سینما و دانشجو

آیا سینما با دانشجو قهر است؟

| از میان نزدیک به صد فیلم ساخته‌شده در هر سال از عمر سینمای ایران، فیلم‌هایی که شخصیت محوری آن‌ها دانشجو باشد چندتا هستند؟

ماجرای اقشار و صنف‌های مختلف در سینمای ایران همیشه محل بحث بوده است. در یک نگاه سخت‌گیرانه می‌توان نوشت که در سینمای ایران هیچ قشر، صنف و یا طبقه ای تبدیل به یک تیپ شخصیتی نشده است و سینمای ایران در به تصویرکشیدن خیلی از شغل‌ها و طبقه‌ها ناموفق بوده و به‌طورکلی دو نوع شهروند در سینمای ایران جلوی دوربین فیلم‌سازها رفته‌اند؛ یکی آپارتمان‌نشین های بالاتر از متوسط شهر و دیگری بیماران اعتیاد، محتاجان اقتصادی پایین‌شهر و یا ساکنان محروم غیرکلان شهر. در یک نگاه توأم با تساهل و تسامح می‌توان از برخی تلاش‌ها برای به‌تصویرکشیدن حداکثری اقشار مردمی یاد کرد؛ مثلا تلاش‌هایی که باعث شد مخاطب سینمای ایران یک تصویر کلی از پلیس کلان‌شهر به واسطه سینما پیدا کند یا در مجموعه فیلم‌هایی که غالباً به تهیه‌کنندگی منوچهر محمدی بودند همواره تصویری از زندگی فردی و اجتماعی یک طلبه به نوعی تیپ‌سازی و قشرپردازی در سینمای ایران منجر شد؛ آثاری مثل طلا و مس، فرشته ها با هم می آیند، زیر نور ماه و … .

از آنجا که همه افرادی که آن‌ها را در یک قشر و طبقه می‌خوانیم عموماً دارای وجوه شخصیتی مشترکی هستند انتظار می‌رود این اشتراک‌های کلی اقشار و گروه‌های مختلف جامعه در آثار سینمای موسوم به اجتماعی مجال ظهور پیدا کنند. گاهی شباهت‌های افرادی که در یک قشر و طبقه قرار می‌گیرند از نوع شباهت ظاهری است و گاهی به اشتراک‌های فکری و زمینه‌های اخلاقی مربوط‌ می‌شود. دانشجو به عنوان یکی از همان قشرها و طبقه‌هایی است که تا دل‌تان بخواهد افرادی با دغدغه‌های مشترک در آن قرار می‌گیرند. از یک طرف می‌توان گفت میانگین دانشجوها در یک رده‌سنی مشخص و به‌خصوصی قرار دارد و سن نزدیک آدم‌ها به هم تاحدی می‌تواند تاییدکننده شباهت‌های کلی نگاه آن‌ها به زندگی و جامعه باشد. از سوی دیگر نامربوط نیست اگر بگوییم وقتی در سن نوجوانی و یا جوانی از میان همه مسیرهای ممکن برای پیمودن ادامه راه زندگی، کسانی مسیر تحصیل و ورود به دانشگاه را انتخاب می‌کنند حتماً درباره پاره‌ای از مسائل و دیدگاه‌ها با هم اتفاق نظر دارند. این قشر فراگیر و مهم در سینمای ایران چه جایگاهی دارند؟

یک) فیلم‌سازهای ما به دانشگاه علاقه ندارند!

با یک جست‌وجوی ساده اینترنتی می‌توانید لیستی از فیلم‌های ساخته‌شده و اکران‌شدۀ سال‌های اخیر را به تفکیک سال ساخت مشاهده کنید. از میان نزدیک به صد فیلم ساخته‌شده در هر سال از عمر سینمای ایران، فیلم‌هایی که شخصیت محوری آن‌ها دانشجو باشد چندتا هستند؟ چند فیلم می‌توانید پیدا کنید که دانشگاه در آن‌ها به عنوان لوکیشن اصلی فیلم و بسترساز محوری روایت باشد؟ سهم دانشگاه و دانشجو در سینمای ایران به‌خصوص در سال‌های اخیر ناچیز بوده است. به‌نظر می‌رسد برای چنین پرداخت‌هایی نه خط و مشی فرهنگی خاصی وجود دارد و نه میل فردی فیلم‌سازها برای ورود به دانشگاه با دوربین! باید در نظر داشت که صرف حضور یک دانشجو در فیلم و نمایش ساختمان دانشگاه فضیلتی برای فیلم و فیلم‌ساز به حساب نمی‌آید و طبعاً عدم چنین رخ‌دادی یک نقص برای فیلم به‌شمار نمی‌رود. بررسی سهم دانشجو و دانشگاه در سینمای ایران بیش از آنکه یک ابزار مناسب برای انتقاد به فیلم‌ساز و سینما باشد، یک ایده‌ی مهم برای ورود جامعه‌شناسی به این حوزه و گفتمان‌های علوم انسانی دراین‌باره است و هم‌چنین بحث درباره تاثیر اقتصاد سینمای ایران بر سوق‌دادن فیلم‌سازها به نوع خاصی از فیلم‌سازی می‌تواند از همین منظر قابل پیگیری باشد.

 

با یک جست‌وجوی ساده اینترنتی می‌توانید لیستی از فیلم‌های ساخته‌شده و اکران‌شدۀ سال‌های اخیر را به تفکیک سال ساخت مشاهده کنید. از میان نزدیک به صد فیلم ساخته‌شده در هر سال از عمر سینمای ایران، فیلم‌هایی که شخصیت محوری آن‌ها دانشجو باشد چندتا هستند؟

 

دو) فیلمسازهای ما دانشگاه و دانشجو را خوب نمی‌شناسند!

لازمه شکل گیری هر ایده سینمایی، قرابت و شباهت شمایل آن ایده به تجربه زیستی فیلم‌ساز یا فیلمنامه‌نویس است. در آثار واقع‌گرایانه که روایت زندگی آدم‌های معمول شهر در آن‌ها اتفاق می‌افتد و خبری از تخیل و رویا و ژانر وحشت نیست عموماً طرح داستان‌ها برای تبدیل‌شدن به یک فیلم‌نامه موفق باید از صافی تجربه زیستی خالق اثر گذر کند. فیلم‌سازانی را به‌خاطر بیاورید که تجربه حضور فیزیکی‌شان در جنگ تحمیلی منجر به ایده‌های بکر سینمای دفاع مقدس شد. روایت واقع‌گرا از زندگی افراد جامعه اگر همان تجربه فیلم‌ساز نباشد دست‌کم باید شبیه به زندگی دختر همسایه فیلم‌ساز باشد! درصد قابل‌توجهی از فیلم‌سازان ما  یا دوران دانشجویی را اصلا تجربه نکرده‌اند و فیلم‌سازی را به‌صورت تجربی آموخته‌اند یا در دانشکده‌های هنر، مسیری از دانشجویی را تجربه کرده‌اند که کمی از مسیر غالب، به جهت سبک زندگی متفاوت است. دلیل این شناخت کم هرچه باشد ماحصلش این است که تصاویر و آدم‌هایی را در فیلم‌ها می‌بینیم که کاریکاتوری از دانشجو هستند. مثلاً در فیلم دیده‌شده دلشکسته(1386- علی روئین‌تن) آن گروه‌بندی حزبی غلوآمیز در کلاس‌ها و روایت استادی که به نقش کار گروهی، هم‌کاری یک پسر سنتی و دختر نسبتاً مدرن، در حل تعارض می‌اندیشد تصویری بسیار نمادین از دانشگاه خلق می‌کند.

سه) زنده باد، مرده باد.

تعدادی فیلم سینمایی با محوریت دانشگاه در اواخر دهه هفتاد ساخته شدند که روایت‌شان از دانشگاه تحت تاثیر اتفاقات سیاسی دهه هفتاد بود. در این فیلم‌ها دانشگاه‌ محل تجمع و اعتراض‌‌های دانشجویی است. در جایی از دانشگاه عده‌ای صف کشیده‌اند و علیه جمع مقابل‌شان صحبت می‌کنند. گاهی اوقات مثل فیلم متولد ماه مهر(1378- احمدرضا درویش) مسئله تفکیک جنسیت دانشگاه‌ها در دل یک دوگانگی سیاسی دست‌مایه روایت فیلم‌ها می‌شود. در این فیلم‌ها دانشگاه محل صف‌آرایی ایدئولوژی‌های مختلف می‌شود و دانشجو در همین نگاه، محدود و معنا می‌شود. گاهی هم مثل اعتراض(1378- مسعود کیمیایی) و آخر بازی(1379- همایون اسعدیان) شخصیت‌ها در یک نزاع کلان سیاسی، که خیلی مصادیقش در فیلم‌ها با صراحت بیان نمی‌شود، حضورشان در دانشگاه را هویت‌مند می‌سازند.

در این قالب نگاه به دانشگاه و دانشجو سال‌ها بعد به رنگ ارغوان(1383- ابراهیم حاتمی‌کیا) که تصویرگر دانشجو در یک بستر سیاسی است، ساخته می‌شود.

 

لازمه شکل گیری هر ایده سینمایی، قرابت و شباهت شمایل آن ایده به تجربه زیستی فیلم‌ساز یا فیلمنامه‌نویس است. در آثار واقع‌گرایانه که روایت زندگی آدم‌های معمول شهر در آن‌ها اتفاق می‌افتد و خبری از تخیل و رویا و ژانر وحشت نیست عموماً طرح داستان‌ها برای تبدیل‌شدن به یک فیلم‌نامه موفق باید از صافی تجربه زیستی خالق اثر گذر کند.

 

چهار) روایت‌های ملودرام

در یک نگاه کلی شاید بتوان شاخص‌ترین آثار دهه هشتاد سینمای ایران در زمینه روایت زندگی یک دانشجو را محدود و مربوط به روابط احساسی و پیوندهای عاطفی در دانشگاه دانست. رونق انواع گونه‌های ملودرام در دهه هشتاد سینمای ایران، تاثیر محسوسی بر پرداخت شخصیت دانشجو به عنوان یک پارامتر مهم ملودرام‌های شورانگیز بود. در این نوع فیلم‌ها دانشگاه به عنوان یک محدوده جغرافیای‌ تلقی می‌شود که افراد در آنجا فرصت آشنایی با جنس مخالف را بهتر پیدا می‌کنند و روابط عاشقانه و ازدواج‌ها از دل یک آشنایی دانشجویی نیروی محرک خیلی از داستان‌ها است. این نوع نگاه به دانشگاه هم‌چنان در سینما و اذهان عموم باقی است. هنوز هم خیلی از افرادی که به هر دلیل به دانشگاه نرفته‌اند تحت تاثیر همین ملودرام‌ها دانشگاه را فراهم‌کننده شرایط برقراری یک رابطه عاطفی می‌دانند.  دلشکسته، محیا(1386- اکبر خواجویی) ، شام آخر(1380- فریدون جیرانی) و … .

در اولین روزهای دهه نود هم فیلم پل چوبی(1390- مهدی کرم پور) تحت تاثیر همین نوع نگاه داستان‌پرداز با لحنی شاعرانه و نوستالژیک ساخته شده است.

پنج) دو فیلم با یک بلیت!

اگر زندگی دانشجویی را تجربه کرده‌اید و تجربه دوران دانشجویی را به هیچ‌کدام از برداشت‌های فوق محدود نمی‌دانید و برای دانشجو جهانی از اتفاقات، دیدگاه‌ها و احساس‌ها قائل هستید، می‌توانید دو فیلم از یک فیلم‌ساز را که به فاصله یک دهه از هم ساخته شده‌اند ببینید.

فیلم نفس عمیق(1381- پرویز شهبازی) بحران روحی یک دانشجو را با یک روایت همه‌جانبه در امتداد مسائل اجتماعی و روابط عاطفی معنا می‌کند و دانشجو را به عنوان یک شخصیت کامل در فیلمنامه می‌داند. اینکه در اوضاع جشنواره‌ای و اکران این روزها اگر چنین فیلمی ساخته شود، اصلاً مجال عرض اندام پیدا می‌کند یا نه، بماند برای مورد آخر همین متن.

هرسال تعداد زیادی از داوطلب‌های کنکورهای مختلف در دانشگاه های کلان شهرها پذیرفته می‌شوند. معضل‌ها و اتفاق‌هایی که پیش‌روی یک جوان شهرستانی به‌هنگام ورود به شهری مثل تهران وجود دارد زمینه‌ساز قصه اصلی فیلم دربند(1391- پرویز شهبازی) شده است. دربند با فهمی که از جزئیات زندگی دانشجویی ، آنطور که هست، دارد و با توانایی‌اش در حل‌کردن این جزئیات در دل یک درام پرکشش یکی از بهترین نمونه فیلم‌های مورد بحث این نوشته است.

شش)‌ دانشگاه تهران، دانشجوی تهرانی

تقریباً همه مواردی که نام برده شد مربوط می‌شدند به فیلم‌هایی که تصویری از دانشگاه‌های شهر تهران در خود داشتند. تعداد بسیار زیادی دانشگاه و دانشجو در سراسر ایران وجود دارند که هرکدام می‌توانند یک پتانسیل خاموش و ایده ناب سینمایی را در خود داشته باشند. به دیگر عبارت آن تصویر محدودی که از دانشگاه‌ها و دانشجوها وجود دارد در انحصار شهر تهران است. اگر یک‌بار دیگر بخواهم این یادداشت را بنویسم اینطور شروع می‌کنم که وقتی می‌گوییم دانشگاه، منظورمان دقیقا کجاست؟

هفت) یک سوال مهم

در روزگاری که کمتر فیلم‌سازی به سراغ چنین پرداخت‌هایی می‌رود و کارنامه فیلم‌سازی خیلی از کارگردان‌هایمان خالی از حتی یک شخصیت دانشجو است، انگشت‌شمار فیلم‌هایی که در این زمینه کار می‌شوند هم از سمت مخاطبان سینما تحویل گرفته نمی‌شوند. در کارنامه کاری موفق‌ترین فیلم‌ساز دهه اخیرمان، اصغر فرهادی، دانشگاه و دانشجو خیلی محلی از اعراب ندارند. جز اینکه پیشینه آشنایی جمع شخصیت‌های درباره الی مربوط به دانشگاه می‌شد، از بین همه شخصیت‌های باقی آثار فرهادی کمتر تصویر و تصوری از دانشگاه و دانشجو وجود دارد. اگر  از عصبانی نیستم(سال ساخت1392 و سال اکران 1397- رضا درمیشیان) که حضوربازیگر رونق‌بخش این روزها در فیلم و حواشی توقیف فیلم به فروش فیلم کمک قابل توجهی کرد، بگذریم یک نمونه سالم از سمت یک فیلم‌ساز کاربلد و دغدغه‌مند ساخته شد که به علت عدم استفاده از بازیگران چهره(و احتمالا کمدی نبودن فیلم!) هیچ جایی در سبد فرهنگی ما مخاطبان سینما نداشت. چرا فیلم سال دوم دانشکده من(1396- رسول صدرعاملی)، که  نام آن هم تا حد زیادی توضیح‌دهنده موضوع داستانش است، برای مخاطبان این روزهای سینمای ایران جذابیت ندارد؟ چطور می‌توانیم توقع داشته باشیم که یک فارغ‌التحصیل دانشگاه که به سکوی فیلم‌سازی رسیده در دل این بی‌مهری همگانی به فیلم‌های دغدغه‌مند و جدی، بحث اقتصادی فیلم را نادیده بگیرد و با قدرت به این سمت از فیلم‌سازی حرکت کند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code