نمیشود سرمایهداری را نفی کرد. چنان اقتصاد دنیا درهم تنیده است. شما پدیده چین را در این عالم نگاه کنید، همه را به مخمصه انداخته است. از آمریکا و اروپا بگیرید تا بقیه کشورها.
این مطلب، بخش چهارم از مطلب «اگر فتنهگران موفق میشدند.....» است که پیش از این در سایت منتشر شده و از طریق لینکهای پیوست قابل مشاهده است.
ادامهی گفتوگوی ماهنامه فرهنگ عمومی با مهدی نصیری
فرهنگ عمومی: حرکت انقلاب را چگونه میبینید؟ مثلاً در گفتههای استاد طاهرزاده که میفرمایند هرچه از تاریخ انقلاب میگذرد و به جلو میرویم انقلاب عمق و خلوص بیشتری پیدا میکند.
مهدی نصیری: بدون شک برآیند نهایی این انقلاب و نظام مبارک جمهوری اسلامی به نفع دیانت و اسلام و تشیع بوده و همچنان باید منتظر تحولات مثبت فراوانی در آینده نزدیک باشیم. انقلاب اسلامی نظام استکباری غرب را مستأصل کرده است و موانع جدی بر سر راه توسعه سلطه آن ایجاد کرده است. این حرف هم درست است که ما در عرصههایی به سمت عمق بیشتر در حرکت هستیم. همین موضوع ضرورت تحول در علوم انسانی از مصادیق آن است. اما در کنار همه این مسائل باید اشکالات و موانع کنونی و پیشرو و نیز مخاطرات احتمالی را هم ببینیم.
شما اشکالات و مشکلات ما را در میادین فرهنگی چگونه ارزیابی میکنید؟ یعنی مشکل در اینجا چیست؟ به نظر میرسد این جریان تهاجم فرهنگی علیرغم عدم موفقیت به هر حال حضور داشته، تأثیر داشته، نقش بازی کرده و به نظر هم میآید که جریان فرهنگی بعد از انقلاب خیلی در حالت تهاجمی به سر نمیبرد، هر چند که در مقیاس جهانی به لحاظ جاذبههای انقلاب و نیز بسط شعارهای انقلاب و نگاه انقلاب وضعیت خوبی داریم، ولی در داخل کشور وقتی به تولیدات فرهنگی، نظام آموزش کشور، حوزههای مختلف فرهنگی و رسانهها نگاه میکنیم، اوضاع، خیلی مطلوب نیست. این را چگونه ارزیابی میکنید، ریشههای معضلات را در کجاها میبینید، چون شما به ریشهها توجه دارید و در مباحثتان دیدهام که فقط به ظواهر و مظاهر اکتفا نمیکنید، معمولاً بنیانها را طرح میکنید و آنها را به بحثی که راجع به نسبت بین مدرنیته و اسلام دارید میبرید. بنده نظرم این است که شما از آن شأن وارد شوید.
مهدی نصیری: یکی از اشکالات ما فقدان یک زمانشناسی عمیق است، که در روایات به ما توصیه شده است که اگر عالم به زمان نباشید در معرض هجوم شبهه و اشکال و اشتباه و فتنه و از این قضایا قرار میگیرید. این زمانشناسی هم در روزگار ما دقیقاً با مقوله غربشناسی پیوند دارد؛ چون زمانشناسی معنیاش این است که مؤلفههای مهم تأثیرگذار بر زمانه و زمانهساز را بشناسیم. بدون شک جدیدترین مؤلفه تأثیرگذار بر زمانه ما ظرف یک قرن اخیر تمدن غرب بوده است و تحولاتی که این تمدن در کل دنیا ایجاد کرده و سیطرهای که یافته است میباشد. ما در فهم این مسئله دچار نقصان جدی هستیم. بارها این را گفتهایم. ما فکر میکنیم که مدرنیته نهایتاً یک تحول کمّی در سیر تاریخ و تمدن بشری بوده است. خیلی اتفاق عجیب و غریب و ویژهای نیفتاده است. یک موقعی الاغ سواری و اسبسواری میکردیم حالا از الاغ و اسب پایین آمدهایم، سوار ماشین و هواپیما شدهایم که خیلی هم خوب است و سعادتمندیم. العیاذبالله یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و ائمه(ع) و همه این ملل و اقوام بدبخت و عقب مانده بودهاند که توفیق ماشین سواری و هواپیماسواری و دیدن تلویزیون و ماهواره و کار با اینترنت را نداشتند ولی ما داریم و پیشرفتهایم. و خیلی از مثالهای دیگری که میتوان زد. این تحلیل از مدرنیته غلط است. این تحلیل از تحولات زمانه غلط است. مدرنیته یک تحول بنیانی و ماهوی با ماهیت انحراف از وحی داشته و آمده بر کل عالم تأثیر گذاشته است. بر همه جوامع با شدّت و ضعف تأثیر گذاشته است. اگر این را به درستی نشناسیم و چون اتفاقاً نشناختیم، وقتی انقلاب کردیم، و تشکیل نظام جمهوری اسلامی دادیم، اغلب وعده تحقق مدینه اسلامی هفتاد ـ هشتاد درصدی را دادیم. از تنگناها غافل بودیم. از گرفتاریها غافل بودیم. مثال عینیتر میزنم. چون ماهیت رسانه مدرن را نمیشناختیم [تقصیر نداشتیم] فکر کردیم اگر این صدا و سیما و رادیو و تلویزیون یک ماه دست ما بیفتند، چه کارها میکنیم. چون نمیشناختیم چنین تلقیای داشتیم. الان سی سال است که صدا و سیما دست ماست اما همچنان در این عرصه مشکلات و اشکالات بسیار جدی داریم. البته قابل مقایسه با رادیو و تلویزیون شاه نیست. حتماً اتفاقات خوب و مثبت فراوانی افتاده است اما این اتفاقات در حد همان سی یا چهل درصد است. بیش از آن نیست. من معتقدم خیلی بیش از این هم امکان بالا آمدن ندارد. شاید 10 درصد قابل بالا و پایین باشد شما میخواهید بدانید چرا ما دچار انفعال و مشکلیم؟ من میگویم به خاطر اینکه دشمن و شیطان قوی بوده است. تمدن مدرن که صد سال بر جامعه ما سیطره پیدا کرده است. همه ساختارهای سنتی را به هم زده است. صد سال نظام رسانهای مدرن، نظام تعلیم و تربیت مدرن، آدمسازی کرده، فکر و اندیشه ساخته، کارهای بسیار کرده است. این از یک طرف، از طرف دیگر ما به جامعیت دین هم مراجعه نمیکنیم. یعنی یک بخشی از مشکل همین است. من معتقدم ما از جامعیت قرآن و عترت فاصله داریم. منظومه فکریمان ملقمهای از قرآن، عترت، فلسفه یونانی، لیبرالیسم، مارکسیسم و مدرنیته است. از همه اینها متأثریم و یک منظومه فکری التقاطی ایجاد شده است. منظومه فکری هم به میزان عدم خلوصش، ناکارآمد یا کمکارآمد و ضعیف میشود. این هم یک مسئله است. من معتقدم ما به میزانی که از یک طرف، منظومه فکریمان را خالصتر کرده و به آموزههای قرآن و عترت نزدیکتر شویم و از طرف دیگر زمانشناسی و غربشناسی و دشمنشناسیمان را تقویت کنیم، میتوانیم دامنه آن وسعی را که گفتم، افزایش دهیم. وضع را بهتر از اینکه هستیم کنیم. این لبّ قضیه است. اگر این افتاق نیفتد باید به همین وضعی که الان هست رضایت دهیم و خیلی هم خودمان را اذیت نکنیم.
آقای نصیری یکی دو نکته در صحبتهای شما وجود دارد. یکی در عرصه مسائل فرهنگی است. به نظر میرسد میزان و وزن تأثیرگذاری در تغییر آرایش فرهنگی کشور (مشروط به اینکه آن عنصر زمان آگاهی که فرمودید در ما وجود داشته باشد و نیز اینکه دارای یک استراتژی روشن و مدون باشیم) را شما کم در نظر گرفتید. آیا اینگونه نیست که اگر ما یک شناخت روشن انتقادی از مدرنیته که شما تحت عنوان غربشناسی مطرح کردید، داشته باشیم و بر این اساس یک استراتژی منسجم را تدوین کنیم و این اجازه را به نیروهایی دهیم که این نیروها به این استراتژی و به اینکه این مبارزه باید صورت بگیرد اعتقاد دارند و باور دارند که این مبارزه میتواند به نتیجه برسد و اگر این صفبندی را تغییر دهیم و مرکز ثقل این سیاستگذاری را یا سیستمهای بوروکراتیکمان قرار ندهیم یا اینکه آرایش این سیستمهای بوروکراتیک را به لحاظ نیروهای انسانی عوض کنیم و امثال چنین کارهایی را کنیم؛ شما فکر نمیکنید واقعاً میتوانیم بیش از پنجاه درصد، حداقل، توازن و آرایش فرهنگی موجود را تغییر دهیم. منظور من از آرایش فرهنگی بیشتر حوزههایی مثل بازار نشر کتاب، بازار مطبوعات، وضعیت نمایشها، وضعیت سینماها و... است. من فکر میکنم ما در این جاها بیشتر کم کاری کردهایم بیش از آنکه کمتوانی داشته باشیم. البته به آن محدودهها و محدودیتهایی که شما میفرمایید قائل هستم. آن محدودهها و محدودیتهایی که شاید در جاهای دیگر خودش را نشان میدهد. مثلاً شاید ما در مقوله رسانهای مثل صدا و سیما یک مقدار با مشکل روبهروییم. ولی بنده گمان میکنم واقعاً برای ساختن یک سینمای اخلاقی و انسانی، آنقدر مشکل (مشکل واقعی) وجود ندارد، بلکه مشکل در ماست. حتی مثلاً در این که ترکیب فضای رسانه ژورنالیستی را عوض کنیم، مشکل داریم. یک مسئله دیگر هم در فرمایش شما وجود داشت. چون دیدم شما به مسئله بانک اشاره کردید، فکر میکنم شهید مطهری در کتاب «فلسفه تاریخ در قرآن» اشاره میکند وقتی دیگران توانستند بانک بدون ربا درست کنند و مثال از شوروی آن زمان میزند، چرا ما نتوانیم؟ این سخن برای قبل از انقلاب است که ایشان میگوید واقعاً همین مسئله است. یعنی اگر ما سیستم اقتصادی را به نحوی خارج از اتمسفر سرمایهداری طراحی میکردیم، آیا واقعاً مثل امروز در مسئله بانک دچار مشکل بودیم؟ این نوع بانک، بانکی است که به سرمایهداری تعلق دارد. وقتی ما سیستم را سرمایهداری میکنیم، اقتضایش این است که چنین بانکی داشته باشیم. اگر ما واقعاً حتی تا حدودی خارج از اتمسفر سرمایهداری عمل میکردیم، حداقل مقداری جلوی سرمایههای بزرگ را میگرفتیم، نمیگذاشتیم رشد کند، جلویش را میگرفتیم و دست به امحای آن میزدیم و یا مرکز ثقل اقتصادی را به هر حال تا اینقدر در چارچوب سرمایهداری قرار نمیدادیم، چرا باید تصور کنیم نمیتوانستیم نوعی بانکداری داشته باشیم [نمیگویم اسلامی]، که حداقل فاقد ربا باشد؟ فاقد این نوع مفهوم از ربا که اکنون دچار آنیم؟
مهدی نصیری: شما از بحث فرهنگ به اقتصاد رسیدید. اگر اجازه دهید ابتدا به بحث فرهنگ برسیم تا سپس اقتصاد را مورد بررسی قرار دهیم. شما میگویید اگر «ما» به یک تحلیل درست از زمان آگاهی برسیم. این «ما» چه کسی است که شما میگویید؟ این «ما» خواص جمهوری اسلامی هستند. خواص از سطح مسئولان شروع میشود و بعد به خواص حوزوی و دانشگاهی ما میرسد. شما فکر میکنید رسیدن به چنین تفاهمی بر سر مسائلی که مورد بحث است، از قبیل اینکه میگوییم غربشناسی باید اینگونه باشد، بازگشت به قرآن و عترت باید اینگونه باشد، به آسانی قابل دسترسی و دستیابی است؟ اصلاً به این آسانی نیست. من نمیگویم که ما هیچ پیشرفتی را در این مسئله نمیتوانیم داشته باشیم. من اصلاً نمیخواهم این را بگویم. بالاخره اگر بنده یا جنابعالی که یک اندیشهای را حق میدانیم، اگر تلاشهایمان نتواند کل جامعه را متحول کند چنانچه بتواند پنجاه آدم را متحول کند، حتماً ما برای این پنجاه نفر باید سرمایهگذاری کنیم و تکلیف هم داریم که کار کنیم. فرمود: «من احیی نفسا فکانما احیی الناس جمیعا». اما خود این مسئله هم اگری دارد که تحقق این اگر خیلی مهم و سخت است و به این آسانی نیست. خیلی از مشکلات ما به فقدان یک اجماع و تفاهم نسبی بین خواص بر سر مسائل برمیگردد تا از دل این اجماع طراحیها و برنامهریزیهای مطلوب درآید.
این اجماع اندیشهای است؟ درست است؟
مهدی نصیری: بله اجماع اندیشهای و فکری در مسئله مد نظر من است. مثالی برای شما میزنم. الان بحث تحول در علوم انسانی مطرح شده، بنده هم این بحث را در فصلنامه، وبلاگ و سخنرانیهایم پیگیری میکنم. یک عده دیگر هم آن را پیگیری میکنند. یک عده میگویند برای اینکه در علوم انسانی تحول ایجاد شود ما باید سراغ حکمت متعالیه و فلسفه و عرفان برویم. بنده میگویم حکمت متعالیه و فلسفه و عرفان مصطلح موجود ربطی به قرآن و عترت ندارد بلکه در برابر آن است. از نظر من این خودش مصیبت است. همه در دایره قائلین به تحولیم، در دایره دگراندیشان که نیستم، فکر میکنید این دعوا و اختلاف به این راحتی حل میشود؟ میخواهم بگویم در بحث فرهنگ به این صعوبتها توجه داشته باشید. ضمن اینکه دوباره تأکید میکنم، اصلاً نمیخواهم توصیه به بیعملی کنم. من در حال حاضر با این تفکر دو نشریه منتشر میکنم. نشریه «سیاحت غرب» و فصلنامه «سمات» را منتشر میکنم، وبلاگ دارم و در آن حرفهای خودم را میزنم، در دانشگاهها و مجامع مختلف صحبت میکنم. یعنی میخواهم بگویم از حرفهای من، این استنباط نشود که باید دست روی دست بگذاریم. اصلاً مسئله این نیست.
اما در بخش اقتصاد که اشاره داشتید شهید مطهری گفته است: روسها بانکداری بدون ربا داشتهاند، یعنی چه؟
بانک سوسیالیستی داشتهاند که ظاهراً بدون ربا بوده. بانک در اقتصاد سوسیالیستی تعریف متفاوتی دارد.
مهدی نصیری: یعنی همه مردم قرضالحسنه میگرفتند، پول میگرفتند و بعد بدون ذرهای ربا پول را پس میدادند. اینگونه بوده است؟
من جزئیات نقش بانک در سیستم اقتصاد سوسیالیستی شوروی را نمیدانم، چون در دورههای مختلف و اشکال مختلف متفاوت بوده است ولی آنچه که اجمالاً و کلاً میدانم در اقتصاد سوسیالیستی بانک اولاً جایی ندارد. یعنی بانک آن جایگاه سرمایهگذار و نقش محوری که در اقتصاد سرمایهداری بازی میکند را ندارد و بحثش هم روی سود و این جور چیزها نیست. در اقتصاد سوسیالیستی چرخش پول، چرخش خیلی محدودی است و این که کسی وامی بگیرد و دیگر باقی قضایا نبوده است. اشاره شهید مطهری این بود که چرا عدهای بانکداری بدون ربا را ممکن نمیدانستند؟ ایشان میگوید وقتی عدهای چنین بانکی را در خارج ساختند و مسلمان هم نیستند، چرا ما نمیتوانیم.
مهدی نصیری: من معتقدم که بانک یک امر مدرن است و ذاتاً و ماهیتاً ربوی است. شما فکر میکنید وقتی یک تشکیلات بانکی با هزاران کارمند ایجاد میشود، حقوق اینها از کجا باید بیاید؟ یعنی با قرضالحسنه که میدهند؟ مگر میتوانند حقوق اینها را بدون اخذ سود تأمین کنند؟
شما این کارکرد از بانک را میگویید. اگر اقتصادی را مورد نظر قرار دهیم که در آن بانک ماهیتی غیر از سودجویی داشته باشد و فقط منبعی برای نگهداری اندکی پول باشد و در اقتصادی که مردمی نه آن قدر پولی در بانک میگذارند و نه دارند که بگذارند، اصلاً ماهیت بانک متفاوت نمیشود؟
مهدی نصیری: اصلا قصه به این سادگیها نیست، اگر نه پس چرا تا حالا دست روی دست گذاشتهایم و منکر بزرگ ربا را تحمل کردهایم؟ اساساً مشکل مناسبات اقتصادی مدرن بیش از این حرفهاست. یک بحث مهمتر را خدمتتان بگویم آیا شما میتوانید اسکناس را از اقتصاد حذف کنید؟ شما میدانید بدترین دزدیها از قبل اسکناس رخ میدهد؟ شما میدانید وقتی کنگره آمریکا به دولت بوش اجازه میدهد صدها میلیارد دلار استقراض کند و اسکناس چاپ میکند، چه معنیای دارد؟ وقتی آمریکا دلار بدون پشتوانه چاپ میکند، یعنی یک دزدی قانونمند و بی سرو صدا از هر کسی که دلار دارد یا اقتصادش با دلار پیوند دارد، صورت میگیرد. این امر البته در بسیاری از دولتها رخ میدهد و گویا از لوازم گریزناپذیر اقتصاد مدرن در شرایط بحران اقتصادی است اما آیا امروز میتوانید اسکناس را از اقتصاد حذف کنید؟
این از اقتضائاتی است که نمیتوان آن را حذف کرد. من فکر میکنم ما اگر از ساحت اقتصاد سرمایهداری خارج شویم، میتوانیم حتی بانک بدون ربا داشته باشیم، ولی دیگر آن بانک به معنای امروز نیست.
مهدی نصیری: چطور میتوانید؟ از همین اسکناسش که شما گفتید نمیتوانید رها شوید! از تورم میتوانید رها شوید؟
وقتی سرمایهداری نداشته باشیم و خارج از آن سیر کنیم، تورم تقریباً از بین میرود یا خیلی نازل میشود. تورم از ذاتیات سرمایهداری است منتهی اگر از این بابت بفرمایید که سرمایهداری وجه اصلی اقتصاد مدرن است، درست است، ولی همین مدرنیته نشان داده است که اقتصادهای غیر سرمایهداری هم داشته است. هر چند بیدوام، ناپایدار و شکست خورده.
مهدی نصیری: شما مدام روی این مسئله تأکید نکنید که میشود و من هم بلافاصله بگویم نمیشود. شما در این جامعه پدیدهای به عنوان نقدینگی عظیمی که دست مردم است، دارید، با این میخواهید چه کنید؟
این مال سرمایهداری است. تا سرمایهداری وجود دارد نمیتوانید هیچ کاری با آن کنید.
مهدی نصیری: فکر میکنید میشود سرمایهداری را نفی کرد؟
بله میشود.
مهدی نصیری: نمیشود. چنان اقتصاد دنیا درهم تنیده است. شما پدیده چین را در این عالم نگاه کنید، همه را به مخمصه انداخته است. از آمریکا و اروپا بگیرید.
مهدی نصیری: در سال 1362 بود که به من پیشنهاد همکاری با موسسه کیهان را دادند، اما من به دلیل اینکه میخواستم درس حوزه را ادامه بدهم پینشهاد ایشان را نپذیرفتم این ماجرا گذشت تا اینکه آقای شاهچراغی اول اسفند سال 1364 همراه با آیتالله محلاتی در حادثه سرنگونی هواپیما در آسمان خوزستان از سوی عراق به شهادت رسیدند و مؤسسه کیهان به مناسبت چهلم ایشان ویژه نامهای منتشر کرد که من مقالهای در مورد شهید شاهچراغی نوشتم و به این ویژهنامه دادم که چاپ شد.
اعضای شورای سردبیری روزنامه کیهان در آن وقت چه کسانی بودند؟
مهدی نصیری: آقایان شمسالواعظین، رضا تهرانی، هادی خانیکی و مسعود غفّاری بودند. آن مقاله که چاپ شد من تشویق به نوشتن شدم. به دنبال آن مقالات دیگری به روزنامه کیهان دادم که چاپ شد. راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی مینوشتم. چند ماهی گذشت، حالا آقای اصغری به جای شهید شاهچراغی آمده بود و آقای ابراهیم اصغرزاده قائم مقام فرهنگی آقای اصغری شده بود. اینها دنبال نفری در قم میگشتند که در دفتر نمایندگی کیهان بتواند با حوزه ارتباطاتی برقرار کند. مثلاً برای نشریات کیهان بتواند مقاله و مصاحبه بگیرد، بنده به خاطر این مقالاتی که از قم به کیهان داده بودم با پیشنهادی که دوستم جناب آقای صاحبی (که مدیر کیهان اندیشه بود) به آقای اصغری داد، من از سال 1365 به همین عنوان کارم را در دفتر نمایندگی کیهان در قم شروع کردم، یک سالی کار کردم. به دلیل درگیری که بین آقای اصغری با شورای سردبیری کیهان پیش آمد، ایشان دنبال این بود که نفر جدیدی را بیاورد لذا به بنده پیشنهاد داد که به تهران بیایم و با مؤسسه همکاری کنم. بنده هم قبول کردم و به تهران رفتم و به عنوان دبیر سرویس مقالات روزنامه کیهان منصوب شدم و شروع به کار کردم و بعد از یک سال (1367) آقای اصغری با توافق آقای خاتمی به بنده حکم عضو شورای سردبیری روزنامه را داد. من که وارد شورای سردبیری شدم اختلافات شورای سردبیری با آقای اصغری بالا گرفته بود. از اعضای شورا چهار نفری استعفا دادند، استعفایشان را هم به آقای خاتمی دادند. بعد از آن من حدود شاید دو ماهی با آنها در شورای سردبیری بودم که آقای خاتمی استعفای آنها را پذیرفت. و بعد از استعفا این آقایان رفتند کیهان فرهنگی و بنده هم در واقع تنها ماندم.
در مورد آقای شهید شاهچراغی بفرمایید که چه جور شخصیت و منشی داشتند؟
مهدی نصیری: آقای شاهچراغی فارغالتحصیل مدرسه حقانی قم بود و عنصری خوشفکر، روشن، بصیر، متدیّن و بسیار نیکو خصال به لحاظ ویژگیهای شخصیتی بودند و حقیقتاً فقدان ایشان یک ضایعه بزرگ برای کشور و مجلس و عرصه سیاسی کشور بود. آقای شاهچراغی دنبال تحول اساسی در روزنامه کیهان بود و از جمله کارهایی که کرد آقای عطریان فر را به دلیل گرایشهایی که به سیدمهدی هاشمی داشت و از اعضای شورای سردبیری کیهان بود از شورای سردبیری در سال 1363 عزل کرد. آقای مصطفی رخ صفت را آقای خاتمی به کیهان آورده بود و رخ صفت قائم مقام فرهنگی آقای شاهچراغی بود و وقتی که با آقای شاهچراغی اختلاف پیدا کرد آقای شاهچراغی رفت دنبال مرحوم حسن منتظر قائم و حسن منتظر قائم را به عنوان قائم مقام فرهنگی روزنامه کیهان منصوب کرد و همچنین او عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان فرهنگی هم شد. در هر صورت آقای شاهچراغی به دنبال تحول اساسی در مؤسسه کیهان بود و جریان حاکم آن روز در کیهان را قبول نداشت.
به نظر میآید حوادث سال 1366 در تاریخ فرهنگی و در عرصه مطبوعات مبهم مانده و در پشت درهای بسته مانده و خیلی آشکار نشده. لطف کنید بیشتر توضیح دهید که ریشه این حوادث چه بوده و تمایلات این طیف که بعدها با شمسالواعظین و دارو دستهاش تبدیل به ایدئولوگهای آن اتفاقی که بعداً به فتنه سبز منجر شد بودند، چه بود؟ در حالی که اینها شاگردان خاص سروش بودند و ریشههای انحراف از همان زمان در آنها دیده میشد و بنیانهای اصلی جریان روشنفکری التقاطی به اصطلاح دینی را که با تمایلات نئولیبرالی همراه بود را ساختند و در همین سالها هم این کار را کردند، وقتی روند کیهان فرهنگی را نگاه میکنیم که اول ضمیمه روزنامه بود و سپس به صورت یک مجله درآمد نشان میدهد که یک تطور و یک تغییر فکری دارد رخ میدهد به سمت باورهای لیبرالی. اینها چه کسانی بودند؟ کجا بودند؟ و چقدر در مورد اینها میدانید؟ و اختلافات سال 66 به چه دلیل بود؟ چقدر به مسائل آقای منتظری برمیگشت؟
مهدی نصیری: بنده معتقدم که ما در ارائه یک اندیشه خالص و اصیل دینی در قبل از انقلاب به جامعه و جوانان و مردم، دچار یک نوع کاستی و ضعف بودیم. و اسلامشناسی معاصر ما که از صدسال پیش شروع و تاکنون ادامه پیدا کرده نیاز به نقد جدی دارد، ناخالصیهایی اساسی در تحلیل مسائل وجود دارد. منتها توجه کنید که گروههایی از انسانها بنیانهای خانوادگی و سنتی قویای داشتند و با روحانیت ارتباط وثیقی داشتند و کمتر تحت تأثیر آموزههای روشنفکری و آموزههای ناخالص دینی قرار گرفتند، این افراد توانستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و وارد جریانات انحرافی نشدند و ارتباط خود را با انقلاب و اسلام و دیانت حفظ کردند ولی یکسری که این بنیانهای محکم و اصیل را نداشتند و در واقع به یکسری از گروهکهای التقاطی و چپ و مارکسیستی مانند فداییان و منافقین وصل شدند و بنابراین این افراد یک شاکله اعتقادی قوی و محکمی پیدا نکردند و به مرور زمان دچار یکسری تعارضات و اشکالات شدند. مثلاً بنده وقتی به خودم نگاه میکنم از همان جوانی که شروع به فعالیت کردم مسائل دینی خیلی برایم مهم بود و معتقد بودم که همه چیز دین است و چیزی فراتر از دین نداریم. انقلاب، اسلام و کلاً همه چیز برای دین است و وظیفه ما حفظ دین است. به همین خاطر ما خیلی از بحرانها و لغزشها را همانگونه پشت سر میگذاشتیم. مثلاً دکتر سروش وقتی که مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت را شروع کرد اولین شعارهایش را که داده بود من هنوز مخالف آنچنانی نبودم و برایم زیاد جدی نبود ولی مقاله دوم قبض و بسط که رسید و یادم هست که جناب آقای آیتالله صادق لاریجانی نقدهای بسیار محکم و خوبی عرضه کردند و وقتی این مقالات و نقدها را خواندیم و همین که متوجه شدیم که این مقالات گویا با دین زاویه دارد ما هم نسبت به آن موضع گرفتیم، مثلاً بنده آن زمان که در کیهان در سرویس مقالات بودم بعضی از مقالات سروش مانند صناعت و قناعت را چاپ میکردیم. ولی این حس در خیلیها نبود و عدهای به خاطر ضعف در بنیانهای عقیدتیشان علیرغم آنکه در جریان انقلاب بودند، دچار ریزش میشدند. و با اسلام و انقلاب زاویه پیدا میکردند.
و بعد سروش آنها را جذب میکرد؟
مهدی نصیری: بله سروش آنها را جذب کرد.
ادامه دارد......
بخش پنجم این گفتگو را میتوانید با عنوان «اگر فتنهگران موفق میشدند..... قسمت پنجم» از لینکهای پیوست مشاهده کنید.