تاریخ نگاری به روش ناسیونالیست ها
- نوشته شده : علی رحمانی
- 02 جولای 2019
- تعداد نظرات :0
جامعه و تاریخ | تاریخ و تمدن | تاریخنگاری
| هواداری از ایران و ایرانی نزد پیروان این تفکر تا حد زیادی رنگ و بوی مخالفت با اسلام و مسلمانی را به خود گرفت.
شاید بتوان نقطه آغاز مکتبی را که بعدها به تاریخنگاری ناسیونالیستی نام بردار شد، در دوره مشروطه و نوشتههای روشنفکرانی مانند میرزا آقاخان کرمانی و آثار مشهور وی مانند سالارنامه و یا آئینه سکندری جست و جو کرد. بعدها شاید بتوان رگههایی از ناسیونالیسم را در برخی از نوشتههای احمد کسروی یافت اما بدون تردید میتوان علی دشتی را برجستهترین هواخواه چنین مکتبی معرفی کرد. اثر مشهور دشتی با عنوان «بیستوسه سال»، نمود کاملی از تعصبات قومگرایانه وی در عرصه تاریخ نگاری است.
از میان هواداران دشتی یرجسته ترین شاگرد مکتب وی یعنی شجاع الدین شفا ادامه دهنده راه وی در این مسیر است. در دوره کنونی نیز اشخاصی مانند امیر حسین خنجی نگارنده کتاب مشهور «تاریخ پیدایش ایران» از پیروان این تفکر در تاریخ نگاری است. جنبشهای راستگرای افراطی در ایران معاصر از آثار این دسته از مورخان به دلیل ماهیت متعصبانه آنها به شدت متأثر هستند و از کتبی مانند «بیستوسه سال» و یا تولدی دیگر به عنوان منبع اظهار نظرهای خویش سود جسته اند.
زمینهها و بسترها
در دوره مشروطه به دلیل برخورد ناگهانی روشنفکران ایرانی با اروپای پیشرفته و مدرن شده و همچنین اندیشههای نوینی مانند ناسیونالیسم و میهن پرستی اندیشمندان ایرانی را بر آن داشت تا بدیلی برای این اندیشه بیابند. برای این منظور این دسته از روشنفکران غایت قصوای خویش را در دوران باستانی ایران و شکوه آن جستند. پناه بردن به دامان پر شکوه ایران کهن ضمن این که میتوانست این دسته از اندیشمندان ایرانی را در راه ایجاد مفهومی نوین از ناسیونالیسم ایرانی یاری دهد به خوبی میتوانست راهی مطمئن باشد برای جبران احساس حقارتها و کمبودهایی که این دسته از متفکران ایرانی در مواجهه با تمدن مغرب آن را احساس میکردند.
مسئله ای که شاید بتوان آن را برجسته ترین خصیصه مکتب تاریخنگاری ناسیونالیستی انگاشت این است که هر چند این جریان در تاریخ با شعار وطن خواهی و ایران دوستی ایجاد شد اما عرق و تعصب ایران دوستی و میهن پرستی در این گروه از آثار به حدی قوت داشت که هواداری از ایران و ایرانی نزد پیروان این تفکر تا حد زیادی رنگ و بوی مخالفت با اسلام و مسلمانی را به خود گرفت. باورمندان به تاریخ نگاری ناسیونالیستی، اعراب و همچنین دین برآمده از میان شبه جزیره العرب را عامل اصلی انقراض امپراطوری ایران و عقب ماندگی ایرانی میدانند.
از جمله دست آویزهای تاریخ نگاران معتقد به ناسیونالیسم در راه متحجرانه جلوه دادن اسلام و آئین مسلمانی این است که حمله اعراب مسلمان و متعاقب آن ورود دین اسلام به ایران را یگانه عامل نابودی و اضمحلال امپراتوری کهن ایرانیان معرفی مینمایند و حال آن که همان طور که عبدالحسین زرین کوب در کتاب مشهور خویش دو قرن سکوت میگوید «یکی از عوامل فروپاشی شاهنشاهی ساسانی درگیریهای داخلی و اختلافات بی پایان دینی در نزد ایرانیان آن روزگار است اما تعصب ملی این گروه از مورخان مانع از این میشود که نقش عوامل دیگر را در از هم پاشیدن ناگهانی و فاجعه آمیز ساسانیان را در نظر بگیرند.»
مشخصه بارز دیگری که باید در بررسی تاریخ نگاری میهن پرستانه به آن توجه اصل ساده انگارانه ایست مبنی بر این که آئین اسلام و علی الخصوص تشیع اصالت و ماهیت اصلی خویش را مدیون عنصر نژاد ایرانی است و اینکه به عبارت ساده تر ایرانیان اسلام و تشیع را از پشت پرده تحولات تاریخی رهبری نمودند. این باور که تا حد زیادی ساده لوحانه نیز به نظر میرسد متأثر از اندیشهها و نوشتههای پارهای از اندیشه ورزان غربی و مسلمانان متأثر از فرهنگ و تمدن غرب است که هرچند اساس و مبنای درستی ندارد اما طرفداران پرشماری در میان ملی گرایان معاصر دارد.
“مشخصه بارز دیگری که باید در بررسی تاریخ نگاری میهن پرستانه به آن توجه اصل ساده انگارانه ایست مبنی بر این که آئین اسلام و علی الخصوص تشیع اصالت و ماهیت اصلی خویش را مدیون عنصر نژاد ایرانی است و اینکه به عبارت ساده تر ایرانیان اسلام و تشیع را از پشت پرده تحولات تاریخی رهبری نمودند.“
شاید بتوان برگزاری جشنهای موسوم به 2500 ساله شاهنشاهی را مقوم اصلی تازیخ نگاری میهن پرستانه در دوران معاصر دانست در حقیقت این جشنهای پر طمطراق دوره پهلوی دوم با ایجاد پلی میان تاریخ نگاران ایرانی و غربی جریان تاریخ نگاری داخلی را تا حد بسیار زیادی متأثر از جریان تاریخ نگاری غربی ساخت. این مسئله باعث گشت سرآغاز تاریخ دیرینه ایران از دوره پیشدادیان به دوره مادها تغییر کند که در ادامه و تبعات این تحول بنیادین در تاریخ نگاری معاصر ایران خواهیم پرداخت.
برجسته ترین پیامد تغییر مبدأ تاریخ ایرانیان از دوره دوره موسوم به پیشدادی به دوره مادها و سپس هخامنشیان غیبت ناگهانی شاهنامه به عنوان بزرگنرین میراث تاریخ شفاهی ایران است. کم اهمیت شدن شاهنامه در دوره پس از رواج جشنهای 2500 ساله در جالی ترویج میشد که اندیشمند برجسته ای مانند مرحوم استاد عبدالعظیم رضایی در اثر ارزشمند خویش به نام تاریخ ده هزار ساله ایران تئوری مسلط مرجعیت عصر مادها و عصر نخستین پارسیان (یا هخامنشیان) را به چالش طلبید.
اسطوره انگاری عصر پیشدادی و کیانی موجب شد تمام شکوه و عظمت ایران باستان بر روی دوره هخامنشیان و تا حدودی ساسانیان بار شود و کوروش کبیر به عنوان پایه گذار شاهنشاهی هخامنشی به نماد شکوه و جلال دوران باستانی ایران تبدیل شد و لقب پر طمطراق پدر ملت را دریافت کرد. چنین ایده ای در خصوص کوروش و نسبت وی با شکوه و عظمت ایران کهن موجب شد که شاهنامه به عنوان یکی از منابع تاریخ ایران تا به امروز کاملاً به محاق رود. اما شاید بتوان با کشفیات جدید باستان شناسی در شهر سوخته و جیرفت و مکانهای بسیار کهن این چنینی دلایلی علمی مبنی بر وجود دورههای کهن تر از هخامنشیان و مادها در تاریخ ایران یافت.
اثبات یا عدم اثبات چنین احتمالی بسته به کار مستمر بر روی سایتهای باستان شناسی موجود در این مناطق است که آن هم احتیاج به گذر زمان دارد. اما باید گفت اثبات چنین دیدگاهی میتوان بنیاد تاریخ نگاری را در دوره کنونی از اساس دگر گون کند.
علی رحمانی، پژوهشگر حوزههای علوم سیاسی، تاریخ و فلسفه است. مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین حوزهها منتشر میشود.