آموزش

شاید بهترین راه‌ آموزش ترک تحصیل باشد

| در این روزگاه هنوز برخی والدین تنها راه پیشرفت و کامیابی فرزندانشان را معدل بالا و درجات عالی تحصیل در مدرسه و دانشگاه می‌دانند. کیتی رایلی، نویسنده مقاله زیر، این باور سنتی را به چالش کشیده و به زبانی ساده آن را بیان کرده است. این مقاله در ترجمان منتشر شده است.

سِر کِن رابینسون، از آن دسته افرادی بوده است که همیشه در درس و مدرسه عالی هستند؛ رابینسون پس‌‌ از پایان دورۀ دکتری، بیش ‌‌از ده‌‌سال به‌‌عنوان استاد دانشگاه در حوزۀ آموزش‌‌وپرورش تدریس کرده، هدایت کمیسیون ملی خلاقیت، آموزش و اقتصاد را در انگلستان برعهده داشته، و به‌‌پاس خدماتش در دنیای هنر از ملکۀ انگلستان لقب شوالیه دریافت کرده ‌‌است.

بااین‌همه، اکنون یکی از فعال‌‌ترین مدافعان روش‌‌های غیرسنتی در آموزش است، روش‌‌های پرورش خلاقیت و حمایت از دانش‌‌آموزانی که برگه‌‌های گزارش عملکرد و آزمون‌‌های استاندارد جوابگوی نیازهایشان نیست. او به دختر خودش اجازه داد در ۱۶ سالگی دبیرستان را رها کرده و برنامۀ تحصیلی مخصوص خودش را در پیش بگیرد. و به والدین دیگر هم توصیه می‌‌کند که آموزش‌‌ غیرسنتی یا حتی ترک مدرسه را مدنظر قرار دهند، چه‌‌بسا که شاید بهترین راه برای فرزندشان همین باشد. البته باید توجه داشت که از نظر رابینسون، که خودش از مدافعان آموزش عمومی است، چنین راه‌‌حلی مناسب همه نیست.

او در مصاحبه‌‌ای با تایم می‌‌گوید «من خودم در مقطع دکتری تحصیل کرده‌‌ام. کتاب می‌‌نویسم. استاد دانشگاه بوده‌‌ام. چنین نیست که خارج از این سیستم ایستاده باشم و به آن انتقاد کنم» ولی به‌‌این نکته نیز اشاره می‌کند که نظام آموزشی فعلی پاسخگوی نیازهای بسیاری از مردم نیست.

به اعتقاد او، «ما درکی بسیار محدود از هوش را مبنا قرارداده‌‌ایم، و گرچه عملکرد دانشگاهی به‌‌نوبۀ خود مهم و برای علاقمندانش سودمند است، اما نباید به‌‌مثابۀ تنها مقیاس ذکاوت در نظر گرفته شود».

رابینسون والدین را تشویق می‌‌کند به آنچه تاکنون تحصیلات خوب می‌‌دانستند از نو بیاندیشند و روش‌‌های متفاوت یادگیری را برای فرزندانشان به‌‌کار گیرند. همچنین از آن‌ها می‌‌خواهد در تغییر نظامِ آموزشیِ فعلی بکوشند، نظامی که به‌‌اعتقاد او نتوانسته خود را با نیازهای قرن بیست‌‌ویکم تطبیق دهد. این‌ها همه موضوعات اصلی کتاب جدید اوست که همین سه‌‌شنبه منتشر شد: شما، فرزندتان، و مدرسه: بهترین مسیر آموزشی را بیابید۱.

رابینسون می‌‌گوید: «اغلبِ پدرمادرهایی که با آن‌ها صحبت کرده‌‌ام گرفتار این تفکر اشتباه‌‌اند که برای رسیدن به عالی‌ترین نتایج، بهترین کار این است که مداوماً فرزندشان را تشویق کنند که بالاترین معدل را بگیرد‌‌ و به برترین دانشگاه‌‌ها راه پیدا کند … بحث من این است که مسیرهای منتهی به موفقیت بسیار متنوع‌اند ولی این روزها دیگر به‌‌اندازۀ کافی امتحان نمی‌‌شوند».

رابینسون -که سخنرانی‌‌اش با عنوان «آیا مدرسه خلاقیت را نابود می‌کند؟»۲ در یکی از سخنرانی‌های تِد سال ۲۰۰۶، با ۵۲ میلیون بازدید همچنان پربازدیدترین ویدیو در تِد است- معتقد است: تعداد بالای آزمون‌‌های استاندارد در مدارس، اولویت‌‌دهی به رشته‌‌های علوم، فناوری، مهندسی، و ریاضیات در برابر رشته‌‌های علوم انسانی، حد بالای استرس و نگرانی در میان دانش‌‌آموزان، و رویه‌‌ای که به‌‌سمت تکالیف بیشتر و ساعات استراحت کمتر پیش می‌‌رود، بسیار مشکل‌‌آفرینند.

برخی از دست‌‌اندرکاران آموزش، ازجمله بتسی دواس، وزیر آموزش ایالات متحده، بااین توجیه که والدین باید قدرت بیشتری در تصمیم‌‌گیری راجع‌‌به تحصیلات فرزندشان داشته باشند، از طرح‌‌هایی مانند آزادی انتخاب مدرسه۳ یا مدارس پیمانی۴ حمایت می‌‌کنند. اما رابینسون منتقد طرح‌‌های کوپنی۵ است، چراکه به‌‌عقیدۀ او چنین طرح‌‌هایی باعث کاهش بودجۀ مدارس دولتی و همچنین «افزایش مدارس پیمانی با کیفیتی مغشوش» شده‌‌ است.

رابینسون معتقد است یک مدرسۀ خوب -فارغ‌‌ از این‌که دولتی، خصوصی، یا پیمانی باشد- باید برنامۀ آموزشی گسترده‌ای را ارائه دهد که زبان و ادبیات، ریاضیات، علوم، هنر، علوم انسانی، پرورش جسمانی و مهارت‌‌های زندگی ازجمله بینش مالی و علوم تغذیه را دربرگیرد. او والدین را تشویق می‌‌کند که درصورت فقدان چنین گستره‌‌ای، به‌‌جای تحمیل یک نظامِ آموزشی ناکارآمد به بچه‌‌ها، با همکاری معلمان و مدیران موسسۀ آموزشی فرزندشان به ‌‌رفع این نواقص در خارج از محیط مدرسه اهتمام ورزند، یا به‌‌کلی روش آموزشی نوینی را در پیش بگیرند.

به‌‌ گفتۀ رابینسون: «لازم است مطمئن باشید که فرزندانتان اساساً در مدرسه خوشحال هستند. … فرزندان ما پیوسته نشانه‌‌هایی بروز می‌‌دهند که بیانگر علایق و شخصیتشان است». مثلاً ممکن است همۀ بچه‌‌ها با لِگو بازی کنند ولی آن بچه‌‌ای که یک سازۀ کامل و پیچیده می‌‌سازد احتمالاً در آینده معمار موفقی می‌شود. همۀ بچه‌‌ها ممکن است نقاشی کنند، ولی آنکه قرار است در آینده کاریکاتوریست شود، احتمالاً تمام حاشیۀ دفترچه‌‌هایش پر از طراحی‌‌های پرنکته است.

کِیت، دختر رابینسون، که اکنون مشاور نوآوری در آموزش است، در بچگی عروسک‌‌هایش را ردیف می‌کرد و به آن‌ها درس می‌‌داد. اما در زمان مدرسه با ساختار سنتی آموزش مشکل پیدا کرد. او در سخنانی از دشواری‌‌های حضور در محیط بسیار رقابتی دبیرستانی در لس‌‌آنجلس یاد می‌‌کند؛ مدرسه‌ای که در آن، همۀ دانش‌‌آموزان در آرزوی راه‌یافتن به دانشگاه‌‌های آیوی‌‌لیگ۶ بودند و «اگر در آزمونی نمرۀ کمتر از ۹۵ درصد می‌‌گرفتند، واقعاً گریه می‌‌کردند».

در ۱۶سالگی والدین کتی به او اجازه دادند مدرسه را رها کرده و به‌‌دنبال شغل، کار داوطلبانه، یا مسیر آموزشی دیگری برود. او در دوره‌‌های مختلفی ازجمله جواهرسازی و خیاطی شرکت کرد، در کلاس‌‌های روان‌شناسی کودک در کالج عمومی شهر ثبت‌‌نام کرد، در دوره‌‌های تکمیلی دانشگاه یو‌‌سی‌‌ال‌‌ای به تحصیل در آهنگ‌سازی پرداخت و در این صنعت مشغول به‌‌کار شد. خودِ کیت دراین‌‌باره می‌‌گوید: «زندگی‌‌ام تازه شروع شد. هرچه می‌توانستم جذب کردم. بسیار آموختم. گویی نور زندگی دوباره به من برگشت، و دوباره شادمان شدم. … همه‌‌چیز از لحظه‌‌ای که مدرسه را رها کردم شروع شد».

طبق آمار وزارت آموزش، در سال ۲۰۱۲ حدود ۱.۸ میلیون کودک آمریکایی در خانه آموزش می‌‌دیدند؛ این تعداد در مقایسه با سال ۱۹۹۹، که اولین‌‌بار چنین گزارشی تهیه شد، بیش‌‌از دوبرابر شده‌‌است. کنِ رابینسون پیش‌‌بینی می‌‌کند که محبوبیت این روش درکنار روش‌‌هایی مانند «آموزشِ بدون مدرسه»۷ همچنان افزایش خواهد یافت. روش بدون مدرسه نوعی روش آموزش بی‌‌ساختار است که علایق کودک را مبنا قرار می‌‌دهد. به‌‌اعتقاد رابینسون، اگر کودک شما مدرسه را دوست ندارد، دیگر به خلاق‌بودن علاقه‌‌ای نشان نمی‌‌دهد، یا هیچ‌وقت خوشحال و هیجان‌‌زده از مدرسه برنمی‌‌گردد، همۀ این نشانه‌ها ممکن است حاکی از این باشد که روش‌‌های دیگر آموزشی احتمالاً برای او مناسب‌ترند.

دربارۀ تحصیلات عالی نیز رابینسون به والدین توصیه می‌‌کند به‌‌جای سیستم سنتی ۴سالۀ دانشگاه، گزینه‌های جایگزینی از جمله برنامه‌‌های فنی-حرفه‌‌ای، طرح‌‌های مرتبط با کارآفرینی و «سال‌‌های فاصله»۸ را نیز درنظر داشته باشند.

به‌‌گفتۀ رابینسون: «تمام حرف من این است که دیدن و شناختن هویت راستین فرزندانمان بسیار لذت‌بخش‌تر است از تصور آنچه ما آرزو داریم باشند. و می‌‌دانم رسیدن به این نقطه همیشه آسان نیست، والدین طبعاً بهترین‌ها را برای فرزندشان می‌‌خواهند، و اغلب تصور می‌‌کنند فرزندانشان با پیروی از نظام‌های جاری بهترین نتیجه‌ها را خواهندگرفت». او می‌‌افزاید: دقت کنید و ببینید چه چیزهایی علاقۀ فرزندتان را برمی‌انگیزند، اگر دائماً مجبورید آن‌ها را در مسیری که مشتاقش نیستند هل بدهید، لازم است تجدید نظر کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را کیتی رایلی نوشته است و در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۸ با عنوان «Why Dropping Out of School Could Actually Help Your Kid, According to One Education Expert» در وب‌سایت تایم منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۹۸ با عنوان «شاید بهترین راه آموزش ترک تحصیل باشد» و ترجمۀ سارا زمانی منتشر کرده است.
•• کیتی رایلی (Katie Reilly) گزارشگر تایم است. حوزۀ علاقۀ او آموزش و پرورش و سیاست است و پیش از این برای رویترز و مرکز تحقیقاتی پیو کار کرده است.

[۱] You, Your Child, and School: Navigate Your Way to the Best Education
[۲] Do schools kill creativity
[۳] school-choice: برنامه‌­های مختلف تحصیلی در آمریکا که به خانواده‌­ها اجازه می­دهد در مدارسی غیر از مدارس دولتی موجود در محدودۀ مسکونی­ خود حضور یابند [مترجم].
[۴] charter schools: مدارس پیمانی (منشوری، یا هیأت­‌امنایی)، مدارسی هستند که توسط دولت تامین بودجه می‌­شوند، اما می­‌توانند به­‌صورت مستقل از مدارس رسمی و سنتی، برنامه­‌های آموزشی خود را باتوجه به نیاز جامعۀ هدف خود سازماندهی نمایند [مترجم].
[۵] voucher programs: ازجمله برنامه­‌های «آزادی انتخاب مدرسه» که با اعطای کوپن یا کمک­‌هزینه­‌های تحصیلی به دانش­‌آموزان به آن‌ها اجازه می­‌دهد در مدارس یا برنامه­‌های آموزشی منتخب خود شرکت جویند [مترجم].
[۶] Ivy League : گروهی متشکل از ۸ دانشگاه خصوصی برتر در آمریکای شمالی [مترجم].
[۷] unschooling
[۸] gap years: سال­‌های وقفه­ بین اتمام دورۀ آموزش متوسطه و ورود به دانشگاه [مترجم].

تحصیل

چرا دکتری خواندن غالباً هدر دادن وقت است؟

| تا مدتی پیش، مدرک دکتری علی رغم تمام سختی‌هایی که برای گرفتن داشت، مزایای فراوانی نیز داشت و لااقل با آن مدرک می‌شد به راحتی وارد بازار کار شد. اما امروزه دیگر از این خبرها نیست. مطلب زیر در اکونومیست منتشر شده و ترجمان، آن را ترجمه کرده است. خواندن مطلب زیر شاید بتواند برای فهم بهتر از وضع مدرک دکتری در این روزها به ما کمک کند.

در عصرگاه قبل از روز قدیسین ۱۵۱۷، مارتین لوتر تزهای ۹۵ گانه‌اش را بر در کلیسایی در ویتنبرگ آویخت. در آن روزگار، هر تز صرفاً موضعی بود که فردی خواهان بحث و استدلال بر سر آن بود. لوتر راهبی آگوستینی‌ بود که ادعا می‌کرد مسیحیان نمی‌توانند راه ورود به بهشت را با پول بخرند. در روزگار ما، تز دکتری هم یک ایده است و هم نمایانگر دوره‌ای از پژوهش اصیل. نوشتن یک تز هدفی است که صدها هزار دانشجویی که سالانه وارد دورۀ دکتری می‌شوند به دنبال آنند.

در بیشتر کشورها مدرک دکتری یکی از ملزوماتِ اصلی برای اشتغال در دانشگاه است. این مدرک مقدمه‌ای است برای قدم گذاشتن در جهانی از پژوهش‌های مستقل. تز دکتری شاهکار فکری هر فرد است، ماحصل کار دانشجو در همکاری نزدیک با استاد راهنمایش. پیش‌نیازهای اخذ مدرک دکتری در کشورها، دانشگاه‌ها و حتی در رتبه‌های مختلف تفاوت‌های زیادی با هم دارد. بعضی از دانشجویان، نخست دو سال را صرف کار بر روی مدرک یا دیپلم دورۀ فوق‌لیسانس می‌کنند. بعضی از آنان حقوقی دریافت می‌کنند؛ و بعضی دیگر در این راه باید پول هم بدهند. بعضی از دانشجویان دکتری فقط به پژوهش مشغول می‌شوند و بعضی مکلفند کلاس‌ها و آزمون‌هایی را هم بگذرانند و بعضی نیز ملزم می‌شوند به دانشجویان مقاطع پایین‌تر تدریس کنند. متن یک تز در ریاضیات ممکن است چند ده صفحه باشد و در تاریخ، بیشتر از صدها صفحه. و تازه‌فارغ‌التحصیلان دکتری ممکن است در حوالی بیست‌سالگی‌شان باشند، یا جان‌به‌لب‌رسیدگانی بالای چهل سال.

یکی دیگر از چیزهایی که بسیاری از دانشجویان دکتری در آن مشترکند، نارضایتی است. بعضی از آن‌ها کارشان را «برده‌داری» توصیف می‌کنند. کار در هفت روز هفته، ده ساعت در روز، با دستمزد پایین و دورنماهای نامشخص، ویژگی شایع این مقطع است. می‌دانید که «دانشجوی تحصیلات تکمیلی بودن» بیشتر به یک ریشخند می‌ماند، وقتی دفترتان دکوراسیون بهتری از خانه‌تان داشته باشد و طعم مورد علاقه‌تان نودِل آماده. یکی از دانشجویان که به قول خودش در به در دنبال جایی می‌گردد که یک پیتزای مجانی گیر بیاورد، می‌گوید: «خود دانشگاه نیست که آدم را دلسرد می‌کند»؛ «آنچه باعث سرخوردگی می‌شود، این است که می‌فهمی نقطۀ پایان از دسترس تو بیرون است».

نالیدن دانشجوهای دکتری چیز جدیدی نیست؛ اما ظاهراً معضل اصلی در سیستم‌هایی نهفته است که دکتراهای پژوهشی‌-نظری عرضه می‌کنند (دکتراهای حرفه‌ای‌-کاربردی در حوزه‌هایی مثلِ حقوق، تجارت و پزشکی ارزش عینی‌تری دارند). عرضۀ فارغ‌التحصیلان بیش از اندازه است. مدرک دکتری طراحی شد که افرادی برای مشاغل دانشگاهی تربیت شوند؛ اما شمار موقعیت‌های کاری دارندگان دکتری هیچ نسبتی با شمار فرصت‌های شغلی موجود ندارد. درعین‌حال، پیشگامان تجارت دربارۀ کمبود مهارت‌های بالا گلایه می‌کنند و می‌گویند مقاطع دکتری چیزهایی را که لازم است آموزش نمی‌دهند. منتقدان تندوتیز نیز دکتراهای پژوهشی را با ترفند پانزی یا همان شرکت‌های هرمی۱ مقایسه می‌کنند.

مزایای ثروت
برای مدتی مدید، حتی مقطع اولیۀ دانشگاهی، امتیازی بود برای قلیلی از ثروتمندان؛ و بسیاری از کارکنان دانشگاهی مدرک دکترایی نداشتند. اما پس از جنگ جهانی دوم، همراه با گسترش تحصیلات عالی، این انتظار افزایش یافت که مدرسان دانشگاه مدارک بالاتری داشته باشند. دانشگاه‌های آمریکا در این زمینه بر دیگران پیشی گرفتند؛ در ۱۹۷۰، آمریکا به تنهایی یک سوم دانشجویان جهان و نیمی از فارغ‌التحصیلان دکتری در علوم و فناوری را در خود جای داده بود (در همین دوره، جمعیت آمریکا ۶ درصد جمعیت جهان بود). از آن هنگام، خروجی سالانۀ فارغ‌التحصیلان دکتری در آمریکا دو برابر شده و به ۶۴ هزار نفر رسیده است.

سایر کشورها هم در حال تکاپو و جبران عقب‌ماندگی‌شان هستند. طی سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶ شمار دکتری‌های ثبت‌شده در همۀ کشورهای سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD) به ۴۰ درصد بالغ شد، در مقایسه با ۲۲ درصد در آمریکا. شتاب فارغ‌التحصیلان دکتری، افزایش سریع و بسیار چشمگیری در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلوواکی داشته است. حتی ژاپن که شمار جمعیت جوانش در حال کاهش است، حدود ۴۶درصد بیشتر درجۀ دکتری تولید کرده است. بخشی از این رشد منعکس‌کنندۀ بسط تحصیلات دانشگاهی در خارج از آمریکاست. ریچارد فریمن، اقتصاددانی در دانشگاه هاروارد که روی «بازار کار» پژوهش می‌کند، می‌گوید از ۲۰۰۶، آمریکا فقط ۱۲ درصد دانشجویان جهان را در خود جای داده است.

اما دانشگاه‌ها دریافته‌اند که دانشجویان دکتری، نیروی کاری ارزان، با انگیزۀ بالا و قابل‌جایگزین هستند. هر چه دانشجویان دکتری بیشتر باشند، دانشگاه‌ها می‌توانند پژوهش‌های بیشتری انجام دهند و در پاره‌ای از کشورها این افزایش به معنای کادر آموزشی بیشتر با حقوق کمتر است. یک دستیار آموزشی در ییل ۲۰ هزار دلار در سال برای ۹ ماه تدریس دریافت می‌کند؛ در حالی که میانگین پرداخت به یک استاد تمام در آمریکا در سال ۲۰۰۹، ۱۰۹ هزار دلار بود؛ رقمی بالاتر از میانگین پرداختی به قضات و دادرس‌ها.

در واقع، عرضۀ فارغ‌التحصیلان دکتری، از همۀ تقاضاهای دانشگاهی برای کادر تدریس، بسیار فراتر رفته است. در کتابی جدید، اندرو هاکر و کلودیا دریفوس (که به ترتیب استاد دانشگاه و روزنامه‌نگارند) گزارش کرده‌اند که آمریکا در خلال سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ بیش از ۱۰۰ هزار فارغ‌التحصیل دکتری تولید کرده است. اما در همین بازۀ زمانی، فقط ۱۶ هزار استاد جدید جذب شده‌اند. به‌کارگیری هر چه بیشتر دانشجویان دکتری برای تدریس در مقطع کارشناسی، شمار مشاغل تمام‌وقت را کاهش داده است. حتی در کانادا که خروج فارغ‌التحصیلان دکتری، رشد نسبتاً ملایمی داشته، دانشگاه‌ها در سال ۲۰۰۷، ۴۸۰۰ مدرک دکتری اعطا کرده‌اند، اما فقط ۲۶۱۶ استاد تمام وقت را استخدام کرده‌اند. به نظر می‌رسد که در حال حاضر، تنها شمار اندکی از کشورهای در حال توسعۀ سریع مثل برزیل و چین هستند که کمبود فارغ‌التحصیل دکتری دارند.

مسیری کوتاه در عرضه و تقاضا
در حوزۀ پژوهش نیز همین داستان تکرار می‌شود. در سال‌های اخیر، دانشجویان دکتری و پرسنل قراردادی معروف به «فوق‌دکتری» -که یک دانشجو آن را «ورم‌کردن زنندۀ دانشگاه‌ها» توصیف می‌کند- بیشتر پژوهش‌ها را انجام می‌دهند. در حوزۀ مدارک فوق‌دکتری نیز با عرضۀ بیش از حد مواجهیم. دکتر فریمن از اطلاعات پیش از سال ۲۰۰۰ نتیجه گرفت که اگر مشاغل دانشکده‌های آمریکایی در علوم طبیعی سالانه حدود ۵درصد افزایش می‌یافت، فقط ۲درصد دانشجویان می‌توانستند شغلی داشته باشند. در کانادا ۸۰ درصد فوق‌دکتری‌ها درآمدی برابر با ۳۸۶۰۰ دلار یا کمتر در یکسال دارند، البته پیش از کسر مالیات؛ مبلغی که معادل میانگین دستمزد یک کارگر ساختمانی است. افزایش فوق‌دکتری‌ها مانع دیگری بر سر راه پست دانشگاهی ایجاد کرده است. امروزه در بعضی مناطق، گذراندن ۵ سال به عنوان فوق‌دکتری، پیش‌نیاز رسیدن به یک شغل مطمئن تمام وقت است.

این لشکر پژوهشگران دکتری و فوق‌دکتری با دستمزد پایین، توان پژوهشی دانشگاه‌ها و به تبع آن، ظرفیت پژوهشی کشورها را تقویت می‌کند؛ اما این امر همیشه چیز خوبی نیست. وقتی رسوم و مدها تغییر می‌کنند، ذهن‌های درخشان و آموزش‌دیده هرز می‌روند. عصر پساماهواره رشد سریع فارغ‌التحصیلان دکتری فیزیک را به وقفه‌ای ناگهانی دچار کرد، همان‌طور که جنگ ویتنام بودجۀ علوم را بلعید. برایان شوارتس، استاد فیزیک در دانشگاه اوربن نیویورک، می‌گوید که در دهۀ ۱۹۷۰، چیزی حدود ۵ هزار فیزیک‌دان مجبور شدند دنبال شغلی در سایر حوزه‌ها بگردند.

در آمریکا ظهور اتحادیه‌های دانشجو-استادانِ در حال تحصیل در دورۀ دکتری، بازتابی است از فروپاشی یک قرارداد نانوشته میان دانشگاه‌ها و دانشجویان دورۀ دکتری: دستمزدی خجالت‌آور در حال حاضر، برای یک شغل دانشگاهی خوب در آینده.

مدرس-‌دانشجوها در دانشگاه‌های دولتی مثل دانشگاه ویسکانسین‌ ‌مدیسون در اوایل دهۀ ۱۹۶۰ اتحادیه‌هایی را تشکیل دادند، اما عضویت در این اتحادیه‌ها اخیراً افزایش یافته است. هم‌اینک اتحادیه‌ها به دانشگاه‌های خصوصی نیز کشیده شده‌اند؛ اگرچه در ییل و کورنل، مقامات دانشگاه و بعضی از دانشکده‌ها با این استدلال که دانشجویان دکتری شاغل به تدریس، کارگر نیستند، بلکه کارآموزند، در برابر درخواست‌های اتحادیه‌ها مقاومت می‌کنند. در سال ۲۰۰۲ دانشگاه نیویورک، نخستین دانشگاهی بود که یک اتحادیۀ دانشجو-استادان را به رسمیت شناخت، اما سه سال بعد، مذاکره با آن را قطع کرد.

در پاره‌ای کشورها، همچون بریتانیا و آمریکا، دستمزد ناچیز و دورنمای شغلی نامطمئن، در دانشجویان دکتری خارجی نمود پیدا می‌کند. بنا به محاسبۀ دکتر فریمن، در سال ۱۹۹۶ تنها ۲۳ درصد دکتری‌های علوم و مهندسی در آمریکا به دانشجویان زادۀ خارج از آمریکا داده شده بود. در سال ۲۰۰۶ این سهم به ۴۸ درصد افزایش یافته بود. دانشجویان خارجی تحمل بیشتری در برابرِ شرایط کاری نامطلوب‌تر دارند؛ و عرضۀ کار خارجی ارزان و ماهرانه نیز سطح دستمزدها را پایین نگه می‌دارد.

طرفداران مدرک دکتری استدلال می‌کنند که این مدرک همچنان ارزشش را دارد، حتی اگر به اشتغال آکادمیک دائمی منجر نشود. این طور نیست که هر دانشجوی ورودی مقطع دکتری خواهان شغلی آکادمیک باشد و بسیاری از آنان با موفقیت وارد مشاغل بخش خصوصی مثلاً در حوزۀ پژوهش‌های صنعتی می‌شوند. این ادعا درست است؛ اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع، بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان از چنین وضعی ناامید و دلسرد شده‌اند. در آمریکا فقط ۵۷ درصد دانشجویان دکتری ده سال پس از زمان ثبت‌نام، به مدرک دکتری می‌رسند. در علوم انسانی که غالب دانشجویان برای تحصیل دکتری شهریه پرداخت می‌کنند، این نرخ به ۴۹ درصد می‌رسد. بدتر از این، در حالی که در سایر رشته‌ها دانشجویان در همان سال‌های نخست، کشتی را ترک می‌کنند، در علوم انسانی، دانشجویان مثل صدف کوهی به کار می‌چسبند تا آن که در نهایت خسته شوند و دست بکشند. این دانشجویان تحصیلشان را به عنوان زبدگان دانشگاهی کشور آغاز می‌کنند. پژوهش در یکی از دانشگاه‌های آمریکا نشان می‌دهد که کسانی که تحصیلاتشان را به سرانجام می‌رسانند، باهوش‌تر از کسانی نیستند که تحصیل خود را رها می‌کنند. نظارت و سرپرستی ضعیف، دورنمای شغلی نامناسب یا کمبود مالی، باعث می‌شود که بنیه و توانایی آنان ته بکشد.

حتی ممکن است فارغ‌التحصیلانی که خارج از دانشگاه‌ها کار پیدا می‌کنند، از پس گذران زندگی برنیایند. دوره‌های دکتری آن قدر تخصصی شده‌اند که دفاتر کاری دانشگاه برای استفاده از دستیاری فارغ‌التحصیلان جویای کار تقلا می‌کنند، و مدیر گروه‌ها تمایل چندانی ندارند که از دانشجویانی که دانشگاه را ترک می‌کنند، استفاده کنند. یک تحقیق در سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی نشان می‌دهد که ۵ سال پس از دریافت مدرک، بیش از ۶۰ درصد فارغ‌التحصیلان دکتری در اسلواکی و بیش از ۴۵ درصد در بلژیک، جمهوری چک، آلمان و اسپانیا همچنان با قراردادهای موقت مشغول کارند؛ بسیاری از آنان در مقطع فوق‌دکتری بودند. حدود یک سوم فارغ‌التحصیلان دکتری در اتریش، در مشاغل غیرمرتبط با مدرکشان مشغول به کارند. در آلمان ۱۳ درصد فارغ‌التحصیلان دکتری به مشاغل دون‌پایه رضایت می‌دهند. این رقم در هلند به ۲۱ درصد می‌رسد.

اضافه درآمدی بسیار ناچیز
فارغ‌التحصیلان دکتری، در نهایت، بیشتر از دارندگان مدرک لیسانس درآمد دارند. یک تحقیق ژورنال برنامه‌ریزی و مدیریت آموزش عالی۲ که توسط برنارد کیسی انجام شده، نشان می‌دهد که مردان بریتانیایی دارای مدرک کارشناسی، ۱۴ درصد بیش از کسانی که می‌توانستند به دانشگاه بروند، اما انتخاب دیگری کرده‌اند، درآمد دارند. اضافه درآمد برای یک فارغ‌التحصیل دکتری ۲۶ درصد است. اما این اضافه درآمد برای مدرک کارشناسی ارشد، که می‌توان یک‌ساله به آن دست یافت، تقریباً بالاست؛ در حدود ۲۳ درصد. در پاره‌ای رشته‌ها، این اضافه درآمد برای فارغ‌التحصیل دکتری کاملاً به صفر می‌رسد. فارغ‌التحصیلان دکتری در ریاضیات و کامپیوتر، علوم اجتماعی و زبان، نسبت به دارندگان مدرک کارشناسی ارشد در همان رشته، هیچ اضافه درآمدی ندارند. در واقع، اضافه درآمدِ یک فارغ‌التحصیل دکتری نسبت به درآمد یک کارشناسی ارشد در رشته‌های مدیریت و فناوری، معماری و آموزش، بسیار ناچیز است. فقط در پزشکی و سایر علوم مرتبط، و تجارت و مطالعات مالی، این اضافه درآمد آن قدر بالا هست که گرفتن مدرک دکتری به زحمتش بیرزد. در مجموعِ همۀ رشته‌ها، حکم حقوقی یک فارغ‌التحصیل دکتری نسبت به دارندۀ مدرک کارشناسی ارشد، فقط شامل ۳ درصد اضافه درآمد است.

دکتر شوارتس، فیزیک‌دان نیویورکی، می‌گوید مهارت‌هایی که در یک دورۀ دکتری کسب می‌شود، می‌تواند به راحتی در دوره‌های بسیار کوتاه‌تری کسب شود. به گفتۀ او سی سال قبل، شرکت‌های وال‌استریت فهمیدند که بعضی فیزیک‌دانان می‌توانند محاسبات دیفرانسیل را انجام دهند و آن‌ها را استخدام کردند تا «کوانت‌ها»۳، تحلیلگران و کارگزاران بورس بشوند. امروزه دوره‌های کوتاهی برای آموزش ریاضیات پیشرفته به منظور استفاده در بازار مالی وجود دارد. دکتر شوارتس می‌گوید «یک فیزیک‌دان دارندۀ مدرک دکتری نمی‌تواند با کسی که دورۀ آموزش معادلات دیفرانسیل را گذرانده رقابت کند».

بسیاری از دانشجویان اظهار می‌کنند که رشته‌شان را از سر علاقه دنبال نمی‌کنند و خودِ تحصیلات هدف اصلی است، نه موضوع آن. فقط بعضی از آنان تصوری اجمالی از جایی دارند که تحصیلاتشان به آن ختم می‌شود. در تحقیقی دربارۀ فارغ‌التحصیلان دکتری در بریتانیا حدود یک سوم از آنان پذیرفته‌اند که دکترایشان را تا حدودی برای ادامۀ تحصیل یا طفره‌رفتن از کاریابی دنبال کرده‌اند. تقریباً نیمی از دانشجویان مهندسی نیز همین وضع را داشته‌اند. دانشجویان علوم پایه می‌توانند به‌راحتی به عوایدی دست یابند و ازاین‌رو، به دنبال گرفتن دکتری می‌روند. اما به موازات فواید، باقی‌ماندن در دانشگاه خساراتی هم دارد. کارگران با «تحصیلات بیشتر» که بیشتر از آنچه برای یک شغل لازم است، آموزش می‌بینند احتمالاً رضایت و بهرۀ کمتری نصیبشان می‌شود و احتمال بیشتری دارد که شغلشان را ترک کنند.

دانشگاهیان با این پرسش مواجهند که آیا مدرک دکتری در مقایسه با شگفتی‌هایی که در انبوه هنرها و فرهنگ‌های مختلف موجود در جهان، انتظارشان را می‌کشد، ارزش دارد؟ آن‌ها بر این باورند که دانش از دانشگاه‌ها به جامعه سرازیر می‌شود و جامعه را پربارتر و سالم‌تر می‌کند. شاید این دیدگاه درست باشد؛ اما باز هم گذراندن مقطع دکتری ممکن است انتخاب بدی باشد.

علایق دانشگاه‌ها و دانشگاهیان رسمی، همپوشانی چندانی با علایق دانشجویان دکتری ندارد. دانشجویان درخشان‌تر هر چه بیشتر در دانشگاه‌ها باقی بمانند، برای دانشگاه‌ها بهتر است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی باعث کسب امتیازات بیشتر برای دانشگاه و سوابق پژوهشی بیشتر اساتید راهنما می‌شوند. دانشگاه‌ها دانشجویان باهوش کارشناسی را دست‌چین می‌کنند و آنان را به عنوان فارغ‌التحصیلان بالقوه آماده می‌کنند. مقصودشان دست‌کم در آغاز، این نیست که نوجوانان زیرک را کنار بگذارند. یک دانشجوی دختر از این سخن می‌گفت که در آغاز به او وعدۀ فرصت‌های درخشانی داده بودند، اما پس از ۷ سال تلاش سخت، او را با جوکی دربارۀ پیدا کردن شوهری ثروتمند، دست به سر کرده بودند. مونیکا هریس، استاد روان‌شناسی دانشگاه کنتاکی، یک استثنای نادر است. او بر این باور است که فارغ‌التحصیل دکتری بیش از اندازه تولید شده و او از قبول این وضع، سر باز زده است. اما چنین پیشگیری یک‌طرفه‌ای از زادوولد دانشگاهی، نادر است. اخیراً از یکی از رؤسای آیوی‌لیگ دربارۀ عرضۀ بیش از حد دکتری سوالی پرسیدم و او در پاسخ گفت که اگر دانشگاه‌های درجۀ یک پا پس بکشند، دیگران پیش می‌آیند و این مقطع را عرضه می‌کنند.

پیگیری‌های اصیل
بسیاری از معایب گذراندن مقطع دکتری کاملاً معلوم است. گزارشگر شما از یک دهۀ قبل متوجه آن‌ها بوده است، در حالی که از طریق یک دکتری عمدتاً بی‌وجه در حوزۀ نظری در حال تقلا بوده است. همزمان با تلاش اروپایی‌ها برای نظم و نسق بخشیدن به آموزش عالی، پاره‌ای از مؤسسات برای تعلیم ساختارمندتر فشار می‌آورند که این فشارها معمولاً به نوعی دکتری آمریکایی ختم می‌شود.

سازمان‌هایی که هزینۀ پژوهش‌ها را تأمین می‌کنند، دریافته‌اند که بسیاری از فارغ‌التحصیلان دکتری، تبدیل مهارت‌هایشان را در بازار شغلی، دشوار می‌یابند. نوشتن گزارش‌های آزمایشگاهی، ارائۀ سخنرانی‌های دانشگاهی و ارائۀ گزارش‌های نوشتاری شش‌ماهه، در کمال شگفتی می‌تواند در جهانی که در آن، دانش فنی باید به‌سرعت شبیه‌سازی و به صورتی ساده، به طیف وسیعی از مخاطبان ارائه شود، دردسرساز باشد. امروزه بعضی از دانشگاه‌ها به دانشجویان دکتری خود دوره‌هایی از پرورش مهارت‌های نرم همچون ارتباط و کار تیمی ارائه می‌کنند که می‌تواند در بازار کار به دردشان بخورد. در بریتانیا، یک نیوروت پی‌اچ‌دی۴ چهارساله، مدعی پرورش چنان مهارت‌هایی در فارغ‌التحصیلان است.

ملاک‌ها و انگیزه‌ها نیز می‌تواند تغییر کند. بعضی از گروه‌ها یا مقامات دانشگاهی، شمار فارغ‌التحصیلان دکتری را به عنوان نموداری از موفقیت تلقی کرده و برای تولید بیشتر آن، رقابت می‌کنند. اما برای دانشجویان دکتری، این ملاک سنجش بیشتر به درد می‌خورد که چقدر سریع به شغل می‌رسند و چه مقدار درآمد خواهند داشت.

در پاره‌ای از نظام‌های آموزشی با این استدلال که طول کشیدن زمان تحصیل دکتری بیش از زمان پیش‌بینی‌شده باعث شده وضع دانشجویان بدتر شود، بر دانشگاه‌هایی که چنین اجازه‌ای می‌دهند، جریمه وضع می‌شود و این باعث افزایش ناگهانی دانشجویانی می‌شود که دوره‌شان را تکمیل می‌کنند.

بسیاری از کسانی که مقطع دکتری را آغاز می‌کنند، باهوش‌تر از همکلاسی‌هایشان هستند و در کارهایی که انجام داده‌اند، بهترین بوده‌اند. آن‌ها جوایز و پاداش‌ها را نصیب خود و دانشگاهشان می‌کنند. همان‌گونه که گروه جدیدی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی امسال در پژوهش خود نشان داده‌اند، تعداد اندکی از آن‌ها تمایل دارند که سیستمی که وارد آن شده‌اند، نفع و استفادۀ دیگران را در نظر بگیرد؛ آن‌ها معتقدند کار سخت و هوش برای موفقیت در دانشگاه کافی نیست و بسیاری از آن‌ها فکر می‌کنند خارج از نظام دانشگاهی بهتر عمل می‌کنند. شاید آن‌ها مهارت‌های پژوهشی خود را برای نگرشی دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تر دربارۀ موقعیت‌های دانشگاهی دیگر به کار گیرند. کسی باید پایان‌نامه‌ای در این باره بنویسد.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Why doing a PhD is often a waste of time» در وب‌سایت اکونومیست منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۹۸ با عنوان «چرا دکتری خواندن غالباً هدر دادن وقت است؟» و ترجمۀ علی کوچکی منتشر کرده است.

[۱] ترفند پانزی نوعی سرمایه‌گذاری کلاهبردارانه است که بی‌آن‌که سودی واقعی در اثر فعالیتی اقتصادی توسط شرکت، کسب و به سرمایه‌گذاران داده شود، با افزایش عواید از طریق جذب سرمایه‌گذاران خرد، پاسخگوی مطالبات اعضای بالای هرم می‌شود. این ترفند، نوعی ترفند هرمی است. و در دهه‌های گذشته بارها توسط شرکت‌هایی در ایران نیز به کار گرفته شد که عملاً هیچ فعالیت اقتصادی واقعی سودآوری نداشتند. نام ترفند پانزی از چارلز پانزی در ایالات متحده گرفته شده که در دهۀ ۱۹۲۰ با استفاده از این ترفند، رسوایی بزرگی به بار آورد [مترجم].
[۲] Journal of Higher Education Policy and Management
[۳] Quants یا Quantitative analyst؛ متخصصان روش‌های ریاضیاتی و آماری در بازار مالی که به مدیریت ریسک، تجارت الگوریتم و مدیریت سرمایه‌گذاری می‌پردازند [مترجم].
[۴] نیوروت پی‌اچ‌دی (New Route PhD) یا اینتگریتد پی‌اچ‌دی (Integrated PhD) یک دورۀ دکتری پیوسته ۴ تا ۵ ساله است که معمولاً یک سال برای فوق لیسانس و بقیۀ آن صرف آموزش، کار عملی و پژوهش پیشرفته می‌شود [مترجم].