
چرا به مطالعات نابرابری ظلم کرده ایم؟
- نوشته شده : سیدمصطفی شاداب
- 30 ژوئن 2019
- تعداد نظرات :0
سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | آموزش اقتصاد
| بروز نابرابری گسترده در ابتدای قرن بیست و یکم باعث شد تا این بار اقتصاددانان به فکر بررسی مستقل و تجربی پدیده نابرابری، جدای از مساله بهینگی بیفتند.
«اگر 86 نفر اول ثروتمند جهان در یک اتوبوس کنار هم بشینند، مجموع ثروت آنها برابر با نصف جمعیت کره زمین خواهد بود.» در اولین مواجهه به نظر میرسد این جمله درونمایه فیلمنامه جدید ریدلی اسکات است که حالتی افراطی از عدم تعادلهای نظام سرمایهداری را در دنیایی خیالی شبیه به بلید رانر[1] به تصویر کشیده است. اما این گزاره تکان دهنده بخشی از گزارش موسسه بین المللی آکسفام[2] درباره فقر و نابرابری جهانی در سال 2014 است. به صورت دقیقتر، آکسفام گزارش داد که طبق بررسیهایی که انجام داده است 86 نفر از ثروتمندان جهان به اندازه نیمه پایینی جمعیت جهان ثروت دارند. نکته تکان دهنده تر این است که یک سال بعد، جمعیت اتوبوس فرضی داستان ما به 80 نفر رسید!
مساله نابرابری یکی از نقاط افتراق برنامه پژوهشی اقتصاددانان از واقعیت است. تا اواسط قرن بیستم، دغدغه اصلی اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک عمدتا بر کشف شرایط بهینگی برونداد بازارها معطوف بود؛ آنها میخواستند بدانند چگونه مجموع نفع و سود تمامی تولید کنندگان و مصرف کنندگان یک اقتصاد حداکثر میشود. پاسخ این سوال، قضایای اساسی اقتصاد رفاه است که بیان میکنند در شرایط رقابت کامل، بازارها قادر هستند بدون حضور دولت حداکثر رفاه ممکن را ایجاد کنند. طبیعتا حضور دولت برای رفع نابرابری از طریق مالیات و بازتوزیع یارانهای باعث کاهش انگیزه رقابت و نابهینگی خواهد بود. در سراسر قرن 19 تنها مارکس بود که با پردازش نظریه ارزش اضافی، نابرابری فزاینده بین کارگران و سرمایهداران را عامل سقوط سرمایهداری در بلندمدت معرفی کرد.
“مساله نابرابری یکی از نقاط افتراق برنامه پژوهشی اقتصاددانان از واقعیت است. تا اواسط قرن بیستم، دغدغه اصلی اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک عمدتا بر کشف شرایط بهینگی برونداد بازارها معطوف بود؛ آنها میخواستند بدانند چگونه مجموع نفع و سود تمامی تولید کنندگان و مصرف کنندگان یک اقتصاد حداکثر میشود.“
رکود بزرگ آمریکا و اروپا در بین دو جنگ جهانی و گسترش احساسات ضدسرمایهداری در جوامع بحران زده باعث شد تا دولت رفاه[3] برای چند دهه مساله نابرابری را رفع و رجوع کند. سالهای 1945 تا 1973 را به خاطر نابرابری پایین و رشد اقتصادی بالا دهه طلایی سرمایهداری مینامند؛ سالهایی که یک خانواده تنها با اشتغال یکی از اعضا تامین میشد و میتوانست دو خودرو داشته باشد. با این حال در دهه 70 مساله دوگانه بهینگی-برابری[4] دوباره توسط اقتصاددانان مطرح شد و سیاستهای بازتوزیعی دولت رفاه کاملا در محیط آکادمیک زیر سوال رفت. نتیجه این بازگشت به مسیر گذشته، نابرابری فزاینده و تولد عبارت یک درصدیها[5] در ادبیات اقتصادی شد؛ یک درصد از جمعیت دنیا که نیمی از ثروت آن را در اختیار دارند.
بروز نابرابری گسترده در ابتدای قرن بیست و یکم باعث شد تا این بار اقتصاددانان به فکر بررسی مستقل و تجربی پدیده نابرابری، جدای از مساله بهینگی بیفتند. این تلاش باعث تولد شاخه مطالعات نابرابری در علم اقتصاد شد که نزاعهای نظری و تجربی جذابی در دانشکدههای اقتصاد پدید آورد. شروع پذیرش موضوع نابرابری در ادبیات علم اقتصاد با مقاله بسیار اثرگذار تونی اتکینسون[6]، اقتصاددان نابرابری پژوه انگلیسی با نام «درباره اندازه گیری نابرابری[7]» در 1970 اتفاق افتاد. اتکینسون در این مقاله، نابرابری را نه به عنوان نتیجه یک انتخاب سیاسی بلکه به عنوان یک پدیده عینی تجربی تعریف کرده و درباره نحوه اندازهگیری آن بحث و شاخصهای جدیدی برای آن ابداع نمود.
مهمتر از آن، اتکینسون پایههای نظری بررسی مساله نابرابری را در اقتصاد رفاه و بخش عمومی ایجاد کرد. یکی از مهمترین تحقیقات اتکینسون، رابطه سرکوب دولت رفاه در زمان تاچر با افزایش نابرابری در دهههای بعدی است. اتکینسون با نوشتن کتاب «تبعات اقتصادی بازگشت از سیاستهای دولت رفاه[8]» شرح مفصلی از اقدامات اقتصاددانان برای مبارزه نظری با سیاستهای کاهش نابرابری و تامین اجتماعی در دهه 1970 میدهد. وی بیان میکند که نقدهای علمی علیه دولت در اروپا باعث شد دولت رفاه حتی کشورهایی همچون سوییس که دولت نقش مهمی در تامین رفاه مردم و مبارزه با فقر و نابرابری ایفا میکرد کوچک شود. وی موفق شد تا قبل از مرگ در آخرین کتابش با نام «نابرابری: چه کاری میتوان انجام داد؟[9]» 15سیاست برای مبارزه با این پدیده ارایه بدهد.
مسیر تونی اتکینسون در مطالعه نابرابری توسط همکار پژوهشی فرانسوی او یعنی توماس پیکتی[10] ادامه پیدا کرد. اتکینسون در آخرین سالهای عمر همراه با پیکتی در حال مطالعه فقر جهانی بود، اما فرصت تمام کردن این پروژه پژوهشی را پیدا نکرد. توماس پیکتی در سال 2013 کتاب بسیار مشهور «سرمایه در قرن [11]21» را منتشر کرد که به مساله نابرابری در اروپا و آمریکا از قرن 18 میپرداخت.
پیکتی که در مقالاتش عنوان کرده است که منتقد مدلهای ریاضی مبتنی بر فروض اقتصاددانان متعارف است، برای نوشتن این کتاب از متد بررسی تاریخی (شبیه کتاب سرمایه مارکس) استفاده کرد و حتی از بررسی تاریخ ادبیات در قرون 18 و 19 میلادی برای تحلیل اقتصادی استفاده کرد. سرانجام، استفان میلانوویچ[12] در سال 2016 با نوشتن کتاب «نابرابری جهانی: رویکردی جدید برای عصر جهانی شدن[13]» مساله نابرابری را به صورت جهانی مورد بررسی قرار داد. در کنار این آثار، اقتصاددانانی مانند جوزف استیگلیتز با نوشتن آثاری مانند «شکاف بزرگ[14]» نگاهی سیاسی و روزمره به مساله نابرابری را ترویج دادند که در توجه عمومی به ریشههای سیاسی نابرابری در ایالات متحد بسیار اثرگذار بود.
مطالعات نابرابری یکی از حوزههای پیشرو علم اقتصاد در دهه اخیر بوده است و همچنان مرزهای دانش اقتصاد را به جلو میبرد. متاسفانه فضای دانشکدههای اقتصاد در ایران همچنان در پارادایم دوگانه برابری-کارایی به این موضوع نگاه میکنند. این در حالی است که مبارزه با نابرابری یکی از آرمانهای انقلاب اسلامی بوده و جمهوری اسلامی بعد از 4 دهه در راه تحقق این آرمان تحقیقا شکست خورده است. یکی از دلایل اصلی بیتوجهی به شاخه مطالعات نابرابری در ایران، تکیه صرف برنامه آموزشی دانشکدههای اقتصاد بر کتابهای آموزشی درسی و بی توجهی به جایگاه مقالات به عنوان منبع درسی است.
همانطور که در یکی از یادداشتهای گذشته اشاره شد، کتابهای آموزشی درسی رشته اقتصاد کاملا متاثر از پارادایم جریان غالب اقتصاد تدوین میشوند، لذا هنوز پژوهشهای اتکینسون و سایر نابرابری پژوهان به دلیل مغایرت با اصول اقتصاد رفاه وارد آنها نشده است. سیاستهای کاهش نابرابری، از منظر جریان غالب اقتصاد اخلال در کار بازار و عامل نابهینگی هستند و نامطلوب تلقی میشوند.
“کتابهای آموزشی درسی رشته اقتصاد کاملا متاثر از پارادایم جریان غالب اقتصاد تدوین میشوند، لذا هنوز پژوهشهای اتکینسون و سایر نابرابری پژوهان به دلیل مغایرت با اصول اقتصاد رفاه وارد آنها نشده است.“
علاوه بر دانشکدههای اقتصاد، بخشی از بدنه سیاستگذاری کشور نیز کاملا در فضای سیاستگذاری عمومی دهه 1970 به سر میبرند. با وجود گسترش و تعمیق پژوهشهای نابرابری در دانشکدههای مطرح دنیا و استفاده سیاستگذاران از نتایج آن، هنوز برخی از مشاوران در سازمان مدیریت و برنامه ریزی از سیاستهای بازتوزیع ثروت به عنوان «سیاستهای توزیع فقر» یاد میکنند و ورود سیاستگذاران به عدالت اجتماعی را برنامهریزیهای سوسیالیستی شوروی سابق قلمداد میکنند. از نظر این بدنه سیاستگذار مردم باید هر آنچه لازم دارند را کسب کنند و دولت مسئول تامین رفاه نیست.
این در حالی است که براساس نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، شهروندان ایرانی به صرف ایرانی بودن حق دارند تا از مسکن، آموزش رایگان، بهداشت و فراغت برخوردار باشند و برنامه ریزی برای تامین این حق برعهده حاکمیت قرار داده شده است. نابرابری یکی از معضلات اصلی اقتصاد ایران در سده جدید خواهد بود و برای حل این معضل ورود به مطالعات نابرابری در اقتصاد ایران که سرشار از رانت نفت است ضروری است.
[1] Blade Runner 2049
[2] Oxfam
[3] Welfare state
[4] Equity-efficiency trade-off
[5] One-percent
[6] Tony Atkinson
[7] Atkinson T. (1970), On the measurement of inequality, Journal of economic theory
[8] Atkinson T. (1999), the economic consequences of rolling back the welfare state, MIT Press
[9] Atkinson T. (2015), inequality: what can be done?, Harvard University Press
[10] Thomas Piketty
[11] Piketty T (2013), Capital in the twenty-first century, Harvard University Press
[12] Branko Milanovic
[13] Milanovic B. (2016), (2016), global inequality: a new approach for the age of globalization, Harvard University Press
[14]Stiglitz, J (2015), The great divide: unequal societies and what we can do about them, W. W. Norton & Company
سیدمصطفی شاداب، دانشجوی دکتری اقتصاد در دانشگاه تهران است. به اقتصاد، سیاست و علوم اجتماعی علاقهمند است و اغلب مقالات او در باشگاه اندیشه در همین حوزهها منتشر میشود.