزشوپرورش مدرن در مقایسه با دورههای پیش از خود، به هدفهای آن مربوط میشود. روشن است که سایر تغییرهای پدید آمده در روشها، برنامهها، وسایل، تسهیلات و منابع و مواد آموزشی برای پشتیبانی از هدفهای نو تا به ثمر برسند، بود. این هدفها بازتاب ایدهآلهای مدرنیسم در ساخت انسان و جامعهی دلخواه آن به شمار میآمد.
«آهنچیان» مینویسد: دیگر از تغییرات اساسی روی داده در نظام آن اندیشه و آرای فلسفی، طی دوران مدرنیته به «انسان» مربوط میشود. با ورود به دورهی روشنگری بود که تغییرات اساسی در اندیشههای مربوط به انسان روی داد. عصر روشنگری عصری بود که در آن فرد یا سوژهی اصلی کشف شد. چنانکه «دیویی» می-نویسد: «این روشنگری بود که به بشر اطمینان داد با پیشترفت علم و به وسیلهی فروپاشی جهل و خرافه میتواند نهادهای آزاد را پایه بگذارد».
با بررسی مختصر تاریخ مدرنیته روشن میشود که فلاسفهی مدرن به بحث برای طبیعت ذهن و عقل انسانی علاقه داشتند تا به کمک آن پیشرفت آدمی را تضمین کنند. این عقل چنانکه «هارکین» اشاره میکند، وسیلهای است که انسان مدرن چون یک عالم، میتواند با به کار بستن آن، خود و دنیا را نجات دهد.
اصطلاح جامعه نیز از محصولات مدرنیته است. مجموعهای از انسانها در قالب تودههای بسیار بزرگی که در قالب نظمی آهنین، در طبقههای مختلف قرار گرفتهاند، دارای وظیفهای هستند و نقشی را بر عهده دارند. جامعهی مدرن یکسره در حال بررسی خود است. چنانکه «گیدنز» بر آن اصرار میورزد، بازاندیشی که از ویژگیهای پایهای مدرنیسم است باعث پیشرفت جامعه مدرن میشود. تحت همین ویژگی است که برای نخستین بار، سوژهی تحقیق یعنی انسانها، چون عنصر درونی ابژهی تحقیق که جامعه باشد در نظر گرفته میشوند.
در نهایت این فصل، چگونگی مدرنشدگی آموزش را مورد توجه قرارداد. مدرنیسم با پرچم آزادسازی به کمک قوای عقلانی، بهترین راه دستیابی به هدفهای خود را در آموزشوپرورش جستجو کرد ؛ به این دلیل باید هوشیاری و دقت آن در انتخاب بهترین وسیله برای رسیدن به هدفهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را مورد تحسین قرار داد.
فصل چهارم نیز با عنوان «گذری بر دیدگاهها و یافتههای پژوهش دربارهی آموزشوپرورش پستمدرن» به بررسی آثار اندیشمندان بزرگی چون «لیوتار »، «رورتی»، «ژیرو» و «هابرماس»، «ویلیام دال» و دیگران میپردازد.
مرور دیدگاهها و نتایج پژوهشها دربارهی آموزشوپرورش پستمدرن نشان میدهد که پستمدرنها در پارهای نکات چون محتوای دانش، برنامه درسی، تکنیک در بنیادهای دانش، آموزش و تدریس و از ساحت انداختن رابطههای مبتنی بر قراردادهای از پیش تعیین شده با یکدیگر هم عقیدهاند، مواردی چون نقش و حدود وظیفهها و اختیارات معلم، ضرورت یا عدمضرورت تعیین موقعیت ویژهی مکانی برای مدرسه و قرارداد ارزشیابی به منظور سنجش اندوختهها و تعیین ملاکی برای ارتقای پایههای تحصیل دانشآموزی از جمله مواردی است که آنان بر سر آن عقیدههای مختلف یا گاها متضاد دارند. بنابراین با مرور این فصل، به ما اجازه میدهد که به اشتراک همهی آنها بر اساس مهمترین آموزههای پستمدرن تاکید کنیم.
«رابطههای انسانی: بررسی چند نکته» عنوان فصل پنجم میباشد. موضوع بحث این فصل بر رابطههای انسانی متمرکز شده است. رابطه در آموزشوپرورش از آن جهت اهمیت دارد که بدون برقراری آن چون پیوندی برقرار نمیشود و تعاملی صورت نمیگیرد، پس فرایند یادگیری فعال نمیشود؛ یعنی آموزش صورت نمیگیرد. به تعبیر «گیل»، مدرسه یک مؤسسهی اجتماعی است که در آن ارتباط از یکسو به تحقق وظیفههای رسمی مدرسه، اخذ تصمیم, هماهنگی تأمین قدرت برای رفع نیازها، و شکلگیری رابطههای غیررسمی یاری میرساند و از سوی دیگر، به پیشبرد هدفهای تربیتی در بارهی جریانهای اجتماعی مانند همکاری سازگاری و توافق میانجامد.
“کلاسی که در دل مدرسهای با شرایط پستمدرن تشکیل شده باشد، باید ویژگیهای منحصر به فردی داشته باشد. اگر آنچنان که «دلانتی» میگوید بپذیریم که جنبهی تئوریک پستمدرن شالودهشکنی است. این فصل در پی پاسخگویی به سوالاتی چون: کلاس پستمدرن بنیادهای خود را بر چه چیزهایی قرار میدهد؟ محدودیتهای مکانی و زمانی و ویژگیهای نیروی فعال درونی خود را چگونه تحلیل میکند؟“
به عقیده بسیاری از اندیشمندان، مدرنیته به کمک صنعتیشدن، افقهای روابط اجتماعی را در حدی فراتر از فاصلهها حتی در قالب یک نظام جهانی گسترش میدهد. به زعم «بک» مدرنیته بر انسانها تحمیل شده است. رابطهی مناسبات اجتماعی و مدرنیته، همچون رابطهی مستعمره و استعمارگر نیست. وقتی انسانها وارد دوران مدرن میشوند، به تدریج آمادگیهای لازم برای زندگی در حیات دنیایی آن را پیدا میکنند و خود را با آن سازگار میسازند. برای پستمدرنیسم، مسالهی روابط انسانی یکسره با مسالهی زبان درآمیخته است. چنانکه «لیوتار» میگوید: « اگر خواسته باشیم روابط انسانی را درک کنیم، آنچه مورد نیاز است نه فقط وجود نظریهای دربارهی ارتباط است، بلکه نظریهای درباره بازیهای زبانی نیز هست که وجود یک بازی را چون اصلی بنیادین میپذیرد.» از نظر «لیوتار»، ارتباطات انسانی یک جنگ است. شاید به این علت که در شبکههای پیچیدهی کنترل و روابط اجتماعی شرایط پستمدرن (قدرت) و توزیع آن، مبارزهای همیشگی و تمام عیار را پدید میآورد.
به طور خلاصه، چشم اندازهای پستمدرن به شکل مستقیم، ظهور گونهگونی گستردهتری از روابط اجتماعی را مشخص ساخت و تمایز بین سوژه و ابژه را درهم شکست. این روابط در شرایط پستمدرن دچار بیقاعدگی است؛ یعنی رابطهها به صورت آزاد و بدون توجه به قواعد از پیش تعیین شده تنظیم و برقرار میشود؛ به نحوی که هیچ قیدی (از جمله ردههای قدرت) آن را محدود نمیسازد. چنین به شکلگیری انسانیت که از طریق تعاملهای اجتماعی ما ساخته میشود، کمک می-کند. تصویر نمادین رابطههای انسانی در مدرسهی پستمدرن شوقانگیز است. مدرسهی پستمدرن سرشار از بحثها، جدل-ها و گفتگوهایی است که هدف اصلی آن، رسیدن به یک نقطهی واحد از نظریات با دیدگاهها نیست.
به علاوه در چنین مدرسهای، رابطهها فقط بر پایهی گفتگوهای عقلی استوار نمیشود. در اندیشهی «لیوتار » رابطههای انسانی فاقد هرگونه حدومرز و ویژگیهای محدودکننده است. از نظر وی، طرفین رابطه، بازیکنهای یک بازیاند که هدف آن-ها از گفتمان، بررسی موشکافانهی اختلاف عقایدشان است. به علاوه شرایط پستمدرن، آزادی از ساختارگرایی را نشان نمی-دهد، بلکه نشاندهندهی شدت و پیچیدگی رابطههای ساختاری است؛ هرچند این رابطهها چندان هم از قواعد مجموعهی معینی از اصول پیروی نمیکنند و در زمینههای یکسره خردشده قرار دارند.
«رورتی» نیز هدف از آموزشوپرورش را خود آفرینندگی میداند. او از سازمانی چون مدرسه انتظار دارد زمینههایی برای خود آفرینندگی افراد فراهم کند. نکتهی اساسی در سازمانهای اجتماعی این است که به همه اجازه داده شود شانس خودآفرینندگی را داشته باشند تا تواناییهای خود را به بهترین نحو نشان دهند.
«سیمای مدرسه در شرایط پست مدرن» عنوان فصل ششم کتاب است. در دوران مدرن، مدرسه تبدیل به رسمیترین و فراگیرترین مرکز آموزش شد. هدف اصلی این مرکز، کمک به تربیت کودکان است تا بتوانند در محیطی که کاملا پربار شده است، آموزشهایی را دریافت کنند که آنان را برای تبدیل شدن به شهروندانی رشید آماده سازد. مربیان و اندیشمندان پست-مدرن با گرفتن انگشت اشاره به سوی آموزشوپرورش مدرن و اصلیترین عوامل اجرایی آنها یعنی مدارس، از نو مسائل و مشکلات آن را به دیدهی انتقادی نگریسته و کوشیدند آموزشوپرورش را از چنگ فرمولهای تعیینشده و محدودکننده و مدارس را از فشار سهمگین دیوانسالاری و حرکت به سوی استانداردسازی رها سازند.
هرچند تصویری که پستمدرنها از مدرسه نشان میدهند آمیختهی ناهمگونی است، اما بررسی تفاوتهای آن با مدرسهای مدرن میتواند جالب باشد. این فصل به مقایسهی مدرسهی مدرن با پستمدرن میپردازد؛ و سیمای مدرسهی مدرن و پستمدرن را به تصویر میکشد.
«کلاس پست مدرن» عنوان فصل هفتم کتاب میباشد. روشن است کلاسی که در دل مدرسهای با شرایط پستمدرن تشکیل شده باشد، باید ویژگیهای منحصر به فردی داشته باشد. اگر آنچنان که «دلانتی» میگوید بپذیریم که جنبهی تئوریک پستمدرن شالودهشکنی است. این فصل در پی پاسخگویی به سوالاتی چون: کلاس پستمدرن بنیادهای خود را بر چه چیزهایی قرار میدهد؟ محدودیتهای مکانی و زمانی و ویژگیهای نیروی فعال درونی خود را چگونه تحلیل میکند؟ مسائل فرهنگی و اجتماعی اعضای کلاس را به چه ترتیب تفسیر میکند؟ موضوع دانش، تقسیمبندی آن و روشهای گسترش آن را چگونه سامان میدهد؟ دربارهی خود و دیگری و رابطههای گریزناپذیر در محیط یادگیری چه قضاوتی دارد؟ در همین رابطه مسألهی نمادهای ارتباطی و زبان چگونه بررسی میشود، میباشد. البته در این فصل بر موضوعاتی تأکید خواهد شد نظیر: معلم، تکنولوژی آموزشی، مواد درسی، و ارزشیابی؛ چون چالشهای اصلی کلاسهای درسی را از خود متأثر میسازد. بنابراین در این فصل، نمایی از کلاس پستمدرن ارائه میشود. البته باید به این نکته توجه کرد که بررسی مدرسهی پست-مدرن باید در قالب اجتماعهای پستمدرن و براساس آموزههای اصلی آن صورت گیرد. مطالعهی کلاس پستمدرن نیز باید در رابطه با مدرسهای به انجام برسد تا هم ابهامها و تاریکیها و هم تشخیصها و روشنیهای آن مشخص شود.
فصل هشتم با عنوان «دانشگاه مجازی مرور کانونهای امید و بحران»، یکی از آشکارترین پدیدارهای آموزشی در شرایط پستمدرن را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. گرایشهای پستمدرنیسم به سوی فروپاشی مرزها، برداشتن محدودیتهای تحمیل شده بر اندازهی کلاسها، رواج چند فرهنگی، باز گذاشتن امکان ورود مدلهای گوناگون به کلاس آمیخته با گسترش فراگیر رابطهها، حذف تدریجی طبقهها، پیشگیری از ورود بستههای مشروع دانش به جریان یادگیری از سوی مراجع ویژه بدون نقد و بررسی و مواردی چون این در شکلگیری دانشگاه مجازی موثر بوده است.
دانشگاهها که براساس یکی از رسالتهای دیرپای خود موظف به پیشگامی در راه آزادی عقیده و مبارزه با خرافه و ناگاهی بودهاند، در شرایط تازهای که از گسترش شبکهی جهانی اینترنت اثر پذیرفته است، جایگاه و نقش خود را در تولید و انتشار دانش تخصصی در خطر میبینند. به علاوه اگر دانشگاه رسالت خود را مبنی بر کنترل اطلاعات و دانش فراموش کند، امکان بروز ناهنجاریهایی در فرآیند تولید و استفادههای غیرموجه در انتشار و همهگیری دانش وجود دارد که بدون تردید نه فقط آیندهی دانشگاه بلکه آیندهی بشر را تهدید خواهد کرد. به این ترتیب رویآوری دانشگاهها به سوی آموزش الکترونیک، فقط زاییدهی قرارگرفتن جبری در جریانهای بزرگ تحولات فناوری اطلاعات نبوده است، بلکه هدفهای مالی و اقتصادی دانشگاه برای کسب درآمد بیشتر در راه توسعهی بیشتر محسوب نمیشود؛ اما آیا دانشگاهها در چنین شرایطی اختیار و امکان لازم برای ایجاد و رشد آموزشهای الکترونیک را دارند؟ چه موانع یا امکاناتی وجود دارد؟ آیا میتوان اینترنت را به عنوان جایگزینی برای کسب آگاهی و دانشاندوزی برگزید؟ در این فصل کوشش شده است تا این موضوع با مروری بر مفهوم آموزشهای الکترونیک گشودهتر شود و به ویژه کانونهای امید و بحران چون زیرساختهای نظری این بحث شناسایی و پیشنهاد شود.
در این فصل، آموزش الکترونیک به عنوان روش نوین آموزشی که برای دنیای بدون مرز، چندصدایی و چندفرهنگی پست-مدرن از امتیازات ویژهای برخوردار است، به عنوان روش اصلی مورد استفادهی مراکز آموزشی در محیط مجازی معرفی شد و کاستیها و برتریهای آن نسبت به آموزشهای کلاسیک و آموزش از دور بررسی شد. پس از آن توجه به کانونهای نظری که به نوعی زیرساخت شکلگیری با گامهای مجازی به شمار میروند. در دو پیوستار شامل نقاط امیدبخش و پشتیبان و نقاط بحرانی و مقابل به این نتیجه محافظهکارانه انجامید که حرکت به سوی راهاندازی و گسترش چنین دانشگاهی، مستلزم بررسی همه جانبهی شرایط، محدودیت امکانات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در کشور با هر منطقه است.
آخرین فصل کتاب نیز «با همنگری؛ انسان، روابط انسانی، آموزشوپرورش» نام دارد. نویسنده در این فصل کوشیده است به جمعبندی آنچه که در فصول گذشته ارائه شده است، بپردازد و تصویر کل آموزشوپرورش در شرایط پستمدرن ترسیم کند.
نقد و ارزیابی
کتاب حاضر را میتوان دریچهای نو به ادبیات نظری پستمدرنیسم در نگاه به آموزشوپرورش دانست، اما بایستی به چند نکته توجه کرد: ابتدا اینکه مشخص نیست نویسنده خود را طرفدار آموزشوپرورش پستمدرن میداند یا مخالفان آن. دوم اینکه نویسنده به شکل شایستهای به واکاوی فلسفی- نظری مفهوم آموزش (بیلدینگ) و پستمدرن نپرداخته است؛ باید متذکر شد که به رغم نوآوری کار، در طرح مفاهیم و نظریات مطرح شده لازم است نویسنده در چاپهای بعدی کتاب دقت لازم را به عمل آورد. سوم اینکه برای نویسنده کتاب بایستهتر آن بود که انتقاداتی را که از جانب خود مدرنیستها چون «ایلیچ»، «آلتوسر »، «گرامشی»، «بوردیو» و… از یکسو و متفکرین پستمدرنی چون «هایدگر» و «فوکو» و امثالهم از سوی دیگر بر آموزشوپرورش مدرن نمودهاند را مطرح میکرد و در آخر نظر خود را به شکل شفاف در مورد جبههگیریهای گوناگون نظری فلسفی ابراز میکرد. نکتهی اساسی چهارم اینکه نویسندهی محترم بایستی به آموزشوپروش در ایران نظر میکرد و به بررسی و تحلیل شرایط تاریخی، موجود و حتی آیندهی آموزشوپرورش در ایران میپرداخت تا وضعیت این امر اجتماعی در جامعهی ما روشن شود که از چه ساحتی برخوردار بوده است؛ چرا که در دیدگاه جامعه شناختی، نهادی چون آموزشوپروش و سازمانهای تابع آن، برآیند سیر تاریخی همزمان و در زمان با ساختارهای گوناگون دیگرند؛ لذا شناخت جامعهی ایرانی، سیر تاریخی و تعیین جایگاه آن، کاری اساسی است که طرح این بحث در کتاب حاضر انتظار میرفت. در مورد فصل هشتم نیز مشخص نشده است که با تکیه بر کدام دیدگاه فلسفی- جامعه شناختی آموزش الکترونیکی مورد تاکید قرار گرفته است؟ پر واضح است که شرایط کنونی جامعه که ما در مقایسه با کشورهای صنعتی پیشرفته، به لحاظ شاخه سرانههای آموزشی متمایز میباشد و لذا ترجیح و پیشنهاد رویکردی برآمده از تحلیلی است که با واقعیات جامعهی ما، حداقل در زمان حال فرسنگها فاصله دارد.
منبع: نشریه علوم اجتماعی، شماره ۶۷
علم و فلسفه | فلسفه و حکمت | فلسفه تکنولوژی
| تأثیر عظیم هایدگر در فلسفه تکنولوژی غیر قابل انکار است و بسیاری از فیلسوفان تکنولوژی نسل بعد از جمله دریفوس و بورگمان مستقیماً متأثر از هایدگر و رویکرد خاص او نسبت به تکنولوژی بودهاند. تحلیل هستیشناسانهی او از ماهیت تکنولوژی نیز تا به این روز بیرقیب مانده است.
اگر لحظهای نگاهی به اطراف خود بیندازیم، به سختی ممکن است چیزی پیدا کنیم که ساختهی دست بشر نباشد. این یعنی تکنولوژی چنان محیط زندگی ما را عوض کرده است که پیش از این هرگز در تاریخ حیات انسان سابقه نداشته است. همین امر باعث شد که طی دوران پس از انقلاب صنعتی علیالخصوص قرن بیستم و با عبور از دو جنگ جهانی خانمانسوز، بسیاری از اندیشمندان از جمله جامعهشناسان، دانشمندان علوم طبیعی، نویسندگان ادبی، الهیدانان و حتی برخی از فیلسوفان مهم این دوران، در باب ماهیت تکنولوژی، منشأ پیدایش آن، آثار آن بر حیات فردی و اجتماعی انسان و نیز آیندهای که در پیش روی ما قرار میدهد، اندیشهورزی و قلمفرسایی کنند.
بسط و وفور اینگونه آثار به خصوص در حوزهی فلسفه، به تدریج به شکلگیری حوزهی پژوهشی خاصی انجامید که امروزه از آن با نام «فلسفه تکنولوژی» یاد میشود. با این حال تنوع این آثار از حیث زمینههای دانشی، مبانی فلسفی، رویکردهای پژوهشی و نهایتاً داوریهای انجام شده در باب ماهیت تکنولوژی و آثار آن، آنچنان گسترده است که به سختی میتوان تمامی آنها را ذیل یک عنوان واحد قرار داد. از این حیث فلسفه تکنولوژی با آنکه موضوع مستقل خود را داراست، به طور عمده برآمده از نگاهی است که یک فیلسوف تکنولوژی به مقولههایی همچون انسان، سیاست، هستی، جامعه، دین، تاریخ و فرهنگ دارد که همواره متکی به تحلیلهای تاریخی، پیشفرضهای فلسفی، اطلاعات جامعهشناختی و حتی تجارب زیستهی شخصی او است. در ادامه مروری خواهیم داشت بر برخی از مشهورترین سنتها و جریانهای فکری در تاریخ فلسفه تکنولوژی.
شاید یکی از گستردهترین و نافذترین جریانهای فکری ناقد تکنولوژی مدرن، متعلق به اصحاب نظریهی انتقادی یعنی اعضای مکتب فرانکفورت باشد که تا میزان زیادی تحت تأثیر آثار مارکس، هگل و وبر قرار داشتند. نقد این افراد به تکنولوژی مدرن، نه متوجه ذات تکنولوژی که متوجه طبقهی حاکمی است (نظام سرمایهداری) که از طریق کنترل ابزار تولید و حتی رسانه، سیاست و فرهنگ به دنبال نظمدهی هر چه تمامتر جامعه در راستای حاکمیت بیشتر خود هستند. از طرفی مالکیت این طبقه بر تکنولوژی و ابزارهای تولید به مرور موجب تقویت بیشتر قدرت خود، افزایش فاصله طبقاتی و رشد نرخ بیکاری میگردد و از طرف دیگر برای حفظ تداوم این روند، طبقه حاکم سیاست را نیز به زیر بند عقلانیت ابزاری درمیآورد که به تکنوکراسی میانجامد. طبق بیان وبر، عقلانیت ابزاری که نوعی از توجیه عقلانی است که تنها به بهینگی یا کارآمدی (Efficiency) یک ابزار برای تحقق یک هدف نظر دارد متفاوت با عقلانیت ارزشی است که در مورد ارزشهای مطلق، به طور فی نفسه و مستقل از نتایج آنها بحث میکند. با حاکم شدن عقلانیت ابزاری بر سیاست یعنی همان تکنوکراسی، هرگونه تلاشی برای حاکم نمودن ارزشها در عرصهی عمومی با استدلال ناکارآمدی سرکوب میگردد. هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس از جمله شاخصترین چهرههای مکتب فرانکفورت هستند که به این مباحث پرداختهاند. به علاوه تأثیر مکتب فرانکفورت و بحث از مواردی همچون نظام سرمایهداری، عقلانیت ابزاری و یا منطق بهینگی را میتوان در آثار برخی از فیلسوفان تکنولوژی بعدی همچون کارل یاسپرس، ژاک الول و نیز اندرو فینبرگ به صراحت مشاهده نمود.
“نقد مکتب فرانکفورت به تکنولوژی مدرن، نه متوجه ذات تکنولوژی که متوجه طبقهی حاکمی است (نظام سرمایهداری) که از طریق کنترل ابزار تولید و حتی رسانه، سیاست و فرهنگ به دنبال نظمدهی هر چه تمامتر جامعه در راستای حاکمیت بیشتر خود هستند.“
مارتین هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست مشهور قرن بیستم اما از وجه دیگری به تکنولوژی مدرن نظر نمود. در نگاه هایدگر هستی در هر دوره معنای خاصی دارد که حوالت تقدیر است و در اختیار ما نیست که با ارادهی خود آن را تغییر دهیم. هستی همان امر مستور و پنهانی است که در هر دوره با انکشاف خاصی خود را نمایان میسازد به طوری که ما حتی خود آن انکشاف را به جای خود هستی میانگاریم. به همین طریق، فراموشی هستی در طول تاریخ حیات انسان از زمان پارمنیدس تا به حال به جایی رسیده است که در عصر ما -همان گونه که نیچه بیان کرده است- معنای هستی چیزی جز ارادهی معطوف به قدرت نیست. همین انکشاف خاص هستی است که واقعیت یافتن مادی آن، تکنولوژی مدرن را پدید آورده است. حقیقت تکنولوژی مدرن همین انکشاف هستی در زمانهی ماست که هایدگر نام «گشتل» یا چارچوببندی را بر آن میگذارد. گشتل انکشاف خاصی از هستی است که «نوعی تعرض است، تعرضی که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار میدهد که تأمین کنندهی انرژی باشد تا بتوان انرژی را از آن حیث که انرژی است از دل طبیعت استخراج و ذخیره کرد.» گشتل نوع خاصی از به نظم درآوردن طبیعت است که به صورت درافتادن و تعرض است و خواهان آن است که همه چیز در همه جا در حال آماده باش، محاسبهپذیر انضباطپذیر و به شکل منبع لایزال باشد. عصر امروز، عصر استیلای گشتل است که همان ماهیت تکنولوژی است. تنها راه رهایی از آن نیز، آنگونه که هایدگر ذکر میکند روی آوردن به هنر و گشودگی به رازآمیزی است. در واقع نمیتوان برای رهایی از گشتل برنامه و راهکار داشت چرا که برنامهریزی خود جز تنیدن بیشتر در گشتل نیست. تنها باید برای شنیدن آوای دیگری از هستی در انتظار نشست. تأثیر عظیم هایدگر در فلسفه تکنولوژی غیر قابل انکار است و بسیاری از فیلسوفان تکنولوژی نسل بعد از جمله دریفوس و بورگمان مستقیماً متأثر از هایدگر و رویکرد خاص او نسبت به تکنولوژی بودهاند. تحلیل هستیشناسانهی او از ماهیت تکنولوژی نیز تا به این روز بیرقیب مانده است.
در میانهی دهههای هشتاد و نود میلادی شاهد پیدایش رویکردهای جدیدی در مطالعات تکنولوژی هستیم که در مقابل آنچه میتوان فلسفه تکنولوژی کلاسیک نامید، دارای نگرشی مثبتتر به تکنولوژی، مخالف جبرانگاری تکنولوژیک، متمرکز بر مطالعات تجربی و متوجه تکنولوژیها به طور مصداقی و انضمامی است. سنتهای جدید از جمله برساختگرایان اجتماعی تکنولوژی، پراگماتیسم، پساساختارگرایی، پساپدیدارشناسی، مطالعات فرهنگی و مطالعات رسانه و ارتباطات به بحث در مورد تکنولوژیهای مختلف، چگونگی توسعه آنها در جامعه و آثار اجتماعی تکنولوژیهای خاص پرداختند و عمدتاً در این مسیر، از موردکاوی بهره بسیار گرفتهاند. همچنین گروهی نیز با رویکردی تحلیلی، به مطالعه ماهیت مصنوعات تکنیکی، ماهیت دانش مهندسی، رابطه میان علوم مهندسی و علوم طبیعی و … با تمرکز بر توصیف و نه ارزیابی و نقد، روی آوردند. به علاوه بحث از اخلاق کاربردی در حوزهی تکنولوژیهای مختلفی از جمله بایو، نورو، نانو، رایانش و محیط زیست در همین دوران پا گرفت که هدف از آنها ارائهی تجویزهایی عملی برای توسعهی مسئولانهی تکنولوژی و نه آنطور که در فلسفه تکنولوژی کلاسیک رایج بود، تصمیم بر پذیرش یا طرد تکنولوژی به نحوی اجمالی و کلی است.
به طور خلاصه، آنچه میتوان فلسفه تکنولوژی معاصر –در مقابل فلسفه تکنولوژیک کلاسیک- خواند، تلاش دارد که با دقت فلسفی افزون، موردکاوی و ارائهی راهکارهای عملی، تحلیلهای مناسبتری برای مواجههی جامعهی معاصر با تکنولوژی، اعم از کاربری بهتر و طراحی مسئولانهتر ارائه کند. البته فلسفه تکنولوژی معاصر بدون عطف نظر به بصیرتهای عمیق فلسفه تکنولوژی کلاسیک کممایه و سطحی خواهد ماند و لذا محتاج آن است که همچنان با نقادی دقیق آرای نیای خود، تصویری حقیقیتر از حیات انسانی ارائه کند.
| آئین رونمایی از تارنمای باشگاه اندیشه روز پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه، در کانون اندیشه جوان برگزار شد.
محسن رحیمی سرپرست کانون اندیشه جوان در ابتدای این مراسم گفت: در آستانه ۲۰ سالگی کانون شاهد رونمایی از نسخه جدید تارنمای باشگاه اندیشه به عنوان یکی از سرمایه های ارزشمند کانون هستیم. از مدیران عامل ادوار کانون و دیگر عزیزان تشکر میکنم بابت این دوراندیشی و میراث گرانبهایی که برای کانون به جا گذاشتند که در ۲۰ سالگی کانون میتوانیم از آن سخن بگوییم.
دکتر مسعود فیاضی رئیس هیئت مدیره کانون اندیشه جوان به عنوان دومین سخنران این نشست گفت: ابتکار سایت باشگاه مربوط به حدود ۱۶ سال پیش است که در این ایام موفقیتها و نقش آفرینیهای خوبی داشت. سایت باشگاه از ابتدا بنا بود کانون اندیشه جوان در فضای مجازی باشد. کانون برای حرکت در گفتمان انقلاب راه اندازی شد. ما یک سایت کانون را داریم که کارهای حقیقی ما را بازتاب میدهد. اما یک وقت سایت باشگاه را داریم تا اهداف کانون را بر اساس اقتضائات فضای مجازی دنبال کند. یک بنیان اساسی سایت این بود تا تم اصلی سایت مباحث اندیشهای و فکری باشد. یعنی حیطهای را هدف قرار داده بود که تأثیرگذارترین بخش در جبهه فرهنگی انقلاب است و آن هم تولید اندیشه است. ما هنوز هم در خصوص مرجع فکری یک خلأ اساسی داریم. خصوصاً اتفاقات دهه اخیر باعث شد مرجعیتهایی که در فضای حقیقی وجود داشتند نزد مخاطب ما مقداری جایگاهشان را از دست بدهند.
وی سپس گفت: گفتمان انقلاب یک تفکر و دال مرکزی دارد که ماهیتهای واحدی را در حوزههای مختلف تسری داده است. انقلاب ما ماهیتی کاملاً فکری دارد و از طرفی رقبایی هم دارد که باید به آنها هم بپردازیم. در آینده سایت ما باید در این حوزهها راهبرد اساسی خود را مشخص کنیم. نکته مثبت دیگر سایت باشگاه این است که در بستر فضای مجازی تعریف شده بود. یعنی سایت باشگاه این انعطاف را دارد که بر اساس فضای مجازی خود را بازسازی کند. فضای مجازی عرصه گسترده ای در مقابل جمهوری اسلامی ایجاد کرده که یک تیغ دو لبه است. یکی از سناتورهای آمریکایی میگفت ما اشتباه کردیم که اینترنت را به ایران بردیم چون در کوتاه مدت ما نتیجه میگیریم ولی در بلند مدت این ایران است که از این فضا بهره میبرد.
مسعود فیاضی ادامه داد: حرف اسلام همیشه یک چیز است اما روشهای ارائه متفاوت بوده است. بنابراین تصلبی در شیوههای ارائه وجود ندارد و سایت باشگاه میتواند در این زمینه نقش ایفا کند. راهبرد اساسی سایت باشگاه آزاداندیشی و تضارب آراء بود یعنی قرار بود یک زد و خوردی میان اندیشهها اتفاق بیفتد. ما ابایی از اندیشههای رقیب نداریم و نه قائل به سکوتیم و نه قائل به سانسور بلکه قائل به نقد و بررسی هستیم. تضارب آراء قدرت تصمیم گیری و انتخاب را برای مخاطب بالا میبرد تا حرفی که قوی تر باشد را انتخاب کند و ما چون حرف مان قوی تر است ترسی از این مسأله نداریم. نکته دیگر این است که سایت باشگاه بنا داشت از جامعه علمیکشور چه در حوزه و چه در دانشگاه استفاده حداکثری بکند. لذا بازنشر مطالب را نیز در سایت داشتیم. اگر چه بخش زیادی از سایت باشگاه تولید بود. در مورد اندیشههای متفکران جبهه غیر خودی نیز راهبرد ما مطرح کردن آنها در کنار نقد و بررسی است. سایت باشگاه فعال و زنده و پاسخگو بود و مخزن مطالب نبود. مثلاً این ویژگی را در نورمگز نمیبینیم و صرفاً مخزن مقالات است.
دکتر حبیب رحیم پور ازغدی، مجریکارشناس برنامه زاویه، به عنوان دیگر سخنران این نشست در ادامه گفت: حل کردن معمای رسانه علوم انسانی یکی از پرسشهای امروز ماست. اصل عرض من این است که ما نیاز داریم دوباره فکر کنیم که رسانه علوم انسانی چیست؟ یکی از دلایلی که علوم انسانی در عرصه عمومی نمیتواند نقش ایفا کند این است که پاسخ این سوال را نمیدانیم. بعضاً پاسخهای اشتباهی نیز به این سوال داده شده است. باشگاه یکی از عرصههای نوآورانه و اثرگذار کانون بود اما در مقطعی اشتباه مهلکی اتفاق افتاد و آن از کار انداختن سایت باشگاه اندیشه بود. مثل این که یک بازاری بخشی از سرمایه خود را آتش بزند. شرط اثرگذاری باشگاه اندیشه دو چیز است: یکی این که ایمان بیاورد به این که همه چیز بودن، هیچ چیز بودن است. اگر سایت باشگاه سودای همه چیز بودن داشته باشد بی شک به هیچ چیز بودن دچار خواهد شد. دوم این که من چه چیز هستم منوط به این است که به این پاسخ دهیم من چه چیز نیستم؟ اگر بتوانید بگویید چه چیز وظیفه شما نیست شاید بتوانید بگویید چه چیز وظیفه شما است.
وی افزود: انقلاب اسلامی در وهله اول یک اندیشه است و امکان انحراف این اندیشه وجود دارد. منظورم این نیست که امروز منحرف شده اما این امکان مدام پیش روی ما میتپد و گاه ما را میبلعد. فرهنگ در ایران همیشه در سایه اقتصاد و سیاست و امنیت تعریف میشود در حالی که باید بر عکس باشد. همین موازنه معکوس ما را خیلی از اوقات دچار فرسایش معنا میکند. سالها در سوریه حضور داریم اما یک بار با عرصه عمومی راجع به این مسأله صحبت نمیکنیم که این میتواند انحراف ایدئولوژیک در نظام را منجر شود. کانون میتواند دیدبان تئوریک جمهوری اسلامی بشود. رسانه اندیشهای اگر اندیشهای نباشد رسانه هم نیست. رسانه اندیشهای یک ترکیب اتحادی است که اگر وجه اندیشه را از آن بگیرید خود به خود وجه رسانهای آن هم مضمحل میشود. اگر تنها آشنایان و نزدیکان و دوستان ما درباره کار رسانه ما سخن بگویند ما از توفیق کار رسانهای به دور هستیم. بلکه دیگران نیز باید سخن بگویند.
سپس الیاس قنبری دبیر اندیشه خبرگزاری مهر به عنوان آخرین سخنران این مراسم گفت: هر کسی به طور جدی وارد کار فرهنگی در جامعه شده است گذرش به کانون خورده و با کانون همکاری داشته است که ما هم این توفیق را داشته ایم. اوایل که به گروه اندیشه خبرگزاری مهر رفتم آقای دکتر عسگری دست ما را گرفت و پیش آقای رشاد برد. آقای رشاد گفت یکی از کارویژههای اصلی کانون همین شناسایی نیروهای فعال و جوان است تا کانون برایشان پلهای باشد و از طریق کانون در جاهای دیگر مشغول به فعالیت شوند. به نظرم کانون در این رسالت خودش موفق بوده است. درباره مخزن که درباره سایت نورمگز گفته شد به نظرم سایت نورمگز در زمینه کار خودش موفق است و مرجع پژوهشگران است. مخزن و آرشیو بودن یک نقطه مثبت است که قبلاً سایت باشگاه این خصوصیت را داشت و محل رجوع بود و یادم است که وقتی چیزی را سرچ میکردم اولین نتیجه مربوط به سایت باشگاه بود. البته باید به قول آقای رحیم پور از این که همه چیز باشیم دوری کنیم. در انتخابات هم دیدهایم که هر کس میگوید من همه چیز هستم رأی نمیآورد.
وی خاطرنشان کرد: سایت باید موضع و روشهایش مشخص باشد اما میتوان هم رویکرد توزیعی را دنبال کرد و هم رویکرد آرشیوی و این دو منافاتی با هم ندارند. همان سالها که سایت باشگاه راه افتاده بود ما سایتی به نام فصل نو راه انداختیم که اولین نشریه الکترونیکی علوم اجتماعی بود که خیلی هم مورد توجه قرار گرفت. تا این حد که اساتید به ما ایمیل میزدند و اصرار میکردند که مطالب شان را منتشر کنیم. در حالی که الان برعکس شده و ما رسانهایها به دنبال انتشار مطالب افراد هستیم. برخی متفکرین اگر دنیا را آب هم ببرد باز هم به بحث پیرامون وجود و ماهیت و حادث و قدیم و … میپردازند. به نظرم وظیفه ماست که اندیشمندان مان را به این موضوعات بکشانیم.
الیاس قنبری اضافه کرد: برخی اندیشمندان شاید با ما هم فکر نباشند اما مستقل اند، یعنی آزاداندیش اند. به قول شهید مطهری که میگفت راسل ملحد است اما ملحد خوبی است و منصف و صادق است. اگر یادتان باشد آقای محدثی در برنامه زاویه آمد و یک بحث سیاسی مطرح کرد که خیلی هم انعکاس داشت. بعد از آن با او مصاحبه گرفتیم و از او پرسیدیم که این حرفها مشکلی برایتان پیش نیاورد و ایشان گفت خیر حتی از بی بی سی هم با من تماس گرفتند برای مصاحبه اما من ترجیح دادم با رسانههای داخلی مصاحبه کنم. کمیت در کار رسانه ای مهم است و کمیت است که یک سایت را مرجع میکند. مخاطب میگوید این سایت هر روز دارد به روز میشود و این برای کار رسانه مهم است.
وی در انتها گفت: ما در جبهه فرهنگی انقلاب کار پدافندی زیاد انجام داده ایم و در این زمینه رشد کرده ایم اما در حوزه آفندی ضعف داریم. میتوانیم در این عرصه وارد شویم با حرفهایی که در میان خودمان رایج است و حتماً نباید یک مخالف جمهوری اسلامیرا بیاوریم برای بحث و یک موافق. این تبدیل به یک کلیشه شده که لو هم رفته است. چرا وقتی فضای مجازی میآید، ایران میشود اولین کشور وبلاگ نویس دنیا؟ چون در این جا حرف وجود دارد.
به گزارش باشگاه اندیشه به نقل از خبرگزاری فارس، برگزاری یازدهمین جشنواره ملی رسانههای دیجیتال با هدف جریانسازی و بسترسازی برای تولید و توسعه محتوای دیجیتال منطبق با فرهنگ ایرانی- اسلامی، شناسایی آثار و محصولات برتر در راستای حمایت از افراد، مراکز، مؤسسات، تشکلها و شرکتهای فعال در حوزه رسانههای دیجیتال، ایجاد بستر رقابت میان تولیدکنندگان محتوای دیجیتال در جهت رشد، شکوفایی و رونق بخشی به کسب و کارهای فضای مجازی.
بر همین اساس علاقهمندان میتوانند با ثبت نام از طریق www.samandehi.ir آثار خود را تا پایان فروردین ماه ۱۳۹۸ ارسال کنند.
به گزارش باشگاه اندیشه به نقل از خبرگزاری فارس، رمان «نفس» نوشته بهزاد دانشگر منتشر و راهی بازار نشر شد. این نویسنده که کتابهایی همچون «دختران آفتاب»، «ادواردو» و «پادشاهان پیاده» را در کارنامه خود دارد و به تازگی کتاب «ماه بلند» را به اتمام رسانیده، این بار اقدام به نوشتن رمان «نفس» کرده است.
این کتاب رمانی زندگینامهای با تم عاشقانه است که داستان زندگی دختر نوجوانی به نام لیلا را روایت میکند. لیلا دختری در آستانه جوانی است که با آداب و سنتهای قدیمی خانواده دچار تعارض شده است. او درگیر یک رابطه عاشقانه یک طرفه شده و مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
مخاطب این رمان، نوجوانان و جوانانی هستند که ذهنشان مملو از سوالاتی است که از تقابل سنت و مدرنیته ایجاد شده؛ جوانانی که میخواهند به روز و مدرن باشند؛ اما با معیارهایی که لزوماً آنها را به مسیری درست هدایت نمیکند.
«نفس» بر اساس واقعیت و برگرفته از خاطرات خانم لیلا.غ است که نویسنده آن را تبدیل به یک رمان باورپذیر و قابل تجربه نموده است. نویسنده سعی کرده در نگارش این رمان، ضمن وفاداری به خاطرات واقعی، از قدرت داستانپردازی خود برای ایجاد کشش بیشتر در روایت ماجراها و حوادث کمک بگیرد.
گفتنی است طراحی جلد این کتاب توسط مجید زارع که از طراحان شناخته شده و موفق حوزه کتاب است انجام شده و طراحی منحصر به فرد و اجرای متفاوت و ساختارشکنانه آن یکی از وجوه تمایز کتاب از سایر رمانهای مشابه است.
این کتاب را میتوانید با ۲۲۴ صفحه و قیمت ۲۵۰۰۰ تومان از کتابفروشیهای معتبر سراسر کشور تهیه کنید.