مقاله

مقالات موضوع غرب‌پژوهی را اینجا می‌توانید بخوانید.

گیم، کرونا و صف اسلحه!

گیم، کرونا و صف اسلحه!

| آمریکایی‌ها که هر روز با این بازی‌ها سرگرم شدند و در هر بازی، بین هزاران عناوینی که تجربه‌شان کرده‌اند، اسلحه را حلّال مشکلات دیدند که با آن می‌توانند بقای خودشان را تضمین کنند.

رفتار مردم دنیا در مواجهه با قرنطینه برای جلوگیری از شیوع کرونا، مخصوصا مردم آمریکا واکنش‌های زیادی را به همراه داشته است. دیدن هجوم به فروشگاه‌ها و غارت محصولات بهداشتی، ایستادن مردم در صف اسلحه و حتی دزدی کشورها از هم، بهت بسیاری از مردم و مخصوصا کسانی را که به غرب و سرمایه‌داری ایمان داشتند به همراه آورده است و این پرسش را مطرح می‌کند که «چه چیزی باعث شده است تا مردم آمریکا برای حفاظت از خود دست به اسلحه شوند، در حالی که «ملت تروریست» با اهدا آبمیوه به بیمارستان‌ها و تهیه لوازم بهداشتی و مواد ضدعفونی کننده رایگان، به کمک یکدیگر رفته‌اند؟» در این یادداشت تلاش می‌شود، جایگاه بازی‌های دیجیتال، به عنوان یکی از پرطرفدارترین رسانه‌ها و سرگرمی‌ها در آمریکا و ژانرهای جدیدی که ایجاد شده‌اند، در بروز چنین رفتاری بررسی شود. لازم است همین ابتدا صریحا بیان شود که این رفتار، لزوما اثر بازی‌های دیجیتال روی مردم ایالات متحده نیست و این پدیده می‌تواند دلایل گوناگون مثل ناامیدی از سیاست‌مداران، نبود خدمات دولتی، نبود سیستم بهداشتی کارآمد و نداشتن بیمه‌ی سلامت و سایر دلایل باشد؛ در تحلیل پیش‌رو صرفا نقش بازی‌های دیجیتال مورد توجه واقع می‌شود.

بازی‌های دیجیتال، جدیدترین، موثرترین و پیچیده‌ترین رسانه‌ای هستند که تا امروز شاهد آن هستیم. رسانه‌ای که ویژگی‌های سایر رسانه‌ها را دارد و به خاطر دنیایی که می‌سازد و تعاملی بازیکن با این دنیا دارد، غوطه‌وری عمیقی را در خود ممکن می‌سازد. این بازی‌ها دارای سه لایه نشانه‌ای، روایی و قواعد هستند. بازیکن علاوه بر اینکه چیزهای زیادی را در بازی دیجیتال می‌بیند و می‌شود، یک خط داستانی حتی حداقلی را نیز دنبال می‌کند و یا به تعبیر دقیق‌تر، آن را کامل می‌کند. عمیق‌ترین لایه یک بازی از منظر مطالعات بازی، قواعد بازی‌هاست. این بخش از بازی‌های دیجیتال است که در سایر رسانه‌ها وجود نداشته است و اساسا قلب تپنده‌ی یک بازی، همین قواعد است. لایه قواعد است که باعث می‌شود بازیکن با دنیای بازی وارد ارتباط شود و براساس داده‌هایی که دریافت می‌کند، تصمیم‌گیری کند. قواعد در بازی‌ها تکرار می‌شوند و با عمل به آنها بازیکن پاداش دریافت می‌کند و اگر از آنها تخطی کند، تنبیه می‌شود و به این طریق بازیکن به نوعی تربیت می‌شود یا حداقل به ارزش‌هایی که آنها را تکرار کرده است تمایل پیدا می‌کند. لایه قواعد نیز، مانند دو لایه دیگر، دارای بازنمایی‌ست؛ به عبارت دیگر، قوانین دنیای بازی، براساس خواست بازی‌سازان تنظیم می‌شود.

این بازی‌ها دارای سه لایه نشانه‌ای، روایی و قواعد هستند. بازیکن علاوه بر اینکه چیزهای زیادی را در بازی دیجیتال می‌بیند و می‌شود، یک خط داستانی حتی حداقلی را نیز دنبال می‌کند و یا به تعبیر دقیق‌تر، آن را کامل می‌کند. عمیق‌ترین لایه یک بازی از منظر مطالعات بازی، قواعد بازی‌هاست.

بازی‌های دیجیتال سالهاست که سینما و تلویزیون را پشت سر گذاشته و هم از نظر مخاطب و هم از نظر درآمدزایی بالاتر از آنها قرار گرفته است. از آنجایی که بناست در مورد جامعه‌ی آمریکا صحبت کنیم، لازم است بیان شود که مردم آمریکا بیشتر از آنکه به سینما بروند، اهل بازی‌دیجیتال‌اند و وقت و هزینه‌ی بیشتری برای بازی کردن به نسبت تماشای تلویزیون صرف می‌کنند. همه‌ی گروه‌های سنی مردم آمریکا اهل بازی دیجیتال هستند، هرچند که بین 14 تا 30 ساله‌ها طرفداران بیشتری دارند. استریمرهای این بازی‌ها، بیشتر از شبکه‌های خبری آمریکا بیننده دارند. این تمایل به بازی‌های دیجیتال در یک شیب صعودی روز به روز در حال افزایش است.

با قدرت گرفتن سخت‌افزارها، بازی‌های قوی‌تری هم ساخته شدند و این امکان برای بازی‌سازها مهیا شد تا علاوه بر قوی کردن ژانرهای مرسوم، با ترکیب ژانرهای پیشین، ژانرهای جدیدی را ایجاد کنند. در طول 10 سال گذشته، حدود 10 ژانر جدید، به واسطه ترکیب ژانرهای پیشین با هم یا گسترش یک مکانیک کوچک، ایجاد شده‌اند که با توجه به آمار فروش بازی‌ها و پرداخت‌های درون برنامه‌ای‌شان، سه ژانر battle royal (نبرد ملوکانه)، looter shooter (تیرانداز غارتگر) و survival (بقا) بیشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند که ریشه در ژانرهای اصیل اکشن، تیراندازی و وحشت دارند که جزو پرطرفدارترین ژانرهای بازی در ایالات متحده هستند. در ادامه نگاهی کلی به هر کدام از این ژانرها و بازی‌های مطرح آنها می‌اندازیم و پیامی که هر کدام می‌توانند به بازیکنان خود منتقل کنند.

سال 2009 بازی borderlands (سرزمین‌های مرزی) با ترکیب مولفه‌های تیراندازی و نقش‌آفرینی، قواعد بازی جدیدی ساخت که خیلی زود مورد اقبال واقع شد و بازی‌های دیگری شبیه آن ساخته شدند که از آن بین، destiny  و division برای ما ایرانی‌ها نام‌آشناتر است. نسخه‌ی سوم این بازی سال میلادی گذشته منتشر شد که فروش قابل توجهی داشت. این سبک بازی looter shooter نام گرفت. در این بازی‌ها که معمولا داستان سطحی و حداقلی دارند، بازیکن باید دشمنان را نابود، پایگاه‌هایشان را پاکسازی و غنایم را مال خود کند و برای بقای شهر و گروهی که به آن پای‌بند است منابع بیابد. در این بازی‌ها، بازیکنان با هر کشتار، غیر از آنکه خط تجربه‌شان افزایش می‌یابد، غنایم سرباز دشمن را نیز مال خود می‌کنند، به همین خاطر نمی‌شود حتی به یک دشمن نیمه‌جان بی‌خطری هم، به خاطر غنایم مهم احتمالی که همراه خود دارد، رحم کرد! اگر بازیکنان خواهان پاداش بزرگتری هستند، باید سراغ اهداف بزرگتری مثل فرماندهان یا پایگاه‌ها بروند. چالش‌ها‌ی این بازی‌ها، معمولا از جنس این است که بازیکن چه کسانی یا چند نفر را با چه اسلحه و به چه صورت بکشد!

در طول 10 سال گذشته، حدود 10 ژانر جدید، به واسطه ترکیب ژانرهای پیشین با هم یا گسترش یک مکانیک کوچک، ایجاد شده‌اند که با توجه به آمار فروش بازی‌ها و پرداخت‌های درون برنامه‌ای‌شان، سه ژانر battle royal (نبرد ملوکانه)، looter shooter (تیرانداز غارتگر) و survival (بقا) بیشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند که ریشه در ژانرهای اصیل اکشن، تیراندازی و وحشت دارند که جزو پرطرفدارترین ژانرهای بازی در ایالات متحده هستند.

از آنجایی که معمولا بازی‌های لوتر شوتر، جهان‌های باز و بزرگی دارند، دسته‌ی بعدی چالش‌ها به گشت و گذار در محیط بازی مربوط می‌شود که البته منجر به درگیری بیشتر می‌شود. غنیمت‌های جمع‌شده برای فرد است و مایه رشد فردی اوست. در بهترین حالت بین دسته و قبیله‌ی بازیکن که در آن پیروزی او را همراهی می‌کردند، تقسیم می‌شود. چنین فضا و قواعدی چنان بی‌رحمانه به نظر می‌رسد که دو لایه‌ی نشانه‌ای و روایی تلاش می‌کنند قواعد بازی را تلطیف کنند. داستان بازی، صرفا قرار  است شما و دوستانتان را به نحوی صاحب حق نشان دهد و اجازه را برای کشتار بقیه صادر کند. فضاهای بازی نیز بیشتر آخرالزمانی و در آینده هستند و در نبرد با فضایی‌ها و ربات‌هاست که ماهیت خاصی نمی‌توان برای آنان قائل شد و با عبارت‌های کلی مثل افتاده‌ها (fallens) خطاب می‌شوند. امکانات و اسلحه‌ها نیز با اسلحه‌هایی که می‌شناسیم متفاوت‌اند. کمتر بازی مثل دیویژن جسارت کشاندن چنین قواعد بازی را به زمان حال و نبرد بین انسان‌ها داشته‌ است. در دیویژن داستان بازی طولانی‌تر از دو خط است و مایه‌های سیاسی دارد اما همچنان سطحی‌ست. بعد از اینکه تروریست‌ها ویروسی مرگبار را در آمریکا پخش می‌کنند و کشور به نابودی می‌رود، نبرد بین گروه‌ها برای منابع آغاز می‌شود و در این بین شما سرباز نیروی دیویژن هستید که دلسوز مردم و مورد تایید بخش‌های باقی‌مانده از دولت آمریکاست و تلاش می‌کند شرایط را در کشور پایدار کند و از فروپاشی آن جلوگیری نماید.

سال 2017 دنیای گیم با یک تحول جدی رو به رو شد. یک بازی رایگان با پرداخت درون‌برنامه‌ای منتشر شد که به اختصار pubg نامیده می‌شد. هر چند که بازی کیفیت متوسط و حتی ضعیفی داشت ولی به خاطر سبک بازی جدیدی که داشت زود مورد اقبال واقع شد.

پابجی سرآغاز ژانر  battle royal است؛ البته پیش از این بازی، این شیوه‌ی نبرد در کتاب‌ها و فیلم‌های مختلف شرقی و غربی وجود داشت. چند ماه بعد از عرضه پابجی، پروژه شکست‌خورده‌ی ژانر بقای استدیو epicgames به نام fortnite هم بخش بتل رویال خود را راه‌اندازی کرد و نه تنها اپیک گیمز را از ورطه‌ی ورشکستی نجات داد، بلکه توانست درآمد روزانه‌ی میلیون دلاری را نصیب این استدیو آمریکایی کند. طبق گزارش پلی‌استیشن، 10 بسته‌ی الحاقی پرفروش سال  2019 روی فروشگاه این کنسول، همگی مربوط به بسته‌های الحاقی بازی فورتنایت بوده است. اقبال به این ژانر چنان گسترده بود که سایر استودیوها و بازی‌ها نیز چنین بخشی را به بازی خود اضافه کردند یا بازی‌های مشابهی ساختند؛ چه ناآشنا مانند warface چه مشهور مثل بخش  warzone بازی call of duty . از 10 عنوان بازی محبوب رایگان سال 2019 در گزارش پلی‌استیشن، 4 مورد بازی‌های این ژانر بوده‌اند. محبوبیت این‌ بازی‌ها به حدی بود که خیلی زود، نسخه‌های موبایلی آن‌ها نیز منتشر شوند و مورد اقبال نیز واقع شدند. به گزارش سنسور تاور، در دو هفته ابتدایی ماه آپریل 2020، کاربران آمریکایی ios  فورتنایت 9.5 میلیون دلار صرف این بازی کردند که فورتنایت را بعد از نتفیلیکس در رتبه دوم درآمد قرار می‌دهد.

در این بازی‌ها بازیکنان باید بتوانند موانعی را سر راه مهاجمین قرار دهند تا راحت‌تر و سرفرصت آنها را از پای دربیاورند. به این لیست، بازی‌های زامبی را نیز اضافه کنید. زامبی‌هایی که همگی در اثر یک ویروس به این شکل درآمده‌اند و بازیکن عادت کرده آنها را بکشد!

در این سبک بازی‌، بازیکنان در یک میدان نبرد، بدون اسلحه و تجهیزات پیاده می‌شوند. آنها باید در این میدان در حین اینکه از خود مراقبت می‌کنند و سایرین را به قتل می‌رسانند، برای پیدا کردن تجهیزات بیشتر و بهتر با هم رقابت کنند. اگر کسی موفق به قتل دیگری شود، تمام منابع و تجهیزاتی که متعلق به مقتول بوده روی زمین ریخته و توسط سایر بازیکنان، به غارت برده می‌شود. بازی‌های این ژانر یا به طور کلی فاقد داستان هستند یا داستان صرفا برای معنابخشی به تغییرات میدان نبرد و معرفی (تبلیغ) آیتم‌های سفارشی‌سازی‌ست. چنین نبرد پوچ و بی‌ارزشی که هیچ معنایی در پس آن وجود ندارد باعث شده است برخی کشورها محدودیت‌هایی در این بازی‌ها ایجاد کند. برای مثال کشور چین، تغییراتی در پابجی ایجاد کرد. نبردهای بازی را به زمین تمرین نیروی هوایی چین تبدیل کرده است. اگر هم کسی کشته شود، لوازم خودش را تقدیم قاتل می‌کند و یک احترام نظامی هم ادا می‌کند. نکته اینجاست که معمولا به خاطر عدم وجود خون و مسائل جنسی و همچنین، فانتزی بودن دنیای‌شان، این بازی‌ها معمولا مناسب سن‌های کم تشخیص داده می‌شوند و گروه‌های مختلف سنی این بازی‌ها را بازی می‌کنند.

این‌ها فقط دو نمونه از ژانرها بودند، ژانر بقا هم که از نامش پیداست. در این بازی‌ها بازیکنان باید بتوانند موانعی را سر راه مهاجمین قرار دهند تا راحت‌تر و سرفرصت آنها را از پای دربیاورند. به این لیست، بازی‌های زامبی را نیز اضافه کنید. زامبی‌هایی که همگی در اثر یک ویروس به این شکل درآمده‌اند و بازیکن عادت کرده آنها را بکشد!

همانطور که گفته شد، قلب یک بازی، قواعد آن است. حال تصور کنید، آمریکایی‌ها را که هر روز با این بازی‌ها سرگرم شدند و در هر بازی، بین هزاران عناوینی که تجربه‌شان کرده‌اند، اسلحه را حلّال مشکلات دیدند که با آن می‌توانند بقای خودشان را تضمین کنند و باعث رشد خود شوند. بازیکنان این بازی‌ها در برابر استفاده از اسلحه پاداش گرفتند و به این واسطه شیرینی موفقیت را چشیده‌اند.

نکته‌ی قابل توجه بعدی، طول مدت درگیری با این بازی‌هاست. اکثر این بازی‌ها آنلاین‌اند، یعنی بازیکن ساعت‌های زیادی را صرف تمرین و تکرار این قواعد کرده است و این تکرار نه تنها مربوط به یک بازی‌ست بلکه چنانچه تاریخ انتشار بازی‌های مختلف را نگاه کنید، می‌بینید که سال‌ها و نسل‌های مختلف با این قواعد بازی کردند، آنها را تکرار کردند و به این طریق به واسطه‌ی آنها، تربیت می‌شوند.

اکنون در دنیا عباراتی مثل ویروس، قرنطینه، کمبود منابع، عدم وجود درمان، افزایش مرگ و میر شنیده می‌شود. عباراتی که یک گیمر در بازی‌های گوناگون آنها را شنیده است. با چنین پیشینه‌ای در مورد ویروس، آخرالزمان و کاربرد اسلحه، دور از نظر نیست که اولین چیزی که به ذهن یک جوان سی‌ساله آمریکایی که سال‌ها این بازی‌ها را بازی کرده است برسد، خرید اسلحه برای مبارزاتی‌ست که قبلا در بازی‌ها تجربه‌شان کرده است و حالا بیش از هر زمانی دنیای واقعی را منطبق با دنیای بازی‌ها می‌بیند.

 

سیر تحول گفتمانی غرب ستیزی تا استکبار ستیزی

فراگفتمان امام خمینی، تمامی گفتمان های ضد غرب و آمریکا ستیز دهه 50 را در خود حل کرد و فراتر از “محمدباقر صدر”، “مرتضی مطهری” و “علی شریعتی” قرار گرفت. اگر چه باید اذعان نمود که سه شخصیت یاد شده، از حیث نزدیکی و دوری به تفکر امام در زمینه استکبار ستیزی در یک رتبه قرار نمی گیرند؛ اما هر سه در فراگفتمان فطری – انسانی امام خمینی، با یکدیگر ملاقات می کنند.

1-سیدجلال آل احمد
در جوانی برای تحصیل علم دینی به نجف رفت. تحصیلات دانشگاهی اش را تا مقطع دکترای ادبیات فارسی ادامه داد. اگر چه رساله دکتری او با عنوان “قصه هزار و یکشب” بی دفاع رها شد. شاید بدین دلیل که او دغدغه های مهم تری از گرفتن یک عنوان داشت. در سال 23 عضو حزب توده شد، ولی سه سال بعد به خاطر اختلاف با سیاستهای حزب، کناره گرفت. در جنبش ملی شدن صنعت نفت دوباره دست به فعالیت زد، ولی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، وقتش را صرف معلمی، مترجمی، نویسندگی و مردم شناسی نمود. او بعدها با دکتر سیداحمد فردید آشنا و از طریق او افکار هایدگر را دریافت نمود.

در سال 40 گزارشی را برای “شورای هدف فرهنگ ایران” نوشت که مورد مخالفت واقع شد و به ناچار سال بعد به صورتی دیگر و با عنوان “غربزدگی” به چاپ رسید.

این کتاب جریان مهمی را در اندیشه و عمل جامعه آن روز به راه انداخت. با موضعی جهان سومی، شرقی، ایرانی و اسلامی به غرب می تاخت و در پی روشن کردن وضعیت تاریخی “شرق” در مقابل سلطه و هجمه “غرب استعمارگر” بود. در این میان، آل احمد موفق شد، حملات سنگینی را متوجه “لیبرال سرمایه داری صنعتی غرب” سازد و این نقد را تا حد زیادی در ذهن و دل ایرانیان بگسترد.

اما خاستگاه نظری انتقادات او، چندان یک دست و مشخص نیست. او به همان اندازه که از گفتمان ضد امپریالیستی مارکسیسم متأثر بود، اگزیستانسیالیسم و عصیان گری سارتر را نیز می پسندید، مجذوب فلسفه تکنولوژی هایدگر هم بود و دغدغه بومی سازی هم داشت.

جدایی او از روشنفکران غیرمذهبی که بعدها در پی گرایشات مذهبی او رخ داد، به میزان بیشتری به اغتشاش نظری او در سال های انتهایی عمرش افزود و خاستگاه اعتراضات او را در هاله ای از ابهام فرو برد.

2-دکتر علی شریعتی
از بزرگترین سخنوران و اندیشمندان غیرروحانی که طنین صدای او و افسون کلان او تا سال ها در ذهن مردمان و به ویژه جوانان این سرزمین خواهد ماند.

او برخلاف آل احمد، دوران کودکی مطالعات دینی خود را در کنار پدرش محمدتقی شریعتی، که از سخنوران مذهبی مشهد بود، آغاز کرد.

لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه مشهد گرفت. در سوربن پاریس، از رساله دکتری خود که ترجمه و حاشیه نویسی یک متن فارسی قرون میانه بود با نام “فضائل البلخ” دفاع کرد.

در پاریس به طور جدی به مطالعات جامعه شناسی پرداخت. با افکار “فرانتس فانون”، روژه گارودی (ایدئولوگ حزب کمونیست فرانسه که بعد مسلمان شد) و… آشنا شد، طوری که هنگام بازگشت در اذهان به عنوان یک جامعه شناس شناخته شد.

اگر بتوان گفت آل احمد موفق به طرح مسئله شده بود، باید گفت شریعتی برای حل این مسئله کوشش بسیار کرد. او برای حل مسئله غرب زدگی، “بازگشت به خویشتن” را مطرح کرد و در این راستا بود که طرح مسئله الیناسیون یا از خودبیگانگی پرداخت و با ذوقی فلسفی – جامعه شناختی و با استفاده از دستاوردهای نظری مکاتب مختلف، چهار عامل اصلی الیناسیون را مورد حمله قرار داد.

خویشتن، طبیعت، جامعه و تاریخ چهار زندان بزرگ بشریت بودند که شریعتی کوشید تا انسان مبارز جهان سومی شرقی ایرانی مسلمان شیعه را از آن برهاند و در نسبت با همین بینش بود که با “امپریالیسم” به عنوان بزرگترین مایه “از خودبیگانگی” و مانع بزرگ “بازگشت به خویشتن” مواجه شد و سعی کرد تا آن را از پای در آورد.
این چنین، “شناخت و مبارزه با امپریالیسم” یکی از مولفه های گفتمان، بازگشت به خویش شریعتی شد.
امپریالیسمی که کشورهای اسلامی، جهان سومی و شرقی از جمله ایران را مورد تهدید، هجمه و سلطه قرار داده بود.

او کوشید تا گفتمان “بازگشت به خویش” را از معادل های ناسیونالیستی، فاشیستی، زبانی و… جدا سازد و “اسلامی” معرفی کند.

اما اگر این را بپذیریم باید اذعان کنیم که نتوانست به خوبی این مسیر را طی کند. او شناخت دقیقی از فلسفه اسلامی نداشت و آشنایی اش یک آشنایی بیرونی، ساده شده و معطوف به عمل بود. او در شناخت “انسان”، “جامعه، و “تاریخ” از نگاه اسلام، حجیت های شرعی را چندان مورد توجه قرار نمی داد و از آفات اندیشه ورزی پرهیز نمی کرد.

همین امر موجب مبهم ماندن خاستگاه نظری انتقادات او به غرب و مبانی ضد امپریالیستی شد. تا حدود زیادی این خاستگاه متکی به یک تقریر اسلامی از ماتریالیسم دیالکتیک بود.

او در تبیین علل به وجود آورنده “امپیریالیزم” از اصل تکامل ابزار تولید بهره می جست و در ارائه افقی برای مبارزه نیز منطقی پیش گویانه مبتنی بر اصل دیالکتیک داشت.

مطالعه وسیع او در مکاتب غربی و کوشش بسیارش برای یافتن راه حلی برای مشکل تاریخی ما، باعث شد تا از هر نسخه موجود به قدر حاجت، بهره گیرد.

مثلا او بزرگترین سخنور و دانشور ایرانی است که مستقل از طیف هایدگری ها به انتقاد از غرب پرداخت. شاید بتوان گفت او اولین کسی است که انتقادات مکتب فرانکفورت و هایدگر را با هم در آمیخت و این چنین نقدی را در بین قشر وسیعی از جوانان گسترش داد.

نقش شریعتی در شکل گیری گفتمان ضد غرب و ضد آمریکا در دهه 50 نقش برجسته و انکارناپذیری است. او مورد توجه نسل جوان بود و حوزه تأثیرگذاری او بسیار وسیع. این تأثیر را مثلا می توان در جریان تسخیر سفارت آمریکا دید. وقتی که تنها عکس او را دانشجویان خط امام در کنار عکس امام نصب کردند.

علاوه بر آن، نویسندگان دیگری نیز از گفتمان ضد غرب او تأثیر پذیرفتند و این تأثیر تا میانه دهه 60 و شروع نقدهای دکتر سروش، بسیار مشهود بود.

در این میان ادعای کسانی که نقش دکتر فردید را در روند شکل گیری انقلاب مهم جلوه می دهند، بسیار جالب است! چون وی هیچ نقش جدی در شکل گیری گفتمان ضد غرب در دهه 50 نداشته است و اساسا نقش اجتماعی او در تاریخ تفکر ایرانیان، از دهه 60 و منازعه دکتر اردکانی و سروش آغاز شده است.

از دو کتاب “غربزدگی” آل احمد و “آسیا در برابر غرب” داریوش شایگان، که بگذریم، ردپایی از احمد فردید در دهه چهل و پنجاه نمی توان یافت.

از جمله نقدهای علمی و منصفانه ای که بر تفکر دکتر شریعتی به طور غیرمستقیم وارد شد، تبیین هایی بود که در کتابهای “قیام و انقلاب مهدی” و “جامعه و تاریخ” ارائه شد.

3-آیت الله مطهری
او در زمانه ای به نقد “ماتریالیسم دیالکتیک” پرداخت که چونان بتی بر فراز دهه های میانی قرن بیستم ایستاده بود! اگر می خواستی تحت سلطه آمریکا و انگلیس و فرانسه نباشی، بالاجبار باید از این بت کمک می خواستی ، تا بتوانی یک فضای گفتمانی ضد امپریالیستی را خلق کنی و برای رهایی از سلطه آمریکا و بلوک غرب بکوشی.
مطهری در کتاب “قیام و انقلاب مهدی” با مطرح کردن بینش انسانی یا فطری در تقابل با بینش ابزاری یا مادی در مورد تاریخ، بنیان های نظری ماتریالیسم دیالکتیک را نقد کرد. او ادعا کرد “تنها از نظر این بینش است که خود در انسان مفهوم پیدا می کند ، خودبیگانگی و متقابلا مسخ و خودبیگانگی مفهوم و معنی پیدا می کند. ” (قیام و انقلاب مهدی – ص 36)

بدین ترتیب می توان گفت: اولین کسی که در ایران کوشید تا تبیین مفهومی از “خودبیگانگی” را به روشنی جدای از مبانی ماتریالیسم دیالکتیک به انجام رساند، مرتضی مطهری بود. او کوشید تا مبارز باشد و در عین حال منطق مارکس را نپذیرد و یک منطق فطری – انسانی را پایه تئوریک مبارزه قرار دهد.

او حتی یک بار از واژه “امپریالیسم” در آثار و سخنان خود استفاده نکرد، و مبارزه را بدون اتکا به این مفهوم دنبال کرد.

اگر چه مطهری از این رو که نتوانست یا نکوشید جای گزینی برای گفتمان “آنتی امپریالیستی” دهه 50 ایران خلق و ارائه کند، مستحق نقد و انتقاد است، اما گامی که او برداشت، یک گام بزرگ در راه استقلال فکری نهضت بود. چیزی که بعدها در ماه های نخستین انقلاب، بر ضرورت آن تأکید می کرد.

اشکالی که در این میان به مطهری وارد است این است که چرا او با چنین پشتوانه تئوریک قوی، نتوانست نقبی به مولفه های قرآنی “گفتمان استکبار ستیزی” بزند و آن را به عنوان جایگزینی برای گفتمان ضد امپریالیستی رایج، مطرح نماید.

باید توجه که پرهیز مطهری از به کار بردن واژه امپریالیسم، موجب نشد که او واژه استکبار را در آثار و سخنان خود به کار برد. او هیچ یک از این دو واژه را به کار نمی برد.

البته باید گفت که او اساسا در خلق مفاهیم و واژه های تازه، بسیار دقیق و تا حدی محافظه کار بود. او به شدت می کوشید تا در عین ارائه تصویری اجتماعی و متعهد از اسلام، دچار خلط مبانی اسلامی و دیگر مکاتب نشود، و همین “تقوا”ی او، از حرارت و جاذبه فکری اش در جامعه عمل زده دهه 50 می کاست.

دهه 50، زمانه مطهری نبود، اگر چه او بسیار کوشید تا با زمانه اش سخن بگوید، شاید دهه هشتاد، دهه مطهری باشد.

4-آیت الله صدر
او، با تسلط شگفت انگیزی که بر فلسفه اسلامی و غرب (به ویژه هگل و مارکس) داشت، وقتی که وارد بحثی می شد، کاری در حد یک معجزه انجام می داد.

او به مبانی نظری ماتریالیسم دیالکتیک نقدهای جدی فلسفی وارد کرد. منطق او در “فلسفتنا” و “سنت های تاریخی در قرآن” تا حد زیادی به منطق نقادانه مرتضی مطهری شباهت داشت.

او هم به جای محوریت ماده و توجه به ابزار تولید، فطرت را مورد توجه قرار داد و کوشید تا “خود” و “از خودبیگانگی” را با تکیه بر این اصل اسلامی تبیین کند. بدین ترتیب در دامی که برخی متفکرین اسلامی در آن افتاده بودند، نیفتاد.

اگر چه نقدهای او بر ماتریالیسم دیالکتیک و تکیه و تأکید او بر “فطرت” و “بینش فطری” او شباهت های او به مرتضی مطهری است اما او تفاوت هایی نیز دارد.

مهم ترین تفاوت محمدباقر صدر با مرتضی مطهری که دقیقا مایه برتری او و علت جذب گسترده جوانان مبارز به کتاب های اوست، این است که فلسفه تاریخ صدر انقلابی تر می نمود.

مثلا باید گفت شهید مطهری حتی از به کار بردن صفت “انقلابی” در مورد اسلام یا فکر اسلامی پرهیز کرد و “اسلام انقلابی” را چندان نپسندید ، اما صدر دلیلی نمی دید که چنین رویکردی داشته باشد.

او در عین حفظ اصالت ها، لحنی پرشور و نثری انقلابی و رویکردی مستقیما مبارزاتی داشت. همین امر موجب شده بود تا بسیاری از جوانان مسلمان پرشور و انقلابی ایران، در بحبوحه دهه 50، خواندن آثار او را بر مطهری ترجیح دهند.

در یک کلام می توان گفت، کسی با خواندن “فلسفه تاریخ” مطهری انقلابی نمی شود، اگر چه اسلامی و التفاط گریز می شود.

اما پرداخت صدر به فلسفه تاریخ، بسیار پرشورتر، انقلابی تر، مسئولیت زا و نشاط بخش است. جوانی که کتاب او را می خواند به طور همزمان رویکرد التقاط گرایانه و اسلام گرایانه را در کتاب می یابد. اگر چه شاید رسالت نخست را به خوبی و کمال مطهری به انجام نرسانده باشد.

او بیشترین کارکردهای مثبت علی شریعتی و مرتضی مطهری؛ یعنی انقلابی گری و اسلام گروی را در خود جمع کرده بود.

محمدباقر صدر، بی شک ستاره ای بود که در آسمان تیره قرن بیستم درخشید، و چه زود و به ناحق خاموش شد.

5-امام خمینی(ره)
سید روح الله مصطفوی در خمین زاده شد. از نوجوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و بعدها به تخصص در زمینه کلام، عرفان و فلسفه اسلامی، فقه و اصول شیعی رسید.

از نزدیک به استبداد ستیزی و اسلام خواهی آیت الله مدرس آشنا بود و در دهه بیست، تجربه سیاسی آیت الله کاشانی را در ملی شدن صنعت نفت، زیر نظر داشت.

او از حوادث دهه های 20 و 30 درس های بزرگی آموخت که همه این تجربه ها را در خدمت خلق نهضتی که خود رهبری اش را بر عهده گرفت.

امام پیش از رهبر نهضت، یک فیلسوف بود. اولین کسی که در قرن بیستم درس عمومی فلسفه اسلامی را با تدریس “اسفار” احیا کرد.

او تمامی تنگناهای نظری “تئوری پردازی” را می شناخت و از فلسفه غرب نیز در حد استدلال های ایرانیان شیفته غرب آشنایی داشت. امام خمینی هیچ گاه سعی نکرد یک کتاب “فلسفه تاریخ” بنویسد یا رساله ای در نقد ماتریالیسم دیالکتیک منتشر کند.

او سعی می کرد ضمن آنکه اصالت های اسلامی را در خاستگاه نظری انتقادهایش در نظر بگیرد، به گونه ای سخن بگوید که نه به عنوان یک ایدئولوگ به عنوان یک رهبر مطرح شود. او می دید که ایدئولوگ های زیادی وجود دارند که در پی تدوین و تبلیغ ایدئولوژی اسلامی هستند. او می خواست و می بایست رهبر باشد. آنچه در این راه، لازم بود، نه تدوین یک ایدئولوژی مشخص بلکه “شکل دهی یک فضای گفتمانی” بود. چنین گفتمانی می توانست به جای تئوری بنشیند، و علاوه بر آن نقش ایدئولوژی را نیز ایفا کند.

امام خمینی حتی از این مرز هم گذشت. او موفق به شکل دهی یک گفتمان و یک فراگفتمان شد. در واقع فضایی خلق شد که تار و پود جدیدی داشت. و از حیث فضای گفتاری، نوشتاری و رفتاری بوی و رنگ خاص خودش را داشت.

این فراگفتمان، دقایق و ظرایف دیگر گفتمان ها را در خود حل می کرد و با مفاهیم و معانی قوی تر و بدیع تر بازتاب می داد.

در همین راستا، امام خمینی می کوشید تا فراتر از “ایدئولوژی” بایستد و هدایت را در عرصه “گفتمان” دنبال کند. این رویکرد به ویژه از سال 48 و ارائه نظریه حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه قابل پیگیری و شناخت است. البته این رویکرد را ملموس تر می توان از نیمه سال 56 دید. وقتی که گروه ها امام را به دلخواه یا به خواست مردم به عنوان رهبر پذیرا شدند.

امام کوشید تا با بهره گیری از مفاهیم دوگانه “استکبار و استضعاف” یا “مستکبرین و مستضعفین” فضای گفتمانی انقلاب را هدایت کند. (صحیفه نور، ج 5، ص 108-ج 6، صص 30 و 108-ج8، ص 117-ج 11، ص 262)
قرار دادن استضعاف و استکبار که هر دو درون مایه قرآنی دارند، زمینه ساز اعطای ابعاد سیاسی اجتماعی به مفاهیمی بود که بیش از این صرفا دارای ابعاد روان شناختی و فردی بودند. این موقعیتی بود که پیش از این نصیب کسی نشده بود.

او با رویکردی قرآنی – انسانی کوشید تا به واژه ها معانی اعلای انسانی و روحی ببخشد. ابداع واژه های نوین و مفاهیم جدید یا ارائه معانی متحول از واژه های متداول یا افزودن قید و صفت به واژگان جا افتاده و مستعمل، کارهایی بود که برای هدایت این فضای گفتمانی صورت می داد. مفهوم بخشی انقلابی به دو واژه “استکبار و استضعاف ” شاید کار بزرگ امام خمینی بود، که موفقیتی فراتر از حد تصور در پی داشت.

نتیجه این کار تحت الشعاع قرار گرفتن گفتمان “آنتی امپریالیستی” سوسیالیست ها بود. در واقع اگر گفتمان رهایی بخش سوسیالیستی، پرولتاریا مطرح می شود، در گفتمان امام مفهوم مستضعفین مطرح می شود، که ابعاد فطری – انسانی دارد و در عین پرهیز از مادی گرایی و نگرش دیالکتیکی، کارکرد پرخاش گرانه، حق جویانه و انقلابی دارد.

در گفتمان امام، جنگ ما یک جنگ طبقاتی نیست، بلکه جنگ فقر و غنا است. در اینجا فقر و غنا در مقابل یکدیگر، معنا می شوند، و استغنا، از آنجا که موجب طغیان در برابر حق تعالی می گردد، مذموم است (کلا ان الانسان لیطغی، ان راه استغنی).

گفتمان استکبار ستیزی امام خاستگاهی فطری – انسانی و معنایی قرآنی دارد و در عین حال کارکردی مبارزاتی و انقلابی.

اگر در گفتمان رهایی بخش سوسیالیستی، مفهوم امپریالیست مطرح می شود، در گفتمان فطری – انسانی امام خمینی، مفهوم استکبار ارائه می گردد و پیدایش استکبار به عکس امپریالیسم، نتیجه جبر سیر خطی تاریخ و تکامل ابزار تولید و مرحله نهایی از سلطه جویی کاپیتالیسمی است.

استکبار ریشه در روان آدمی دارد و نتیجه استغنا در برابر حق است و طغیان ناشی از این استغنا است که موجب استعلاء فی الارض و استکبار می گردد. چنان که فرعون دچار این عارضه گشت، اگر چه به رغم ادعای مارکس، سیر خطی تاریخ به اختراع ماشین نرسیده بود و اثری از تکامل نهایی ابزار تولید نبود..

بدین ترتیب، امام خمینی موفق به هدایت و شکل دهی فضای گفتمانی انقلاب اسلامی، در راستای مبارزه با آمریکا به عنوان سمبل استکبار شد.

به گونه ای که یک منطق فطری انسانی، خاستگاه این مبارزه قرار گرفت و مبانی قرآنی را مورد توجه عملی قرار داد.

بدین ترتیب، فراگفتمان امام خمینی، تمامی گفتمان های ضد غرب و آمریکا ستیز دهه 50 را در خود حل کرد و فراتر از “محمدباقر صدر”، “مرتضی مطهری” و “علی شریعتی” قرار گرفت. اگر چه باید اذعان نمود که سه شخصیت یاد شده، از حیث نزدیکی و دوری به تفکر امام در زمینه استکبار ستیزی در یک رتبه قرار نمی گیرند؛ اما هر سه در فراگفتمان فطری – انسانی امام خمینی، با یکدیگر ملاقات می کنند.

در این میان مرتضی مطهری اگر چه در مبانی فکری، انسان شناختی یا هستی شناختی رتبه اول نزدیکی به امام را دارد؛ ولی از حیث گفتمانی در رتبه سوم قرار می گیرد.

علی شریعتی اگر چه در مبانی فکری اعم از هستی و انسان شناسی در این میان دورترین شخص نسبت به مبانی امام است، اما از حیث شباهت گفتمانی در رتبه اول قرار می گیرد.

در این میان موضع محمدباقر صدر ستودنی است. چه او در موازنه شور و شعور نزدیک ترین موقف را نسبت به امام دارد؛ گر چه از او تا امام راهی دراز است؛ و او خود به این مسئله آگاه بود.

شاید از همین رو بود که می گفت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذاب فی الاسلام”.

 

نویسنده: محسن حیدری

منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی

توسعه در غرب و اسلام؛ نتایج و پیامدها

این مقاله درصدد است تا از طریق نتایج و پیامدهای توسعه، مقایسه‌ای بین توسعه در اسلام و غرب انجام دهد. در غرب، فقر و عدم تعهد، نابودی انسان‌ها، خودفراموشی و سردرگمی، بی‌حرمتی و تجاوز، نابودی خانواده، تضادهای درونی نظام سرمایه‌داری، گسترش و افزایش شکاف‌های طبقاتی و فقر فزاینده طبقات پایین، از مهم‌ترین نتایج توسعه در غرب محسوب می‌شود، در حالی که اسلام به عنوان دین خاتم و کامل، نه تنها به عدالت اجتماعی و اقتصادی، فقرزدایی، ایجاد رفاه عمومی و استقلال اقتصادی، سفارش و تأکید می‌کند، بلکه راه‌کارهای عملی برای رسیدن به این اهداف ارائه می‌کند.

«توسعه» از مفاهیمی است که اندیشمندان درباره آن اتفاق‌نظر ندارند و هر کس آن را متناسب با دیدگاه‌ها، باورها و اعتقادات خود تعریف می‌کند. برخی آن را معادل «رشد اقتصادی»2 و بعضی «پیشرفت اقتصادی از جهات گوناگون»3 می‌دانند. صاحب‌نظران دیگری این مفهوم را کمی گسترده‌تر دیده‌اند و توسعه را دارای ابعاد اجتماعی و انسانی نیز می‌دانند. 4 به هر حال، در جامعه علمی ما اختلاف و سردرگمی درباره تعریف «توسعه» فراگیر است.
اما سؤالی که به ذهن متبادر می‌شود این است: به راستی توسعه چیست؟ در جواب این سؤال، عده‌ای برای تعریف «توسعه» به دنبال علت‌ها و عوامل توسعه هستند. اینها فرهنگ، انباشت سرمایه، ثبات سیاسی و آموزش‌های تخصصی و مانند آن را علت توسعه می‌دانند. 5 عده‌ای دیگر نیز به دنبال اهداف توسعه هستند.
این عده آزادی، دموکراسی و استقلال را جزو اهداف توسعه می‌دانند. بعضی‌ها نیز به دنبال آثار و نتایج توسعه هستند. این دسته به دنبال نتایجی هستند که منجر به حذف فقر، رفع بیکاری و کاهش نابرابری شود. 6 این پژوهش به دنبال اهداف توسعه در نظام غربی و اسلام است.
سؤال اصلی، که در این مقاله مطرح است این است: نتایج و پیامدهای توسعه در غرب و اسلام کدام است؟

تعریف «توسعه»
توسعه7 در لغت به معنای وسعت دادن و فراخ کردناست و در اصطلاح عبارت است از «بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و جنبه‌های مادی و معنوی زندگی اجتماعی» و یا «گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک طبقه، امنیت ملّی، آزادی فردی، مشارکت سیاسی، برابری اجتماعی، رشد اقتصادی، صلح و موازنه محیط زیست، مجموعه‌ای از این احتیاجات است» و یا «فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه جنبه‌های مهم توسعه عبارتند از: ارتقای سطح زندگی افراد (مثل درآمد، مصرف مواد غذایی، خدمات بهداشتی و آموزشی، از طرق مناسب رشد اقتصادی، ایجاد شرایطی که موجب رشد عزت نفس افراد شود و افزایش آزادی‌های آنها. »8
در باب تعریف «توسعه» در اصطلاح، همان‌گونه که در مقدّمه بیان شد، «توسعه» از مفاهیمی است که اندیشمندان درباره آن اتفاق‌نظر ندارند و هر کس آن را متناسب با دیدگاه‌ها، باورها و اعتقادات خود تعریف می‌کند. اما دانشمندان علم توسعه، که به تعریف «توسعه» پرداخته‌اند، همگی آنها در این تعریف اتفاق‌نظر دارند که توسعه «فرایند حرکت جوامع از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب» است، اگرچه در روش و عوامل دست‌یابی به توسعه و رابطه توسعه با دیگر عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اختلاف‌نظر دارند. مراد از «توسعه» در این پژوهش آن است که توسعه فرایندی است که زمینه شکوفایی استعداهای گوناگون انسان را فراهم می‌سازد و در این فرایند، با استفاده بهینه از منابع گوناگون، بستر مناسبی برای رشد (همه‌جانبه) فراهم می‌آید و در نتیجه، افراد جامعه در این فرایند، مسیر تکاملی شایسته خود را می‌پیمایند و به عبارت دیگر، توسعه فرایند تحوّل بلندمدت و همه‌جانبه (ساختاری و کیفی) درون یک نظام اجتماعی به نام جامعه است که نیازهای روبه گسترش جامعه را با روش عقلانی تا حدّی که امکان دارد، برآورده می‌کند و این باید به شکلی همه‌جانبه باشد. مراد از «همه‌جانبه» نیز توجه به همه ابعاد است؛ مانند:
1. بعد اقتصادی؛ ایجاد ثروت و بهبودی وضع زندگی مادی و توزیع عادلانه امکانات؛
2. بعد اجتماعی که بر مبنای امکانات بهزیستی (بهداشت، آموزش، مسکن و اشتغال) اندازه‌گیری می‌شود.
3. بعد سیاسی که ارزش‌هایی همانند حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی را دربر می‌گیرد.
4. بعد فرهنگی که بر مبنای به رسمیت شناختن این واقعیت است که فرهنگ‌ها به افراد هویّت و ارزش شخصی اعطا می‌کنند.
5. بعد «الگوی زندگی کامل» که به نظام‌های محتوایی، نمادها و باورهایی که با هدف نهایی زندگی و تاریخ در ارتباط هستند، مربوط می‌شود.
6. بعد سلامت زیست محیطی. 9
این پژوهش به بعضی از این ابعاد به طور خلاصه اشاره می‌کند.

توسعه در غرب
تردیدی نیست که رشد سریع اقتصادی در نیمه دوم قرن بیستم در کشورهای شمال، عامل مهمی در کاهش فقر و محرومیت انسانی بود و همین امر سبب شد که از سال 1960 تاکنون، بنابر آنچه سازمان ملل متحد در گزارش توسعه انسانی در سال 1977 منتشر ساخته است، میزان مرگ و میر در کشورهای در حال توسعه، به کمتر از نصف، و میزان سوء تغذیه تا حدّ یک سوم کاهش یابد و نیز نسبت کودکانی که از دست‌رسی به مدرسه ابتدایی محروم بودند، از نصف به کمتر از یک چهارم برسد. 10 علت آنکه غرب در این زمینه به ظاهر موفق به نظر می‌رسد توجه به شرایط مادی بوده است. در واقع، باید گفت: پیشرفت‌های مادی سبب گردیده اند که عده زیادی از افراد با تمام وجود امیدوار شوند که می‌توان بر فقر و محرومیت فائق آمد و ریشه آن را از سراسر عالم برکند، ولی طولی نکشید که این باورها به تردید تبدیل گردید.
کشورهای ثروتمند شمال بین تورّم و عقبگرد دست و پا می‌زنند، در حالی که حتی در دوران وفور، قادر به هضم بیکاری، برطرف کردن فقر مطلق و… نمی‌باشند. 11
از این‌رو، عدم موفقیت و کارا نبودن برنامه‌های رشد و توسعه اقتصادی، برای فقر و بیکاری را، حتی در کشورهایی که بیشترین رشد و توسعه اقتصادی را در این چند دهه پس از جنگ جهانی دوم داشته‌اند، شاهدیم.
ما فکر می‌کنیم که سرمایه‌داری پاسخ درستی برای نابسامانی‌هاست، ولی بسیاری از گرسنگان و بی‌خانمان‌ها با ما موافق نیستند. 12
آن‌قدر مسئله و مشکل وجود دارد که نتوانیم خود را ملت‌های سرمایه‌دار موفقی ارزیابی کنیم. 13
آلوین تافلر در کتاب موج سوم، وضعیت اقتصادی جهان صنعتی را چنین توصیف می‌کند:
در اواخر دهه 1960 بالاخره، بحران عمومی نظام صنعتی به مرحله انفجار رسید. اعتصابات، سیاهی و تباهی، از هم‌پاشیدگی، جنایت و پریشانی‌های روانی سراسر جهان موج دوم را فرا گرفت… اقتصاددانان هشدار دادند که امکان دارد نظام مالی به طور کامل سقوط نماید… با عمیق‌تر شدن بحران عمومی نظام صنعتی، تیرگی و کسادی کشورهای پیشرفته صنعتی را فرا گرفت و به ناگهان، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان، نه تنها نسبت به کارساز بودن خط‌مشی موج دوم به تردید افتادند، بلکه از خود پرسیدند که چرا باید با تمدنی به رقابت برخاست که خود در آستانه چنین از هم‌پاشیدگی عمیقی قرار گرفته است. 14
به هر حال، وضعیت توزیع درآمدی در غرب بنا بر گزارش‌هایی که می‌رسد، حکایت از آن دارد که غرب نتوانسته است مشکل فقر را حل نماید. در سال 1993، گزارش منتشرشده دولت انگلستان حاکی از آن بوده است که درآمد واقعی ده درصد پایین جمعیت انگلستان در سال 1979 تا 1990 چهارده درصد کاهش داشته، در صورتی که متوسط درآمد خانوار در آن کشور 36 درصد افزایش داشته است، 15 و یا در آمریکا بنابر گزارش دفتر برنامه و بودجه کنگره ایالات متحده، 40 درصد خانواده‌های آمریکایی در پایان همین دهه (1989) عملاً با شرایط سخت‌تری روبه‌رو شده‌اند.
البته این وضعیت اسفبار محدود به مسائل اقتصادی تنها نمی‌شود، بلکه دامنه مسائل اجتماعی را نیز گرفته که به اعتراف بعضی از شخصیت‌ها و صاحب‌نظران مسائل جهانی در کشورهای صنعتی، رهاورد رشد اقتصادی و توسعه، چیزی جز انسان‌های بی‌روح، بی‌هویّت و عاری از اخلاق انسانی نبوده است.
از جمله پیامدهایی که توسعه در غرب به همراه داشته است، می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1. فقر و عدم تعهد
الف. از لحاظ اقتصادی، فقر مطلق و شکاف درآمدی؛
ب. از لحاظ اجتماعی؛
ج. از دست دادن ارزش‌هایی همانند احساس وظیفه، تعهد، مسئولیت و نوع‌دوستی.
شاهد بر این مدعا، گفته‌های الگور است:
ما در تمدن کنونی، در جهان غیرواقعی و دروغین مرکّب از گل‌های پلاستیکی، قلمرو فضایی، تهویه مطبوع… سالن‌های تفریحات و خوش‌گذرانی… و قلب‌های بی‌احساس و تخدیر شده از کافئین قهوه و نشئه از مشروبات الکلی، مواد مخدّر و خیالات اغفال‌کننده… به سر می‌بریم. 16
چهره واقعی جامعه غرب را چارلز بی. هندی به وضوح ترسیم می‌کند:
ما هرگز این منظور را نداشتیم که بی‌ارتباط با دیگران و تنها باشیم… ما به واژه‌هایی مثل وفاداری، وظیفه و تعهد با شک و تردید می‌نگریم. 17

2. نابودی انسان‌ها
امروزه غربی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که چون فقرا بار سنگینی برای توسعه اقتصادی به شمار می‌آیند، بهتر است آنها را از بین ببریم. فقرا مسئول فقر خویش هستند و با وجود این، بار سنگینی برای توسعه اقتصادی به شمار می‌آیند. پس می‌توان بدون تأسّف، خویشتن را از دست آنان رها ساخت. 18
به همین دلیل است که ـ مثلاً ـ به کشور مصر پیشنهاد می‌دهند: برای دست‌یابی به توسعه و بهترین راه مقابله با بحران اقتصادی این است که هر سه سال یکبار، بگذاریم سه میلیون انسان در این کشور از گرسنگی از بین بروند. 19

3. خودفراموشی و سردرگمی
خود اندیشمندان غربی اقرار دارند: هدف از آفرینش انسان این نبوده است که موجودی درون تهی باشد تا در نتیجه، به صورت ارقامی بی‌معنا و بی‌هدف، در فهرست حقوق قرار بگیرد و هر روز در رنگی و نقشی ظاهر شده، مواد اولیه اقتصاد را تشکیل دهد. اگر قرار باشد انسان این‌گونه باشد، توسعه اقتصادی وعده‌ای پوچ و بی‌محتواست. به نظر این دسته از اندیشمندان غربی، مشکل اصلی در این است که ما در انتخاب عناصر اصلی توسعه دچار اشتباه شده‌ایم و چنین می‌پنداریم که افزایش راندمان و رشد اقتصادی از لوازم توسعه و پیشرفت هستند. از این‌رو، برای رسیدن به این اهداف، خود را فدا کرده، فراموش می‌کنیم که ما خود باید معیار و شاخص همه چیز باشیم. 20

4. بی‌حرمتی و تجاوز
به اعتقاد اندیشمندان، جنایات و اعمال وحشیانه در این جوامع به حدّی است که حتی بچه‌های کوچک و زنان مسن از هرزه‌گری‌ها و تجاوز در امان نیستند. تجاوز و بی‌عفّتی در این جوامع، به گونه‌ای است که هر ساله در آمریکا قریب 300 هزار، و در آلمان 160 هزار زن مورد تجاوز قرار می‌گیرند. 21
در واقع، در هر شش دقیقه در آمریکا یک زن مورد تجاوز قرار می‌گیرد. هر روزه بر شمار زنان اروپایی دارای فرزند بدون شوهر افزوده می‌شود. 22

5. نابودی خانواده
متأسفانه خانواده در این جوامع به حدّی سقوط کرده است که در صورت ادامه چنین روندی، دیری نخواهد پایید که دیگر چیزی به عنوان «خانواده» در این جوامع یافت نخواهد شد. در یک نظرخواهی انجام شده از افراد بین 16 تا 24 سال، که مرکز ثقل ایجاد خانواده را شکل می‌دهند، سه چهارم آنها معتقدند: زن به تنهایی می‌تواند فرزند را به گونه‌ای موفقیت‌آمیز که پدر و مادر زندگی می‌کنند، تربیت کند. 23 یا در سوئد، بیش از نیمی از اطفال خردسال از زنان و مردانی به وجود آمده‌اند که هرگز پیوند زناشویی در بین آنها برقرار نشده است. 24
بنابراین، می‌توان گفت: توسعه در غرب، تنها یک بُعد از کمال را دربرداشته، آن هم بعد مادی و تکامل و پیشرفت در ابزار بوده است. آنچه در کشورهای غربی اتفاق افتاده، صرفا رشد و توسعه اقتصادی بوده است، نه توسعه انسانی همه‌جانبه و پایدار؛ زیرا در ابعاد انسانی، نه تنها توسعه‌ای صورت نگرفته، بلکه به نوعی انهدام ارزش‌های انسانی را به همراه داشته است.

6. کنار نهادن همه ارزش‌های والای انسانی25
نظام سرمایه‌داری عالی‌ترین شکل نظام اقتصادی ـ سیاسی، که مطابق فطرت و عقل بشر باشد، نیست و در درون خود دارای تضادهایی است. امروزه مشکلاتی به تدریج، در این نظام‌ها جلوه‌گر می‌شوند که برخاسته از نوع این نظام هستند. انواع مشکلات روانی همچون پوچ و بیهوده جلوه نمودن زندگی، حاکمیت اقتصاد بر مغزها و اندیشه‌ها در سود و رشد سرمایه و کنار زدن همه ارزش‌های والای انسانی از جمله تراوش‌های سمّی این نظام هستند که پیش‌بینی می‌شود روزی به فروپاشی آن بینجامند. نظامی که در آن، ثروت حدّ و مرز نمی‌شناسد نمی‌تواند با فطرت بشر سازگار باشد. این نظام کمال مطلوب انسان را دارا نیست تا بتواند آینده روشنی برای وی نوید دهد و از چنان قدرت سیاسی ـ اقتصادی برخوردار گردد که از هرگونه حرکت توسعه‌ای مستقل، جلوگیری کند.
علاقه به رفاه مادی در این نظام، به گونه‌ای رسوخ نموده است که هر چیزی را با دلار می‌توان معامله کرد. شخصیت‌های سیاسی و علمی، فرمول‌های سرّی نظام تجهیزات علوم و فناوری، همه می‌توانند خریداری شوند. شواهد تاریخی ثابت کرده‌اند که اتحاد جهان سرمایه‌داری نیز از استحکام کافی و ضمانت اجرایی لازم برخوردار نیست و تنها می‌تواند جنبه ظاهری داشته باشد. 26
علاوه بر آنچه ذکر شد، موارد دیگری را نیز می‌توان به عنوان پیامدهای توسعه در غرب ذکر کرد:
1. گسترش و افزایش شکاف‌های طبقاتی و فقر فزاینده طبقات پایین؛
2. بت‌وارگی کالاها و شیئی شدن روابط انسانی که به از خودبیگانگی انسان انجامیده‌اند.
3. دستگاه‌های دولتی، شرکت‌های بزرگ و احزاب توده‌ای قفس‌های آهنینی به شمار می‌روند که آرمان‌های آزادی و برابری را محدود می‌کنند.
4. تنوّع‌گرایی و لذت‌طلبی و نسبی‌گرایی اخلاق موجب شیوع بسیاری از بیماری‌ها، استعمال مواد مخدّر، تحلیل روابط عاطفی و سست شدن بنیان خانواده در این‌گونه جوامع است.
5. عقلانیت ابزاری، عقلانیتی است که به عدم عقلانیت در مقیاسی بزرگ می‌انجامد. جهان افسون‌زدایی و اسطوره‌زدایی می‌شود، ولی ابزارها و فناوری به جای افسانه‌ها، بر انسان تسلّط می‌یابند.
6. افزایش هزینه‌های اجتماعی ناشی از خردگرایی ذرّه‌ای و اخلاقی که موجب افزایش آلودگی محیط زیست، و اسراف و تبذیر در مصرف شده و آثار مثبت رشد اقتصادی را در معرض خطر قرار داده است.
7. تهی شدن جامعه از نظام‌های عمیق معنایی. 27 در جوامع نوین، افراد به دنبال کالاهای مادی در مسابقه‌ای دشوار برای کسب مشاغل یا موقعیت‌های اجتماعی بالاتر گرفتار می‌شوند.
با توجه به این پیامدهای منفی که در توسعه غربی ایجاد شده و نیز با توجه به احیای بنیادگرایی در خاورمیانه، مفهوم مصطلح «توسعه غرب» مورد انتقادات شدیدی قرار گرفته است، به گونه‌ای که لوئیس ئیک می‌گوید:
با احیای بنیادگرایی در خارومیانه، فرض نظریه غالب توسعه در مورد لزوم دنیوی کردن امور شدیدا مورد حمله قرار گرفته است. به قدرت رسیدن روحانیون شیعه در ایران، مبانی اخلاقی توسعه را به عنوان مهم‌ترین موضوع در معرض بحث و گفت‌وگو قرار داده است. 28
خلاصه اینکه امروزه توسعه در کشورهای غرب، گسسته از عدالت و بخصوص ارزش‌هایی که ادیان آورده‌اند، ادامه می‌یابد و به پیش می‌رود و چنین توسعه‌ای ـ علی‌القاعده ـ نمی‌تواند الگوی گزینشی مناسبی برای کشورهای توسعه نیافته و به ویژه کشورهای اسلامی باشد؛ چه آنکه هرگز با روح دیانت و فرهنگ و با ساختار کلی جامعه ما تناسب ندارد؛ زیرا در نگاه اسلامی، توسعه در مقوله‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باید همسو با کلّیت تفکر و اندیشه دینی و سنّت‌ها و معیارهای اجتماعی باشد.

توسعه در اسلام
اسلام به عنوان دین خاتم و کامل، جهان‌بینی پویا و متحوّلی به پیروان خویش عرضه می‌دارد و آنان را از عقایدی برخوردار می‌سازد که چشم‌انداز زندگانی فردی و اجتماعی مسلمانان را از رشد و توسعه‌ای بهره‌مند می‌سازد که با جهان‌بینی آنان و عقاید اسلامی منطبق بر فطرت سازگار باشد. انسان یکی از اساسی‌ترین عوامل تولید، از ظرفیت علمی بالایی برخوردار است که خلیفه و جانشین خداوند بر زمین معرفی شده است. 29
در جهان‌بینی توحیدی که اسلام ارائه می‌کند، جهان از یک مشیّت حکیمانه پدید آمده است و تک‌قطبی و تک‌محوری است. ماهیت جهان از او و به سوی اوست و چنانچه لحظه‌ای عنایت پروردگار هستی از آن قطع شود، نابود می‌گردد و به نیستی می‌گراید. بر این اساس، جهان یک واقعیت متغیّر و متحرّک و از این‌رو، یک حدوث مستمر است که دایم در حال خلق شدن است. در این جهان‌بینی، جهان از نظامی متقن علّی برخوردار است و فیض مستمر پروردگار و تقدیر او تنها از مسیر علل و اسباب خاص به جریان می‌افتد.
از جمله سنّت‌های الهی، که قرآن بارها متذکر آن شده، این است که سرنوشت هیچ قومی به دست خداوند تغییر نمی‌کند، مگر آنکه مقدّمتا مردم آن قوم به تغییر سرنوشت خود اهتمام ورزند. 30
از این‌رو، اسلام دینی است که در روند تاریخی حضور خویش، چنان عمل نمود که می‌توان گفت: اسلام نه تنها مانع توسعه نبوده، بلکه سرشار از عناصری است که به عنوان عامل توسعه، عمل می‌کنند و از پیامدها و دستاوردهای عملی آن، می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1. عدالت اجتماعی و اقتصادی
اصل عدالت را در ابعاد گوناگون چنین تعریف کرده‌اند.
الف. عدالت مطلق: 31 «اعطاء کل ذی حقٍّ حقه»؛ 32 یعنی حق را به حقدار دادن.
ب. عدالت ا جتماعی: 33 عبارت است از: برابری طبقاتی در مقابل قانون و اجرای آن؛ یعنی تمام افراد بشر در مقابل قانون و اجرای آن برابرند و از جهات حقوق انسانی، نژادی، اجتماعی و قانونی، هیچ‌کس بر دیگری امتیازی ندارد. عدالت از این بعد، فقط یک صفت اخلاقی نیست، بلکه یک اصل اجتماعی مهم اسلامی است.
ج. عدالت اقتصادی: عدالت اقتصادی لازمه و جزئی از عدالت اجتماعی است و به مفهوم «قسط» در اسلام نزدیک است. عدالت اقتصادی یک اصل کلی و ساده در نظام اقتصادی اسلام بوده و عبارت است از: تساوی امکانات؛ یعنی عدالت در توزیع ثروت، تقسیم عادلانه مواد اولیه طبیعی برای افراد جامعه، و برابری کاری که فرد در جامعه انجام می‌دهد یا حقی که جامعه می‌پردازد؛ و برابری حق قانونی (مزد) با حق واقعی (سهم) هر کس. بر این اساس، فعالیت‌های اقتصادی که موجب تخریب، تجاوز و نابودی حقوق دیگران شود، ممنوع بوده و بعکس، فعالیت‌هایی که موجب رشد، توسعه و امکان بهره‌برداری همه از حقوق مساوی باشند، مجاز شناخته شده‌اند.
در قرآن کریم و روایات پیشوایان دینی، بر اهمیت و تأثیر عدالت درانسجام‌وقوام‌جامعه‌مکرّر اشاره شده است:
ای اهل ایمان، در راه خدا پایدار و استوار بوده و (بر سایر ملل عام) گواه عدالت، راستی و درستی باشید و البته شما را نباید عداوت گروهی بر آن بدارد که از طریق عدل بیرون روید. عدالت ورزید که عدل به تقوا نزدیک‌تر است. 34
در جای دیگر می‌فرماید:
و اگر میان آنها حکم کردی، به عدالت و قسط داوری کن. همانا خداوند دادگران را دوست دارد. 35
قرآن کریم درباره عدالت در رفتار و کردارهای اقتصادی می‌فرماید:
هر جنس را که به پیمانه می‌فروشید، باید پیمانه پر باشد و هر چه را که به ترازو می‌فروشید ترازو نباید کم نشان دهد. (عدالت را در پیمانه و ترازو در نظر داشته باشید.) 36
بنابراین، یکی از نتایج رشد و توسعه در مکتب اسلام، رسیدن به جامعه‌ای است که در آن عدالت اجتماعی و اقتصادی برقرار باشد. این هدف در سایه تربیت و تعالیم عالی اسلامی، تحت تأثیر عقاید و اخلاق اسلامی و توسعه بینش مردم در محیط مساعدی که با اجرای احکام و حقوق اسلام به وجود می‌آید، تحقق می‌پذیرد، و حال آنکه در نظام سرمایه‌داری (غرب)، رشد تولید هدف و غایت اساسی توسعه، به ویژه توسعه اقتصادی، است. طرف‌داران این مکتب معتقدند: افزایش تولید ناخالص ملّی موجب ریشه‌کن شدن فقر، ایجاد رفاه عمومی، افزایش فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی می‌گردد، در حالی که در اسلام توسعه هدف نیست، بلکه وسیله‌ای است که جامعه را به هدف یعنی عدالت اجتماعی و اقتصادی می‌رساند.
نقش کلیدی در توسعه از نظر اسلام، ایجاد رفاه و سعادت جامعه است؛ مثلاً، در اسلام نفع شخصی هرچند هدفی ارزنده و مهم است، اما این به خودی خود، مطلوب نیست، مگر اینکه برای حفظ مصالح و رفاه جامعه باشد. به همین دلیل، برخورد اسلام با توسعه فراتر از رفاه فردی است و با منافع و مصالح همه افراد بشر ارتباط پیدا می‌کند. به همین دلیل، اولین آثار رشد و توسعه در سطح داخلی، رهانیدن افراد نیازمند از قید گرسنگی، بیماری و جهل است، و در سطح خارجی و جهانی، آزادی از اسارت، استثمار و استعمار کشورهای استکباری است و این یعنی: عدالت اجتماعی و اقتصادی.

2. فقرزدایی
از دیگر آثار و نتایج توسعه در اسلام، مسئله فقرزدایی است. اسلام معتقد است: وقتی در جامعه توسعه اسلامی محقق گردد از پیدایش عوامل فقر جلوگیری خواهد نمود؛ زیرا بر اساس نصوص دینی، منابع اولیه مورد نیاز همه انسان‌ها در طبیعت وجود دارند؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید:
هرچه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شمارش کنید، نمی‌توانید آن را به شمارش آورید. 37
از این‌رو، اسلام برای مبارزه با این واقعیت تلخ، مالیات‌هایی همچون خمس و زکات را مقرّر کرده است. برنامه‌های فقرستیز و نیز نصوصیکه در نکوهش فقر آمده، نشان می‌دهند که این پدیده در نظر اسلام، مطلوب نیست. 38
فقر دارای آثاری است که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:
الف. آثار اقتصادی: به دلیل آنکه فقر پدیده‌ای اقتصادی است، به طور طبیعی، در حوزه اقتصاد، آثاری ویرانگر بر جای می‌نهد. از جمله آثار اقتصادی فقر، ممکن است موارد ذیل باشد:
1. مورد استفاده قرار نگرفتن امکانات بالقوّه اقتصادی؛
2. فقدان سرمایه لازم برای نیروی کار؛
3. کمبود تقاضا برای نیروی کار؛
4. پایین بودن دست‌مزدها و رشد منفی. 39
این امر موجب می‌شود فقرا به طور معمول، از تحصیلات و تخصص لازم بی‌بهره باشند و در نتیجه، از ظرفیت کارخانه‌ها و مزارع و دیگر منابع و امکانات استفاده کامل نمی‌شود و تولید نیز کاهش می‌یابد.
ب. آثار فرهنگی: برخی از آثاری که فقر به دنبال دارد عبارتند از: 1. ضعف عقیدتی؛ 2. ضعف علمی؛ 3. اضطراب و ناراحتی‌های روحی؛ 4. رخت بر بستن صفات پسندیده. 40
ج. آثار اجتماعی: مهم‌ترین اثر اجتماعی فقر، که خود به آثار دیگری می‌انجامد، ضعف شخصیت تهی‌دستان است. فقیران به سبب برخوردار نبودن از امکانات مادی و موقعیت اجتماعی در جامعه مورد تحقیر قرار می‌گیرند؛ اگر حقی از آنها پایمال شود، گفتارشان را نمی‌پذیرند. بنابراین، قدرت دفاع از حق خود را از دست می‌دهند و نومیدانه به انزوا روی می‌آورند. همین موجد عواملی همچون بالا رفتن آمار جرایم و بزه‌کاری، حتی در میان کودکان و نوجوانان، طلاق، اعتیاد، فحشا، تکدّی و ولگردی می‌شود.
د. آثار سیاسی: فقر و محرومیت سبب می‌شود تهی‌دستان در برابر دولت‌مردان احساس کینه و دشمنی کنند و در اجرای برنامه‌های دولت کارشکنی نمایند. هرچند این گروه‌ها از موقعیت اجتماعی بی‌بهره‌اند، ولی بدان دلیل که بیشتر مردم را شکل می‌دهند، رضایت آنها موجب مستحکم شدن پایه‌های حکومت و ناخشنودی آنها سبب فروپاشی آن می‌شود. هرگاه مردم فقیر به حکومت خود، اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به سادگی بازیچه گروه‌های مخالفت دولت می‌شوند و دربرابر مزدی ناچیز، مقاصد آنان را اجرا می‌کنند. 41
از این‌رو، توسعه در اسلام، پیشرفت یکنواخت و ملموس به سمت حذف فقر و گسترش پایدار فرصت‌های شغلی و درآمدی تهی‌دستان را به ارمغان خواهد آورد.

3. ایجاد رفاه عمومی
از دیگر پیامدهای توسعه، مسئله رفاه است که در ضمن توسعه و رشد حاصل می‌شود؛ اگر جامعه‌ای توسعه و رشد را فراهم کرده باشد، به دنبال آن نیز رفاه به وجود می‌آید.
از مطالعه آیات و روایات معلوم می‌شود که اسلام صرفا درصدد رفع نیازهای ضروری بشر نیست و با تأمین آنها کار خود را تمام شده نمی‌داند، بلکه درصدد تأمین رفاه بشر است. خداوند نعمت‌های بی‌شماری42 در اختیار انسان قرار داده است تا از آنها بهره گیرد؛ اما در استفاده از این نعمت‌ها، حدّی معین گردیده است: اجتناب از اسراف و تبذیر43 و پرداخت حقوق متعلّق به اموال.
خداوند با در اختیار قرار دادن این نعمت‌ها، درصدد آسان‌تر کردن استفاده از آنها نیز برآمده و وسایل کاستن از رنج و زحمت بشر را نیز فراهم کرده است. به همین دلیل، بر انسان منّت می‌نهد که برای شما حیوانات بارکش آفریدیم تا برای حمل بار خویش، از آنها استفاده کنید.
بارهای شما را به شهری حمل می‌کنند که به آن، جز با مشقّت انداختن خویش نمی‌رسیدید. 44
همچنین وسایل رفاهی دیگری را برای انسان نوید می‌هد که بشر از آنها در زمان نزول وحی چیزی نمی‌دانست. در این‌باره می‌فرماید:
و خداوند چیزی را که نمی‌دانید، می‌آفریند. 45
بنابراین، تأمین راحت و رفاه بشر، مورد نظر خداوند بوده است و اگر بشر خود درصدد آسان‌تر کردن زندگی برآید، نه تنها مورد نکوهش نیست، بلکه مورد تمجید و ستایش است، بخصوص اگر با این قصد همراه باشد که با استفاده بیشتر از نعمت‌های الهی اسباب شکر بیشتر او را فراهم کند و فرصت بیشتری برای قرار گرفتن معارف الهی و رسیدگی به تهذیب خویش و تربیت دیگران و عبادت خدا پدید آورد.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام در وصف متقین می‌فرمایند:
متقین بهره دنیای نقد و آخرت آینده را بردند؛ با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، ولی اهل دنیا در آخرت آنان شریک نگشتند. در دنیا، به بهترین نوع، مسکن گرفتند و به بهترین وجه خوردند. از دنیا، به آن‌گونه که مترفان بهره‌مند می‌شوند، استفاده کردند و از آن چیزی را که جابران متکبّر برمی‌داشتند، برگرفتند، سپس از آن با توشه کافی و تجارت سودمند، بیرون رفتند. 46
از این‌رو، با رشد و توسعه، رفاه عمومی در جامعه ایجاد خواهد شد و این رفاه برای همه باید باشد، نه برای عده‌ای خاص. از مجموعه احکام و روایات، چنین برداشت می‌شود که رفاه عمومی هدف کلی جامعه و برای همه افراد است.

4. استقلال اقتصادی
از پیامدهای دیگر توسعه، استقلال اقتصادی است. از اطلاق برخی آیات47 و به عنوان لازمه برخی دیگر، لزوم استقلال اقتصادی فهمیده می‌شود. همچنین از جمله راه‌های سلطه کفّار بر مؤمنان، سلطه اقتصادی است، از این‌رو، قرآن وظیفه مؤمنان می‌داند که تلاش کنند خود را از وابستگی‌ها و از جمله وابستگی اقتصادی برهانند؛ 48 زیرا وابستگی دارای آثار بدی است. بعضی از نتایج شوم وابستگی عبارتند از:
الف. شکوفا نشدن استعدادها؛
ب. احساس حقارت و خودکم‌بینی؛
ج. خودفراموشی یا از دست رفتن فرهنگ خودی؛
د. برده شدن جامعه وابسته. 49
استقلال یا عدم وابستگی ـ به طور کلی ـ آن است که فرد یا جامعه‌ای روی پای خود بایستد و به دیگران اتّکا نداشته باشد. معنای «استقلال» غیر خودکفایی است. «خودکفایی» آن است که یک جامعه همه نیازمندی‌های خود را تأمین کند و نیازی به وارد کردن کالا از خارج نداشته باشد، اما «استقلال» اعم از این است. یک جامعه مستقل اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد، اما در تأمین این نیاز، بر سایر جوامع تکیه ندارد و ناگزیر به باج دادن نیست، بلکه در روابطی سالم، برخی از محصولات خود را می‌دهد وتولیدات دیگران را می‌ستاند.
همچنین معنای «استقلال» غیر از قطع روابط اقتصادی با خارج است. ممکن است کشوری با سایر جوامع داد و ستد بازرگانی داشته باشد، بدون اینکه استقلال خود را از دست بدهد. 50

5. تعالی و الهی‌گونه شدن انسان‌ها
از دیگر پیامدها و نتایج توسعه، تعالی و الهی‌گونه شدن انسان‌هاست. از دیدگاه اسلام، هدف و رسالت دین همان هدف خلقت انسان است. دین آمده است تا این هدف را متحقق سازد. خداوند در آیه 30 سوره بقره درباره خلقت آدم علیه‌السلامخطاب به ملائکه می‌فرماید:
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره: 30)؛ به یاد آور) آن زمان را که خداوند به ملائکه فرمود: می‌خواهم در زمین خلیفه‌ای قرار دهم.
در جایی دیگر می‌فرماید:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ جنّ و انس را جز برای عبادت کردن نیافریدم.
از این آیه و آیات دیگری که در این زمینه نازل شده است، می‌توان استفاده کرد که انسان برای این منظور آفریده شده است که خداگونه شود و متخلّق به اخلاق الهی گردد؛ زیرا پرستش و عبادت معشوق و معبود است که آدمی را به رنگ معبود درمی‌آورد و او را به معبود خویش مقرّب می‌سازد و شایستگی مقام خلاقت از جانب خداوند را به او ارزانی می‌دارد. پس هدف نهایی خلقت انسان، که دست‌رسی به آن، موجب سعادت و اخروی وی می‌گردد، عبارت است از: تقرّب به خدا.
اما رسیدن به این هدف، بدون وجود مقدّمات لازم ممکن نیست، و از جمله مقدّمات لازم برای این منظور، وجود جامعه‌ای صالح است؛ زیرا طبیعی است که در یک جامعه موحّد، صالح و درست‌کار، امکان رشد و تکامل انسان، چه از بعد مادی و چه از بعد معنوی بهتر و بیشتر فراهم می‌گردد تا در جامعه‌ای پر از شرک و ظلم و بی‌عدالتی. از دیگر مقدّمات، امکان رشد و توسعه در جامعه اسلامی است. از این‌رو، خداوند هدف از بعثت انبیا را اقامه عدالت اجتماعی معرفی می‌نماید. 51
بنابراین، رسالت دین از نظر اسلام عبارت است از: کمک به انسان برای برپا داشتن جامعه‌ای مبتنی بر توحید، تقوا و عدالت اجتماعی، به گونه‌ای که محصولات این جامعه افراد صالح و پرهیزگار و مقرّب درگاه الهی باشند که این امر به مدد توسعه امکان‌پذیر است.

6. عزّت جامعه اسلامی
رسیدن جامعه اسلامی به رشد و توسعه، بستر مناسبی برای کسب عزّت و سربلندی آن است؛ زیرا برای دست‌یابی به این هدف (عزّت) جامعه، باید از جنبه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی به شکوفایی و اقتدار لازم برسد تا نیازی به بیگانگان نداشته باشد.
عزّت در آیات و روایات اسلامی، مکرّر آمده است: قرآن کریم عزّت را مخصوص خداوند متعال و رسول او و مؤمنان دانسته و در این میان، سرچشمه تمام عزّت‌ها را ذات مقدّس حق تعالی معرفی می‌نماید. 52 قرآن به همه مسلمانان هشدار می‌دهد که عزّت خود را در همه شئون زندگی، اعم از اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و مانند آن، در دوستی با دشمنان اسلام نجویند، بلکه تکیه‌گاه خود را ذات پاک خداوندی قرار دهند که سرچشمه همه عزّت‌هاست.
جامعه‌ای که برای اداره خود، دست نیاز به سوی بیگانگان دراز نماید و به منافع و امکانات خود متّکی نبوده و قادر نباشد استعداد افراد را برای نیل به خودکفایی و پیشرفت‌های علمی شکوفا سازد، هیچ‌گاه به توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نخواهد رسید. در نتیجه، عزّت اسلامی جامعه تحقق نخواهد یافت. افراد این جامعه با از دست دادن اعتماد به نفس، هویّت و شخصیت فرهنگی و اجتماعی خود را به فراموشی سپرده، روحیه خودباختگی و یأس بر آنان حاکم می‌گردد، چنین می‌پندارند که دیگران از نظر فکر، استعداد و ابتکار، از آنها برتر و بالاترند و کاری از خودشان ساخته نیست.
بنابراین، حرکت برای نیل به خودکفایی، همراه با اقتدار اقتصادی و کسب استقلال، تلاش برای کسب عزّت و کرامت جامعه محسوب می‌گردد و از عناصر لازم تقرّب به سوی حق تعالی و جلب رضایت اوست و این امر جز با رشد و توسعه اسلامی قابل تحقق نخواهد بود. از جمله شاخص‌های مهم عزّت جامعه اسلامی عبارتند از:
الف. میزان ایمان و تقوای اکثریت افراد جامعه؛
ب. میزان اتحاد و همبستگی و روحیه همکاری بین آنها؛
ج. پیشرفت دانش و فناوری روز از نظر کمّیت و کیفیت؛
د. درصد دست‌یابی به استقلال در ابعاد گوناگون؛
ه. خودکفایی همراه با اقتدار اقتصادی؛
و. میزان آمادگی برای مقابله با تجاوزهای نظامی و تهاجم فرهنگی.

خاتمه و نتیجه
توسعه فرایندی اجتماعی و مبتنی بر عقلانیت و عمل است که در این زمینه، جامعه از وضعیت غیر عقلانی نامطلوب به سوی وضعیت عقلانی مطلوب گذر می‌کند. این فرایند در غرب، بدون برنامه‌ریزی خاص ناظر به کل جامعه و بدون کوشش‌های سنجیده، به طور تدریجی و با تغییر و تحوّل در ساختار فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به وقوع پیوست و هدف آن، رفاه مادی و افزایش مداوم درآمد سرانه بود. این افزایش مرهون به کارگیری روش‌های تولید مبتنی بر دانش و عقلانیت عمل اقتصادی و اجتماعی است.
اما فرایند توسعه در کشورهای در حال توسعه، پس از جنگ جهانی دوم روندی متفاوت داشت. توسعه این کشورها، که با هدف رسیدن به پیشرفت‌ها و خط‌مشی صنعتی شدن و با تأکید بر انتقال فناوری و انباشت سرمایه برای رسیدن به هدف مزبور آغاز شده بود، روندی تند و سریع داشت و با کوشش‌های برنامه‌ریزی شده سازمان‌ها و حرکت‌های اجتماعی و به ویژه با هدایت دولت همراه بود. به دلیل آنکه ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این کشورها با این تحوّل سازگاری و همخوانی نداشت و بیشتر این کشورها هدف اصلی را رشد اقتصادی دانسته، توسعه اقتصادی را مهم‌ترین جزء توسعه تلقّی می‌کردند، از عدالت، انسانیت، ارزش‌های متعالی، مشارکت سیاسی و محیط زیست غفلت نمودند و بدین‌سان، از اواخر دهه هفتاد تاکنون، بحران فکری همگن و شایعی در حوزه‌های نظری مرتبط با مسائل توسعه اتفاق افتاده که بیشتر ناشی از ناتوانی در ارائه تعریفی قابل قبول از مفهوم «توسعه» است.
گروهی از اندیشمندان رفع وابستگی و مسئله ضرورت ایجاد نظم نوین بین‌المللی را عامل اساسی توسعه، و نظام سرمایه‌داری سلطه‌گر را مانع تحقق آن دانسته‌اند؛ و از جنبه داخلی روابط استثماری را محکوم و نظام مالکیت جمعی را پیشنهاد نموده‌اند. از سوی دیگر، پس از شکست مکتب «نوسازی» (نظریه غالب توسعه) به خاطر بروز نابسامانی‌های اجتماعی و آسیب‌های فرهنگی و زیست‌محیطی و رشد قارچ‌گونه حلبی‌آبادها و زاغه‌ها، عده‌ای از اقتصاددانان، رفع فقر مطلق را هدف بنیادین توسعه تلقّی کردند و برای تحقق آن راهبرد «نیاز اساسی» را پیشنهاد کردند. در سال 1974 در اعلامیه «کرکویوک» تصریح شد:
هر فرایند رشدی که نیازهای اساسی را ارضا نکند یا ـ حتی برتر ـ ارضای آنها را مختل سازد، صرفا کاریکاتوری از توسعه می‌باشد. 53
به هر تقدیر، ناکامی بیشتر کشورهای کمتر توسعه‌یافته در دست‌یابی به توسعه از یک‌سو، و میوه‌های تلخ توسعه غرب (از قبیل افزایش شکاف‌های طبقاتی، از خودبیگانگی انسان در اثر بت‌وارگی و شیئی شدن روابط انسانی، قدرت بی‌مهار شرکت‌های بزرگ و احزاب و دستگاه‌های دولتی، عقلانیت ابزاری و تسلط افسانه‌ای فناوری بر انسان، افزایش هزینه‌های اجتماعی ناشی از خودمحوری و نفع‌طلبی و مهم‌تر از همه، تخلیه نظام محتوایی جوامع غربی از فلسفه زندگی و مرگ) از سوی دیگر، موجب شد که در دو دهه اخیر، مباحث توسعه پایدار، توسعه انسانی و توسعه حکیمانه به نحو گسترده‌ای در آثار توسعه طرح و رایج شود. اگر زمانی عنصر اصلی توسعه «رشد اقتصادی» بود، امروزه چهار موضوع رشد اقتصادی، عدالت در توزیع، مشارکت سیاسی، و ارزش‌های متعالی عناصر اصلی توسعه به شمار می‌آیند. اگر در ابتدای دهه 60 میلادی بیشتر بعد اقتصادی توسعه، مورد توجه بود، به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و ابطال نظریه «افیون بودن دین برای توده‌ها» و تضاد جدّی دین با سکولاریسم، ابعاد دیگر توسعه نیز مورد اقبال قرار گرفته که مهم‌ترین آنها نقش دین و معنویات در توسعه است. از مبانی اختلاف میان توسعه در غرب و اسلام، می‌توان عنصر «معنویات» را ذکر کرد. به عبارت دیگر، رشد و توسعه از دیدگاه اسلامی، مفهوم وسیع‌تر و عمیق‌تری دارد و تمام زوایای مادی و معنوی جامعه و انسان‌ها را شامل می‌شود و معنایی گسترده‌تر از حیات مادی و اقتصادی را دربر می‌گیرد.
آغاز راه توسعه غربی بر مبنای سود (utility) و لذت است و این نحوه جهت‌گیری در توسعه، متأثر از دیدگاه غرب درباره خود انسان است. این‌گونه توسعه با تعریف خاصی که از انسان دارد، در هر وجهی که رخ بنماید، تجلّی خواست و اراده انسان است. در وجه اقتصادی، خواست انسان فراهم بودن امکانات بیشتر برای تمتّع افزون‌تر است. از این‌رو، توسعه اقتصادی غرب دقیقا در همین مسیر به پیش می‌رود. در وجه سیاسی، خواست انسان صاحب اختیار بودن و جلب قدرت هرچه بیشتر در تصمیم‌گیری‌ها به هر میزان که ممکن باشد از حق رأی معمولی تا عالی‌ترین مراجع تصمیم‌گیری سیاسی یک جامعه است. بنابراین، توسعه غربی در سیر طبیعی خودش، در وجه اقتصادی به سرمایه‌داری، و در وجه سیاسی، به لیبرال ـ دموکراسی می‌انجامد.
اما توسعه دیگری را نیز می‌توان تصور کرد که آغاز و انجامش متفاوت با توسعه غربی باشد: «توسعه» در مفهوم دینی مترادف با معنای تکامل است. مبنای توسعه دینی همراه بودن توجه به ماده و معنا و به تعبیر دیگر، دنیا و آخرت است. توسعه دینی بر مدار مفهوم تکامل معنا می‌یابد. در این زمینه، برای تقریب به ذهن، انسان کامل را در نظر بگیرید. او مجموعه‌ای است از نیازهای مادی و معنوی مؤثر در یکدیگر و متأثر از یکدیگر، اما به صورتی متعادل. او هرگز در مسیر تأمین نیازهای مادی خویش، افراط نمی‌کند؛ چراکه افراط در تأمین نیازهای مادی، خود نیازهای کاذبی به وجود می‌آورد و همین‌طور ادامه می‌یابد تا جایی که مفهوم «اسراف» در زندگی او به یک ضرورت تبدیل می‌گردد. در دایره توسعه اسلامی، توزیع امکانات مادی نه تنها بر مدار حقوق (علم حقوق و قضاوت)، بلکه در بسیاری موارد، بر اساس ایثار و از خودگذشتگی است. از این‌رو، در توسعه اقتصادی دینی، مفاهیم «مالیات» و «انفاق» در یک مسیر، برای توزیع عادلانه امکانات مادی، سازمان‌دهی می‌شوند.
در توسعه دینی، مالیات یک تکلیف قانونی است، آن هم در ازای خدمات دولت (یعنی باز هم بر مدار منافع شخصی، وجود دارد.) با این مثال، می‌توان تصور نمود که توسعه غربی در مرز تکلیف حقوقی انسان‌ها متوقف است؛ اما در توسعه دینی، تکلیف اخلاقی دایره توسعه را از مرز حقوقی مادی تا معنوی‌ترین لایه‌های وجدان انسانی بسط می‌دهد.
«توسعه» به مفهوم غربی، هیچ نسبتی با معنای تکامل در اندیشه دینی ندارد. از این‌رو، ممکن است در غرب، تورّم امکانات مادی و رفاه به وجود بیاید، اما عدالت وجود نداشته باشد. روشن است که اگر غرب به دنبال عدالت بود، هرگز به این شکل از توسعه منتهی نمی‌شد. توسعه دینی آغاز راهش رفع تبعیض، ستم و خشونت است، هم در سیر اقتصادی و هم در سیر سیاسی.
مبانی توسعه غربی تفکیک ماده از معنا و دنیا از آخرت است. در توسعه سیاسی دینی، قدرت هرچه بیشتر شود، باید با تزکیه‌ای عمیق‌تر همراه باشد. اما در توسعه سیاسی غربی، قدرت و تلاش در به دست گرفتن قدرت هیچ ارتباطی با تهذیب و تزکیه نفس ندارند. توسعه اقتصادی دینی افزایش ثروت را در غیر وجه لیاقت معنوی و در صرف کردن آن در غیر راه‌هایی که آرمان دینی بر آن صحّه می‌گذارد، وبال و موجب شقاوت و بدبختی می‌داند و البته تلاش برای فراهم ساختن امکانات مادی در مسیر آرمان‌های دینی را در حکم جهاد در راه خدا می‌شمارد؛ اما در توسعه اقتصادی به مفهوم غربی، افزایش سرمایه به هر طریق ممکن، ممدوح است و در هر جهت و مسیری که مورد استفاده قرار گیرد، سعادت تلقّی می‌شود.
در توسعه غربی، همواره ثروت و قدرت دو طرف یک معادله را تشکیل می‌دهند؛ اما در توسعه دینی، معادله توسعه غربی وجود ندارد و در حقیقت، یک نامعادله است. در «توسعه» به مفهوم غربی، توسعه سیاسی و اقتصادی هر یک دیگری را هدف قرار می‌دهد؛ یعنی گاهی هدف از توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و ثروت‌اندوزی است و گاهی نیز هدف از توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و قدرت‌طلبی. اما در اندیشه دینی، توسعه اقتصادی و سیاسی هر دو، یک چیز را نشانه می‌روند و آن سعادتِ جامعه دینی است، چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی.
توسعه دینی درختی است که میوه‌های متنوعی دارد، اما توسعه غربی تک‌محصولی است و تنها ثمره آن رفاه مادی. پس نظام سرمایه‌داری، که تحقق عینی اندیشه لیبرال است، تمام قوامش به سرمایه‌داری و سرمایه‌داران است. از این‌رو، هر توسعه‌ای که در غرب اتفاق افتد، بر مسئله توسعه اقتصادی سرمایه‌داران مبتنی است، حتی توسعه علمی نیز در غرب چنین است. بنابراین، در توسعه غربی، فقط چیزهایی رشد می‌کنند که بتوانند به نوعی در خدمت توسعه اقتصادی قرار گیرند، اما در توسعه دینی، اصل‌الاصول عدالت و حقیقت است و رشد هر موضوع، خواه اقتصادیا سیاست و یا هر چیزی دیگر، مبتنی بر این مفاهیم است.

پى نوشت ها
1ـ عضو هیئت علمى دانشگاه سمنان.
2ـ ناصر جهانیان، اهداف توسعه با نگرش سیستمى تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1382، ص 19.
3ـ محمّدنقى نظرپور، ارزش‌ها و توسعه تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1378، ص 33.
4ـ همان، ص 23.
5ـ همان، ص 32.
6ـ محمدرضا طالبیان، «معضل تعریف توسعه»، حوزه و دانشگاه 24، 25 پاییز و زمستان 1379، ص 194.
7. Development.
8ـ على آقابخشى، فرهنگ علوم سیاسى تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، 1375، ص 105.
9ـ دنیس گولت، «توسعه، آفریننده و مضرب ارزش‌ها»، برنامه و توسعه 10 مهر 1370، ص 77.
10ـ «فقر در جهان»، ترجمه محمّدحسن فطرس، به نقل از: سعید فراهانى‌فرد، نگاه به فقر و فقرزدایى از دیدگاه اسلام تهران، اندیشهمعاصر، 1378، ص 56.
11ـ اینیاسى، زاکس، «بوم‌شناسى و فلسفه توسعه»، ترجمه سیدحمید نوحى، به نقل از: ناصر جهانیان، پیشین، ص 173.
12ـ چارلز بى. هندى، عصر تضاد و تناقض، ترجمه محمود طلوع تهران، رسا، 1375، ص 36.
13ـ همان، ص 32.
14ـ همان، ص 29ـ30.
15ـ نک. حسین نصیرى، «توسعه پایدار؛ چشم‌انداز جهان سوم»، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى 128، 127 (اردیبهشت 1376)، ص 12.
16ـ چارلز. بى. هندى، پیشین، ص 31.
17ـ همان، ص 362.
18ـ ر. ک. نشریه آلترناتیو فوریه 1987، به نقل از: على اخترشهر، اسلام و توسعه (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386)، ص 222.
19ـ عبداللّه جیروند، توسعه اقتصادى تهران، مولوى، 1368، ص 46.
20ـ چارلز بى. هندى، پیشین.
21ـ صبح 78، به نقل از: على اخترشهر، پیشین، ص 23.
22ـ همان.
23ـ همان.
24ـ همان، ص 52.
ـ جمعى از نویسندگان، پدیده‌شناسى فقر و توسعه، دفتر تبلیغات اسلامى شعبه خراسان قم، بوستان کتاب، 1380، ص 110.
26ـ همان، ص 110.
27ـ حسین بشیریه، «بحران و تحوّل در تجدّد»، نقد و نظر 4 تابستان 1374، ص 435ـ439.
28ـ لوییس ئیک، «دگرگونى در مفاهیم و هدف‌هاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، فرهنگ 22و23 تابستان و پاییز 1376، ص 78.
29ـ بقره: 30.
30ـ رعد: 11.
31ـ مهدى بنّاء رضوى، طرح تحلیلى اقتصاد اسلامى مشهد آستان قدس رضوى، 1367، ص 127.
32ـ على اخترشهر، درآمدى بر اندیشه سیاسى امام خمینى قدس‌سره (قم، یاد اندیشه، 1383)، ص 60.
33ـ مهدى بنّاء رضوى، پیشین، ص 128.
34ـ مائده: 8.
35ـ مائده: 42.
36ـ اسراء: 35.
37ـ ابراهیم: 34.
38ـ على اخترشهر، پیشین، ص 229.
39ـ سعید فراهانى فرد، پیشین، ص 34.
40ـ همان، ص 34ـ36.
41ـ همان، ص 38.
42ـ اعراف: 32.
43ـ اعراف: 31.
44ـ نحل: 7.
45ـ نحل: 8.
46ـ نهج‌البلاغه، ترجمه علینقى فیض‌الاسلام، خ همّام، 186.
47ـ نساء: 141.
48ـ غلامرضا مصباحى و هادى عربى، مبانى اقتصاد اسلامى تهران، سمت، 1382، ص 202.
49ـ همان، ص 201.
50ـ همان، ص 200.
51ـ حدید: 25.
52ـ منافقون: 8 / فاطر: 10.
53ـ على اخترشهر، اسلام و توسعه، ص 246.

 

نویسنده: علی اخترشهر

منبع: ماهنامه معرفت شماره 124، ویژه‌نامه علوم سیاسی