احمدینژاد نقشی در انقلاب فرهنگی نداشت _ بخش دوم
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 14 آگوست 2018
- تعداد نظرات :0
جریانشناسی انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در گفتوگو با علیرضا علیاحمدی
عضو انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت و وزیر آموزش و پرورش در دولت احمدینژاد
این مطلب، بخش دوم از مطلب «احمدینژاد نقشی در انقلاب فرهنگی نداشت» است که پیش از این در سایت منتشر شده و از طریق لینکهای پیوست قابل مشاهده است.
اندیشه پویا: آقای اسرافیلیان استاد شما در دانشگاه علم و صنعت بود؛ و احتمالاً از استادان فعال در بحث انقلاب فرهنگی و انتشار نشریه جیغ و داد. رابطه انجمن اسلامی و بچههای مسلمان دانشگاه با ایشان چگونه بود؟
علیاحمدی: اولین بار که آقای دکتر اسرافیلیان را دیدم، سال 58، در زمانی بود که دکتر جهانشاهلو استاد ریاضی1 به دلیل غیبت، به کلاس درس در دانشگاه ما نیامدند و به جای ایشان دکتر اسرافیلیان سر کلاس آمدند. ابتدا از این که درس تا کجا گفته شده پرسیدند اما بعد شروع به بحث سیاسی کرد و حرفهای تندی علیه جریان ملیگرا، دولت موقت و مارکسیستها زد. ایشان درس علمی ارائه نداد و همه وقت کلاس را با حرف سیاسی گذراند. خیلی ضد مصدق بود و میگفت مصدق کسی است که دست زن شاه را بوسیده و عکس این دستبوسی موجود است. آقای اسرافیلیان استاد سیاسی و فعالی بود اما در کوران حوادث انقلاب فرهنگی حضور نداشت (یا لااقل من ایشان را ندیدم)؛ با این که منزل آقای اسرافیلیان خیلی نزدیک دانشگاه علم و صنعت بود. البته بعد از تعطیلی دانشگاهها فعالیت آقای دکتر اسرافیلیان در دانشگاه علم و صنعت بیشتر شد و مدتی نیز رئیس دانشگاه بود اما در حوادث روزهای انقلاب فرهنگی بنده مطلبی یادم نمیآید. البته از میان استادان، افراد دیگری در علم و صنعت کنار بچهها بودند. اتفاقاً این استادان بعدها اغلب به جناح چپ خط امامی نزدیک شدند. مثلاً دکتر ازهری که بعدها معاون دکتر معین شد، در آزمایشگاه تحت اختیار ایشان شبها به تهیه پلاکارد و نوشتن اعلامیه مشغول بودیم و حتی همسر دکتر ازهری نیز فعال و همراه با دانشجویان انجمن ایشان همکاری داشتند. آقای آذرفام از دانشکده مکانیک نیز به همراه نامزدش در روزهای انقلاب فرهنگی کنار بچههای انجمن بودند. آقای دکتر غلامی که سال گذشته معاون دانشجویی وزارت علوم بودند و موضوع بورسیهها را جدی تعقیب میکردند، از فعالین انقلاب فرهنگی در دانشگاه ما بودند و بعداً نیز جهاد دانشگاهی علم و صنعت را این دوستان اداره میکردند.
بحث لزوم تعطیلی دانشگاه از چه زمانی در میان دانشجویان عمده شد؟
علیاحمدی: در سال 58 دو اتفاق بزرگ در کشور رخ داد که دستاندرکاران اصلی آن دانشجویان دانشگاههای بزرگ شهر تهران بودند. یکی بحث جهاد سازندگی بود. در بهار سال 58 ما دانشجویان علم و صنعت برای کمک به روستاییان و دروکردن محصول به روستاهای حاشیه تهران میرفتیم. در تابستان هم بخش قابل توجهی از دانشجویان مسلمان دانشگاههای کشور برای فعالیتهای عمرانی و کشاورزی و آموزشی به اقصی نقاط کشور رفتند. خاطرم است که با گروهی از دانشجویان به روستاهای حوالی شهرکرد در استان چهار محال و بختیاری رفتیم. گروهی دیگر از دانشجویان به شهرهای مختلفی همچون سمنان، دامغان، بیرجند و … رفتند. وقتی سال تحصیلی 58 – 59 در مهر ماه آغاز شد، بخشی از بچهها به تهران بازنگشتند و در روستاها ماندند. مثلاً از دانشگاه علم و صنعت شهید حسنرضا ماجانی و شهید مختاری در دامغان ماندند و آن زمان به تهران بازنگشتند. این حرکت علاوه بر فوایدی که داشت، باعث شد که بخشی از نیروی بچههای مسلمان در مناطق محروم بمانند. از سوی دیگر در دومین ماه سال تحصیلی (آبان ماه 58) قضیه انقلاب دوم و اشغال سفارت آمریکا پیش آمد و این حادثه نیز باعث شد جمع زیادی از نیروهای زبده مسلمان داخل سفارت بروند و گروه دیگری نیز برای محافظت از لانه در برابر آن حضور مستمر و شبانهروزی داشتند. به این ترتیب توان بچه مسلمانها در دانشگاههای تهران کم شده بود و دانشگاه به حیات خلوت گروههای مارکسیستی، چپهای آمریکایی و مجاهدین خلق تبدیل شده بود. چنان که گفتم دانشگاه را ستاد یارگیری کرده بودند و به همین دلیل نیز بچههای علم و صنعت موافق و پیگیر طرح تعطیلی دانشگاه بودند. هنگامی که بحث انقلاب فرهنگی مطرح شد بچههای لانه ابتدا مخالف بودند، چون میگفتند حرکت انقلاب دوم تحت الاشعاع این حرکت قرار خواهد گرفت. اما این بچهها در دانشگاه نبودند و از وضعیت بد دانشگاه بیخبر بودند. ما که در دانشگاه بودیم از نزدیک ضرر گروههای مخالف را میدیدیم. آنها در دانشگاهها اسلحه نگهداری میکردند و ستاد جذب نیرو، تبلیغات و پشتیبانی مناطق آشوبزده کشور بودند.
در سالهایی که آقای احمدینژاد رئیس جمهور بود، زیاد گفته شد که معمار اصلی انقلاب فرهنگی آقای ثمره هاشمی و آقای احمدینژاد بودهاند. در حالی که آقای سیدعباس نبوی عضو شورای مرکز تحکیم در آن زمان جایی گفتهاند که آقای ثمره هاشمی و آقای احمدینژاد در این دوره تهران نبودند و برای کار اجرایی از تهران خارج شده بودند. ماجرا چیست؟
علیاحمدی: قاعدتاً نظر آقای نبوی درستتر است. البته زمان حوادث خیلی به هم نزدیک است. آن مقطع زمانی فاصله چند ماهه میان اشغال سفارت تا شروع انقلاب فرهنگی باید باشد. در آن زمان آقای حسین طاهری از استادان دانشگاه علم و صنعت برای استانداری به آذربایجان غربی رفتند و آقای ثمره هاشمی نیز همراهشان رفتند. تعدادی از بچههای علم و صنعت از جمله آقای احمدینژاد نیز در چند گروه به آقای ثمره پیوستند. آقای احمدینژاد درحوادث روزهای انقلاب فرهنگی حضور نداشت و آن زمان نماینده ما در تحکیم نیز ایشان نبودند: آقای احمدینژاد تا بعد از بازگشایی دانشگاه (مهر 62) نیز به دانشگاه برنگشت. وقتی برگشت به دلیل دوری از دانشگاه و درگیر کار اجرایی بودن، از وقایع دانشگاه کم اطلاع بود و مثلاً میپرسید چرا فلان فرد را به بازی نمیگیرید که من برای ایشان توضیح میدادم که در این سالها چه اتفاقی افتاده و برخی صفبندیها عوض شده است. از شروع انقلاب فرهنگی و در مدت تعطیلی دانشگاه مدتی آقای فتحالله امی و مدت دیگری آقای صادق واعظزاده و مدتی نیز آقای حمیدرضا رازقی از بچههای علم و صنعت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بودند و بنده نیز نماینده اصلی دانشجویان علم و صنعت در شورای عمومی انجمنهای اسلامی دانشجویان سراسر کشور بودم.
جرقه اصلی ماجراهای سال 59 در دانشگاهها چطور زده شد؟
علیاحمدی: درگیریهای فروردین و اردیبهشت 59 در دانشگاه مقدماتی داشت. اول این که امام در بند یازدهم پیام نوروزی 59 فرموده بودند «باید انقلاب اساسی در تمام دانشگاههای ایران بهوجود آید؛ تا استادانی که در ارتباط با شرق و یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی». این پیام نشان میداد که وضع دانشگاه از دیدگاه امام خمینی رهبر کبیر انقلاب نیز مناسب نیست و باید در آن تحول اساسی صورت بگیرد. دانشجویان انجمنهای اسلامی نیز در دفتر تحکیم وحدت جلساتی با همین محور داشتند و طرح عملیاتی برای تعطیلی دانشگاه آماده کرده بودند. از سوی دیگر آقای هاشمی رفسنجانی که برای سخنرانی به دانشگاه تبریز رفته بودند با مشکل مواجه شد. گروههای مخالف، سخنرانی ایشان را به هم زدند. این مسئله برای دانشجویان مسلمان گران آمد و بر التهابات افزود. آقای هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب، یار امام و از روحانیون زندان کشیده بودند و به هم خوردن سخنرانی ایشان نشان میداد که ضد انقلاب در دانشگاهها حضور فعال دارند. به شما گفتم که انجمنهای اسلامی برخی دانشگاهها روابط دوستانهای با هواداران مجاهدین خلق داشتند. همین موضوع پاشنه آشیل دفتر تحکیم شد. زیرا نفوذ مجاهدین خلق در یکی از انجمنها، طرح مکتوب تهیه شده دفتر تحکیم را به این سازمان داده بود. اواخر فروردین بود که مجاهدین خلق دست به افشاگری زدند و این طرح را منتشر کردند. اوضاع سخت شده بود. اولاً طرف مقابل با لو رفتن طرح بچههای تحکیم هوشیار شده بود و ثانیاً اگر در این زمان اقدامی صورت نمیگرفت شاید دیگر امکان برای شروع حرکت انقلاب فرهنگی و کنترل دانشگاهها مهیا نمیشد.
دانشجویان دانشگاههای مختلف دور هم جمع شدند و بحث کردند و از میان آنها بچههای علم و صنعت و تربیت معلم پیش قدم شدند تا طرح لو رفته را با قدرت اجرا کنند؛ چرا که انسجام حضور بچههای مسلمان دانشجو و فعال و در صحنه دفاع از انقلاب اسلامی در این دو دانشگاه بیشتر از دانشجویان مسلمان فعال در صحنه دانشگاههای تهران بودند و در آن مقطع بچههای دانشگاههای تهران، شهید بهشتی(ملی)، پلی تکنیک، صنعتی شریف عمدتاً حول محور لانه جاسوسی فعال بودند.
طرح در دانشگاه شما چطور اجرا شد؟
علیاحمدی: از طرف انجمن اسلامی، فراخوانی مخفی به اکثر بچههای مسلمان دانشگاه داده شد که در طبقه همکف ساختمان که امروز 15 خرداد نام دارد، جمع شوند آن جا تصمیم برای اجرای طرح لو رفته مطرح شد. بچهها درگروههای چند نفری مشغول بحث و آماده شدن بودند. خاطرم است که بر خلاف یأس ناشی از لو رفتن طرح در روز قبل، در آن روز شور انقلابی دانشجویان را فرا گرفته بود و مصمم به اجرای طرح بودیم. بعد ساماندهی و تقسیم کار انجام شد. از آن طرف دانشجویان عضو گروههای مارکسیستی و منافقین از فعالیت ما مطلع شده و دانشگاه را ترک نمیکردند. ما دور تا دور آنها را زنجیره انسانی تشکیل داده بودیم تا کسی به آنها اضافه نشود. ورود دانشگاه را نیز تصرف کردیم تا کسی به دانشگاه وارد نشود.
آیا از دانشگاههای دیگر نیز به کمک شما آمدند؟
علیاحمدی: خاطرم نیست اما از مساجد محل مانند مسجد احمدیه نارمک و مسجد جامع نارمک به کمک ما آمدند. از قبل با ائمه جماعات این مساجد هماهنگ کرده بودیم. افراد کمکی به پارکینگ دانشگاه میآمدند و آنجا نماز جماعت برگزار میکردند. دو طرف به سلاح سرد نیز مجهز بودند. آقای وزیری بالای سر در دانشگاه رفته بود، شعار میداد و بیانیه میخواند. یک تیغ موکتبری که بچهها از چپها گرفته بودند نیز دستش بود و آن را به همه نشان میداد. کار به دانشگاههای دیگر نیز کشیده شد در علم و صنعت بعد از درگیریهای پراکنده مذاکراتی انجام شد و دانشجویان چپ و منافقین مسالمتآمیز دانشگاه را ترک کردند. البته شورای انقلاب و امام نیز از حرکت دانشجویان حمایت کردند.
یک ماه بعد از این حوادث نواری از شهید آیت منتشر شد که به استناد این نوار، مخالفان انجمنهای اسلامی دانشجویان، آیت را خط دهنده اصلی در ماجرای انقلاب فرهنگی میدانستند. رابطه آیت با دانشگاه علم و صنعت چطور بود؟
علیاحمدی: خرداد ماه بود که این نوار منتشر شد. آن زمان ما به همراه بچههای دفتر تحکیم در اردوی عقیدتی – سیاسی بودیم که انتشار این نوار سروصدای زیادی ایجاد کرد. من به عنوان دانشجوی علم و صنعت و عضو انجمن این دانشگاه هیچ وقت شهید آیت را ندیده بودم و جلسهای نیز با او نداشتم. اطلاعی از ارتباط انجمن اسلامی با ایشان نیز ندارم. اما یک احتمال را منتفی نمیدانم. مرحوم آیت و دکتر اسرافیلیان افراد بسیار رکی بودند. پردهپوشی و تحفظ درکارشان نبود. به نظر من مجاهدین خلق از این ویژگی آقای آیت سوء استفاده کرده بودند. آنها از طریق نفوذیهایی که در انجمنهای اسلامی داشتند، مدتها بود از طرح بچههای دفتر تحکیم برای تعطیلی دانشگاه مطلع بودند و حتی مکتوب طرح در اختیارشان بود. آنها با داشتن این طرح سراغ آقای آیت میروند و ایشان را تحریک میکنند که در این خصوص حرف بزند و آقای آیت نیز چنین میکند. آنها نیز مدتی بعد، از این نوار علیه ایشان و حرکت انقلاب فرهنگی در دانشگاهها بهرهبرداری کردند.