بحران اقتصادی شدیدِ این روزهای غرب درست همانند فجایع مالی عمیقی که در گذشته رخ داده بودند، در جسم و روان مردم تاثیر شگفتانگیزی داشت. خودکشی، خشونتهای خانوادگی، بیماریهای مرتبط با استرس و اختلالات روانی در جریان این بحران به شدت افزایش یافتند. برای بسیاری از مردم، هنوز این بحران تمام نشده است. وابستگی نظام سرمایهداری به سلسله مراتب اجتماعی یا جامعه سلسلهمراتبی، در کنار بالا و پایینهای غیرقابل پیشبینی آن، وضعیت موجود را بغرنجتر میکند و کار را به بیماریهای مزمنی مثل اختلال اضطراب و اختلال سازگاری میکشاند.
دانشمندان زیادی در طول دهههای متمادی، آسیبهای روانی ایجادشده توسط سلسله مراتبهای اجتماعی را رصد کردهاند. به عنوان مثال، دکتر نانسی آدلر در تحقیقات خود دریافت که درک ما از وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی خودمان، میتواند دلیلی برای توجیه بیماریهای قلب و عروق، چاقی مفرط و میزان بالای هورمونهای استرسزا در بدن ما باشد. بدون در نظر گرفتن میزان امنیت موجود در زندگی افراد، اگر انسان موقعیت اجتماعی خود را ضعیف و پایین ببیند دچار استرس خواهد شد. مثلاً یک کارگر معدن افریقایی اگر در امریکا مشغول به کار باشد، از وضعیت اجتماعی خود بیشتر دچار استرس میشود تا یک کارگر معدن افریقایی که در افریقا کار میکند. از همین رو، کشورهایی که سطح بالاتری از نابرابری اقتصادی دارند، تعداد افراد بیشتری در آنها بیماریهای مرتبط با استرس را تجربه میکنند. چرخههای اقتصادی هوسمحور کاپیتالیسم نیز با ایجاد استرس مرتبط هستند. بدن انسان به تهدیدهای خارجی از طریق نوعی آگاهی مضطربانه پاسخ میدهد؛ مخصوصاً زمانی که فرد اعتقاد داشته باشد که باید اقدامی برای جلوگیری از ورود خسارت انجام دهد. در علم روانشناسی به این وضعیت «هایپرویلیجنس» میگویند؛ یعنی نیاز به رصد دائم محیط برای پیدا کردن خطراتی که تهدیدات پیشین ممکن است دوباره ایجاد کنند. زندگی در یک جامعه کاپیتالیست و اقتصاد جهانیشده، نیاز به اسکن همیشگی محیط کار دارد تا شخص بتواند احتمالاتی که ممکن است باعث بیکاری یا کاهش حقوق بازنشستگی شود را پیدا کند. اگر احتمال نابودی کامل بازار یا اقتصادهای محلی وجود داشته باشد، این هایپرویلیجنس شدیدتر خواهد بود.
برای بسیاری از افرادی که دچار تزلزل اقتصادی هستند یعنی اکثریت افراد جامعه، کاپیتالیسم شرایطی شبیه به یک تسلط روانی ایجاد میکند که مشابه این تسلط فقط زمانی اتفاق میافتد که شخصی در اسارت قرار داشته باشد. تسلط روانی محتملتر خواهد بود اگر 1. تهدید غیرقابل پیشبینی باشد؛ 2. دورههایی امن در میان بحران و آشفتگی زندگی فرد وجود داشته باشد. دکتر جودیث هرمان در تحقیقات خود دریافت که «تأثیر نهایی تسلط روانی سه چیز است: قربانی را متقاعد میکند که مجرم یا کسی که جنایت را در حق او انجام داده مقصر نیست، این باور را تلقین میکند که مقاومت بیفایده است و نهایتاً قربانی را به این نتیجه میرساند که نجات از مخمصه منوط به تسلیم شدن کامل است.» کاپیتالیسم شرایطی غیرانسانی ایجاد میکند که در نهایت منجر به ایجاد اختلالات سازگاری میشود.
دکتر دانیل لرد اسمایل در کتاب «تاریخ عمیق و مغز» رابطهای قوی میان کاپیتالیسم جهانی، سلسله مراتب اجتماعی و عکسالعملهای جسم انسان نسبت به تهدیدات خارجی برقرار میکند و معتقد است که نظام سرمایهداری باعث بروز عکسالعملهای جسمی میشود؛ زیرا وضعیت تسلط روانی ایجاد میکنند. این تسلط روانی نیز در نهایت فرد را از احساس بیقدرتیِ القاشده در نتیجه کاپیتالیسم و سلسله مراتب اجتماعی رها میکند؛ یعنی نظام سرمایهداری از یکسو منجر به ایجاد حس بیقدرتی و ناتوانی میشود و از سوی دیگر با ایجاد تسلط روانی، این احساس را به لایههای پنهان ذهن فرد منتقل میکند. بر اساس یافتههای اسمایل، کاپیتالیسم به خاطر پیشبینیپذیر نبودن و ساختارهای قدرتی سلسلهمراتبیِ خود، استرس و فشار روانی زیادی ایجاد میکند، اما همزمان، اقتصادی برپایه تولید و چرخه کالاها و اعمال اعتیادآور معرفی میکند که این اقتصاد باعث کاهش فشار روانی ناشی از ساختار سلسلهمراتبی و عدم قابلیت پیشبینی خواهد شد.
اسمایل معتقد است که کاپیتالیسم از همان سالهای ابتدایی ظهور خود در قرون هفدهم و هجدهم، فقط در پی ایجاد و افزایش «اعتیاد و وابستگی» بوده است. اولین محصولاتی که از افریقا، جهان عرب و قاره امریکا به اروپا وارد شدند قهوه، شکر، شکلات و تنباکو بودند که همگی باعث تغییر حالت انسان میشوند. در طول این زمان، اصطلاح «اعتیاد» معنای امروزی خود را پیدا کرد: اینکه انسان وابسته به خود باشد نه وابسته به یک فرد دیگر (مثل وابستگی رعیت به ارباب). قبلاً معتاد کسی بود که به دیگری وابستگی داشت. با بروز این تغییر در معنای اعتیاد، یک ساختار اجتماعی جدید نیز شکل گرفت که تمرکز خود را از «کنترل فرد با روشهای بیرونی» به «کنترل با روشهای درونی» انتقال داد.
استفاده از مواد اعتیادآور به قدری رایج شده که نمیتوان میان «استفاده تفریحی از مواد» و «سبک زندگی وابسته به مواد» تمایزی قائل شد. اعتیاد به مواد یا اعمال مختلف تبدیل به روشی شدهاند برای مدیریت احساساتی مانند اضطراب و سرخوردگی و برای بسیاری از افراد، پاسخ همیشگی و مرسوم بدن به فشارهای ناشی از زندگی در اقتصاد جهانی محسوب میشود. زمانیکه ما با خطر مواجه میشویم، بدنمان یا وارد حالت فعالیت و دفاع میشود یا از حرکت باز میایستد و دچار یک کمای موقت میگردد. مواد و فعالیتهای اعتیادآور امروز روشی روزمره برای فرار از هر دو حالت مذکورند.
با انتخاب لینک کانال تلگرام در قسمت «صفحه اینترنتی مرتبط» به ما ملحق شوید.