مطلق اندیشی و نسبی گرایی

انقلاب اسلامی در یک فضای ایدئولوژیک و با تکیه بر شعارها و آرمان های دینی شکل گرفت و آرمان ها و شعارهای انقلابی معمولا مطلق و تام گراست، اما در مراحل بعدی یعنی در دوره دولت سازی و اداره کشور، ادامه مطلق گرایی مشکلات و بلکه تناقضاتی را به بار می آورد، لذا اصحاب انقلاب که اینک بر مسند حاکمیت تکیه زده اند، ضمن حفظ شعارهای اولیه، گاه ناچار به عدول از مطلق اندیشی و گام نهادن در روند نسبی گرایی می شوند.

عنوانی که برای مقاله خود برگزیده ام یک عنوان فلسفی است، اما موضوع نوشتار تبیین مسایل سیاسی ایران و آسیب شناسی آن در شرایط فعلی است. اگر در مقام بررسی چالش های کنونی و شکاف برآمده میان نخبگان کشور برآییم، به نکاتی می رسیم که ریشه در افکار و عقاید و فرهنگ حاکم بر نظام سیاسی ایران دارد.
به نظر می آید یکی از آسیب های بنیادین در عرصه اندیشه و فرهنگ سیاسی «مطلق اندیشی» برخاسته از ایدئولوژی است که با گذشت سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی چالش ها و تناقضات فراوانی را در سطح داخل و خارج پدید آورده و پرسش های متعددی را در میان نخبگان فکری و سیاسی و نیز افکار عمومی برانگیخته است.
انقلاب اسلامی در یک فضای ایدئولوژیک و با تکیه بر شعارها و آرمان های دینی شکل گرفت و آرمان ها و شعارهای انقلابی معمولا مطلق و تام گراست، اما در مراحل بعدی یعنی در دوره دولت سازی واداره کشور، ادامه مطلق گرایی مشکلات و بلکه تناقضاتی را به بار می آورد، لذا اصحاب انقلاب که اینک بر مسند حاکمیت تکیه زده اند، ضمن حفظ شعارهای اولیه، گاه ناچار به عدول از مطلق اندیشی و گام نهادن در روند نسبی گرایی می شوند.

اما مصادیق مطلق اندیشی چیست؟
1- مطلق انگاری شخصیت ها: رهبری انقلاب اسلامی یک رهبری کاریزماتیک بود، لذا در میان پیروان او نگاهی مطلق گرا وتوام با تقدیس نسبت به او پدید آمد. فرهنگ سیاسی ایران که از دیرباز آمیخته ای از «حاکمیت فره مند پادشاهان» و «آموزه های غلوآمیز تشیع» بوده است، بستر ظهور رهبران کاریزماتیک و اسطوره ای را فراهم می سازد، به گونه ای که بیانات و سیره رهبر کاریزما، فصل الخطاب مرحله انقلاب و پس از آن گردید.
پس از ارتحال امام خمینی نوبت به آیت الله خامنه ای رسید که هر چند در حد کاریزماتیک امام خمینی نبود، اما چون در جایگاه وی نشسته بود و در ضمن قانون اساسی مقام ولایت مطلقه فقیه را به رسمیت شناخته بود، همان نگاه مطلق به او ادامه یافت. با این حال این نگاه تداوم نیافت و خصوصا با ظهور اصلاح طلبان در اواسط دهه هفتاد شمسی، موجی از نسبی گرایی پدید آمد و گروهی از شخصیت ها و رسانه های دوم خرداد به قداست زدایی و تابو شکنی رهبری و جایگاه مطلق او پرداختند.
به طور طبیعی طرفداران ولایت که نگاهی مطلق گرا داشته و حتی رهبری را فراتر از قانون و غیرقابل نقد می دانستند، به برخورد با منتقدان و مخالفان رهبری پرداختند و حتی با تمسک به دفاع از ولایت، حرکت های خودسرانه ای همچون قتل های زنجیره ای و خشونت های خیابانی را سامان دادند. روزنامه های دوم خردادی هم با دخالت مستقیم رهبری قلع و قمع شدند و دوران اصلاحات با فراز و نشیب های فراوان به پایان آمد.
با ظهور اصولگرایان در سال 84 اندیشه مطلق گرا نسبت به رهبری، وارد دور تازه ای شد، هر چند به عقیده مخالفان این نگاه هنوز عمومیت نداشته و تابوی رهبری و جایگاه مطلقه او تا حد زیادی شکسته شده بود. انتخابات دهم ریاست جمهوری و موضع گیری های رهبری که به نظر مخالفان بیشتر صبغه جناحی داشت تا پدرانه، بار دیگر از اعتبار رهبری و قداست او کاست و «موج سبز» نه فقط علیه احمدی نژاد، که علیه حامی اصلی او یعنی رهبری به پاخاست. سرکوب این جنبش بیش از گذشته مشروعیت رهبری و حتی نظام را زیر سوال برد و اکنون جز حلقه ای محدود از اصحاب قدرت و نهادهای انتصابی، نسبت به رهبری نگاه مطلق ندارند. (حتی در این حلقه شاهد تخلفات و تعللاتی نسبت به حکم رهبری مشاهده می شود، از جمله ماجرای اخیر انتصاب مشایی توسط احمدی نژاد که انتقادات تند جبهه اصولگرایی را به دنبال داشت)
تعارض در نگاه مطلق گرا آن گاه به وجود می آید که رهبر را فراتر از قانون و نقد و بلکه در حد معصوم می نشانند، لذا از هر گونه معارضه و حتی نقد منطقی علیه رهبری برمی آشوبند و اگر رهبری دچار اشتباه شود، برای هواداران مطلق اندیش او قابل هضم نبوده و در نتیجه بر هر گونه خطای احتمالی صحه گذارده و به توجیه آن می پردازند.
کسانی که نسبت به رهبری نگاه مطلق دارند دو گروهند: یک دسته از سر ناچاری و ترس و یا به خاطر منافع خاصی به رهبری چنین نگاهی دارند و به تعبیری تظاهر و یا حداقل سکوت می کنند. اما گروهی با تعصب دینی و انقلابی، عمیقا نسبت به رهبری ایمان داشته و به قولی ذوب در ولایت هستند. این گونه افراد معمولا دچار تعصب و تحجر بوده و بدور از فکر و تحلیل مستقل و حتی انصاف هستند و در نتیجه از درک حقایق و واقعیت ها عاجز بوده و معمولا حکم کاسه داغ تر از آش را دارند. نکته قابل توجه آن است که شخص رهبری مقولاتی همچون «ذوب در ولایت» را مردود اعلام کرده است. (شایان ذکر است این نگاه مطلق گرا در میان پیروان سایر رهبران غیر دینی و خصوصا دیکتاتورها هم وجود دارد.)

2- مطلق اندیشی در عقاید و آرمان ها و سیاست ها: اصحاب انقلاب دارای عقاید مطلق و آرمان های حداکثری هستند و عقیده خود را برحق دانسته و سایر عقاید را باطل می شمرند، لذا از ابتدا رویکردی دیجیتالی یا سیاه و سفید داشته و همواره در حال ستیز با مخالفان و دشمنان هستند. برای مثال نسخه حاکمیت دینی بر اساس اصل ولایت فقیه را برترین نسخه حکومت قلمداد می کنند و یا سیاست های داخلی و خارجی خود را کارآمدترین سیاست ها می خوانند. در همین راستا با شعارهایی همچون صدور انقلاب در امور سایر کشورها دخالت کرده و در مجامع بین المللی گفتمان خود را به عنوان برترین گفتمان به جهانیان القا می کنند و حتی داعیه حل مشکلات جهان و رهبری آن را بر زبان جاری می سازند.
نکته مهم در مطلق گرایی اعتقادی آن است که اصحاب این اندیشه برداشت و جهان بینی خاص خود را که مبتنی بر اسلام شیعی است، برترین عقیده می شمرند، اما با ظهور موج پلورالیسم دینی و نسبی گرایی که در دوران اصلاحات توسط برخی نواندیشان دینی مطرح شد (وپیش از آن در فلسفه غرب توسط اندیشمندانی همچون کارل پوپر مطرح شده بود) پایه های نگرش مطلق گرا متزلزل گردید.
مطق اندیشان با استناد به شواهد دینی و تاریخ اسلام به شبیه سازی وضع موجود پرداخته و خود را همواره در جبهه حق و مخالفان را در جبهه باطل قرار می دهند. حتی به منظور تحکیم جایگاه رهبری او را به ائمه اطهار همچون علی(ع) تشبیه می کنند و مخالفانش را اهل کوفه و اصحاب جمل و صفین می خوانند. جنگ و درگیری با دشمنان را هم به کربلا و اصحاب امام حسین(ع) و سپاهیان یزید تمثیل می کنند و به این ترتیب بر ایده مطلق گرایانه خود پافشاری می کنند.
این نگرش به ویژه در میان عوام که دل به آموزه های سنتی اسلام و شیعه داده اند معمولا مخاطبان زیادی می یابد، اما با ادامه موج اصلاحات و نیز مشاهده تناقضات در عرصه سیاست و عمل، از تعداد مخاطبان کاسته می شود. ناکارآمدی نظام در زمینه های مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیز از دیگر عواملی است که ایده مطلق گرایی را به شدت زیر سوال می برد و برخی طرفداران به این نتیجه می رسند که الگوی حاکمیت دینی مطلق نیست و با توجه به تجارب موفق سایر کشورها به این جمع بندی می رسند که چه بسا الگوهای دیگر(سکولاریسم، لیبرالیسم وغیره) کارآمدی بیشتری دارد.
به این ترتیب اندیشه های نسبی گرایی که شاید تا قبل از یک دهه گذشته مخاطبان چندانی نداشت، اکنون طرفداران بیشتری یافته است و دلیل آن به ناکارآمدی ها و تعارضات نظام مطلق گرای دینی و عدم تحقق شعارها و آرمان های بلند آن باز می گردد. (از جمله این تعارضات موضع گیری های متضاد در برابر مسلمانان جهان است. برای نمونه جمهوری اسلامی ایران به دلیل خصومت با امریکا و اسراییل، با شدت تمام جنایات صهیونیست ها در غزه را محکوم می کند، اما به خاطر مناسبات راهبردی که با چین و روسیه دارد، در برابر کشتار مسلمانان ایگور در غرب چین و یا کشتار مسلمانان چچن توسط روسیه سکوت می کند!)

اما مطلق گرایی چه زیان ها و آسیب هایی به بار می آورد؟
به نظر می رسد مهمترین آسیب متوجه مبانی مطلق اندیشی است که در عقاید دینی و احکام شریعت خلاصه شده است. وقتی دین و شریعت ویا به تعبیر اصح، قرائت های دینی یک قشر خاص(روحانیون) مطلق شمرده شود، در عرصه عمل و با توجه به بروز تناقضات وعدم تطابق میان شعار و عمل، نه تنها متولیان دین، بلکه اصل دین زیر سوال می رود و نمایندگان دین یعنی طبقه روحانیت اعتبار خود را از دست می دهند.
آسیب دیگر مطلق اندیشی عبارت است از بسترسازی نوعی انسداد و استبداد ایدئولوژیک. وقتی طبقه حاکم، خود و گفتمان خود را مطلق بیانگارد، به طور طبیعی مجالی به مخالفان و منتقدان نمی دهد و آنان را با عناوینی چون غیرخودی، عامل دشمن، برانداز و حتی مرتد سرکوب می کند. در این بستر آزادی بیان و تضارب آراء مفهومی ندارد و تک صدایی و تک اندیشی وتعصب و تحجر و دیکتاتوری حاکم شده و در نتیجه جامعه از رشد و توسعه فکری و سیاسی بازمی ماند.
از دیگر آسیب های مطلق اندیشی تعارض با جهان خارج است، چون همان گونه که گفته شد، نگاه مطلق اندیشان دیجیتالی است، لذا از تساهل و تسامح بدور بوده و قادر با تعامل منطقی با جهانیان و دگراندیشان نیستند و بلکه همواره در حال ستیز و چالش با محیط خارجی خود خواهند بود. این معضل طبعا مانع رشد وتوسعه و هم اندیشی وبهره برداری از تجارب و دستاوردهای جهانی شده و مطلق گرایان را در دایره ای تنگ، محصور و منزوی خواهد کرد.
خلاصه کلام آن که اگر مطلق اندیشی به عرصه سیاست و حکومت قدم نهد، آسیب های فراوانی به بار می آورد. سیاست و حکومت تنها قربانی این آسیب ها نیست، بلکه مبانی اعتقادی و اصل دین هم زیر سوال می رود. منتقدان بر این باورند که دخالت دین و افکار ایدئولوژیک در سیاست موجب مطلق اندیشی سیاستمداران شده است. شاید به همین خاطر است که زمزمه های جدایی دین از سیاست و گام نهادن در روند سکولاریسم از گوشه و کنار شنیده می شود. این در حالی است که نواندیشان دینی در مطلق بودن دین و آموزه ای شریعت هم تردید روا داشته و نه تنها در عرصه سیاست، که در قلمروی دین هم به نسبی گرایی فرا می خوانند.
فرزان شهیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code