زندگی در وضعیت استثنایی

زندگی در وضعیت استثنایی

| به باور ژیژک ما در بحران سه‌گانه‌ای قرار داریم: بحران پزشکی (اپیدمی کنونی،) بحران اقتصادی (پیامد اپیدمی ضربات سختی به آن خواهد زد) و بحران سلامت ذهنی.

وضعیتی که هم‌اکنون در آن قرار گرفته‌ایم؛ جهان مدرن با یک تروما مواجه است. وضعیتی که کرۀ خاکی را دچار خلسۀ منفی کرده و از حرکت به سکون واداشته است. تاریخ این عالَم از ابتدای پیدایش، بیماری‌ها و بحران‌های متعددی را به خود دیده و بشر در رویایی با مصائب طبیعی و غیرطبیعی آبدیده شده است. روزگاری با آنفلوانزا، طاعون سیاه، وبا، ابولا، زیکا، سارس، مرس و امثالهم زندگی از حالت عادی خود خارج شده و دگردیس گشته است.

زیست‌جهان ما در حال حاضر با یک بیماری همه‌گیر تحت عنوان «کرونا ویروس جدید» یا «کووید 19» درگیر است که بسیاری از اندیشمندان علوم مختلف را مستأصل ساخته و به نوعی علم را در برابر این ویروس جدید تاکنون بی‌اثر کرده است. پوزیتویسم (اثبات‌گرایی) که زیرساخت تئوریک علوم کنونی است و گویی همۀ گزاره‌های علمی باید از صافی این دیدگاه بگذرند، در برابر ویروسی که فقط با چشم مسلح میکروسکوپی قابل مشاهده است؛ از حل مسئله عاجز مانده است. اصحاب علم، اندیشمندان و محققان حوزۀ اپیدمیولوژی و بیولوژی که به تعبیری در زیر چتر اندیشۀ فرانسیس بیکن و روش استقرایی او کنش‌ورزی می‌کنند و قائل به گزاره‌های مشاهده‌پذیری، تجربه‌گرایی و کمی بودن هستند تاکنون به روش علمی مشخصی در برابر تهاجم پاندِمی (بیماری همه‌گیری در سطح قاره‌ای و جهانی) کرونا نرسیده‌اند.

کرونای ورژن 2019 در بستر مناسبات قدرت، رسانه و سبک زندگی مدرن شکل گرفته است. بشر که همواره خود را مسلط بر اوضاع می‌دیده و به گمان خود مجهز به ابزار، تکنولوژی، دانش و علوم پیشرفته بوده اکنون به‌جز حیرت و سرگردانی کاری از پیش نبرده است. پس از انقلاب صنعتی که بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری جهان مدرن کنونی دارد؛ زندگی عادی بشر از آن حالت سنتی خارج شد و تبدیل به زندگی صنعتی و اتوماسیونی شد. این دگردیسی تحولات عظیمی را در تاریخ اروپا و پس از آن در تاریخ کل جهان پدیدار ساخته است؛ ویروس کرونا در راستای چرخه‌ای از زندگی شبه آزمایشگاهی و مصنوعی تعریف می‌شود که در اثر دیجیتالی و مجازی شدن تفکر و صنعتی شدن ادراکات بشری برساخت شده است. قبل از اینکه این بیماری به کرۀ خاکی ما هجوم ببرد؛ ثبات نسبی را در زندگی خود شاهد بودیم ولی از این به بعد سبک زندگی بشر صورت‌بندی دیگری را به خود خواهد دید.

اضطراب و استرس ناشی از مرگ صنعتی و مرگ بیمارستانی این بیماری ناشناخته که گسست ذهنی و روانی برای بشر ترتیب داده تاکنون سابقه نداشته است. با عیان شدن این بیماری می‌توان زندگی را در در سه لایه تقسیم‌بندی کرد: پیشاکرونا، حین کرونا و پسا کرونا. این اتفاق مهم در طول یک قرن گذشته امری بی‌سابقه است.

جهان کرونایی یک «وضعیت استثنایی» به تعبیر جورجو آگامبن فیلسوف معاصر ایتالیایی است که انسان اجتماعی را به تنهایی و فردیت خودش رانده و از جامعه بریده است. از منظر وی انسان بی دفاع و معلق از حقوق و هویتش هوموساکر (انسانی بی‌دفاع) است. زندگی در «وضعیت استثنایی» زندگی برهنه‌ای است که هر لحظه امکان قطع شدن آن وجود دارد. در این وضعیت، مناسبات اجتماعی، گردهمایی‌ها، کنش‌های مدنی و… دیگر مفهومی ندارد. گویی زندگی سیالیت خودش را از دست داده است و افراد چونان انسان‌های اولیه به غارهای خود پناه برده‌اند. انسان‌ها برای زنده ماندن خود را به آب و آتش می‌زنند چراکه مرگ دهشتناک صنعتی و مرگ متفاوتی که این بیماری برای انسان‌ها رقم زده، خواب را از چشمان بشر ربوده است. در مرگ حاصل از کرونا مناسباتِ مرگ دگرگون شده و تنهایی، سکوت و غربت بر آن مترتب است. مرگ کرونایی، جمع‌زدایی کرده و حتی خانواده بیمار را از گریه محروم می‌سازد. جایی که بوسه، آغوش و تشییع پیکر بزرگترین آرزو می‌شود که تا قبل از آن در جهان پیشاکرونا عادی شمرده می‌شد. در حالتی که تمهیدات مرگ چون غسل، کفن و دفن به کلی به محاق می‌رود و حتی خاک کردن کالبد بی‌جان از سنخ دیگری است. گویند اجساد را در چند متری زمین و با آهک مدفون می‌سازند تا دیگران را آلوده نسازد. شکی نیست این ویروس ناشناخته و دشمن نامرئی جهان کنونی ما بحران تمام عیاری صورت داده و حتی مقولۀ وداع بازماندگان با کالبد مرده را با مسئله مواجه کرده است. نزدیکترین کسان هم در آخرین دیدار هم نمی‌توانند حضور یابند. ما همان هوموساکر یا انسان بی‌دفاع هستیم.

پوزیتویسم (اثبات‌گرایی) که زیرساخت تئوریک علوم کنونی است و گویی همۀ گزاره‌های علمی باید از صافی این دیدگاه بگذرند، در برابر ویروسی که فقط با چشم مسلح میکروسکوپی قابل مشاهده است؛ از حل مسئله عاجز مانده است.

همۀ ما در حال حاضر انسان‌گریز، اشیاگریز، طبیعت‌گریز و جهان‌گریز شده‌ایم. کرونا از زندگی معنازدایی کرده و تکثرگرایی را به حاشیه برده است. تمدن پساکرونایی به زعم من، تمدنی به مراتب فردگرایانه‌تر و وحشی‌تر خواهد شد. آنجایی که فرد منافع خودش را بر منافع جمع ارجح می‌داند و زنده ماندن به هر قیمتی را بر جان هزاران نفر از هم‌نوعانش تقدم می دارد. جبر مرگ بر ما مسلط شده و ما از گذشته و آینده بریده‌ایم. زندگی ما تکه تکه شده و گویی ابتدا و انتها ندارد. زمان خطی شده و حیات متوقف گشته و همۀ کنش‌ها به گذار از کرونا تعویق داده می‌شوند. تاریخ نبرد تضادهاست، چون در زمان حال و اکنون مطلق توقف کرده‌ایم، کرونا اجازه نمی‌دهد تاریخ ساخته شود. نظم بیمارستانی و مناسبات آرامستانی بر ساحت عادی زندگی بشری سایه انداخته و زندگی را معلق ساخته است.

رسانه‌های جمعی با بازنمایی و نمایش مرگ کرونایی که ابعاد زیبایی‌شناختی مرگ چون اندوه و سوگ را زدوده و شبکه‌های اجتماعی با بمباران اطلاعات مربوط به این بیماری، چرخۀ طبیعی زندگی فردی و اجتماعی را بیشتر از ریل خود خارج می‌سازند. شاهد مدعا جایی است که از هراس بیماری، شهروندان کشورهای متمدنی چون آلمان، ژاپن و… ماسک، دستکش و سایر اقلام بهداشتی را از هم می‌ربایند و بر سر آن به نزاع برمی‌خیزند. بازنمایی چنین صحنه‌هایی فراواقعیت (به تعبیر ژان بودریار) جامعۀ ماست که سلامت روانی را به خطر می‌اندازد. در این حالت فرهنگ همکاری و همیاری جمعی جایش را به فرهنگ فردگرایانه می‌دهد که کانون تحلیل و توجه هر فرد، خودش است. این خودمحوری، همبستگی اجتماعی را خدشه‌دار می‌سازد و منجنیق توحش، انسان را به اوایل تاریخ پرت می‌کند که حالات بدوی در آن ساری و جاری است. کرونا همچنین به مبادی اخلاقی، انسانی و ارزش‌های ما حمله می‌کند. انقطاع از عموم و قرنطینه خانگی در این ساحت به هنجار مبدل گشته و دست دادن، روبوسی کردن و به آغوش کشیدن به ضد ارزش تبدیل می‌شود.

کرونای ورژن 2019 در بستر مناسبات قدرت، رسانه و سبک زندگی مدرن شکل گرفته است. بشر که همواره خود را مسلط بر اوضاع می‌دیده و به گمان خود مجهز به ابزار، تکنولوژی، دانش و علوم پیشرفته بوده اکنون به‌جز حیرت و سرگردانی کاری از پیش نبرده است.

روزگاری که جامعه با ازدحام و تجمع معنا پیدا می‌کرد، اکنون از بیم کرونا شهرها و خیابان‌های به ظاهر خالی از سکنه، سبک زندگی صنعتی خاصی را برای ما پدیدار ساخته و افراد را به پستوی خانه‌های خود رانده است. حوزۀ عمومی (به تعبیر هابرماس) و کنش‌های جمعی جای خود را به حوزۀ خصوصی داده‌اند. زیر سایۀ سنگین فوبیای کرونایی مفهوم خانواده، جامعه، عشق و… نیز دستخوش تغییر شده‌اند. بازنمایی خاص مرگ کرونایی در جهان به «سریال مرگ قسطی آدم‌ها» (به تعبیر سوزان سانتاگ) شباهت دارد که بینندگان هر روز شاهد مرگ و میر بخشی از بازیگران این سریال هستند. تمامی ساحت‌های بشری چون فرهنگ، اقتصاد، سیاست، علم و… در برابر امپراطوری کرونا رنگ باخته‌اند.

از سویی کرونا پروبلماتیک شده و به مثابۀ پدیده (Phenomenon) لازم است مورد مداقه قرار گیرد. به تعبیر هابرماس، «از نظر فلسفی، می‌بینیم که این اپیدمی جهانی، اندیشیدن را نزد همه تقویت کرده. نوع تفکری که تاکنون منحصر به کارشناسان بود، حالا نزد مردم عادی بیشتر شده: هر کس باید تصمیم بگیرد و دست به عمل بزند، آن هم با آگاهی از ندانستن». در ادامه می‌افزاید: این ناامنی نه تنها ناشی از خطرات این اپیدمی، بلکه به پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی اقتصادی و اجتماعی آن نیز هست و هیچ کارشناسی هم نمی‌تواند عواقب و پیامدهای آن را با قطعیت پیش‌بینی کند. صاحب نظران و کارشناسان عرصه‌های علوم اجتماعی و اقتصاد می‌بایست از پیش گویی‌های غیر محتاطانه خودداری کنند. او تاکید می‌کند که تنها یک چیز را در این مورد می‌توان به طور قطعی گفت: « هیچگاه بشر اینچنین به ناآگاهی خود واقف نبوده و هرگز اینگونه و تا این حد تحت فشار و تعامل با ناامنی هم‌زیستی نکرده است».

اسلاوی ژیژک، فیلسوف و جامعه‌شناس شهیر اسلوونیایی در این خصوص می‌گوید: «اپیدمی ویروس کرونا ما را با چیزی که در نظرمان ناممکن جلوه می‌کرد مواجه کرده است. ما نمی‌توانستیم رخ دادن چیزی شبیه به این ویروس را در زندگی روزمره‌مان تصور کنیم، جهانی که می‌شناختیم از حرکت ایستاده است، تمامی کشورها دچار محدودیت و قرنطینه شده‌اند، بسیاری از ما در یک آپارتمان محصور شده‌ایم (چه می‌شود گفت درباره آنهایی که حتی همین حداقل احتیاط ایمنی را هم ندارند؟) و در مقابلمان آیندۀ نامعلومی قرار دارد که حتی اگر اکثرمان زنده بمانیم ابر بحران اقتصادی پیش رویمان ایستاده است.»

ما در بحران سه‌گانه‌ای قرار داریم: بحران پزشکی (اپیدمی کنونی،) بحران اقتصادی (پیامد اپیدمی ضربات سختی به آن خواهد زد) و بحران سلامت ذهنی (که نباید ناچیز پنداشت)- تعامل بنیادین زندگی میلیون‌ها نفر از هم پاشیده است و این تغییر بر همه چیز (از مسافرت‌های هوایی در تعطیلات تا ارتباطات جسمانی روزمره) اثرگذار خواهد بود. ما بایستی اندیشیدن به خارج از تعاملات مبتنی بر سود و بازار سهام را بیاموزیم و راه دیگری برای تولید و اختصاص دادن منابع ضروری پیدا کنیم.

ژیژک با اشاره به تغییر در لحن صاحبان قدرت هنگام مواجهه با مردم معتقد است: آنها درحالی‌که تلاش می‌کنند تا اطمینان و آرامش را نشان دهند به‌طور منظم پیشبینی‌های هولناکی را بر زبان می‌آورند؛ احتمالاً حدود دو سال زمان می‌برد تا پاندمی چرخه‌اش را طی کند و نهایتاً ویروس -۶۰ الی ۷۰ درصد مردم جهان را مبتلا می‌کند که از این میزان میلیون‌ها نفر جانشان را از دست خواهند داد. به‌طور خلاصه پیام دقیق آنها این است که بایستی فرض بنیادین اخلاق اجتماعی را اصلاح کنیم: اصل مراقبت از افراد مسن و ضعیف. برای مثال در ایتالیا فرض بر این است که اگر بحران ویروس شدیدتر شود بیماران بالای ۸۰ سال یا کسانی که بیماری‌های مزمن دارند به‌سادگی رها می‌شوند تا بمیرند. پذیرش منطق «اصل بقای سالم‌ترین‌ها» حتی از اصل بنیادین اخلاق نظامی هم تخطی می‌کند؛ اصلی که می‌گوید بعد از نبرد ابتدا افرادی که جراحات سنگین‌تری دارند بایستی درمان شوند حتی اگر شانس زنده ماندنشان بسیار کم باشد.

به باور وی ما در بحران سه‌گانه‌ای قرار داریم: بحران پزشکی (اپیدمی کنونی،) بحران اقتصادی (پیامد اپیدمی ضربات سختی به آن خواهد زد) و بحران سلامت ذهنی (که نباید ناچیز پنداشت)- تعامل بنیادین زندگی میلیون‌ها نفر از هم پاشیده است و این تغییر بر همه چیز (از مسافرت‌های هوایی در تعطیلات تا ارتباطات جسمانی روزمره) اثرگذار خواهد بود. ما بایستی اندیشیدن به خارج از تعاملات مبتنی بر سود و بازار سهام را بیاموزیم و راه دیگری برای تولید و اختصاص دادن منابع ضروری پیدا کنیم. گفته می‌شود وقتی مسئولان آگاهی می‌یابند که یک شرکت میلیون‌ها ماسک را نگه داشته تا در فرصت مناسب به فروش برساند بایستی بدون هیچ مذاکره‌ای با آن شرکت تمامی ماسک‌ها را مصادره کنند.

ژیژک معتقد است: «گسترش کنونی ویروس کرونا یک اپیدمی گسترده از ویروس‌های ایدئولوژیکی را نیز به جریان انداخته که در جوامع ما نهفته بوده‌اند: اخبار کذب، تئوری‌های توطئه پارانویائی، انفجارهای نژادپرستی و… نیاز بهداشتی معقول به قرنطینه‌ها در فشار ایدئولوژیکی برای برقراری مرزهای واضح و قرنطینه کردن دشمنانی که تهدیدی برای هویتمان ایجاد می‌کنند موافقت می‌یابد. اما شاید ویروس ایدئولوژیکی دیگری و بسیار سودمندتری شایع شود و امیدوار باشیم که ما را دچار خود کند: ویروس اندیشیدن یک جامعه جایگزین، جامعه‌ای ورای دولت- ملت، جامعه‌ای که خود را در اشکال همکاری و همبستگی جهانی متحقق می‌سازد.

چنین تهدید جهانی‌ای باعث ایجاد همبستگی جهانی می‌شود، تفاوت‌های کوچک ما بی‌اهمیت می‌شوند، ما همه با هم کار می‌کنیم تا یک راه‌حل بیابیم- و ما امروز در زندگی واقعی در اینجا هستیم. نکته اساسی ما در اینجا لذت بردن سادیستیک از رنجبری شیوع یافته تا بدانجا که به آرمانمان کمک می‌کند، نیست- برعکس این نکته عبارت است از تأمل بر واقعیتی حزن‌انگیز مبنی براینکه ما نیاز به یک ‌فاجعه داریم تا ما را قادر سازد که خود مشخصات بنیانی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم را بازاندیشی کنیم. نخستین مدل مبهم یک چنین همکاری جهانی‌ای سازمان بهداشت جهانی است که ما از آن درحال گرفتن هشدارهای پیچیده بروکراتیک معمول اما دقیق هستیم که بدون واهمه اعلام می‌شوند. به چنین سازمان‌هایی باید قدرت اجرایی بیشتری داده شود.»

ژیژک از مسئلۀ مهمی پرده برمی‌دارد؛ پدیده‌ی غریب دیگری که ما می‌توانیم مشاهده کنیم بازگشت پیروزمندانه آنیمیسم (جانمندانگاری) سرمایه‌دارانه است: « ما شاهد تلقی پدیدارهای اجتماعی همانند بازارها و سرمایه اقتصادی به عنوان موجوداتی جاندار هستیم. اگر رسانه‌های بزرگمان مورد خوانش قرار گیرند این برداشت به دست می‌آیدکه آنچه ما باید واقعاً درباره‌شان نگران باشیم هزاران نفری نیستند که قبلاً مرده‌اند (و هزاران نفر بیشتری که خواهند مرد) بلکه این واقعیت است که «بازارها دارند عصبی می‌شوند» – ویروس کرونا بیش از پیش درحال برآشفتن عملکرد ملایم و یکنواخت بازار جهانی است و همانطور که می‌شنویم رشد ممکن است تا دو یا سه درصد سقوط کند … آیا همه این قضایا به روشنی نشان دهنده نیاز فوری برای سازمان‌دهی مجدد اقتصاد جهانی نیست که دیگر کاملاً در دست مکانیزم‌های بازار نخواهد بود؟

بدیهی است که ما در اینجا درباره کمونیسم سبک قدیمی صحبت نمی‌کنیم بلکه درباره نوعی سازمان جهانی صحبت می‌کنیم که می‌تواند اقتصاد را کنترل و تنظیم کند و همچنین حاکمیت دولت – ملت‌ها را هنگامی که لازم است محدود کند. در گذشته کشورها قادر بودند این کار را در شرایط جنگ انجام دهند و حال همه ما عملاً درحال نزدیک شدن به وضعیت جنگ بهداشتی هستیم. نخست وزیر مجارستان ویکتور اوربان اخیراً در یک سخنرانی گفته است: «چیزی به عنوان یک لیبرال وجود ندارد. یک لیبرال چیزی بیش از یک کمونیست با یک دیپلم نیست.»

اگر عکس این گفته درست باشد چه؟ یعنی اگر ما آنهایی را که به آزادی‌هایمان توجه می‌کنند با عنوان «لیبرال» مشخص کنیم و آنهایی را با عنوان «کمونیست» ترسیم کنیم که آگاه هستند که ما می‌توانیم این آزادی‌ها را تنها با تغییرات رادیکال نجات دهیم چون سرمایه‌داری جهانی درحال نزدیک شدن به یک بحران است. بنابراین ما باید بگوییم که امروزه آنهایی که هنوز خودشان را به عنوان کمونیست‌ها بازشناسی می‌کنند لیبرال‌هایی با یک دیپلم هستند، لیبرال‌هایی که به طور جدی مطالعه کرده‌اند که چرا ارزش‌های لیبرالمان در معرض تهدید هستند و آگاه شده‌اند که تنها یک تغییر رادیکال می‌تواند آنها را نجات دهد.»

به زعم ژیژک «ما باید سست بنیان بودن زندگی هایمان را بپذیریم؛ این درس اول من هست. درس دوم فکر کردن به بعضی آدم هاست که دارند بیش از ظرفیتشان کار می کنند مثل پزشکان یا افرادی که از سالمندان مراقبت می کنند در حالی که دیگران در خانه گیر افتاده اند و نمی دانند کجا چکار بکنند. من به آنها می گویم تلاش کنید فکر کنید که این زمان نه فقط برای سراسیمگی بلکه برای به عقب برگشتن و تامل کردن است. ما به نوعی از کمونیسم نیاز داریم اما به یک سطح آگاهی مشترک خردمندی نیاز داریم. خردآگاهی به اینکه ما انسان‌های کره زمین موجودات شکننده‌ای هستیم و در حال حاضر مورد تهدید بیگانه های فضایی هوشمند واقع نشدیم بلکه احمقانه ترین سازوکار تولیدمثلی که آدم می تواند تصور کند تهدیدمان می کند این درس خوبی برای تواضع است به عنوان یک ماتریالیست خداناباور این را می گویم که ما باید همچنان انسان هایی باقی بمانیم که به معنویت احترام می گذارند.»

ژیژیک می‌گوید «این شرایط را در شکل بسیار بدبینانه اش از منظر زیست شناسانه یا زیست باورانه ببینید که این ویروس می تواند جوامع را از شر مسن ها، ضعیف ها، بیمارها و … خلاص کند و آنها که زنده می مانند بسیار قوی تر خواهند شد ولی آیا انسانیت دربار ه چنین چیزی است؟ آخرین رژیمی که من می دانم چنین طرز فکری داشته نازی ها بودند که نه تنها یهودیان و کولی ها بلکه ساکنین بیمارستان های روانپزشکی، مسن ها، بیماران و … را می کشتند. آیا ما مرده دیگر ایم یا آنکه موجودات موجوداتی معنوی هستیم ؟باید مصرانه بگویم که چیزی بیش از یک گونه پیچیده از دیگر حیوانات و البته موجوداتی معنوی هستیم.»

اگر پیش از این مردم به تعامل و روابط اجتماعی محکم معتقد بودند که از ویژگی‌های جوامع گمین شافتی (Community) است؛ دنیای پساکرونا ما را به جوامع گزل شافتی (Society) بیشتر نزدیک می‌کند (این دسته‌بندی متعلق به فردیناند تونیس جامعه‌شناس آلمانی است). چراکه عقل محاسبه‌گر و ارادۀ سنجیدۀ افراد در بحبوحۀ بحران تهی از احساسات بشردوستانه و نوع‌دوستی است.

گمین شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته می شود که مشخصه‌ی آن روابط نزدیکِ میان فردی و احساسات دوسویه‌ی پیوند دهنده‌ای است که انسان ها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گرد هم می آورد. گمین شافت، کنترل اجتماعی قوی ولی غیررسمی است و از طریق سنت از جمله سنت دینی، خانواده و دوستان عمل می کند. در مقابل، مشخصه‌ی گزل شافت شکل بروکراتیک‌تر و غیرشخصی‌تر سازماندهی و کنترل اجتماعیِ ناشی از قرارداد [اجتماعی] به پشتیبانی دولت است. در خصوص اتحاد و همبستگی جامعۀ کرونا زدۀ ایرانی دیدیم که نگاه عموم به جامعه نه به مثابۀ منافع شخصی بلکه در راستای کمک به همنوع و مرتفع کردن گرفتاری‌های دیگران است. مثال عینی‌اش در تولید ماسک، گان (لباس محافظتی کادر درمان)، مواد ضدعفونی کننده و امثالهم؛ در مقابل روابط و ارتباطی که خاصه در میان ملل اروپایی شاهد بودیم سرقت و ربودن اقلام بهداشتی و پکیج‌های ضروری مورد نیاز جهت کاستن از مصائب و قطع زنجیرۀ شیوع کرونا ویروس بود. جامعۀ ایرانی به زعم نگارنده «زنجیرۀ همدلی» را سرایت داد تا در برابر همه‌گیری این ویروس ایستادگی کند. کما اینکه در قرن گذشته در مبارزه با بیماری وبا آزمون خود را پس داده بود.

تفکیکِ گمین شافت و گزل شافت، بر تمایز روانشناختی میان «اراده‌ی ارگانیک»، غریزی و عاطفی که مبیّن وضعیت کلی فرد و درگیریِ فعال خود انگیخته‌ی اوست، و «اراده‌ی سنجیده» که ناشی از تفکر انتزاعی و عقل حسابگر، که در جستجوی قدرت و در خدمت خودخواهی و جاه طلبی اوست، قرار دارد. میان اراده‌ی ارگانیکِ سرشار از زندگی و اراده‌ی سنجیده‌ی تهی از احساسات بشریِ سودجویانه، همان تضاد قدیمیِ میانِ احساس و عقل به چشم می‌خورد. اراده‌ی سنجیده با جامعه مطابقت دارد که ترکیب مجردی است از افراد؛ یعنی مجموعه‌ای از افراد که روابط آن‌ها با هم براساس منافع است. در این جا عقل است که بر همه چیز نظارت دارد و روابط عاطفی را مهار می‌کند. اصل حاکم بر چنین جامعه‌ای، ایجاد تناسب ریاضی میان وسایل و اهداف است و همین اصل است که ضوابط و قوانین مبادله، تجارت و صنعت را شکل می‌دهد. در چنین جامعه‌ای نظیر آن چه به سرمایه‌داری منتهی می‌شود، عقل حسابگر و سلطه گر حکم می‌کند که هر کس به فکر خود باشد و برای خود تلاش کند. در جامعه، افراد حکم مهره‌هایی قابل تعویض را دارند. موازین حقوقیِ متناسب با این چارچوب برقرارداد و تملک استوار است.

نمایشِ فاجعۀ مرگ کهنسالان در خانه‌های سالمندان برخی کشورها  نشانگرِ آمیزشِ تمام عیارِ دولت‌ها با منطقِ هزینه و فایده است که البته ریشه در پرسپکتیو بازار آزاد دارد. در جامعۀ سرمایه‌داری عقلِ محاسبه‌گر، سود و زیان را می‌سنجد و اصلِ حذف انسان به‌جای نجات وی را با مواردی چون نبود دستگاه ونتیلاتور (دستگاه تنفس مصنوعی)، نبود امکانات، فقدان کادر درمان کافی و امثالهم نرمالیزه می‌کند. هر چه نباشد نجات جان یک انسان باید از خوانش‌های فایده‌گرایانه (اوتیلیتاریستی) دولت‌ها فراتر رود. در دستگاه محاسباتی برخی کشورها برنامه‌ریزی بدین سان است که چون افراد دارای بیمه‌های زمینه‌ای (قلبی، دیابت و…) و کهنسالان هزینۀ زیادی بر دوش دولت می‌گذارند بود و نبودشان گرهی از مشکل جامعه باز نخواهد کرد در همین راستا نگاه به انسان هم کالایی شده؛ این رخِ عریان سرمایه‌داری ست. در حالی که در کشور خودمان برای نجات افراد مسن به هر کنشی متوسل شدند تا کمترین تلفات بر جای گذاشته شود. این شکاف دیدگاه‌های جوامع گمین شافتی و گزل شافتی است.

در همین راستا نوام چامسکی زبان شناس و تحلیلگر سیاسی آمریکایی، با انتقاد از سیاست‌های نئولیبرالیستی اذعان می‌کند با پایان گرفتن بحران کرونا مردم جهان باید تصمیم بگیرند که بر اساس چه الگو و عقیده‌ای می‌خواهند آینده خود را بنا سازند. زیرا می‌دانیم که منشاء همه نابسامانی‌ها و مشکلات عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به‌خاطر اِعمال سیاست‌های نئولیبرالیسم و بازار جهانی است. برای مثال، ازمدت‌ها پیش نئولیبرالیسم می‌دانست که یک بیماری فراگیر و کمی متفاوت با بیماری سارس(SARSr-CoV) که گونه‌ای از کرونا ویروس است، از راه خواهد رسید و جهان را مبتلا خواهد کرد. سیاست نئولیبرالیسم می‌توانست برای پیشگیری از این بیماری دست به کار شود و واکسن آن را تهیه کند. اما کمپانی‌های خصوصی دارو سازی (Big Pharma) همراه با لابی های وابسته، برایشان ساختن انواع کرم پودرهای جدید سودآورتر از ساختن واکسن کرونا می‌باشد. ویروسی که جان مردم را به خطر انداخته است و هر روز پشته‌ای از کشته‌ها در سراسر جهان به جای می‌گذارد. توجه داشته باشید که تهدید فلج اطفال با واکسن سالک (SALK) پایان یافت واکسنی که توسط یک نهاد دولتی ساخته شده بود و بدون ثبت اختراع در دسترس همگان قرار گرفت. همین اقدام می‌توانست در مورد ویروس کرونا انجام گیرد اما طاعون نئولیبرالیسم مانع از آن شد.

یووال نوح هراری در مطلبی با محوریت «جهان پساکرونا» از واقعیت‌های مهمی پرده برمی‌دارد. وی  در حوزۀ تکنولوژی و ارتباطات نوین کنونی که دولت‌ها در برابر مقابله با کرونا ترتیب داده‌اند سخن به میان می‌آورد.

«در شرایط بحرانیِ امروز، ما با دو تصمیم روبرو هستیم که هر کدام منحصراً و در جایِ خود بسیار مهم هستند. اولین تصمیم، انتخاب بین نظارتِ توتالیتر (totalitarian surveillance) و توانمندسازی شهروندی (Citizen Empowerment) است. دومین تصمیم، انتخاب بین انزوای ملی (Nationalist isolation) و یکپارچگی جهانی (global solidarity) است»… نویسنده در این نوشتار که در Financial Times منتشر شده؛ از نظارت ناملموس (نظارت زیرپوستی: surveillance under the skin) سخن می‌راند و معتقد است که در دنیای کرونایی، دولت‌ها با توسل به تکنولوژی‌های نوینی که در اختیارشان هست به پایش شهروندان می‌پردازند. اما این امر چگونه اتفاق می‌افتد؟ دولت‌هایی مثل چین با استفاده از پهپاد، مناطق آلوده را زیرنظر دارند و با استفاده از اپلیکشن‌های موبایل‌محور در گوشی‌های هوشمند، درجه حرارت، دمای بدن و فشار خون شهروندان را به‌واسطۀ لمس صفحۀ موبایل می‌سنجند. این الگوریتم‌ها هرچند در شناسایی خوشه‌های آلوده کووید۱۹ و بیماریابی کمک شایانی می کند و در قطع زنجیرۀ عفونت مؤثر است؛ ولی در مقابل با نظارت تشدیدیافته، حریم خصوصی و جزئیات زندگی عموم در اختیار دولت‌ها قرار می‌گیرد. این الگوریتم‌ها حتی قادر به شخصیت‌شناسی و احساسات‌شناسی هستند! القصه، ما را وارد قراردادی کرده‌اند که در ازای حفظ سلامت مان به اجبار بایستی حتی اطلاعات شخصی را هم تقدیم دولت‌ها کنیم.

این مانیتورینگ هوشمند اگر قابل تعمیم به ساحت سیاست و قدرت شود؛ امکان کنشگری را از عموم سلب خواهد کرد. اگر زمانی میشل فوکو از جامعۀ نظارتی سخن می‌راند، هم‌اکنون در ساحت تکنولوژیکی به‌وقوع پیوسته است. به زعم چامسکی زمانی که ما بر این بحران جهانی غلبه کنیم، دو گزینه محتمل فردای سرنوشت بشریت را تعیین خواهد کرد. نخست، بعد از بحران، یا بر تعداد نظامهای فرا اقتدارگرا، مستبد و بی‌رحم‌تر از گذشته نسبت به جان و مال انسان‌ها افزوده می‌گردد و یا با همت و مقاومت توده مردم در سراسر جهان، بازسازی بنیادین نظام های حاکم در جهت بهتر شدن شرایط زندگی انسان آغاز می گردد.

مبحث دیگر؛ برداشتن مرزهای پررنگ‌ و یکپارچگی با دنیاست. در اینجا نگاه انسان به این کرۀ خاکی دیدگاهی  جهان میهنی (Cosmopolitanism) یا به زعم مارشال مک لوهان دهکدۀ جهانی است. به تنهایی قادر به کنترل و مهار کرونا نخواهیم بود مگر به دادوستد های علمی و تجارب پزشکی متوسل شویم. سیاسی شدن سلامت، هزینه‌های بیشتری به ما تحمیل خواهد کرد. اروپا، آسیا و آمریکا هم ندارد؛ این مشکل جهانی‌ست و درمان جهانی می‌خواهد. بستن مرزهای جغرافیایی این کور گره را باز نمی‌کند. به یاد بسپاریم، ما از کشتی‌های مختلفی گسیل شده‌ایم تا با طوفان کرونا مقابله کنیم؛ چنانچه کشتی شکسته باشد هنوز هم قایقی هست که ما را به ساحل عافیت برساند.

اگر پیش از این مردم به تعامل و روابط اجتماعی محکم معتقد بودند که از ویژگی‌های جوامع گمین شافتی (Community) است؛ دنیای پساکرونا ما را به جوامع گزل شافتی (Society) بیشتر نزدیک می‌کند (این دسته‌بندی متعلق به فردیناند تونیس جامعه‌شناس آلمانی است). چراکه عقل محاسبه‌گر و ارادۀ سنجیدۀ افراد در بحبوحۀ بحران تهی از احساسات بشردوستانه و نوع‌دوستی است.

فیلسوفان اگزیستانسیالیست، آدمی را موجودی ترس‌آگاه می‌پندارند. ترس‌آگاهی با ترس تفاوت دارد. ترس از امری، شیئی، کسی و… بیرونی و معین است که به موقت و ناپایدار به فرد عارض می‌شود. ترس‌آگاهی همراه با درد و پایدار است و دردمند از سرچشمه و منبع درد ناآگاه است. این هراس [کرونا] از عدم و نیستی ست. چنانچه ترس از کرونا به ترس‌آگاهی برسد، می‌تواند مایۀ تلنگری برای ذات بشر و توسعۀ جهان‌بینی او باشد. کرونا هم مثل دیگر پاندِمی‌های این کرۀ خاکی رخت برخواهد بست؛ پس امیدمان به آینده و زندگی شاد را از دست ندهیم.

 

منابع

– مهدی‌زاده، سید محمد، (1392)، نظریه‌های رسانه: اندیشه‌های رایج و دیدگاه‌های انتقادی، چاپ سوم، تهران: همشهری.

خبرگزاری مهر

https://engare.net/corona-neoliberalism

https://t.me/absurdmindsmedia

https://telegra.ph

https://www.ft.com/content/19d90308-6858-11ea-a3c9-1fe6fedcca75

https://www.lemonde.fr/idees/article/2020/04/10/jurgen-habermas-dans-cette-crise-il-nous-faut-agir-dans-le-savoir-explicite-de-notre-non-savoir_6036178_3232.html

http://www.payameno.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B0%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%86-16/2223-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%88%DB%8C-%DA%98%DB%8C%DA%98%DA%A9-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%AF%DB%8C%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D9%84%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code