شبکه های اجتماعی

پیش به‌سوی اسارت دیجیتالی

جامعه و تاریخ | رسانه و ارتباطات | شبکه‌های اجتماعی

| نگرانی‌های به وجود آمده در مورد رسانه‌های اجتماعی، [موضوعی] کاملاً جدید نیستند؛ اما وقتی به یکدیگر اضافه می‌شوند، تصویر خیلی غم‌انگیزی را از جامعه و حقیقت سیاسی کنونی ما ارائه می‌دهند که نشان از آینده‌ای تیره‌تر نیز دارند.

: Journalofdemocracy | Ronald Deibert

رسانه‌‌های اجتماعی در سال‌های اخیر با افزایش نگرانی‌های کاربران در مورد پخش اطلاعات نادرست، نقض حریم خصوصی و انتشار سخن‌های آسیب‌زننده، اوضاع را به‌هم‌ریخته‌اند. این مقاله، تحت عنوان «سه حقیقت دردناک»، مسائلی که رسانه‌های اجتماعی و قدرت سیاسی [پیرامون آن] را احاطه کرده، برشمرده است. عنوان مقاله این‌گونه انتخاب شد، چون‌که علی‌رغم وجود توافق بر سر مشکلات رسانه‌های اجتماعی، بسیاری از افراد تمایلی ندارند که صادقانه، عمق مشکلات و تغییرات اساسی‌ای که برای تعدیل این مشکلات نیاز است را تصدیق کنند.

اولین حقیقت دردناک این است که تجارت رسانۀ اجتماعی، بر اساس نظارت بر داده‌های شخصی ساخته شده است و محصولات و خدماتی را در بر می‌گیرد که درنهایت، طراحی شده‌اند تا از ما جاسوسی کنند و هدفشان این است که به ما، تبلیغات نمایش دهند.

دومین حقیقت دردناکی که ما بر روی آن توافق داریم اما هوشیارانه و آگاهانه آن را باور نداریم، این است که رسانه‌های اجتماعی به‌عنوان ماشین‌های اعتیادآور، طراحی شده‌اند و صراحتاً برنامه‌ریزی شده‌اند تا از هیجانات و احساسات ما، بهره‌برداری کنند. سومین حقیقت دردناک، این است که الگوریتم‌های جذب‌کنندۀ توجه که زیربنای رسانه‌های اجتماعی را تشکیل می‌دهند، برای فعالیت‌های اقتدارگرایانه که هدفشان استفاده از بهت و گیجی، غفلت‌ها، پیش‌داوری‌ها و هرج‌ومرج‌هاست نیز، مناسب است؛ بنابراین رسانه‌های اجتماعی، شرایط را برای دستکاری و سوءاستفاده از شرایط، ساده‌تر می‌کند. بعلاوه، این سیستم نظارتی دقیقی که کمپانی‌ها برای دلایل اقتصادی، راه‌اندازی کرده‌اند، مکمل ارزشمندی برای کنترل‌های اقتدارگرایانه نیز است.

رسانه‌های اجتماعی، اخیراً شکستی را تجربه کرده‌اند. دست شرکت‌های بزرگی که رسانه‌های اجتماعی (تا حد زیادی به‌وسیلۀ اینترنت) را اداره می‌کنند رو شد. فیس‌بوک، گوگل و توییتر در میان دیگر رسانه‌های اجتماعی، به علت پیامدهای مخربی که سرویس‌هایشان به وجود آورد، مورد بدبینی و بررسی دقیق قرار گرفتند. نقطه تمرکز انتقادها و نگرانی‌ها، سوءاستفاده کانال‌های رسانه‌های اجتماعی برای تحت تأثیر قرار دادن نتایج انتخابات می‌باشد؛ ازجمله: ژوئن 2016، رفراندوم برکسیت در بریتانیا و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال گذشته. در هر دو مورد، مطالعات و گزارش‌ها حاکی از آن است که عوامل دولت ملی و غیرملی، به یک میزان، رسانه‌های اجتماعی را به‌عنوان ابزاری جهت عملیات‌های اطلاعاتی‌شان، مورد استثمار، دستکاری و سوءاستفاده قرار داده‌اند.

وضعیت پیش رو، تفاوت خیلی فاحشی را ایجاد کرده است بین شیوه‌هایی که رسانه‌های اجتماعی خود را ارائه کردند (روی کار آمدند) و شیوه‌هایی که اکنون در عصر دیجیتال، به رسانه‌های اجتماعی می‌نگرند. روزی، خردمندانه بود که فرض کنیم رسانه‌های اجتماعی، دسترسی وسیع‌تری را به اطلاعات، فراهم می‌کنند، سازمان‌دهی جمعی را تسهیل می‌کنند و جوامع مدنی را قدرتمندتر می‌کنند. [اما] امروزه، رسانه‌های اجتماعی به‌عنوان ابزاری دیده می‌شوند که فقط در [ایجاد و شیوع] بیماری‌های اجتماعی، مشارکت می‌کنند. هرروزه به تعداد افرادی که باور دارند رسانه‌های اجتماعی، تأثیرات خیلی زیادی در اتفاقات مهم اجتماعی و سیاسی دارند، افزوده می‌شود. مابقی افراد، در حال پی بردن به این موضوع هستند که ما مدت‌زمان خیلی زیاد و غیرنرمالی را به وسایل الکتریکی‌مان خیره می‌شویم. [ما] به‌صورت آنلاین، «اجتماعی هستیم» اما از یکدیگر و طبیعت [خویش]، بریده شده‌ایم.

درنتیجۀ این پریشانی فزاینده، فشارهایی به صاحبان رسانه‌های اجتماعی وارد شده است که مدیریت بهتری را روی پلتفرم‌های خود اعمال کنند، به حریم شخصی احترام بگذارند و بر نقش حقوق انسانی، صحه بگذارند. پیش‌نیاز دستیابی به هرکدام از این اهداف، این است که در ابتدا، به درکی جمعی، پیرامون این موضوع برسیم که مشکل از کجاست و مسئله چیست.

به‌طور فزاینده‌ای، محققین و عموم مردم، در حال موافقت با آن چیزی هستند که من آن را «سه حقیقت دردناک» در مورد رسانه‌های اجتماعی نامیدم: 1) اینکه مدل تجارت رسانه‌های اجتماعی بر اساس نظارت عمیق و بی‌رحمانه بر اطلاعات شخصیِ کاربران است؛ به‌منظور اینکه به آن‌ها، تبلیغات هدفمندی را نمایش دهند؛ 2) اینکه ما به میل خودمان، این نظارت قدرتمند را نادیده می‌گیریم هرچند که همگی در مورد آن، آگاه و هوشیار نیستیم؛ و 3) اینکه رسانه‌های اجتماعی، با استبداد، ناسازگار نیستند و برعکس، ثابت شده است که بهترین راه‌اندازهای استبداد هستند. نگرانی‌های به وجود آمده در مورد رسانه‌های اجتماعی، [موضوعی] کاملاً جدید نیستند؛ اما وقتی به یکدیگر اضافه می‌شوند، تصویر خیلی غم‌انگیزی را از جامعه و حقیقت سیاسی کنونی ما ارائه می‌دهند که نشان از آینده‌ای تیره‌تر نیز دارند. وسعت مشکلات و مسائل، به‌اندازۀ وسعت و عمق آسیبِ تأثیرات اجتماعی و سیاسیِ رسانه‌های اجتماعی است. احتمالاً تا زمانی که ما این مشکلات را صادقانه شرح ندهیم، امیدی به [انجام شدن] اصلاحاتی معنادار نیست.

 

رسانه‌های اجتماعی، مساوی با کاپیتالیسم نظارتی هستند.

نظارت کردن، مشخصۀ جدانشدنیِ تجدد (دنیای مدرن) و شاید حتی جزء طبیعت ما به‌عنوان گونه‌های انسانی باشد. ما مشاهده می‌کنیم، پیش‌بینی می‌کنیم و سعی می‌کنیم تا دنیای اطرافمان را شکل دهیم. در گذر زمان، ابزارهای ما، پیشرفت کرده، پیچیده‌تر و وسیع‌تر شده‌اند. حداقل از زمان عصر روشنگری، انسان‌ها، در مسیری گام نهاده‌اند که توسط این باور، هدایت می‌شود که اطلاعات بیشتر، بهتر است؛ اما آیا این احتمال وجود دارد که این غریزه، دیگر کاربردی نباشد؛ مخصوصاً زمانی که با قدرت تکنولوژی دیجیتال، ترکیب شده است؟

جالب به نظر می‌رسد که یادآوری کنیم در برهه‌ای، مردم برای کسب درآمد از اینترنت، خیلی مشتاق شده بودند. اتفاق حباب دات‌کام در دهۀ 1990 و [ورشکستگی‌ اقتصادی] پیامد آن، باعث برجسته شدن مفهوم «افزایش غیرمنطقی» در اقتصاد اطلاعاتی شد. خیلی زود، نوآورانی مثل گوگل، فیس‌بوک و … نه‌تنها، مدل جدیدی از کسب درآمد از اینترنت را تهیه کردند، بلکه باعث توزیع نوعِ رادیکالی از محصولاتی شدند که به سرتاسر دنیا راه یافت. اسم آن را «اقتصاد نظارتیِ داده‌های شخصی» یا «کاپیتالیسم نظارتی» گذاشتند. این شیوه، در اساس خود، یک معاملۀ سادۀ منصفانه بود: مشتریان، اکثراً خدمات رایگانی را دریافت می‌کردند و در عوض آن، صاحبان صنایع، بر رفتارهای مشتریان، نظارت داشتند تا بتوانند تبلیغات خود را برای آن‌ها پخش کنند.

کمپانی‌هایی که میلیاردها دلار پول را از این راه کسب می‌کنند، درواقع سعی دارند تا آنچه را انجام می‌دهند در غالب اصطلاحاتی مؤدبانه، به مردم، قالب کنند. مثلاً فیس‌بوک به کاربران خود نمی‌گوید «مشتری»، می‌گوید «اجتماع» یا گوگل می‌گوید که رسالت ما این است که «اطلاعات را در سرتاسر دنیا سازمان‌دهی کنیم و آن را به‌صورت جهانی، برای تمام دنیا دسترس‌پذیر و مفید کنیم.» شعاری که گوگل را بسیار کوچک‌تر و ضعیف‌تر از چیزی که واقعاً هست، یعنی یک سیستم عظیم نظارتی تبلیغاتی، نمایش می‌دهد.

منطقی خشک و سخت برای کاپیتالیسم نظارتی وجود دارد. این منطق خشک و سخت، در ابتکارات و نوآوری‌های تمام‌نشدنی صنایع، زمانی دیده می‌شود که هر میزان دیتایی را از هر مشتری‌ای و هر منبع اطلاعاتیِ یکتا و مشترکی، جمع‌آوری می‌کند. داده‌ها، عادات ما، روابط اجتماعی، ذائقه‌ها، افکار، عقاید، حوزه‌هایی که در آن، انرژی‌مان را مصرف می‌کنیم و حتی ضربان قلب ما را نمایان می‌کنند. حتی الگوهای خوابیدن و خواب دیدن نیز ممکن است با دیگر مواردی که از داده‌ها استخراج شده‌اند، دارای رابطه باشند. سپس کامپیوترها، داده‌ها را مرتب و آنالیز می‌کنند و تبلیغاتی را به ما نمایش می‌دهند که به‌شدت، شخصی‌سازی شده‌اند. از دیدگاه صنعتی، هیچ‌زمانی با ازدیاد داده، روبه‌رو نیستیم. سنسور روی سنسور ساخته می‌شود تا به طمعِ بی‌انتهای ثروت و کنترل، پاسخ دهد.

پتنت‌های انحصاری فیس‌بوک، نقشه‌ای را تهیه کرده‌اند از اینکه فیس‌بوک «چه ایده‌هایی دارد از اینکه تکنولوژی به کجا دارد پیش می‌رود». فیس‌بوک حق انحصاری پتنتی را دارد که بر اساس تعداد دفعاتی که فرد از صفحات دوستانش بازدید می‌کند، جنسیتش و نشانگرهای دیگر، پیش‌بینی می‌کند که فرد، در رابطه‌ای رمانتیک هست یا نه. پتنت دیگر، بررسی میزان برون‌گرایی، سازگاری و ثبات هیجانیِ شخصیت افراد، بر اساس محتوای پست‌های فرد است. پتنت دیگر، تکنولوژی است که از نقل و انتقالات کارت اعتباری و اطلاعات مکانی کاربران استفاده می‌کند تا به تبلیغ‌دهندگان بگوید که چه زمانی یک فرد، در حال تجربۀ یک مناسبت، مثل فارغ‌التحصیلی یا تولد فرزندش است. حتی پتنت‌هایی وجود دارند که از سطوح لنزهای دوربین‌ها استفاده می‌کنند تا برای کاربران، «امضاهای اختصاصی دیجیتال» تهیه کنند و با آنالیز برنامه‌های تلویزیون افراد، بگویند که فرد، علاقه‌مند به تماشای چه محتوایی است. در پشت این شرکت‌های عظیم و معروف که از اقتصاد نظارتی، استفاده می‌کنند، حوزه‌های مختلفِ تجارتِ آنالیزورها (Analytic) قرار دارند. آنالیزورها، در پشت پرده، مشغول به کارند و با آنالیز کردن دیتاهای شرکت‌های بزرگ، مشغول کسب درآمدند.

این اطلاعات هوشمندانه می‌توانند به تبلیغ‌کننده‌ها و دیگران، فروخته شوند. حتی در پشت پرده‌ای عمیق‌تر، شرکت‌های شناوری وجود دارند که برای آنالیزورها، الگوریتم، نرم‌افزار، تکنیک و فوت‌وفن، تهیه می‌کنند. پس از آن‌ها، شرکت‌هایی وجود دارند که سخت‌افزارها، نرم‌افزارها و انرژی موردنیاز برای نگهداری این‌همه عملیات را تهیه می‌کنند. اکثر کاربران، فقط ظاهر بیرونی رسانه‌های اجتماعی را می‌بینند و هیچ‌چیزی هم از درآمد این تجارت‌های مبهم، نشنیده‌اند تا زمانی که هکی صورت بگیرد و یا رسوایی‌ای رخ دهد مثل رسوایی آنالتیکای کمبریج در اوایل سال ۲۰۱۸، [که مشخص شد فیس‌بوک اطلاعات میلیون‌ها کاربر را برای اهداف سیاسی فروخته است].

 

فیس‌بوک حق انحصاری پتنتی را دارد که بر اساس تعداد دفعاتی که فرد از صفحات دوستانش بازدید می‌کند، جنسیتش و نشانگرهای دیگر، پیش‌بینی می‌کند که فرد، در رابطه‌ای رمانتیک هست یا نه. پتنت دیگر، بررسی میزان برون‌گرایی، سازگاری و ثبات هیجانیِ شخصیت افراد، بر اساس محتوای پست‌های فرد است. پتنت دیگر، تکنولوژی است که از نقل و انتقالات کارت اعتباری و اطلاعات مکانی کاربران استفاده می‌کند تا به تبلیغ‌دهندگان بگوید که چه زمانی یک فرد، در حال تجربۀ یک مناسبت، مثل فارغ‌التحصیلی یا تولد فرزندش است.

 

رسانه‌های اجتماعی، با فروش توسعه‌دهندگان شخص ثالث، نرم‌افزارها و دیگر سرویس‌هایی که به داده‌های کاربران دسترسی دارند، درآمد کسب می‌کنند. این معاملات بین شرکت‌های بزرگ، به این معنی است که کاربران یک پلتفرم به‌صورت ناآگاهانه اطلاعاتشان را به بسیاری از شرکت‌های دیگر نیز می‌دهند. در پشت پرده، اطلاعات کاربران، همچون ثروت بادآورده، ردوبدل می‌شوند. به‌عنوان‌مثال، طبق بررسی‌های نیویورک‌تایمز، فیس‌بوک، حداقل با شش شرکت دیگر، ردوبدل اطلاعاتی دارد. ازجمله: آمازون، اپل، بلک‌بری، ماکروسافت و سامسونگ. بعد از نصب برنامه‌ای از یکی از این شرکت‌ها، یک روزنامه‌نگار متوجه شد که این برنامه، قادر بود تا به شناسه‌های یکتا و اطلاعات شخصیِ صدها دوستش در فیس‌بوک و نزدیک به سیصد هزار کاربر آنلاینی که «دوستانِ دوستانش» بودند، دسترسی پیدا کند. سخت است که بخواهیم در مورد میزان تبدیل اطلاعاتی که اقتصاد نظارتی انجام می‌دهد، اغراق کنیم. در نظر بگیرید که چه تعداد صنایع سنتی به ماشین‌هایی جهت جمع‌آوری و تحلیل داده‌ها تبدیل شده‌اند هرچند که تجارتشان را از این راه، آغاز نکرده باشند. مثلاً ایرلاین‌های تبلیغاتی، در حال حاضر، نقشی بیش از نقل‌وانتقال دارند. آن‌ها در حال حاضر، داده جمع‌آوری می‌کنند و بازاریابی می‌کنند و در ارتباط با مشاغل دیگری هستند که آن‌ها هم کارشان همین است مثل، هتل‌های زنجیره‌ای، آژانس‌ها و تورهای مسافرتی. برنامه‌های بخت‌آزمایی، از روش‌هایی استفاده می‌کنند تا ترجیحات مشتریانشان، حرکات و عاداتشان را متوجه ‌شوند. امروزه کاملاً معمولی است که اپلیکیشن یک ایرلاین را دانلود کنیم، برای اینکه بلیتی را رزرو کنیم، ثبت‌نام کنیم و یا پاسپورت دریافت کنیم. [درنهایت]، مشتریان [برای نصب اپلیکشین‌ها] متقاعد می‌شوند، اما این کار، چه منفعتی برای ایرلاین‌ها دارد؟ همان‌طور که در سیاست‌نامۀ ایرلاین کانادا آورده شده است: اطلاعات کاربران را جمع‌آوری می‌کند تا «بر اساس علایق و نیازهای مشتریان، خدماتی را تهیه کند و ارائه دهد.»

بیشتر بخوانید:  وقتی آنلاین می‌شوید چه اتفاقاتی می‌افتد؟

تمام نرم‌افزارهای رسانه‌های اجتماعی، عملکردهای سطح بالا و سطح پایینی را دارند. اپلیکیشنی که شما دانلود می‌کنید تا ذهنتان را به چالش بکشید، شاید به نظر شبیه بازی‌ای کوچک باشد، اما درواقع، آن نرم‌افزار، شما را مشاهده می‌کند و در مورد شما، داده جمع‌آوری می‌کند. مدل دستگاه شما، دیگر اپلیکیشن‌های شما، مخاطبین شما، عکس‌های شما، تنظیمات شما، موقعیت مکانی ـ جغرافیایی شما و مواردی از این قبیل. برای انجام «عملکردهای سطح بالا، اپلیکیشن‌ها، به خودشان اجازۀ دسترسی به قسمت‌هایی از دستگاه شما را می‌دهند که این دسترسی، از دسترسی به مخاطبین تا دسترسی به سیستم‌عامل، متغیر است؛ دسترسی به انواع شناسه‌های یکتای یک دستگاه و حتی دوربین و میکروفون.» در سال ۲۰۱۴، مرکز تحقیقاتی Pew Internet، متوجه شد که اپلیکیشن‌ها می‌توانند تا ۲۳۵ دسترسی مختلف را برای خود، در موبایل کاربر ایجاد کنند، درصورتی‌که به‌طور متوسط، برای پنج تا از آن‌ها، اجازه می‌گیرند.

 

ما موافقیم (اما نه آگاهانه و هوشیارانه)

دومین حقیقت تلخ این است که ما این معامله را دوست داریم و یا حداقل، آن را پذیرفته‌ایم. اطلاعات و آگاهی در مورد آسیب‌های رسانه‌های اجتماعی و پیامدهای ناگزیرش، در حال افزایش است. پلتفرم‌های خاصی روی کار آمده‌اند و محو شده‌اند، اما رسانه‌های اجتماعی، پرطرفدار باقی ماندند و اقتصاد مبتنی بر نظارتی که اساس آن‌ها را تشکیل می‌دهد نیز در حال گسترش مداوم است. مطمئن باشید که تصمیمات منطقی به انتخاب مصرف‌کنندگان، بستگی دارد. فراگیر بودن رسانه‌های اجتماعی باعث ایجاد انگیزه‌های قوی و یا برعکس، عدم تمایل برای مشارکت در آن‌ها می‌شود. نوجوانان اغلب اظهار می‌کنند که نمی‌توانند فیس‌بوک را ترک کنند، زیرا با طرد اجتماعی مواجه خواهند شد. [تجارت‌های بزرگ]، با به‌کارگیری آن چیزی که یکی از نویسندگان، آن را سازمان‌های «امپریالیسم زیربنایی» می‌نامد، اغلب رسانه‌های اجتماعی را به‌عنوان سریع‌ترین روش دسترسی به خدماتشان پیشنهاد می‌دهند و به کسانی که تمایلی ندارند در رسانه‌های اجتماعی بمانند، حق انتخاب می‌دهند اما به‌صورت زیرکانه و قدرتمندی، انتخاب‌های افرادی که می‌مانند را شکل می‌دهند.

اما آیا واقعاً کاربران از انتخاب‌هایی که در هنگام ثبت‌نام در رسانه‌های اجتماعی انجام می‌دهند، آگاهی کامل دارند؟ این عادی است که نرم‌افزارهای متعددی را دانلود و نصب کنیم که هرکدام «شرایط و مقررات سرویس‌دهی» طولانی‌ای را دارند که یک چک‌باکس «پذیرش» نیز در انتهای آن است که باید تیک بزنیم، ولی درواقع، شرایط و مقررات را نمی‌خوانیم. اگر کسی باکس پذیرش را تیک نزند، نمی‌تواند نرم‌افزار را نصب کند. بگذارید با جزئیات دقیق‌تر، بحث کنیم. چند سال پیش، یک شرکت نرم‌افزاری، یک پیشنهاد رایگان 1000 دلاری را در پایینِ شرایط و مقررات سرویس‌دهی خود قرار داد فقط برای سنجش اینکه چند نفر که تا به اینجای مقررات را می‌خوانند. چهار ماه گذشت، نرم‌افزار، سه هزار بار دانلود شد و دقیقاً یک نفر، مدعیِ دریافتِ مبلغ پیشنهادی شده بود. به این وضعیت، استفاده از لغات فنی حقوقیِ تکراری را هم اضافه کنید تا متوجه شوید که تا چه میزانی، ناآگاهی کاربران، هنگام پذیرش این توافق‌نامۀ اجباری، بالاتر می‌رود. به‌طور خلاصه، اکثریت قریب به اتفاق کاربران، با شرایطی توافق می‌کنند که آن را نمی‌فهمند.

اکثریت افراد، محدودیت‌های انتخاب [هنگام نصب و استفاده از رسانه‌های اجتماعی] را تأیید می‌کنند. یک مطالعه جهانی بر روی دانشجویانی که تلاش کردند یک روز را بدون رسانه‌های اجتماعی بگذرانند، نشان داد که در این میان، مکانیزمی بسیار اساسی (و کم‌تر آگاهانه) فعال است. طبق نتایج این مطالعه، «اکثر دانش آموزان، از تمام [ده] کشور، موفق نشدند که 24 ساعتِ کامل را بدون رسانه‌های اجتماعی بگذرانند و همه آن‌ها از کلمات مشابهی برای توصیف واکنش‌های خود استفاده می‌کردند، ازجمله: ترسیدن، گیجی و بهت‌زدگی، اضطراب، عصبیت، ناامنی، پریشانی، بی‌قراری، دیوانگی، اعتیاد، وحشت‌زدگی، حس حسادت، خشم، تنهایی، وابستگی، افسردگی و پارانویید». رسانه‌های اجتماعی به‌عبارت‌دیگر، ماشین‌های اعتیادند.

رسانه‌های اجتماعی، ما را با شیوه‌های قدرتمند نیمه‌هشیارانه و هورمونی، تحریک می‌کنند. آن‌ها ذهن را مثل عاشق شدن، تحت تأثیر قرار می‌دهند، سطح هورمون اوکسی‌توسین که گاهی به آن، «هورمون عشق» می‌گویند، هنگامی‌که کمتر از 10 دقیقه از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم، به‌اندازۀ 13 درصد، افزایش می‌یابد. کسانی که به رسانه‌های اجتماعی، اعتیاد دارند «نشانه‌هایی را تجربه می‌کنند که مشابه نشانگان افرادی است که از اختلال سوءمصرف مواد» و یا شبیه آن، رنج می‌برند؛ مثل علائم ترک مواد، لغزش و خلق نامناسب. آیا صحیح است که پذیرش خود نسبت به رسانه‌های اجتماعی را کاملاً آگاهانه و تعمدی بدانیم، زمانی که این پذیرش، ویژگی‌های یک اعتیاد را دارد؟

شرکت‌ها، منابع اضافی‌شان را به تحقیق در مورد برجسته‌سازیِ اجبار هیجانی و حتی جنبه‌های اعتیادآور رسانه‌های اجتماعی، اختصاص می‌دهند. کمپانی‌ها خوب می‌دانند که موفقیت در جلبِ توجه و صرف زمانِ مردم، به تولید نوعی از اجبار، در مشتریان نیاز دارد. برای اینکه مشتریان به استفاده از رسانه‌های اجتماعی ادامه دهند، کمپانی‌ها متدهایی را که به اسکینر (1904-1990) برمی‌گردد، به کار می‌برند. در میان این روش‌ها، روش شرطی‌سازی عامل، قرار دارد که بر اساس تغییرِ رفتار، در یک سیستم پاداش و تنبیه، عمل می‌کند. رفتاری که با پیامدی خوشایند، همراه شود، احتمالاً افزایش می‌یابد. یک مثال خوب از شرطی‌سازی عامل در رسانه‌های اجتماعی، مفهوم «حلقۀ اجباری» است. حلقه‌های اجباری، با محدودۀ وسیعی در رسانه‌های اجتماعی و خصوصاً بازی‌های آنلاین، یافت می‌شوند. آن‌ها توسط روش «تقویت متغیر»، کار می‌کنند که پاداش‌ها، به‌صورت غیرقابل‌پیش‌بینی، به بازیکنان، ارائه می‌شوند. تقویت متغیر[1]، روشی مؤثر در افزایشِ ثابت یک رفتار دلخواه است و ظاهراً در گذرگاه‌های دوپامین در مغز نیز، مؤثر است. طراحان بازی‌ها، از روش تقویت متغیر، استفاده می‌کنند تا بازیکنان را ترغیب کنند که بازی را مرتباً ادامه دهند. بازیکنان که این کار را مرتباَ انجام می‌دهند، کم‌کم، معتاد می‌شوند. اپ‌های بازی، بیشتر و بیشتر در مورد مدل دیواس‌ها، علایق، حرکات بازیکن و … مطلع می‌شوند. پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی، حتی وقتی شما کم‌تر از آن‌ها استفاده می‌کنید، متوجه می‌شوند و با علائمی بر روی آیکون برنامه، نوتیفیکیشن دادن، یک صدای خاص و ویبره سعی می‌کنند که شما را به برنامه، باز گردانند.

شان پارکر اولین مدیر فیس‌بوک، اخیراً بیانیه‌ای را درباره اینکه چگونه شبکه‌های اجتماعی، افراد را در پلتفرم‌هایشان گیر می‌اندازند، منتشر کرده است. پارکر توضیح می‌دهد که ویژگی‌هایی همچون دکمۀ «لایک»، طراحی شده بودند تا در کاربران «مقدار کمی از دوپامین را آزاد کنند» او افزود:‌«دکمۀ لایک، مثل حلقه‌ای تکراری از تأیید اجتماعی می‌باشد. [تأیید شدن]، آن چیزی است که یک هکر دوست دارد، من دوست دارم؛ و این، ضعفی در روان انسا‌ن‌ها را نشان می‌دهد.» یک کارمند سابق گوگل، تریستان هریس، با لحنی خبیثانه گفت که «انتخاب‌های ما، آن‌قدرهایی هم که ما فکر می‌کنیم، آزادانه نیستند.»

درحالی‌که در بعضی از صنایع مثل دخانیات و کازینوها، اعتیاد، یک فاکتور حساب می‌شود [و مردم به مضر بودن آن‌ها آگاه‌اند]، کاربران رسانه‌های اجتماعی، اغلب، آگاهی اندکی را دارند نسبت به تکنیک‌های تغییر رفتار که صاحبان رسانه‌های اجتماعی و مشاوران حقوق‌بگیرشان به‌شدت روی آن‌ها مطالعه کرده و به کار می‌برند. به انجام پژوهش‌های روان‌شناختی بر روی کاربران نیاز است تا بتوان محصولات و خدمات شبکه‌های اجتماعی را اصلاح کرد؛ [اما] گاهی نبود چارچوب‌های اخلاقی، پژوهش‌ها را به بیراهه می‌کشاند. از معروف‌ترین این‌ها، می‌توان به آزمایش فیس‌بوک در ژانویه سال ۲۰۱۲، اشاره کرد که فیس‌بوک با ارسال نکردن عمدیِ محتویات مثبت یا منفی به فیدهای خبری کاربران، احساسات بیش از 689000 کاربر را دستکاری کرد. این آزمایش نشان می‌دهد که چنین دستکاری‌هایی، مؤثر است؛ چون کاربران، نشانه‌هایی از «سرایت هیجانی» را نشان دادند. کاربرانی که محتوای مثبت کمتری را دیده بودند، پست‌های غمگین‌تری را منتشر می‌کردند و برعکس. وقتی‌که نتایج این پژوهش، منتشر شد، توجه‌های زیادی را در سال ۲۰۱۴، به خود جلب کرد. جامعۀ دانشگاهی، پژوهشگران این آزمایش را به رعایت نکردن اصول اخلاقی، «تأمین نکردن امنیت آزمودنی‌ها» و نگرفتن رضایت آگاهانه، متهم کردند. تأثیرات منفی [این پژوهش]، باقی ماندند، هرچند: یکی از رسانه‌های اجتماعی، راهی یافت تا «نااستواری مشتریان را در سطح فردی، برملا و حتی دستکاری کند.»

 

می‌توان به آزمایش فیس‌بوک در ژانویه سال ۲۰۱۲، اشاره کرد که فیس‌بوک با ارسال نکردن عمدیِ محتویات مثبت یا منفی به فیدهای خبری کاربران، احساسات بیش از 689000 کاربر را دستکاری کرد. این آزمایش نشان می‌دهد که چنین دستکاری‌هایی، مؤثر است؛ چون کاربران، نشانه‌هایی از «سرایت هیجانی» را نشان دادند. کاربرانی که محتوای مثبت کمتری را دیده بودند، پست‌های غمگین‌تری را منتشر می‌کردند و برعکس.

 

تقریباً تمامی «هوشیاری و ارادۀ» ما در هنگام استفاده از رسانه‌های اجتماعی، به سیستم‌هایی بستگی دارد که زندگی ما به آن‌ها وابسته شده است و [این سیستم‌ها]، آگاهیِ بی‌واسطه [مستقیم] ما را به‌طور فزاینده‌ای کاهش داده‌اند. استعارۀ‌ «ابر» که در مورد رسانه‌های اجتماعی به کار می‌روند، به یک دنیای مبهم اشاره دارد. «ابر» چیست؟ ابر، الگوریتم‌هایی است که لایه به لایه در میکروپردازنده‌ها پنهان شده‌اند، در سنسورها شبکه شده‌اند تا محتویات تهیه ‌کنند برای انبارهای پردازش داده‌‌ای که در میان کوه‌ها پنهان شده‌اند و یا به‌صورت جداجدا، در پشت حصارهایی باسیم‌های خاردار، ایستاده‌اند؛ و تمام این مؤسسات، توسط قوانین مالکیت فکری و پیمان‌نامه‌های عدم افشاء، حفاظت می‌شوند. این زیرساخت‌های تکنولوژیکی، فیزیکی و قانونی، همگی نشان از کنترل شدن زندگی ما دارند حتی اگر کمپانی‌های رسانه‌های اجتماعی تلاش کنند تا محصولاتشان را در پشت پرده [پیش‌زمینه] زندگی روزمره، نگه دارند. رسانه‌های اجتماعی، همیشه فعال‌اند و به‌طور مداوم استفاده می‌شوند، اما حتی اگر این موضوع را امری بدیهی بدانیم که آن‌ها به ابزارهای جدانشدنیِ زندگی تبدیل شده‌اند، بازهم انتقادهای خیلی کمی از آن‌ها شده است.

بیشتر بخوانید:  چرا مردم همه‌ی عکس‌هایشان را از اینستاگرام پاک می‌کنند؟

رسانه‌های اجتماعی، از اعتمادی که در فعالیت‌های دوستان، وجود دارد و باعث شده تا با یکدیگر اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند، سوءاستفاده کرده و به تبلیغ‌کنندگان این اجازه را داده که [نظرات و عقاید] ما را دستکاری کنند. نقشه، این است که تا زمانی که از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم، برای ما آرامش خاطری فراهم آورند که توجهی به نظارت شدید و تکنولوژی زیربنایی آن نداشته باشیم. اگر محبوبیت روبه افزایش رسانه‌های اجتماعی، متوقف نشود، یعنی اینکه نقشه‌شان، به خوبی جواب داده است.

 

رسانه‌های اجتماعی، محرک فعالیت‌های اقتدارطلبانه

آخرین و پردردسرترین حقیقت تلخ در مورد رسانه‌های اجتماعی، این است که فعالیت‌های اقتدارگرایانه را تحریک و ساده‌تر می‌کنند. رسانه‌های اجتماعی، نه‌تنها با اقتدارگرایی سازگاری دارند، بلکه ممکن است یکی از دلایلی باشد که اقتدارگرایی، در حد جهانی، شیوع یافته است. رفتار و فعالیت اقتدارطلبانه، می‌تواند حتی در رژیمی که اقتدارطلب هم نیست، انجام شود. هدف فعالیت‌های اقتدارگرایانه، کنترل مردم و منفعت بردن از ابهامات، غفلت‌ها، پیش‌داوری‌ها و هرج‌ومرج‌هاست تا حقوق شهروندی [اختیارات مردم] را از بین ببرد.

در قلب این حقیقت تلخ، یک پیش‌فرض پایدارِ قدیمی و تعجب‌برانگیز وجود دارد: که تکنولوژی‌های دیجیتال، ناسازگار با اقتدارگرایی هستند؛ اما اکنون واضح شده است که این خرد پذیرفته‌شده، اشتباه بود. در حقیقت، رسانه‌های اجتماعی، در حال توزیع و انتشار فعالیت‌های اقتدارگرایانه می‌باشند. تأثیرات بمباران اطلاعاتی‌ای که رسانه‌های اجتماعی تولید می‌کنند را روی مردم در نظر بگیرید. هرچند نگرانی‌ها در مورد «سرریز اطلاعاتی»، به‌اندازۀ صنعت چاپ یوهانس گوتنبرگ، قدمت دارد، استدلال‌هایی موجود است از اینکه ما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که کمیت محض در داده‌ها باعث تغییر کیفیتی شده است. توییتر می‌گوید که در هر ثانیه، ۶۰۰۰ توئیت جدید، ارسال می‌شود که در سال، چیزی حدود 200 میلیارد توئیت می‌شود. حدود یک و نیم میلیارد نفر روزانه در فیس‌بوک، لاگین می‌کنند. هر دقیقه، بیشتر از سه میلیون و هشت‌صد و هفتاد هزار سرچ در گوگل انجام می‌شود و هفت مقاله جدید به ویکی‌پدیا اضافه می‌شود و جمعیت زیادی از بشریت در حال حاضر، دستگاه‌هایی را با خود به همراه دارند که همیشه آنلاین و به اینترنت، کانکت هستند. این حجم زیاد از اطلاعات، سونامیِ بی‌وقفه‌ای از داده‌ها را ایجاد کرده‌اند.

دنیای رسانه‌های اجتماعی در حال حاضر، بیشتر مناسب محتوای افراطی، هیجانی و تفرقه‌افکن است تا اینکه متناسب اطلاعاتی آرامش‌بخش و یا ملزوماتی سازمان‌دهی‌شده برای رقابت‌ها [ی سالم] و روایات پیچیده باشد. متقاعدسازی‌های منطقی، آگاهانه و به دنبال حقیقت بودن [به‌صورت منطقی]، در حال از دست رفتن هستند. هجوم عقاید نابهنجار و سیل عظیم اطلاعاتی که در رسانه‌های اجتماعی وجود دارد، باعث تحقیر گفتمان‌های ملی شده است. در مواجه با سرریز اطلاعات، کاربران، به دنبال استفاده از میانبرهای شناختی‌ای می‌روند که آن‌ها را هدایت می‌کند به‌سوی نظراتی که از قبل با عقاید و نظرات خودشان، هماهنگ است. در این میان، به‌طور هم‌زمان، الگوریتم‌های رسانه‌های اجتماعی، کاربران را به‌سوی «حباب‌های فیلتر[2]» هدایت می‌کنند؛ چون در آنجا [کاربران]، احساس آرامش دارند و با ایدئولوژی‌های هماهنگ با عقایدشان روبه‌رو می‌شوند.

سونامی بی‌وقفۀ اطلاعات، محیطی بی‌نقص را برای اشاعۀ اکاذیب، تنوری‌های توطئه، شایعات و «درز اطلاعات»، فراهم کرده است. ادعاها و روایات نامستند مثل ویروس، در رسانه‌های اجتماعی بخش می‌شوند؛ درحالی‌که فعالیت‌های حقیقت‌سنجی، در حال مبارزه برای بقای خود هستند. افراد اجتماع از قبیل محققین و روزنامه‌نگاران، ممکن است تخصص، ابزار و وقت لازم را برای تأیید اطلاعات، نداشته باشند. مدت‌زمانی که لازم است صرف شود تا اطلاعات، تأیید شود، ممکن است اکاذیب، از قبل در هوشیاری جمعی، جا خوش کرده باشند. در این میان، رسوایی‌های جدید و یا ادعاهای عجیب‌وغریب، به‌طور دائم، در حال هجوم آوردن به کاربران هستند و حقیقت را با تخیل، ترکیب می‌کنند. بدتر اینکه، پژوهش‌ها دریافته‌اند که «تلاش برای از بین بردن شایعات توسط تکذیب مستقیم، ممکن است نشر آن‌ها به‌وسیله افزایش سیالی آن‌ها، ساده‌تر کند. به‌بیان‌دیگر، تلاش‌ها برای از بین بردن اکاذیب، می‌تواند به انتشار و حتی پذیرش بیشتر آن‌ها، منجر شود.» بمباران دائمی از اطلاعات دستکاری‌شده، تئوری‌های توطئه و دیگر اطلاعات نادرست، می‌تواند منجر به بدبینی و خستگی روانی کاربرانی شود که تلاش می‌کنند حقایق عینی را در سیل اخبار، تشخیص دهند. یکپارچه‌سازیِ رسانه‌های اجتماعی، یکی از اهداف حکومت‌های اقتدارگراست که می‌تواند به تقدیرگرایی مردم و فلج خط‌مشی‌ها منجر شود.

پژوهشی تخمین زده است که بین 9 تا ۱۵ درصد «کاربران» فعال توییتر در حقیقت، ربات هستند. در جولای سال ۲۰۱۸ بود که سرویس میکروبلاگینگ، حدود یک‌میلیون اکانت تقلبی را در یک روز، پاک کرد و سهام آن به‌شدت، کاهش یافت؛ نشانه‌ای از اینکه چرا کسب‌وکارها، نباید در پلتفرم‌های خود، خیلی عمیق شوند و کاربران فیک را حذف کنند. در سپتامبر 2018، شریل سندبرگ، مدیر فناوری فیس‌بوک، به مجلس سنای آمریکا گفت که از اکتبر 2017 تا مارچ 2018، کمپانی او 3/1 میلیارد اکانت فیک را حذف کرده است. اکنون کاربران شرور، از گروه‌های واتس‌اپ و عکس‌ها و ویدیوهایی استفاده می‌کنند که «عمیقاً فیک» نام دارند تا اطلاعات نادرستی را منتشر کنند. برای رسانه‌های اجتماعی، بسیار دشوارتر از قبل است که با تکنیک‌های کنونیِ [نشر اطلاعات نادرست]، مبارزه کنند و [به همین دلیل]، بی‌اعتبار کردن افراد و باج گرفتن در رسانه‌های اجتماعی، به موضوعاتی اساسی در قلمرو سیاسی تبدیل شده‌اند.

علی‌رغم تلاش‌های انجام‌شده برای پاک‌سازی فضای مجازی، رسانه‌های اجتماعی، بازهم تا زمانی که جذب دنبال‌کننده (کاربر)، قلب تجارت آن‌ها را تشکیل می‌دهد، محیطی مناسب برای نشر اطلاعات نادرست، باقی می‌مانند. در میانۀ سال 2018، تیم امنیتی گوگل موفق نشد تا جلوی گول خوردن محققین را بگیرد. ترول‌های روسی، به‌ظاهر روشی را برای خریدن تبلیغات سیاسی در گوگل طراحی کرده بودند که محققین، به سایت آن‌ها وارد شده بودند و مبلغ را با وجه روسی، پرداخت کرده و با کدهای پستی‌‌ای که متعلق به روسیه بود، ثبت‌نام کرده بودند. ترول‌ها، با استفاده از شاخص‌هایی خاص، تبلیغاتشان را به آژانس تحقیقات اینترنتی، لینک کرده بودند. این اقدام ترول‌های روسی، به موضوعی مهم برای کنگرۀ آمریکا و دادستان ویژه تبدیل شده بود. سیستمی که منفعت خود را بر اساس تبلیغات قرار می‌دهد، بعید است که در هنگام تشخیص کاربران با اصالت از شرور، تمام جوانب احتیاط را رعایت کند.

اینکه چه فعالیت‌هایی برای پاک‌سازی رسانه‌های اجتماعی، لازم است که انجام شود یا انجام نشود، یک مسئلۀ اساسی‌ است که تا زمانی که فقط جذب و نگه‌داشتن کاربران، دغدغۀ کمپانی‌های رسانه‌های اجتماعی باشد، به آن‌ توجهی نمی‌شود. سیستم کنونی، سیستمی تبلیغاتی‌ست که مبتنی بر الگوریتم است و اقتصاد نظارتی که هستۀ آن را تشکیل می‌دهد، باعث انتشار [تبلیغاتی] محتواهای افراطی و نادرست می‌شود؛ و توجهی هم به این موضوع ندارد که ممکن است کاربران شرور، چه استفاده‌هایی از آن‌ها بکنند.

سیستم تبلیغاتی آنلاینِ واشینگتن پست گفته است که «به‌طور مرتب تبلیغاتی را در کنار ستون‌هایی که مخصوص افراد سیاسی مهم است، نمایش می‌دهد.» و با این کار، دلارها را به جیب کسانی که تیترهای سوگیرانه‌تر و سیاسی‌تری تولید می‌کنند، سرازیر خواهد کرد. یکی از عمده‌ترین نگرانی‌ها این است که با وجود اینکه این بنرهای تبلیغاتی، قوانینی مثل طرفداری نکردن از خشونت و دوری از نفرت‌پراکنی را رعایت می‌کنند؛ اما هنوز هم از لغاتی استفاده می‌کنند که ازلحاظ هیجانی و احساسی، دارای راه‌انداز‌هایی هستند که می‌توانند باعث شکل‌گیری تئوری‌های توطئه، اطلاعات نادرست یا پروپاگاندا شوند. این محتواها، دسیسه‌آمیزترین نوع محتوا هستند؛ چون‌که توسط مکانیزم‌های ارزیابی صلاحیت محتوا‌ها، نمی‌توانند به‌راحتی شناسایی و محکوم شوند و بیشترین مخاطب را هم جذب می‌کنند، تنها برای اینکه مثالی را آورده باشیم، مطالعه‌ای در آلمان نشان داد که هنگام مقایسۀ ویژگی‌های افراد شهرهای مختلف، آن‌هایی که بیشتر از فیس‌بوک استفاده کرده بودند، خشونت بیشتری را هم نسبت به پناهندگان، نشان می‌دادند.

جای تعجب نیست که افرادی که ویژگی‌های اقتدارگرایانه دارند، به‌طور فعالانه از محیط مناسبی که رسانه‌های اجتماعی در اختیار آن‌ها قرار داده است، استفاده می‌کنند. نتایج یک نظرسنجی که توسط مؤسسه اینترنت آکسفورد انجام شد، نشان داد که ۴۸ کشور، حداقل یک آژانس یا نهاد حکومتی یا سیاسی دارند که از طریق رسانه‌های اجتماعی، در حال شکل‌دهی عقاید مردم است. رهبران اقتدارگرا، به‌طور روتین، در حال نشر «اخبار ساختگی» هستند و هم‌زمان، به‌صورت بی‌شرمانه‌ای نشر اکاذیب هم می‌کنند. جاکوب ویزبرگ، بعضی از پیامدهای چنین فعالیت‌هایی را این‌گونه، ذکر کرده است:

در میانمار، نفرت‌پراکنی‌ای که به‌وسیلۀ فیس‌بوک مسنجر انجام شد باعث این شده است که برخی به نسل‌کشی مردم روهینگیا روی آوردند. در هند، انتشار خبرهای جعلی از ربودن بچه‌ها در سرویس‌های واتس‌اپ فیس‌بوک، باعث شده تا افراد بی‌گناهی، متهم و قربانی شوند. در فیلیپین، ترکیه و دیگر کشورها، گروه‌هایی تحت عنوان «ترول‌های وطن‌پرست»، از فیس‌بوک برای انتشار اطلاعات نادرست و ترور مخالفانشان استفاده می‌کنند؛ و در ایالات‌متحده، پلتفرم‌های تبلیغاتی، مسیری برای شکل‌گیری پروپاگانداهای زیرزمینی شده‌اند.

 

نتایج یک نظرسنجی که توسط مؤسسه اینترنت آکسفورد انجام شد، نشان داد که ۴۸ کشور، حداقل یک آژانس یا نهاد حکومتی یا سیاسی دارند که از طریق رسانه‌های اجتماعی، در حال شکل‌دهی عقاید مردم است.

 

در سال ۲۰۱۷، توماس رید، دانشمند سیاسی، اذعان کرد: توییتر که آزادترین رسانه در بین رسانه‌های اجتماعیِ پرطرفدار است، «به تهدیدی برای دموکراسی آزاد و لیبرال تبدیل شده است». توییتر، به نام واقعی افراد، جهت ثبت‌نام، نیاز ندارد و محدودیتی در ایجاد تعداد اکانت نیز ندارد. کاربران به‌راحتی می‌توانند اکانت‌هایشان و محتوای آن را پاک کنند و انجام این فرایندها، به میزان بالایی، اتوماتیک است که شرایط را برای سوءاستفاده آسان از آن، فراهم می‌کند. ایجاد ربات‌ها در توییتر آسان است. ربات‌ها خسته نمی‌شوند و تمرکزشان هم کم نمی‌شود. آن‌ها می‌توانند بر گفتگو‌ها نظارت کنند، آن‌ها را سرقت کنند و مسیر آن‌ها را به بیراهه بکشانند. آیا جای تعجبی وجود دارد که توییتر به ابزاری موردعلاقه برای فعالیت‌ها و اشاعۀ ویژگی‌های اقتدارگرایانه تبدیل شده است؟

بیشتر بخوانید:  انقلاب عاشقانه در زمانه تکنولوژی

ابزاری برای اقتدارگرایی

اقتدارگرایی با استفاده از یکی دیگر از خصوصیات رسانه‌های اجتماعی، رشد می‌کند: ناامنی ذاتی آن. فعالان، مخالفان و روزنامه‌نگاران به‌اندازۀ هر فرد دیگری، به رسانه‌های اجتماعی، متکی هستند. پلتفرم‌های نرم‌افزاری که به‌صراحت، اعتماد، صمیمیت و به اشتراک‌گذاری را تشویق می‌کنند، یک راه آسان را برای اقتدارگرایان فراهم کرده‌اند تا به شبکه‌هایی که به نظر می‌رسد منافعشان را تهدید می‌کنند، نفوذ کنند و آن‌ها را تخریب کنند. تکنیک‌ها [در رسانه‌های اجتماعی]، طیف وسیعی از فیشینگ‌های ارزان و مؤثر، کمپین‌های مهندسی اجتماعی تا استفاده از جاسوس‌افزارهای پیچیدۀ تبلیغاتی را در بر می‌گیرند، به منظور اینکه دستگاه مورد هدف را آلوده کنند (یک بازار بزرگ با نظارتی ضعیف، برای [جولان] جاسوس‌افزارها وجود دارد).

در جوامع مدنی، با عدم وجود راه و روش‌ها و ظرفیت‌های لازم برای مواجهه با این قبیل حملات رسانه‌ای مواجهیم. هرچند که کمپانی‌های رسانه‌های اجتماعی، قدم‌های ارزشمندی را برای حفاظت از کاربران، برداشته‌اند، اما وابستگی رسانه‌های اجتماعی به شیرینگ شدید فایل، اثربخشی این مدل‌ها را کاهش داده است. با تشکر از رسانه‌های اجتماعی، اقتدارگرایان می‌توانند به فراتر از مرزها بروند و مخفیانه از جیب مردم، مقالات و درگیری بین مخالفانشان، منفعت ببرند. همچنین مخالفانشان را تماشا و شنود کنند که اغلب، پیامدهای خطرناکی را هم به دنبال دارد.

یکی دیگر از اعتقاداتی که روزی خِردی بی‌نقص در نظر گرفته می‌شد ولی الان کاملاً اشتباه به نظر می‌رسد این است که: بسیاری از افراد فکر می‌کردند که رسانه‌های اجتماعی، جوامع شهری فرا ملی را گسترش می‌دهند، اما به نظر می‌رسد که آن‌ها در حال کمک به مرگ تدریجی جوامع شهری هستند.

درنهایت، سیستم نظارتی‌ای که رسانه‌های اجتماعی برای دلایل اقتصادی، از آن استفاده می‌کنند، ثابت شده است که وسیله‌ای هم برای کنترل‌های اقتدارگرایانه هستند. چرا یک حکومت، باید از چنین سیستم نظارتی، ناراضی باشد وقتی‌که به آن احتیاج دارد؟ طبق افشاگری‌های ادوارد اسنودن در مورد آژانس امنیتی ملی آمریکا، در سال ۲۰۱۳: اطلاعاتی که رسانه‌های اجتماعی با مراجع قدرت، به اشتراک می‌گذارند، اکنون برای مقامات کشورها، ضروری شده‌اند، چون دیدگاه «همه را جمع‌آوری کنید» را دارند. درحالی‌که دموکراسی‌های لیبرال غربی، ممکن است چنین کارهایی را (استفاده از اطلاعات شخصی کاربران)- با توجه به قانون‌های حقوقی ناقص موجود- به‌صورت تعدیل‌شده اجرا کنند؛ رژیم‌های اقتدارگرا وضعیتی کاملاً متفاوت دارند و این اشتراک‌گذاری را نوعی فرصت تجاری سودمند، می‌دانند. جمهوری خلق چین، مدلی شرورانه را اجرا کرد. چین در حال حاضر با رسانه‌های ادغام‌شده‌ای مثل علی‌بابا و تنسنت کار می‌کند تا بتوانند رسانه‌ای برحسب اعتبار اجتماعی شهروندان، داشته باشد؛ که شهروندان و کسب‌وکارها را بر اساس میزان خرید آن‌ها، وجنات و ارتباط‌های اجتماعی‌شان رتبه‌بندی می‌کند. این رتبه‌بندی برای این است که دسترسی به مشاغل، سفرها و مزایای دیگری را محدود کند. شرکت‌های چینی باید از قانون امنیت سایبری 2016 تبعیت کرده و بر شبکه‌هایشان نظارت کنند، به‌صورت مخفیانه، چت‌های خصوصی و پست‌های عمومی را سانسور کنند و هرزمانی که دستگاه‌های قضایی، درخواست کردند، اطلاعاتشان را به آن‌ها بدهند.

کمپانی‌های غربی مثل اپل، فیس‌بوک و گوگل، عادت دارند که رعایت کردن حقوق کاربرانشان را در بوق و کرنا کنند؛ اما حالا سیاستشان را ۱۸۰ درجه، تغییر داده‌اند؛ برای اینکه بتوانند به بازار بی‌انتهای چین، دسترسی داشته باشند (چین ملتی است که بیشترین کاربران اینترنت را دارد). طبق اطلاعات منتشرشده، گوگل در سال ۲۰۱۰، موتور جستجویی به نام دراگون‌فلای را برای چین طراحی کرده که نتایج را سانسور می‌کرده است، حتی اگر آژانس امنیتی می‌دانست که چه کسی در حال سرچ است و اینکه به دنبال چه چیزی می‌گردد.

 

طبق اطلاعات منتشرشده، گوگل در سال ۲۰۱۰، موتور جستجویی به نام دراگون‌فلای را برای چین طراحی کرده که نتایج را سانسور می‌کرده است، حتی اگر آژانس امنیتی می‌دانست که چه کسی در حال سرچ است و اینکه به دنبال چه چیزی می‌گردد.

 

در اوایل سال ۲۰۱۸، اپل هم به چنین سازش‌هایی دست زد تا بتواند به بازار چین وارد شود. این شرکت، در حال حاضر، از پایگاهی در استان گوییژو که توسط دولت کنترل می‌شود برای نگهداری اکانت‌های آیکلاد کاربران چینی استفاده می‌کند. در این میان، مؤسس فیس‌بوک، مارک زاکربرگ نیز به‌وضوح، تمایلش را به استفاده از فرصت‌های پیش‌آمده در بازار چین، نشان داده است. چیزی که در ظاهر، نوعی مدل موفق از مدیریت رسانه‌های اجتماعی است، به چین، محدود نخواهد ماند. اقتدارگرایان در سراسر دنیا با کمپانی‌های چینی، مشارکت خواهند کرد و هنجارها و فعالیت‌های اقتدارگرایانه نیز، به دنبال آن خواهند آمد. جدای از کمک به برقراری اقتدارگرایی، رسانه‌های اجتماعی بهترین دوست آن نیز هستند.

 

آیا رسانه‌های اجتماعی می‌توانند سم‌زدایی شوند؟

این حقایق تلخی که برشمردیم، به پیش‌بینیِ آینده‌ای تیره و پردردسر برای فعالیت‌های آزاد و دموکراتیک گره خورده است. اکنون، نمی‌توان انکار کرد که رسانه‌های اجتماعی، به علت تبدیل شدن به فاشیسمی جدید، ایجاد سیاست‌های قبیله‌ای و اشاعه بی‌تفاوتی‌ها و پیش‌داوری‌هایی که در سال‌های اخیر شاهد آن هستیم، باید بخشی از تقصیر را به گردن بگیرند. نظارت بر داده‌های شخصی و اقتدارگرایی، با یکدیگر، به‌خوبی فیت [جور] هستند و [این دو]، درگیر فرصت‌های تجاریِ ظاهراً بی‌پایانی شده‌اند که سود‌های کلانی را به همراه دارد؛ اما اختیارات مردم را کاهش می‌دهد، از تفرقه‌ها استفاده می‌کند، غفلت عمومی را افزایش داده و کنترل مستبدانه را بالا می‌برد.

زمانی که این‌ها، به‌خوبی، فهمیده و درک شد، این موضوع واضح می‌شود که اصلاحات جزئی در رسانه‌های اجتماعی، مثل خط‌مشی‌های همکاری‌های داوطلبانه و یا تعدیلات این‌چنینی، تأثیرات چندانی ندارند. شاید عوامل اجرایی در رسانه‌های اجتماعی، نیت‌های خیر و خالصی داشته باشند که از حریم خصوصی، دفاع کنند و یا امنیت شبکه‌هایشان را حفظ کنند؛ اما تجارتی که هستۀ زیربنایی و لازم‌الاجرای آن‌ها را تشکیل می‌دهد، کارآمدی چنین تلاش‌هایی را شک‌برانگیز می‌کند.

چگونه این امکان وجود دارد که کمپانی‌های چندملیتی بتوانند از پیامد‌های منفی سرویس‌هایشان جلوگیری کنند، بدون اینکه بخواهند به‌طور هم‌زمان، مدل‌های اقتصادی زیربنایی چنین سرویس‌هایی را حذف کنند؟ تعیین حوزه و میزان تغییراتی که لازم است تا بتوان با پیامد‌هایی که در بالا ذکر شد مقابله کرد، بسیار دشوار است. در مدت‌زمان کوتاهی، تکنولوژی‌های دیجیتال، فراگیر شدند و در هر کاری که ما انجام می‌دهیم ادغام شدند. اینکه آن‌ها را از بین ببریم نه کاملاً ممکن است و نه کسی تمایل به انجام چنین کاری دارد. ما در مقیاس جهانی به راه‌های ارتباطی متن‌باز و امنی احتیاج داریم تا سیاره و کسب‌وکارهایمان را مدیریت کنیم. بااین‌حال باید بدانیم که طرح فعلی، با نظارت بر داده‌های شخصی، در برابر این اهداف، کار می‌کند.

برای بازگرداندن دموکراسی آزاد، ما به تغییری عمده در شیوه زندگی‌مان نیاز خواهیم داشت. بدیهی است که این، آسان نخواهد بود و یک‌شبه اتفاق نخواهد افتاد. نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی در برابر آن خواهند بود و آن را به عقب خواهند راند. بنابراين، به یک استراتژی جامع از اصلاحاتِ درازمدت نیاز داریم؛ که از شخصی تا سیاسی؛ محلی تا جهانی گسترش یابد. ما باید یاد بگیریم که با محیط اطلاعاتی، به همان شیوۀ محیط طبیعی، برخورد کنیم. اگر حفظ انرژی، عاقلانه است، حفظ مصرف داده نیز ممکن است مفید باشد. هم‌زمان، ما باید سیستم‌های آموزش عمومی‌ای را توسعه دهیم که در بنیاد خود، دارای سواد رسانه‌ای، اصول و ضوابط اخلاقی، [اخلاق] شهروندی و تحمل و گذشت باشند.

ازنظر سیاسی و حقوقی، شهروندان باید این حق را داشته باشند که بدانند شرکت‌ها و دولت‌ها با تمام این اطلاعات شخصی که به‌طور مرتب، جمع‌آوری می‌کنند، چه‌کارهایی انجام می‌دهند. همچنین ضروری است که این حق‌وحقوق به‌طور بین‌المللی اجرا شود تا رژیم‌های اقتدارگرا نیز پاسخگوی اعمال خود باشند. کمپانی‌ها نباید اجازه داشته باشند که محصولات و خدماتی را بفروشند که موجب نقض حقوق‌بشر می‌شود و به جامعه مدنی آسیب می‌رساند. به‌طور هم‌زمان، ما باید پلتفرم‌های رسانه‌های ‌اجتماعی را تحت نظارت دقیق، از سوی سازمان‌های مستقل قرار دهیم که دارای قدرت واقعی برای مسئولیت‌پذیر نگه‌داشتن آن‌ها باشند. قانون‌گذاران باید قوانین ضد تراستی[3] را وضع کنند که شامل کمپانی‌های رسانه‌های اجتماعی شود؛ و مقامات نیز با جدیت، این قوانین را اجرا کنند. صنعت رسانه‌های اجتماعی، در حال حاضر یک صنعت بسیار متمرکز است که فقط توسط چند شرکت بزرگ که دارای قدرت عظیمی هستند اداره می‌شود و این مسئله، نیاز به تغییر دارد.

درنهایت اینکه، دنیا، مشتاقانه به دنبال نوآوری‌های تکنولوژیکی است که این موضوع، باعث گسترش دیگر ابزارها در کنار غول‌های رسانه‌های اجتماعی می‌شود؛ که همین حالا هم [پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی]، به‌شدت متمرکزشده و تحت نظارت هستند و به‌راحتی می‌توان از آن‌ها سوءاستفاده کرد. هدف باید حفظ قدم‌ها و تلاش‌هایی باشد که ما تا به حال، انجام داده‌ایم تا مردم با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و سریعاً به منابع وسیعی از اطلاعات، در هرجایی از این سیاره که هستند، دسترسی داشته باشند؛ بدون اینکه بخواهیم از اساسی‌ترین غرایز مردم، سوءاستفاده کنیم. وظایف، خطیر و سنگین هستند؛ اما هنوز هم باید از تسلیم‌شدن‌های تقدیرگرایانه در برابر این دنیای سمی که بر داده‌های شخصی، نظارت می‌کند، جلوگیری کرد. ما باید دنیایی بهتر را متصور شویم و شروع به ساخت آن کنیم قبل از آن‌که خیلی دیر شود.

 

[1] به علت اینکه، هنگامی که فرد نتواند تشخیص دهد چه زمانی تقویت می‌شود، فعالیتش را ادامه می‌دهد.
[2] نوعی ایزوله کردن هوشمندانه است؛ یعنی الگوریتم‌ها بر اساس رفتارهای قبلی، موقعیت مکانی و تاریخچه جستجوی کاربران، نتایجِ شخصی‌سازی‌شده‌ای را نمایش می‌دهند که حدس می‌زنند موردعلاقۀ کاربران است.
[3] قوانین مخالف تشکيل تراست يا اتحاديه‌هاى بزرگ صنايع

1 نظر ثبت شده

  1. […] شاید «اوقات فراغت» یکی از جدی‌ترین علت‌های به وجود آمدن پرسه زنان بود. زمانی که فرد کاری برای انجام دادن نداشت و باید طوری خود را سرگرم می‌کرد. پس بدون هدف شروع به قدم زدن در خیابان‌ها، کافه‌ها و… می‌کرد.بیشتر بخوانید:  پیش به‌سوی اسارت دیجیتالی […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code