مقاله

مقالات موضوع تصوف را اینجا می‌توانید بخوانید!

تصوف

پژوهش‌های نوین درباره تصوف چه می‌گویند؟

علم و فلسفه | ادیان و عرفان | تصوف

| آنه ماری شیمل، شرق‌شناس آلمانی، در این مقاله پژوهش‌های مطرح درباره تصوف را بررسی کرده و برای علاقه‌مندان به این موضوع، مرجع پژوهشی خوبی را تهیه کرده است.

برگردان دکتر مریم چراغی

از زمانی که ای.جی. آربری کتابچه‌‌ی‌ خود با عنوان «تاریخ تصوف» را در سال 1950 منتشرکرد تاکنون پژوهش‌های بسیاری درباره‌ی تصوف انجام گرفته است؛ کتابی که در آن رویکردها(‌ی مختلف) به پدیده‌ای به نام تصوف را که همان ابعاد عرفانی اسلام است، از آغازین مطالعات شرق‌شناسی در غرب ترسیم نمود. مشهور است اولین کسی که تصوف را به عنوان پدیده‌ای مستقل بررسی کرد، متألهی آلمانی و پروتستان مذهب به نام اف. ای. دی تولوک  در کتابش  با عنوان: تصوف پارسی مبتنی بر نظریه وحدت وجود (برلین، 1821) بود که از همین عنوان برمی‌آید که تصوف فهم شده و او نیز همچون بسیاری دیگر از محققان متأخر که تفسیر متعصبانه‌ای از اسلام داشتند آن را نکوهیده است.

بیشتر بخوانید:  در دفاع از نقد و فهم ایدئولوژیک

منابع مورد استفاده‌ی وی آثار متأخر فارسی بوده و نمادها و زبان آن با حفظ ارزش ظاهری خود توانست حقیقتا اثری چنین برجا گذارد. اما البته که سرانجام عقیده‌ی تولوک با دسترسی هرچه بیشتر به آثار عربی و منابع اولیه‌ی فارسی تا حد زیادی رد شد. در قرن 19 و اوایل قرن 20، مخصوصا (یکی) مؤلفه‌ی نوافلاطونی در تصوف بود که بر آن تاکید شد: تأثیرات عرفان گنوسی و مسیحی برای رشد این گیاه غیربومی زیبا و عجیب در خاک بایر اسلام مسئول شناخته شد یا فرض دیگری که طرح شد آنکه واکنش نژاد آریایی به روشنفکری و قانون‌گرایی نژاد سامی بود: تأثیر احتمالی ودانته حتی بوداگرایی و سواحل آسیای مرکزی  که در این تجلی اسلامی تا روزگار ما محل بحث است. اما طی دهه‌های گذشته فهم جدیدی از تصوف حاصل آمده.‌ بخشی مربوط به تحلیل دقیق و پرمشقتِ محققان غربی و بخشی نیز مرهون  مشارکت محققان مسلمان مخصوصا از ایران در این حوزه است. متون متعددی منتشر و نیز بسیاری نسخ خطی جدیدی کشف شده که انواع نگرش صوفیان به طور  فزاینده‌ای واضح‌تر شده است. ممکن است در نمایی بسیار کلی، برخی از جریان‌های مهم در پژوهش دیده شود که به دلیل فقدان اصطلاحاتی بهتر، به طور آزمایشی، رویکردی فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و آمریکایی داشته اما در عین حال، در بسیاری موارد نیز باهم همپوشانی داشته باشند. اما شکی نیست که تفاسیر فرانسوی در دهه‌های بعد از جنگ جهانی اول در شناخت ما از تصوف اهمیت بسزایی داشته است.

 

طی دهه‌های گذشته فهم جدیدی از تصوف حاصل آمده.‌ بخشی مربوط به تحلیل دقیق و پرمشقتِ محققان غربی و بخشی نیز مرهون  مشارکت محققان مسلمان مخصوصا از ایران در این حوزه است. متون متعددی منتشر و نیز بسیاری نسخ خطی جدیدی کشف شده که انواع نگرش صوفیان به طور  فزاینده‌ای واضح‌تر شده است.

 

اثر جاودان لویی ماسینیون درباره‌ی عارف شهید، حلاج، که در سال 1922 منتشر نمود دقیقا هزار سال پس از به دار آویخته شدن حلاج در بغداد بود که از آن طریق راه جدیدی برای فهم ارزش‌های معنوی اسلام گشوده شد. ماسینیون در نهایت همدلی، زندگی و آثار حلاج را مطالعه نمود که یکی از مشهورترین صوفیان تمام اعصار و نام‌آشنا برای مسلمانانی بود که هم تا حدی محکومش کردند و هم تا حدی جسارتش را در اظهار «انا الحق» ستودند: «من همان حقیقت خلّاق هستم» یا «من خدا هستم». ماسینیون ردّ پای حلاج را در همه‌جا پی گرفت هرچند که ممکن است هم‌اکنون او را به خاطر تفسیر کاملا مسیحی‌اش از رنج این عارف نقد کنند اما این نخستین تلاشی بود که عدالت را برای یک چهره‌ی شاخص در تاریخ معنویت اسلامی اجرا کرد. این کارِ ماسینیون الهام‌بخش بسیاری دیگر از محققان فرانسوی‌زبان جهان شد و شاید  فهم راز اتحاد عرفانی از طریق پارساییِ تقریبا عرفانی یک فرد عامی یا روحانی کاتولیک راحت تر باشد تا لغت‌شناسان و متألهینی که با پدیده‌ای مشابه مواجه می‌شوند. در  همین راستا، دو نمونه‌ی برجسته  پل نویا  و سرژ دولوژیه  دو بورکوی هستند؛ پیر نویا تمام زندگی مختصرش را در سنجش طریقت شاذلیه وقف کرد که شیخ آن ابن عطاء الله(وفات 1309 ) بود و اقوال وی در باب حکمت، موضوع یکی از اولین کتاب‌های او را شکل داد و نیز نامه‌های معنوی‌ او به مفسّر خود ابن عبّاد اهل روندا (1390) را تصحیح نمود. دیگر آثار منتشره از نویا در اثرش به نام: تفسیر قرآنی و زبان عرفانی  (بیروت، 1971) به اوج رسید که در آن به دشواریِ زبان عرفانی که در سه قرن اول هجری گسترش یافت، می‌پردازد و در فهم فکر و بیان عرفانی که صرفا در دوره‌های نخست تصوف در کشورهای عربی معتبر نبوده بلکه در تحول جهان غیرعرب در قرون اخیر هم قابل استفاده است، به نتایج مهمی دست یافت.

درباره‌ی پیر دی ا. پی  باید بگوییم که تمام سعی او بر عارف بزرگ هرات خواجه عبدالله انصاری (متوفی 1089 م) متمرکز شد، آثارش را تصحیح نمود و ثمره‌ مواجهه‌ی مهرانگیز او با مردم افغان، نوشتن یک بیوگرافی خوب و عمیقا احساسی درباره‌اش بود. دو متأله دیگر سی. جی آناواتی  و ال. گاردت  نیز از آن رو جا دارد نامی از ایشان ذکر شود که به جنبه‌های فلسفی تصوف و آئین آن همت گماردند. در همین رابطه از پیر جی. جومیر  نیز باید یاد کنیم. شیفتگی عمیق امیلی درمنژم  نسبت به موضوع مورد مطالعه‌ی خود یعنی تکریم قدیسین مخصوصا افراد مقدس منطقه‌ی شمال آفریقا در همه‌ آثار منتشره‌اش مشهود است که آن تحقیق جامد را با یک احساس یگانگیِ صمیمی( و گرم) می‌آمیزد. هرچند نه فقط از فرانسویان که لهستانی‌‌هایی که از مساعی مستشرقین فرانسوی به شدت متأثر شدند باید به نام ماریان موله  اشاره کرد. وی تعدادی یادداشت‌های پژوهشی خوب درباره‌ی تصوف مخصوصا طریقت کبرویه و نیز معرفی کوتاهی از تصوف ارائه نمود: عرفان اسلامی (پاریس 1965) یکی از ارزشمندترین پژوهش‌ها درباره‌ی تصوف است که در بسط این موضوع(تصوف) در دوران معاصر بسیار مورد توجه واقع شده است. کمی آن سوتر اما جالب توجه در اثر دیگری، نظر یک انسان‌شناس به نام آر برونل  است: دیرگراییِ  آواره؛ کتابی که به اخوت متکدیان غریبه در میان گربه‌دوستان  حِداوا (حدیثا)  فرقه‌ای در شمال آفریقا می پردازد و  به یقین  همان دنباله‌ی پایانی تحقیقات آغازین او درباره‌ی طریقت عیسویه است.

در میان محققین فرانسوی از هانری کوربن (فیلسوف پروتستانی) به تنهایی باید به عنوان یک رسته یاد کرد. تحقیقات دقیق او درباره‌ی صوفیان ایران و تصحیحات او بر آثار اصلی و مهم روزبهان بقلی (متوفی 1209)، اثر برجسته‌اش درباره فلسفه عرفانی ابن سینا و حتی سهروردی مؤسس مکتب اشراق، جایگاه ویژه‌ای برای او در تاریخ مطالعات صوفی بخشیده است. تحشیه او بر عبهر العاشقین روزبهان بقلی(پاریس، 1955) و نیز شرح شطحیات (پاریس، 1965) دو اثر مهمی است که در این جریان بزرگ عشق عرفانیِ پارسی پیش روی محققین است. شرح شطحیات با مثال‌های فراوانش از شطحیات یا همان «عبارات لُغز » یا «متناقض»  صوفیان اولیه، اسبابی به‌غایت ارزشمند برای کسانی است که می خواهند زبان عرفانی را بفهمند و بدانند چگونه یک استاد چیره‌دستِ قرون‌وسطایی، مشهورترین فریادهای صوفیان متقدم همجون انالحقِ حلاج را به زبانی نفس‌گیر، زیبا و یارا تفسیر می‌کند. همچنین اثر دیگر کوربن درباره‌ی سهروردی (متوفی 1191) که فلسفه‌‌ی اشراقش را مطالعه و بسیاری از آن حکایات دلپسندش را ترجمه نموده راهنمایی برای هر محقق علاقمند در این زمینه است. کوربن همچنین تا حد زیادی در خوانش ابن عربیِ متولد اسپانیا (متوفی 1240)  نقش دارد که فلسفه‌ی وحدت وجودی‌اش زبان‌بندی مهم برای بسیاری از اسلام‌گرایان از جمله تعدادی اندک از جویندگان تصوف بوده و همچنان هست.

بیشتر بخوانید:  فیلسوفان هیتلر، جذاب اما فاشیستی

محققی سوئدی  به نام اچ. ای نیبرگ  در سال 1919 مختصر آثاری از ابن عربی را تصحیح و تاثیرپذیری تام او را از عرفان گنوسی و نوافلاطونی آشکار نمود و او نیز مانند بسیاری دیگر از همپالگی‌های شرق‌شناسش، ابن عربی را ایستا و رکودی در اندیشه‌ی دینی و عرفانی جهان اسلام بعد از سال 1300 دانست، آنگاه که بیشتر طریقت‌های صوفی عقایدش را در همه‌جا پراکندند، ساده‌اش نمودند و به نوعی نوشدارو تعدیلش کردند و آن را پاسخ هر مسئله‌ای در دنیا پنداشتند. مفهوم وحدت وجود (که به قول ویلیام چیتیک هرگز تحت این عنوان در آثار ابن عربی نیست!) برچسبی است که تحت آن نظام ابن عربی را در کتابهای مبانی ظاهر می‌کند. کوربن نیز برای نخستین بار نظام پیچیده‌ی اسماء الهی و اشیاء نامیده‌شده (تعینات) را که همان طلب دیرینه‌ی اسماء برای تجلی و آن میل باطنی ذات باری الهی است در کتاب خود به نام تفکر خلاق (پاریس، 1958) تفسیر می کند. کتابی که روزنه‌ای کاملا نو به اندیشه‌ی ابن عربی می‌گشاید. در مطالعه‌ کتاب دیگر او به نام: انسان نورانی در تصوف ایرانی(پاریس، 1971) که برای مخاطب عام بیشتر قابل فهم و دسترسی است او به پرسش آدمی در نظام و شیوه‌های عرفانی تصوف ایرانی می‌پردازد. زیرا علاقه‌ ی اصلی کوربن به رغم اثرش درباره‌ی ابن عربی، به دنیای ایرانیان باقیست و بیشتر آثار خود را به دو بعد تصوف و تشیع از جمله اسماعیلی‌ ایران اختصاص داده است. چنین تمایل مشابهی نیز در آثار سید حسین نصرِ ایرانی الاصل است که از مفسرین مهم علوم اسلامی از جمله تصوف در این روزگار است که کتاب‌های متعددش مخاطبان عام را در شناخت  بهتر تصوف یاریگر است.

 

در میان محققین فرانسوی از هانری کوربن (فیلسوف پروتستانی) به تنهایی باید به عنوان یک رسته یاد کرد. تحقیقات دقیق او درباره‌ی صوفیان ایران و تصحیحات او بر آثار اصلی و مهم روزبهان بقلی (متوفی 1209)، اثر برجسته‌اش درباره فلسفه عرفانی ابن سینا و حتی سهروردی مؤسس مکتب اشراق، جایگاه ویژه‌ای برای او در تاریخ مطالعات صوفی بخشیده است.

 

در سنت آلمانی، به دنبال تولوک، اولین کوشش‌ها برای تفسیر تصوف با برگردان زیبای اشعار پارسی به آلمانی توسط روکرت  آغاز شد که تراجمش از غزل‌های رومی، افکار مولانا را به خوبی در آلمان شناساند و در پی‌اش تراجم بسیار دیگری را به دنبال داشت. پس از آن اولین کتاب مستقل درباره‌ی تنها یک بعد از تصوف، کتاب جرج یاکوب درباره طریقت بکتاشیه در ترکیه (1908) بود که در کل، یکی از نخستین پژوهش‌ها درباره‌ی اخوت اسلامی (و کاملا متفاوت از آنچه که در قرن نوزدهم درباره‌ی دراویش) بود. سه دهه بعد، اثر جامع جان کی. برگ  درباره‌ی دراویش طریقت بکتاشی (لندن 1938) رخ نمود. بکتاشی‌‌ها هماره به حفظ ارتباط با ینی‌چری ‌ها  (جان‌ نثاران) و نیز به تلفیق عقاید عجیب شیعی ایشان و نقش مهمی که زنان در آن ایفا می‌کنند، مشتاق بوده‌اند. رمان بکتاشی نوربابا به قلم یعقوب عثمان اوغلو  (1922)توسط نویسنده‌ای معاصر به آلمانی برگردان (1948) و در سال 1986 با اصلاحاتی تجدید چاپ شد. در کنفرانسی به سال 1986 در استراسبورگ که محققینی از ترکیه، اروپا و آمریکا در آن شرکت داشتند، علاقه‌ی بارز به این سنت آشکار شد. هانس کسلینگ  از دانشگاه مونیخ و شاگردانش نقش بسزایی در شناخت ما از سیر تاریخی طریقت‌های صوفی در ترکیه‌ی عثمانی داشتند. اخیرا محققی هلندی به نام ِفرد دی. جونگ  تحقیقات متعددی درباره‌ی وضعیت مدرن طریقت‌ها و سازمان‌‌های‌شان داشته است. جرج یاکوب الهام‌بخش و موجب چرخش برخی از هم‌دانشگاهی‌های ارشد خود به متون صوفی بوده است. از میان آنها ریچارد هارتمن است که پژوهش وی درباره‌ی مهمترین کتاب پایه درباره‌ی تصوف  یعنی «رساله‌ قشریه» در سال 1914 منتشر شد. این کتاب همانقدر همچنان باارزش است که مقالات وی درباب رسالات الملامتیه سلّمی و فتوت او ارزشمند است (این موضوع آخری بعدها توسط فرانتس تاشنر  در نشریات مختلف مورد استفاده قرار گرفت.)

کار هارتمن عمدتا رویکردی فلسفی و تاریخی دارد و همچنان شناخت خوبی از جنبه‌های مذهبی صوفیان متقدم ارائه می‌دهد. این پیِ مستحکم تاریخی است که شاخصه‌ی  بسیاری از محقیقین آلمانی آموزش‌دیده است. در این میان، یقینا هلموت ریتر  چندوجهی و بسیار موّلد، برجسته می شود؛ شاید به خاطر داشته باشید:  مقالات متعدد وی در حوزه‌ی نسخ عرفانی در سلسله مجلات فلسفه (از سال 1930 به بعد در مجله‌ی اسلام  و سپس در مجله‌ی شرق چاپ گردید)، تفاسیر وی از نکات خاص شعر مولانا، تحقیقات ژرف او در آثار فرید الدین عطار که همه‌اش به تالیف کتاب چیره‌دستانه‌ی بحر النفس (دریای جان) انجامید، جستاری درباره‌ی آثار شعری عطار است که بی اغراق می‌تواند به عنوان دائره‌المعارفی از صور خیال عرفانی و ابعاد خاص اندیشه صوفیه‌ی پارس لحاظ شود هرچند که ریتر هرگز بر الهیات عرفانی عطار که می‌توانست از مقدمات اشعار حماسی او خوشه‌چینی شده باشد، معطوف نشد.

کتاب بحرالنفس  یکی از آثار کلاسیک مهم در زمینه‌ی شعر صوفی است. تصحیح ریتر بر کتاب سوانح احمد غزالی(متوفی 1126) نیز کتابی کوچک و فشرده درباره‌ی عشق عرفانی (استانبول، 1946) است. متن که بسیار ساده می نماید برای مترجم اما دشواری‌های فائق نیامدنی دارد: باید مراقبش بود و هربار نمایی نو از آن می‌شکفد. اما دو ترجمه‌ی آلمانی وجود دارد که در مجموع می‌تواند یک ایده‌ی مشخص از فرم و محتوا ارائه دهد. طی سالهای گذشته، یکی از مترجمان به نام ریچارد گراملیش  تعداد معتنابهی از آثار برگردان‌شده صوفیه را به عموم مردم آلمان ارائه کرده است. ترجمه‌ی عوارف المعارف ابوحفص عمر سهروردی، درآمدی گرانسنگ از آداب صوفیان است که تقریبا جایگزینی برای متن عربی است که گراملیش تصحیح نمود: اخیرا وی بخش‌هایی پایانی از فصول حقیقتا عرفانیِ کتاب احیا علوم الدین ابوحامد محمد غزالی را ترجمه کرده است. گراملیش در کنار همه‌ی اینها، تعدادی مقالات مهم با عناوین محوری تصوف همچون توحید یعنی «شهادت‌نامه‌ای که هیچ معبودی جز خدا نیست» نگاشته و به تازگی (1987) پژوهشی جامع درباره‌ی کرامات صوفیه تالیف نموده است. ترجمه‌های دیگری از آثار عربی صوفیه  در باب طریقت و نیز آنهایی که در زمره‌ی آثار «ادبی» نیستند، موجودند که به سبب وفاداری، برگردانی درست و کاربردی‌شان به‌غایت ارزشمندند و مقدمه‌ای فرمند برای اندیشه مکتب سکر در تصوف و اسبابی کاملا قابل اتکا در حوزه‌ی تاریخ دین هستند. اولین اثر گراملیش اما از نوعی دیگر بود، او حرفه‌ی دانشگاهی خود را با یک پژوهش سه جلدی با موضوع طریقت‌های صوفیان شیعی در ایران آغازید؛ کتابی که درختستانی غنی از اطلاعاتی مربوط به خویشی و نیز آداب و رسوم سه برادری اصلی شیعه است.

گراملیش شاگرد فرایتز مایر ی است که بالعکس، به مکتب هلموت ریتر تعلق دارد و در عصر ما، فاضل‌ترین مفسر تصوف، هم در جهان عرب و هم پارس است. فرایتز مایر، این محقق سوئیسی، به شدت پایبند سنّت فلسفی است و اولین پژوهش‌های خود را در زمینه‌ی نسخ صوفیان در استانبول منتشر  و برای مدتی به سمت روانشناسی یونگ چرخش نمود و این در حضور عالمانه او در سا‌ل‌نامه‌های ایرانوس  در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم مشهود است. درآمد کوتاه اما وزین وی با عنوان: جوهر تصوف  (باسیل 1943) آشکارا تصوف را روشی آغازین معرفی نمود و در سلسله‌ای طولانی از  آثار ضروری در جایگاه نخست مورد استقبال قرار گرفت. پس از آن مایر به تصحیح یکی از منابع مهم صوفیان متقدم یعنی زندگینامه‌ی کازرونی (متوفی 1035) که یک صوفی اهل شیراز است  اقدام نمود که تقوای عملی‌اش بسیار جذاب است. سپس به ادامه‌ی کار بر اثر برجسته‌ خود یعنی نجم الدین کبری، رهبر صوفی آسیای مرکزی مشغول شد که رویاها و تجاربش در مقدمه‌ی مفصل مایر در همان تصحیح، تفسیر شده است.‌ مقدمه‌ای که به مانند سایر آثار مایر، سزاوار یک ترجمه‌ی انگلیسی است زیرا فهم و فضیلت آن بسیار منحصر به فرد است. مایر در کار بعدی خود، به سمت ابوسعید ابوالخیر، صوفیی از شرق ایران (متوفی 1049) متوجه شد. کسی که پس از سال‌ها دشوارترین ریاضات، تجسمی از وجد معنوی گردید، همان بُعد از تصوف که هماره از سوی محققان مغفول مانده است. کتاب مایر درباره‌ی ابوسعید (لیدن،1976) به مانند تمام آثارش، میزانی شگفت از موضوعات مرتبط را گرد هم می‌آورد و بسان تمام مقالاتش بی‌نهایت الهام‌بخشند و حاوی مطالبی درباره‌ی ترتیب السلوک قشیریه‌ متنی بسیار آموزنده درباره‌ی مراقبه، درباره‌‌ی آداب صوفی و بسیاری عناوین دیگر است.

از میان شاگردان مایر، هرمان لندلوت (هم‌اکنون در مونته‌رآل) بر سنت کبرویه که توسط علاءالدوله‌ی سمنانی در اوایل قرن چهاردهم در ایران شکل گرفت، متمرکز است. بندیکت رین ارت  شاگرد دیگر مایر، کتاب بسیار محققانه‌ای در مفهوم توکل دارد که الگویی برای پژوهش‌های مشابه در رابطه با مفاهیم تک در الهیات و اعمال صوفی است. یک محقق جوان همچون بی. رادکه  کار خود را بر حکیم ترمذی متوقف نموده و گرهارد بویرینگ  که به واسطه‌ی هرمان لندلوت به این گروه ملحق شد، به سهل تستری پرداخته و هرمنوتیک قرآنی او (برلین، 1982) درآمدی مهم بر تفسیر قرآن به دست صوفیان متقدم است. بویرینگ، درباره‌ی سهل تستری، اینکه نقش وی در بسط مفهوم نور محمدی که حلاج آن را مفصلا شرح  و جنبه‌ی مهمی از شعر عرفانی و عام‌پسند پارسی را شکل داده است، به خوبی بیان نموده است. امید است پژوهش‌های آتی او در رابطه با هرمنوتیک قرآنی و نیز تصحیح گنجینه‌ی فاخر تفسیر متقدمان از قرآن (تفسیر سلّمی‌) پیش از آنکه دیر شود، به انجام رسد.

اینجا لازم است از محقق دیگری یاد شود که آلمانی یا سوئیسی نیست و به هیچ مکتبی در معنای سنتی آن تعلق ندارد و تحقیقاتی بسیار عالی هم در تاریخ اولیه‌ی تصوف و هم تقدیس عرفانی محمد انجام داده است. او یک اسقف سوئدی به نام تور آندره  (متوفی 1948) است، که به خاطر زندگینامه‌ی بسیار خوبش از محمد(ص) و نیز حتی به خاطر کتاب جامعش با عنوان: شخصیت محمد در آموزه و ایمان کلیسا  (استکهلم،1918) مشهور است، پژوهشی در بسط تقدیس پیامبر از روزهای نخست تا قرون وسطی. کتاب کوچک او به نام  باغ همیشه سبز  (1948) که درباره صوفیان متقدم است و در سال 1960 در آلمان منتشر شد، اخیرا به انگلیسی و با عنوان در باغ میترا ، آلبانی، 1987 منتشر شده است. این کتاب یکی از مقدمات مهم بر زندگی دینی صوفیان متقدم است. امید است روزی مجموعه‌ی گسترده‌ی آندره در اقوال صوفیان نیز منتشر گردد.

بیشتر بخوانید:  آیا تکنولوژی خطرناک است؟ هایدگر پاسخ می‌دهد.

طی قرن نوزدهم، مستشرقین بریتانیایی، بیشتر بر علوم صوفی مخصوصا ادبیات پارسی اشتغال ورزیدند. در میان محققین نیمه نخست قرن حاضر، نام رونالد نیکلسون  بیشتر می‌درخشد و آثار وی با منتخبی از اشعار دیوان شمس تبریزی (کمبریج، 1898) آغاز و تا تصحیح چیره‌دستانه‌ی او از مثنوی معنوی (لندن، لیدن 40‌1925) همراه با ترجمه و شرح، و نیز تصحیحات او بر متون کلاسیک عربی همچون کتاب اللمع سرّاج(1914) و ترجمه کشف المحجوب هجویری(1911) که اولین اثر مهم فارسی منثور در اصول نظری صوفیه است و در میانه قرن یازدهم هند تالیف شد، برای محققین، گرانبهاست. ای. جی. آربری که ترجمه‌های بسیارش از آثار صوفی بر هر پژوهنده در این حوزه آشناست و کتاب کوچک او به نام: تصوف (لندن، 1900) به عنوان درآمدی سودمند برای نسل‌ پژوهندگان است، دنباله‌ی این اثر نیکلسون را گرفت.

در خط سیری متفاوت، پژوهش‌های مهم جی. اسپنسر تریمنگام  است که در کتاب‌ خود: «طریقت های صوفی در اسلام» (لندن، 1976) تاریخ و گستره‌ی بیشتر طریقت های بی‌شمار صوفی را تشریح نموده که برای همه علاقمندان در این حوزه ضروری است و اصلاحات جزئی در آن نیز امری طبیعی است. در میان محقیقین معاصر  بریتانیا در حوزه‌ی تصوف، مارتین لینگز  را باید در رتبه‌ی اول دانست، که در میان تألیفاتش، اثر زیبای «هنر خط و تذهیب قرآنی »  (لندن، 1976) از نخستین تلاش‌هایی است که نشان‌دهنده‌ی آن است که تا چه حد هنر اسلامی از محرک‌های دینی متاثر بوده است. اما برخی اوقات، این تمایل که در هر پیرایه‌ی اسلامی، عبارتی از تجارب عرفانی برداشت شود از سوی برخی محققین همچون نادر اردلان یا لاله بختیار  امری مطلوب شمرده نمی‌شود. اما در اثر لینگز، «ابعاد معنویِ» خطاطی به تفصیل و با استنتاجی مهم تبیین می‌شوند. کتاب لینگز با عنوان: «تصوف چیست؟» بسان زندگینامه‌ی محمد نبی، نه تنها مخاطب انگلیسی که مسلمانان را نیز به تحسین وا داشته است. هموطن لینگز به نام حامد الگار  که هم‌اینک در برکلی است، با ترجمه‌ی یکی از مهم‌ترین متون پارسی در قرون وسطی یعنی: مرصاد العباد اثر نجم‌الدین رازی (دلوار، 1982)، خدمت بزرگی به پژوهندگان تصوف نموده است؛ اثری که ارتباط میان صوفیان ترکیه، ایران و هند در قرون وسطی را فراهم نموده است. امید است که  اثر جامع الگار درباره طریقت نقشبندیه به زودی در اختیار علاقمندان به این حوزه قرار گیرد.

در کل، گرایشی جدید به تصوف در آمریکا مشاهده می‌شود، هرچند که پژوهنده‌ی جدّی را گاه از خواندن اعلان‌های کلاس‌های «رقص صوفی» به هراس می‌افکند و اغلب،  با گروه‌های خوش‌نیت صوفیه که تقریبا بی‌اطلاع از سنت‌ها و پس‌زمینه حقیقتا اسلامیِ تصوف کلاسیک مواجه می‌کند و نوعی دورگه‌ای در این جنبش می‌یابد که همگی دربرگیرنده‌ی دینی عاطفی  است که متمتع از شعر، موسیقی و رقص است.(گسترش مراکز صوفی در آمریکا و اروپا در جای خود، موضوعی دیگر است.) پژوهش‌های بسیار جدی در ایالات متحده نیز در دست انجام است. ویکتور دنر  در شناساندن ابن عطاالله حکیم ذی‌سهم است و در یک مجموعه منتشره توسط پائولیست پرس  در نیویورک با عنوان «معنویت کلاسیک غرب»، ترجمه‌هایی از متون صوفیه جای خود را یافته است، مانند: ترجمه‌ی دنر از کتاب حکیم؛ ترجمه‌ی جی. رنارد از نامه‌های ابن عبّاد روندایی؛ ترجمه‌ی پل جکسون از صد نامه از شرف الدین منیر ‌ عالم قرن چهاردهمی اهل ایالت بیهار هند که جکسون (راهب یسوعی اهل استرالیا) درباره‌اش تحقیقات خوبی به دست داده است. یک موضوع خاص در تصوف، نقش شیطان است که پیتر جی. آون  در کتاب خود با عنوان: تراژدی و نجات شیطان، ابلیس در روانشناسی صوفیانه (لیدن، 1983) به آن پرداخته است.

 

در کل، گرایشی جدید به تصوف در آمریکا مشاهده می‌شود، هرچند که پژوهنده‌ی جدّی را گاه از خواندن اعلان‌های کلاس‌های «رقص صوفی» به هراس می‌افکند و اغلب،  با گروه‌های خوش‌نیت صوفیه که تقریبا بی‌اطلاع از سنت‌ها و پس‌زمینه حقیقتا اسلامیِ تصوف کلاسیک مواجه می‌کند و نوعی دورگه‌ای در این جنبش می‌یابد که همگی دربرگیرنده‌ی دینی عاطفی  است که متمتع از شعر، موسیقی و رقص است.

 

در پائولیست پِرِس، ترجمه‌‌ای از فصوص الحکم ابن عربی به قلم ر.ای.جی آوستین  است. این محقق بریتانیایی روی رسالات دیگر ابن عربی نیز کار کرده است. علاقه به ابن عربی رو به فزونی است و جیمز موریس ، پژوهشی بسیار عالی در سه بخش، در مجله‌ی انجمن شرقی آمریکا در سال 1987 ارائه نمود که گرایش‌های تفسیری گوناگون از این عارف بزرگ قرون وسطایی را به خوبی نشان می دهد. ترجمه‌هایی از آثار مهم او هم در فرانسه و هم در آمریکا در حال آماده‌سازی است. در میان محققین جوان آمریکایی، کارل ارنست  به جمع‌آوری سخنان پرشور صوفیان همت دارد و مخصوصا بر توسعه‌ی تصوف در شبه قاره‌ی هند متمرکز است؛ موضوعی که همچنان محققین بیشتری را می‌طلبد. برای اطمینان، در چند دهه‌ی اخیر همکاران هندی، پژوهش‌های ارزنده‌ای درباره‌ی چهره‌های تک و منفرد انجام داده‌اند؛ در سنّت هندی، کتاب‌های کی. ای. نظامی  اهل علیگر درباره فرقه چشتیه در کل و نیز یکی از نخستین رهبران آن فرید گنج شکر (متوفی 1265) را باید به طور ویژه یاد کرد؛ با آنکه کتاب مفصل اس.ای. ای. رضوی  با عنوان: «تاریخ تصوف در هند» بسیار پرمحتواست اما باید در استفاده از مطالبش تا حدی احتیاط کرد. یک پژوهش دقیق و کامل از گیسودراز(متوفی. 1422، دکن)، شیخ چشتیه، توسط نواده‌اش خسرو حسینی انجام شده است.

در میان محققین آمریکایی، باید سهمی به ویلیام چیتیک ، یکی از صاحب‌نظران درباره‌ی ابن عربی و مکتب او تخصیص داد. وی قادر است که  نظام اندیشه‌ای دشوار در سیّد اکبر  را به شکلی قابل قبول و واضح بفهماند و وقت زیادی را صرف تفسیر اندیشه‌های ابن عربی در اثر شاگرد ارشدش صدرالدین قونوی(متوفی. 1274)، و نیز مولا جامی اهل هرات (متوفی. 1492) کرده است. همزمان ما به چیتیک به خاطر معرفی ظریف اندیشه‌های ملای رومی مدیونیم (کتاب: طریق صوفیانه در عشق، آلبانی، 1984) کتابی که به روشی خاص، گلچینی از اشعار رومی با ترجمه‌ای جدید و مجاب‌کننده است. یک جلدِ قرینه‌ی آن به نام: «طریق صوفیانه در علم» (آلبانی، 1989) ثمرات پژوهش‌های وی درباره‌ی ابن عربی را ارائه می‌کند. چیتیک یکی از معدود کسانی است که می‌تواند از زبان فارسی به زیبایی، به انگلیسی برگردان نماید بدون آنکه در معنا دست برد، تحریفی که مع‌الاسف توسط مترجمان مدرن متون کلاسیک اسلامی که این آثار را به زبان مدرن عرضه می‌کنند، مخصوصا آمریکایی‌ها، رخ می‌دهد.

تنی چند از پژوهندگان خوب آمریکایی در حوزه تصوف، در ابتدای امر به جنبه‌های فنی و انسان‌شناسی علاقمند شدند. آنها درباره اداره زیارتگاه‌های صوفیان، ابعاد بیرونی زندگی خانقاهی، اسناد مربوط به تاریخ فرقه‌ها و مواردی از این دست تحقیق نمودند. در میان این آثار، آثاری که پایان‌نامه شدند و به چاپ نرسیدند، اثر ریچارد ایتون ، برجسته‌تر است. اثر وی به نام: صوفیان بیجاپور (پرینستون، 1978) به تحقیق درباره صوفیان متعلق به فرق مختلف بین سال‌های 1300 تا 1700 می‌پردازد، صوفیانی که در تاریخ شهر بیجاپور در جنوب هند، ذی‌نفوذ بودند. الگویی که وی برای این صوفیان ارائه می‌دهد‌ همچون مبارزان، معلمان، مالکان، شاعران و غیره…‌ به راحتی می‌تواند دیگر تشکیلات صوفیان در شبه قاره را نیز شامل شود. ایتون به نقش صوفیان در گسترش ادبیات اردو داکنی توجه نشان داده و این جنبه‌ از تصوف که نقش آنها در توسعه‌ی زبان‌های بومی، وسیله‌ای در تبلیغ حقایق ساده  از اسلامی با ته‌رنگ عرفانی است، علاقمندان زیادی از میان محققین جوان همچون علی. اس. اسنی  از دانشگاه هاروارد را جذب می‌کند. در همین رابطه، محققانی در هند و پاکستان هستند که پژوهش‌هایی به دست دارند؛ و در رابطه با سنت توده‌پسند ترکیه، محققین ترکی‌ هستند که برای دانشجویان، تصحیحات خوبی از متون کلاسیک تصوف را ارائه می‌کنند همانگونه که عبدالرحمن گوزل  برای چکامه‌سرای غریب و عارف: کیگوسوس ابدال  (اوایل قرن 19) نمود. آثار عبدالباقی گلپینارلی  فقید درباره ملای رومی و در کل درباره ادبیات صوفی همانقدر چاره‌ناپذیر و ضروری است که تصحیحات و ترجمه‌های متون مولویه به دست تحسین یازیچی .

اخیرا، پژوهش درباب تصوف کاملا بین‌المللی شده است؛ محققینی از جهان عرب متون کلاسیک را تصحیح می‌کنند و گاهی همچون م. کامل الشیبی اهل عراق، به تتبعات تاریخی ورود دارند؛ پژوهش‌های وی در رابطه‌ی میان تشیع و تصوف و کتابش درباره حلاج، از این دستند. در ایران، محققینی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر با تصحیحات خود، حوزه‌ی بی‌پایان متون صوفی را قابل دسترس کرده اند و یک رهبر صوفی ایرانی به نام دکتر نوربخش اخیرا جستارهای معتنابه و مفیدی درباره اندیشه و سنت صوفیان عرضه داشته است. در حالی که این محققین، سنن کهن قرون خود را تدبیر می‌کنند، جالب توجه است که برخی از  مؤثرترین پژوهش‌‌ها در رابطه با تصوف، نیز به دست یک محقق ژاپنی به نام ت. ایزوتسو  صورت گرفته باشد؛ کسی که ما آثار فلسفی و شاید بهترین معنی از مرحله‌ی فنا که همان محو تام در حین خودهوشیاری در وجد است را مرهون او باشیم.

نگارنده‌ی حاضر (آنه ماری شیمل) کوشیده است که در کتاب خود به نام: «ابعاد عرفانی اسلام» به گسترش تصوف بپردازد؛ در رویکرد وی به شعر عرفانی: از ورای حجاب (نیویورک، 1982)، پژوهش‌هایش درباره ملای رومی مانند: فاتحانه‌ی شمس (لندن، 1978) و ترجمه‌های منظوم آلمانی بسیاری از شعر صوفی، از عربی، اردو، ترکی و سندی. علاقه‌ی وی به تصوف در هند و پاکستان، در کتاب «محنت و رحمت» (لیدن، 1976) مشهود است: مطالعه‌ای تطبیقی میان یک عارف اردونگارِ شهرنشین اهل دهلی و یک عارف معروف سِندی‌نگار از اهالی دره‌ایندوس در نیمه اول قرن هجدهم. دیگر پژوهش‌های مورد علاقه‌اش، تکریم محمد نبی و روابط میان خطاطی و اندیشه‌ی دینی در کتابی با عنوان: خطاطی و فرهنگ اسلامی (نیویورک، 1984) است. محور موضوعات کنفرانس لوی دلا ویدا  در لس‌آنجلس، می 1987، که محققینی از کشورهای مختلف در آن حضور داشتند و آنجا از وی تجلیل شد، بر شخصیت مولانا و تأثیر وی متمرکز بود. با خرسندی شاهدیم که درباره صوفیه، مطالعات جدی در دست انجام است و بسیاری از محققین که رویکرد لغت‌شناختی صحیح را با عشق و همدلی می‌آمیزند، حاصلش آثاری است که تصوف را نه فقط در اسلام که برای بشریت، به عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ در طول تاریخ معرفی می‌نماید.

 

در باب تصوف سعدی

نوشتار حاضر، متن سخنرانی دکتر حسن بلخاری با عنوان «در باب تصوف سعدی» است که روز شنبه اول اردیبهشت 1388 در فرهنگستان هنر ایراد شد.

قصد امروز ما اینست که در مورد تصوف در آثارسعدی کنکاش کنیم و ببینیم که آیا می شود او را یک صوفی نامید یا خیر؟ و اگر او یک صوفی است نوع صوفی گری او در تمدن اسلامی با کدام فِرق و اصناف عرفانی ما سازگارتر است؟ در این زمینه کمتر تحلیلی را شاهد بوده ایم.
آیا می شود سعدی را یک ابن عربی دانست؟ در نگاه اول می گوییم هرگز. چرا که سعدی، سعدی است و دریای ژرف و عمیق عرفانی را که ابن عربی در سخن خود آورده است در گلستان و بوستان و مجالس پنج گانه نمی بینیم. آیا می شود سعدی رایک حافظ دانست؟
از خلاف آمده عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
در مورد این دو مصرع حافظ می توان دو کتاب نوشت. چرا که او جمع و تفرقه، خوف و رجا و کثرت در عین وحدت را به زیبایی در این شعر آورده است که اینها از مبانی مهم فلسفه هستند. ما کسان دیگری هم داریم مانند مولانا، شیخ اشراق، غزالی، بایزید بسطامی و عین القضات همدانی که همگی از صوفیان و عارفان بزرگ زمان خود بوده اند. اما آیا سعدی هم جزء اینها بشمار می رود؟
ابتدا ضروریست برای شناخت جایگاه سعدی در ساحت عرفان اسلامی یک جمع بندی مختصر از عرفان در تمدن اسلامی داشته باشیم و ببینیم که او را به کدام متن و کدام استوانه های عرفان اسلامی و تصوف می توان نسبت داد.
چند جریان عرفانی در تمدن اسلامی وجود دارد. یکی جریان اولیه شکل گیری عرفان اسلامی است که با رابعه شروع می شود. این جریان از نظر زمانی اواسط و نیمه دوم قرن دوم هجری را شامل می شود و مبتنی بر ریاضت است و نه اندیشه. این جریان عرفانی بر زهد و دنیاگریزی استوار است. این جواب طبیعی سالکان مسلمان در مقابل بی عدالتی های روزگار و وارونه شدن حقیقت اسلام است که باعث و بانی آن خلفای ستمگر اموی و عباسی هستند.
جریان بعدی که بعد از رابعه آغاز می گردد «صحو» نام دارد و سردمدار این جریان جنید بغدادی است که شخص بسیار بزرگی در تاریخ عرفان است. او نکات مهمی را بیان می کند که از آن جمله می توان به عبارت زیر اشاره کرد:
«لیس الاعتبار بالخرقه بل اعتبار بالحرقه»؛ اعتبار عرفان به لباسی که بر تن دارید نیست، بلکه به آتشی است که در درون شماست.
شما حتما روایت شبلی را شنیده اید که هنگامی که شبلی تاجرزاده و مرفه به کسب مشق عاشقی می آید، جنید به او می گوید:
تو از این قلمرو نه ای
تو مرد این میدان نه ای
سپس برای او سه شرط می گذارد که البته شبلی هر سه آنها را انجام می دهد. او در بغداد یکسال دریوزگی و گدایی نمود. یکسال هم به کبریت فروشی روی آورد و یکسال هم به مریدان خدمت کرد.
گرچه جنید باز هم به او می گوید: «در وجود تو چیزی مرموز وجود دارد» و این نکته در مساله دار زدن حلاج نمود می یابد. زمانی که او را سنگسارمی کردند شبلی هم گلی می اندازد. حلاج از گل شبلی می گرید. از او می پرسند چرا از آن همه سنگ هیچ نگفتی و از گلی گریستی؟ گفت آنان که سنگ انداختند نمی دانستند که باید می انداختند، ولی شبلی می دانست که نباید می انداخت حتی اگر گل باشد. بهرحال جنید استاد شبلی و انسان بزرگی بوده است. او یک جریان عرفانی پدید می آورد که اساس آن بر هوشیاری و شریعت مداری است. در این نوع از عرفان عبادات و نماز و روزه بسیار مهم است. این جنبه عرفانی به طریقت با نفی شریعت نمی رسد. به عبارتی دیگر این نوع از عرفان، طریقت را از راه شریعت می رود تا به حقیقت برسد.
جریان عرفانی سوم «سُکر» نام دارد و سردمدار این جریان بایزید بسطامی است.
«لیس فی جبتی الی الله ما اعظم من سبحانی ما اعظم من شانی»
او کسی است که در حقیقت سردسته اصحاب مست عرفانی است. معنای لغوی سُکر یعنی مستی و مسکرات یعنی مست کننده ها. این مشرب مبنای شریعت ندارد و مبنای آن اناالحق و افشای اسرار عرفانی است:
… جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد.
اعتقاد آنان بر این بود که اگر به پشت بام رسیدی نردبان را بالا نمی بری بلکه فرو می اندازی.
هنگامی که از بایزید پرسیدند چرا نمار نمی خوانی؟ جواب داد: نماز باید مرا بخواند.
علیه این مساله جریان وسیعی نیز آغاز شد که دار زدن حلاج یکی از این جریانات بود.
حال سعدی را در کدام دسته می توان قرار داد؟ در کجای آثار او زهد به معنای ابراهیم ادهم یا ابراهیم خواص یا رابعه را داریم؟
زمانی که حسن بصری، رابعه را گفت: «رغبتی کنی تا عقدی بندیم و نکاحی کنیم.» رابعه به او جواب داد: «با کدامین وجود قصد نکاح داری؟ وجود نمانده هرچه هست، اوست.»
سعدی از تبار زهد نیست. از تبار شریعت مداران جنیدی هم نیست. از تبار سکریان هم نیست. اما دسته های عرفانی به همین جا ختم نمی شود.
جریان بعدی جریانی است که در آن عارفان عارف بالعمل نیستند، بلکه عارف بالنظرند. ابن عربی یکی از آنهاست که البته عده ای بنا به داستان او در اصفهان و دختر مکین الدین، او را اهل عمل نیز دانسته اند، اما بیشتر از او فتوحات و نظر دیده می شود.
این جریان بیشتر مبین اسرار عرفان است تا عامل و سالک آن. در آثار سعدی هم چند متن مانند فتوحات و فصوص یافت می شود.
دسته پنجمی هم وجود دارند که تلاش آنرا دارند که دین را با تصوف آشتی دهند. سردمدار آنها امام محمد غزالی است. او پس از 8 الی 9 سال در به دری و رها کردن منصب امامت در بغداد قصد می کند تا عرفان را از سکر و صحو و زهد رها کند و وارد قلمرو اخلاق نماید. به عبارت دیگر تصوف اخلاقی را پدید آورد. در این مورد کتابهای قابل توجه احیای علوم دین و کیمیای سعادت را می توان نام برد.
گرچه سعدی با هیچکدام از این دسته ها قابل قیاس نیست اما به گروه پنجم تقرب بیشتری دارد. چرا که در آثارسعدی دغدغه اخلاقیات به وفور به چشم می خورد. یکی از رموز ماندگاری او هم اینست که هیچ دوره ای از دوره های حیات بشری نیست که انسان از اخلاق بی نیاز باشد.
نسبت به ماهیت و نحوه بحث او اختلاف بسیار است. اما تا هنگامی که اخلاق هست موضوعیت دارد. سعدی همانطور که ذکر شد با گروه پنجم سازگاری دارد. لکن تفاوت اخلاقیات او در گلستان و بوستان و رسائل و مجالس پنجگانه با غزالی در اینست که غزالی دغدغه مخاطب خاص را دارد. غزالی در کتابهای خود گرچه به زبان فارسی است اما رموزی را به میان آورده است که ادراکش برای عامه آسان نیست در صورتی که سعدی اینگونه نیست.
نمی توان کلام یک صوفی مغرق در عالم شهود را بر سر در سازمان ملل متحد مشاهده کرد ولی شعر سعدی اینگونه نیست و در عین زیبایی ساده است. اروپاییان یک ضرب المثل دارند که می گوید: زیبا ساده است. سخن سعدی هم اینگونه است و این هنر سعدی است که همان معانی تصوف اخلاقی و نه تصوف ابن عربی را با زبانی ساده به تصویر کشیده است.
تصوف سعدی، تصوف ابن عربی نیست. ابن عربی از خطرات خمس سخن می گوید: «چگونه نطقه تمت وحدت به کثرت کائنات تبدیل می شود. تعیین اول، تعیین ثانی، غیب مضاف، عالم مثال یا حضرت خیال و اکوان.»
البته پیروان او حضرت جامع جمیع مراتب یا مرتبه سادسه را به آن اضافه کرده اند. می بینیم که این بحث و رموز بسیار مشکل است اما سعدی مسائل اخلاقی را به گونه ای بیان کرده که لذت بخش است و این قدرت و کمال سعدی را می رساند که در عین زیبایی، معنا را تنزل نداده است. در حالیکه عده ای برای اینکه مخاطب عام بیابند به نازل کردن معنا پرداخته اند و حرمت آن را می شکنند.
حال دیدگاه سعدی به تصوف چگونه است؟
در باب درویشان که باب دوم گلستان است حکایتی است که «یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوف. گفت پیش ازین طایفه ای در جهان بودند به صورت پریشان و به معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به صورت جمع و به معنا پریشان.» با توجه به اینکه گلستان در سال 656 نوشته شد و 18 سال از فوت ابن عربی می گذرد و در قونیه مشرب دیگری در حال شکل گیری است، سعدی کنایه بر این دارد که در قدیم عرفا به واقع عارف بودند اما امروزه اگرچه خانقاه دارند اما در اصل پریشانند و این در گلستان آمده است.
چو هر ساعت از تو به جایی رود دل
به تنهایی اندر صفایی نبینی
ورت جاه و مالست و زرع و تجارت
چو دل با خدایست خلوت نشینی
اما صرفا با توجه به یک حکایت نمی توان دیدگاه سعدی را بیان کرد. چرا که در همین گلستان دیدگاه های دیگری نیز می یابیم و از اینرو نمی توان او را یک منتقد صوفیان دانست.
در مجالس پنجگانه که سخنرانی های سعدی بوده است سخنان زیبا و مرصعی می یابیم. درمجلس سوم از مجالس پنج گانه اش می خوانیم:
«ای مردی که حدیث ما به زبان نداری، این خموشی تا کی.
ای یاری که هرگز یاد ما نیاری، این فراموشی تا کی.
ای شخصی که با هر کس بازاری ساخته ای، این رسوایی تا کی.
ای کسی که تو را با همه ناکسان رای بود، این ناهمواری تا کی.
ای آنکه تو را نزد همه خسان جای بود، این خواری تا کی.
هر که فراموشی عشق ما پیشه سازد و جان و تن و دل را در آتش عشق ما نگدازد از راه عدل و داد خود ندا در عالم ملک و ملکوت در دهیم که نسو الله فانسیهم ان المنافقین هم الفاسقون. و از لشکر شیطانش گردانیم که استحود علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان. این صفت بیگانگان و سمت راندگان است. بیا تا نشان آشنایان دهیم و حدیث مردان گوییم
ای مردی که بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما نوشی، نوشت باد.
ای مردی که هر شب دل بر آتش عشق ما کباب کنی و جگر از شوق ما خوناب، مبارکت باد.
ای یاری که تنت در درد ما می سوزد و جانب از محبت ما می افروزد، این سوختن بر مزیدت باد.
جوانمردا هرگز گمان مبر که عشق دنیا و شوق عقبا با هم راست آید – الدنیا والاخرة الذرتان، اذا رضی اهداهما سخف فی الاخرا – اگر به یکی دل بستی دیگری را ناگزیر فروگذاشتی. یا دنیا را توانی بودن یا عقبا را، یا هوا را توانی بودن یا خدا را. اما آنکه هم دنیا خواهی هم آخرت را، آن به کاری نیاید چه دوستی آن سلطانی است که با کسی نسازد.
اندر ره عشق یا تو کنجی یا من
از عشق آن آتشی برافروز آنگاه بدان آتش دنیا را بسوز، پس عقبا را چون دنیا و عقبا سوختی خود را بسوز که در راه او همچنان که دنیا و عقبا زحمت اند، نهاد تو نیز زحمت است و تا زحمت وجود تو بود سلطان شهود او در حجاب عزت خویش متواری بود. چون تو تویی، او نیست، لاجرم برای او شدن تو شدن باید وانهی. حکایتی آمده است که:
عشق بر موسی (ع) تاختن آورد. بر تور برآمد و به قدم صدق بایستاد و گفت: اَرِنی
خطاب آمد که موسی خودی خود با خود داری که اضافه به خود می کنی ارنی. این حدیث زحمت وجود تو برنتابد، یا تو خود را توانی بود یا ما را.»
در این مورد شمس تعبیری زیبا دارد. او می گوید:
«موسی تو را به میقات خوانده اند، تو در متن شهودی و می گویی ارنی؟»
در ادمه حکایت می بینیم:
«لم ترانی سلطان شهود ما را بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده پس از آن با خود تجلی کنی. موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین. که هر که ما را بیند هم به ما بیند و ما بیند.
از امیرالمومنین پرسیدند به چه خدا را شناختی؟ جواب داد به خدا، خدا را شناختم. او را بدو شناختم و دانستم اگر بدو نشناختمی هرگز به مجد و معرفت او راه نیافتمی. مومن چون دل به او سپرد چشمش می نگرد از زاویه چشم خدا.
طاووس عارفان بایزید بسطامی یکشب در خلوت خانه مکاشفات، کمند شوق را بر کنگره کبریایی او درانداخت و آتش عشق در نهاد خود برافروخت و زبان از در عجز و درماندگی بگشاد و گفت: بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم؟ کی مرا شربت وصال دهی؟ به سرش ندا آمد که بایزید هنوز تویی. تو همراه توست. اگر خواهی که به ما رسی، فروگذار نخست را و خود را در بر در بگذار و درآ.
زهی مهتر عالم و بنی آدم که همچو توانی گفتن موسی و غیر موسی را از تو عشق بازی باید آموختن که گوید ارنی، تا گویند تویی تو همراه توست. چون دور دولت به تو رسد، دور محمد رود:
بلغ الاولی بکماله
کشف الدجا بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلو علیه و آله
چون دور دولت به تو رسد که سید کائناتی و سرور موجوداتی، گویی من هرگز نگویم که من. با وجود محبوب ما را جز عدم نزیبد. چون هستی او را باشد، ما را جز نیستی رخت فرو ننهد. ندانم که الف الم تو را چه لطافت با خود دارد. چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم. و با جان عاشقان چه غمزه ها می کند. جوانمردا کدام عاشق است که استحقاق آن دارد که بر معشوق حکم کند. چگونه موسی جسارت می کند که به خدا حکم کند که خدا خود را بر من بنما. اگر معشوق از سر کرم دست فضلی بر سر کسی فرود آورد آن دیگر بود. اما عاشق از همه تصرفی معزوز باشد و اگر تصرف کند آن تصرف نامقبول بود. محمد چون به شرط ادب در راه آمد و بی استحقاقی خویش بدید که او را از این صفت می باید که حلیت و پیرایه او بود. به او گفتند خدا را نمی بینی؟ باز چون موسی که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبیل طبع او نهادند و فرمودند: لم ترانی. و از آن میخی ساختند و بر احداق اشفاق او زدند تا دیده اش مودب گردد. جوانمردا معشوق همه عزت و کبریا و عظمت بود و عاشق همه انقیاد و تواضع و مذمت. عاشق همه این گوید: ارنی، انظر الیک. معشوق همه این ندا کند در ملک الملکوت که: لم ترانی و افتادگان وادی محبت این فریاد کنند که ملکا ما را از همه معاصی نگاه دار و توفیق طاعات و عبادات ارزانی دار.»

سخنران : حسن بلخاری
خبرنگار : سعید بابایی