مهدی بازرگان

بازرگان؛ یک قرن روشنفکرى دینى ایران در آزمون قدرت

  • نوشته شده : دبیر خبر
  • 05 فوریه 2020
  • تعداد نظرات :0

مهندس مهدی بازرگان علاوه بر جایگاه اداری و نقش سیاسی در کشور، دارای اندیشه‌ها و تفکرات خاصّ خود بود و این امر در کتاب‌های فراوان او هویداست. سارا شریعتی در گفتار زیر که در تاریخ ایرانی منتشر شده، سعی داشته تا مروری بر ابعاد فکری بازرگان داشته باشد.

عنوان بحث من، یک قرن روشنفکری دینی در آزمون قدرت است. نخست نگاهی به یک قرن روشنفکری دینی در زندگی مهندس بازرگان خواهم داشت که چهرهٔ شاخص اولین نسل این نحله است و در بخش دوم بحثی در این مورد که چطور پروژه فکری بازرگان به طور خاص و روشنفکری دینی به طور عام در کشورهای اسلامی، در آزمون قدرت و شرایط اورژانس سیاسی، یا به سایه می‌رود (همچون در نمونه سید جمال) یا ناتمام می‌ماند (همچون در نمونهٔ علی عبدالرازق) یا حتی تغییر مسیر می‌دهد (در نمونهٔ رشید رضا یا سید قطب).

برای اشاره به این آزمون من به تاسی از جابری، از مفهوم محنت استفاده کردم. جابری در کتاب «سقراط‌هایی از گونه‌ای دیگر»، از محنت علما در کشورهای اسلامی سخن می‌گوید و می‌گوید محنت علما به معنای اذیت و آزاری است که از سوی سلطان به عالمی روا می‌رود. وی به گونه‌ای در ادبیات اشاره دارد که به ادبیات محنت معروف است. از نظر وی، تاریخ محنت در تمدن عربی – اسلامی در اکثر موارد آبشخور سیاسی داشته است و به محنت ابن رشد و ابن حنبل اشاره می‌کند. وی به دو معنای محنت می‌پردازد: به معنای شرح رنج و گرفتاری‌های روشنفکران در تمدن اسلامی و دوم، آزمون و امتحان. مقصود من این معنای دوم است. محنت بازرگان به معنای آزمون و امتحان وی.

اگر بپذیریم که پروژه‌های فکری این روشنفکران در آزمون قدرت یا ناتمام ماندند یا منحرف شدند، در یک دو راهی قرار می‌گیریم: این میراث روشنفکری را به تاریخ بسپاریم، موزه‌ای کنیم و به سالی یک بزرگداشت و تکریم شخصیت وی بسنده کنیم. یا آن را زنده بخواهیم، راه‌های طی نشده را از سر گیریم، آن‌ها را معرفی کنیم تا وارثانی بیابند و تداوم پیدا کنند. این کار البته جز با بازخوانی، گفت‌وگو و نقد مداوم میراث ممکن نیست. تنها در این صورت است که می‌توان از میراث زنده و زنده‌کننده نام برد. میراثی که نیازمند بزرگداشت نیست، بلکه نیازمند نقد، تجدید و تداوم است.

مهمترین تصویر بازرگان، تصویر یک رجل سیاسی است. از معاونت وزارت فرهنگ و رئیس هیات خلع ید در دولت دکتر مصدق، تا مبارزهٔ سیاسی در نهضت مقاومت ملی، نهضت آزادی و تجربه زندان و تبعید و در نهایت تصویر وی به عنوان اولین نخست‌وزیر پس از انقلاب. غلبه این تصویر سیاسی باعث شده است تا همواره مراسم بزرگداشت وی از جانب مخالفین سیاسی‌اش، با ممانعت‌ها و مخالفت‌هایی رو‌به‌رو شود.

اما مهدی بازرگان جدا از نقش سیاسی، یک میراث پربار فکری نیز دارد. وی یکی از چهره‌های «اندیشه سیاسی اسلام قرن بیستم» و یکی از «موثرترین نویسندگان ادبیات تجددطلبی» در ایران است. بازرگان همچنین، مولف یک مجموعه آثار بیست و چند جلدی است که شامل اولین آثار از ۱۳۱۵ تا آخرین مباحث وی در ۱۳۷۳ است، حدود شصت سال درهم تنیدگی زندگی و اندیشه. جدا از سهم وی در زمینهٔ تفسیر و پژوهش‌های قرآنی، بسیاری از مفاهیم و مباحث فکری را برای اولین بار بازرگان مطرح کرد. وی اولین نویسندهٔ یک رساله در مورد کار است، (کار در اسلام، ۱۳۲۵)، از اولین کسانی که به اجتماع به عنوان یک حوزهٔ مستقل اندیشید (آثار عظیم اجتماع، ۱۳۲۹)، از اولین‌هایی که به مباحثی چون خلق و خو و آداب ایرانی پرداخت (سازگاری ایرانی، ۱۳۴۲)، اولین کسی که مفهوم ایدئولوژی را وارد ادبیات فکری کرد (بعثت و ایدئولوژی، ۱۳۴۵). از این رو ضرورت دارد، مستقل از نقش سیاسی ایشان، تاملی در میراث فکری بازرگان نیز داشته باشیم. این میراث فکری را می‌توان در همبستگی میان سه حوزهٔ دین (اصلاح فکر دینی)، اخلاق (اخلاق کار و مسئولیت) و جامعه (تاکید بر کار اجتماعی، انجمنی و جمعی) تعریف کرد. سه حوزه‌ای که در اندیشهٔ بازرگان، در ربط با یکدیگر فهم و تعریف می‌شوند.

من بحث خود را بر آنچه شاید بتوان «پروژه» بازرگان جوان در بازگشتش از اروپا نامید متمرکز می‌کنم و تلاش دارم در این محدودهٔ زمانی و مستقل از مطالعات قرآنی و جدا از نقش سیاسی ایشان به این پروژه بپردازم. این پروژه را می‌توان در سه ضلع، دین، اخلاق و جامعه مبتنی کرد. سه مفهومی که در اندیشه بازرگان در نسبت با هم تعریف می‌شوند و حتی گاه به جای هم به کار می‌روند.

نخست دین. در اندیشه بازرگان دین مفهومی حاضر و پایدار است. از آغاز تا پایان زندگی. برخی از شارحین وی، به دو دوره در زندگی دینی بازرگان توجه کرده‌اند. دورهٔ اول را پیوستگی دین و سیاست دانسته‌اند و دورهٔ دوم را، نزدیک به دو دهه پس از انقلاب، دین منهای سیاست. از نظر من، زندگی‌های دینی بازرگان را می‌توان در سه دورهٔ به هم پیوسته پیگیری کرد. به سختی می‌توان از گسست یا تجدید نظر در اندیشهٔ دینی وی نام برد چرا که عناصر موجود در دوره سوم را در دوره اول نیز می‌توان یافت. در هر دوره، وجهی از دین در اندیشهٔ وی برجسته می‌شود و به نظرم بهتر است از اصطلاح برجسته‌سازی استفاده کنیم تا گسست.

– دورهٔ اول مصادف است با دورهٔ مرجعیت علم و تکنولوژی در کشورهای اسلامی. تفوق علوم دقیقه و طبیعی. دوره‌ای که بازرگان در اروپا درس می‌خواند و از ورود خود «به مدرسهٔ بزرگی به نام اروپا» سخن می‌گوید و دورهٔ پس از آن، در بازگشتش به ایران در دهه ۲۰ و ۳۰. در این دوره تاکید وی بر رویکرد عقلانی، نگاه علمی و روش تجربی است. او به دین به عنوان فرهنگ توجه می‌کند و از دین همچون یک مکتب تعلیم و تربیتی نام می‌برد. آنچنانکه در برنامه تعلیم و تربیت دینی (۱۳۳۸) از آن بحث می‌کند. در این دوره، همچون بسیاری از روشنفکران مسلمان که به گفتهٔ شرابی، نگاهی خوشبینانه به اروپا دارند، طهطاوی در مصر یا سر سید احمدخان در هند، نگاهی خوشبینانه به اروپا دارد و کمتر بر سویه استعماری غرب توجه دارد و به این نتیجه می‌رسد که اروپاییان نه با ترک دین که با اصلاح آن به پیشرفت رسیدند. نظام سیاسی مبتنی بر دمکراسی و نظام اجتماعی اروپا مبتنی بر کار جمعی بسیار برایش جذاب است و از طرح این موارد در محیط فکری ایران به عنوان «سوغات فرنگ» نام می‌برد. این دورهٔ اولین آثار بازرگان است: مذهب در اروپا، کار در اسلام، آثار عظیم اجتماع. احتیاج روز.

– دورهٔ دوم مصادف با دهه ۴۰ تا ۶۰ است. دورهٔ تفوق علوم انسانی و اهمیت یافتن مسالهٔ سیاسی. دوره‌ای که بسیاری از کشورهای آسیا و آگفریقایی به استقلال رسیدند. دورهٔ ظهور ایدهٔ جهان سوم، مبارزات ملت‌ها برای کسب استقلال، در کوبا، کنگو، کنکو، کوبا، یوگسلاوی، هند، الجزایر… در این دوره بازرگان بر وجه اجتماعی، مبارزاتی و سیاسی دین تاکید دارد. اسلام مکتب مولد و مبارز (۱۳۴۰) و بعثت و ایدئولوژی (۱۳۴۳) آثار بازرگان در این دوره‌اند. در این دوره، دین یک مکتب مبارز و مولد است، یک ایدئولوژی.

– دورهٔ سوم پس از انقلاب. دورهٔ بازگشت سوژه در علوم انسانی. تجربه انقلاب در ایران. بیش از یک دهه از انقلاب می‌گذرد. تکیه وی در این دوره، بر دین همچون ایمان و اخلاق است. با «دین برای دنیا» و استخدام دین در جهت منافع دنیوی مخالفت می‌ورزد. بازرگان در سخنرانی «هدف از بعثت انبیا؛ آخرت و خدا» (۱۳۷۱)، ارتباط دنیا و آخرت را از نوع «معادلهٔ یکطرفه» می‌داند و نقش دین در بهبود دنیا را از «محصولات فرعی» و «نتایج دنیایی ضمنی» می‌شمارد و نه اساس دین و در نقد موقعیت جدید دین، می‌گوید «تمام حرف ما اینست که اگر به فرض هم یک حکومت دینی تمام و کمال هم تشکیل شود، آنچه این حکومت و دولت نباید به آن دست بزند و در آن دخالتی کند، دین و ایمان و اخلاق مردم است. چرا که حکومت یعنی قدرت و زور و قدرت و زور که در برابر تجاوز بیگانه ضروریست، در برابر عقیده و عشق و عبادت و رابطه انسان با خود و خدا بی‌جا و نقض غرض است.»

با نگاهی به این سه دوره می‌توان چنین جمع‌بندی کرد: پروژهٔ اصلاح دینی بازرگان، پروژهٔ خرافه‌زدایی از دین و عقلانی‌سازی بود و بر عقل، علم و تجربه علمی تاکید می‌کرد. اما این پروژه، گرچه رویکرد جدیدی را در مطالعات دینی وارد کرد اما همچنان وامدار سنت و نهاد تاریخی دین باقی ماند و طرح یک تجدید بنا مبتنی بر واگشایی و بازسازی را پی نریخت و گرچه با اندیشیدن به دین و مطالعات قرآنی خارج از نهاد مشروع دین، آغازگر جریان روشنفکری دینی، نهضت عقلانی‌سازی و بکارگیری علم و تجربه در فهم دین بود و از اندیشهٔ دینی انحصارزدایی کرد اما تفکر دینی وی همچنان در زیر «سایبان مقدس» سنت تاریخی دین باقی ماند.

اخلاق. دومین محور اخلاق است که در اندیشهٔ بازرگان جوان در صورت «اخلاق کار» برجسته می‌شود. او اشاره می‌کند که در ایران سخنوری و سخندانی اهمیت می‌یابد در حالیکه کاردانی و کارشناسی چندان ارزشگذاری نمی‌شوند. در این دوره او راز پیشرفت را در کار، روحیهٔ کارپردازی، فعالیت اقتصادی، تولید و صنعت می‌داند. «سر عقب ماندگی جوامع اسلامی» را در فقدان روحیه کارپردازی می‌داند. از نظر وی مبارزه با عقب‌ماندگی با استقلال اقتصادی ممکن می‌شود و از این رو، مهندسی را انتخاب می‌کند و می‌نویسد: «هدفم در انتخاب رشته ترمودینامیک و مهندسی، ساخت کارخانه‌های صنعتی و مدارس فنی در بازگشت به ایران بود». آثاری چون «سرچشمه استقلال»، «کار در اسلام»، «ضریب مادیات و معنویات»، «پراگماتیسم در اسلام»، «آیندهٔ صنعت در ایران»، «سر عقب‌افتادگی مسلمانان» … مربوط به این دوره‌اند. صورت‌بندی نسبت کار و دین و پی‌ریزی مبانی دینی اخلاق کار از رئوس پروژهٔ وی در این دوره است.

اما به نظر می‌رسد این موضوع در ادامهٔ آثار بازرگان پرداخت نشد و تداوم نیافت و گرچه امضای مشی و منش بازرگان اخلاق بود، اما وی طرح صورت‌بندی‌ای نظری که از اخلاق حرفه‌ای، اخلاق سیاسی و اخلاق دینی در رسالهٔ کار ریخته بود را تعمیق نبخشید و ادامه نداد.

جامعه. سومین محور و رکن پروژهٔ فکری وی جامعه است. تامل وی در مفهوم اجتماع و تاکید وی بر کار اجتماعی را می‌بایست با توجهش به تحلیل او از استبداد تاریخی ارزیابی کرد. اگر در بحث اخلاق کار، تاکید وی بر استقلال اقتصادی است، در اینجا تاکیدش بر آزادی است. از نظر وی استبداد تاریخی جامعه را ناتوان ساخته و می‌بایست به توانمندسازی جامعه پرداخت. وی بر «پرورش دمکراتیک» و توانمندسازی از خلال تعاون، همکاری و مشارکت تکیه می‌کند. در این دوره وی «آثار عظیم اجتماع» را کشف می‌کند. به شریعتی توصیه می‌کند برود جامعه‌شناسی بخواند. بر کار جمعی، انجمنی، مشارکت و تعاون تاکید دارد و به تعبیر آقای اشکوری، نویسندهٔ در تکاپوی آزادی، نهضت عظیم انجمن‌سازی را راه می‌اندازد. انجمن‌های اسلامی، کانون اسلام، جمعیت مکتب تربیتی، اجتماعی و عملی اسلام… از جمله ده‌ها نهادی هستند که مهندس بازرگان بوجود آورد.

در این دوره بازرگان، بر کار جمعی و انجمنی تکیه دارد. فرد متمدن را فردی معرفی می‌کند که منافع خصوصی را در قبال وظایف اجتماعی محو می‌کند. از شاورهم فی الامر، مشارکت دمکراتیک را استنتاج می‌کند و بر کسب قدرت از پایین به بالا اشاره دارد و می‌گوید «مشکل اصلی کشور ما نه بی‌پولی است و نه بیکاری و نه بی‌سوادی، بلکه غیراجتماعی بودن است، خودبینی، خودخواهی، خودپرستی!» از نظر وی، مردم می‌توانند «بدون انقلاب و تصادم و عکس‌العمل‌های حاد، قدرت را از داخل و از پائین تصرف کنند»، اگر «استعداد اجتماع و اتحاد» را بیابند. در اجتماع و اتحاد است که استعدادها و امکان‌ها بروز و ظهور می‌نماید…همکاری‌های بزرگ، کارهای محال را عملی می‌سازند.»

این سه رکن پروژهٔ بازرگان جوان است. این پروژه اما، علی‌رغم دستاوردهای مهم و پایدار وی، در آزمون قدرت ادامه نیافت. ناتمام ماند و تصویر سیاسی وی غلبه یافت و امروز، بنا بر پژوهش جمشید میرزایی، در کتب درسی ما، تنها تصویر بازرگان، نخست‌وزیر پس از انقلاب است.

بازرگان علت‌العلل ناممکن بودن پروژهٔ فکری و اجتماعی خویش را در استبداد تاریخی جستجو می‌کند. از نظر وی، استبداد شرایط امکان کار فکری و اجتماعی را از بین می‌برد. استبداد همهٔ فرصت‌ها را از جامعه می‌گیرد. استبداد مانع هرگونه فعالیت جمعی، مشارکت و تعاون است. استبداد مردم را به هم بدبین می‌کند. در نتیجه مبارزهٔ سیاسی سرنوشت محتوم همهٔ کنشگران فکری، فرهنگی، هنری و اجتماعی است.

در اینجاست که به نظر می‌رسد بازرگان دچار یک پارادوکس می‌شود. پارادوکس میان آنچه ماکس وبر «اخلاق اعتقادی» و «اخلاق مسئولیت» می‌نامد. از طرفی به کسب قدرت اعتقاد ندارد. از طرف دیگر احساس تکلیف می‌کند. فکر می‌کند کسب قدرت از پایین در جامعهٔ استبدادی ممکن نیست. یا به پروژهٔ اجتماعی خود بی‌اعتماد می‌شود یا خیر اما باید به اورژانس سیاسی پاسخ دهد. در نتیجه می‌رود در موضع قدرت و در حالی که نه کسب قدرت و حکومت را قبول دارد و نه انقلاب را، به شکل پارادوکسیکالی، نخست‌وزیر یک حکومت انقلابی می‌شود.

اگر «محنت شریعتی»، انتخاب میان خود و مردم بود و احساس مسئولیت اجتماعی که واردارش می‌کرد از انزوای فردی درآید و به جای فلسفه و ادبیات و هنر که گرایش وی بود، به سراغ تاریخ و جامعه‌شناسی و سیاست برود، محنت بازرگان را می‌توان در انتخاب میان پروژهٔ فکری و اجتماعی خویش (قرآن‌پژوهی، اصلاح دینی و نهادسازی) و ضرورت حضور در قدرت سیاسی دانست. اورژانس اجتماعی و «احساس تکلیف»، مجال ادامه پروژهٔ فکری و اجتماعی خویش را به بازرگان نداد. اورژانسی که یک قرن همچنان ادامه دارد.

جمع‌بندی می‌کنم. پروژهٔ فکری و اجتماعی بازرگان در آزمون قدرت، به سایه رفت و ناتمام ماند و امروز پس از گذشت ۲۵ سال، زمان آن رسیده که میراث فکری و اجتماعی وی را بازخوانی و نقد کنیم. از نظر من، راه بازرگان دست‌کم در دو حوزهٔ فکری و اجتماعی قابلیت و ضرورت بازخوانی و تداوم دارد.

در حوزهٔ فکری، سه حوزهٔ پژوهش‌های قرآنی، چهره‌های دین در زندگی بازرگان و بازسازی دین براساس اخلاق میراث زندهٔ بازرگان است و قابلیت و ضرورت بازخوانی و تداوم دارد. مقایسهٔ تفسیر و پژوهش‌های قرآنی ایشان – که زمینهٔ ارجح کارشان نیز هست – با این نوع مطالعات در قرن بیستم و در دیگر کشورهای اسلامی می‌تواند بسیار راهگشا باشد. (به عنوان نمونه در مقایسه با پژوهش‌های قرآنی سید قطب و فضلور رحمان). از طرف دیگر مطالعهٔ سه چهرهٔ دین همچون فرهنگ، دین همچون ایدئولوژی و دین همچون ایمان و اخلاق، که سه دوره در زندگی‌های دینی مهندس بازرگان است و با تحولات اجتماعی جامعهٔ ما نیز مطابقت دارد، می‌تواند در صدر برنامهٔ اصلاح فکر دینی قرار گیرد. وضوح بخشیدن به تمایزات هر کدام با دین تاریخی و سنتی گامی در جهت پیشبرد تفکر اصلاح در قرن بیست و یکم است. و در نهایت، صورت‌بندی نسبت دین و اخلاق، مفهوم‌پردازی اخلاق همچون ستون دین و تعریف اخلاق همچون معیار دین، ضرورت امروز جامعه ماست تا این بار، دین را بر محور اخلاق بازسازی کنیم.

اما در حوزهٔ اجتماعی و از منظر رویکرد اجتماعی که مورد توجه ما به عنوان جامعه‌شناس است، امروزی بودن اندیشهٔ بازرگان در اندیشهٔ اجتماع و کار اجتماعی است. «مقصود از اجتماع تنها مجتمع شدن افراد نیست، بلکه تجمع توام با تشکل، همکاری و هماهنگی است» و «۲۵۰۰ سال زندگی غیردمکراتیک، ما را از کار جمعی، مشارکت و همکاری محروم کرده است.» این میراث زنده و زنده‌کنندهٔ بازرگان است. این راه ناتمامی است که می‌بایست طی کرد.

امروز که ما ۲۵ سال از بازرگان فاصله گرفته‌ایم و در یک دورهٔ چهارم به سر می‌بریم، دوره‌ای که از آن، تحت عنوان دورهٔ «ظهور مسالهٔ جدید اجتماعی» نام می‌برند، تداوم این پروژهٔ ناتمام ضروری است. تا جامعهٔ قطعه قطعه شده خود را، نه با ساخت دوقطبی‌های مرگبار، بلکه با آرمان‌پردازی و کارپردازی جمعی دوباره جمع کنیم و انسجام ببخشیم تا جامعه خود، قدرتی «برابر قدرت» گردد.

* متن سخنرانی سارا شریعتی، استادیار دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در مراسم بیست‌و‌پنجمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان، کانون توحید، ۱۳۹۸.۱۰.۲۶

مهندس بازرگان

میراث بازرگان برای ما

  • نوشته شده : دبیر خبر
  • 05 فوریه 2020
  • تعداد نظرات :0

بسیاری از اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان در چرایی عقب‌ماندگی جهان اسلام اندیشه کردند و به ارائه نظرات خود پرداختند. از جمله اندیشمندانی که به این مهم پرداخته، مهندس مهدی بازرگان است. گفتار زیر که در تاریخ ایرانی منتشر شده، از بیژن عبدالکریمی است و به مناسبت درگذشت بازرگان ایراد شده که توصیفی از اندیشه‌های او و نسبت جامعه ما با این شخص را به دست می‌دهد.

۱. ما و سرمایه‌های اجتماعی‌مان

اساساً یکی از ویژگی‌های یک جامعه متمدن و با فرهنگ حفظ و پاسداری از میراث تاریخی‌اش است. بی‌تفاوتی، پشت کردن یا حتی بسیار بدتر از آن، خودزنی و ویران ساختن میراث تاریخی یکی از نشانه‌های توحش، نافرهیختگی و عقب‌ماندگی فرهنگی است و متأسفانه این نشانه‌های عقب‌ماندگی خاورمیانه‌ای و جهان سومی به شدت در میان اکثر قریب به اتفاق جریانات گوناگون اجتماعی و سیاسی ما ایرانیان، در روزگار کنونی دیده می‌شود. لذا یکی از وظایف فرهیختگان، روشنفکران اصیل، رهبران اجتماعی و گروه‌های مرجع فکری محافظت و مراقبت از میراث فکری، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی است. بی‌تردید، مهندس مهدی بازرگان و نهضت فکری، اجتماعی، دینی و سیاسی او، که با آثار و زندگی یاران و تربیت‌شدگانش، یعنی با چهره‌هایی چون دکتر یدالله سحابی، آیت‌الله طالقانی، مهندس عزت‌الله سحابی و دکتر ابراهیم یزدی گره خورده و فراز مهمی از سنت فکری و سیاسی تاریخ معاصر ما را تشکیل می‌دهند، حتماً باید در حوزه‌های آکادمیک و خارج از حوزه‌های نافرهیخته، تربیت‌ناشده و عقب‌مانده جریانات سیاسی و ایدئولوژیک مورد پژوهش‌های علمی و دانشگاهی قرار گیرند.

۲. ما و فقدان تاریخ

تاریخ یکی از مهمترین و اصیل‌ترین منابع معرفتی بشری است. لیکن، متأسفانه ما تاریخ را به منزله یکی از مهمترین منابع معرفتی به دلیل حاکمیت تاریخ‌سازی‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک از دست دادهایم و بیش از آنکه به مطالعه و خوانش تاریخ بپردازیم، تاریخ‌سازی ایدئولوژیک کرده، می‌کوشیم تاریخ را از منظر منافع گروهی، سیاسی و ایدئولوژیک خود نظر کرده، سخن خود را در دهان تاریخ بگذاریم. یکی از مهمترین رسالت‌های صاحبنظران و رهبران اجتماعی و روشنفکران ما تلاش به منظور آزادسازی تاریخ از اسارت تاریخ‌سازی‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک است.

بی‌تردید زندگی، منش و شخصیت مهندس مهدی بازرگان، جریان نهضت آزادی و تجربیات و سرنوشت دولت موقت یکی از بیشمار مواردی است که، هم از جانب پوزیسیون و قدرت سیاسی و هم از جانب اپوزیسیون و روشنفکران، دچار بی‌مهری-ها و تاریخ‌سازی‌های ایدئولوژیک شده است. لذا یکی دیگر از مهمترین وظایف و رسالت‌های ما مواجه‌های علمی و تاریخی، و نه بر اساس حب و بغض‌ها با شخصیت‌ها و رویدادهایمان، از جمله با مهندس بازرگان و نهضت علمی و نظری و نیز کنش سیاسی اوست، رسالتی که دانشگاه‌ها و محافل آکادمیک و پژوهشی ما باید به نحوی جدی آن را برعهده گیرند.

۳. ما و فقدان یک سنت سیاسی نظری و عملی

جامعه ما از دیرباز، فاقد یک فلسفه سیاسی مشخص و یک سنت نظری سیاسی بوده است و راهی که با فارابی، در مقام مؤسس فلسفه به اصطلاح اسلامی با نوشتن آثاری چون السیاسه المدنیه (سیاست شهری)، رساله فی السیاسه (رساله‌ای در سیاست)، آرا اهل المدینه الفاضله (اندیشه‌های اهل مدینه فاضله) آغاز شد، هرگز آنچنان که شایسته و بایسته است تا به امروز ادامه نیافته است.

خود همین امر، یعنی فقدان یک سنت نظری و فلسفی سیاسی و نیز فقدان یک سنت عملی در حوزه سیاست و حاکمیت منطق زورمداری، چه در شکل برقراری حکومت‌های پادشاهی و ایلاتی و عشیره‌ای و چه در شکل انقلاب و انقلابی‌گری، که آن نیز شکلی از منطق زورمداری است، شاید یکی از مهمترین عوامل معضلات و مشکلات جوامعی چون جامعه ماست.

باز هم بی‌تردید، شخصیت و منش اجتماعی و سیاسی بازرگان می‌تواند، بیش از آنکه مورد مناقشات محض سیاسی و ایدئولوژیک قرار گیرد، منبعی برای تأملات نظری در جهت شکل بخشیدن به یک سنت نظری و عملی سیاسی به واسطه بحث و نظر فلسفی در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی بازرگان، استخراج مبانی نظری وی و بحث از نتایج، لوازم و پیامدهای نظری رویکردهای وی به حیات اجتماعی و سیاسی و بسط این نتایج و لوازم قرار گیرد.

بازرگان در زمان چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب، یعنی درست در روزگاری که فضاهای آرمان‌گرایانه، ایدئولوژیک و چپ‌روی‌های انقلابی حاکم بود، به لحاظ سیاسی جامعه را به نوعی میانه‌روی و عدم تبعیت از فضاهای احساسی و آرمانی و تن ندادن به حرکت‌های خشونت‌بار انقلابی دعوت می‌کرد. این منش، برخلاف اتهام‌های ناجوانمردانه شبه‌روشنفکران خام و ناپخته و هوچی، که به وی برچسب «لیبرال» زده بودند، بی هیچ‌وجه ناشی از خصلت‌های بورژوامنشانه و سازشکارانه وی نبود، بلکه ناشی از اصول و پرنسیب خاص سیاسی و ناشی از عمق تجربیات اجتماعی او بود.

بازرگان، در عین آنکه به هیچ وجه، همچون جریانات تندرویی چون مجاهدین خلق، چریکهای فدایی اقلیت یا ابوالحسن بنی‌صدر در برابر مسیر پرقدرت و توفانی جریان انقلاب و رهبری آن قرار نگرفت، لیکن هرگز نیز از اصول سیاسی و اخلاقی خود نیز کوتاه نیامد و با رهبر انقلاب سازش نکرد و به همین دلیل، به سهولت از دولت و قدرت سیاسی کناره گرفت، لیکن هیچ موقع نیز این کشور را ترک نگفت و به زیر عَلَم قدرت‌های بزرگ جهانی و رسانه‌های وابسته به آن‌ها نرفت، و در مقابل بسیاری از تعدی‌ها و آزار و اذیت‌های قدرت سیاسی را پذیرفت اما در همان حال، در زمان جنگ، علی‌رغم مخالفت‌هایی که با سیاست‌های قدرت سیاسی داشت، اما به خودش نیز اجازه نداد که ناجوانمردانه به قدرت سیاسی کشورش، که در حال جنگ با بیگانگان و با نظام جهانی بود، از پشت خنجر زند و تا آنجا که توانست، خود او و دست‌پروردگان بزرگش، همچون مهندس عزت‌الله سحابی و دکتر ابراهیم یزدی، در بسیاری از موارد به قدرت سیاسی در مقابله با آمریکا و عراق و دیگر کشورهای منطقه مشاوره نیز می‌دادند.

اما امروز، بسیاری از روشنفکرنماها و چپ‌نماها و افرادی از قدرت سیاسی که این پیرمرد و چهره‌هایی چون دکتر یدالله سحابی و مهندس عزت‌الله سحابی را آزرده بودند، هرچند ممکن است همه آن‌ها به اشتباه خود اعتراف نکرده باشند، لیکن به احتمال بسیار زیاد، در درون خویش شرمنده بوده، از وی حلالیت می‌طلبند. البته برخی نیز صراحتاً از مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی عذرخواهی کردند. به هر تقدیر، آنچه مهم است این است که منش و سنت عملی بازرگان در جامعه ما پیروز شد و امروز اگر جامعه ما در میان این طوفان حوادث و بلایا، اگر راه نجاتی داشته باشد، چیزی جز تمسک به منش کلی سیاسی بازرگان، البته متناسب با شرایط تاریخی خاص امروز، نخواهد بود.

در دهه‌های قبل و بعد از انقلاب، زمانه با بازرگان چندان یار نبود و گوش جامعه ما و جریانات گوناگون اجتماعی، به دلیل حاکمیت فضاهای پوپولیستی و عوامانه، لیک در پوششی انقلابی و چپ‌روی‌های رادیکال، نسبت به دعوت و منش سیاسی آرام و متین، لیک حساب‌شده و سنجیده بازرگان کر بود، آنچنان که امروز نیز گوش جامعه ما، به دلیل غوغاسالاری و حاکمیت فضای هیاهو، نسبت به شنیدن منطق سیاسی بازرگان کر شده است، لیکن این رسالت بر عهده همه آگاهان و عاقلان قوم است که به این منطق غوغاسالار، احساسی و هیجانی تن نداده و بار دیگر شاهد خروج از چاله و افتادن به چاهی عمیق‌تر نباشیم […] به یقین بدانید که در صورت وقوع دوباره یک چنین تجربه‌ای دیگر از این سرزمین کهن و فرهنگ عظیم انسانی و شعر و ادب و حکمت متعالی و اهورایی‌اش و نیز از اقتصاد بسیار نحیف و نابودشده‌اش هیچ چیز باقی نخواهد ماند.

روش حفاظت و مراقبت از میراث تاریخی

گفته شد ما وظیفه داریم تا از میراث تاریخی نظری و عملی خود مراقبت و پاسداری کنیم. لیکن، باید توجه داشت که این مراقبت و پاسداری نه با برپایی مراسم‌های تکریم و بزرگداشت‌های صوری یا با تکرارگویی‌های ملال‌آور آنچه گذشتگان گفته‌اند یا انجام داده‌اند بلکه با گفت‌وگوی واقعی و حقیقی با میراث آنان و وارد ساختن اندیشه‌ها و تجربیات آنان از افق گذشته به افق تاریخی اکنونی خودمان و معاصریت بخشیدن به دستاوردها و میراثشان به واسطه طرح پرسش‌های انتقادی در برابر آنان و به سخن واداشتن حقیقی آن‌ها به منظور ظهور یک گفت‌وگو و دیالوگ حقیقی است و این نه عملی سیاسی، تبلیغاتی، حزبی، جناحی و زودگذر، بلکه کنشی متفکرانه، اثرگذار و ماندگار است.

سه درد و مسأله بنیادین بازرگان

همانگونه که یکی از دوستان عزیزم، یعنی دکتر سیدجواد میری، در یکی از یادداشت‌هایش در خصوص مهندس مهدی بازرگان، به درستی فرموده‌اند، دردها و مسائل بنیادینی که نخستین نخست‌وزیر انقلاب ایران نه فقط برای جامعه ایران بلکه برای سراسر عالَم اسلام تشخیص داده بود، عبارت بودند از: ۱. عقب‌افتادگی فکری و انحطاط دینی و مذهبی و عدم آشنایی مسلمانان با جهان نو، ۲. استعمار خارجی و عدم وجود استقلال، ۳. استبداد داخلی و فقدان وجود نهادهای دمکراتیک.

تمام آثار فکری و نظری و نیز عملی، سیاسی و اجتماعی مهندس مهدی بازرگان در راستای پاسخگویی به مصائب و بحران‌های سه‌گانه مذکور بوده است. در اینجا می‌کوشم به نحوی بسیار سریع و گذرا، در محدوده دقایق محدودی که در اختیارم نهاده شده است، چند جمله‌ای در خصوص اندیشه و کنش مهندس بازرگان در ارتباط با هر یک از سه معضله عالم اسلام به طور کلی و جامعه ایران به طور خاص، با توجه به شرایط تاریخی کنونی‌مان بیان نمایم.

الف. عقب‌افتادگی فکری و انحطاط دینی و مذهبی و عدم آشنایی مسلمانان با جهان نو

برخی بازرگان را پدر روشنفکری دینی در ایران برشمرده‌اند. در نحوه مواجهه بازرگان با اسلام و سنت تاریخی و معنوی ما نکات بزرگ نظری و در همان حال سیاسی و اجتماعی وجود دارد.

وی به هیچ وجه به سنت تاریخی، دینی و فرهنگی خودش پشت نکرد و در قامت یک مصلح دینی و مذهبی در ایران ظاهر شد و به دیانت اسلام و باورهای شیعی باوری عمیق داشت و در همان حال معتقد بود که فرهنگ دینی و معنوی ایرانی – اسلامی با خرافات و عقب‌ماندگی‌های بسیاری عجین شده است و در مسیر خرافه‌زدایی از اصلاح اندیشه دینی، به خصوص در جهت وحدت‌بخشی به آگاهی‌ها و تمدن مدرن با تفسیر دینی و معنوی از جهان تلاش‌های بسیار کرد.

از ارزش‌های بسیار مثبت تلاش‌های نظری بازرگان در جهت فاصله‌گیری از فهم سنتی و حوزوی از اسلام و ایجاد یک پارادایم نظری جدید برای احیای تفکر دینی و آشتی دادن آن با ارزش‌ها و دستاوردهای انسان و تمدن مدرن می‌توان به نکات بسیاری اشاره کرد:

بازرگان، برخلاف بسیاری از سنت‌گرایان حوزوی، اجتناب‌ناپذیری عالم مدرن را درک کرد، و عالَم و زیست‌جهان مدرن را به رسمیت شناخت و برخلاف خیل انبوه سنت‌گرایان، عالم مدرن و اوصاف آن را اموری عارضی و زودگذر ندانست و نکوشید به نحوی ارادی، ولو نتاریستیک و انقلابی با عالَم مدرن به ستیز برخیزد و دارای ادعاهای بزرگ، همچون مقابله با غرب و تمدن جدید یا نابودی امپریالیسم و تغییر نظام جهانی و نجات همه مستضعفین عالم نیز نبود.

بازرگان درکی فقهی یا تلقی صرف سیاسی از عالم جدید نیز نداشت و برخلاف بسیاری از سنت‌گرایان ما، به خوبی دریافت که عالم جدید صرف ظهور پاره‌ای مسائل محدثه و لذا مواجهه با چند مسأله فقهی مثل پدیدارهای بانک‌ها، بیمه، صندوق‌های بازنشستگی و غیره نیست و دریافته بود که جهان و ارزش‌ها و ادب آن تغییر کرده است و اهمیت یگانه و ویژه علوم و تکنولوژی جدید را، که برای نخستین بار در تاریخ بشر چهره کره زمین را در معنای حقیقی کلمه، تغییر داده است، درمی‌یافت.

بازرگان با انحصارگرایی در فهم دین و تفسیر روحانیت‌محور از اسلام مخالف بود و دین وی بر اساس اصطلاحات هانری برگسون نه از سنخ دین بسته بلکه از نوع دین باز و گشوده بود، یعنی دینی که با همه سنن و فرهنگ‌های بشری، به خصوص با جهان و تمدن جدید با نوعی گشودگی و پذیرش مواجهه داشت.

بازرگان عقب‌افتادگی تاریخی نهادهای سنتی و بیگانگی آنان با جهان و زبان معاصر را به خوبی درک کرد و در دانشگاه‌های ما با زبان و ادبیات تازهای، به خصوص با تکیه بر دستاوردهای علوم جدید، کوشید به دفاع از اسلام و تفکر دینی و معنوی در جهان کنونی برخیزد. وی با زبان و ادبیات جهان معاصر بیگانه نبود و به تعبیر یکی از عرفا، شیخ چند کتاب بود و هم با زبان سنت و هم با زبان تمدن جدید آشنا بود و به خوبی دریافت که یکی از مهمترین و بنیادی‌ترین مقولات دوره جدید، مؤلفه «آزادی» است و بدون به رسمیت شناخته شدن این مؤلفه به هیچ وجه نمی‌توان با جهان، جوامع و انسان مدرن ارتباط برقرار کرد.

با این وصف، و علیرغم آنکه نهضت فکری و اصلاح دینی بازرگان در جریانات بعدی و در شخصیت‌ها و مراحل بعدی جریان روشنفکری دینی ادامه یافت و به همین اعتبار جامعه ما را بسیار تحت تأثیر قرار داد، لیکن گفتمان فکری و نظری او به دلیل فقدان مبانی حِکمی و فلسفی مستحکم و تأثیرپذیری از نوعی علم‌گرایی، سیانتیسم و پوزیتیویسمی بسیار خام و نااندیشیده، و با توجه به تحولات بسیار ژرفی که جهان در این نیم قرن اخیر با آن روبرو بوده است تا آنجا که ما به دلیل ظهور شرایط پست‌مدرن با دومین شکاف تمدنی خود – یعنی علاوه بر تعارضات عالم مدرن با عالم سنتی ما، بلکه با تعارضات عالم پسامدرن با خود عالم مدرن و لذا با عالم سنتی نیز – روبروییم، طبیعی است که گفتمان اصلاح دینی بازرگان به همان شکل و شمایل پیشین و بدون بازنگری‌های اساسی نمی‌تواند به مسائل و بحران‌های نظری کنونی ما پاسخ دهد.

۲. استعمار خارجی و عدم وجود استقلال

دومین درد اصلی و مسأله بنیادین بازرگان مسأله استعمار خارجی بود. حضور فعال او در نهضت ملی نفت، حمایت مستمرش از دکتر محمد مصدق، رهبر بزرگ و برجسته نهضت ضداستعماری ایرانی، که از نقش و اثرگذاری تاریخی در ظهور نهضت‌های ضداستعماری در سراسر جهان، به خصوص در خاورمیانه برخوردار بوده است و شرکت بازرگان در نخستین کابینه مصدق و پذیرش مسئولیت ریاست هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس همه و همه جهت‌گیری ضد استعماری وی را به خوبی نشان می‌دهد.

اما متأسفانه، در روزگار کنونی، علیرغم آنکه مسأله استعمار، امپریالیسم و سلطه ظالمانه نظام جهانی کماکان مسأله اکثر جوامع جهان، به خصوص جوامع عالم اسلام و به خصوص کشور ماست، لیکن این مسأله بسیار سرنوشتساز و تعیین‌کننده، و مفاهیمی چون «استعمار»، «امپریالیسم» و «سلطه نظام جهانی» از ذهن، اندیشه، احساس، کنش و حتی از زبان و ادبیات بخش وسیعی از روشنفکران جهان، از جمله روشنفکران ایرانی حذف شده است.

در روزگار ما متأسفانه در سراسر جهان نیروی نفی‌ایی جز گفتمان انقلابی حاکم در ایران دیده نمی‌شود و نیروهای نفی خود به بخشی از نیروهای اثبات و دفاع از وضعیت موجود جهانی تبدیل گشته‌اند. البته ناگفته نماند که گفتمان انقلابی موجود در جامعه ایران نیز از نارسایی‌های بسیاری رنج می‌برد.

مهدی بازرگان به عنوان اولین نخست‌وزیر ایران پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، که ۹ ماه ریاست دولت موقت را برعهده داشت، به هیچ وجه حاضر نشد به هر قیمتی و با زیر پا گذاشتن اصول و پرنسیب سیاسی و اخلاقی خود، به حفظ قدرت بپردازد، لذا پس از اشغال سفارت آمریکا، به دلیل اختلاف‌هایی که با آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی داشت، به سهولت از قدرت کناره گرفت و از مقام نخست‌وزیری استعفا داد.

اکثر وزرای دولت بازرگان را اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل می‌دادند و این موضوع نیز یکی از اموری بود که سبب اختلاف وی با رهبر انقلاب شد. یکی دیگر از اختلافات اساسی بازرگان با رهبری انقلاب بر سر مسئله ولایت فقیه بود که بازرگان و اعضای دولت او با آن کاملاً مخالف بودند و برای جلوگیری از تصویب آن، دولت بازرگان تصمیم به انحلال مجلس خبرگان را داشت. لیکن، آقای خمینی در مقابل انحلال مجلس برای جلوگیری از تصویب ولایت فقیه، واکنش نشان داد و مانع آن شد و نیروهای به اصطلاح انقلابی نیز هوادار ایشان بودند و در مقابل نخستوزیر، از رهبر انقلاب حمایت کردند. لذا کابینه او استعفا داد.

با وجود همه این اختلاف اساسی، بازرگان و یارانش هیچیک حاضر نشدند به زیر بیرق استعمار و قدرت‌های جهانی رفته، و در مقام یک اپوزیسیون از امکانات، بودجه‌ها و رسانه‌های نظام سلطه برای ابراز مخالفت‌هایشان با حکومت ملی کشورشان بهره برند، بلکه آنان در این کشور ماندند، تضییقات و آزار و اذیت‌ها و زندان را به جان خریدند و نهایتاً نیز در همین سرزمین جان به جان‌آفرین تسلیم کردند، اما چارچوب‌های اساسی کنش سیاسی در کشور را فرو نریختند و مرزها را مخدوش نکردند […]

بازرگان از معدود سیاستمدارانی بود که پس از فتح خرمشهر، بسیار صریح و شفاف، با ادامه جنگ ایران و عراق مخالفت کرد. وی در سال ۱۳۶۷ در نامه‌ای به رهبر انقلاب وقت، یادآور شد که نهضت آزادی از سال‌ها پیش مخالف ادامه جنگ بوده و هست و سپس به مصائب و فجایعی که ادامه جنگ به وجود خواهد آورد اشاره می‌کند و ادامه جنگ را عامل نابودی می‌خواند. در همین فاصله، بازرگان در سال ۱۳۶۴، برای انتخابات ریاست جمهوری ایران ثبت‌نام کرد اما شورای نگهبان او را رد صلاحیت کرد.

با این وصف بازرگان و یارانش هرگز به کینه‌توزی و کینه‌پراکنی نسبت به حاکمیت مبادرت نورزیدند و به فضاهای پوپولیستی و دشمنی‌جویانه رسانه‌های خارجی تن ندادند و حتی، درست در زمانی که تحت شدیدترین تضییقات و آزار و اذیت‌ها بودند، مهندس عزت‌الله سحابی تجربیاتش را در اختیار سازمان برنامه و بودجه قرار می‌داد و دکتر ابراهیم یزدی محل مشورت وزارت امور خارجه قرار می‌گرفت و آن‌ها ابایی از این نداشتند که به حاکمیتی که شدیدترین انتقادات را بدان داشتند در جهت حل مسائل ملی یاری رسانند.

حال، این رویه سیاسی را مقایسه کنید با روزگار ما که بخشی از شبه‌روشنفکران و جوانان خام ما نه تنها اصلاً به مناسبات استعماری و نظام سلطه جهانی توجه نداشته، بلکه فاجعه‌آمیزتر آن است که آمریکا و غرب را به منزله فرشته نجات می‌نگرند و همسو با آنان تفسیرهای آنان را بازگو می‌کنند. در تلقی خام این گروه تنها کافی است ما دستمان را به سوی غرب و آمریکا برای دوستی دراز کنیم، آنان نیز خیلی گرم دستان ما را خواهند فشرد و مشکلات کشور به سهولت آب خوردن حل خواهد شد!!!

آیا اینجانب خواهانم به دفاع از وضع موجود و توجیه همه سیاست‌های داخلی و بین‌المللی حاکمیت بپردازم؟ به هیچ وجه. این ناجوانمردانه‌ترین تهمتی است که به فردی چون بنده می‌توان زد. آنچه من خواهانم بر آن تأکید ورزم این است که ما ایرانیان، اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون، دولتمرد و روشنفکر، حوزوی و دانشگاهی، عوام و غیرعوام باید برای خودمان در خصوص حیات سیاسی و اجتماعی خودمان به یک چارچوب ملی و یک اجماع دست پیدا کنیم، و در این راستا البته که حاکمیت سیاسی را نیز باید به نقد کشید. اما سخنم در این است که این همه ماجرا نیست و برای نجات کشور خود جریان روشنفکری و اپوزیسیون نیز به نقدهایی اساسی نیازمند است و منش سیاسی بزرگانی چون بازرگان و برخی یاران برجسته‌اش الگوی بسیار شایسته و مناسبی برای نیل به یک چنین چارچوبی می‌تواند باشند.

۳. استبداد داخلی و فقدان وجود نهادهای دمکراتیک

سومین مسأله بازرگان استبداد داخلی و فقدان وجود نهادهای دمکراتیک در کشور بود. این مسأله کماکان مسأله بخش وسیعی از جهان، از جمله عالم اسلام و به خصوص جامعه خود ماست.

در شرایط کنونی کشور ما نیز تلاش به منظور نیل به نهادها و جامعه‌ای دمکراتیک به گفتمان غالب اکثر روشنفکران، دانشگاهیان و جوانان جامعه تبدیل گردیده است. اینجانب، علیرغم احترام به همه کوشش‌های مستمر مهندس بازرگان و همه روشنفکرانی که دغدغه آزادی و نیل به جامعه دمکراتیک را دارند، لیکن نمی‌توانم از بیان این حقیقت خودداری ورزم که بازرگان بزرگ نیز، همچون خیل انبوه روشنفکران، دانشگاهیان و جوانان ما هرگز درنیافت که نیل به آزادی‌های اجتماعی و سیاسی و تحقق یک جامعه دمکراتیک امری صرفاً فرهنگی یا حتی امری سیاسی نیست بلکه حاصل ظهور جامعه مدنی و این امر خود حاصل مناسبات اجتماعی و اقتصادی بنیادی‌تری است که در طی یک تاریخ چندقرنه در جوامع غربی روی داده و این مناسبات منجر به ظهور نهادهای دمکراتیک شده است. لیکن تاریخ جوامعی همچون جوامع ما از اساس با تاریخ کشورهای غربی متفاوت است.

بازرگان بزرگ و یارانش، همچون خیل انبوه روشنفکران ما هرگز به این پروبلماتیک نیندیشیده‌اند که در جوامع توسعه‌نایافته‌ای چون جامعه ایران، که به دلیل تاریخ خاص خود، هرگز جامعه مدنی، به معنای حقیقی کلمه، یعنی طبقه‌ای اقتصادی و اجتماعی، که بتواند نقش واسطه، میانجی و پل ارتباطی را میان جامعه و قدرت سیاسی ایفا کند شکل نگرفته، چگونه می‌توان نهادهای دمکراتیک را تحقق بخشید؟

بازرگان بزرگ و یارانش، درست همچون بخش عظیم جامعه روشنفکری و اپوزیسیون ما هرگز درنیافتند که آزادی و دمکراسی، بیش از آنکه یک امر فرهنگی، روانشناختی یا اخلاقی و تابعی از نیات و انگیزه‌های حکومتگران مستبد باشد، نحوهای از واقع‌بودگی و هستی اجتماعی است و تا زمانی که این واقع‌بودگی و هستی اجتماعی تغییر نیابد، انقلاب‌های سیاسی و سرنگونی حکومت‌ها نیز نمی‌توانند آزادی، دمکراسی و نهادهای دمکراتیک را به ارمغان آورند.

بازرگان بزرگ نیز همچون اکثر قریب به اتفاق اقشار و لایه‌ها و گروه‌ها و جریانات اجتماعی ما، کمتر به این پرسش اندیشید که در جوامع توسعه‌نایافته‌ای چون جامعه ما، که پدیدار ملت – دولت مدرن در آن شکل نگرفته است و فاقد نهادها و نیروهای تاریخی‌ای است که در غرب به ظهور پدیدار ملت – دولت مدرن منتهی گشته است، خشونت ذاتی دولت‌های شبه‌مدرن را چگونه و با کدامین نیروهای تاریخی می‌توان کنترل کرد؟

متأسفم از اینکه باید بگویم حتی بازرگان بزرگ نیز، همچون اکثر روشنفکران ناروشنفکر ما، در فضایی اثیری و غیرتاریخی، یعنی بر اساس الگوهای جوامع طبیعی و فرآیند تاریخی ظهور ملت – دولت‌های مدرن در جوامع توسعه‌یافته غربی – اندیشید و چشم‌انتظار ظهور همان نتایج و ثمرات در سرزمین و زیست‌جهان دیگری بود که از اساس و به لحاظ تاریخی با جوامع غربی بسیار فاصله دارد.

متأسفانه، بازرگان بسیار عزیز و گرامی نیز همچون اکثر قریب به اتفاق روشنفکران دیار ما، درکی از تاریخیت نهادهای مدرن غربی، همچون نهاد ملت – دولت مدرن، جمهوریت، پارلمانتاریسم، تفکیک قوا، حقوق بشر، دمکراسی نداشته، چشم انتظار ظهور این پدیدارهای مدرن در دل جامعه‌ای بود که فاقد نیروهای تاریخی جوامع غربی و نهادهای حاصل از آن است. بازرگان بزرگ و دست‌پروردگانش درنیافتند که بسیاری از کنش‌های سیاسی و اجتماعی حاصل مناسبات و موقعیت اجتماعی و تاریخی ما و نه حاصل اراده‌ها، ذهنیت‌ها یا پروژه‌های اشخاص و سیاستمداران است.

همانگونه که بارها اشاره کرده‌ام، اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، از جمله بازرگان بزرگ، مانند خیل عظیم عوام و توده‌ها، درکی روانشناسانه – فردی – ایدئولوژیک – اخلاقی – غیرساختاری – غیرفرآیندی و غیرتاریخی از مسائل و بحران-های ما، از جمله پدیدار استبداد و استبدادگرایی در جوامعی مثل جامعه ما دارند. لذا آن‌ها فاقد نگاهی جامعه‌شناختی – کل‌گرا – ساختاری – فرآیندی و تاریخی از مسائل و بحران‌های ما هستند. به همین دلیل است که حدود دو قرن است که از انقلاب مشروطه تاکنون ما دور خود می‌چرخیم و به فهم درستی از مسائلمان نائل نشده‌ایم تا بتوانیم راه‌حل مناسبی بیابیم.

اما در بازرگان بزرگ و منش سیاسی وی دو ویژگی وجود داشت که برای امروز ما بسیار درس‌آموز است، و متأسفانه این دو ویژگی در اکثر نیروهای منتقد نظام سیاسی در شرایط کنونی دیده نمی‌شود:

۱. اولاً، بازرگان و دست‌پروردگانش هیچگاه حاضر نبودند به توجیه حرکت در مسیر تحقق آرمانی – از نظر من، در شرایط کنونی، توهمی – به نام آزادی و دمکراسی «موجودیت کشور» را به خطر اندازند. لیکن، بسیاری از نیروهای منتقد و اپوزیسیون ما در شرایط کنونی فراموش کرده‌اند که آرمان‌های دمکراتیک یا عدالت‌خواهانه تنها و تنها زمانی از امکان و شانس تحقق برخوردار خواهند بود که کشوری به نام ایران، در کلیت و تمامیتش باقی بماند و در صورت به خطر افتادن جدی موجودیت کشور نه از تاک نشان خواهد ماند از تاکنشان.

۲. ثانیاً، بازرگان و یارانش، هرگز آماده نبودند به بهانه و توجیه مبارزه سیاسی آنچنان بر طبل دوقطبی شدن جامعه و قرار دادن برادر در برادر بکوبند تا آنجا که وحدت ملی و روح مشترک ما آنچنان آسیب بیند که در شهرها و خیابان‌های کشور بخشی از مردم در برابر بخش دیگری از مردم، یا بخشی از جوانان و دانشجویان در برابر بخشی دیگر صف‌آرایی کرده، زمینه‌های درگیری‌های خیابانی را فراهم آورند.

به گمان بنده، برای بازرگان و دست‌پروردگانش کشور شدن کشور و ایران شدن ایران شرط ضروری تحقق هرگونه آرمانی، از جمله آزادی، عدالت و توسعه بوده است و به یقین ما نیز باید چنین بیندیشیم و چنین عمل کنیم. از خداوند بزرگ شأن و جایگاه رفیعی را در تاریخ این کشور برای مهندس مهدی بازرگان، مرد دین، مرد اخلاق و مرد سیاست طلب می‌کنم. روحش شاد.

* متن سخنرانی بیژن عبدالکریمی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی، در مراسم بیست‌و‌پنجمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان، کانون توحید، ۱۳۹۸.۱۰.۲۶

مهدی بازرگان

راه طی‌نشده مهندس بازرگان

  • نوشته شده : دبیر خبر
  • 26 ژانویه 2020
  • تعداد نظرات :0

بهترین منبع قضاوت درباره اشخاص و افراد و جریان‌ها، مطالعه زندگی و حیات آن افراد است. تاریخ انقلاب با مهدی بازرگان ممزوج شده و بدون شناخت او، نمی‌توان تاریخ انقلاب را به خوبی تحلیل کرد. نوشته مهدی غنی در فرهنگ امروز بهانه خوبی است برای مرور بر حیات این شخص یزرگ.

گاهی در ارزیابی کارنامه مرحوم مهندس بازرگان با این سوال مواجه می‌شویم که اساسا چرا آن مرحوم برای فعالیت‌ها و مبازرات سیاسی‌اش به همکاری با روحانیت پرداخت؟

در این نوشتار سعی می‌کنم در حد امکان به این سوال جواب دهم. جوابی که هم ناظر به شرایط زمانه، هم قدرت روحانیت، هم نوع استبداد شاه و هم البته نتایج آن خواهد بود.

به باور نگارنده- و بنا بر توضیحاتی که در ادامه می‌خوانید- انقلاب زمستان سال ۵۷ امری غیرقابل اجتناب بود و مهندس بازرگان به عنوان یک فعال سیاسی دموکرات در این مسیر از هیچ تلاش مدبرانه‌ای دریغ نکرد. تدبیری که البته بخشی از آن در گرو ایجاد پیوندی بین نیروهای ملی و نیروهای مذهبی و روحانی بود.

بازرگان و تاکید بر نقش سیاسی- اجتماعی دین در دهه ۲۰

مهندس بازرگان علاوه بر مقالات و سخنرانی‌هایی که در دهه ۱۳۲۰ به بعد ارایه کرده و در آنها بر نقش سیاسی- اجتماعی دین تاکید ورزیده در سال ۱۳۴۰ مقاله‌ای خطاب به روحانیون سنتی نگاشت تحت عنوان: «انتظارات مردم از مراجع» در سال ۱۳۴۱ در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» منتشر شد. ایشان در آنجا تلاش کرد، روحانیون سنتی را به مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی ترغیب کند.

چیزی نگذشت(۱۳۴۱) که طیف وسیعی از روحانیون وارد سیاست و مقابله با دولت اسدالله علم شدند. پس از آن تعداد کمتری از آنان با انقلاب سفید شاه پرچم مخالفت برافراشتند. سرکوب این اعتراضات باعث رادیکال‌تر شدن مبارزات علیه حکومت شد. تداوم این سیر در سال ۵۷ سرنگونی سلطنت و برقراری جمهوری اسلامی را در پی داشت. اما اکنون برخی، معضلات و مشکلات جاری را در همین نقطه ورود روحانیون سنتی به امر حکومت‌داری و سیاست و راه‌حل را در جدا شدن حوزه سیاست و حکومت از دیانت می‌دانند. در این نوشتار نگاهی به این موضوع در رابطه با مهندس بازرگان می‌کنیم.

زعامت آیت‌الله بروجردی

تا قبل از کودتای رضاخان مرکزیت روحانیت شیعه، حوزه نجف بود. حوزه علمیه قم توسط آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی بعد از روی کار آمدن رضاخان محوریت یافت. تا آن زمان روحانیون به اشکال مختلف و با گرایش‌های متفاوت در امر سیاست و حکومت دخالت داشتند. نمونه بارز آن انقلاب مشروطیت بود که بخشی از روحانیت در دفاع از مشروطیت و بخشی در دفاع از استبداد به میدان آمدند. اما زعامت حوزه قم صلاح را در این ‌دید در امر حکومت‌داری و سیاست دخالتی نداشته باشد. گرچه در همان دوران، موضعگیری روحانیون را در جهت حمایت از رضاخان سردار سپه، یا مخالفت آنها با شعار جمهوری‌خواهی او، مخالفت با کشف حجاب اجباری و… مشاهده می‌کنیم. اما قاعده این بود که به امر حکومت مستقیما کاری نداشته باشند. آیات عظام نایینی، اصفهانی، سیدعبدالحسین طباطبایی و سیدحسن طباطبایی نیز موقع بازگشت به عراق شرط ملک فیصل را مبنی بر عدم دخالت در سیاست پذیرفته و کتبا رعایت این امر را تعهد کردند۱.

جانشینان آیت‌الله حائری یزدی نیز همین رویه را ادامه دادند. به عنوان مثال آیت‌الله سیدحسین بروجردی مشی مدارا با حکومت را اعمال می‌کرد. حتی در ماجرای نهضت ملی ‌کردن نفت و حکومت دکتر مصدق ایشان موضعگیری آشکاری نکرد و در دعوای دربار با دکتر مصدق سعی کرد، موضع بی‌طرفی را حفظ کند. چنانچه مشکلاتی بین حوزه و حکومت بروز می‌کرد، آن را با تذکر و هشدار توسط مرتبطین با دربار گوشزد کرده و حل می‌کردند. اکثریت قریب به اتفاق مردم نیز مذهبی و مقلد ایشان بودند و کاری به سیاست نداشتند.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی

آن زمان همه افراد مذهبی اعتقاد داشتند بدون تقلید از یک مرجع مذهبی، دینداری مقبول نیست. از همین رو پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی همه اقشار مردم به تکاپو افتادند که مرجعی دیگر انتخاب کنند. دانشجویان دانشگاه نیز با چنین دغدغه‌ای در قالب انجمن‌های اسلامی نشست‌هایی برگزار کردند که درباره ملاک‌های انتخاب مرجع و شرایط مرجعیت هم‌اندیشی کنند. از این نشست‌ها بود که مجموعه مقالاتی تحت عنوان «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» بیرون آمد که تعدادی از فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی در آن مشارکت داشتند. مقاله مهندس بازرگان نیز در این مجموعه بود.

‌ حاکمیت استبدادی و انتخابات نمایشی غیر ملی

حکومت به ویژه پس از کودتای ۱۳۳۲ رویه دیکتاتوری را پیش گرفته و به قانون اساسی اعتنایی نداشت. اغلب مردم هم به سیاست اعتنایی نداشتند و نسبت به وضعیت حکومت بی‌تفاوت بودند. رادیو پیشرفته‌ترین ابزار اطلاع‌رسانی در آن زمان بود. اما وقتی زمان پخش اخبار می‌رسید، عادت این بود که رادیو را خاموش می‌کردند. پارلمان که باید از نمایندگان ملت تشکیل می‌شد، تبدیل به ابزاری در دست حکومت یا دولت‌های بیگانه شده بود و مردم دخالتی در انتخابات نداشتند و اهمیتی هم به آن نمی‌دادند. این واقعیتی است که خود محمدرضا شاه هم بدان اذعان داشت:«بعد از رفتن پدرم مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی ولی در عمل قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام می‌گرفت و به‌ طوری که در کتاب ماموریت برای وطنم شرح داده‌ام، صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه می‌آمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با لیست دیگری می‌آمد… متاسفانه من ۲۰ سال تمام از دوران سلطنت خودم با چنین مجلس‌هایی سروکار داشتم….».

او در ادامه می‌فزاید:«… در نتیجه همواره انتخابات با انواع تقلب‌ها و سوءاستفاده‌ها و تهدیدها و تطمیع‌هایی همراه بود که نه فقط در جریان انتخابات انجام می‌گرفت بلکه حتی امر قرائت آرا را نیز شامل می‌شد… در همه این انتخابات، توده‌های عظیم کشاورزان و کارگران آلت فعلی بیش نبودند. آرای آنها یا به عبارت بهتر آرایی به نام آنها، دسته دسته به صندوق‌ها ریخته می‌شد در حالی که به‌ اصطلاح معروف روح خود آنها از ماهیت آن خبر نداشت ۲».

نقش مردم در انتخابات فرمایشی

بنا به اعتراف شاه، از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۴۰، وضعیت از این قرار بوده که مردم نقشی در انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی نداشته‌اند. درحالی که اساس مشروطیت این بود که مردم از طریق انتخاب نماینده حداقل در قانونگذاری نقش پیدا کنند.

یک خاطره شخصی از انتخابات قبل از انقلاب

این رویه بعد از سال ۴۰ نیز ادامه داشت. نگارنده که در سال ۱۳۴۲ دانش‌آموز دبستان بودم خود شاهد ماجرایی بودم که برای درک شرایط آن دوران اینجا به بازگو کردن آن می‌پردازم؛

همان طور که می‌دانیم آن زمان تنها دو حزب رسمی دولتی و فرمایشی وجود داشت؛ یکی حزب مردم به رهبری اسدالله علم و دیگری حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور. یکی از خویشان نزدیک من در انتخابات مجلس بیست و یکم از سبزوار کاندیدا شده ‌بود و من و برادرم برای کمک به ستاد انتخاباتی‌اش رفتیم. در آنجا برگه‌های رأی را دسته دسته در اختیار ما گذاشتند که نام ایشان را روی آنها بنویسیم. تعدادش را هم حدود ۲۲ هزار تا مشخص کردند. عجیب آنکه بعد از نوشتن این برگه‌ها حدود دو هزار برگ دیگر به ما دادند که نام رقیب ایشان از حزب مردم را بنویسیم. همین آرا را عده‌ای صف کشیده و در صندوق‌ها می‌ریختند. بعد از انتخابات همین تعداد آرا اعلام شد و ایشان به مجلس راه یافت. جالب‌تر اینکه حتی خانواده و خویشاوندان ما هم در آن زمان و دوره‌های بعد در رأی‌گیری شرکت نکردند. این انفعال و بی‌تفاوتی مردم، بهترین زمینه برای تثبیت استبداد بود.

حاکمیت نه تنها مجلس شورای ملی را که تنها نهاد انتخابی بود تحت سلطه خویش درآورده بود حتی در تعیین مرجعیت هم دخالت می‌کرد.

مهندس بازرگان سال ۱۳۴۰ وضعیت را چنین تشریح کرده‌ است:«در کشوری که دولت‌ها همه ‌چیز را از ملت گرفته، قدرت، پول، فرهنگ، قضاوت، تعلیمات، تبلیغات، مطبوعات و امور شهری سراسر در قبضه اوست حتی انتخاب نمایندگان که حق طلق و ملک شش‌دانگ مردم می‌باشد مورد تصرف و تجاوز علنی هیات‌های حاکمه است، مردم می‌خواهند آخرین رمق زندگی و امید اخروی‌ ایشان لااقل مربوط و متعلق به خودشان باشد. در این یک کار یعنی انتخاب مرجع و اداره روحانیت دستگاه‌های دولتی و دست‌های خارجی دخالت ننمایند و مال آنها باشد. ۳»

شاید امروز کسی تردید نداشته ‌باشد که هیچ جنبش آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی پیروز نمی‌شود مگر آنکه مردم را با خود همراه کند. همه نخبگان و پیشروان مبارزه با استبداد، هدف‌شان جلب حمایت مردم و منزوی کردن مستبد حاکم است. حال در جامعه‌ای که اکثریت آن خاموش و بی‌تفاوتند از یک حزب یا جریان نخبه چه کاری برمی‌آید؟ همه آرمان‌های بلند و هدف‌های عالی اگر در باورها و آگاهی مردم رسوخ نکند در محافل محدود روشنفکری مدفون خواهد شد.

سیاست مهندس بازرگان بعد از شهریور ۲۰

در چنین وضعیتی کنشگران سیاسی می‌کوشند مردم را آگاه کرده و آنها را نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی خویش حساس کنند. مهندس بازرگان بعد از شهریور ۱۳۲۰ که امکان فعالیت اجتماعی و سیاسی تا حدی به وجود آمد، چنین رویکردی را در پیش گرفت. با نوشتن و گفتن تلاش کرد به جامعه آگاهی و خودباوری بدهد. از دیانتی سخن گفت که با اجتماع، سیاست و مردم بیگانه نیست و صرفا به بعضی اعمال فردی و زندگی پس از مرگ بسنده نمی‌کند. علاوه بر کار فکری، مهندس از همان زمان به تشکل و نهادسازی همت وافر داشت. انجمن اسلامی دانشجویان و کانون مهندسین از آن جمله بود که مهندس بازرگان همواره عضو هیات رییسه آن بود. در این دوران البته او از کار تخصصی خود نیز غافل نماند. از دوره نهضت ملی درمی‌گذریم که خود حکایت مفصلی دارد.

مهندس بازرگان بعد از کودتای ۲۸ مرداد

اما پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ برای مقابله با استبداد حاکم در نهضت مقاومت ملی فعال شد. اعضای نهضت کوشیدند، مردم را نسبت به ماهیت کودتا آگاه کنند. مهندس همراه تعدادی دیگر از استادان دانشگاه و نخبگان دیگر علیه قرارداد کنسرسیوم اعلامیه دادند. رژیم حاکم آنها را از دانشگاه اخراج کرد. چندی بعد اما نهضت مقاومت قلع و قمع شد.

اولین زندان و تالیف «عشق و پرستش»

بازرگان سال ۱۳۳۴ اولین زندان را تجربه کرد. در مدت ۵ ماه زندان ضمن تدوین «کتاب عشق و پرستش» و تکمیل کتاب «راه طی شده» به تفکر و تامل در وضعیت جاری پرداخت و حاصلش را چنین بیان کرد: «درد ایران نه با تشکیل یک حزب سیاسی حل می‌شود و نه حتی با روی کار آمدن یک دولت ملی از طریق اکثریت در مجلس یا تحمیل و تصادفات سیاسی و آسمانی. آنچه لازم‌تر و واجب‌تر از همه ‌چیز است بعد از عشق و پرستش، تربیت دموکراسی و امکان مجتمع شدن و همکاری است که ما در اثر ۲۵۰۰ سال زندگی غیردموکراتیک و غیراجتماعی یعنی انفرادی تحت رژیم استبدادی فاقد آن هستیم. نه می‌توانیم دور هم جمع شویم و نه وقتی دور هم جمع شدیم حاضر به گذشت و سازش و همکاری هستیم. پس باید عجالتا، عملا خود را برای فعالیت‌های اجتماعی تربیت کنیم۴».

مهندس این تحلیل را بعد از آزادی از زندان در سخنرانی برای دانشجویان دانشکده کشاورزی کرج تشریح کرد که با عنوان «احتیاج روز» چاپ شد. سال ۱۳۴۰ در راستای همین نیاز به کار جمعی، قالب نوینی با عنوان نهضت آزادی پایه‌گذاری کرد که پیوند ملیت و مذهب را نمایندگی می‌کرد. اما این احزاب در سطح روشنفکران و نخبگان و حداکثر برخی دانشجویان دانشگاه شناخته شده ‌بودند و عامه مردم در همان وضعیت بی‌تفاوتی به سر می‌بردند.

مهندس بازرگان و روحانیت

در کنار همه این فعالیت‌ها یک نکته چشمگیر در فعالیت مهندس بازرگان به چشم می‌خورد که او را متمایز می‌کرد. او گرچه فردی تحصیلکرده خارج کشور و آکادمیک بود اما همواره با روحانیون نواندیش و مسوول همگام و همراه بود، افرادی چون آیت‌الله سیدمحمودطالقانی، آیت‌الله زنجانی، استاد مرتضی مطهری، آیت‌الله فیروزآبادی، استادمحمدتقی شریعتی که خارج از نظام سنتی حوزه فعالیت‌های تحقیقی و تبلیغی داشتند. همچنین او در همه گفتارها و نوشتارهایش بر قرآن تاکید خاصی داشت. تحقیقات درباره تاریخچه نزول آیات که تحت عنوان «سیر تحول قرآن» منتشر شد از جمله کارهای فوق‌العاده اوست. بر همین اساس می‌کوشید، دروس و سیستم آموزش حوزه را نیز به عرصه سیاست و فعالیت‌های اجتماعی وارد کند. تا آن زمان حوزه‌های علمیه- مگر برخی استثنائات آن- علاوه بر اینکه به مسائل سیاسی توجهی نداشتند به جز پرداختن به احکام فردی و فرعی به مسائل دیگر اهمیت چندانی نمی‌دادند. از جمله به تفسیر قرآن، تدریس فلسفه و اسلام‌شناسی و مبانی اعتقادی بهای چندانی داده نمی‌شد. بازرگان از روحانیون می‌خواست این وضعیت را تغییر دهند؛

«حق این است که در برابر هر یک رساله عملیه که از طرف مراجع تقلید و روحانیت نوشته می‌شود ۱۰ رساله عملیه و فکریه و اصولیه و اجتماعیه و اقتصادیه و سیاسیه طبق احتیاج و درک و قبول مردم و شأن زمان، راجع به اصول و عقاید و افکار و مرام اسلام نیز نوشته شود.۵»

«قرآن در متن برنامه حوزه‌های علمی وارد شده و تعلیم و تفسیر آن رواج پیدا کند….. ضمنا فراموش نشود که پیغمبر فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. بنابراین تربیت اخلاقی و اشاعه و اجرای صفات عالیه انسانی دست کمی از شکیات و سهویات و از غسل‌های مستحبی ندارد ۶».

بازرگان و مقاله انتظارات مردم از مراجع

مقاله انتظارات مردم از مراجع به خوبی نشان می‌دهد، هدف بازرگان صرفا سیاسی کردن روحانیت نبود بلکه تاکید بیشتر او بر فعالیت‌های اجتماعی و عام‌المنفعه و مردمی و تمرین کار جمعی است:

«پیشوای مورد انتظار و رهبر واقعی، کسی می‌تواند باشد که تنها به تعلیم وظایف و بیان احکام اکتفا نکرده، خود عامل به مشاغل و پیشرو و پیشاپیش مومنین صالح عامل باشد. آیا موثرتر از بحث در احکام وقف و نذر و صدقه، وقف کردن و صدقه دادن نیست؟ … هر گاه مجتهد متجدد متحرکی دست بالا بزند و جلو بیفتد، مومنین کثیری با اعتماد و میل و رغبت به دنبال آنها می‌آیند و صدها برابر آنچه به دولت‌ها می‌دهند، پول و کار و فکر و عشق در این راه صرف خواهند کرد. آن وقت بیمارستان‌ها، دارالایتام‌ها، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها، پل‌ها، مهمان‌خانه‌ها، کارخانه‌ها، قنوات، آبادی‌ها و هزاران موسسه خیریه و فرهنگی و اقتصادی و حتی اداری و حکومتی به وجود می‌آورند که شامل منافع کثیر دنیا و آخرت می‌شود. علاوه بر فواید مادی و معنوی مستقیم در آنجا تربیت عمومی و تمرین همکاری اجتماعی که از اهم ضروریات امروز مسلمین و ایران است، فراهم می‌شود۷».

ایده تشکیل حکومت اسلامی

البته مهندس بازرگان در دنباله مطلب فوق تشکیل حکومت اسلامی را هم مطرح می‌کند:

«اگر پیشوایان دینی ما چنین نقشه‌ها و کارهایی را از روزگار پیشین در پیش گرفته بودند از دیرزمانی حکومت اسلامی واقعی که هم ملی و دموکراتیک است و هم خدایی نصیبمان شده بود، بدون توسل به انقلاب و خون‌ریزی حق به حقدار می‌رسید و جور و فساد و معصیت از صحنه کشور پاک می‌شد! باز هم وقت آن نگذشته است».

اما تاکید بر «ملی و دموکراتیک بودن» و نیز «بدون توسل به انقلاب و خونریزی» نشان می‌دهد، راه رسیدن به چنین حکومتی را از طریق فعالیت‌های مدنی و تقویت نهادها و تشکل‌ها و همبستگی ملی و روش مسالمت‌آمیز می‌داند. طبیعی است در جامعه‌ای که اکثریت قریب به اتفاق مردم مقلد روحانیت هستند بدون تغییر در رویه روحانیت نمی‌توان انتظار تغییری در ساحت اجتماعی را داشت.

خطای دید

اما شاید نکته‌ای که از دید مهندس بازرگان مغفول ماند این باشد که هر قشری و حتی فردی براساس جهان‌بینی، روش تفکر و خصایل خود عمل می‌کند. خواه این عمل در حوزه فردی و خصوصی باشد و خواه در عرصه اجتماعی و عمومی. در قرآن هم اشارتی به این واقعیت دارد: قل کل یعمل علی شاکلته (۸۴ اسراء). بگو هر کس براساس شخصیت خود عمل می‌کند.

روحانیت سنتی که سال‌ها در حکومت‌های مختلف با سیستم سلطنت استبدادی زیسته و کوشیده با حاکمیت مدارا پیشه کند برای عمل خود حتما توجیه شرعی و دینی پیدا کرده و قرائت دینی و نوع نگرش و بینش خود را با عمل خویش هماهنگ کرده است مگر استثنائاتی.

نهایتا اما این نگرش و این نوع زیست در او خلقیات و فرهنگ و سبک زندگی خاصی تولید کرده که شخصیت و منش او را شکل داده است. همچنان که قشر تجار و بازرگانان نیز نگرش و منش خاص خود را داشتند. ورود این اقشار هم در صحنه سیاسی با همان نگرش و فرهنگ و انگیزه‌های نهادینه شده خودشان خواهد بود. تکیه بازرگان و طالقانی بر آزاد نبودن انتخابات و دیکتاتوری شاه بود. البته ورود روحانیت سنتی در حوزه سیاست طبعا در نگرش و منش آنان نیز اثرگذار بوده و در درازمدت تغییراتی در آنها ایجاد می‌کرد. کمااینکه چنین اتفاقی رخ داد اما این تغییرات ممکن است الزاما مطلوب دیگران نباشد.

بنابراین می‌توان گفت، کار بازرگان در دعوت روحانیت به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی در فضای بی‌تفاوتی و عدم مشارکت مردم در حاکمیت استبدادی، اجتناب‌ناپذیر و ضرورتی ملی بود اما تلاش برای تحول در آموزش‌های حوزوی و اصلاح بینش سنتی نیز نیازی حتمی بود. کاری که شاید دکتر شریعتی بدان همت گماشت؛ همتی که ناتمام ماند.

پی‌نوشت:
۱- حائری عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱، ص ۱۸۳-۱۸۲
‌۲- پهلوی محمدرضا، انقلاب سفید، کتابخانه سلطنتی پهلوی، ۱۳۴۵، ص ۱۰۶- ۱۰۵
۳- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مجموعه مقالات، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۱، ص ۱۱۵
۴- بازرگان مهدی، دفاعیات، نهضت آزادی خارج کشور، ۱۳۴۳، ص ۱۶۴
۵- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مجموعه مقالات، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۱، ص۱۲۲
۶- همان
۷- همان، ص۱۲۵ و ۱۲۶
۸- همان