مقاله

مقالات موضوع آموزش اقتصاد را اینجا می‌توانید بخوانید!

تولید ناخالص داخلی معیار خوبی برای سنجش رفاه نیست

تولید ناخالص داخلی معیار خوبی برای سنجش رفاه نیست

| چرا به جای آن‌که بر روی بهداشت و سلامت، تحصیلات و محیط زیست متمرکز شویم، باید به تولید کالا توجه کرده باشیم؟

نوشته‌ی Joseph Stiglitz ، the guardian :

چرا به جای آن‌که بر روی بهداشت و سلامت، تحصیلات و محیط زیست متمرکز شویم، باید به تولید کالا توجه کرده باشیم؟

درست پیش از ده سالِ قبل، کمیسیون بین‌المللیِ سنجشِ عملکرد اقتصادی و پیشرفت اجتماعی گزارش خود با عنوان سنجش اشتباهِ زندگیِ ما: چرا GDP اضافه نشده است، را منتشر نمود. خلاصه‌ی این گزارش را می‌توان چنین جمع‌بندی نمود: GDP  معیار خوبی برای سنجش رفاه نیست. هر آن‌چه را که ما اندازه می‌گیریم، بر آن‌چه که ما انجام می‌دهیم، تأثیر می‌گذارد: اگر ما چیزِ اشتباهی را اندازه‌گیری کنیم، کار اشتباهی را مرتکب شده‌ایم. اگر ما فقط بر رفاه مادی متمرکز شویم -مثلاً بر روی تولید کالا به جای توجه به سلامت و بهداشت، تحصیلات و محیط زیست- آن‌گاه به همان اندازه که این شاخص‌ها اشتباه هستند، ما هم از راه خود منحرف شده‌ایم: ما مادی‌گراتر شده‌ایم.

ما با دریافت این گزارش، یک حرکت بین‌المللیِ دانشگاهی، جامعه‌ی مدنی و حاکمیتی را به سمتِ تدوین و به کارگیری معیارهایی آغاز کرده‌ایم که مفهومی وسیع‌تر از رفاه را نشان می‌دهند. سازمان همکاری و توسعه‌ی اقتصادی (OECD) یک معیار بهتر برای زندگی را ارائه نموده است. این معیار شامل تعدادی شاخص دیگر است که بهتر می‌توانند اجزای متشکله‌ی رفاه را نشان داده و حرکت به سمت رفاه بیشتر را تسهیل نمایند. این معیار همچنین معیار بعدی برای کمیسیون، گروه خبرگان سطح بالا برای سنجش عملکرد اقتصادی و پیشرفت اجتماعی را نیز مشخص می‌نماید. این گروه در ششمین نشستِ OECD در خصوص آمار، دانش و سیاست در اینچیون، کره‌ی جنوبی، گزارش خود با عنوان فراتر از GDP: سنجش آن چیزی که مربوط به عملکرد اقتصادی و اجتماعی است، را صادر نمود.

 

GDP  معیار خوبی برای سنجش رفاه نیست. هر آن‌چه را که ما اندازه می‌گیریم، بر آن‌چه که ما انجام می‌دهیم، تأثیر می‌گذارد: اگر ما چیزِ اشتباهی را اندازه‌گیری کنیم، کار اشتباهی را مرتکب شده‌ایم.

 

در این گزارش موضوعات مختلفی به صورت برجسته بیان شده‌اند. برخی از این عناوین عبارتند از اعتماد و عدم امنیت، که در گزارش سنجش اشتباهِ زندگی ما به صورت مختصر به آن پرداخته شده بود. همچنین در این گزارش، موضوعات دیگری همچون نابرابری و پایداری به شکلی عمیق‌تر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این گزارش توضیح داده شده که شاخص‌های بی‌کفایت چگونه منجر به سیاست‌های ناقص و معیوب در بسیاری از حوزه‌ها شده‌اند. شاخص‌های بهتری که برای سنجش به کار گرفته شده بودند، اثراتِ بسیار منفی و طولانی‌مدتِ ناشی از رکود اقتصادی بر روی تولید و رفاه جامعه را نشان داده‌اند. در این‌گونه موارد شاید سیاست‌گذاران آن‌چنان هم شیفته‌ی ریاضت‌های اقتصادی نشده باشند که باعثِ کم‌شدنِ کسری‌های بودجه‌ی سالیانه شده بودند، زیرا این ریاضت‌ها از طرفی موجب شده بود تا رفاه ملّی، که این بار درست‌تر اندازه‌گیری شده بود، کاهش یابد.

دستاوردهای سیاسی در ایالات متحده و در بسیاری از کشورهای دیگر دنیا در سال‌های اخیر نشان‌دهنده‌ی حالتی از ناامنی بوده است که بسیاری از شهروندان معمولی در آن به سر می‌برده‌اند و و تولید ناخالص داخلی توجه ناچیزی را به آن نشان می‌دهد. طیف وسیعی از سیاستهای متمرکز بر تولید ناخالص داخلی و احتیاط مالی، این عدم امنیت را دامن زده است. “اصلاحات” صورت‌گرفته در بازنشستگی را در نظر بگیرید که باعث شد تا افراد ریسک بیشتری را تحمل نمایند، یا حالتی را در نظر بگیرید که بازار کار به نامِ تقویتِ انعطاف‌پذیری، دادنِ آزادیِ بیشتر به کارفرمایان برای اخراج آن‌ها و در نتیجه تضعیف قدرت چانه‌زنیِ کارگران، کاهشِ حقوق‌ها و ناامنی بیشتر، باعث شد تا آن وضعیت تغییر کند. معیارهای بهتر حداقل می‌توانند این هزینه‌ها را در برابر منافع اندازه‌گیری کنند و احتمالاً سیاست‌گذاران را مجبور نمایند تا در این تغییرات با دیگران همراه شده و بدین ترتیب، امنیت و برابری را ارتقاء دهند.

گروهی کوچک از کشورها با هدایت اسکاتلند، پیمانِ اقتصادِ رفاه را تشکیل دادند. امید می‌رود که دولت‌هایی که رفاه را در مرکز توجه و دستور کار خود قرار می‌دهند، بودجه‌های خود را نیز در همین جهت برنامه‌ریزی نمایند. به عنوان مثال، دولت نیوزیلند بیشتر به رفاه توجه کرده و در همین راستا توجه خود را بیشتر به فقر کودکان معطوف داشته و منابع بیشتری را برای رفعِ آن اختصاص داده است.

معیارهای بهتر همچنین می‌توانند به عنوان یک ابزار تشخیصی مهم نیز مطرح شوند و به کشورها کمک کنند تا هم پیش از آن‌که مسائل پیچیده شده و از کنترل خارج شوند، آن‌ها را شناسایی نموده و هم ابزارهایی درست را برای پرداختن به آن‌ها انتخاب نمایند. به عنوان مثال، ایالات متحده به جای آن‌که فقط به تولید ناخالص داخلی (GDP) توجه کند، بیشتر بر روی مسائلی همچون بهداشت و سلامت، تنزلِ انتظاراتِ افرادی با تحصیلات کمتر از زندگی و به ویژه افرادی که در مناطق غیرصنعتی آمریکا زندگی می‌کنند و سال‌ها پیش شناخته شده بودند، تمرکز نموده است.

به همین ترتیب، معیارهای برابریِ فرصت برای افراد مختلف،  اخیراً دورنگیِ موجود در ادعای آمریکایی‌ها را به زمینه‌ای برای فرصت تبدیل کرده است: بله، هر فردی می‌تواند پیشرفت کند، همان‌گونه که گویی از والدین سفیدپوست متولد شده است. داده‌های موجود نشان داده‌اند که ذاتِ ایالات متحده با تله‌های نابرابری و تبعیض، قرین است و آن افرادی که در پایین متولد می‌شوند، با احتمال زیاد در همان پایین هم باقی خواهند ماند. اگر بخواهیم این حقایق را حذف کنیم، ابتداء باید بدانیم که این‌ها اساساً وجود دارند و سپس باید به دنبالِ آن باشیم که چه چیزی آن‌ها را به وجود آورده و به آن دامن می‌زند.

 

گروهی کوچک از کشورها با هدایت اسکاتلند، پیمانِ اقتصادِ رفاه را تشکیل دادند. امید می‌رود که دولت‌هایی که رفاه را در مرکز توجه و دستور کار خود قرار می‌دهند، بودجه‌های خود را نیز در همین جهت برنامه‌ریزی نمایند. به عنوان مثال، دولت نیوزیلند بیشتر به رفاه توجه کرده و در همین راستا توجه خود را بیشتر به فقر کودکان معطوف داشته و منابع بیشتری را برای رفعِ آن اختصاص داده است.

 

کمی بیش از یک ربعِ قرن پیش‌تر، بیل کلینتون موضوعی را به صورت رسمی مطرح نمود که در آن “مردم در رأس قرار می‌گرفتند”. قابل توجه آن‌که انجامِ این کار، حتی در یک جامعه‌ی دموکرات چقدر دشوار است. شرکت‌ها و سایر ذی‌نفعان خاص همواره به دنبالِ آن هستند که منافع آن‌ها در رأس قرار داشته باشد. وضعِ مالیات‌های سنگین در ایالات متحده که توسط دولت ترامپ در این زمان در سال گذشته صورت گرفت، مثالی عالی بر این مدعی است. گروهی که رفته‌رفته کوچک‌تر می‌شوند، اما هنوز هم قشر متوسط وسیعی از مردم را تشکیل می‌دهند، باید این افزایش در مالیات‌ها را تحمل نموده و میلیون‌ها نفر نیز بیمه‌ی سلامت خود را از دست می‌دهند تا بتوانند مالیات‌ها را برای میلیاردرها و شرکت‌ها تأمین نمایند.

اگر ما بخواهیم که مردم را در رأس قرار دهیم، اول باید مسائلِ مرتبط با آن‌ها را بشناسیم، باید بدانیم که چه چیزی، رفاه را برای آن‌ها به ارمغان خواهد آورد و چگونه می‌توانیم آن چیز را بیشتر برای آن‌ها تأمین نماییم. در نظر گرفتنِ اندازه‌گیری با ابزاری فراتر از GDP هم‌چنان نقشی حیاتی را در دستیابی به چنین اهدافِ اساسی برای ما ایفاء می‌‌نماید.

  • جوزف استیگلیز یکی از برندگان جایزه‌ی نوبل در اقتصاد، استادِ دانشگاهِ کلمبیا و رئیس بخش اقتصاد در مؤسسه‌ی روزولت است.

 

رابرت اسکیدلسکی

اقتصاددان سانسورشده و کتاب جدیدش

سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | آموزش اقتصاد

| «پول و دولت» مجموعه ای از ایده‌های مهجور و نابی است که در ساختار آموزشی القا شده از جانب جریان غالب اقتصاد نادیده گرفته شده اند.

در آگوست ۲۰۰۷ مدیر مالی ارشد گلدمن ساکس اعلام کرد در پرتفوی سرمایه گذاری دارایی های این شرکت، نوسانی به بزرگی ۲۵ واحد انحراف معیار مشاهده کرده است که برای مدت چند روز وجود داشته و محو نمی‌شد. طبق مدل‌های کمّی مدیریت ریسک بازار، احتمال رخ دادن چنین اتفاقی برابر یک به روی ۱.۳۰۹ ضرب در ده به توان ۱۳۵ بود، یعنی تقریبا صفر! از آن مهمتر این بود که تئوری علمی مسلط در دانشکده‌های درجه اول اقتصاد و مدیریت در جهان (از جمله مدرسه بیزنس شیکاگو) وقوع چنین رخ‌دادهایی در بازارهای مالی را از اساس رد می‌کرد. بنابراین جای نگرانی وجود نداشت. چنین نوسان بزرگی نمی‌توانست دلیل وجود یک نقص بنیادین در بازارهای مالی باشد زیرا تئوری به کمک ریاضیات پیشرفته همه احتمالات ممکن را شامل می‌شد. با این حال، چند هفته بعد از این اعلام رسمی بازارهای مالی جهان در اثر یک بحران اعتباری بسیار بزرگ یکی پس از دیگری سقوط کردند!

بحران مالی 2008 تنها سقوط ارزش سرمایه‌های کشورها صنعتی نبود، چه اینکه این قبیل بحران‌ها چنان در تاریخ پر تکرار بودند که مارکس را در اواخر قرن نوزدهم به این نتیجه رساند که سرمایه‌داری همواره بین دوره‌های ثروت و دوره‌های بحران در نوسان دائمی بوده است. آنچه ضربه بزرگتری به سیستم سرمایه‌داری وارد کرد، پیدا شدن حفره‌ای بزرگ در دانش  اقتصاددانان بزرگ قرن 21 بود. کمتر از دو ماه بعد از وقوع بحران، ملکه الیزابت برای اولین بار در عمر خود وارد مدرسه اقتصاد لندن شد تا از اقتصاددانان تراز اول انگلستان بپرسد «چرا هیچ کس متوجه نشد چنین بحران بزرگی به سمت ما می‌آید؟» (1) . نکته جالب توجه این است که اقتصاددانانی که از آن‌ها انتظار می‌رفت تا وقوع بحران را پیش بینی کنند، در تمام سال‌هایی که این گلوله برفی بزرگ اعتباری داشت شکل می‌گرفت در حال تزریق خوش بینی و آرامش به اذهان مردم و سرمایه‌گذاران بودند. رابرت لوکاس، پدر انقلاب انتظارات عقلایی در علم اقتصاد و یکی از نوبلیست‌های بسیار اثرگذار در عالم سیاست، در نطقی که در سال 2003 در انجمن اقتصاددانان آمریکا ایراد کرد گفته بود «علم اقتصاد مساله اصلی خود یعنی پیشگیری از وقوع رکودها را به صورت کامل حل کرده است». اما کمتر از 5 سال بعد از سخنرانی لوکاس، اقتصاد جهانی وارد عمیق ترین رکود اقتصادی از پایان جنگ جهانی شد.

نظریه مالی کلاسیک (2) که شالوده فکری مدیران و مقرراتگذاران بازارهای مالی جهان را تشکیل می‌داد وقوع چنین پدیده هایی را رد می‌کرد. فرضیه بازارهای کارا (3)  که یکی از ستون‌های مالی کلاسیک است بیان می‌داشت که افراد در بازارهای مالی تمامی اطلاعات موجود در بازار را به صورت کارا تحلیل خواهند کرد، لذا هیچ سفته بازی نمی‌تواند با استفاده از روش‌های تحلیلی پیچیده سودهای معاملاتی بسیار زیاد بدست بیاورد. همچنین این فرضیه بیان می‌کند که در بازار غافلگیری سیستماتیک وجود ندارد لذا دارایی‌های مالی به صورت کارا قیمت‌گذاری خواهند شد. با این حال، نوسان بزرگی که مدیر مالی گلدمن ساکس مشاهده کرده بود، یا به دلیل حملات سفته بازانه بر روی دارایی‌های بازارها به‌خاطر برخورداری از نوعی اطلاعات پنهانی بوده و یا به دلیل قیمت‌گذاری نادرست دارایی‌های مالی. بعد از بحران مشخص شد هر دو احتمال واقعیت داشتند. تعدادی از سفته بازان خیلی زودتر از سایرین به ارزش واقعی دارایی‌های مالی پی برده بودند و تلاش کردند تا قبل از سایرین از بحران سود ببرند. (4)

دلایل مختلفی برای توضیح دادن وجود این حفره بزرگ در علم اقتصاد وجود دارد. برخی از این دلایل به محدودیت های روش شناختی علم اقتصاد و تلاش اقتصاددان برای تبدیل کردن این علم به نوعی فیزیک علوم اجتماعی اشاره می‌کنند. برخی دیگر نیز خود اقتصاددانان و انگیزه‌هایشان را مسئول ناکارآمدی برنامه پژوهشی علم اقتصاد معرفی می‌کنند. یکی از دلایلی که در سال‌های بعد از بحران از درون دانشکده‌های اقتصاد مطرح شد و توسط تعدادی از اقتصاددانان تراز اول مورد حمایت قرار گرفت، یکه تازی جریان غالب علم اقتصاد موسوم به پارادایم نئوکلاسیک در دوران جنگ سرد و بیرون رانده شدن پارادایم‌های رقیب با برچسب هایی همچون «شبه علم»، «مزخرف»، «ایدئولوژیک» و «پوپولیسم» از حوزه عمومی و سیاستگذاری اقتصادی خصوصا در دو حوزه اقتصاد پولی و نقش دولت در تنظیم ماشین اقتصاد است. مجموعه جریان‌های دگراندیش در علم اقتصاد که با نام مکاتب هترودکس شناخته می‌شوند و توضیحات مناسبی که برای وقوع بحران و راه حل‌های خروج از رکود متعاقب آن ارایه دادند موضوع کتاب «پول و دولت»، جدیدترین اثر رابرت اسکیدلسکی است.

 

یکی از دلایلی که در سال‌های بعد از بحران از درون دانشکده‌های اقتصاد مطرح شد و توسط تعدادی از اقتصاددانان تراز اول مورد حمایت قرار گرفت، یکه‌تازی جریان غالب علم اقتصاد موسوم به پارادایم نئوکلاسیک در دوران جنگ سرد و بیرون رانده شدن پارادایم‌های رقیب با برچسب هایی همچون «شبه علم»، «مزخرف»، «ایدئولوژیک» و «پوپولیسم» از حوزه عمومی و سیاستگذاری اقتصادی خصوصا در دو حوزه اقتصاد پولی و نقش دولت در تنظیم ماشین اقتصاد است.

 

رابرت اسکیدلسکی در تمام محیط‌های آکادمیک اقتصادی که ناشیانه دست به سلاخی علم براساس آخرین ویرایش کتب آموزشی مرجع نزدند شناخته شده است. (5)  او یک تاریخ نگار اقتصادی و یکی از مهمترین شارحان زنده کینز است که هنوز معتقد است آنچه کینز در کتاب نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول بیان کرده است راه خروج اقتصادهای صنعتی از رکود و درمان بحران‌هاست. اسکیدلسکی که در انگلستان بارون اسکیدلسکی شناخته می‌شود، در کالج جیسس آکسفورد تاریخ خوانده و تز دکتری خودش را درباره نحوه واکنش سیاستمداران انگلیسی به رکود بزرگ 1990 نگاشته است که در کتابی با نام «سیاستمداران و رکود» منتشر شد. اسکیدلسکی یکی از اعضای موسس حزب سوشال دموکراتیک در انگلستان است و از اعضای مجلس خواص این کشور به شمار می‌رود. وی یکی از حامیان جرمی کوربین در حزب کارگر است و حمایت خودش را از او آشکارا اعلام کرد.

علاقه اسکیدلسکی به سیاست و تاریخ باعث تفاوت او از اقتصاددانان مدرسی شده است. وی کتاب جدید خودش را اثری در حوزه «اقتصاد سیاسی» معرفی می‌کند، با این حال، روش اسکیدلسکی در آمیختن سیاست و اقتصاد آنچنان متفاوت است که باید در استفاده از عنوان اقتصاد سیاسی برای آثار او نیز احتیاط کرد. تاریخ و سیاست در آثار اسکیدلسکی بر نظریه اقتصادی غلبه دارند. برخلاف اقتصاد سیاسی دانانی همچون آلسینا، اسکیدلسکی بیان مدرسی و ریاضی نظریات را در ضمائم انتهای آخر هر فصل از کتاب خودش قرار داده است و در متن با اتکا به بستر تاریخی رشد و نموّ نظریات، آن‌ها را توضیح می‌دهد. روایت اسکیدلسکی از اقتصاد برمحور تاریخ انتشار مقالات برندگان جوایز نوبل اقتصادی قرار ندارد؛ بلکه سیاستمداران، بانکدارهای مرکزی و وزرای خزانه‌داری در روایت اسکیدلسکی از اقتصاد به اندازه اقتصاددانان در کتاب او نقش ایفا می‌کنند. اسکیدلسکی، همانند استاد فکری خودش جان مینارد کینز، فلسفه سیاسی را بنیان اقتصاد می‌داند و به همین خاطر تاریخ اقتصادی اسکیدلسکی، برخلاف تاریخ اقتصادی داگلاس نورث بیشتر رنگ و بوی سیاست دارد تا اقتصاد.

 

روایت اسکیدلسکی از اقتصاد برمحور تاریخ انتشار مقالات برندگان جوایز نوبل اقتصادی قرار ندارد؛ بلکه سیاستمداران، بانکدارهای مرکزی و وزرای خزانه‌داری در روایت اسکیدلسکی از اقتصاد به اندازه اقتصاددانان در کتاب او نقش ایفا می‌کنند.

 

«پول و دولت» مجموعه ای از ایده‌های مهجور و نابی است که در ساختار آموزشی القا شده از جانب جریان غالب اقتصاد نادیده گرفته شده اند. قابل دفاع ترین مباحث اقتصاد هترودکس درباره نقش پول در اقتصاد در این کتاب گزینش و با تفصیل مناسبی مطرح شده اند. از مکاتب پولی آلمانی همچون چارتالیسم تا بحث‌های پساکینزی‌ها در کتاب مورد اشاره قرار گرفته اند، با این حال نویسنده رسالت اصلی خود را بسط ایده‌های اصلی کینز در کتاب نظریه عمومی و اثبات اعتبار آن‌ها برای قرن جدید می‌داند. به همین دلیل پول و دولت را می‌توان کتابی کینزی در ادامه کتاب‌های قبلی اسکیدلسکی از جمله زندگی‌نامه‌ای که در سال 2004 در سه مجلد برای کینز نوشت دانست. او در رونمایی از این کتاب در مدرسه اقتصاد لندن به وضوح بازگشت به سیاست‌های مالی کینزی را راه حل خروج اقتصاد انگلستان از بحران عنوان کرد.

 

[1] آخرین بازدید شاه/ملکه انگلستان از مدرسه اقتصاد لندن مربوط به سال 1920 است که پدربزرگ الیزابت، شاه جورج برای پرسش از علت رکود بزرگ اقتصادی بین دو جنگ جهانی به این دانشگاه رفت.
[2] The Classical Theory of Finance
[3](Efficient Market Hypothesis (EMH
[4] این ایده در فیلم سینمایی The Big Short به خوبی نمایش داده شده است.
[5] طبیعتا اسکیدلسکی در دانشکده های اقتصاد ایران شناخته شده نیست.
مطالعات نابرابری

چرا به مطالعات نابرابری ظلم کرده ایم؟

سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | آموزش اقتصاد

| بروز نابرابری گسترده در ابتدای قرن بیست و یکم باعث شد تا این بار اقتصاددانان به فکر بررسی مستقل و تجربی پدیده نابرابری، جدای از مساله بهینگی بیفتند.

«اگر 86 نفر اول ثروتمند جهان در یک اتوبوس کنار هم بشینند، مجموع ثروت آن‌ها برابر با نصف جمعیت کره زمین خواهد بود.» در اولین مواجهه به نظر می‌رسد این جمله درونمایه فیلمنامه جدید ریدلی اسکات است که حالتی افراطی از عدم تعادل‌های نظام سرمایه‌داری را در دنیایی خیالی شبیه به بلید رانر[1] به تصویر کشیده است. اما این گزاره تکان دهنده بخشی از گزارش موسسه بین المللی آکسفام[2] درباره فقر و نابرابری جهانی در سال 2014 است. به صورت دقیقتر، آکسفام گزارش داد که طبق بررسی‌هایی که انجام داده است 86 نفر از ثروتمندان جهان به اندازه نیمه پایینی جمعیت جهان ثروت دارند. نکته تکان دهنده تر این است که یک سال بعد، جمعیت اتوبوس فرضی داستان ما به 80 نفر رسید!

مساله نابرابری یکی از نقاط افتراق برنامه پژوهشی اقتصاددانان از واقعیت است. تا اواسط قرن بیستم، دغدغه اصلی اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک عمدتا بر کشف شرایط بهینگی برونداد بازارها معطوف بود؛ آن‌ها می‌خواستند بدانند چگونه مجموع نفع و سود تمامی تولید کنندگان و مصرف کنندگان یک اقتصاد حداکثر می‌شود. پاسخ این سوال، قضایای اساسی اقتصاد رفاه است که بیان می‌کنند در شرایط رقابت کامل، بازارها قادر هستند بدون حضور دولت حداکثر رفاه ممکن را ایجاد کنند. طبیعتا حضور دولت برای رفع نابرابری از طریق مالیات و بازتوزیع یارانه‌ای باعث کاهش انگیزه رقابت و نابهینگی خواهد بود. در سراسر قرن 19 تنها مارکس بود که با پردازش نظریه ارزش اضافی، نابرابری فزاینده بین کارگران و سرمایه‌داران را عامل سقوط سرمایه‌داری در بلندمدت معرفی کرد.

 

مساله نابرابری یکی از نقاط افتراق برنامه پژوهشی اقتصاددانان از واقعیت است. تا اواسط قرن بیستم، دغدغه اصلی اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک عمدتا بر کشف شرایط بهینگی برونداد بازارها معطوف بود؛ آن‌ها می‌خواستند بدانند چگونه مجموع نفع و سود تمامی تولید کنندگان و مصرف کنندگان یک اقتصاد حداکثر می‌شود.

 

رکود بزرگ آمریکا و اروپا در بین دو جنگ جهانی و گسترش احساسات ضدسرمایه‌داری در جوامع بحران زده باعث شد تا دولت رفاه[3] برای چند دهه مساله نابرابری را رفع و رجوع کند. سال‌های 1945 تا 1973 را به خاطر نابرابری پایین و رشد اقتصادی بالا دهه طلایی سرمایه‌داری می‌نامند؛ سال‌هایی که یک خانواده تنها با اشتغال یکی از اعضا تامین می‌شد و می‌توانست دو خودرو داشته باشد. با این حال در دهه 70 مساله دوگانه بهینگی-برابری[4] دوباره توسط اقتصاددانان مطرح شد و سیاستهای بازتوزیعی دولت رفاه کاملا در محیط آکادمیک زیر سوال رفت. نتیجه این بازگشت به مسیر گذشته، نابرابری فزاینده و تولد عبارت یک درصدی‌ها[5] در ادبیات اقتصادی شد؛ یک درصد از جمعیت دنیا که نیمی از ثروت آن را در اختیار دارند.

بروز نابرابری گسترده در ابتدای قرن بیست و یکم باعث شد تا این بار اقتصاددانان به فکر بررسی مستقل و تجربی پدیده نابرابری، جدای از مساله بهینگی بیفتند. این تلاش باعث تولد شاخه مطالعات نابرابری در علم اقتصاد شد که نزاع‌های نظری و تجربی جذابی در دانشکده‌های اقتصاد پدید آورد. شروع پذیرش موضوع نابرابری در ادبیات علم اقتصاد با مقاله بسیار اثرگذار تونی اتکینسون[6]، اقتصاددان نابرابری پژوه انگلیسی با نام «درباره اندازه گیری نابرابری[7]» در 1970 اتفاق افتاد. اتکینسون در این مقاله، نابرابری را نه به عنوان نتیجه یک انتخاب سیاسی بلکه به عنوان یک پدیده عینی تجربی تعریف کرده و درباره نحوه اندازه‌گیری آن بحث و شاخص‌های جدیدی برای آن ابداع نمود.

بیشتر بخوانید:  چرا ترجمه متون اقتصادی را محدود می‌کنند؟

مهمتر از آن، اتکینسون پایه‌های نظری بررسی مساله نابرابری را در اقتصاد رفاه و بخش عمومی ایجاد کرد. یکی از مهمترین تحقیقات اتکینسون، رابطه سرکوب دولت رفاه در زمان تاچر با افزایش نابرابری در دهه‌های بعدی است. اتکینسون با نوشتن کتاب «تبعات اقتصادی بازگشت از سیاستهای دولت رفاه[8]» شرح مفصلی از اقدامات اقتصاددانان برای مبارزه نظری با سیاستهای کاهش نابرابری و تامین اجتماعی در دهه 1970 می‌دهد. وی بیان می‌کند که نقدهای علمی علیه دولت در اروپا باعث شد دولت رفاه حتی کشور‌هایی همچون سوییس که دولت نقش مهمی در تامین رفاه مردم و مبارزه با فقر و نابرابری ایفا می‌کرد کوچک شود. وی موفق شد تا قبل از مرگ در آخرین کتابش با نام «نابرابری: چه کاری می‌توان انجام داد؟[9]» 15سیاست برای مبارزه با این پدیده ارایه بدهد.

مسیر تونی اتکینسون در مطالعه نابرابری توسط همکار پژوهشی فرانسوی او یعنی توماس پیکتی[10] ادامه پیدا کرد. اتکینسون در آخرین سال‌های عمر همراه با پیکتی در حال مطالعه فقر جهانی بود، اما فرصت تمام کردن این پروژه پژوهشی را پیدا نکرد. توماس پیکتی در سال 2013 کتاب بسیار مشهور «سرمایه در قرن [11]21» را منتشر کرد که به مساله نابرابری در اروپا و آمریکا از قرن 18 می‌پرداخت.

پیکتی که در مقالاتش عنوان کرده است که منتقد مدل‌های ریاضی مبتنی بر فروض اقتصاددانان متعارف است، برای نوشتن این کتاب از متد بررسی تاریخی (شبیه کتاب سرمایه مارکس) استفاده کرد و حتی از بررسی تاریخ ادبیات در قرون 18 و 19 میلادی برای تحلیل اقتصادی استفاده کرد. سرانجام، استفان میلانوویچ[12] در سال 2016 با نوشتن کتاب «نابرابری جهانی: رویکردی جدید برای عصر جهانی شدن[13]» مساله نابرابری را به صورت جهانی مورد بررسی قرار داد. در کنار این آثار، اقتصاددانانی مانند جوزف استیگلیتز با نوشتن آثاری مانند «شکاف بزرگ[14]» نگاهی سیاسی و روزمره به مساله نابرابری را ترویج دادند که در توجه عمومی به ریشه‌های سیاسی نابرابری در ایالات متحد بسیار اثرگذار بود.

مطالعات نابرابری یکی از حوزه‌های پیشرو علم اقتصاد در دهه اخیر بوده است و همچنان مرزهای دانش اقتصاد را به جلو می‌برد. متاسفانه فضای دانشکده‌های اقتصاد در ایران همچنان در پارادایم دوگانه برابری-کارایی به این موضوع نگاه می‌کنند. این در حالی است که مبارزه با نابرابری یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی بوده و جمهوری اسلامی بعد از 4 دهه در راه تحقق این آرمان تحقیقا شکست خورده است. یکی از دلایل اصلی بی‌توجهی به شاخه مطالعات نابرابری در ایران، تکیه صرف برنامه آموزشی دانشکده‌های اقتصاد بر کتابهای آموزشی درسی و بی توجهی به جایگاه مقالات به عنوان منبع درسی است.

بیشتر بخوانید:  دشمن اقتصاد کیست؟ کتاب‌های دانشگاهی

همانطور که در یکی از یادداشت‌های گذشته اشاره شد، کتاب‌های آموزشی درسی رشته اقتصاد کاملا متاثر از پارادایم جریان غالب اقتصاد تدوین می‌شوند، لذا هنوز پژوهش‌های اتکینسون و سایر نابرابری پژوهان به دلیل مغایرت با اصول اقتصاد رفاه وارد آن‌ها نشده است. سیاست‌های کاهش نابرابری، از منظر جریان غالب اقتصاد اخلال در کار بازار و عامل نابهینگی هستند و نامطلوب تلقی می‌شوند.

 

کتاب‌های آموزشی درسی رشته اقتصاد کاملا متاثر از پارادایم جریان غالب اقتصاد تدوین می‌شوند، لذا هنوز پژوهش‌های اتکینسون و سایر نابرابری پژوهان به دلیل مغایرت با اصول اقتصاد رفاه وارد آن‌ها نشده است.

 

علاوه بر دانشکده‌های اقتصاد، بخشی از بدنه سیاستگذاری کشور نیز کاملا در فضای سیاستگذاری عمومی دهه 1970 به سر می‌برند. با وجود گسترش و تعمیق پژوهش‌های نابرابری در دانشکده‌های مطرح دنیا و استفاده سیاستگذاران از نتایج آن، هنوز برخی از مشاوران در سازمان مدیریت و برنامه ریزی از سیاست‌های بازتوزیع ثروت به عنوان «سیاست‌های توزیع فقر» یاد می‌کنند و ورود سیاستگذاران به عدالت اجتماعی را برنامه‌ریزی‌های سوسیالیستی شوروی سابق قلمداد می‌کنند. از نظر این بدنه سیاستگذار مردم باید هر آنچه لازم دارند را کسب کنند و دولت مسئول تامین رفاه نیست.

این در حالی است که براساس نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، شهروندان ایرانی به صرف ایرانی بودن حق دارند تا از مسکن، آموزش رایگان، بهداشت و فراغت برخوردار باشند و برنامه ریزی برای تامین این حق برعهده حاکمیت قرار داده شده است. نابرابری یکی از معضلات اصلی اقتصاد ایران در سده جدید خواهد بود و برای حل این معضل ورود به مطالعات نابرابری در اقتصاد ایران که سرشار از رانت نفت است ضروری است.

 

[1] Blade Runner 2049
[2] Oxfam
[3] Welfare state
[4] Equity-efficiency trade-off
[5] One-percent
[6] Tony Atkinson
[7] Atkinson T. (1970), On the measurement of inequality, Journal of economic theory
[8] Atkinson T. (1999), the economic consequences of rolling back the welfare state, MIT Press
[9] Atkinson T. (2015), inequality: what can be done?, Harvard University Press
[10] Thomas Piketty
[11] Piketty T (2013), Capital in the twenty-first century, Harvard University Press
[12] Branko Milanovic
[13] Milanovic B. (2016), (2016), global inequality: a new approach for the age of globalization, Harvard University Press
[14]Stiglitz, J (2015), The great divide: unequal societies and what we can do about them, W. W. Norton & Company
دروازه بانی ترجمه در ایران

چرا ترجمه متون اقتصادی را محدود می‌کنند؟

سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | آموزش اقتصاد

| کتاب استیگلیتز هنوز در ایران فرصت ترجمه نیافته است، زیرا تعداد زیادی از ایده‌های اساسی را که تاکنون در فضای رسانه‌ای و دانشکده‌های اقتصاد کشور مورد تقدیس و پیروی قرار دارند به چالش می‌کشد.

 

اوایل پاییز 2008 دقیقا اتفاقی در دنیای واقعی مردم روزمره رخ داد که چالش اساسی در معرفت اقتصاددانان دنیا ایجاد کرد. سقوط مالی بی سابقه بانک 158 ساله لمن برادرز[1] و سقوط‌های پی در پی سایر نهادهای مالی آمریکایی و اروپایی اذهان اقتصاددانان را تکان داد. چیزی که بیش از اندازه این بحران برای جامعه اقتصاد دردناک بود، پیش بینی ناپذیری آن بود؛ اقتصاددانان بعد از انتشار مقاله روش شناختی مهم فریدمن در دهه [2]1950 ارزش نظریات را در قدرت پیش بینی آن‌ها منحصر کرده بودند و این اتفاق ضربه بزرگی به حیثیت آن‌ها بود. این ضربه بزرگ باعث موجی از تالیفات از جانب متفکران و رهبران اقتصاد جهان بود که راه گذشته را تقبیح و حتی به اشتباهات خود اعتراف کردند. مطابق انتظاری که از دهکده جهانی مک لوهان و جریان آزاد اطلاعات می‌رود، این تغییر معرفتی باید در اجزای دانشکده‌های اقتصاد ایران و مطبوعات آن گسترش می‌یافت. با این حال، این اتفاق دقیقا در جهت عکس آن رخ داد: پارادایم مسلط اقتصاد نئوکلاسیک با قدرت بیشتری از قبل در رسانه و دانشگاه ایران گسترش می‌یافت.

بیشتر بخوانید:  دشمن اقتصاد کیست؟ کتاب‌های دانشگاهی

دلایل زیادی برای این کژکارکردی جریان اطلاعات وجود دارد و این نوشته تنها به مهمترین آن یعنی مساله ترجمه متون اقتصادی می‌پردازد. ترجمه در ایران، دست کم در اتمسفر علم اقتصاد، نه به مانند کانال انتقال اطلاعات بلکه همانند دروازه‌ای عمل می‌کند که دروازه بانان کارکشته‌ای در آن به مدیریت آگاهی‌های جمعی از علم اقتصاد و تحولات آن می‌پردازند. آگاهی از این مساله در تصحیح تصور عمومی از علم بسیار موثر است. تصور تعداد زیادی از مردم و حتی تعداد زیادی از افراد مشغول به حرفه پژوهش و تدریس علوم درباره تغییرات بزرگ در علم شبیه به داستان معروف ارشمیدس است که برای حل مساله محاسبه خلوص طلای تاج جدید پادشاه سیراکوز، روزها و شبها به فکر فرو رفت تا اینکه روزی در حمام به فهم چگالی دست یافت و در حالی که فریاد میزد “یافتم! یافتم!” برهنه از حمام خارج شد. علم در این تلقی جایی در ذهن منزوی دانشمند تولید می‌شود و با فریاد او در بین مردم منتشر می‌شود.

حال آنکه اگر بررسی‌های فلاسفه علم را ملاک قرار دهیم، فرآیند تولیدعلم نه در ذهن دانشمند بلکه در جایی در عالم خارج وقتی هیچ کس انتظارش را ندارد، با به چالش کشیده شدن دانش مسلط و مقبول درون اذهان شروع می‌شود و کار دانشمندان این است که با مقاومت بیهوده از آرامش ذهن خودشان در برابر واقعیت انکار ناپذیر دفاع کنند. چنانکه که کوهن می‌گوید: “دانشمندان در مسیر تبیین پدیده‌ها مشکلاتی را تجربه خواهند کرد که اگر نتوانند آن‌ها فهم و رفع کنند وضعیتی بحرانی به وجود خواهد آمد که با مطرود شدن پارادایم اولیه مرتفع خوهد شد”[3]. بنابراین رویدادهای مهمی همچون بحران مالی بزرگ سال 2008 پیشران‌های انقلابهای علمی در اقتصاد هستند اما جریان ترجمه در ایران با تنظیم جریان اطلاعات دست به مهندسی پارادایم‌های علمی میزند که برای مرحله تاریخی کنونی ما که وارد کننده و آموزنده علوم هستیم بسیار زیانبار است.

یکی از مهمترین کتابهایی که بعد از بحران مالی 2008 نوشته شد اما در جریان دروازه بانی ترجمه نتوانست راه خودش را به داخل مرزهای ایران باز کند، کتاب “پایان کیمیاگری[4]” نوشته مروین کینگ است. مروین کینگ رییس سابق بانک انگستان (بانک مرکزی انگلستان) بارون منطقه لوثبری و یکی از رهبران قدرتمند و قدیمی اقتصاد جهان است. او در این کتاب به صراحت می‌گوید بحران مالی حاصل ترکیبی از نهادها، انسان‌ها و اندیشه‌های اشتباهی بود. او مستقیما اقتصاددانان و سیاستمداران (که خودش یکی از آن‌هاست) را به خاطر ناتوانی در دیدن وقایع و یافتن راه برون رفت از بحران ملامت می‌کند و راه خروج را در یک انقلاب فکری جدید[5] می‌داند. کتاب مروین کینگ در سال 2016 منتشر شد اما تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده است. رابرت اسکیدلسکی یکی دیگر از بارون‌ها و اقتصاددانان انگلیسی است که در اعتراض به رویکرد اشتباه اقتصاد انگلستان به مقوله پول و دولت، کتابی با نام “پول و دولت: گذشته و آینده علم اقتصاد[6]” منتشر کرده است که هیچ‌گاه در فضای علمی اقتصاد کشور و رسانه‌ها حتی معرفی نشده است.

بیشتر بخوانید:  تاریخچه اتحادیه اروپا در 3 دقیقه

یکی از سرخطهای بسیار مهم جهانی شدن که همواره مورد غبطه هواداران جهانی سازی در ایران است، اتحادیه اروپا و برداشتن تمامی موانع تجاری و مالی بین اعضای آن است. گزاف نیست اگر انعقاد پیمان ماستریخت[7] در سال 1992 (یکسال پس از اتمام جنگ سرد) را تحقق بهشت هواداران جهانی سازی بنامیم چرا که تمامی الگوهای نظری که در اقتصاد بین الملل نئوکلاسیک یکی پس از دیگری انباشته شده بود بدنبال این پیمان در قاموس اتحادیه اروپا تحقق پیدا کرد. با این حال، رویای اتحادیه اروپا در بحران مالی 2008 در هم شکست و باعث برآمدن ملی‌گرایی افراطی و سوسیالیسم در کشورهای بدهکار جنوب اروپا مانند یونان و اسپانیا شد. جوزف استیگلیتز، اقتصاددان نوبلیست که به واسطه کتاب مشهورش، “جهانی سازی و نارضایتی‌های آن” در ایران شناخته شده است در سال 2016 کتابی با نام “یورو: چگونه واحد پول مشترک آینده اروپا را تهدید می‌کند[8]” نوشت و به انتقاد از ایده‌های بنیادین پیمان ماستریخت پرداخت. یکی از بنیادی ترین ایده‌هایی که در این کتاب به چالش کشیده شده است، اعتقاد به کارایی و ثبات بازارهای آزاد و بدون مهار جهانی است. استیگلیتز در مقدمه کتاب اینگونه می‌گوید: “داستانی که من در این کتاب بازگو خواهم کرد، نمود دراماتیکی از ایده‌هایی است که در سالهای اخیر ذهن من را به خودش مشغول کرده است، ایده‌هایی که باید پژواک جهانی پیدا کنند. چگونه اعتقاد به کارایی و ثبات بازارهای آزاد و بدون مهار (که گاهی به آن نئولیبرالیسم گفته می‌شود) … واحد پول مشترکی ایجاد کرد که بخشی از پروژه یکپارچه سازی اروپا بود و چگونه این ایده در انتها این پروژه را از مسیر خود منحرف کرد.” کتاب استیگلیتز هنوز در ایران فرصت ترجمه نیافته است، زیرا تعداد زیادی از ایده‌های اساسی را که تاکنون در فضای رسانه‌ای و دانشکده‌های اقتصاد کشور مورد تقدیس و پیروی قرار دارند به چالش می‌کشد.

درکنار نگاه گزینشی به تالیفاتی که از قبل یک تغییر معرفت شناختی در اثر تجربه بحران مالی 2008 در علم اقتصاد منتشر شده اند، فضای ترجمه متون اقتصادی در ایران هر روز به سمت لایه‌ای حدی از معرفت اقتصادی پیش می‌رود که اتفاقا در فضای بعد از بحران مورد تردید قرار گرفته است. پس از معرفی هایک به افکار عمومی ایران، این بار کتابهای لودویگ فون میزس اقتصاددان مکتب اتریش، در دستور ترجمه قرار گرفته اند. این در حالی است که آموزه‌های مکتب اتریش در نفی دولت و آزادی بازارها بیش از همیشه در این دوره مورد انتقاد محافل علمی جهان قرار دارد. متاسفانه از مجموعه کتابهای اصلی رقیب اندیشه‌ای مکتب اتریش یعنی جان مینارد کنیز هیچ کدام ترجمه یا بازنشر نشده اند. در قلمرو ترجمه کتابهای غیرکلاسیک اقتصادی نیز تمرکز ترجمه بر شاخه‌هایی از علم اقتصاد مانند طراحی بازار است که اگرچه مطلوب و پیشرو هستند، اما گسترش تکنیکی اقتصاد نئوکلاسیک محسوب می‌شوند و نسبت ترجمه آثار اقتصاددانان پساکینزی و شومپیتری بی اعتنایی می‌شود.

 

“رویای اتحادیه اروپا در بحران مالی 2008 در هم شکست و باعث برآمدن ملی‌گرایی افراطی و سوسیالیسم در کشورهای بدهکار جنوب اروپا مانند یونان و اسپانیا شد. جوزف استیگلیتز، اقتصاددان نوبلیست که به واسطه کتاب مشهورش، “جهانی سازی و نارضایتی‌های آن” در ایران شناخته شده است در سال 2016 کتابی با نام “یورو: چگونه واحد پول مشترک آینده اروپا را تهدید می‌کند” نوشت و به انتقاد از ایده‌های بنیادین پیمان ماستریخت پرداخت. یکی از بنیادی ترین ایده‌هایی که در این کتاب به چالش کشیده شده است، اعتقاد به کارایی و ثبات بازارهای آزاد و بدون مهار جهانی است. استیگلیتز در مقدمه کتاب اینگونه می‌گوید: “داستانی که من در این کتاب بازگو خواهم کرد، نمود دراماتیکی از ایده‌هایی است که در سالهای اخیر ذهن من را به خودش مشغول کرده است، ایده‌هایی که باید پژواک جهانی پیدا کنند. چگونه اعتقاد به کارایی و ثبات بازارهای آزاد و بدون مهار (که گاهی به آن نئولیبرالیسم گفته می‌شود) … واحد پول مشترکی ایجاد کرد که بخشی از پروژه یکپارچه سازی اروپا بود و چگونه این ایده در انتها این پروژه را از مسیر خود منحرف کرد.” کتاب استیگلیتز هنوز در ایران فرصت ترجمه نیافته است، زیرا تعداد زیادی از ایده‌های اساسی را که تاکنون در فضای رسانه‌ای و دانشکده‌های اقتصاد کشور مورد تقدیس و پیروی قرار دارند به چالش می‌کشد.”

 

ترجمه به عنوان مرحله اول مشارکت در فرآیند تولید دانش یکی از مهمترین گلوگاه‌های معرفتی جامعه علمی در حال گذار ایران است و پدیده دروازه بانی ترجمه، یکی از معضلات جدی ترجمه در متون اقتصادی است. کنترل و هدایت ترجمه در راستای ایده‌های تاریخ مصرف گذشته یا مورد انتقاد، باعث واگرایی مسیر شناخت علمی فارسی زبانان از سایر زبان‌ها می‌شود و یک نگاه کاریکاتوری به علم ایجاد می‌کند. ترجمه محور آموزش علم اقتصاد و پیش زمینه پژوهش‌های دانشگاهی در ایران است و تغییر مسیر آن مطمئنا بر مسیر آموزش و پژوهش اقتصاد اثر می‌گذارد.

[1] Lehman Brothers

[2] Friedman, M (1953), Essays in positive Economics, University of Chicago Press

[3] اقتباس از “چیستی علم، درآمدی بر مکاتب علم شناسی فلسفی” آلن چالمرز، ترجمه سعید زیباکلام

[4] The End of Alchemy: Money, Banking and the Future of global economy (2016), Mervyn King, Little Brown Company

[5] Intellectual Revolution

[6] Money and Government: the past and future of economics (2018), Robert Skidelsky, Yale University Press

[7] Maastricht Treaty

[8] The Euro: How a common currency threatens the future of Europe (2016), Penguin Books

دشمن اقتصاد کیست؟ کتاب‌های دانشگاهی

 

| اگر کتابهای درسی تنها یک اثر در جامعه اقتصاددانان گذاشته باشند، آن یک اثر، حذف منازعات علمی از آموزش علم اقتصاد بوده است.

 

سال تحصیلی 2011 برای دپارتمان اقتصادی دانشگاه هاروارد متفاوت از سال‌های قبل شروع شد. در اولین روزهای شروع کلاس‌ها، هاروارد شاهد جنبش اعتراضی از سوی ورودی‌های جدید رشته اقتصاد بود که نام خودشان را جنبش “ترک کلاس[1]” گذاشته بودند. جنبش ترک کلاس با خروج ناگهانی تعدادی از دانشجویان اقتصاد از کلاس کلیات اقتصاد گریگوری منکیو[2] و انتشار فیلم این اعتراض در یوتیوب اعلام موجودیت کرد. اعتراض اصلی دانشجویان این بود که ما در حال آموزش اقتصاد اوتیستی[3] هستیم، علمی که تنها در ذهن اقتصاددانان وجود دارد و نسبتی با واقعیتهای دنیای خارج برقرار نمیکند.

جنبش ترک کلاس با واکنش‌های مختلفی مواجه شد که اگرچه در لحن تفاوت داشتند ( برخی مانند جان کِی، استاد مدرسه اقتصاد لندن، دانشجویان را محقّ اعتراض می‌دانستند[4] و برخی دیگر، مانند مقاله معروف روزنامه نیویورک تایمز[5] مدعی بودند دانشجوهای معترض اصلا نمی‌دانند که به چه چیزی اعتراض دارند) اما بر این نکته اتفاق نظر داشتند که اعضای این جنبش، که عمدتا دانشجوهای ترم اول اقتصاد بودند، شیوه ناشیانه‌ای را برای اعتراض انتخاب کردند. واقعیت امر هم این است که این دانشجوها دیدگاه کاملی نسبت به نقاط ضعف علم اقتصاد نداشتند و این نقص فهم، در بیانیه‌ای که دانشجوهای معترض در وبلاگ شان ( به نام وبلاگ ضد منکیو[6]!) منتشر کردند مشهود است. با این حال، جنبش ترک کلاس با تمام ضعفها و ناشی‌گری هایش، یک نکته برتری بر سایر جنبش‌های قوی‌تر دانشجویی داشت: این جنبش در جایی آغاز شده بود که آموزش علم اقتصاد از همانجا آغاز می‌شد.

کلاس کلیات اقتصاد کلان دانشگاه هاروارد جایی است که گریگوری منکیو، یکی از برجسته ترین اقتصاددانان دنیا و یکی از کاندیداهای همیشگی نوبل اقتصاد، تدوین کتاب درسی خیلی مهم خودش را براساس آن انجام می‌دهد. منکیو مولف کتاب اصول علم اقتصاد، یکی از کتابهای مرجع برای سال اولی‌های اقتصاد در تمام دنیا است و این کتاب را براساس محتوای کلاس کلیات اقتصادش در دانشگاه هاروارد تدوین کرده است. رویش یک جنبش اعتراضی از جایی که مهمترین کتاب آموزشی اقتصاد در دنیا در آن “ساخته” می‌شود، چیزی شبیه به تمثیل آنتی تز در منطق دیالکتیک است که از درون تز به وجود می‌آید و به ضد آن تبدیل می‌شود.

بیشتر بخوانید:  درامد کشورها از چه کالاهایی معادل صادرات نفت ایران است؟

کتاب‌های آموزشی اقتصاد، اساس استخوان بندی آموزش اقتصاد را می‌سازند و امروز طبیعی ترین جزء آموزش علم اقتصاد هستند. تقریبا هر جزء از روش پژوهشی علم اقتصاد، از روش شناسی آماری تا مدل‌های ریاضی و فلسفه اخلاق فایده گرایی، هر روز مورد انتقاد شدید اقتصاددانان و سایر اندیشمندان علوم اجتماعی قرار می‌گیرند. با این حال، هیچ کس در لزوم استفاده از این کتابها به عنوان ابزار مطلق آموزش اقتصاد تردیدی ندارد. کتابهای درسی اقتصاد، خنثی ترین بخش محتوایی علم اقتصاد تلقی می‌شوند. این کتابها این امکان را ایجاد کرده اند تا دانشجویان اقتصاد، از اولین سال ورود به دانشگاه تا فراغت از تحصیل در دوره تحصیلات تکمیلی، به شکل یکسان و استانداردی اقتصاد بیاموزند. تدوین، انتشار و تبلیغ کتابهای آموزشی اقتصاد به گونه‌ای است که در یک موضوع درسی، تمامی دانشکده‌های اقتصاد دنیا بین چند کتاب محدود مطرح و مرجع دست به انتخاب می‌زنند. این در حالی است که تدوین سرفصل‌های درسی برای آموزش اقتصاد قبل از این کتابها بسیار مشکلتر، پیچیده تر و البته محل اختلاف بوده است. اگر کتابهای درسی تنها یک اثر در جامعه اقتصاددانان گذاشته باشند، آن یک اثر حذف منازعات علمی از آموزش علم اقتصاد بوده است.

پاول ساموئلسون، اقتصاددان شناخته شده آمریکایی که اولین کتاب آموزش اقتصاد به شکل امروزی را برای دانشجویان سراسر دنیا تدوین کرد، جایی درباره اهمیت این ابزار آموزشی گفته بود: “تا زمانی که بتوانم کتاب درسی یک ملت را بنویسم، اهمیتی نمیدهم قوانین آن کشور را چه کسی خواهد نوشت”. اولین نسخه کتاب ساموئلسون با نام “اقتصاد” در سال 1948 وارد بازار شد و خیلی زود در دنیا فراگیر شد. این کتاب در طول نیم قرن به 41 زبان ترجمه شد و بیش از 4 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفت. شاید اگر ساموئلسون این کتاب را ننوشته بود، افتخار فروش‌های میلیونی کتاب در قرن بیستم برای همیشه در انحصار شاهکارهای ادبی مثل لولیتا و صد سال تنهایی باقی می‌ماند.

چیزی که درباره این ابزارهای محبوب آموزشی آزار دهنده است، نقش آنها در حذف تکثر از اقتصاد است. علم اقتصاد مجموعه متکثری از یافته‌های تجربی است که با روش‌شناسی های مختلف و براساس مبانی متنوع به وجود آمده اند، اما آنچه کتابهای آموزشی اقتصاد از این علم منعکس می‌کنند، صورت ریاضی از چند دیدگاه مشابه در این علم است. آنطور که تامس کوهن درباره انقلابهای علمی می‌گوید، ضعف یک پارادایم علمی وقتی نمایان می‌شود که آن پارادایم در معرض شواهدی از واقعیت قرار می‌گیرد که نمی‌تواند آن‌ها را توضیح بدهد. این قاعده برای دیدگاه‌های پشت کتابهای درسی اقتصاد نیز صادق است. بعد از بحران مالی جهانی 2008 که نارسایی اقتصاد نئوکلاسیک نمایان شد، نقش طبیعی ساز کتابهای آموزشی در حذف دیدگاه‌های رقیب نئوکلاسیک و نیوکینزین پررنگتر نمایان شد. در بحبوحه بحران، روزنامه‌ها و دانشکده‌ها پر شدند از نظریات رقیبی که توضیحی برای علل این بحران ارایه می‌دادند اما هیچ اثری از آن‌ها در کتابهای آموزش اقتصاد نبود. به عنوان مثال، فرضیه بی ثباتی مالی هایمن مینسکی و مجموعه مطالعات این اقتصاددان کینزی بر روی حباب‌های دارایی یکی از پر ارجاع ترین موضوعات بعد از بحران بود که تا آن زمان (و حتی بعد از آن) هیچ‌گاه در کتابهای آموزش اقتصاد وارد نشد و در دانشکده‌های اقتصاد تدریس نشد.

اقتصاد رفتاری یکی از شاخه‌های جدید علم اقتصاد است که با تلفیق روانشناسی در روش‌شناسی اقتصاد، سال‌ها پیش از بحران نسبت به این فرضیه مسلط کتابهای آموزشی اقتصاد که انسان‌ها عقلایی رفتار می‌کنند هشدار داده بود. بر اساس یافته‌های متعدد اقتصاد رفتاری، این فرض که انسان‌ها با رفتار عقلایی و منطقی همواره انتخاب بهینه را انجام می‌دهند با شواهد تجربی از رفتاری که در بازارها از خود نشان می‌دهند همخوانی ندارد. انسان‌ها می‌توانند رفتارهای گله وار و غیرعقلایی بروز دهند که سر جمع آن‌ها نتایج فاجعه باری برای اقتصاد دارد. چه بسا اگر فقط همین دیدگاه اقتصاد رفتاری وارد محتوای کتب آموزشی اقتصاد می‌شد، رهبران اقتصادهای توسعه یافته از اعتماد به (عدم) عقلانیت شهروندان خودداری می‌کردند و بحران مالی به بزرگی 2008 هیچ‌گاه گریبانشان را نمی‌گرفت. تنها بعد از بحران بود که برخی از کتب آموزشی اقتصاد در ویرایش‌های جدید، فصلی به اقتصاد رفتاری اختصاص دادند، اما باز هم جریان غالب تدوین محتوای آموزشی علم اقتصاد بدون تغییر باقی ماند.

آنچه درباره کاستی‌های کتابهای آموزش اقتصاد ذکر شد، تنها بخشی از هزاران چالش موجود در سر راه دانشجویان و علاقه مندان به علم اقتصاد است. قطعا حکم به کنار گذاشتن این ابزارهای دقیق آموزشی و بازگشتن به نوعی نظام آموزشی فاقد متن سقراطی، ناشیانه‌ترین دلالتی است که از این واقعیت می‌توان استخراج کرد. با این حال، ضروری است که دانشجویان و علاقه مندان به علم اقتصاد در هر مرحله از آموزش آگاهانه نسبت به این کاستی‌ها موضع داشته باشند و فرآیند رسمی آموزش را با مطالعات جنبی تکمیل کنند.

 

[1] Walk-out

[2] Gregory Mankiw

[3] Autistic Economics

[4] Angry Economics students are naïve but mostly right, Financial Times, May 20, 2014

[5] Know what your protesting, New York Times, Dec. 3, 2011

[6] Anti-Mankiw.blogspot.com