ویروس در چنبره فرهنگ

ویروس در چنبره فرهنگ

| ویروس برای آنکه بتواند در زندگی اجتماعی پدیدار شود ناچار است تا به زبان فرهنگی ترجمه شود و از حالت نافرهنگ به فرهنگ ترجمه شود.

کروناویروس یک امر فرهنگی است. ما ویروس را فرهنگی می‌فهمیم و با آن نیز به مثابه یک سوژه فرهنگی برخورد می‌کنیم. برای این کار کرونا به یک سوژه فرهنگی تبدیل می‌شود.

در یک تقسیم بندی تاریخی عده ای از جامعه شناسان و انسان شناسان تاریخ بشریت را به سه قسم تقسیم کردند؛ مثلا مانوئل کاستلز ادعا کرد عصر اول تاریخ بشریت پس از ایجاد فرهنگ و شکل گیری زندگی اجتماعی عصر غلبه طبیعت بر فرهنگ بوده است. عصری که انسان‌ها به دنبال پناهگاهی بودند تا زندگی اجتماعی خود را از بلایای طبیعی حفظ نمایند. عصر دوم اما عصر غلبه فرهنگ بر طبیعت است. عصری که فرهنگ بر تمام جنبه‌های طبیعت سلطه دارد و طبیعت می‌شود منبعی برای مصرف تمام عیار فرهنگ. اما عصر سومی‌که کاستلز مطرح می‌کند که بی ارتباط با نظریه جامعه شبکه ای او هم نیست عصر غلبه فرهنگ بر فرهنگ یا جهان فرهنگی است. در این عصر همه چیز حتی طبیعت برساخت فرهنگ و اعتبارات است و جهان نمادین می‌شود. به صورت کلی فرهنگ ساخته نمی‌شود مگر اینکه دیگری خود را طبیعت معرفی نماید.

انسان شناسانی چون لوی اشتروس قائل بودند که طبیعت، دیگری فرهنگ است و روابط این دو با هم موجب حیات متقابل می‌شود. فرهنگ با استفاده از مکانیسم استعاره سازی طبیعت را دیگری نزدیک خود قلمداد می‌کند؛ مثلا طبیعت بکر است. یعنی جایی است که فرهنگ در آن کمتر نفوذ پیدا کرده است و برای مردمان نوستالژی‌سازی از طبیعت همواره امری خوشایند است. همه ما دوست داریم یک مزرعه در بیرون شهر داشته باشیم و هر صبح با صدای حیوانات از خواب بلند شویم صورتمان را با آب رودخانه بشوییم و صبحانه مان را در منظره ای زیبا از درختان و لحظه طلوع آفتاب با یک لیوان شیر تازه بنوشیم و … . همه اینها تصاویری بود که تبلیغات بازرگانی و فیلم‌های سینمایی برای ما ساخته اند. همان فرهنگی که طبیعت را بر می‌سازد و حیاتش بسته به همین برساخت از طبیعت است. مراد از فرهنگ در اینجا هر نوع امر قراردادی و برساختی بشری است. فرهنگ تا جایی پیش می‌رود که از امر طبیعی هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و نشانه را از درون تهی می‌کند و به قول بارت طبیعت را تبدیل به یک اسطوره می‌کند. اسطوره ای که یک دال تهی است و از واقعیت و تاریخش کنده شده است.

لذا طبیعت برای انسان قرن بیست و یکمی ‌با طبیعت برای انسان قرن 14 و 15 میلادی بسیار متفاوت است. معنای تفوق فرهنگ بر طبیعت و تفوق فرهنگ بر فرهنگ از نظر کاستلز نیز همین صورت بندی است. الکلام طبیعتِ ذهن مردمان، همان دیگری فرهنگ یا خود فرهنگ است. چراکه برساخت فرهنگ است. تمام این برساخت‌ها زایئده زبان و نشانه‌هاست. ما از طریق نشانه سازی می‌توانیم طبیعت را از آن خود کنیم. ما با برساخت نشانه‌ها وارد طبیعت می‌شویم، و طبیعت نیز اگر بخواهد به سپهر نشانه ای فرهنگ وارد شود نیاز دارد تا به زبان فرهنگ ترجمه شود.

انسان شناسانی چون لوی اشتروس قائل بودند که طبیعت، دیگری فرهنگ است و روابط این دو با هم موجب حیات متقابل می‌شود. فرهنگ با استفاده از مکانیسم استعاره سازی طبیعت را دیگری نزدیک خود قلمداد می‌کند؛ مثلا طبیعت بکر است. یعنی جایی است که فرهنگ در آن کمتر نفوذ پیدا کرده است.

در حالت واقعی نیز کرونا از طبیعت به بدن وارد می‌شود. یعنی از خفاش به انسان منتقل شده است. حتی کلمه کرونا نیز ساخته و پرداخته فرهنگ است. مکانیزم فرهنگ برای معنادار کردن امور بسیار پویا و متغیر است. کرونا برای آنکه بتواند وارد سلول زنده شود باید از مرز‌هایی عبور کند. مثلا از راه دهان و بینی و چشم وارد بدن می‌شود و سلول حساسی را درگیر می‌سازد. بر همین اساس فرهنگ نیز مرز بندی شده و کران مند است. ما در اینجا از سازه نظری تحلیل نشانه شناسی فرهنگی که از مفاهیم وضع شده نشانه شناس شهیر روس یعنی یوری لوتمان می‌باشد استفاده خواهیم کرد. لوتمان استعاره سپهر نشانه ای را برای فرهنگ بر می‌گزیند او این گزاره را از نظریه ورنادسکی در زیست شناسی و استعاره سپهر زیستی او که فضای پیرامونی موجودات زنده است بر گزید. بر همین اساس سپهر نشانه ای به نوعی فضای نشانه ای اشاره دارد که برای وجود و کارکرد زبان‌ها ضروری است و به یک معنا وجودی پیشینی داشته و در تعامل مداوم با زبان‌های مختلف است(سرفراز، 1393) یکی از تقابل‌های مبنائی که در مکتب مسکو/ تارو مورد نظر است، تقابل فرهنگ و طبیعت است. الگوی کلان دو گان لوتمان یک ابر الگو  است و می‌توان آن را به سه الگوی اصلی تقسیم کرد:

الف) طبیعت به مثابه امری ناظر بر  محیط طبیعی زندگی انسان، در برابر فرهنگ که به مثابه امری ناظر بر جنبه‌های فراطبیعی زندگی انسان است.

ب)طبیعت به مثابه خائوس یا بی نظمی، در برابر فرهنگ به مثابه کوسموس یا نظم مندی.

ج) طبیعت به مثابه امری ناظر بر بربریت، در برابر فرهنگ به مثابه وضعیت خود. این الگو در مقام تعمیم ناظر بر الگوی تقابلی دیگری و خود است.

درباره کرونا می‌توان گفت مورد دوم کاملا صادق است. یعنی فرهنگ کرونا را به مثابه یک خائوس در نظر می‌گیرد و عملا خائوس تمام نظم خود ساخته فرهنگ را به هم ریخته است. به بیان دیگر نظامات اجتماعی و سیاسی دچار آشفتگی‌هایی جدی در برابر کرونا شدند و کرونا عامل فروپاشی نظم موجود به حساب می‌آید.

ویروس کرونا یک پدیدار اجتماعی و بین الاذهانی نیز دارد. ویروس برای آنکه بتواند در زندگی اجتماعی پدیدار شود ناچار است تا به زبان فرهنگی ترجمه شود و از حالت نافرهنگ به فرهنگ ترجمه شود. ویروس به محض ورود به سپهر نشانه ای فرهنگ از خصلت ابژگی خارج شده و تبدیل به یک سوژه فرهنگی می‌شود.

همانطور که اشاره شد ویروس برای ورود به سپهر زیستی انسان نیاز دارد تا از مرز‌های بدن بگذرد.

ویروس در مطالعات زیستی یک موجود بی جان است یعنی نوعی ابژه به حساب می‌آید. یکی شی است و به محض ورود به سلول زنده حیات می‌یابد. در مطالعات زیست شناختی ویروس یک انگل اجباری به حساب می‌آید ولی به محض عبور از ارگانیسم موجود زنده و ورود به سلول به شکل آن در می‌آید و به نوعی خود یک سلول می‌شود. این یک توصیف کوتاه بود از عملکرد عینی ویروس در سپهر زیستی بدن. اما ویروس کرونا یک پدیدار اجتماعی و بین الاذهانی نیز دارد. ویروس برای آنکه بتواند در زندگی اجتماعی پدیدار شود ناچار است تا به زبان فرهنگی ترجمه شود و از حالت نافرهنگ به فرهنگ ترجمه شود. ویروس به محض ورود به سپهر نشانه ای فرهنگ از خصلت ابژگی خارج شده و تبدیل به یک سوژه فرهنگی می‌شود.

اول از همه نشان‌دار می‌شود. «کرونا از خانواده ویروس‌های تاج دار». این گزاره اولین ترجمه نشانه ای از کرونا برای ورود از مرز‌های سپهر نشانه ای فرهنگ است. به محض ورود کرونا به فضای نشانه ای مجموعه ای از نشانه‌ها بر آن بار می‌شود. که لیست کردن آن در این نوشتار ناممکن است. در هسته سپهر فرهنگی، نیرو‌های ایدئولوژیک و قدرت در حال تقابل و کنش هستند تا هر یک مرز‌های ورود را که محل ترجمه فرهنگ است تعیین نمایند.

به عنوان مثال سیاست که در هسته حضور دارد تلاش می‌کند تا ورود این ویروس را به عاملی نافرهنگ و خارجی نسبت دهد و طبیعی بودن آن را انکار نماید. سیاست علاقه دارد تا سایر سپهر‌ها را نشانه بگیرد و تقصیر عواقب این موجود غیر زنده را به گردن دیگری متخاصم بیندازد. اما دین تلاش می‌کند تا این ویروس را به نیرو‌های شر در طبیعت ترجمه کند. مثلا استعاره ویروس منحوس اشاره به شر بودگی این ویروس دارد. تاریخ فلسفه ادیان نیز در تقابل‌های خیر و شر می‌تواند خلاصه شود. استعاره مهمان ناخوانده و ویروس ناشناخته یا کرونا را شکست می‌دهیم همگی به یک معنا است. اینکه فرهنگ تلاش می‌کند تا به ویروس که به صورت واقعی و طبیعی یک ابژه است و حیاتی ندارد خصلتی سوبژکتیو اعطا نماید.

فرهنگ مدرن اگر برای ویروس خصلتی سوبژکتیو نسازد نمیتواند دیگری خود را قوی جلوه دهد تا آن را کنترل کند. فرهنگ برای مقابله با ویروس این بار طبیعت را به یک ابژه تقلیل نمی‌دهد بلکه به آن خصلت‌های  سوبژکتیو و حتی اسطوره ای می‌دهد و تا جای ممکن شروع به نشانه سازی  و استعاره سازی از آن می‌کند.

در اینجا البته بحث‌هایی ناظر به سوژه سازی مدرن کرونا میتوان انجام داد؛ به این عبارت که فرهنگ مدرن اگر برای ویروس خصلتی سوبژکتیو نسازد نمیتواند دیگری خود را قوی جلوه دهد تا آن را کنترل کند. فرهنگ برای مقابله با ویروس این بار طبیعت را به یک ابژه تقلیل نمی‌دهد بلکه به آن خصلت‌های  سوبژکتیو و حتی اسطوره ای می‌دهد و تا جای ممکن شروع به نشانه سازی  و استعاره سازی از آن می‌کند. فرهنگ‌های به خصوص دینی علاقه دارند تا مسئله را به امر قدسی نیز مرتبط سازد و ویروس را امر شر تلقی کرده و خود را برای مقابله با آن مهیا کند. استعاره‌هایی چون مدافعان سلامت که پیش از این برای شهدای وطن به کار برده شده بود و یا تصویر سازی‌هایی از رزمنده و پرستار نشانه‌های پر معنایی هستند. در واقع این کار یک عملکرد برای فرهنگ است. تمام نشانه‌های از پیش ساخته شده در فرهنگ در حافظه فرهنگی ذخیره شده است و به مثابه اندوخته ای برای هر فرهنگ محسوب می‌شود. فرهنگ در هر موقعیت به فراخور آن از اندوخته خود استفاده می‌کند و امر حال را با نشانه سازی جدیدی به امر گذشته ارجاع می‌دهد. البته جای تحلیل‌های انتقادی به این مسئله باز است. از جمله این تحلیل که جانشین کردن پرستار با سرباز و کرونا با دشمن متنی را می‌سازد که بافت و کانتکس  آن ارجاع به یک بافت تاریخی دارد که گویای شرایط نابسامان جنگی است.

شرایط جنگی غیر قابل کنترل و پیش بینی است پس دولت برای فرار از بار مسئولیتِ مدیریت بحران، شرایط را جنگی ترسیم می‌کند، این درحالی است که بسیاری از کشور‌های دنیا شرایط را بحرانی ترسیم می‌کنند تا امکان مدیریت بحران وجود داشته باشد. از این دست تحلیل‌ها و به خصوص تحلیل‌های جامعه شناسی سیاسی می‌تواند مطرح شود اما اینجا به دنبال توصیفی از شرایط فرهنگی حاکم بر امر کرونا ویروس هستیم. لذا کرونا همان لحظه ای که اسمیَت پیدا کرد و  به یک نشانه زبانی ترجمه شد خود را وارد سپهر نشانه ای فرهنگ کرده است. نحوه ترجمه و نشان دار کردن این ویروس حتی در نحوه حکمرانی و مدیریت آن اثر گذار است. نشان داری کرونا ویروس حتی به فرهنگ روزمره و ادبیات عامه نیز نفوذ پیدا کرده است. اصطلاح «کرونایی» به عنوان یک صفت به انسان‌ها نسبت داده می‌شود. کرونا به عنوان یک متن حالا دیگر در حافظه فرهنگی حضور دارد با این وجود کرونا دیگر یک ابژه بی جان در طبیعت محسوب نمی‌شود بلکه یک عنصر نشان دار در فرهنگ است که بر ساخت‌هایی سوبژکتیو و اسطوره ای پیدا کرده است. در یادداشت دیگری به این مسئله خواهیم پرداخت که ایماژ سوژه کرونایی چگونه ارتباطات اجتماعی انسان‌ها را دچار تبدیل و تغییر می‌کند.

 

منابع:
  • سرفراز، حسین(1393) نشانه شناسی فرهنگ، هنر و ارتباطات. تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)
  • سمننکو، الکسی(1396). تار و پود فرهنگ درآمدی بر نظریه نشانه شناختی یوری لوتمان. ترجمه: حسین سرفراز. تهران: انتشارات علمی‌فرهنگی
  • آلن سگال، رابرت(1394). اسطوره. ترجمه: فریده فرنودفر. تهران: انتشارات بصیرت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code