کوور سازی رسانهها و تاثیر آن در فرایند جهانی شدن
- نوشته شده : مهدیس عباسی
- 17 ژوئن 2019
- تعداد نظرات :0
«باشگاه شما»، جایی است که دانشجویان، نخبگان و پژوهشگران علوم انسانی در آن، مقالات خود را با مخاطبان خود به اشتراک میگذارند. شما هم میتوانید با ارسال مقالات علمیژورنالیستی، بعد از ارزیابی توسط هیئت تحریریه باشگاه اندیشه، مقالات خود را منتشر کنید. دسترسی به سایر مقالاتِ «باشگاه شما».
| جریان اصلی رسانهای امروز در انحصار چند کوور بزرگ است و تولید محتوای عمده محصولات رسانهای را بر عهده دارند.
امروزه تمامی شرکتهای خرد رسانهای با انواع رسانههایی که دربر میگیرند، اعم از سینما، رادیو و… غالبا تحت مالکیت سرمایه داران و شرکتهای بزرگ رسانهای هستند و خط مشی تعیین شده مالکان و ذی نفعان خود را دنبال میکنند. این شرکتهای بزرگ در کنار رقابت با یکدیگر منافع مشترکی دارند و همین مسئله نیز منجر به حضور پر قدرت این شرکتها در کنار هم شده است که اهداف مشترکی را دنبال میکنند. اگرچه هدف اصلی کسب سود بیشتر به نفع شرکتهای بزرگ و مالکان اصلی رسانهها است، اما انحصار رسانهای امروزه علاوه بر سود دهی بالایی که برای صاحبان آن دارد و از سود آورترین صنایع به حساب میآید میتواند منجر به آسیبهای بسیاری شود. از جمله آسیبهایی فرهنگی که بیشتر کشورهای غیرصنعتی و مصرف کننده رسانهها را در برمیگیرد. این انحصار رسانهای در بازنمایی فرهنگ واحد جهانی غالبا جهت گیریهای امپریالیستی دارد که در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
کوورسازی رسانهها
کوور سازی یکی از راهبردهای مرتبط با مالکیت است و با یکپارچه سازی مالکیت و قرار دادن تولیدات رسانهای در درون شرکتهای بزرگ و اغلب متنوع باعث تعویق ریسک ناشی از عدم اطمینان موفقیت کالاهای رسانهای میشوند. کوور سازی به ادغام بخشهای بیش تر متمایز صنایع رسانهای در یک تک شرکت چتری اشاره دارد. تمرکز یا یکپارچه سازی مالکیت راهبرد دیگری است که اغلب درکنار کوورسازی مطرح میشود. اگرچه اصطلاحهای کوورسازی و یکپارچه سازی اغلب باهم آمیخته میشوند اما بیشتر نگرانیها در مورد تغییر در الگوهای مالکیت در چند سال اخیر بیشتر متوجه یکپارچه سازی بوده نه کوور سازی. عموما دو مکتب فکری در مورد مسئله کوورسازی وجود دارد. یک موضع را میتوان با برخی ملاحظات به صورت «کوورسازی معادل یکدست سازی است» توصیف کرد.
پژوهشگران و منتقدان رسانهای از جمله رابرت مک چسنی و بن بگدیکیان به تفصیل کوور سازی و یکپارچه سازی رسانهها را گاه شماری کرده اند و اغلب با مثالهایی خطرات موجود در این هماراستهای جدید مالکیتی را نشان داده اند (هیونز, 1396). اما سوالی مهمی که در توضیح فرایند تمرکز شرکتهای رسانهای پیش میآید این است که این فرایند چگونه صورت میگیرد ؟ به گفته مورداک و گولدینگ در مقاله اولیه شان به نام «برای اقتصاد سیاسی ارتباط جمعی»(چاپ نخست، 1973)نقل شده در لافی (1396, ص. 254) تمرکز و تجمیع از سه فرایند نشئت میگیرد : ادغام، تنوع بخشی و بین المللی شدن. نخست، ادغام فرایندی است که طی آن شرکتها در یک اقتصاد سرمایه داری مشغول فعالیت هستند که در آن پیوندها و کسب اکثریت سهام یک شرکت روی میدهد. و دو نوع ادغام وجود دارد : عمودی و افقی. ادغام افقی به شرکت امکان میدهد تا کنترل خود را در یک بخش خاص از تولید رسانهای یکپارچه کند و توسعه دهد و صرفه به مقیاس و منابع مشترک را به حداکثر برساند. ادغام عمودی زمانی روی میدهد که به یک مرحله از فرایند تولید علاقه مند است، عملکردهای خود را به مراحل دیگر همانند عرضه مواد خام و تامین تجهیزات سرمایه و سازمان دهی توزیع و خرده فروشی تسری میدهد(مورداک و گولدینگ، 1995) نقل شده در لافی (1396, ص. 254). فرایند دوم تمرکز تنوع است که زمانی روی میدهد که شرکتی که در یک بخش دارای منافعی است تقسیم میشود و علاقه خود را به بخش دیگری تسری میدهد (مورداک و گولدینگ، 1997) نقل شده در لافی (1396, ص. 256). فرایند سوم و نهایی تمرکز بین المللی شدن است که توجه ما را به نگرانیهای اساسی نظریههای امپریالیسم رسانهای و فرهنگی معطوف میکند (لافی, 1396).
فرایند بین المللی شدن در عملیات کوور سازی رسانهها از اهمیت بسیاری برخوردار است و فرایند مهمی در سودآوری شرکتهای بزرگ رسانهای به حساب میآید. از این منظر این نکته حائز اهمیت است که امروزه بیشتر رسانههای دنیا در انحصار شرکتهای بزرگ رسانهای است و از اهداف این شرکتها پیروی میکند. هیچ امپراطوری در تاریخ کانال چند گانه رسانهای شامل چند کانال تلویزیونی و ماهواره ای در اختیار نداشته که بتواند با صوت و تصویر کنترل شده به اعماق جامعه نفوذ کند. هدایت کنندگان این شرکتهای برتر هیتلرها و استالینها نیستند. آنها بنیانگزاران بنگاههای آمریکایی هستند که امپراتورانشان ابزارهایی را در کنترل دارند که مردمان از طریق آن از جامعهشان با خبر میشوند. این بنگاههای اقتصادی مانند هر سلسله مراتب به هم تنیده به دنبال راههای همکاری هستند (بگدیکیان, 1385). شرکتهای رسانهای برتر به عمد و از سر تبانی انتخاب مردم را محدود نکردند. دلیل اصلی آن که بزرگان رسانه به صاحبان عمده همه انواع رسانهها تبدیل شده اند همین فرصتها و قابلیتهایی است که برای پیشرفت دو سویه در شکلهای مختلف رسانهای وجود دارد. برای مثال هنر پیشه مرد یا زنی که تمام وقت در استخدام استودیوی فیلم سازی یک مجموعه چند منظوره رسانهای است میتواند در شبکه ی تلویزیونی و کابلی و میزگردهای همان مجموعه ظاهر شود.
همینطور عکسهایش تزیین کننده روی جلد مجلات و نشریات همان مجموعه باشد. بدین ترتیب شکلی از رسانه باعث ارتقاء و پیشرفت شکل دیگری از همان مجموعه رسانهای میشود (بگدیکیان, 1385). بنابراین امروزه غولهای رسانهای مالکیت بخش وسیعی از رسانهها را بر عهده دارند که غالبا انگیزههای اقتصادی منجر به همکاری و مشارکت مدیران این شرکتها با یکدیگر گشته است که منافع مشترکی را دنبال میکنند و یکی از دلایل شبیه بودن بیشتر تولیدات رسانهای هم به همین علت است. این انحصار رسانهای طرفداران دموکراسی را در غرب علی الخصوص آمریکا دچار نگرانی کرده است، زیرا این رسانهها توانایی حذف و یا انتشار مطالب دلخواه خود را در جهت منافع خود دارند و این مسئله باعث تک صدایی شدن رسانهها و تاثیرات یک سویه آنها بر مخاطب خواهد شد. علاوه بر این مسئله انحصار رسانهای باعث نامتوازن شدن فرایندهای جهانی شدن و غلبه رویکردهای امپریالیستی به تولیدات رسانهای میشود.
“امروزه غولهای رسانهای مالکیت بخش وسیعی از رسانهها را بر عهده دارند که غالبا انگیزههای اقتصادی منجر به همکاری و مشارکت مدیران این شرکتها با یکدیگر گشته است که منافع مشترکی را دنبال میکنند و یکی از دلایل شبیه بودن بیشتر تولیدات رسانهای هم به همین علت است.“
غولهای رسانهای
در سال 2003 کنترل تمام رسانههایی که بیست سال پیش در اختیار پنجاه بنگاه بود به دست پنج مرد افتاد . این پنج مرد علاوه بر پنجاه بنگاه پیشین بنگاههای دیجیتالی دیگری را صاحب شده اند که اکنون برای جمع شدن در یک جا حداقل فضایی به اندازه یک باجه تلفن لازم دارند. مسلم است که باجه تلفن جای تنگی است و این پنج نفر به زحمت در آن قرار میگیرند (بگدیکیان, 1385). هرچند که تقسیم بندی این پنج شرکت بزرگ دچار تغییراتی شده است اما انحصار رسانهها در دست شرکتهای بزرگ به قوت خود باقی است. تایم وارنر، والت دیسنی، کامکست و دایرکت تی وی از نمونههای آن هستند. اگرچه این چند غول رسانهای بزرگ بنگاههایی هستند چند ملیتی با ساختار عملیات مالی پیچیده اما اعضای خانواده مدیر عامل یا رئیس هییت مدیره از یک شرکت اعضای هیئت مدیره شرکتهای تابعه هستند. یا آنکه هیئت مدیره یک شرکت دوستان و معتمدان مدیر عامل شرکتهای دیگرند. فقط گاهی اوقات ژست روابط عمومی میگیرند و یکی از اعضای هیئت مدیره را از میان کسانی انتخاب میکنند که نام و نشانی در بخشهای انسان دوستانه برای خود دست وپا کرده است.
شرکتهای درحال رقابت به لحاظ قانونی اجازه ندارند از اعضای هیئت مدیره مشترک استفاده کنند، اما در اکثر موارد اعضای هییت مدیرههای شرکتهای رقیب ارتباطات بسیار پیچیده ای دارند که به ندرت قانون را رعایت میکنند. این شرکتها مالکیت حوزههای متفاوتی از رسانهها را در اختیار دارند که حتی گاهی اوقات مضمونهای متناقضی را در بر میگیرد که خود مویدی است بر اهمیت سودبری از رسانهها با توجه به سلایق مخاطب که صاحبان شرکتها را به تولید محتوای متفاوت وا میدارد. برای مثال مورداک صاحب روزنامه نیوزآودورلد است که به مسائل جنسی میپردازد و همینطور صاحب انتشارات واندروان هم هست که بالاترین تیراژ چاپ انجیل را در ایالت متحده دارد (بگدیکیان, 1385). تولیدات رسانهای و فرهنگی به شدت تحت تاثیر راهبردهای تجاری شکل گرفته پیرامون هم افزایی شرکتها است که از هم پوشانی بین منافع رسانهای مختلف شرکتها بهره میبرد(گولدینگ و مورداک ،2000 ) نقل شده در لافی (1396, ص. 257). هر چند که امروزه تحقق این هم افزایی بین بخش بخشهای مختلف یک شرکت رسانهای با تردیدهایی همراه است اما در نهایت یکی از راهبردهای مهم سیاستگذاری رسانهها برای سود آوری مطلوب میباشد. همچنین ممکن است این سوال پیش بیاید که در فرایند هم افزایی آیا وجود ابزارهای رسانهای جدید در کنار رسانههای متاخر باعث به وجود آمدن رقابتی طاقت فرسا و در نتیجه استیلای یکی از این رسانهها بر سایر رسانهها نمیشود و منجر نمیشود تا شرکتها صرفا از یک نوع ابزار رسانهای استفاده نمایند وسرمایهگذاری خود را بر بخشهای دیگر متوقف کنند؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت در کهکشان دیجیتال دیگر درست نیست که از رسانههای رقیب سخنی به میان آورد. پیشرفتهای به دست آمده در فناوری دیجیتال و در شبکههای ارتباطات دور منجر به همگرایی رسانهها و تبدیل آنها به یک سیستم رسانهای شده کلی ارتباطاتی شده است (دانسی, 1396).
بنابراین با همگرایی انواع رسانهها شرکتهای بزرگ رسانهای با استفاده از انواع ابزارهای ارتباطی بر قدرت خود میافزایند و یک کوور بزرگ از انواع رسانههای گوناگون را در خود جای میدهند. اما نباید از این مسئله غافل بود که یکی از علتهای سودآور بودن این شرکتها مخاطب شناسی دقیق آنها است. پخش تولیدات متناسب با طیف مختلفی از مخاطبان که با انگیزههای اقتصادی صاحبان رسانه پیوند میخورد و برای رسیدن به این مقصود از نواع رسانهها استفاده میشود. از دیدگاه اقتصاددانان سیاسی تداوم فرایندهای اقتصادی تمرکز رسانهای نه تنها سبب تهدید تنوع فرهنگی میشود بلکه همچنین بازتولید نابرابریهای طبقاتی موجود را نیز به دنبال خواهد داشت (لافی, 1396). با پیوند خوردن منافع صاحبان شرکتهای رسانهای و فرایندهای بین المللی شدن آنها موقعیت جدیدی در مواجه فرهنگهای گوناگون با رسانهها شکل میگیرد.
جهانی شدن و فرهنگ واحد جهانی
مارشال مک لوهان در دهه شصت اصطلاح «دهکده جهانی» را رایج کرد. منظور او از این اصطلاح تبیین جهانی است که توسط تلویزیون و دیگر شگفتیهای عصر الکترونیک به هم پیوسته و به وسیله آنها دگرگون میشود. وی در کتاب معروف خود به نام «شناخت وسایل ارتباط جمعی »پیش بینی کرد که کره زمین توسط یک شبکه اطلاعاتی در بر گرفته خواهد شد، دموکراسی در آن گسترش یافته و وضعیتی نشاط انگیز پیدا خواهد شد که در آن تفاهم و اتحاد جهانی و همچنین هشیاری عمومی و جهانی برقرار است (بگدیکیان, 1989). جهانی سازی رسانهای را تا حد زیادی به عنوان پدیده ای میشناسند که کوورهای بزرگ رسانهای با سرپرستگی تجاری بر آن چیرگی دارند.
“در کهکشان دیجیتال دیگر درست نیست که از رسانههای رقیب سخنی به میان آورد. پیشرفتهای به دست آمده در فناوری دیجیتال و در شبکههای ارتباطات دور منجر به همگرایی رسانهها و تبدیل آنها به یک سیستم رسانهای شده کلی ارتباطاتی شده است.“
البته گسترش توزیع دیجیتال، مخصوصا توزیع اینترنتی، فرصتهایی برای محصولات رسانهایِ ساخته شده در خارج از مراکز جهانیِ قدرت آفریده تا مخاطبانی از بخشهای مختلف جهان را جلب کنند. به صورت خاص صنایع رسانه مستقر در جنوب جهانی یا آن کشورها و فرهنگهایی که به لحاظ دارایی امید به زندگی و فراهم بودگی تکنولوژی و امکانات در پشت سر کشورهای توسعه یافته قرار دارند ممکن است تلاش کنند تا از کاشت بازارهای فراملی دیجیتالی که میتوانند به تامین مالی تولید رسانهای محلی کمک کنند دستاوردهایی داشته باشند. بیشتر این کشورها به لحاظ سنتی مصرف کننده رسانههای مدرن بوده اند نه تولید کننده آنها اما نشانههایی هست که کشندها برای این تولیدکنندگان و توزیع کنندگان رسانهای کوچک تر در حال تغییرند. گردش و مصرف متنهای رسانهای که تحت سلطه کوورهای رسانهای نیرومند نیستند یا آنچه ما به آن جهانی سازی جایگزین میگوییم معمولا از راه کانالهای غیررسمی و گاهی غیرقانونی در همه صنایع رسانهای روی میدهد (هیونز, 1396). اما همچنان جریان اصلی متنهای رسانهای همان تولیدات کوورهای بزرگ است که در بازارهای سراسر جهان به صورت انبوه در دسترس میباشد. انواع نظریههای جامعه شناسی رسانهها به ما نشان میدهد رسانهها را به هیچ وجه نمیتوان از لحاظ سیاسی بی طرف یا از لحاظ اجتماعی غیرذینفع به شمار آورد.
برای بسیاری مسئله کلیدی تمرکز مالکیت انواع رسانهها در شرکتهای مختلطی است که به ابر شرکت معروف اند. اگر سیاستمداران نگران مالکیت سلاطین مطبوعات بر روزنامههای کشورند پس مالکیت شرکتهای فراملی رسانهها نباید بسیار نگران کننده تر باشد؟ گو اینکه رسانهها همیشه ابعاد بین المللی دارند مثل تهیه گزارش خبری و پخش فیلم در سراسر جهان. ولی تا دهه 1970 اکثر شرکتهای رسانهای در بازارهای داخلی معینی و مطابق قواعد حکومتهای ملی عمل میکردند. صنعت رسانهها هم به بخشهای مختلف تقسیم میشد و سینما و مطبوعات و رادیو و تلوزیون عمدتا مستقل از هم عمل میکردند. ظرف چهل سال گذشته تحول کاملی در صنعت رسانهها صورت گرفته است. بازارهای ملی به روی بازار جهانی سیال گشوده شده و تکنولوژی جدید به ادغام انواع رسانههای متمایز گذشته منجر شده است.
جهانی شدن رسانهها انواع افقی ارتباطات را وارد صحنه کرده است. اگر انواع سنتی رسانهها تضمین میکردند که ارتباطات به شیوه عمودی در درون مرزهای ملی صورت میگیرد جهانی شدن باعث ادغام افقی ارتباطات میگردد. حال ارتباطات و رسانهها با سهولت بیشتر به فراسوی محدوده کشورها گسترش مییابد(سربرنی محمدی، 1997) نقل شده درگیدنز. اما نظم نوین اطلاعات به طور یک دست توسعه نیافته است و بازتاب شکاف بین جوامع پیشرفته و جوامع در حال توسعه است. برخی محققان معتقدند نظم نوین را بهتر است «امپریالیسم رسانهای» بنامیم (1395, ص. 360). همچنین امروزه برخلاف پیش بینیهای مک لوهان این دهکده جهانی نه تنها موجب تقویت دموکراسی نشده است بلکه بنیانهای دموکراسی را نیز سست نموده است. شبکههای ارتباطات جمعی و تجمع رسانهها در دست چند شرکت، امپراطوریهای رسانهای را ایجاد کرده اند. مردانی که این امپراطوریها را اداره میکنند خداوندگاران دهکده جهانی هستند.
عده ای مثل «روبرت مرداک» و «رابرت مکول» چهرههایی شناخته شده اند اما بعضی به قدری ناشناس هستند که بسیاری از آمریکاییان وقتی بشنوند بسیاری از مطالبی را که مطالعه میکنند توسط شخصیتی با شهرت اندک «گوتر اسلوح» اهل آلمان غربی منتشر میشود تعجب خواهند کرد(بگدیکیان, 1989). این انحصار ناقص جهانی رسانههای گروهی در چشم مصرف کننده آشکار و مرئی نیست. هنوز دکههای روزنامه فروشی پر از روزنامهها و مجلات گوناگون و رنگارنگ با موضوعات متفاوت است. هنوز کتابفروشیها و کتابخانهها قفسههای متعدد انباشته از کتابهای مستقل را عرضه میکنند. اما اگر این شهر فرنگ درخشان به یکباره نابود شود و علایم و نشانههای کسانی که این محصول را در تصاحب دارند جایگزین آنها گردد این تنوع از میان رفته و چند شرکت چند ملیتی مسلط فعلی بر صحنه حاکم خواهند شد(بگدیکیان, 1989).
امپریالیسم رسانهای
جایگاه بسیار بالای کشورهای صنعتی و علی الخصوص آمریکا در تولید و اشاعه رسانهها باعث شده بسیاری از صاحب نظران از امپریالیسم رسانهای سخن به میان میآورند(هرمان و چامسکی، 2003) نقل شده در گیدنز. طبق این دیدگاه یک امپراتوری فرهنگی پا گرفته است و کشورهای کم توسعه یافته، سخت آسیب پذیرند زیرا فاقد منابعی برای حفظ استقلال فرهنگی خویش اند (1395, ص. 360). این نگرانی ریشه در چیرگی جهان گستر نهادهای رسانهای غربی دارد که به بیش از یک سده پیش باز میگردد. افزون بر آن نگرانیها درباره صنعت رسانه اغلب در پیش زمینه عملیاتهای نظامیآمریکایی در کشورهای دیگر شکل گرفته اند چون آمریکا تا جنگ جهانی دوم رسما در اشغال سرزمینهای خارجی یا امپریالیسم درگیر بود (هیونز, 1396). طبق نظریات پسا استعمارگرایی و روایت نظری استوارتهال از ایدئولوژی و به ویژه هژمونی به روابط قدرتی اشاره میکند که از بالا به پایین نیست بلکه به واسطه سطحی از گفت وگو با موافقت و پذیرش افراد حفظ میشود. طبق همین نظر در حالی که استعمارگرایی به اشغال نظامی کشورهای دیگر اشاره دارد پسا استعمارگرایی به معنای شکل پوشیده تر از اشغال است که به تهاجم نظامی نیاز ندارد بلکه در مقابل، با فرایندهای امپریالیسم رسانهای و فرهنگی مرتبط است.
بحثهای هال درباره دستور زبان نژاد (هال، 1995)نقل شده در لافی (1396, ص. 266)، بیانگر این است که گروهها و اقلیت قومی در فرهنگهای سفیدپوست غربی همچنان بر اساس گرایش نژادپرستانه به شکلی نادرست بازنمایی میشود. دستور زبان نژاد توسط متون رسانهای همانند برنامههای مستند درباره روابط نژادی یا فیلمهایی درباره سیاه پوستان در جوامع سفیدپوست بیان میشود و تصاویر کنونی از اقلیتهای قومی به منزله دیگری را بازتولید میکند. علاوه بر آن نظریه شرق شناسی ادوارد سعید(چاپ نخست،1978) نقل شده در لافی (1396, ص. 259) ، با نظریههای امپریالیسم فرهنگی و رسانه شباهتهایی دارد. اما گرچه محققان امپریالیسم فرهنگی و رسانهای جریانهای اطلاعات و تبلیغات سیاسی را شناسایی کرده اند که عمدتا از کشورهای غربی به سوی کشورهای غیرغربی جریان پیدا میکنند، سعید نشان میدهد که چگونه غربیان بخش عمده تصویر بازنمایی شده از فرهنگهای غیرغربی را ساخته و پرداخته و به آن اعتبار بخشیده اند. به اعتقاد سعید مشرق زمین توسط غرب به منزله یکی از عمیق ترین و تکراری ترین تصاویر دیگری (سعید،1995) نقل شده در لافی (1396, ص. 260)، درک شده است. سعید اشاره میکند که متون شرق شناسی با وجود آنکه نژاد پرستانه و امپریالیستی بوده اند به گونه ای از طریق فیلترهای هژمونیک به درون آموزش و آگاهی غربی نفوذ کردند که سوگیریهای ایدئولوژیک آنها به شکل حقایقی عینی درباره شکاف عمیق تقسیم کننده مغرب زمین از شرق تبدیل شده است (لافی, 1396).
“گرچه محققان امپریالیسم فرهنگی و رسانهای جریانهای اطلاعات و تبلیغات سیاسی را شناسایی کرده اند که عمدتا از کشورهای غربی به سوی کشورهای غیرغربی جریان پیدا میکنند، ادوارد سعید نشان میدهد که چگونه غربیان بخش عمده تصویر بازنمایی شده از فرهنگهای غیرغربی را ساخته و پرداخته و به آن اعتبار بخشیده اند.“
طبق این نظریات تصویر بازنمایی شده از کشورهای شرقی در اختیار خود آنها نیز قرار میگیرد و به شناخت آنها از خودشان نیز تاثیر میگذارد. این نوع شناخت از خود با ارائه سبک زندگی آمریکایی که توسط تولیدات رسانهای آمریکایی منتشر میشود شرایط جدیدی از «چندرگگی فرهنگی» را برای کشورهای کمتر توسعه یافته ایجاد میکند که در آن بخشهایی از فرهنگ یک کشور با فرهنگ دیگر تلفیق میشود که این آمیختگی غالبا نامتوازن روی میدهد. با وجود طرفداریهای بسیاری که از نظریههای امپریالیستی میشود بیان چند نکته ذیل آن شایان ذکر است. نخست، آنکه علاوه بر نظریات فوق روندهای معکوسی وجود دارد که به نفع جریان کثرت گرای رسانهها در سطح جهانی است. برای مثال یکی از این دست جریانهای معکوس در جایی است که تولیدات رسانهای در کشورهای مستعمره سابق معروف میشود و به کشورهای استعمارگر سابق فروخته میشود. علاوه بر آن امپریالیسم رسانهای متکی بر مدل تزریق است که فرض میکند تولیدات فرهنگی غرب حامل ارزشهای غرب است که به مصرف کننده منفعل سراسر جهان تزریق میشود. با این همه رشد مطالعات مخاطبان به ما نشان میدهد که مصرف کنندگان فعال اند نه منفعل و ممکن است پیام تولیدات رسانهای را رد یا تعدیل کنند(گیدنز, 1395).
نتیجه گیری
بر اساس آنچه که گفته شد جریان اصلی رسانهای امروز در انحصار چند کوور بزرگ است و تولید محتوای عمده محصولات رسانهای را بر عهده دارند. همین مسئله منجر شده تا منتقدانی نظریات امپریالیستی را بیان نموده و انتقادات خود را متوجه مالکیت رسانهها و کوورهای بزرگ رسانهای بدانند. با تمام اینها ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در جهانی آکنده از تولیدات رسانهای زندگی میکنیم که کوورهای بزرگ برای ما طراحی کرده اند و با بازنمایی جهان پیش رویمان را از طریق تفسیرهای نشانه شناسی این تولیدات مواجه میشویم. بنابراین تمام ملتهایی که خواهان حفظ فرهنگ خود درکنار حفظ مقیاسهای جهانی و استفاده از تولیدات رسانهای متعدد هستند باید یک سلسله اقداماتی را انجام دهند تا هویت ملی خود را حفظ نمایند و علاوه بر آن تحت تاثیر بازنماییهایی رسانهای از هویت و فرهنگ ملی خود قرار نگیرند.
یکی از راهبردهایی که امروزه در سراسر جهان از آن استفاده میشود تاسیس مرکز رسانهای مستقل یا ایندیمدیاست که مجموعه جهانی تولیدات رسانهای مستقل است که به جنبش ضد جهانی شدن وابسته است (گیدنز, 1395). راهبرد دیگری که به بخشهای داخلی هر کشوری مربوط میشود بحث تربیت مخاطب فعال است به گونه ای که مخاطبان در برخورد با انبوهی از تولیدات رسانهای حالت منفعلانه نداشته باشند و محتواهای متنوع رسانهای را مطابق با خوانش خود تفسیر و تعدیل نمایند. علاوه برآن دولتها باید متوجه این موضوع باشند که سانسور بسیاری از محتواهای رسانهای و عدم اجازه ی ورود تکنولوژیهای جدید به درون هر کشوری مانع جدی بر سرراه پیشرفت کشورها است و باید از اتخاذ این راهبرد جلوگیری شود.
در عوض دولتها باید با بسط و توسعه سواد تکنولوژیک و رسانهای بین اقشار مختلف مردم سطح کارآمدی استفاده از تولیدات رسانهای را افزایش دهند. همچنین اتخاذ سیاستهایی مبنی بر پیشبرد کشور به سمت تولید کالاهای رسانهای در سطح استاندارد بین المللی میتواند اقدام مناسبی در جهت عملیاتهای ضد انحصاری مالکیت رسانهها باشد، هر چند که این امر به دشواری قابل تحقق است. در پایان این نکته شایان ذکر است که کوورهای بزرگ رسانهای برای فروش بیشتر محصولاتشان در نقاط مختلف جهان نیاز به شناخت قواعد محلی و فرهنگ عرفی این نقاط دارند تا تولیدات خود را مطابق خواست و پسند مردم نقاط مختلف تولید نمایند بنابراین خود این مسئله تا حدودی میتواند موید ابطال نظریههای شکل گیری فرهنگ واحد جهانی باشد.
فهرست منابع
بگدیکیان, ب. ا. (1385). انحصار نوین رسانهای. (ع. عبادتی, مترجم) روایت فتح.
بگدیکیان, ب. ا. (1989, ژوئن 12). خداوندگاران دهکده ی جهانی.
دانسی, م. (1396). فهم نشانه شناسی رسانهها. (گ. میرانی, مترجم) انتشارات علمی و فرهنگی.
گیدنز, ا. (1395). جامعه شناسی . (ف. ساتن, تدوين, & ه. نایبی, مترجم) نشر نی.
لافی, د. (1396). موضوعات کلیدی در نظریه ی رسانهها. (ی. نوربخش, مترجم) انتشارات علمی و فرهنگی.
هیونز, ت. (1396). فهم صنایع رسانهای. (ا. ش. قاسمی, مترجم) نشر لوگوس.