
اثرات روانشناختی خشونت رسانهای بر کودکان و بزرگسالان
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 20 آگوست 2018
- تعداد نظرات :0
نویسنده این مطلب، با استناد به پژوهشها و تحقیقات انجام شده، ثابت میکند که خشونت بیرویهای که از طریق برنامههای رسانههای مختلف به مردم علیالخصوص کودکان و نوجوانان عرضه میشود، اثرات نامطلوب فراوانی برای آنها دارد. این اثرات شامل افزایش خشونتطلبی، بروز رفتارهای خشن، حساسیتزدایی کودکان و بزرگسالان نسبت به مسائل خشونتآمیز و حتی مواردی نظیر عصبانیت و اختلال در خواب را شامل میشود. در پایان نیز نویسنده با تذکر مجدد تأثیر منفی خشونت رسانهها بر افراد مختلف، راهکارهای مختلفی را برای کاهش این اثرات منفی با توجه به تحقیقات انجام شده، پیشنهاد مینماید.
غالباً نتایج تحقیقات بر روی خشونت رسانهها، توسط عامه مردم به صورت نادرست درک میشود. یکی از علتهای این مسأله، روششناسی تحقیق است. ما نمیتوانیم به طور تصادفی کودکانی را در سالهای اولیه زندگیشان انتخاب کنیم تا میزان تفاوتی از تصویرهای خشن را در تلویزیون نگاه کنند و 45 سال بعد، ببینیم که کدام یک از این کودکان، مرتکب جرایم خشونتآمیز شدهاند. همین محدودیت در مورد تحقیقات پزشکی نیز وجود دارد؛ ما نمیتوانیم به صورت تصادفی، گروههایی از مردم را انتخاب کنیم تا میزان متفاوتی سیگار بکشند و 15 سال بعد، تعداد افرادی را که به سرطان مبتلا شدهاند، شمارش کنیم.
محققان دخانیات، مطالعات مرتبطی انجام دادهاند، بدینگونه که آنها تعدادی از افرادی را که در طول زندگیشان سیگار میکشیدند، در نظر گرفته و بعد زندگی آنها را پیگیری کردند تا بدانند، چه تعدادی از این افراد به خاطر سرطان درگذشتهاند. البته آنها به لحاظ آماری سایر عوامل را نیز کنترل میکردند، مثل سایر رفتارهای سالم و غیرسالم که هر کدام میتوانند حرکت رو به سرطان را کاهش یا افزایش دهند. سپس آنها به این نکته پی بردند که سیگار، بیشتر و بالاتر از سایر عوامل، به بروز سرطان کمک میکند. تاکنون آنها نتوانستهاند آزمایشهای سرطان را روی انسانها انجام بدهند، بلکه برای این کار از حیوانات استفاده میکنند. این آزمایشها، مصنوعی است ولی مطالبی در مورد تأثیرات کوتاهمدت دخانیات نتیجه میدهند که در سایر مطالعات مرتبط، این نتایج به دست نمیآید؛ حالا ما با قرار دادن نتایج دو نوع آزمایش در کنار یکدیگر، اطلاعات ارزشمندی راجع به اثرات سیگار کشیدن در بروز سرطان داریم.
مانند همین مسأله، محققان خشونت رسانهها، مطالعاتی بر روی کودکانی که در معرض رسانه بودهاند، انجام دادهاند و بعداً به رفتارهایی که آنها در طول زندگی از خود نشان دادهاند، پرداختهاند. آنها همچنین نسبت به سایر عوامل مؤثر در خشونت مانند پرخاشگریهای قبلی، مشکلات خانوادگی و … کنترل میشدند. آنها در خلأ به خشونت رسانهها نگاه نمیکردند، حتی آنها با کنترل سایر عوامل مؤثر، مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود، آیا ارتباطی بین تماشای تلویزیون و نشان دادن رفتار خشونتآمیز وجود دارد یا خیر. محققان مانند آزمایشهای سرطان روی حیوانات، آزمایشهایی نیز در این مورد انجام دادند. اینجا نیز وضعیت طبیعی نبود، ولی چنین آزمایشهایی میتوانست خلأهایی را که از طریق دیگر نمیشد پر کرد، بپوشاند. آزمایشها برای بررسی اثرات کوتاه مدت طراحی شده بود، مثل افزایش تنفر یا پذیرش رفتارهای خشن در برابر خشونت؛ تغییراتی که ما میدانیم، احتمال نشان دادن رفتارهای خشن را هم در کوتاه مدت و هم در بلندمدت افزایش میدهد.
دلیل دوم اشتباه در فهم نتایج تحقیقات خشونت رسانهها این است که بحثهای بیشتر مردم بر روی خشونت مجرمان متمرکز است و آنها از سایر پیامدهای ناسالم خشونت که خیلی بیشتر بر کودکان تأثیر میگذارند، غافلند.
تأثیرات خشونت رسانهها بر تهاجم، حساسیتزدایی و تنفر بین افراد
بیشتر توجه تحقیقات و افکار عمومی، بر این سؤال مهم متمرکز شده است که آیا تماشا کردن خشونت در رسانهها، کودکان و بزرگسالان را خشنتر میکند. البته سؤال این نیست که آیا خشونت رسانهها موجب خشونت میشود، یا خیر، بلکه سؤال این است که آیا تماشا کردن خشونت، به افزایش احتمال این که فردی مرتکب خشونت شود یا شدت خشونت ارتکاب یافته را زیاد کند، کمک میکند؟ مستقیمترین و بدیهیترین روشی که معلوم میکند، تماشا کردن خشونت به بروز رفتارهای خشن کمک میکند، از طریق تفسیر کردن یا آموزش اجتماعی حاصل میشود. تحقیقات روانشناسی فراوانی ثابت کرده است که غالباً آموختن از طریق تقلید کردن صورت میگیرد و البته بیشتر والدین میدانند که کودکان از سالهای اول زندگی خود به تقلید کلمات و حرکات پخش شده از تلویزیون میپردازند. مدافعان رسانه که نمیتوانند منکر تقلیداتی که گاهی اوقات رخ میدهد شوند، سعی میکنند این گونه توجیه کنند که این تأثیرات جزئی و بیاهمیت است، زیرا کودکان خوب میدانند که تقلید از هر چیز، کار خیلی خطرناکی است. همه ما با رویدادهای مجرمانه و خشونتهای کشنده که شباهت مرموزی با یک صحنه در یک فیلم دارد، آشنا هستیم. هر چند، هر جرم نتیجه تداخل عوامل گوناگونی با یکدیگر است و شکاکان و حتی محققان به این نکته اشاره کردهاند که واقع شدن یک داستان مجزا را نمیتوان به کل جامعه تسری داد. به این دلیل که بیشتر کودکان ما شدیداً در فرهنگ رسانهای غوطهور شدهاند، معمولاً مشکل است که یک برنامه ویژه رسانه را با یک نتیجه دردناک و مضر مرتبط بدانیم، حتی اگر برخی مشابهتهای بین سناریوهای برنامه رسانه و اعمال متعاقب آن، به قدری شبیه هم باشند که بتوان آنها را منطبق کرد.
یک بار محققان تصمیم گرفتند یک «آزمایش طبیعی» ترتیب دهند که به شکل سیستماتیک و بسیار دقیق، نتایج قوی و محکمی به دست دهد. این تصمیم در اوایل دهه 1990، مدت کوتاهی بعد از این که برنامه فدراسیون جهانی کشتی کج به تلویزیون اسرائیل وارد شده بود، گرفته شد. با ذکر این نکته که با توجه به گزارشها، این برنامه موجب بروز بحران مصدومیتهای کودکان در زمین بازی مدارس شده بود، دافن المیش از دانشگاه تلآویو، تحقیقی از رؤسای مدارس ابتدایی سراسر کشور ترتیب داد که با پرسشنامههای تکمیلی از معلمان و دانشآموزان مدارس انتخاب شده، همراه بود. آنچه لمیش دریافت، این بود که بیش از نیمی از مدیران مدارس، پاسخ داده بودند که برنامههای حاوی درگیری مثل برنامه فدارسیون جهانی کشتی کج، باعث بروز مشکلاتی در مدارس آنها شده است؛ مدیران، مشکلی در تشخیص رفتار تقلیدی از انواع ورزشهای رزمی که آنها به طور ناگهانی بعد از ورود برنامه فدراسیون کشتی کج میدیدند، نداشتند. رفتارهای جدید، بعد از احیای مسابقات خاص کشتی کج روی داد و شامل کله زدن، انداختن حریفان بر روی زمین و پریدن روی آنان از روی مبلها و صندلیها، فرو کردن انگشتان در چشمها، کشیدن موها و چنگ انداختن به اندامهای تناسلی بود. تقریباً نیمی از مدیران مدارس که به سؤالات پاسخ دادند، گزارش کردند که این رفتارهای جدید، وجود کمکهای اولیه در مدارس را ایجاب کرده و حدود یک چهارم نیز صدماتی شامل شکستن استخوانها، بیهوشی و آسیبهای مغزی را گزارش دادند که نیاز به ویزیت اورژانسی یا مراقبتهای پیشرفته پزشکی داشته است. هر چند بیشتر کودکانی که این رفتارها را بروز دادند، به قدر کافی بزرگ بودند که بدانند، مبارزاتی که آنها از تلویزیون تماشا میکردند، ساختگی است؛ این آگاهی، تلاش آنها را برای تقلید حرکات توسط خودشان متوقف نکرد. جاروجنجال در اسرائیل ادامه داشن؛ تا زمانی که برنامهسازان با کاهش میزان برنامههایی که مبارزات کشتی کج در آنها پخش میشد، موافقت کردند. مدارس شروع کردند به راهاندازی برنامههای تحلیل رسانهای که برای خنثی کردن اثرات برنامههای تلویزیونی طراحی شده بودند. در سالهای اخیر در آمریکا، گزارشهایی در مورد گروههایی از کودکان که به تقلید مسابقات کشتی کج پرداختهاند به دست رسیده است و نیز گزارشهایی از پزشکانی که با نتایج چنین تقلیدهایی که به طور منظم صورت گرفتهاند، سروکار داشتهاند.
آنچه که در رسانهها دیده میشود، فقط یکی از عواملی است که ثابت میکند، تماشای خشونت به بروز رفتارهای غیرسالم در بین جوانان منجر میشود. یکی دیگر از فرایندهای روانشناختی مورد بحث، حساسیتزدایی است. حساسیتزدایی زمانی روی میدهد که یک عکسالعمل عاطفی مداوم، باعث وضعیتی شود که تمایل به انجام این عکسالعمل، غیرضروری یا غیرمرتبط شناخته میشود. به عنوان مثال، بیشتر مردم هنگامی که میبینند یک مار به سمت آنها میخزد، به صورت هیجانانگیزی تحریک میشوند. به لحاظ روانشناختی عکسالعملی که آنها تجربه میکنند، بخشی از آن چیزی است که عکسالعمل «پرش» یا «مبارزه» نامیده میشود، یک تمایل فطری که ارگانیسمی را برای انجام آنچه که انجامش هنگام احساس خطر لازم است، آماده میکند، ولی فردی که زمان نسبتاً زیادی را در اطراف مارهای غیرسمی و غیرخطرناک گذرانده، میداند که احتیاجی به تهدید یا حمله به حیوان نیست و بالاخره این که، این فرد هیچ تجربهای در مورد افزایش ضربان قلب، فشار خون یا سایر نشانههای فیزیولوژیکی ترس را به هنگام روبهرو شدن با مارها یاد نمیگیرد. در وضعیتی تا حدی مشابه، در معرض خشونت رسانهای قرار گرفتن، به ویژه خشونتی که مستلزم عصبانیت بیشتر یا نمایش تصاویر صدمات بدنی است، احساس واکنش قوی را در تماشاچیان کاهش میدهد. اگرچه بسیاری از تماشاچیان، بعد از اتمام وقت و هنگامی که دوباره در محیط آرام و تفریحی قرار گرفتند، واکنشهای احساسی کمتری نسبت به تصاویر خشن از خود نشان نمیدهند، مطالعات، نتایج حساسیتزدایی نسبت به اختلالات هیجانی و عاطفی به هنگام مشاهده خشونت را ثابت نمودهاند؛ ناراحتکنندهتر این که، مطالعات نشان دادهاند که حساسیتزدایی، کودکان را به این سمت سوق میدهد که هنگام مشاهده نزاعهای فیزیکی که بین همسن و سالانشان رخ میدهد، دیرتر از بزرگترها مداخله کنند و این مسأله، به کاهش حس همدردی نسبت به قربانیان خشونتهای خانوادگی میانجامد. امروزه افراد جوان، از هر زمان دیگری، شانش بیشتری برای حساسیتزدایی نسبت به خشونتهای رسانهای دارند. اکنون ما آنقدر شبکه تلویزیون، فیلمهای ویدئویی، کامپیوتر، اینترنت و بازیهای کامپیوتری در دسترس داریم که خشونت رسانهای تقریباً یک منبع نامحدود دارد و تصاویر بسیار وحشتناکی را میتواند هر چه بیشتر و بیشتر، حتی در تختخوابهای خصوصی افراد، به نمایش بگذارد.
نتیجهی سوم شایع نگاه کردن به خشونت، افزایش احساس خشونت است. برخی از افرد میگویند، رابطه اثبات شده بین خشونت مزمن و نگاه کردن به خشونت، به سادگی نشان میدهد که افرادی که قبلاً خشن بودهاند، تمایل بیشتری به انتخاب خشونت به عنوان تفریح دارند. درست است که افراد خشن و تندخو بیشتر تحت تأثیر خشونت رسانهها هستند ولی تحقیقات نشان میدهد که این رابطه، نتیجهی هر دو مورد است. یک تحقیق میدانی که در سال 1992 انجام شد، نمونه خوبی از این مسأله است. محققان در «کبک» به یک سینما رفتند و از تماشاگران سینما خواستند که پرسشنامههایی را قبل یا بعد از فیلمی که خودشان انتخاب کرده بودند، پر کنند. یافتهها نشان داد که تماشاچیان مرد و زنی که فیلم اکشن «گمشده در عملیات» با بازی جکنوریس را انتخاب کرده بودند، بسیار خشنتر از تماشاچیانی بودند که فیلم درام عاری از خشونت «راهی به هند» را دیده بودند. نتیجه این تحقیق ثابت میکرد، افرادی که از ابتدا خشن هستند، بسیار بیشتر جذب یک فیلم خشن میشوند تا یک فیلم غیرخشن. به علاوه، میزان خشونت تماشاچیان، بعد از تماشای یک فیلم خشن بالا میرود ولی بعد از تماشای یک فیلم عاری از خشونت، در همان مقدار پایین باقی میماند. این مطالعه، یک بار دیگر نادرستی فرضیه (پرطرفدار) «تخلیه هیجان» که میگوید، نگاه کردن به خشونت، به پاکسازی مردم از تمایلات خشونتآمیزشان کمک میکند را ثابت نمود؛ بلکه عکس این مسأله ثابت شد.
نتایج افزایش خشونت، بعد از تماشای تصاویر خشونتآمیز چیست؟ اغلب، این مسأله مانع توانایی تعامل مناسب بین افراد میشود. یک بخش از این نتیجه، در اصطلاح، موجب بروز خصلت تعصب افراطی میشود. یک مطالعه در سال 1988، این نتیجه را در یک تحقیق نشان داد که در آن از دختران و پسران 11ـ9 ساله خواسته شده بود که با یکی از دو بازی ویدئویی بازی کنند، یکی از آنها بازی غیرخشنی بود که NBA JAM: TE نام داشت و دیگری نسخه تا حدودی سانسور شده از MORTAL KOMBAT II بود، یک بازی سرشار از خشونت و ورزشهای رزمی. بعد از انجام بازیها، بچهها 5 داستان که شامل اتفاقات تحریککننده بود، خواندند؛ به نحوی که هدف تحریککننده ، گنگ و مبهم بود. به عنوان مثال، در یکی از داستانها کودکی با یک توپ از پشت ضربه میخورد، ولی معلوم نیست چه کسی توپ را پرتاب کرده است. همیشه یک کودک همسن و همجنس که در تحقیق شرکت داشت، این عمل را عمداً یا تصادفاً انجام میداد. در پاسخ به سؤالات، بعد از شنیدن داستان، بچههایی که بازیهای ویدیویی خشن انجام داده بودند، نسبت به آنهایی که بازیهای غیرخشن کرده بودند، تمایل بیشتری برای شرکت در عکسالعمل و احساس خشونت نسبت به مرتکب این کار داشتند و میخواستند، اگر خودشان در آن وضعیت قرار گرفتند، در انجام اقدامات تلافیجویانه پیشدستی کنند. شرکت کردن مجازی در خشونت، ظاهراً ابرهای تیرهای در چشمانداز کودکان در روابط اجتماعیشان گسترده بود.
این افزایش خشونت، لزوماً کوتاه مدت نیست. یک تحقیق انجام شده در سال 1999، به اثرات اجتماعی در معرض خشونت بیدلیل فیلمها قرار گرفتن به صورت مداوم، توجه کرده بود. محققان به صورت تصادفی، دختران و پسران دانشجو را برای تماشای تصاویر خشن و غیرخشن فیلمها، به مدت چهار روز در یک ردیف انتخاب کردند. در روز پنجم، در یک مطالعهی به ظاهر غیرمرتبط، شرکتکنندگان در وضعیتی قرار گرفتند که بتوانند به شانسهای آینده شغلی افراد کمک کنند یا برای آنها ایجاد مانع کنند. نتایج تعجبآور نشان داد که مردان و زنانی که در روز آخر، فیلمهای خشن به آنها رسیده بود، بیشتر میخواستند فرصت شغلی آن فرد را با هشدار دادن و ترساندن آن فرد یا با توهین کردن به وی ضعیف کنند. تماشای مداوم خشونت، ظاهراً آنچه را که پژوهشگران اصطلاحاً آن را «ساختار روحی خصمانه پایدار» مینامند، فراهم میکند که با بیتفاوتی نسبت به یکدیگر، موجب آسیب رسیدن به تعاملات اجتماعی میشود.
اینها فقط تعداد اندکی از مطالعاتی هستند که برخی اثرات مضر خشونت رسانهها را اثبات میکنند. ولی این مطالعات چگونه نمونهای هستند؟ اگرچه مدافعان رسانهها استدلال میکنند که این یافته ها با هم در تناقض هستند، تحلیلهایی که یافتههای کل این مطالعات را بر حسب موضوعی خاص به صورت آماری با هم ترکیب کردهاند، چیز دیگری را نشان میدهند. جامعترین تحلیل آماری توسط پایک و کامستوک در سال 1994 انجام شده است.
این تحلیل آماری، نتایج 217 مطالعه تجربی را که بین سالهای 1957 ـ 1990 انجام شدهاند، با هم ترکیب کردهاند. این تحقیقات شامل گزارشهای منتشر شده یا منتشر نشده در مورد ارتباط بین تماشا کردن خشونت و گروه متنوعی از رفتارهای ضداجتماعی است. با استفاده از ضریب ارتباط ( r ) به عنوان شاخص میزان ارتباط، پایک و کامستوک، در مجموع r را 31 گزارش کردند؛ اگرچه میزان این ارتباط، بسته به سن شرکتکنندگان و نوع برنامهها تفاوت داشت، رابطه مهمی برای تماشاچیان در تمام سنین و برای انواع برنامهها، بین تماشای خشونت و اثرات نامطلوب آن دیده شد.
یک تحلیل دیگر که در سال 2001 انجام شد، نتیجهگیریهای پایک و کامستونک را تأیید و به روز کرد. تحلیل بوشمن و آندرسون شامل مطالعاتی میشد که بین سالهای 2000ـ1956 صورت گرفته بود. نمونه مطالعات کوچکتر بود، زیرا فقط شامل گزارشهای منتشر شده بود و فقط شامل رفتارهای تهاجمی میشد. این تحلیل که شامل 202 نمونه مستقل بود، بین در معرض خشونت رسانهها قرار گرفتن و بروز رفتارهای تهاجمی، ضریب 20 را برگزید. همچنین آندرسون و بوشمن یک تحلیل آماری دیگر در مورد اثرات بازیهای ویدیویی خشن بر خشونت انجام دادند و به نتایج مشابه رسیدند (بر اساس 33 بررسی مستقل، ضریب 19 را پیدا کردند).
بوشمن و آندرسون نتایج تحلیلهای آماری در مورد خشونت رسانهای را با روابطی که به خوبی در 9 بخش دیگر به اثبات رسیدهاند، مقایسه کردهاند؛ اطلاعات آنها نشان داد که اثر خشونت رسانهای، به لحاظ اندازه، فقط بعد از رابطه بین سیگار کشیدن و سرطان ریه، در مقام دوم است.
تأثیرات خشونت رسانهها بر ترس، عصبانیت و اختلال در خواب
اگرچه بیشتر توجه پژوهشگران بر چگونگی تأثیر خشونت رسانهها بر رفتارهای کودکان و بزرگسالان متمرکز شده است، شواهد بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد، تماشای خشونت موجب افزایش ترس و عصبانیت در تماشاچیان جوان میشود. به عنوان مثال، در سال 1998 در «اُهایو»، یک تحقیق از بیش از 2000 نفر از افراد کلاس دوم تا هشتم نشان داد که هر چه بر تعداد ساعات تماشای تلویزوین در شبانهروز افزوده شود، بروز علائم ناراحتیهای روانی از قبیل عصبانیت، افسردگی و استرسهای بیش از حد نیز افزایش مییابد. شبیه به این، یک تحقیق انجام شده در سال 1999 در «ردایلند»، از بین تقریباً 500 والدین بچههای کودکستانی نشان داد که میزان تماشای تلویزیون (مخصوصاً تماشای تلویزیون در ساعت خواب) و داشتن تلویزیون در اتاق خواب، به طور چشمگیری با رواج اختلالات خواب در ارتباط است. در واقع، 90% از والدین مورد تحقیق قرار گرفته، گزارش دادهاند که تماشای تلویزیون توسط کودکانشان، حداقل یک بار در طول هفته موجب کابوس دیدن آنها میشود و بالاخره یک پژوهش ملی که در سال 1999 انجام شد، آشکار ساخت که 62% والدین کودکان 17ـ2 ساله گفتهاند که کودکان آنها از چیزی که در یک برنامه تلویزیونی یا فیلم دیدهاند، ترسیدهاند.
دو تحقیق مستقل انجام شد. گزارشهای والدین در مورد ترس به خاطر دیدن یک برنامه تلویزیونی یا فیلم ثابت کرد که وجود آشکار خاطرات دردناک از افزایش ترس، توسط رسانه، تقریباً مسألهای جهانی است. در تحقیقی که ما بر روی دانشجویانی که عکسالعملهای مربوط به ترس را از خود گزارش داده بودند، در دانشگاههای «ویسکانسین» و «میشیگان» انجام دادیم، 52% گفتند که در خوراک یا خواب اختلال داشتهاند، 22% گزارش دادند که به خاطر مسائل غیرمادی، مشغلههای فکری داشتند و 35% گفتند که ترس آنها در نتیجهی ترسیدن از وضعیتی بوده که در برنامه تلویزیون یا فیلم به تصویر کشیده شده بود. به علاوه، بیش از یک چهارم پاسخدهندگان گفتند که اثر برنامه یا فیلم ـ که به طور میانگین در 6 سال اخیر تماشا شده ـ هنوز هم ـ تا هنگام پاسخ دادن به سؤالات ـ با آنها باقی مانده است.
تحقیقاتی شبیه به این و بسیاری از گزارشهای داستانگونه دیگر نشان میدهد، ترک کردن شنا در اقیانوس، بعد از تماشای فیلم «جاوز» اصلاً تصادفی نبوده است. در حقیقت، تعداد قابل توجهی از مردم، از اجتناب از شنا کردن بعد از تماشای آن فیلم خبر دادند. بسیار از افراد دیگر، منشأ ترس بلندمدت خود از حیوانات خاص مانند سگها، گربهها یا حشرات را در تماشای تصاویر کارتونی نظیر «آلیس در سرزمین عجایب» و «دیو و دلبر» یا تماشای فیلمهای ترسناک در دوران کودکیشان دانستهاند. به علاوه، اثرات این تصاویر، آن گونه که گفته میشود، فقط به مغز یا فکر آنها، منتهی نمیشود. آنها با رنج کشیدن از عصبانیتهای بیمورد، به راحتی به سمت بیماریهای جسمی و اخلال در کارهای مدرسه و سایر فعالیت طبیعی (مخصوصاً وقتی آنها برای مدت زمان طولانی خواب خود را به هم میزنند) سوق داده میشوند.
آنها که کودکان را میترسانند شامل خشونت یا ترس دریافت شده از خشونت در رسانهها است. با وجود این، این نکته قابل ذکر است که برای والدین، پیشبینی عکسالعملهای مربوط به ترس کودکانشان در برابر برنامههای تلویزیون و فیلمها سخت است؛ زیرا میزان رشد شناخت کودک بر احساس و پاسخ او به تحرکات رسانه تأثیر میگذارند. من و همکارنم بر اساس یافتهها و تئوریهای شناخت رشد، یک برنامه تحقیقاتی برای پی بردن به تأثیر تفاوتهای مربوط به رشد، در افزایش عکسالعملهای مربوط به ترس، ترتیب دادیم. این تحقیق نشان داد که هر چه کودکان به لحاظ شناختی بالغتر میشوند، برخی تصاویر و حوادث رسانه کمتر در آنها اثر میگذارد، در حالی که سایر تصاویر به صورت بالقوه کسالتبارتر میشوند.
به عنوان اولین نتیجهی کلی، هر چه سن کودک بالاتر میرود، اهمیت ظاهر تصاویر کمتر میشود. بررسیها و تحقیقات آزمایشگاهی، این حکم کلی را تأیید میکند که کودکان پیشدبستانی (تقریباً 3 تا 5 ساله) از چیزهایی که ظاهر ترسناک دارند ولی واقعاً بیضرر هستند (مانند ET، موجود فرازمینی مهربان ولی با ظاهر عجیب و غریب) بیشتر از چیزهایی که جذاب به نظر میرسند ولی واقعاً خطرناک هستند، میترسند. برای کودکان بزرگتر دبستانی (تقریباً 9 تا 11 ساله)، ظاهر نسبت به رفتار یا خطرناک بودن شخصیت آن، اهمیت کمتری دارد. نتیجه کلی دوم این است که وقتی کودکان بالغ میشوند، از واقعیتها بیشتر ناراحت میشوند و نسبت به خطرات غیرواقعی به تصویر کشیده شده در رسانه، کمتر حساسیت نشان میدهند. این تغییر، نتیجهی روند رشد درک تمایز بین واقعیت و خیال است. به همین علت، کودکان بزرگتر دبستانی در برابر ترسی که توسط اخبار و سایر رویدادهای واقعی تولید میشود، حساسیت نشان میدهند. نتیجه کلی سوم این است که هر چه کودکان بزرگتر میشوند، از تصاویر رسانهها که شامل مفاهیم انتزاعی میشود، مانند مشکلات جهان و تهدیدهای غیرقابل مشاهده محیط زیست، وحشتزده میشوند.
نمایش مداوم حوادث یازدهم سپتامبر و پیامدهای آن در رسانهها چیزی بود که تماشاچیان در هر سنی را ترسانده بود؛ ولی کودکان سنین مختلف، به تصاویر مختلف از میان تصاویر پخش شده، واکنش نشان میدادند. تحقیقات فوقالذکر نشان داد که کودکان پیشدبستانی، بیشتر به تصاویر قربانیان خونآلود و قیافههای افسرده واکنش نشان میدادند؛ کودکان بزرگتر دبستانی، به ضعف خود و خانوادهشان در برابر حمله واکنش نشان میدادند؛ نوجوانان مانند بزرگسالان قادر به درک عظمت حوادث بودند.
«آنچه میتواند انجام شود…» چرا انجام آن، آن قدر مشکل است
تحقیقی که من در قسمت بالا به شرح آن پرداختم، شاهد قاطعی است براین که دسترسی نامحدود به خشونت رسانهها، حداقل برای افراد جوان خیلی مضر است. با وجود این، خشونت رسانهها به صورت خودکار از طریق تلویزیون وارد خانههای ما شده و به طور فعال به کودکان و بزرگسالان عرضه میشود، حتی هنگامی که بر روی آن این برچسب خورده باشد که فقط مخصوص مخاطبان بزرگسال است.
به علاوه، منتشر کردن پیام مضرات خشونت رسانهها، فوقالعاده کار مشکلی است. یکی از علتهای مهم این دشواری، این واقعیت است که برنامههای تفریحی خشن، یک تجارت فوقالعاده سودآور است و صنعت تفریحات نسبت به اطلاعرسانی به مردم درباره مضرات و محصولاتش، بیرغبت است. در یک تحلیل جالب که توسط بوشمن و آندرسون انجام شد، مقایسهای بین روند رو به افزایش شواهد علمی در مورد مسأله و نحوه گزارش آن در مطبوعات انجام شد و معلوم شد، هر چه دلایل بیشتری برای اثبات تحریککنندگی خشونت رسانهها بر افزایش خشونت و تهاجم یافت شده است، پوشش خبری این مسأله، ضعیف و ضعیفتر شده است!
ابزارهای کنترل کنندهای به والدین داده شده است؛ ولی تبلیغ این وسایل آن قدر کم بوده است که والدین در مورد این که از چه وسیلهای و چگونه استفاده کنند، خیلی کم میدانند. والدین نیاز دارند که اطلاعات بهتری در مورد اثرات خشونت رسانهها داشته باشند. آنها به وسایل مناسبتر و قابل اعتمادتری برای فهم آنچه که از برنامه تلویزیونی، فیلم یا بازی ویدیویی انتظار دارند، محتاجند. همچنین والدین به اطلاعاتی در مورد راهحلهای خانوادگی که به آنها در خنثی کردن برخی از اثرات منفی خشونت رسانهها بر کودکانشان کمک میکند، نیاز دارند؛ به عنوان مثال، تحقیقات در مورد مسأله رشد شناخت و درک کودکان، راههای مؤثری برای آرامش دادن به کودکانی که از یک صحنه تلویزیون ترسیدهاند، شناسایی کرده است. راه کارهای غلبه بر ایجاد ترس رسانهای، باید با سن و سال کودکان سازگار شوند. تا سن حدود هفت سالگی، راهکارهای غیرکلامی بهتر کار میکند. این راهکارها شامل دور کردن کودکان از وضعیت ترسناک، پرت کردن حواس آنها، توجه و محبت کردن به آنها و حساسیتزدایی میشود. بچههای هشت ساله و بالاتر میتوانند از شنیدن توضیح منطقی این که چرا آنها باید در امنیت باشند، بهره ببرند. اگر چیزی که آنها میبینند، خیالی باشد، این مسأله میتواند به کودکان در این گروه سنی کمک کند. آنها باید به خاطر داشته باشند، آنچه در تلویزیون دیدهاند، هرگز نمیتواند اتفاق افتاده باشد. اگر تصاویر وحشتآور تلویزیون، امکان واقع شدن داشته باشند، دادن اطلاعات به کودکان بزرگتر، در مورد این که چرا آنچه که آنها دیدهاند، نمیتواند در مورد آنها اتفاق بیفتد یا دادن دستورالعملهای مفید که آنها را قادر سازد تا از واقع شنیدن این اتفاقات جلوگیری کند، میتواند به آنها کمک کند.
به منظور کاهش اثر تحریککننده خشونت رسانهها، تحقیقات شروع به یافتن راهکارهای تعدیلکننده که میتواند توسط والدین و معلمان استفاده شود، نمودهاند. در مطالعهای که در سال 2000 منتشر شد، ما وسایلی را برای خنثی کردن اثرات کارتونهای کلاسیک (ژانری شامل دلقکبازیهای خشن غیرقابل توقف که نتایج خشونت بر قربانی را کماهمیت جلوه میداد،) آزمایش کردیم. مطالعات نشان داد که تماشای کارتون «وودی وود پکر» نه تنها میتواند مؤید راهحلهای خشن پسران برای مشکلات باشد، بلکه دستورات ترویجدهنده مهربانانه، در این تأثیر میتواند مداخله کند. از بین پسران کلاس ششم، به طور تصادفی افرادی برای هر یک از این 3 گروه انتخاب شدند:
1ـ گروه بدون میانجی، که بدون دستورالعمل، کارتون نگاه میکردند.
2ـ گروه بامیانجی که قبل از تماشای کارتون از آنها خواسته شد که احساسات مرد کارتون را در ذهن داشته باشند (این مرد جنگلبان بود که هدف حملات وودی بود).
3ـ گروه کنترل شده که کارتون ندیدند.
همان طور که معمولاً در اینگونه مطالعات یافت میشود، کودکانی که بدون دستورالعمل، کارتون خشن دیده بودند، نسبت به کودکانی که در شرایط کنترل شده قرار داشتند، نمره بالاتری در داشتن دیدگاه طرفدار خشونت گرفتند (با عبارتی نظیر «گاهی وقتها جنگیدن راه خوبی برای به دست آوردن چیزی است که میخواهی»، موافقت بیشتری از خود نشان میدادند). کودکانی که از آنها خواسته شده بود، در مورد احساسات قربانی فکر کنند، افزایش چندانی در دیدگاه طرفدار خشونت نداشتند. به عنوان یک اثر جانبی، این مداخله حس همدردی، از درجه خندهدار بودن کارتون برای بچهها کاست. بنابراین، مداخله حس همدردی، یک سود دوگانه داشت: در اثر مستقیم تماشای کارتون دخالت کرده و شاید انتخابهای بعدی چنین نوع کارتونی را کاهش دهد.
در مجموع، خشونت رسانهها اثرات بسیار نامطلوبی بر کودکان و بزرگسالان دارد، اگرچه صنایع تفریحی غالباً به علت سود زیادشان مورد توجهند. آنها گاهی وقتها به انتقادهای گسترده واکنش نشان میدهند و اسپانسرها و ایستگاههای تلویزیونهای محلی، اجتناب از انتقادهای عمومی را ترجیح میدهند.
بعد از اظهار نارضایتی از عملکرد رسانهها، محققان و مدافعان منافع کودکان، میتوانند برای کاهش تأثیر منفی خشونت رسانهها، با فراهم کردن آموزش عمومی بهتر در مورد اثرات رسانهها، با توسعه و ترویج فیلترها و برچسبهای مفید و با یافتن راهکارهای مؤثر بر اساس یافتههای تحقیقات، کار کنند. همچنین ما نیازمند توسعه آموزش درک رسانهها برای کودکان هستیم که این کار با کمک کردن آنها در قرار گرفتن وضعیتی مثل آنچه که آنها از منظر خود میبینند و تشویق آنها به شرکت در تجزیه و تحلیل منتقدانه از انتخابهای خود در رسانهها، صورت میگیرد.
جوان کالتور
سیاحت غرب / 25