جایگاه گفتمانی ادبیات مشروطه
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 20 آگوست 2018
- تعداد نظرات :0
آیا انقلاب مشروطه ادبیات دوره مشروطه را ساخت یا ادبیات با هویتی مستقل توانست خود را با مشروطه همراه کند؟
• چه چیزی در عصر مشروطه رخ میدهد که مردم حس میکنند ادبیات میتواند از پستوی خانه بیرون بیاید و زبان گویای آنها در بیان ظلم روا رفته بر آنها باشد؟ به عبارت دیگر، میخواهم بدانم این مشروطه بود که ادبیاتش را ساخت و یا ادبیات بود که با هویتی مستقل توانست خود را با مشروطه همراه کند.
پاینده: جنبش مشروطه حرکتی برای استقرار دموکراسی پارلمانی بود و از این حیث تأثیر بسزایی بر تلقی ما از کارکرد ادبیات گذاشت. تا پیش از این جنبش، ادبیات عمدتاً تافتهای جدابافته و منفک از جامعه محسوب میشد. ادبیات در آفاقی بلند و متعالی سیر و سلوک میکرد و اگر هم به زمین نظر داشت، پدیدههای زمینی را استعارهای از مفاهیم متعالی و معنوی قرار میداد. پیداست که در چنین وضعیتی ادبیات دلمشغولی نخبگان است و نه تودههای وسیعِ مردم عادی. جنبش مشروطه اما دقیقاً با حرکت مردم نضج گرفت و به پیش رفت. بنابر این، مضامین کهن و دیرین جای خود را به مسائل جاری و بلافصل در زندگی ملت دادند. امر قدسی به حاشیه رفت تا امر زمینی در کانون و مرکز ادبیات جای بگیرد. به همین سبب، درونمایه شعرهای این دوره هم دچار تحولی بنیانی شد و از امور انتزاعی (مانند رابطهی مخلوق با خالق) به امور انضمامی (مانند رابطهی شهروند با قدرت حاکم) معطوف گشت که برخی از خصیصهنماترین نمونههایش را در شعرهای عارف قزوینی، نسیم شمال، میرزاده عشقی و فرخی یزدی میتوان دید. باید توجه داشت که تأسیس چاپخانهها و انتشار مطبوعات در دورهی مشروطه علت دیگری شد برای تودهگیر شدن ادبیات. در گذشته نشر ادبیات در شمارگان زیاد دشوار و حتی ناممکن بود، اما در دورهی مشروطه این امکان به وجود آمد و این نیز به تغییر جایگاه و عمومی شدن ادبیات کمک شایانی کرد. اما در خصوص رابطهی ابیات دورهی مشروطه با جنبش مشروطه باید بگویم که اگر این رابطه را از منظرهای تئوریک جدید در نظریه و نقد ادبی ببینیم، دیگر یکی را تابع دیگری نخواهیم دانست و به سادگی نخواهیم گفت که «ادبیات آن دوره حالوهوا یا وضعیت سیاسی همان دوره را منعکس میکند». مطابق با نظریهی موسوم به تاریخگرایی نوین که یکی از شاخصترین نظریهپردازانش استیون گرینبلت است، ادبیات رابطهای دوسویه، مکمل و متقابل با زمینهی تاریخی خود دارد. همه میدانیم که ادبیات از متن پدید میآید، اما به اعتقاد تاریخگرایان نوین تاریخ هم ماهیتی متنی دارد. تاکنون صرفاً میگفتیم که ادبیات دورهی مشروطه وقایع آن دوره را در خود بازمیتابانند؛ اکنون میتوانیم بگویم که از جمله خاستگاههای انقلاب مشروطه ادبیاتی بود که آمال و آرمانهای آزادیخواهانه و مساواتطلبانهی روشنفکران و ترقیخواهانِ آن دوره را بازنمایی میکرد. به بیان دیگر، ادبیات آن دوره یکی از علتهای پیدایش جنبش مشروطه و نهایتاً تاریخ آن دوره بود، همچنان که جنبش مشروطه و تاریخ آن دوره در تحول درونمایهها و صناعات ادبیات اثر گذاشت.
• آیا میشود گفت که ادبیات مشروطه ادبیاتی هیجانی است و نه ساختهشده بر مبنای تئوریهای فکری و بر پایهی ایدئولوژی مشخصی که بتواند آن را برای مدتها استوار نگاه دارد و تبدیل به سبک بکند؟
پاینده: به گمانم پیشفرض پرسش شما این است که هر نوع ادبیاتی، یا بگویم هر سبک ادبی یا هر مکتبی در ادبیات، بر پایهی یک نظریهی پیشینی شکل میگیرد. به عبارت دیگر، ابتدا باید نظریهای دربارهی ادبیات و کارکردهای آن به وجود آمده باشد تا سپس متون ادبی، اعم از شعر و جز آن، به پیروی از اصول همان نظریه نوشته شوند. در خصوص این پیشفرض میتوان تعریضهایی کرد. برای مثال، میتوان پرسید که: کدام شاعر است که ابتدا دورهای آموزشی در مکاتب ادبی بگذراند و بعد مانند یک شاگرد مدرسهای که میخواهد درس پس بدهد همان آموختهها را عیناً در شعرش رعایت کند؟ این کار موجب سرودن شعرهایی به غایت تصنعی خواهد شد، شعرهایی که فریاد میزنند سرایندهشان صرفاً با اطلاع از مبانی نظری یک مکتب ادبی دست به سرودن آن شعرها زده است. مشابه همین عملکرد را همین امروز که بیش از یک قرن از دورهی مشروطه فاصله گرفتهایم در کار آن دسته از شاعران و داستاننویسانی میبینیم که با نظریههایی مانند پسامدرنیسم آشنا میشوند و بعد به گونهای افزاروار (مکانیکی) شعر یا داستانِ به زعم خودشان «پسامدرن» مینویسند. نوشتههای این اشخاص غالباً بیرنگوبوست و تأملی در خواننده برنمیانگیزد. بنابر آنچه گفتم، نباید از ادبیات دورهی مشروطه هم انتظار داشت که از مبانی نظریِ خاصی (مثلاً در قالب سبک ادبیای به نام «سبک مشروطه») پیروی کند. نظریههای ادبی پس از خلق آثار ادبی شکل میگیرند و نه برعکس. یعنی ابتدا موجی از شعرها و داستانهای نوشتهشده به شکلی نو به راه میافتد و سپس منتقدان و نظریهپردازان ادبی شالودهای تئوریک برای آن تبیین میکنند. در ضمن توجه داشته باشید که وقتی میگویید ادبیات باید «بر پایهی ایدئولوژی مشخصی که بتواند آن را برای مدتها استوار نگاه دارد» نوشته شود، خطر بزرگی هم برای خودِ ادبیات ایجاد میکنید. آیا در شوروی سابق و کلاً بلوک شرق با همین باور نبود که «رئالیسم سوسیالیستی» را تئوریزه کردند و بعد از نویسندگان خواستند که به همین روش داستان بنویسند؟ آیا باور تئوریسینهای حزب کمونیست شوروی دقیقاً همین نبود که پایهی ایدئولوژیک مشخص و محکمی برای خلق شدن آثار ادبیِ جاودانه ایجاد کردهاند؟ و البته میدانید که اگر نویسندهای از تلقی رسمی از ادبیات تخطی میکرد، آثارش امکان چاپ پیدا نمیکردند و خودش هم در معرض مجازاتهایی مانند تبعید و زندان و سلب تابعیت ملی و اخراج از کشور قرار میگرفت.
• جنبش مشروطه و ادبیاتی که در پی آن آمد هیچوقت مبدل به سبک نشد. در عصر مشروطه حتی با وجود خفقان و ترس از مرگ و کشته شدن، نویسندگان سعی داشتند تا صدای انقلاب را در قالب ادبیات به گوش دیگران برسانند. اما با افول انقلاب مشروطه، رفتهرفته نویسندگان نیز با آن افول میکنند و دیگر صدایی از این بازتاب ادبی آزادیخواهانه از آنها بلند نمیشود. من تصورم این بود که در فقدان مشروطه حقیقی صدای ادبیات باید بلندتر باشد و بیشتر از نبودش فغان سر دهند، اما این اتفاق نه تنها نیفتاد بلکه در عصر رضاخانی و پهلوی در ادامه از اساس ادبیات ساختار دیگری پیدا کرد و آرمان اجتماعی در آن گم شد.
پاینده: البته صحبت کردن از سبکوسیاق خاص و متمایز برای ادبیات دورهی مشروطه کار نادرستی نیست. انکار نمیتوان کرد که شعر فارسی در مضامین و نحوهی بیان در این دوره دچار تحولات اساسی شد. لحن و سیاق پُرطمطراقی که تا پیش از این دوره در شعر فارسی مشهود بود با شروع جنبش مشروطه جای خود را به زبانی همگانی و گاه کاملاً روزمره میدهد. در مضامین شعر نیز، چنانکه پیشتر در پاسخ به سؤال اولتان اشاره کردم، تحولی به همان میزان بنیانی رخ داد. پس متون ادبی دورهی مشروطه کلاً مسیر جدیدی را برای ادبیات ما تعریف کردند. اما پیداست که بقا این نوع ادبیات ربطی هم به زمینههای عینیای دارد که در ظهور آن دخالت داشتند. یأس و سرخوردگی از مبارزه طبیعتاً فضای دیگری را بر ادبیات حاکم میکند. در تاریخ معاصر ایران، دو بار شاهد چنین یأسی بودهایم: یکی بعد از روی کار آمدن رضاشاه و دیگری بعد از کودتای ۲۸ مرداد. در هر دو مقطع حالوهوایی از شکست و ناامیدی بر ادبیات ما حاکم میشود. به مقطع دوم که به زمانهی ما نزدیکتر است اشاره میکنم تا منظورم را بهتر متوجه شوید. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت محمدرضاشاه به قدرت، عدهی زیادی از مبارزان و آزادیخواهان به بند کشیده و حتی اعدام شدند. احزاب سیاسی غیرقانونی اعلام شدند و نشریاتشان دیگر انتشار نیافتند. همچنین سانسور شدیدی به کتابها اِعمال شد و راه بیان آزادانه مسدود گشت. در چنین اوضاع و احوالی بود که آرامآرام لحن یأسزدهای هم در ادبیات ما پا گرفت، لحنی که یکی از بارزترین مصداقهایش را در شعر «زمستان» از مهدی اخوانثالث میتوان دید. شور و شوق برای مبارزه، جای خود را به وضعیتی میدهد که هر کس سر در گریبان خود دارد و حتی سلام دیگری را پاسخ نمیدهد. همهجا سرد است و سکوتی مرگمانند حاکم شده است. آیا این تغییر لحن (از آرمانگرایی و مبارزهجویی به یأس و درخودفرورفتگی) جای تعجب دارد؟ به گمانم عین همین پرسش را در خصوص تغییری میتوان مطرح کرد که پس از شکست تجربهی دموکراسی بعد از روی کار آمدن رضاشاه در ادبیات ما روی داد. در هر دو مقطع از تاریخ معاصر با وضعیت مشابهی مواجه هستیم که، همانطور که توضیح دادم، ریشه در وضعیت عینی اجتماعی و سیاسی ما در آن زمان دارد. البته من اصلاً موافق نیستم که نتیجه بگیریم آرمان اجتماعی و سیاسی در ادبیات این دورهها به کلی از یاد رفت و به فراموشی سپرده شد. این آرمان به شکلهای دیگری بروز پیدا کرد، که البته بحثش بسیار مفصلتر از آن است که بتوان در یک مصاحبه به شکلی متقاعدکننده مطرح کرد.
• جناب پاینده، ادبیات مشروطه با توجه به سؤالات قبلم میتواند ادبیات اعتراض نامیده شود؟
پاینده: شاید بهتر باشد که به جای لفظ «اعتراض»، اصطلاح علمی «گفتمان» را به کار ببریم و در بیانی دقیقتر بگوییم که ادبیات دورهی مشروطه مبیّن گفتمانی نو است، گفتمانی نو هم در تاریخ ادبیات ما و هم در تاریخ ملی ما. این ادبیات فقط به قصد اعتراض به حاکمان فاسد و مستبد نوشته نشد، بلکه طرحی نو برای آفرینش ادبی درانداخت که ملاکهای ما برای تعریف ادبیات را دگرگون کرد. برحسب این گفتمان، ادبیات رسالتی اجتماعی هم پیدا کرد که در گذشته نداشت. مانند هر گفتمان دیگری، این گفتمان در ابتدا یک پادگفتمان بود، یعنی نظرگاهی در تقابل با ادبیات پیش از خود را مطرح کرد، اما با گذشت زمانی به جایگاه گفتمانی قوی نائل شد، به نحوی که امروز متون مشخصی در آن دوره را ذیل این نام طبقهبندی میکنیم و ویژگیهایش را برمیشمریم.
گفتگو شونده: حسین پاینده
نشریه پنجره شماره 204