عصر جدید

چرا نباید به عصر جدید خرده گرفت؟

جامعه و تاریخ | رسانه و ارتباطات | سواد رسانه‌ای

| طی ده سال اخیر، با برنامه‌ریزی‌های انجام شده مهمترین هدف صداوسیما بازگرداندن مخاطبانی بود که طبق نظرسنجی‌ها، در برهه‌ای تا 40 درصد نیز کاهش پیدا کرده بود.

با شروع برنامه «عصر جدید» موجی از انتقادات نسبت به ماهیت، محتوا و فرم این برنامه مطرح شد. یکی از مواردی که در این میان پررنگ شده بود، خالی بودن این برنامه از تفکر بومی و فاصله آن با ریشه‌های اصیل عقیدتی است. طرح این انتقاد به قدری اهمیت دارد که در مقابل ارائه پاسخی متقن به آن ضروری به نظر می‌رسد. در این مطلب ضمن تاکید بر لزوم تعامل بین رسانه و مخاطب، به تاثیر کنداکتور بر جذب حداکثری مخاطب و سیاست مدیران صداوسیما در این زمینه اشاره می‌شود. در پایان نیز تصمیم مسئولین صداوسیما برای تولید و پخش «عصر جدید» مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

هویت اجتماعی در گرو تصمیمات رسانه‌ای

در روزگاری که مهمترین نزاع رسانه‌ها بر سر مخاطب است، نادیده گرفتن این عنصر مهم رسانه‌ای می‌تواند بزرگترین اشتباه و تصمیم یک مدیر رسانه‌ای باشد. محصولات تولید شده در رسانه‌ها آنقدر متنوع شده‌اند که کم‌ترین تلاش برای رقابت در این فضا، بزرگترین شکست را برای سازمان‌های رسانه‌ای در پی ‌خواهد داشت. در این میان سیاست‌های صداوسیما به واسطه ریشه‌های مذهبی جامعه و ماهیت وابسته‌ای که به ساختار سیاسی و عقیدتی دارد، برنامه‌های تلویزیونی را محدود به حداقل‌هایی در فرم و محتوا کرده است.

به همین سبب می‌توان گفت که صداوسیما در موقعیت فعلی چندگام از باقی رقیبان خود عقب مانده و برای جبران مجبور است در برنامه‌سازی به فرم‌های پرمخاطبی تن بدهد که کمترین برخورد را با خطوط قرمز سازمانی داشته باشد. فرم استعدادیابی و برنامه «عصر جدید» یکی از این قبیل برنامه‌ها است که در  بدبینانه‌ترین حالت ممکن هدفگذاری اصلی آن صرف سرگرم‌کردن مخاطب است.

در نظریه‌های رسانه‌ای علم ارتباطات «قدرت رسانه» یکی از مهمترین مفاهیم مورد جدل بین صاحب‌نظران است. با وجود آن که بین عالمان حوزه رسانه، اشتراک نظر بر میزان تاثیرپذیری مخاطبان از رسانه‌ها وجود ندارد اما در تمام خاستگاه‌های فکری به نقش رسانه‌ها بر جهت‌دهی به رفتار و تصمیم‌های جامعه به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم اشاره شده است. مخاطب انقدر اهمیت دارد که از یک طرف برخورد حذفی با آن به حیات رسانه پایان می‌دهد و استمرار و ایجاد یک چرخه پایدار برای تعامل با آن می‌تواند حیات رسانه‌ها را تضمین کند و از طرفی دیگر تعداد مخاطبان، میزان تاثیرگذاری رسانه‌ها را مشخص می‌کند.

در این فضا رسانه‌ها می‌توانند با واسطه یا بی‌واسطه تغییراتی هویتی در جامعه ایجاد کنند و به ابزاری قدرتمند برای تاثیرگذاری تبدیل ‌شوند. در این بین باید برای مدیران رسانه‌ای و تصمیم‌گیران تلویزیونی که مهمترین ابزار قدرت را در دست دارند به صورت پیش‌فرض دو وظیفه اساسی را در نظر گرفت:

1-        باید با سیاست‌های خود، تاثیرپذیری مخاطب را از رسانه‌هایی که سیاست‌های متعارضی با خود دارند، کاهش دهند. در این موقعیت، نگاه به مخاطب صرفا جنبه کمی پیدا می‌کند و تثبیت درصد تعداد مخاطبان و افزایش آن‌ها اولویت دارد.

2-        باید با تبیین یک سیاست‌نامه محتوایی، برای مخاطب خود برنامه‌هایی را در راستای اعتلای نظام فکری مدنظرش تولید کند. در این رویکرد نگاه مدیر رسانه به مخاطب کیفی است و برای او مهم است که چه محتوایی را برای مخاطبش تدارک ببیند.

اجرای هر کدام از تصمیمات مذکور می‌تواند منجر به تولید برنامه‌هایی متفاوت با یکدیگر شوند. تصمیم‌گیرنده در حالت اول از اضمحلال هویت اجتماعی جلوگیری می‌کند و حالت دوم به دنبال استحکام هویت اجتماعی است. بدیهی است که برای رسیدن به مرحله دوم باید گام اول را با موفقیت برداشت. تولید برنامه «عصر جدید» متاثر از تصمیم‌های مدیران رسانه برای تثبیت و افزایش کمیت مخاطبان صداوسیما است؛ پس نه تنها نباید به آن به دیده مذمت نگاه کرد که باید به واسطه مخاطبی که جذب و بستری که برای تولید و پخش برنامه‌هایی محتوامحور فراهم کرده است، مورد توجه و حمایت قرار بگیرد.

 

«سرگرمی» مهمترین ابزار برای بازگرداندن مخاطب صداوسیما

همانطورکه گفته شد، مخاطب جزئی لاینفک از رسانه و تلویزیون است. طی ده سال اخیر، با برنامه‌ریزی‌های انجام شده مهمترین هدف صداوسیما بازگرداندن مخاطبانی بود که طبق نظرسنجی‌ها، در برهه‌ای تا 40 درصد نیز کاهش پیدا کرده بود؛ و طبق یکی از آخرین نظرسنجی‌هایی که در مرکز افکارسنجی ایسپا انجام شده بود این میزان در بهار سال 1398 تا حدود 70 درصد افزایش پیدا کرد.

در این مسیر جدی‌ترین ابزار رسانه برای بازگرداندن مخاطب، برنامه‌هایی بودند که بار سرگرم‌کننده آن‌ها بیش از محتوایشان اهمیت داشت و تولید برنامه‌های محتوامحور در فرع برنامه‌های سرگرمی‌محور قرار گرفت. در همین راستا طی این سال‌ها «پرایم تایم» تلویزیون به برنامه‌هایی که عموم آن‌ها صرفا رویکردی سرگرم‌کننده داشتند، اختصاص پیدا کرد. این برنامه‌ها که «عصر جدید» به عنوان یک نمونه متاخر از آن‌ها است، ظرفیت تاثیرگذاری را افزایش داده‌اند و در تلاش هستند تا درصد مخاطبان تلویزیون را به یک ثبات نسبی برسانند. تغییر رویکرد صداوسیما در تولید و توزیع محتوا موجب شد تا به نقطه‌ای بازگردد که ده سال پیش آن را از دست رفته می‌پنداشت.

«کنداکتور» فرصتی برای جذب مخاطب

کنداکتور یکی از مهمترین عرصه‌های رقابت شبکه‌ها در دنیا برای جذب مخاطب داخلی و بین‌المللی است و سازمان‌های رسانه‌ای برای آن اهمیت ویژه‌ای قائل هستند. در دنیا برای کنداکتورنویسی استراتژی‌های متفاوتی درنظر گرفته می‌شود که از یکسو افزایش مخاطب را در نظر می‌گیرد و از سوی دیگر محتوا در آن اهمیت پیدا می‌کند. با توجه به ظرفیتی که‌ مخاطبان در ساعت‌های مختلف برای تلویزیون می‌سازند، توزیع برنامه‌های تلویزیونی در زمان‌های مختلف باید به صورتی هدفمند و به دقیق‌ترین شیوه ممکن انجام گیرد. در استراتژی‌های نوین کنداکتور نویسی به‌منظور آشنایی با میل و خواسته‌هاي مخاطبان، میزان نیاز و علاقه‌ آن‌ها به تولید انواع برنامه‌ها مورد نظرسنجی قرار می‌گیرند.

 

در دنیا برای کنداکتورنویسی استراتژی‌های متفاوتی درنظر گرفته می‌شود که از یکسو افزایش مخاطب را در نظر می‌گیرد و از سوی دیگر محتوا در آن اهمیت پیدا می‌کند. با توجه به ظرفیتی که‌ مخاطبان در ساعت‌های مختلف برای تلویزیون می‌سازند، توزیع برنامه‌های تلویزیونی در زمان‌های مختلف باید به صورتی هدفمند و به دقیق‌ترین شیوه ممکن انجام گیرد.

 

در این میان تنظیم کنداکتور نه تنها درحوزه تولید و توزیع محتوا که در میزان درآمدزایی سازمان‌های رسانه‌ای و جذب تبلیغات پرسود از بنگاه‌های اقتصادی نیز تاثیرگذار است. برای نمونه تغییر در زمان برگزاری و به تبع آن پخش مسابقات راگبی در کشور استرالیا موجب افزایش مخاطب تلویزیونی و درآمد یک شبکه تلویزیونی از تبلیغات شد.

«پرایم تایم» که معمولا بازه زمانی آن از ساعت 19 تا ساعات پایانی شب است، یکی از مهمترین بازه‌های زمانی برای تلویزیون‌ها محسوب می‌شود و عدم برنامه‌ریزی دقیق برای آن می‌تواند شکست شبکه در سایر ساعت‌ها را نیز در پی داشته باشد. به همین واسطه، برنامه‌هایی که به صورت بالقوه بیشترین مخاطب را نسبت به دیگر برنامه‌ها دارند، باید در اولویت پخش تلویزیونی قرار بگیرند.

برنامه‌ریزی مناسب برای پخش برنامه‌های مناسب در «پرایم تایم» به مخاطب این حس را القا می‌کند که می‌توانند در خارج از «پرایم تایم» نیز فرصت بیشتری را به شبکه بدهد؛ چراکه در پرمخاطب‌ترین زمان روز برای او برنامه‌ریزی دقیق‌تری نسبت به سایر شبکه‌ها داشته است. باقی ساعات با وجود آنکه نسبت به پرایم تایم مخاطب کمتری دارند، اما کم اهمیت نیستند چرا که نسبت زمانی بیشتری را در جدول پخش روزانه به خود اختصاص داده‌اند و چه بسا مجموع مخاطبان ساعات خارج از پرایم تایم از خود آن بیشتر باشد. پس با برنامه‌ریزی هدفمند می‌توان در این بازه زمانی برنامه‌هایی را که از لحاظ محتوایی اهمیت بالایی دارند برای مخاطب پخش کرد. نمونه موفق این برنامه‌ها «آفتاب شرقی» است.

همانطور که پیش‌تر نیز گفته شد، برنامه‌های «پرایم تایم» به احتمال زیاد صرفا رویکردی سرگرم‌کننده دارند و هدف آن جذب حداکثری مخاطب است؛ شبکه سه نیز بخشی از آن را به پخش برنامه «عصر جدید» اختصاص داده است و با این کار ظرفیت شبکه را برای پخش برنامه‌های محتوایی در زمان‌های دیگر بیشتر کرده است. به این ترتیب مخاطب بیشتری در شبکه حضور پیدا می‌کند، درآمدزایی شبکه افزایش پیدا می‌کند و برنامه‌هایی که محتوای آن‌ها از اهمیت بالایی برخوردار هستند، فرصت تاثیرگذاری بیشتری پیدا می‌کنند.

عصر جدید با نظام عقیدتی حاکمیت در تعارض است یا به آن کمک می‌کند؟

پیش‌تر از اهمیت مخاطب و لزوم تولید برنامه‌های متنوع برای جلب رضایت او گفته شد. همچنین به این مسئله نیز مورد اشاره قرار گرفت که سیاست‌های فضای رسانه‌ای در ایران به برنامه‌سازان این اجازه را نمی‌دهد که در هر فرمی و با هرمحتوایی دست به تولید بزنند. به همین سبب، محدودیت‌هایی نظارتی در نهایت موجب محدود شدن انتخاب برنامه‌سازان در صداوسیما شده است. با این وجود عصر جدید به عنوان یک برنامه کپی شده از برنامه‌های استعدادیابی خارجی، یکی از متفاوت‌ترین برنامه‌هایی است که تا امروز در تلویزیون پخش  شده و طبق نظرسنجی‌ها به افزایش و تثبیت مخاطب نیز کمک کرده است.

آنچه که مشخص است طبق اصول نوین توزیع محتوای تلویزیونی، عصر جدید به خوبی توانسته ظرفیت شبکه 3 و صداوسیما را برای تاثیرگذاری بر مخاطب افزایش دهد که به واسطه آن برنامه‌های محتوایی نیز فرصت بیشتری برای دیده شدن پیدا کرده‌اند. مطرح کردن ایده‌ای مبنی بر تولید یک برنامه سرگرم‌کننده و در عین حال جهت‌دار، در فضای خلا اشتباه است. شاید رسیدن به این نقطه یک هدف مقدس رسانه‌ای باشد باشد اما نباید موجب توقف قطار تولید و توزیع رسانه شود. از طرفی نیز نباید از یک برنامه تلویزیونی انتظاری بیش از آنچه که گنجایش آن را دارد، داشت. عصر جدید با یک هدف مشخص و گنجایش معین برای تلویزیون تولید شد و وظیفه‌ای که بر عهده داشت را به شکل درستی به انجام رساند.

جای نقد یک برنامه صرف، باید با ارزیابی جدول کنداکتور و نظام توزیع شبکه 3 و صداوسیما، به این نتیجه رسید که شبکه‌های تلویزیونی چقدر توانسته‌اند از ظرفیت‌هایی که دارند، برای تولید و توزیع برنامه‌های هدفمند استفاده کنند.

منابع:
–          ارنبرگ، اندرو، باروایز، پاتریک. تلویزیون و مخاطبان آن، ترجمه فرهاد رادپور./ (1379). تهران‌: سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران‌، مرکز تحقیقات مطالعات سنجش برنامه‌ای‌.
–          کوئین، مک. راهنمای شناخت تلویزیون (ترجمه فاطمه کرمعلی و عصمت گیویان)./ (1384). تهران: اداره کل پژوهش‌های سیما.
–          مهدیزاده، محمد. نظریه‌های رسانه، اندیشه‌های رایج و دیدگاه‌های انتقادی./ (1389) تهران: مؤسسۀ همشهری.
–          ام.پرس، الیزابت.اثرات رسانه‌ای و جامعه (ترجمه مهدی منتظر قائم و احسان شاه قاسمی)./ (1387). تهران: مرکز تحقیقات صداوسیما.
–          اربابی، محمود، دیهمی، فرشته، حقیقی ابراهیم. برنامه‌ریزی پخش (کنداکتور) در تلویزیون./ (1394). تهران: دانشگاه صداوسیما
–          یک نوروز کاملا تلویزیونی. (1397، 2 اردیبهشت). برگرفته از :
 http://ispa.ir/Default/Details/fa/2038/%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C

 

 

عصر جدید

توهم استعدادیابی در عصر جدید

| جامعه و تاریخ | رسانه و ارتباطات | سواد رسانه‌ای

| قاب عصر جدید با کانالیزه کردن استعداد‌ها‌ و بازنمایی تنها بخشی از آنها، انگاره و تصور قالبی مخاطب را از استعداد محدود به چند نمونه کرده که از میان آنها، تنها مواردی استعداد قلمداد می‌شوند که به مرحله پایانی راه یافته اند.

تمدن غرب و ملالت‌ها‌ی آن باعث شد تا از انسان قرن بیست و یکمی، یک انسان کِسل و بی حوصله ساخته شود. زندگی پر است از خستگی‌ها‌ی روزمره و دلزدگی‌ها‌ی مدام از مصرف بی اندازه. از منظر دیگر اقتصاد پولی و سرمایه دارانه باعث ایجاد خلاء‌ها‌یی شد که انسان مدرن یارای پر کردن آن را نداشت. پس فرهنگ مدرن دست به کار شد تا به نیاز‌ها‌ و کمبود‌ها‌یی که خود ایجاد کرده بود پاسخ دهد. یکی از مهم ترین ابزارآلات پاسخ گویی سرگرمی ‌بود.

سرگرمی ‌که باید ملالت‌ها‌ و کسالت‌ها‌ی زندگی روزمره را رفع می‌کرد. در عصر جدید، سرگرمی ‌در تمامی ‌ساحت‌ها‌ی زندگی بشری حضور فعال دارد. سرگرمی‌ نقش بسیار مهمی‌در کنشگری مخاطبین ایفا می‌کند. مخاطب طرفدار امر جذاب و سرگرم کننده است. به فراخور این نیاز، فرم‌ها‌ی فرهنگی نیز دچار تحولات جدی شده اند. امروزه دانشجویان کلاسی را انتخاب می‌کنند که استادش به صورت سرگرم کننده ای تدریس می‌کند. آموزش همراه با سرگرمی ‌یک اصل در مدارس به حساب می‌آید و حتی مذهبیون، تنها پای سخنرانی می‌نشینند که سخنران آن سرگرم کننده تر سخنرانی می‌کند.

همانطور که ریچارد دایر در مقاله ای با عنوان” سرگرمی ‌و آرمان شهر” اشاره می‌کند، سرگرمی ‌تصویر چیزی بهتر(آرمان شهر) را در اختیار قرار می‌دهد تا به درون آن بگریزیم، یا تصویر چیزی که عمیقا می‌خواهیم اما در زندگی روزمره مان نمی‌یابیم.با سرگرمی ‌همیشه این گزاره را در ذهن می‌پرورانیم  که اوضاع می‌تواند از این بهتر باشد. ورای این مباحث، سرگرمی ‌همواره برای انسان‌ها‌ نیاز جدی و اساسی بوده است و تاریخ انسان شناسی گویای قالب‌ها‌ی عدیده سرگمی ‌در اعصار گوناگون بوده است.

اما سرگرمی ‌در عصر جدید کارکرد‌ها‌ی ایدئولوژیک تری دارد که باعث می‌شود بررسی دلالت‌ها‌ی احساسی فرم‌ها‌ی مختلف سرگرمی ‌به یک ضرورت تبدیل شود. از این گذشته منزلگاه و بستر اصلی سرگرمی‌ها‌ی امروزین، رسانه‌ها‌ هستند. به طوری که نهایتا علمای علم ارتباطات یکی از مهم ترین کارکرد‌ها‌ی رسانه را سرگرمی ‌برمی‌شمارند. ضروری است تا در ابتدای این مقاله اشاره کنم که سرگرمی‌ فی نفسه امر مذموم یا ناپسندی نیست و این نکته در محل خود جای بحث دارد. با این مقدمه به سراغ نقد و تحلیل برنامه‌ها‌ی عامه پسند تلویزیونی از جمله برنامه “تلنت شو ایرانی” یا همان ” عصر جدید” می‌رویم.

سرگرمی ‌به محض آنکه دارای پیام یا پیغام می‌گردد، تبدیل به یک سازه ایدئولوژیک می‌شود. در پشت هر برنامه سرگرمی، به خصوص رسانه ای، همواره پیام‌ها‌یی وجود دارد که گاه صریح و گاه به صورت ضمنی به مخاطب القا یا فرستاده می‌شود. در اینجا ابتدا باید منظور خود را از ایدئولوژی مشخص نمایم. همانطور که استوارت‌ ها‌ل، نظریه پرداز فرهنگی،  ایدئولوژی  را در یک معنای عام تعریف کرده، ایدئولوژی مجموعه ای از ایده‌ها‌، معانی، اندیشه‌ها‌، نظریه‌ها‌، باورها و…و  شکلی از آگاهی که با آنها متناسب است، می‌باشد. پس در این معنای کلی، ایدئولوژی آنگونه که نظریه پردازان مکتب مارکسیسم تعریف می‌کنند تنها نوعی آگاهی کاذب نیست که توسط دستگاه حاکم بر طبقات اعمال می‌شود.

در اینجا باید تذکر جان فیسک را نیز به تعریف ‌ها‌ل اضافه کنیم. اینکه ایدئولوژی تنها مجموعه ای از عقاید و مسیر تفکر نیست بلکه یک عمل اجتماعی است که طی آن معنا ساخته می‌شود و مفهومی ‌که می‌سازد پیوسته بُعدی اجتماعی و سیاسی دارد. پس ایدئولوژی به شدت با کنش مخاطب و به کار برده شدن از جانب او بستگی دارد. اگرچه که این ایدئولوژی و آگاهی که از طریق چارچوب‌ها‌ی گفتمانی اعمال می‌شود در بیشتر مواقع کاربرد سیاسی و فریبنده دارد. یعنی همانطور که مارکسیست‌ها‌ی ساختارگرا به آن اشاره کردند، ایدئولوژی بدل به شعور کاذب می‌شود که طبقه حاکم به وسیله آن سلطه خود را بر طبقه کارگر حفظ می‌نماید.

حال به مسئله خودمان بازگردیم. اشاره کردیم که سرگرمی‌ها‌ صرفا برای ایجاد یک لذت زودگذر در مخاطب کارایی ندارند بلکه آنها کارکرد‌ها‌ی ایدئولوژیک نیز دارند. برای فهم و کشف ایدئولوژی حاکم بر برنامه عصر جدید، باید ابتدا سراغ مهم ترین و بزرگ‌نماشده ترین پیام برنامه برویم. لویی آلتوسر یکی از مارکسیست‌ها‌ی نسل دوم، می‌گوید که یکی از رایج ترین و بی سر و صدا ترین فرایند‌ها‌ی ایدئولوژیک، عمل “صدا زدن” یا ” فراخوانی” است. همه ارتباط‌ها‌ به کسی خطاب می‌شوند و درخطاب به آنها، ایشان را در رابطه ای اجتماعی قرار می‌دهند. برای مثال اگر کسی در خیابان به سمت شما فریاد بزند و بگوید”آهای” شما به این عقیده که مخاطب قرار گرفته اید بر می‌گردید و به آن واکنش نشان می‌دهید.

 

یک گزاره بسیار پررنگ است که هم مجری و هم داوران در شرایط و مواقع گوناگون آن را مطرح می‌کنند. مضمون آن گزاره این است:” استعدادت را کشف کن”. پس  عنصر حیاتی این برنامه القای این ایدئولوژی است که باید استعدادهای خودمان را بیابیم. اما این گزاره به همین راحتی‌ها‌ هم نیست که ما فکر می‌کنیم.

 

در واقع رسانه‌ها‌ با خطاب قرار دادن و صدا زدن مخاطب، پیام ایدئولوژیک خود را به آنها منتقل میکند. پس زمانی که تلویزیون را روشن کرده ایم و برنامه عصر جدید را تماشا می‌کنیم باید از  خود بپرسیم این برنامه ما را به چه چیزی فرا می‌خواند؟ جواب این سوال از تکثر بالا و انواع مختلفی برخوردار است. از نظر داوران برنامه گرفته تا نحوه تصویر برداری و نشانه‌ها‌ی شمایلی و… .

صریح ترین حالت ممکن گزاره‌ها‌یی است که سازندگان به ما بدون هیچ پرده و تکلفی می‌گویند. در اینجا یک گزاره بسیار پررنگ است که هم مجری و هم داوران در شرایط و مواقع گوناگون آن را مطرح می‌کنند. مضمون آن گزاره این است:” استعدادت را کشف کن”. پس  عنصر حیاتی این برنامه القای این ایدئولوژی است که باید استعدادهای خودمان را بیابیم. اما این گزاره به همین راحتی‌ها‌ هم نیست که ما فکر می‌کنیم.

سازه‌ها‌ی گفتمانی و ایدئولوژیک در انتقال این معنا به گونه ای عمل می‌کنند که ما این گزاره را تنها یک گزاره پیشنهادی تفسیر نکنیم بلکه به گونه ای تجویز می‌شود که کشف استعداد به عنوان یک نیاز مهم در زندگی جلوه می‌کند که تا امروز مغفول مانده و ادبیات ایدئولوژیک برنامه، این امر را به عنوان یک هدف والا معرفی می‌کند. نهایتا این حسرت را برای افراد مسن تر ایجاد می‌کند که ای کاش، برنامه ای در زمان جوانی ما بود که این فرصت و کشف را به ما هدیه می‌کرد.

گزاره” استعدادت را پیدا کن” بر چه مفهومی‌دلالت می‌کند؟ کاروِل دِوِک، استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد، اشاره می‌کند که در آمریکا برای سالها، افراد می‌گفتند:” استعدادت را پیدا کن و این گفته بسیار وحشتناک بود. چون بر این دلالت می‌کرد که فقط کسانی می‌توانستند موفق شوند که در انجام کاری واقعا استاد بودند.” بعد‌ها‌ این جمله جای خود را به این گزاره داد ” علاقه ات را پیدا کن” این جمله دموکراتیک تر به نظر می‌رسد، همه می‌توانند علاقه ای داشته باشند. اما دِوک در یک مطالعه و آزمایش اثبات می‌کند که حتی ایده پیدا کردن علاقه حقیقی هم ممکن است افراد را بترساند و مانعشان شود که در زمینه ای بیشتر به کندو کاو بپردازند. این دلالت در برنامه عصر جدید مصداق‌ها‌ی قابل توجهی دارد.

پیش از این در مقاله ای با عنوان” نمایش استعداد یا استعداد نمایشی؟” در روزنامه فرهیختگان، ذکر کرده ام که در برنامه‌ها‌ی تلنت شو تنها استعدادهایی که جنبه نمایش داشته باشند می‌توانند حضور پیدا کنند و رای بگیرند.

اینجا می‌خواهم تاکید کنم که از اجراها و استعداد‌ها‌ی نمایشی آن دسته مهر تائید و چراغ سفید دریافت می‌کنند که به نوعی کامل و استادانه اجرا شوند. در قسمتی از برنامه عصر جدید، یکی از داور‌ها‌ خطاب به سایر داور‌ها‌ میگوید:” ما قرار نبود به کسی که استعداد داره بره تمرین کنه، اینجا رای مثبت بدیم” اینجا آن نقطه ای است که فهم ما از پیدا کردن استعداد مشخص می‌شود، مگر استعداد چیزی غیر از یک آمادگی و ظرفیت اولیه است که باید در ادامه رشد و شکوفایی پیدا کند؟ مگر قرار نیست در این برنامه، استعدادهایی که قابلیت شکوفایی دارند، یافته شوند و معرفی گردند؟ اما ساختار برنامه به ما القا می‌کند که افرادی که در کار خود استاد هستند با استعداد هستند.

البته علت این اتفاق را در بخش اول اشاره کردم. منطق سرگرمی ‌باعث می‌شود تا ساختار امور تحت تاثیر قرار گیرد. هنگامی‌ که استعداد یابی تبدیل به یک مسابقه می‌شود که لاجرم در آن افراد باید برای جلب رضایت و سرگرمی ‌مخاطبین باهم رقابت کند، نه تنها اجرا‌ها‌ در قالب نمایش در می‌آیند بلکه هیچ استعدادی به صورت کامل و حقیقی نه نمایان می‌شود و نه شکوفا. این یعنی همان چیزی که بوردیو درباره میدان ژورنالیسم و تلویزیون می‌گوید:” تلویزیون خطر بسیار بزرگ برای سپهر‌ها‌ی تولید فرهنگی، هنر، ادبیات، علم، فلسفه و حقوق به حساب می‌آید.”

اما این تمام ماجرا نیست، قاب عصر جدید با کانالیزه کردن استعداد‌ها‌ و بازنمایی تنها بخشی از استعدادها که برخی از آنان در چندین قسمت تکرار هم می‌شوند، مثل حرکات آکروباتیک یا خوانندگی و… انگاره و تصور قالبی مخاطب را از استعداد محدود به چند نمونه کرده که از میان آنها، تنها مواردی استعداد قلمداد می‌شوند که به مرحله پایانی راه یافته اند.

مخاطب اگر بخواهد طبق معنای مرجح و ایدئولوژی موافق برنامه که همان کشف استعداد خود می‌باشد، عمل کند و به دنبال کشف استعداد خود برود ناخودآگاه ابتدا استعداد‌ها‌یی را که رای مثبت در عصر جدید گرفته اند امتحان می‌کند و چه بسا به دنبال استعدادهایی برود که به هیچ وجه در آن توانا نیست.

نتیجه این بحث این است که با توجه به مدیوم تلویزیون و منطق سرگرمی ‌در برنامه‌ها‌ی عامه پسند امکان رشد مفاهیم و معانی والا به صورت حقیقی به سختی وجود دارد. لذا تلاش برای القا و ایجاد گفتمانِ کشف استعداد و انتقال این ایدئولوژی که کشف استعداد یک هدف والا و مهم است که باید آن را یافت، چیزی بیش از ایجاد یک توهم استعداد در ذهن مخاطبین نیست. اینجا نقطه ای است که ایدئولوژی برنامه به ضد خودش تبدیل می‌شود.

 

منابع:
-بوردیو، پیر(1394)، درباره تلویزوین و سلطه ژورنالیسم، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: انتشارات فرهنگ جاوید
-لافی، دن(1396)، موضوعات کلیدی در نظریه رسانه‌ها‌، ترجمه یونس نوربخش، تهران: انتشارات علمی‌فرهنگی
-دیورینگ، سایمون(1397)، مطالعات فرهنگی، ترجمه نیمه ملک محمدی و شهریار وقفی پور، تهران: انتشارات علمی‌فرهنگی
-فیسک،  جان(1386)، درآمدی بر مطالعات ارتباطی، ترجمه مهدی غبرایی، تهران: انتشارات دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها‌
-کازان، اولگا(1397)، “علاقه ات را پیدا کن توصیه مزخرفی است”، ترجمان علوم انسانی. زمستان، شماره 9
سید بشیر حسینی

آیا دکتر سیدبشیر حسینی بوردیوی ایران است؟

| جامعه و تاریخ | رسانه و ارتباطات | سواد رسانه‌ای

| حضور دکتر سید بشیر حسینی به عوان یکی از چهار داور مسابقه استعدادیابی عصر جدید، اولین گامی است که یک استاد دانشگاه به سوی مردم برداشته است.

فقط می‌توان عضوی از طبقه کارگر فرانسه بود تا احوالات خانواده‌هایی را درک کرد که به جای این که آخر هفته خود را با تماشای سریال‌های ابزورد و ترانه‌های عامه پسند سرگرم کنند، پیچ رادیو را باز کرده تا مصاحبه این هفته استاد مطرح کلژ دو فرانس را گوش کنند. این مردم صدای مردی را می‌شنیدند که مخاطبش کسانی بودند که جزو نخبگان و فرهیختگان جامعه فرانسوی محسوب نمی‌شدند. او همان قدر برای خانواده‌های طبقه کارگر اهمیت قائل می‌شد که خانواده‌های طبقه کارگر نسبت به او اهمیت می‌دادند. گویی فاصله‌ای میان این استاد دانشگاه و مردم عادی وجود نداشت. پیر بوردیو، این چنین متفکری مردمی بود، اما حضور او محدود به رادیو نمی‌شد.

او هر از چند گاهی نیز در تلویزیون حاضر می‌شد و با مردم از طریق تماس تلفنی و به صورت زنده گفتگو می‌کرد. بوردیو کلاس درس خود را به تلویزیون و رادیو برده بود و شاگردانش، کسانی نبودند که فقط به بهانه نمره و پاس کردن یک درس به پای صحبت‌های او نشسته باشند. اگر این فعالیت دو سویه ثمری نداشت و تغییری ایجاد نمی‌شد، نه بوردیو و نه مردم هیچ کدام به ادامه آن مبادرت نمی‌ورزیدند.

بوردیو، تبدیل به نماینده‌ای از میدان دانشگاه شد که می‌تواند میدان خود را به حوزه عمومی گسترش بدهد. او با این کار خود، فاصله به وجود آمده میان جامعه و آکادمی را حداقل برای شخص خود از بین برد. کسی با او احساس غریبگی نمی‌کرد، همگان وی را می‌شناختند، صحبت‌هایش را متوجه می‌شدند و از طرفی او آن قدر بلد کار بود که به ورطه پوپولیسم نیافتد. شکاف به وجود آمده میان دانشگاه و مردم، فقط محدود به جامعه فرانسه نیست و تبار تاریخی آن را می‌توان از بدو تاسیس آکادمیای افلاطون پیگیری کرد. افلاطون، آکادمیای خود را بیرون از شهر اما رو به شهر تاسیس کرد، اما مرزی واضح و روشن میان آن برقرار کرده بود. گرایش‌های نخبه گرایانه و ریشه‌های فرهیختگی علم نیز که در قرون متمادی انباشت شده بود، این فاصله را چند برابر کرده بود. از اولین دقایق حضور دانشگاه در ایران و بررسی تجربه دانشگاه ایرانی نیز می‌توان سویه‌های این انفصال را مشاهده کرد. این که دانشگاه ایرانی حصار و نگهبان دارد و عبور و مرور در آن به دقت بررسی می‌شود، گواه همین موضوع است.

 

افلاطون، آکادمیای خود را بیرون از شهر اما رو به شهر تاسیس کرد، اما مرزی واضح و روشن میان آن برقرار کرده بود. گرایش‌های نخبه گرایانه و ریشه‌های فرهیختگی علم نیز که در قرون متمادی انباشت شده بود، این فاصله را چند برابر کرده بود. از اولین دقایق حضور دانشگاه در ایران و بررسی تجربه دانشگاه ایرانی نیز می‌توان سویه‌های این انفصال را مشاهده کرد.

 

علاوه بر این به بعضی فیگورهای روشن‌فکرانه و ژست‌های شبه‌علمی نیز باید اشاره کرد که باعث شد اساتید دانشگاهی کمتری نیز میان مردم حاضر شوند، تا مبادا جزئی از عوام شمرده شوند. در سال‌های گذشته، تلاش‌هایی نیز شد که استاد دانشگاه ایرانی، تجربه زیسته علمی خود را با مردم کشورش تقسیم کند، اما این امر قوام و دوام کافی را نداشت. تفاوت ادبیات گفتاری مستعمل و دیوارهای شیشه‌ای میان ایشان و مردم نیز کماکان وجود دارد. اما این روزها می‌توان ترک‌هایی بر این دیوار شیشه‌ای مشاهده کرد. تلویزیون، واسطه‌ای شده است که استادی از دانشگاه در کنار مردم حضور یابد. تلویزیون به عنوان محبوب‌ترین رسانه جمعی، بهترین واسطه‌ای بود که یک استاد دانشگاه می‌توانست با استفاده از آن با مردم کشورش وارد گفتگو شود.

حضور دکتر سید بشیر حسینی به عوان یکی از چهار داور مسابقه استعدادیابی عصر جدید، اولین گامی است که یک استاد دانشگاه به سوی مردم برداشته است. حال، مردم او را می‌شناسند، از طریق رسانه‌های اجتماعی می‌توانند با او در ارتباط باشند و البته این استاد دانشگاه نیز می‌تواند آن چه را سال‌ها به دانشجویان خود در سر کلاس می‌گفته، برای مخاطبان بیشتری که از گروه‌های اجتماعی مختلفی هستند، بیان کند. دکتر حسینی می‌تواند گفتمانی را که به آن تعلق دارد و مروج آن است، در تلویزیون تبلیغ کند و دیگری غیرآکادمیک را نیز دعوت به پیوستن به آن کند.  کوچک‌ترین تغییر نیز می‌تواند برای این مساله دستاوردی بزرگ محسوب شود.

آن چه رهزن ماجراست و بیم‌هایی را برای حضور این استاد دانشگاه می‌آفریند و البته خیال مقایسه او را با بوردیو می‌پروراند، خود همین رسانه‌ای است که نقش واسطه را ایفا می‌کند. هر چند تلویزیون واسطه خوبی است، از این جهت که مخاطب حداکثری را برای این استاد دانشگاه فراهم می‌کند و امکان انتشار حداکثری پیام را ممکن می‌سازد، اما همین وجه عامیانه تلویزیون است که می‌تواند هر امری را به سطح خواسته‌های تجاری کاهش بدهد. صورت‌بندی متناقض‌نمای این مساله دقیقا همین مورد است و به همین خاطر نیز بوردیو در تلویزیون حاضر شد اما علیه آن سخن گفت. او علیه رسانه‌ای صحبت کرد که صحبت‌های او را منتشر می‌کرد.

یکی از توقعاتی نیز که از دکتر حسینی، به عنوان کسی که گام در راهی گذاشته که بوردیو آغاز کرده بود، انتظار می‌رود، این است که امکانات و محدودیت‌هایی را که تلویزیون می‌تواند برای ارتباط تعاملی او با مخاطبان مردمی‌اش به وجود بیاورد، معرفی، نقد و آگاهی بخشی کند. بوردیو، در همان گفتگوی معروف تلویزیونی‌اش یادآور شد که این رسانه در جهان مطبوعات و خبر سلطه دارد و می‌تواند کنترل خود را بر سیاست، هنر، فلسفه و حقوق نیز تعمیم بدهد. تلویزیون با استفاده از مخاطب‌سنجی، خواسته‌های تجاری و تبلیغاتی را هوش‌مندانه و هدفمند برای مخاطب خود تهیه می‌کند.

خروج دکتر حسینی از میدان آکادمی و ورود به میدان ژورنالیسم تلویزیونی، مستلزم آن است که به قواعد میدان جدید تن بدهد، چنان که هر استاد دانشگاهی به میدان اصلی خود یعنی دانشگاه پایبند است. اما اگر قرار است همانند بوردیو بود، می‌بایست پیش از هر چیز، این قواعد مورد انتقاد قرار بگیرند و با رد خصوصیت‌های میدان است که می‌توان بر آن فائق شد. باید دید آیا دکتر حسینی همانند بوردیو می‌تواند از قواعد تجاری سازی، سلطه خبر، انحصار بیان و آزادی‌های اخلال‌گرایانه رسانه‌ها، عدالت‌ رسانه‌ها در بازنمایی و تخصیص آن به تمام گروه‌های اجتماعی و… فراتر رفته و مرز میدان دانشگاه و حوزه عمومی را بردارد؟

از استاد عالی رتبه رشته ارتباطات دانشگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و استاد ممتاز فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه السلام باید تشکر کرد که از میدان خود به در آمده و وارد قلمرو تازه‌ای شده است و باید امیدوار بود که با نقد وساطت رسانه‌ها، این مرزها برداشته شود. یادمان نرود که عصر جدید یک بوردیو به ما بدهکار است.

منابع:

بوردیو، پیر، درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم، ترجمه ناصر فکوهی، انتشارات فرهنگ جاوید، 1390