سایت قبلی (2)

در این قسمت می‌توانید به برترین مطالب نسخه قدیمی سایت، دسترسی داشته باشید.

ویژگی های رفتاری مدیر فرهنگی کارآفرین

قابلیت های مدیر فرهنگی کارآفرین از جمله ویژگی های رفتاری یک کارآفرین تلقی می شود. مراد از قابلیت ها، ظرفیت یا توانمندی های شخصی مدیر کارآفرین برای ایفای نقش های مدیریتی در سازمان است که خود از عوامل مختلفی ناشی می شود. مدیر فرهنگی کارآفرین همواره بدنبال تغییر است. تغییراتی که بر ترجیحات ذهنی مخاطب اثر گذاشته و به نیاز او سمت و سو می دهد. تغییر در ترجیحات، تغییر در ارزش ها و باورهای مصرف کننده کالا و خدمات فرهنگی است. رفتار مدیر فرهنگی کارآفرین اینچنین خود را نمایان می سازد.

مقدمه:
در طی سالیان متمادی، محققین کارآفرینی به دنبال ویژگی ها و خصوصیات کارآفرینان در مقایسه با افراد غیر کارآفرین بوده اند. نتیجه فعالیت های بدست آمده ویژگی ها و خصوصیات کارآفرینان به سه دسته تقسیم شده است:
الف) ویژگی های مربوط به صفات شخصیتی کارآفرینان در دو بعد روانشناختی و جمعیت شناختی ( دموگرافیکی) در این ویژگی به خصوصیات نسبتا ثابت شخصیتی اشاره می شود.
ب) ویژگی های مربوط به رفتار کارآفرینان با عنوان رویکرد رفتاری کارآفرینان. در چنین رویکردی فعالیت ها و و ویژگی های نسبتا متغیر رفتاری کارآفرینان مبنای تعریف و بازشناسی قرار گرفته است.
ج) ویژگی های مربوط به رفتار کارآفرینان در محیط های مختلف با نگرش بر رفتار اقتضایی کارآفرینان ویژگی های شخصیتی از آن روی دارای اهمیت است که در نهایت منجر به رفتار می شود. ویژگی های شخصیتی نسبتا ثابت است و آنچه که تغییر می یابد، ویژگی های رفتاری است که در طول زمان و بر حسب باورها و ارزش های موجود در جامعه، ارزش های خانوادگی و گروههای اجتماعی تاثیر پذیرفته و تغییر می یابد. بر این اساس مدیر فرهنگی کارآفرین با توجه به ملاحظات باورها و ارزش های موجود در جامعه، فعالیت ها و ویژگی های نسبتا متغیر رفتاری کارآفرینی را از خود بروز می دهند.

رفتار مدیر فرهنگی کارآفرین
ایجاد مطلوبیت و مقبولیت فعالیت های کارافرینانه فرهنگی و جستجو برای تغییر دائمی بر اساس ویژگی های شخصیتی کارآفرین، حول موارد زیر بنا گذاشته می شود:

– تغییر در ترجیحات مصرف کننده:
به کار گیری ارزش ها و باورهای مصرف کننده: فرهنگ نمونه ای از ارزش ها، باورها و عقاید و سایر سامانه های نمادین معنی دار نهفته در رفتار انسان است. از این روی با بکارگیری باورها و ارزش های نمادین مصرف کننده، زمینه های ایجاد عملکردهای کارافرینانه را در راستای هنجارهای فرهنگی شکل خواهد گرفت.
تغییر در ارزش ها و باورهای مصرف کننده:
میل به تحول و تکامل به معنای تلاش در جهت شناختن اندیشه ها و عقاید جدید و نوآوری و خلاقیت است. استقبال از طرح ها و اندیشه های نوین و نوآور در جامعه، به سمت تغییر در ارزش ها و باورهای مصرف کننده، به ایجاد ذهنی پویا و خلاق در دیدگاه مصرف کننده کشیده می شود.

– انتقال ترجیحات ذهنی خود به مصرف کننده
مدیر فرهنگی کارآفرین در کار خرید و فروش کالاهای نمادین، عقاید، تصاویر و تجاربی هستند که ارزش ثابتی ندارد و تنها از طریق درک مصرف کننده نهایی به آن ارزش داده می شود. مصرف کنندگان فرهنگی با منطق اقتصادی یک کالا و یا خدمت فرهنگی را دریافت نمی کنند. درک آن ها از مفهوم ارزش بسیار موردی و شخصی است. یک کالای فرهنگی به خودی خود دارای جذابیت نیست و این مدیر فرهنگی کارآفرین است که ارزش و مطلوبیت یک کالای فرهنگی و به عبارتی ترجیحات ذهنی خود را به مصرف کننده القا می نماید.
در طبقه بندی که از عملکرد مدیران فرهنگی بدست آمده است، قابلیت های مدیر فرهنگی کارآفرین از جمله ویژگی های شخصیتی یک کارآفرین تلقی می شود. سرمایه گذاری در متنوع نمودن کالاها و خدمات فرهنگی، زمینه آفرینش ارزش فرهنگی را فراهم آورده و بر ترجیحات ذهنی مخاطب، آنگونه که خواهان آن است تاثیر می گذارد. نتیجه آنکه یافتن جایگاه و ثبات وضعیت بازار، جملگی از ویژگی های عملکردی یک مدیر فرهنگی کارآفرین خواهد بود.

 

منبع: خبرگزاری فارس

بررسی جایگاه جن در برخی از آیات قرآن کریم و روایات معتبر

بحث پیرامون موجودات فراحسی و فراطبیعی از جمله مباحثی بوده که از دیرباز ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. این مباحث به دلیل عدم مشاهده حسی و غیرقابل تجربه کردن در آزمایشگاه با جنجال‌های زیادی مواجه بوده است و غالباً موافقان و مخالفان زیادی داشته است از طرفی برخی وجود آن را به کلی رد و آن را یک توهم و خیال واهی بیش نمی‌دانند و در نقطه مقابل بخصوص افراد عامه پا را فراتر نهاده و دچار نوعی خرافه گویی و توهمات بی اساس شده‌اند، از جمله این موجودات جن می‌باشد و ما وجود آن را بنا بر نص صریح قرآن کریم قطعی می‌دانیم و در مورد ویژگیـهای و خصوصیات آن تا جایی که قرآن و روایات معتبر بیان کرده قبول، سایر خرافات را رد می کنیم.

مقدمه
برخی دانشمندان که تجربه علمی و آزمایشگاهی را ملاک ارزیابی هست و نیست‌ها قرار داده‌اند، وجود جن را حقیقت ندانسته و آن را ناشی از افکار کهن و افسانه و خرافات گذشتگان می‌دانند. آنان به این دلیل که نتوانسته‌اند جن را با آزمایش و مشاهده ثابت کنند، حکم به خرافی و افسانه بودن آن نموده‌اند. در حالی که بحث از ماورای طبیعت در میان دانشمندان و مردم، عمری به قدمت تاریخ حیات بشری دارد. از سوی دیگر، هنوز علوم جدید نتوانسته انتظارات بشر را در این زمینه برآورده کند، زیرا ابزار این علوم، محسوسات و مشاهده می‌باشد در حالی که اموری وجود دارد که از دایره این ابزار خارج است و جن و وجود آن نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد. یکی از دانشمندان مادی در محضر امام صادق(ع) خدا را انکار کرد، امام به او فرمود: آیا تو بر فراز آسمان‌ها و دل دریاها دنبال خدا گشته‌ای و او را نیافته‌ای؟ آن شخص گفت: نه. امام به او فرمود: پس چگونه دنبال او نرفته‌ای و خیلی از جاهای دنیا را ندیده و نگشته‌ای، و او را انکار می‌کنی. آن مرد ساکت شد و مجلس را ترک کرد.
علوم تجربی به علت محدودیت، توانایی پی بردن به تمام مسایل عالم را ندارد. در این مقاله تلاش شده که به بررسی وجود جن از نگاه دین ـ با توجه به ادله محکم و یقینی ـ به برخی از خصوصیات این موجود بپردازد و شایعه و خرافی بودن برخی اعتقادات در این خصوص را روشن سازد.

گفتار اوّل: مفهوم شناسی
ضروری است پیش از ورود به بحث و بررسی ادله اثبات وجود جن، به تعریف این واژه پرداخته شود. در فرهنگ فارسی عمید جن چنین معنا شده است:
جن و جنّه (به کسر جیم و تشدید نون) به موجودی خیالی و غیر مرئی بین انسان و ارواح را می‌گویند که واحدش جنّی و مؤنث آن جنّیه است. جنّی یعنی یک مرد جن و جنّیه یعنی یک زن جن. جن‌گیر کسی را گویند که کارش دعا نوشتن و دعا دادن به مبتلایان امراض (بیماری‌ها) روحی است و به قول خودش با جن‌ها ارتباط دارد.
جن یک طایفه و نوعی از مخلوقات و موجودات خداوند متعال است هستند که بالطبع از حواس ما پنهانند و مانند خود ما شعور و اراده دارند و در قرآن کریم بسیار اسمشان برده شده و کارهای عجیب و غریب و حرکات سریع از قبیل کارهایی که در داستان‌های سلیمان انجام دادند به ایشان نسبت داده شده و نیز مانند ما مکلف به تکالیفند و همانند ما زندگی و مرگ و حشر دارند و همه این‌ها از آیات قرآن استفاده می‌شود.
یا در تعریف دیگر، جن به معنای شیء مستور است، یعنی شیء نامرئی و پوشیده شده و غیر قابل رویت. جنین را به اعتبار این ‌که در شکم پنهان است جنین گویند و باغ را که عرب جنت می‌گوید به اعتبار کثرت درختان ‌است، به طوری که این درختان فضا را پوشانده و چیزی دیده نمی‌شود.
مرحوم ملاصدرا در کتاب مفاتیح‌الغیب می‌نویسد: بدان که جن از اجنان به معنی پنهانی و پوشیدگی است… لذا ما فرشته و جن را نمی‌بینیم در حالی که شیطان و جن ما را آشکارا می‌بینند و به آنها ایمان داریم.
شهید مطهری‌(ره) نیز می‌نویسد: «قرآن موجود دیگری به نام جن معرفی می‌کند. البته این که اغلب جن را به دیو ترجمه می‌کنند، غلط است… جن در ردیف انسان، مخلوقی است که درجه‌اش از انسان پایین‌تر است. در بعضی از قدرت‌ها بر انسان می‌چربد و توانایی‌هایی دارد که انسان ندارد ولی از نظر درجه وجودی از انسان پست‌تر است.»

گفتار دوّم: دیدگاه‌های مختلف در مورد موجودات ماوراء‌الطبیعه

۱) پیرامون خلقت نظام عالم دو دیدگاه کلی وجود دارد: عده‌ای همه چیز را ناشی از خلقت ذات الهی می‌دانند و گروهی دیگر سر منشاء خلقت نظام عالم را در طبیعت جستجو می‌کنند. اگرچه میان آنان اختلاف نظرها بسیار عمیق و اساسی است ولی هیچ یک از این دو گروه نتوانسته‌اند وجود موجودات فرا‌حسی را انکار کنند. آنهایی که خدا باورند و به روح و معاد اعتقاد دارند (غیر مسلمانان) از این موجودات به عنوان ارواح خبیثه و یا ارواح شریر و یا شیطان یاد می‌کنند. برخی هم آنها را موجودات طبیعی ندانسته بلکه موجوداتی فضایی قلمداد می‌کنند. مادی گرایان هم که اعتقادی به ذات الهی و قدرت پروردگار ندارند، این موجودات را همان انسان‌های اولیه‌ای می‌دانند که در سیر تکامل بین انسان و حیوان باقی مانده و به شکل و شمایل غریبی در آمده‌اند و یا حتی برخی از آنان معتقدند که اینان انسان‌های وحشی و بدوی در اعماق جنگل هستند و گاهی خود را نمایان ساخته و موجب اذیت و آزار انسان‌های متمدن می‌شوند.

۲) دیدگاه مسلمانان در مورد خلقت جن: مسلمانان بنا بر نص صریح قرآن، موجودات عالم را سه گروه طبقه‌بندی می‌نمایند: 1)جمادات؛ 2)نباتات؛ 3)حیوانات. حیوانات خود یا دارای عقل‌اند مثل انسان و فرشتگان و جنیان و یا فاقد شعوراند مانند حیوانات. طبق صریح آیات نورانی قرآن کریم و بدون هیچ شک و شبهه‌ای موجودی به نام جن در جهان آفرینش وجود دارد که از نظر تکلیف و شایستگی مورد خطاب پروردگار قرار گرفته و مشابه انسان است: «من جن و انس را نیافریدم جزء برای این‌که عبادتم کنند.»

گفتار سوّم: مهمترین ادله اثبات وجود جن

1) آیات قرآن
قرآن کریم، معجزه بزرگ خاتم پیامبران حضرت محمد(ص) در مسایل پیچیده علمی، اعتقادی و اجتماعی و… روشنگر ظلمت‌های زندگی انسان بوده که عقل از تبیین و حل آن عاجز است. عقل انسان با توجه به این‌که بهترین ودیعه الهی در وجود آدمی است، به خیلی از حقایق آگاه نیست و اگر این حقایق از منبع آسمانی وحی به آن عرضه شود، به راحتی می‌توان درک نمود و به آن معتقد شد.
از آیات قرآن استفاده می‌شود، «جن» یک نوع موجود عاقل است که از حس انسان پوشیده شده و آفرینش آن در اصل از آتش است و ابلیس نیز از همین گروه می‌باشد. نظر قرآن جن دارای اوصافی بدین شرح است:
الف) جن دارای جنس نر و ماده و زاد و ولد است؛
ب) جن موجودی است که از شعله‌های آتش آفریده شده است، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است؛
ج) هدف از خلقت آنان رسیدن به مقام عبودیت و بندگی است؛
د) آنان دارای شعور بوده و مکلف هستند و در بین آنان کافر و مؤمن هست؛
ه) آنان دارای زندگی، مرگ، نشور و عقاب می‌باشند؛
خ) زندگی آنان اجتماعی بوده و در طول زمان، امت‌های مختلفی را تشکیل می‌دهند؛
و) خلقت آنان قبل از خلقت انسان بوده و ماده اولیه خلقت آنان از آتش است؛
ن) با وجود خلقت مادی، نامرئی هستند و نام جن از همین خصوصیت آنها گرفته شده است؛
ی) دارای حرکت سریع و قدرت فوق‌العاده هستند؛
ک) از لحاظ ظرفیت کمال و کرامت، به انسان نمی‌رسند و به همین جهت هیچ گاه پیامبری از جنس جن بر نخاسته و آنان تابع پیامبران بشری هستند؛
ر) ظاهراً پاداش آنها غیر‌متناسب با ظرفیت کمال آنان است؛
ز) آنان قدرت نفوذ در آسمان‌ها و خبرگیری و استراق سمع داشته‌اند که با بعثت پیامبر ممنوع شده‌اند.
علاوه بر آیات فوق، وجود آیاتی دیگر در قرآن که به این موجود می‌پردازد، دلیل محکمی بر حقیقت و واقعیت این موجود می‌باشد. اما با اثبات اصل وجود جن، توده مردم و ناآگاهان خرافات زیادی در مورد این موجود ساخته‌اند که با عقل و منطق همخوانی ندارد و به همین دلیل، یک چهره خرافی و غیر‌منطقی به این موجود داده‌اند به گونه‌ای که وقتی کلمه جن گفته می‌شود خرافه‌هایی نیز با آن تداعی می‌شود. از جمله این‌که، آنها را با اشکال غریب و عجیب و وحشتناک و موجوداتی دم‌دار و سم‌دار و موذی و پر آزار، کینه توز و بد رفتار که ممکن است از ریختن یک ظرف آب داغ در یک نقطه خالی، خانه‌هایی را به آتش کشند، و موهوماتی از این قبیل [تصور می‌کنند] که این تصورات ناشی از ناآگاهی نسبت به این موجود است.

2) روایات
الف) در روایتی است که حضرت سید الشهداء(ع) به جنیان که برای کمک به ایشان آمده بودند، می‌فرماید: «و لله انی لاقدر منکم؛ من خودم قدرتم بیشتر از شماست»، جنی‌ها گفتند: همین‌جا اجازه بده ما آنها [دشمنان] را هلاک کنیم، قبل از این‌که قضایا انجام بگیرد و وارد کربلا شوید و مقابله بشود، ما همین جا می‌توانیم آنها را هلاک کنیم.
ب) امام باقر‌(ع) در تفسیر آیه «ولو استقاموا علی الطریقه لاسقیناهم ماءً غدقاً» می‌فرماید: اگر جن و انس بر ولایت و رهبری پیشوای مؤمنان علی‌(ع) و فرزندان او پایداری ورزند و به فرمانشان گردن نهند هر آینه دل‌های آنان را از نور ایمان لبریز خواهیم کرد.
ج) در یکی از روزهای ایام ذی‌الحجه، یکی از شیعیان در حال انجام مناسک، دچار اشتباهی در نحوه انجام اعمال خود شد، جنّی که به شکل انسان در آنجا حاضر بود و او هم اعمال مخصوص حج را بجا می‌آورد، او را راهنمایی کرد و مسأله را به او فهماند. آن شخص پس از اتمام اعمالش، قضیه را به عرض امام صادق(ع) رساند و خطاب به امام گفت: شخصی با این مشخصات آمد و مرا متوجه اشتباهم نمود. امام(ع) به او فرمود: «ذاک رجل من الجن اراد ارشادک؛ آن شخص فردی از جن بوده قصد ارشاد تو داشت».
د) «این‌که جن و شیطان مانند انسان می‌خوابند یا نه؟ مسأله‌ای است که از آیه «لا تأخذه سنه ولا نوم؛ خداوند خواب و حالت چرت ندارد» معلوم می‌شود که تنها ذات اقدس خداوند است که نمی‌خوابد و همه مخلوقات از خواب یا چرت ناگزیرند.
ه) در نهج‌البلاغه نیز لفظ جن دو بار آمده است. امام علی(ع) می‌فرماید: «الحمدالله کائن قبل أن یکون کرسی او عرش او سماء او ارض او جان او انس» و در مورد خدا فرموده است: «و لکل مکان و فی کل حین و اوان و مع کل انس و جان»
و) امام سجاد(ع) در دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه می‌فرماید: «پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست، درودی برابر همه درودهای فرشتگان و پیامبران و فرستادگان تو و آنان که اهل طاعت تو باشند، و شامل بر درود بندگانت از جن و انس و پذیرندگان دعوت گردد، و درود هر که را از انواع مخلوقات خود که آفریده‌ای و پدید آورده‌ای در بر گیرد.»

۳) کلام بزرگان
از جمله ادله اثبات واقعیت داشتن جن که خود نیز تأییدی بر این ادعا است، کلام بزرگان می‌باشد که در ذیل، به برخی از این سخنان می‌پردازیم:
الف) صدر المتألهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهانِ حس، و وجودی در جهانِ غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان همان گونه که بیان شد هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن‌که آن را روحی در خور آن و نفسی که مبدأ فعال بر آن افاضه شده است می‌باشد و ممکن است که علت ظهور صورت پنهانی (جنی) در برخی اوقات، آن باشد که آنان بدن‌های لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدایی و گرد آمدن است و چون گرد آمد و متکاثف شده قوام آن ستبر شده و مشاهده می‌گردد و چون جدا گشت، قوامش نازک وجسمش لطیف گشته و از دیدگان پنهان می‌گردد، مانند هوا، که چون تکاثف یافته و به صورت ابر درآمده مشاهده می‌گردد و چون به لطافت خود بازگشت دیده می‌گردد، زیرا برخی از اوقات ابراز توده‌های زیاد هوا بدون آن‌که از بخار دریا و جز آن یاری و مدد بگیرد به وجود می‌آید، چنان که در محل خود بررسی شده است.»
ب) مرحوم شهید مطهری(ره) از جن به عنوان نیرهای با شعور تعبیر کرده که بهترین تعبیر است.
ج) علامه حسن‌زاده آملی، نیز در الهی‌نامه خود این گونه می‌گوید: «الهی! جن گفتند «یهدی الی الشر فآمنا به و لن نشرک بربنا احداً» وای! بر انسی که از جن کمتر است.»
د) شیخ بهایی(ره) که از علمای بزرگ شیعه می‌باشد، در کتاب کشکول خود نوشته است: «اهل دربند از شهرهای شیروان، همنشین مردم میانه آذربایجان شرقی بسیار اجنه را مشاهده کرده‌اند.»
ه) همچنین فخررازی در تفسیر کبیر می‌گوید: جن را بسیاری از مردم دیده‌اند. رسول خدا‌(ص) نیز ایشان را دیده است، همچنین دیگران پس از وی اجنه را نیز مشاهده کرده‌اند.
اینها تنها شمه‌ای بود از آیات قرآن، احادیث و روایات و کلام بزرگان که هرگونه شک و شبهه‌ای را در مورد وجود واقعیت جن به یقین بر طرف می‌سازد. به چند داستان معتبر نیز اشاره می‌شود تا موجب افزایش یقین و اعتماد بیشتر به این موجود واقعی شود.

4) داستان‌های معتبر
الف) از حضرت امام صادق (ع) روایت شده است: روزی حضرت رسول(ص) نشسته بود، مردی خدمت ایشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود. سلام کرد، جواب داد و پس فرمود: خودش و کلامش شبیه جن است. سپس به او فرمود: کیستی؟ عرض کرد: من‌ هام، پسر هیم، فرزند لاتیس، پسر ابلیس هستم.
ب) علامه طباطبایی(ره) می‌فرمودند: روزی آقای بحرینی که یکی از افراد معروف و مشهور در احضار جن و از متبحرین در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس حضور یافت، چادری آورد، دو طرفش را به دست من داد و دو طرف دیگر را به دست‌های خود گرفت. این چادر به فاصله دو وجب از زمین فاصله داشت در این حال جنیان را حاضر کرد، صدای غلغله و همهمه شدیدی از زیر چادر برخاست. چادر به شدت تکان می‌خورد چنان که نزدیک بود از دست ما خارج شود. من چادر را محکم نگه داشته بودم، آدمک‌هایی به قامت دو وجب در زیر چادر بودند و بسیار ازدحام کرده بودند و تکان می‌خوردند و رفت و آمد داشتند، من با کمال فراست متوجه شدم. این صحنه چشم‌ بندی و صحنه سازی نبود و صد در صد امر خارجی بود.

گفتار چهارم: بررسی برخی از ویژگی‌های جن

1) ازدواج و زاد و ولد و ذریه جن
واژه «رجال» در آیه اول که ذکر شد این معنی را به ذهن می آورد که بایدجن نیز مانند انسان زن داشته باشد. اما این دلیل قطعی محسوب نمی‌شود. زیرا ممکن است رجال به معنای اشخاص مهم و بزرگ از جنیان باشد. شاید احتمال اول واضح‌تر باشد. به خصوص که ذریّه (نسل) هم به نص قرآن برای آنان اثبات شده است با این حال نمی‌توان وجود زنان جن را به قرآن نسبت دهیم. شاید تولید مثل جنیان به صورت‌های دیگری باشد گرچه از روایات کم و بیش وجود نوعی فروماده برای آنان ثابت می‌شود».
نتیجه این که قرآن کریم برای شیطان ذریّه قایل شده و فرموده: « و شیطان و فرزندان او را برای خود دوست گرفتید. در جای دیگری هم نسبت مرگ و میر به آنها داده است و فرموده: «وعده عذاب الهی بر آنها حتم و لازم است چون امتنانی از جن و انس که در گذشتند»
از این دو نشان می‌توان فهمید که تنادل میان جن نیز وجود دارد زیرا معهود و مالوف از هر جانداری آن است که ذریه و مرگ و میر دارد، این است که تناسل هم داشته باشد و قرآن کریم در مورد جن می‌فرماید که این نوع از جانداران فروماده و ازدواج دارند، تولد و تکاثر نیز دارند و در این باره فرموده : مردانی از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می برند.

2) خوراک جن
در مورد این که جنیان آیا خوراک دارند یا خیر شهید مطهری (ره) می فرمایند: « ر روایات این مطلب هست که جن‌ها خوراک دارند » که به بعضی از این روایات در زیر اشاره می شود.
« از پیامبر اکرم(ص) سوال شده آیا شیطان با انسان هم غذا می‌شوند، حضرت فرمود: «آری هر سفره‌ای که بر سر آن بسم الله الرحمن الرحیم گفته نشود شیطان با افراد آن سفره هم غذا می شود، و خداوند برکت را از آن می‌برد». شیخ بهایی (ره) می‌فرماید «خوراک ایشان هوای آمیخته به بی طعام است یا شارع مقدس در آداب غذاخوردن فرموده است: دستها را بعد از غذا بشویید تا اینکه هنگام خواب اجنبه و شیطان دست شما را بو نکند تا موجب اذیت شما گردد. مخصوصاً اطفالی که با دست آلوده می خوابند احتمال بیشتری دارد مورد آزار اجنه قرار گیرند. و روایاتی که دلالت بر این دارند که غذای آنها استخوانهای برجا ماده از غذاست. ولی بطور مسلم و یقین نمی‌توان گفت خوراک اجنه چه می‌باشد.

3) جن ها سنی ندارد
از روایت اینگونه مشخص می شود که چون پیرمردهای آنان روز غدیر بودند، وخود حادثه را از نزدیک مشاده و سخنان پیامبر (ص) را شنیده‌اند لذا در بین آنها کافر است، شیعه هم وجود دارد ولی سنی ندارند. بزرگان آنها این گونه می‌گوید که ما در روز غدیر پیامبر (ص) عبایش را در آورد و روی پله‌هایی که مثل منبر شده بود، گذاشت تا به خاطر داغی سنگها حایلی باشد و جانشین خود را معرفی کرد، شاید در روایات ما این مطلب پیدا نشده است که آن حضرت عبا را روی سنگ‌ها گذاشت.»
در این رابطه همچنین علامه حسن زاده عاملی فرمودند:
«جناب استاد ما علامه طباطبایی (ره) صاحب تفسیر قیم و عظیم المیزان فرموده است که استاد مرحوم سید علی قاضی (ره) حکایت کرده است که کمی از جن پرسیده است و (سایر آن خود مرحوم قاضی بوده) طایفه جن بر چه مذهبی هستند، آن جن در جواب گفت: طایفه جن مانند طایفه انس دارای مذاهب گوناگون هستند، جز این که سنی ندارند برای این که در میان ما کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بودند»

4) انسان برتر از جن
از آیات و روایات به خوب استفاده می شود که بر خلاف آنچه در میان مردم عوام مشهور است و آنها جنیان را از ما بهتران می‌دانند، انسان به مراتب برتر از آنهاست به دلیل این که تمام پیامبران الهی از انسانها برگزیده شدند و جنیان به پیامبرات اسلام (ع) که نوع بشر بود ایمان آوردند و از او تبعیت کردند و اصولاً واجب شدن سجده شیطان بر آدم که بنا بر نص صریح قرآن آن روز شیطان از بزرگان طایفه جن بوده و دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جن می باشد.
شهید مطهری در جلد نهم آشنایی با قرآن می فرمایند: «اجنه در آنچه فضیلت و کمال واقعی است از انسان پایین ترند، یعنی دون انسان هستند و در بعضی از قدرت‌ها اجنبه بالاتر هستند که کمال واقعی شمرده نمی‌شوند. آنها در مراحل ایمانی و معنوی از انسان‌ها پایین تر بوده و آنها مراحلی که افراد بشر طی می‌کنند که مثلا به مقام پیامبری برسند. در این جهت که پیامبری برای هدایت و راهنمایی نیاز دارند تابع بشرند نه اینکه خود پیامبری داشته باشند البته بین آنها مؤمن واقعی وجود دارد.

جمع‌بندی
با توجه به آیات و روایات، انکار وجود جن امری غیر ممکن است؛ از این رو انکار جن در کلام معتقدین به اسلام با توجه به منابع مذکور ناشی از ناآگاهی آنان است و اما انکار جن از نگاه متفکران علوم جدید به خاطر این است که آنان وجود و عدم وجود هر چیزی را بر اساس مشاهده و تجربه می‌دانند و چون این علوم محدودند، قادر به کشف همه پدیده‌ها نیستند. اما این واقعیت را نباید کتمان کنیم که در بین عوام نیز خرافاتی وجود دارد که خالی از هر نوع واقعیت خارجی است که از این موجود، شکلی عجیب و غریب و آزاردهنده ساخته‌اند که ملاک و میزان تشخیص خرافی بودن یا صحت آن ادله عقلی و نقلی می‌باشد. البته پذیرش یا انکار وجود جن به خودی خود جزء ضروریات دین محسوب نمی‌شود اما اگر انکار وجود جن باعث انکار آیات قرآن کریم در این باره گردد، موجب انکار ضروری دین خواهد شد. مطالب جذاب و خواندنی دیگری نیز در مورد این موجود وجود دارد که به دلیل حجم زیاد قادر به بررسی آن در این مقاله نشدیم از جمله این که آیا بیماری جن‌زدگی وجود خارجی دارد یا یک توهم و بیماری روحی ؟؟؟ نیست.

پی‌نوشت‌ها:
. محمدحسین پورمحمدی، روح و جن از نظر علم و دین، قم، انتشارات غرفه‌الاسلام، چاپ سوم، 1385، ص17.
. حسن عمید، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم، 1356، ص381.
. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1381، ج12، ص224.
. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377، ج6، ص183.
. محمد رحمتی شهرضا، حقیقتی به نام جن، قم، انتشارات کریمه اهل بیت(ع)، 1384، ص25.
. مرتضی مطهری، پیشین، ص43.
. زاریات/56.
. محمد رحمتی شهرضا، پیشین، ص16.
. جن/6؛ کهف/50.
. الرحمن/10.
. زاریات/56.
. زاریات/54، و جن/11 و 14.
. احقاف/18و اعراف/48.
. احقاف/18.
. حجر/27 و الرحمن/15.
. اعراف/27.
. سبأ/13 و نمل/39.
. مرتضی مطهری، پیشین، ج8، ص17.
. همان، ص19.
. جن/9.
. ناس؛ انعام، /100، 112، 128 و130؛ اسراء/88؛ کهف/50؛ نمل/17 و 39؛ نبأ/12 و14؛ فصلت/29؛ احقاف/18 و29؛ ذاریات/56؛ الرحمن/33؛ جن/11 الی 15؛ الرحمن/25، 39، 56 و74….
. محمد رحمتی، پیشین، ص17.
. محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه وفاء، چاپ دوم، 1403هـ، ج2، ص228.
. رضا باقی‌زاده، برگی از دفتر آفتاب (در محضر آیت الله بهجت)، قم، چاپ چهارم، 1379، ج2، ص89.
. جن/16.
. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت، دارصعب و دار التعارف، چاپ چهارم، 1401هـ، ج1، ص220.
. حسن حسن‌زاده آملی، قم، نور علی نور، قم، انتشارات تشیع، چاپ ششم، 1376، ص41.
. محمد بن الحسن الحر‌العاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت‌(ع)، چاپ اول، 1409هـ، ج14، ص91.
. بقره/255.
. محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، قم، دار‌الحدیث، 1416هـ، ج9، ص205.
. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات مشرقین،1380، خطبه 182، ص347.
. همان خطبه 195، ص410.
. صحیفه سجادیه، دعای چهل و هفتم، فراز پنجاه و پنجم.
. صادق برزگر، جن در کلام بزرگان، قم، انتشارات صبح پیروزی، چاپ اول، 1385، ص114.
. مرتضی مطهری، پیشین، ص181.
. جن/2.
. حسن حسن زاده آملی، الهی نامه، قم، بوستان کتاب، چاپ 1384، ص17.
. شیخ بهایی، کشکول، ترجمه: محمد بن حسینی زارانی بهمن، تهران، زرین، ۱۳۷۴، ص326.
. محمد بن عمر الفخر الرازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۶۹، ج3، ص221.
. محمدحسین پورمحمدی ، پیشین، ص74.
. نقل از: علیرضا رجالی تهرانی، جن و شیطان، قم، انتشارات نبوغ، چاپ چهارم، 1381، ص47.
. جن / 6.
. مصباح یزدی، معارف قرآن، ص316-315.
. کهف/ 50.
. فصلت / 252.
. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج12، ص325.
. جن/6.
. مرتضی مطهری(ره)، پیشین، ج6، ص49.
. محمد رحمتی شهرضا، پیشین، ص72.
. محمدباقر مجلسی، پیشین، ج92، ص258.
. شیخ بهایی، پیشین، ص 132.
. حرعاملی، پیشین، ج2، ص 337.
. محمد تقی بهجت ، گوهرهای حکیمانه، قم، 1374، ص12.
. حسن، حسن زاده آملی، هزار و یک کلم قم دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم،1373 ص30.
. کهف/50.
. محمد رحمتی شهرضا، پیشین، ص 34.

 

نویسنده: امید نیکداد

اصبغ بن نباته کیست؟

شناخت اصحاب و یاران ائمه معصومین یکی از شعبه های علوم در حیطه معارف اسلامی می باشد که از آن به علم رجال نام برده می شود در این بین گاها افرادی یافت می شود که زندگی آنان دارای ابعاد قابلتوجه می باشد که معمولا از نگاه محققان ارجمند دور افتاده اند و “اصبغ بن نباته مشاجعی” از تبار آن بزرگواران است او مورد اعتماد امیر المومنین و از مهمترین ارکان سپاه او به حساب می آمده است.بررسی زندگی او پنجره ای جدید از معارف اهل بیت را به روی ما می گشاید.

اصبغ بن نباته کیست؟
اَصبَغ بن نُباته تمیمی حَنْظلی مُجاشِعی کنیه اش ابو القاسم(1) از یاران ویژه امیر مؤمنان علی علیه السلام و از چهره های برجسته یاران ایشان(2) و از معتمدان آن حضرت است. (3)
استوار گامی او در دوستی علی علیه السلام مشهور است. او در متون کهن تاریخی به شیعه (4) معروف و به عشق و دوستی علی علیه السلام مشهور است. او از «شُرطة الخَمیس – نیروهای ویژه»(5) و از فرماندهان آنان است(6) که تا مرز مرگ و شهادت، با مولا علیه السلام پیمان بسته بودند.(7)
نصر بن مزاحم در باره او می گوید: او از ذخائر علی بود و با وی بیعت کرد که تا سرحد جان وفادار باشد.(8)
اصبغ در جنگ های جمل و صِفّین، همراه مولا علیه السلام بود(9) و از یاران باوفای علی علیه السلام به شمار می رفت. اصبغ، عهد نامه علی علیه السلام به مالک اشتر را نقل کرده(10) که مجموعه ای بزرگ و جاودان است. صاحب الذریعه اصبغ بن نباته را پیر مردی شاعر، عابد و زاهد از اهالی کوفه نام می برد.(11)
برای وی در زمان حکومت حضرت امیر المومنین سه سمت معرفی کرده اند:
1- مسئول شرطه الخمیس (12)
2- نامه رسان حضرت (13)
3- کاتب ودبیر حضرت(14)
اصبغ بن نباته از دوستان سر سخت امیر المومنین بود و می گفت: هر کس به ناروا وبا سوء نیت به آن حضرت بنگرد تباهش می کنیم و امیر المومنین علیه السلام او را از جمله ثقات نام برده است(15)
علی (علیه السلام) روزی کاتب خود « عبیدالله بن ابو رافع » را فرا خواند و فرمود: ده تن از ثقات و کسانی که مورد اعتمادند را نزد من بیاور! او گفت: ای امیرمؤمنان! نام آنان را بفرما، فرمود: اصبغ بن نباته، ابوالطفیل عامر بن وائله کنانی، زربن حبش اسدی، جویریة بن مسهر عبدی، حارث بن عبدالله، اعور همدانی، مصابیح نخعی، علقمة بن قیس، کمیل بن زیاد و عمر بن زراه.
عبیدالله بن ابو رافع آنان را دعوت کرد و همه شرفیاب حضور امیرمؤمنان (علیه السلام) شدند. حضرت خطاب به آنها فرمود: این نوشته را بگیرید که باید عبیدالله بن ابو رافع، آن را در حضور شما هر روز جمعه قرائت کند. اگر شخص ماجراجویی غوغا برپا کرد شما کتاب خدا را در میان بگذارید و او را به انصاف بخوانید.
در آن نوشته، علی (علیه السلام) برنامه های مفصلی قرار داده بودند که متن آن چنین بود: «فرستاده خدا به سوی شما از خود شما و همزبان شما بود. کتاب، حکمت، فرایض و سنت را به شما تعلیم کرد.
شما را امر به صله ارحامتان، به مصونیت خون هایتان و به اصلاح ذات البین فرا خواند و دستور داد آن امانات را به صاحبانشان رد کنید. به عهد خود وفا کنید. سوگند خود را بعد از تأکید نقض ننمایید. عطوفت به یکدیگر نموده و سراغ هم دیگر بروید. با یک دیگر نیکی کنید. به روی هم خندان باشید. سخاوت داشته باشید. به یکدیگر رحم کنید و از چپاول، ستم و حسد بر یکدیگر بپرهیزید. حرف ناروا و تهمت نزنید. شراب نخورید که حرام است و همچنین از کسری کیل، کمی ترازو و وزن نهی فرمود و در ضمن آنچه به گوش شما تلاوت کرد، راه پیش شما نهاد که زنا نکنید. ربا نگیرید. اموال یتیمان را نخورید. در زمین تباهی و فساد مکنید و تعدی ننمایید؛ خدا تعدی کاران را دوست ندارد.
کوتاه سخن آنکه هر خیری را که شما را به بهشت نزدیک می کرد و از آتش دور می نمود امر داد و از هر شری که به آتش نزدیک می نمود و از بهشت دور می کرد نهی فرمود»(16).
پس از ضربت خوردن علی علیه السلام، وی از معدود افرادی است که اجازه حضور بر بالین ایشان را یافت. (17)
در فاصله بین ضربت خوردن حضرت و شهادت آن بزر گوار اتفاقاتی صورت پذیرفته است که خود دریای مّواج از معارف است و اصبغ بن نباته راوی یکی از این حوادث می باشد او می گوید:
هنگامی که امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتی بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم – لعنه الله – بودند. امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: ای مردم! پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می‏گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت کند.
مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: ای اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیر مؤمنان نشنیدی؟ گفتم: چرا. ولی چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم، پس برای من اجازه بخواه خدایت رحمت کند.
امام داخل شد و چیزی نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم. دیدم امیرمؤمنان علیه‏السلام دستمال زردی به سر بسته که زردی چهره‏اش بر زردی دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت پاشنه پاهای خود را یکی پس از دیگری بلند می‏کرد و زمین می‏نهاد. آن گاه به من فرمود: ای اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدی؟ گفتم: چرا، ای امیرمؤمنان، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی.
بدان ای اصبغ، که من به عیادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه که تو اکنون آمده‏ای، به من فرمود: ای اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین‏تر از جای من بایست و به مردم بگو: «هش دارید، هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت‏خدا بر او باد.»
ای اصبغ! من به فرمان حبیبم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عمل کردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای اباالحسن! سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخی ندادم تا به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم.
اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: ای اصبغ، دست‏خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یکی از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: ای اصبغ، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یکی از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان ای اباالحسن! من و تو پدران این امتیم هر که ما را ناخشنود کند لعنت‏خدا بر او باد. هان که من و تو مولای این امتیم هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد، لعنت خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.
اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: ای اصبغ آیا هنوز نشسته‏ای؟ گفتم: آری مولای من. فرمود: آیا حدیث دیگری بر تو بیفزایم؟
گفتم: آری خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: ای اصبغ! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در یکی از کوچه‏های مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره‏ام نمایان بود. فرمود: ای اباالحسن! تو را اندوهناک می‏بینم؟ آیا تو را حدیثی نگویم که پس از آن هرگز اندوهناک نشوی؟ گفتم: آری، فرمود:
چون روز قیامت‏شود خداوند منبری بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم. آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین‏تر ازمن بالا روی، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون بر منبر جای گیریم احدی از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنکه حاضر شود.
آن گاه فرشته‏ای که یک پله پایین‏تر از تو نشسته ندا کند: ای گروه مردم! بدانید هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد و هر که مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏کنم. من «رضوان‏» دربان بهشتم. بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده که آنها را به علی بن ابی‏طالب بسپارم. پس گواه باشید که آنها را بدو سپرده‏ام.
سپس فرشته دیگر که یک پله پایین‏تر از فرشته اولی نشسته بر می‏خیزد و به گونه‏ای که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: ای گروه مردم! هر که مرا می‏شناسد که می‏شناسد و هر که مرا نمی‏شناسد خود را به او معرفی می‏کنم، من «مالک‏» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده که آنها را به علی بن ابی‏طالب بسپارم. پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم.
پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را می‏گیرم. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی، تو به دامان من می‏آویزی و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو می‏آویزند. من (از شادی) دست زدم و گفتم: ای رسول خدا! همه به بهشت می‏رویم؟ فرمود: آری به پروردگار کعبه سوگند.
اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید. درود خدا بر او باد.
به این ترتیب اصبغ بن نباته آخرین کسی بود که از امیر المومنین علی (علیه السلام) حدیث شنیده است و این بزرگـترین افتخار برای او به شمار می آید وتا ابد نیز این افتخار بر صفحه زندگی او درخشندگی می کند.
اصبغ را از یاران امام حسن علیه السلام نیز شمرده اند. (18) از زمان وفات و یا شهادت او تاریخ دقیقی در دست نیست و در هیچ یک از کتب رجالی زمان مشخصی را برای مرگ او ذکر نکرده اند.
نجاشی می گوید: اصبغ پس از علی علیه السلام عمری طولانی داشته است.شیخ طوسی می گوید: اصبغ از خواص امیر المومنین است و پس از حضرت عمری طولانی نموده وبرابر نقل ((دوری)) گزارش گر مقتل الحسین بوده است (19)
اصبغ را عبید الله بن زیاد در هنگام قیام مسلم بن عقیل به همرا مختار ثقفی، حارث اعور همدانی، عبد الله بن نوفل بن حارث، عمار بت صلخب و عبد الاعلی بن یزید کلبی دستگیر کرد(20) و دو نفر اخیر توسط ابن زیاد به شهادت رسیدند. (21)

پی نوشت:
1- بری 1/186 – ابن حزم 231- دایره المعارف بزرگ اسلامی مقاله 3590
2- رجال النجاشی: 1 / 69 / 4، الفهرست: 85 / 119، وقعة صفّین: 406.
3- کشف المَحَجّة: 236، وقعة صفّین: 406.
4- الطبقات الکبری: 6 / 225.
5- الطبقات الکبری: 6 / 225، الاختصاص: 65.
6-0 وقعة صفّین: 406.
7- رجال الکشّی: 1 / 321 / 165. (دانشنامه امام علی علیه السلام ص 70و69 ج12)
8- قاموس الرجال ج2 ص103
9-وقعة صفّین: 406
10- رجال النجاشی: 1 / 70 / 4، الفهرست: 85 / 119.
11- اذریه ج17 ص 152
12- در صفحات بعد به تفصیل درباره شرطه الخمیس و موقعیت آنان توضیح خواهیم داد.
13-الغدیر، ج 1 ص 202
14- در کتاب ینابیع الموده ص 84، باب چهاردهم- در آغاز حدیثی که از اصبغ نقل می کند می نویسد: «ان اصبغ کاتب امیر المومنین» همچنین بوستان معرفت ص 319 و سیمای کارگزاران علی علیه السلام ص135
15 ـ اعیان الشیعه ج 3ص464ومعجم رجال الحدیث حضرت آیت الله العظمی خوئی ج ص 2193 و کتاب راویان مشترک مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی ص117.
16- عنصر شجاعت :ج 4ص287 با اندکی تلخیص
17-الأمالی، طوسی: 123 – 191. و دانشنامه امام علی علیه السلام جلد 12 صفحه 69 و70
18- رجال الطوسی: 93 / 919. نیز، ر. ک: تهذیب المقال: 1 / 198 ـ 204 / و دانشنامه امام علی علیه السلام جلد 12 صفحه 69 و70
19- الفهرست، ص37
20- حیاه الامام الحسین ج2ص342به نقل ازجمل من انساب الاشراف، ج5 ص314
21- تاریخ طبری ج4 ص284- سیمای کارگزاران علی علیه السلام ج3 ص136

 

منبع: سایت شیعه نیوز 
نویسنده: مهدی دقیقی شاهرودی

آیا ترکیه گریزی از سپر موشکی ناتو دارد؟

با گسترش تروریسم و افراط‌گرایی در منطقه خاورمیانه که یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین مناطق جهان به حساب می‌آید، پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر به برج‌های دوقلوی تجارت جهانی آمریکا، ناتو به منظور مقابله با حملات تروریستی به کشورهای عضو خود، آمریکا را در دو جنگ عراق و افغانستان همراهی کرد.
در همین راستا چندی پیش مقامات ارشد این پیمان اعلام کردند تصمیم دارند قسمتی از سپر موشکی خود را به منظور مقابله با هرگونه حمله احتمالی در ترکیه مستقر کنند. این درحالی است که مقامات ترکیه اعلام کرده‌اند تنها به شرطی با استقرار سامانه موسوم به «سپر موشکی» در خاک خود موافقت می‌کنند که اولا همه اعضای ناتو رسما اعلام کنند که این سامانه خطری را متوجه سوریه و ایران نمی‌کند و شرط دوم حذف نام ایران از «لیست دشمنان ناتو» است. برای بررسی بیشتر این موضوع با دکتر هرمیداس‌باوند کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل گفت‌وگو کرده‌ایم. وی بر این باور است که ترکیه به دلیل اینکه یکی از اعضای ناتو است، موظف است با تصمیمی که از سوی ناتو اتخاذ می‌شود موافقت کند.

● با توجه به اینکه برخی از کشورهای عضو ناتو از قبیل رومانی با استقرار سپر موشکی در کشورشان موافقت کردند، چرا ناتو سعی دارد قسمتی از این سپر موشکی را در ترکیه مستقر کند؟
ابتدا باید گفت سیستمی که ناتو تصمیم دارد در ترکیه مستقر کند با سپر موشکی آمریکا متفاوت است. دلیل تصمیم ناتو برای استقرار سپر موشکی در ترکیه ناشی از احتمال بعید جنگ در منطقه خاورمیانه است. ناتو تصمیم دارد از طریق این سیستم موشکی، امنیت کشورهای عضو خود را تامین کند. البته این پیش‌بینی‌ای است که از سوی ناتو صورت‌ گرفته و به این دلیل حتی در برخی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس سیستم‌های موشکی خود را مستقر کردند. بنابراین تصمیم ناتو برای مقابله با هرگونه جنگ احتمالی موجب شده تا وارد منطقه خاورمیانه شود و این موضوع دال بر این است که این استراتژی تنها محدود به آمریکا نمی‌شود، بلکه استراتژی ناتو را هم شامل می‌شود. یعنی کشورهای اروپایی عضو ناتو هم در این سیستم مشارکت می‌کنند.

● شما اشاره کردید که علت تصمیم ناتو برای استقرار سپر موشکی در ترکیه ناشی از احتمال وقوع جنگ در منطقه خاورمیانه است. بنابراین تصور نمی‌کنید که تصمیم ناتو برای مقابله با هرگونه جنگ احتمالی با سیاست خارجی ترکیه که مبنی‌بر به صفر رساندن تنش با کشورهای همسایه است، تضاد دارد؟
احتمال مخالفت مقامات ترکیه با استقرار سپر موشکی ناتو در کشورشان وجود دارد. درواقع حتی در حمله آمریکا به عراق در سال 2003، پارلمان ترکیه با درخواست آمریکا مبنی‌بر استفاده از خاک این کشور برای منتقل شدن به شمال عراق مخالفت کرد که این امر بر روابط واشنگتن – آنکارا تاثیر گذاشت. ترکیه به دلیل اینکه یکی از اعضای ناتو است، موظف خواهد بود با تصمیمی که از سوی ناتو اتخاذ شود موافقت کند. از سوی دیگر با توجه به شرایط موجود در منطقه، ترکیه به خوبی توانسته از آن استفاده بهینه کند، به گونه‌ای که سرمایه‌هایی که از دبی و ایران خارج می‌شود به این کشور منتقل می‌شود. در عین حال ترکیه توانسته «شیخوخیت» منطقه را برعهده بگیرد و سعی دارد نقشی را در این منطقه ایجاد کند که مورد پذیرش همگان باشد و تا حدودی موفق شده است. با توجه به این مسائل، ترکیه اگر نخواهد این فضا را خدشه‌دار کند، با تصمیم ناتو مخالفت خواهد کرد. بنابراین احتمالا این بار نیز پارلمان ترکیه با تصمیم ناتو برای استقرار سیستم موشکی در کشورشان مخالفت کند. یعنی این تصمیم از دست قوه مجریه ترکیه خارج است. به این ترتیب ترکیه در مقام مقاومت برمی‌آید، ولی به‌عنوان اینکه این کشور یکی از اعضای ناتو است، از ترکیه درخواست می‌شود با استقرار سیستم موشکی در کشورشان موافقت کند، اما تصمیم‌گیری درخصوص این موضوع به پارلمان این کشور بازمی‌گردد.

● آیا تصمیم ناتو برای استقرار سپر موشکی در ترکیه در راستای منزوی کردن بیشتر ایران صورت می‌گیرد؟ به عبارت دیگر آیا این سیستم هدفش ایران است؟
درست است، حتی این موضوع بارها از سوی مقامات ارشد ناتو به صورت شفاف اعلام شده است، اما نکته نگران‌کننده این تصمیم این است که وقتی ناتو چنین تصمیمی بگیرد دال بر این است که احتمال رویدادی را پیش‌بینی می‌کند، بنابراین در مقام آمادگی برمی‌آید. همچنین این موضوع به همبستگی اتحادیه اروپا با آمریکا بر خواهد گشت. البته درست است که برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، عضو ناتو نیستند، اما بخش عمده این کشورها عضویت این پیمان را پذیرفته‌اند، یعنی اینکه این کشورها از لحاظ نظامی و سیاسی با آمریکا همسویی دارند. چرا که برخی از کشورهای اروپایی پس از تصویب تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران، به صورت مستقل ایران را تحریم کردند که این خود نشان از همسویی عمده کشورهای اروپایی با آمریکا دارد. لازم به ذکر است که اگر تصمیم ناتو برای استقرار سپر موشکی در ترکیه به صورت مستقل گرفته شده باشد، نشان از همسویی و همبستگی این پیمان با آمریکا می‌شود که نه‌تنها شامل همکاری در تحریم ایران، بلکه شامل همکاری در امور نظامی خواهد بود. چرا که پیش از این دولت آمریکا بود که تلاش می‌کرد سپر موشکی خود را به کشورهای اروپایی بقبولاند.

● آیا می‌توان گفت سپر موشکی ناتو در حال جایگزین شدن با سپر موشکی آمریکاست که دولت اوباما آن را به حالت تعلیق درآورد؟
اگر سیستم موشکی ناتو «پاتریوت» باشد، با سپر موشکی آمریکا متفاوت خواهد بود. به هر حال نوک پیکان این تصمیم ناتو، متوجه ایران است. زیرا روس‌ها پیش از این به آمریکا پیشنهاد کرده بودند سیستم موشکی خود را در منطقه‌ای از آذربایجان مستقر کند، اما آمریکا با این تصمیم موافقت نکرد. اما می‌توان گفت سیستم موشکی ناتو به نوعی جایگزینی برای سپر موشکی آمریکا خواهد بود.

● موضوع دیگر این است که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان طی اظهاراتی اعلام کرده بود ناتو را نمی‌توان بدون داشتن سلاح هسته‌ای تصور کرد، پیشنهاد مرکل برای مجهز کردن ناتو به سلاح هسته‌ای در حالی مطرح می‌شود که «مبارزه با تروریسم» و «جلوگیری از گسترش سلاح هسته‌ای» استراتژی اصلی ناتو را تشکیل می‌دهد، آیا درخواست مرکل برای سلاح‌های هسته‌ای با استراتژی ناتو در تضاد نیست؟
البته پیش از مرکل، این مساله از سوی فرانسه مطرح شده بود. فرانسه پس از بحران موشکی کوبا (بحران موشکی کوبا در سال 1962 رخ داد)، این استدلال را مطرح کرد که از آنجایی که آمریکا در جنگ هسته‌ای آسیب‌پذیر شده، بعید به نظر می‌رسد که به خاطر حمایت از کشورهای اروپایی خودش را وارد یک جنگ هسته‌ای بکند، بنابراین اروپا باید متکی و قائم به خودش باشد. این امر موجب شد فرانسه آزادی عملی را برای خود در ساختن سلاح‌های هسته‌ای در نظر بگیرد. همچنین فرانسه خط‌مشی مستقلی را برای خودش در پیش گرفت، اما انگلستان این کار را انجام نداد. انگلیس در قرارداد «ناسو» (این قرارداد در سال 1962 بین دولت وقت آمریکا و دولت بریتانیا منعقد شد) پذیرفت که مساله هسته‌ای دست آمریکا باشد، منتها آمریکا باید زیردریایی‌های انگلیس را به موشک‌های پیشرفته که دارای کلاهک‌های هسته‌ای باشند، مجهز بکند. به هرترتیب نظریه مرکل را می‌توان به نظریه ژنرال «مارشال دوگل» رئیس‌جمهور اسبق فرانسه تشبیه کرد. دوگل بر این باور بود که ناتو یا اروپا باید قدرت هسته‌ای مستقل و قائم به خود را داشته باشند.

● به نظر شما اعضای ناتو با پیشنهاد مرکل موافقت می‌کنند؟
ممکن است تعدیلی در ناتو صورت بگیرد، زیرا اعضای این پیمان پیش‌بینی کرده‌اند ناتو هر 10 سال یک بار باید در استراتژی خود بازنگری کند.

 

منبع: سایت خبری عصر ایران
به نقل ازاز روزنامه فرهیختگان
گفت و گو کننده : صادق حمزه
گفت و گو شونده : هرمیداس باوند

رسانه‌ها، جنگ و روابط بین‌الملل

اشاره

این مقاله به بررسی عملکرد رسانه در جنگ‌های دهه‌های 60، 70، 80 و پس از آن می‌پردازد و به این نکته اشاره دارد که از آغاز توسعه‌ی مطبوعات در پایان قرن نوزدهم و از طریق رشد سایر رسانه‌های گروهی و ارتباطی در صد سال بعد (رادیو، فیلم، تلویزیون و اینترنت)، رسانه‌ها نقشی بحث‌برانگیز در طول جنگ بازی کرده‌اند. کارکرد رسانه‌ها را در این دوران می‌توان به دو دهه تقسیم کرد:

1ـ دهه‌های 60 و 70، دهه‌هایی هستند که رسانه آزادانه به فعالیت خود می‌پردازد و در انتقال اخبار جنگ، هیچ گونه سانسوری اعمال نمی‌کند. در واقع رسانه‌ها به خصوص تلویزیون با نوعی انفعال نسبت به ارزش‌های سیاسی نظام حاکم، تصاویر واقعی و عینی جنگ را در معرض دید مخاطبان قرار می‌دهند.
2ـ پس از گذشت دهه‌های 60 و 70 با شکست کشورهایی مانند آمریکا در مقابل ویتنام و … دولتمردان سیاسی رژیم‌های خودکامه و رژیم‌های دموکرات به دلیل اثرگذاری رسانه‌ها بر افکار عمومی آزادی‌های رسانه‌ای را محدود کردند.
بررسی این کارکردها نشان می‌دهد که به هر ترتیب نقش رسانه در طول دهه 90 و پس از آن به نقشی پراهمیت برای نظام‌های حاکم تبدیل شده است.
نکته‌ی حائز اهمیت دیگری که به طور مفصل به آن پرداخته شده است. آزمون نقش رسانه در جنگ ویتنام، گرانادا، پاناما، فالکند، خلیج فارس و بحران 11 سپتامبر (2001) است که طبیعت ارتباط بین رسانه و دولت و رسانه و افکار عمومی را روشن می‌کند. قدرت رسانه در آگاهی بخشیدن و بیداری توده‌ها نسبت به جنگ و آثار و پیامدهای منفی آن نکته‌ی دیگری است که با نمونه‌های عینی و ملموس سعی شده است تا در این مقاله مورد بررسی قرار گیرد.

از آغاز مطبوعات در پایان قرن نوزدهم و از طریق رشد سایر رسانه‌های گروهی و ارتباطی در صد سال بعد (رادیو، فیلم، تلویزیون و اینترنت)، رسانه‌ها به خصوص تلویزیون نقشی بحث‌برانگیز در طول جنگ بازی کرده‌اند. در جریان جنگ ویتنام در دهه‌های 60 و 70، در حالی که تلاش برای توجیه شکست آمریکا در این ناحیه از آسیای جنوبی ادامه داشت، مجری BBC رابین دی (Rabin Day) نظریه‌ی بسیار مؤثری را مطرح کرد: «بسیار حیرت‌انگیز است اگر در آینده، حکومتی مردمی بدون پوشش تلویزیونی وسیع قادر باشد جنگی را اداره کند… مرگ بار بودن جنگ را تنها با تصاویر نزدیک و رنگی تلویزیون می‌توان منعکس و ملموس ساخت، خون در صفحه‌ی تلویزیون رنگی سرخ‌تر به نظر می‌آید».
در «جنگ‌های محدود» بعدی، در عملیات حفظ و استقرار صلح در دهه‌های آخر قرن بیستم، به ویژه به هنگام ظهور «رسانه‌های جهانی»، رابطه‌ی بین ارتش و رسانه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. آزمون نقش رسانه در جنگ این دوره روشنگر طبیعت ارتباط بین رسانه و دولت و رسانه و افکار عمومی است.
اصطلاح «جنگ رسانه‌ای» که اکنون رایج به نظر می‌رسد، منشأ نسبتاً جدیدی دارد چرا که نخستین بار در طول جنگ خلیج فارس در 1991 مورد استفاده قرار گرفت. استفن بدسی (Stephen Badsey) اظهار می‌دارد: «تاریخ‌نگاران سیاسی یا نظامی واژه‌ی «جنگ رسانه‌ای» را با این اعتقاد بسیار قدیمی پیوند زده‌اند که پوشش رسانه‌ای خبری عنصری به غلط جا افتاده در مفهوم جنگ است. همان گونه که پیش از این خاطر نشان شد، حادثه‌ی جنگ به طور کلی در قرن بیستم منجر به کاربرد رسانه‌ها برای مقاصد سیاسی شده است؛ برای پخش و انتشار اخبار رسمی و اداری، برای حفظ اخلاق در خانواده و برای ترغیب و اشاعه‌ی پیام‌های تبلیغاتی». در فاصله‌ی سال‌های 1939 تا 1945 هم رژیم‌های خودکامه و هم رژیم‌های دموکرات کنترل زمان جنگ را بر «اطلاعات» اعمال کردند و رسانه را برای مقاصد خویشتن در جنگی براساس ایدئولوژی‌های رقیب به کار بردند. روزنامه‌نگاران و آژانس‌های خبری نیز هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم با رغبت با حکومت‌ها همکاری کردند، ملزومات سانسور را فراهم آورند و در تلاش و تقلای جنگ شرکت جستند.
در حالی که بین رهبران سیاسی و نظامی با رسانه‌های گروهی تضاد کمی وجود داشت و در حالی که خبرنگاران و روزنامه‌نگاران عمدتاً از دلایل وطن‌پرستانه یا ناسیونالیستی دفاع می‌کردند، گزارش‌های خانگی بیش از آن که حاوی دقت و صحت باشد بر تأثیر تکیه داشت. در واقع گزارشگری جنگی به این صورت تعریف می‌شد: «اولین قربانی جنگ «حقیقت» است». سانسور و محدودیت به عنوان شرایط تحمیلی جنگی به آسانی پذیرفته می‌شوند اما در نیمه دوم قرن بیستم چنین همکاری‌هایی دوام نیاورد.

رسانه‌ها و جنگ در کره و ویتنام
توسعه‌ی تلویزیون به عنوان یک رسانه جمعی در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم امکان دسترسی مردم غیرنظامی به اخبار جنگ را در سطوح مختلف فراهم آورد. پخش تلویزیونی در دهه 50 یعنی درست در زمانی که ایالات متحده به طور فعال در جنگ سرد کره (در سال 3 ـ 1950) درگیر شد، در حال شکل‌گیری بود. به هر تقدیر تلویزیون هنوز آن قدر گسترش نیافته بود تا به عنوان یک رسانه‌ی اصلی شناخته شود. پوشش خانه‌های آمریکا به حد اشباع نرسیده بود و فناوری حرفه‌ای آن قدر پیچیده و پیشرفته نبود که جنگ را کاملاً گزارش کند یا امکانات یکپارچه کردن صدا و تصاویر متحرک را مورد استفاده قرار دهد. اخبار تلویزیون همچنان در رادیو ساماندهی می‌شد و شبکه‌ها بیشتر به جریان‌های خبری و فیلم‌هایی که توسط ارتش تهیه می‌شد اعتماد داشتند.
بنابراین جنگ کره که یک جنگ تلویزیونی نبود بلکه جنگی بود که در آن ارتش سانسور رسمی خود را اعمال می‌کرد و خبرنگاران جنگی همگام و همنوا به حکومت و ارتش از طرح سؤال‌های اساسی و اصلی درباره‌ی اهداف و مقاصد جنگی جلوگیری می‌کردند. سیاست خارجی مداخله‌گرانه‌ی آمریکا در جنگ‌های مختلف هرگز مورد سؤال قرار نمی‌گرفت. در دو دهه‌ی اخیر، رابطه‌ی بین رسانه و دولت در دوران جنگ به خصوص در ایالات متحده دستخوش تغییر شد. سطح بالای حمایت وطن‌پرستانه و ملی‌گرایانه که در طول جنگ کره به ظهور رسیده بود تخریب شد. در 1960 سرسپردگی بی‌چون و چرا به حکومت زیر سؤال رفت و تمایل شدیدی پدید آمد که قربانیان سیاست خارجی آمریکا مورد ملاحظه و توجه قرار گیرند.
جنگ ویتنام در دهه‌های 1960 و 1970 به شکست آمریکا و متحدانش منجر شد، شکستی که توجیه آن برای آمریکا امکان‌پذیر نبود. محافظه‌کاران اهمیت رسانه به ویژه تلویزیون را مطرح کردند و سیاستمداران رسانه را عامل اصلی این نتیجه می‌دانستند که با اثرگذاری بر افکار عمومی مردم منجر به عدم حمایت آنان از سیاست‌های آمریکا در آسیای جنوب شرقی شده بود.
تاریخ این وقایع ثابت کرد در این جنگ که هیچ سانسور رسمی‌ای وجود نداشت «رسانه‌ها جنگ را باختند». تلویزیون تصویر جنگ را به خانه‌های مردم آمریکا آورد، آنان را علیه جنگ برانگیخت و ادامه‌ی درگیری با این کشور آسیای جنوب شرقی را ناممکن ساخت.
دلیل چنین نتیجه‌گیری‌هایی را باید وقوع تغییرات فناورانه‌ای دانست که پخش تلویزیونی را در سطحی وسیع و فراگیر ممکن ساخته بود. زمانی که آمریکا و نیروهای متحد در ویتنام درگیر شدند، تقریباً در خانه‌ی هر آمریکایی یک دستگاه تلویزیون یافت می‌شد.
پوشش جنگ و گزارش آن برای خبرنگاران آسان‌تر شده بود، نخست به دلیل پیشرفت‌های فناورانه در ساخت دوربین‌های مجهز به ضبط با صدا با وزنی بسیار سبک‌تر از گذشته و سپس به دلیل پیشرفت در حمل و نقل و ارتباطات، علاوه بر این که افزایش زمان پخش برنامه‌های خبری عصر شبکه از 15 دقیقه به نیم ساعت (در 1963) امکان پخش جزئیات عملیات ارتش آمریکا را ممکن ساخته بود.
بنابراین، این بحث مطرح می‌شد که مردم آمریکا در همان حال که در اتاق نشیمن خود استراحت می‌کردند شاهد وحشتناک‌ترین صحنه‌های جنگی اخبار شبانه نیز بودند. از آنجا که این اولین جنگی به شمار می‌رفت که آمریکا را با شکستی مهلک مواجه کرده بود بحثی مبتنی بر علت و معلول در این زمینه برانگیخته شد: «این اولین جنگ تلویزیونی بود»، «این اولین شکست آمریکا بود»، پس اولی موجد دومی بوده است. بحث خبری دیگر، این جنگ را اولین جنگ پیشرفته‌ای مطرح کرد که نتیجه‌ی آن در صفحه‌ی تلویزیون تعیین شده بود نه در صحنه نبرد.
رئیس جمهور، لیندن جانسون (Lindon Janson) از این عقیده پشتیبانی می‌کرد و مخابره شدن جنگ از طریق تلویزیون و در واقع «تلویزیونی» شدن آن را علت شکست آمریکا می‌دانست. از نظر او دسترسی مستمر و منظم توده‌ها به واقعیت‌های مهلک و هراس‌انگیز جنگ آنان را بر ضد جنگ برانگیخت، نیروهای آمریکایی را وادار به خروج کرد و راه را برای پیروزی کمونیست‌ها در ویتنام هموار ساخت. نیکسون نیز اظهار می‌داشت که رسانه‌های خبری آمریکا بر افکار عمومی مردم درباره‌ی هدف و مراحل جنگ مسلط شدند. آنها رنج و فداکاری را نشان دادند، در جبهه‌ی خانگی بی‌اخلاقی شدید را به نمایش گذاشتند و همه اینها منجر به پس کشیدن حمایت آمریکا از ویتنام جنوبی و در واقع کمک به پیروزی کمونیست‌های ویتنام شمالی شد.
ژنرال‌های آمریکایی نیز چنین عقایدی را مطرح می‌کردند: حتی بر فرار تأسیسات و تمهیدات جنگی، نظامی و سیاسی از «نظریه‌ی رسانه‌های مخالف‌سرا» حمایت می‌شد.
رابرت الگانت (Robert Elegant)، وابسته‌ی آمریکا در ویتنام، رسانه‌ها را به دلیل سیاست جمعی آنها در تلاش برای «پیروزی دشمنان» از طریق تحریف «واقعیت‌ها» سرزنش می‌کند. به آسانی می‌شد از این تفسیر به این نظریه تغییر موضع داد که: هیچ جنگ تلویزیونی‌ای (پخش شده از تلویزیون) نمی‌تواند برای مدت زیادی مورد حمایت مردم کشور مهاجم باشد.
مطابق این نظریه، رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون تأثیری عمیق و تعیین‌کننده بر سیاست خارجی در اثنای جنگ دارند.
بینندگان تلویزیون هر شب در معرض تصاویر وحشت‌آور جنگ قرار می‌گیرند: فوری بودن، زنده بودن و ترسناک بودن این تصاویر به طور حتم تأثیرگذار است، مردم از هزینه‌های جنگ آگاه می‌شوند و دیگر حاضر به تحمل زیان‌ها و آسیب‌های آن نیستند.
طولی نکشید که این نظریه که در بین سیاستمداران و رهبران نظامی و نیز در میان توده‌ی مردم این چنین بدیهی می‌نمود به چالش طلبیده شد. تا سال 1980، تاریخ‌نگاران رسانه، نظریه‌ی «رسانه‌های مخالف‌سرا» را زیر سؤال برده بودند، بحث آنان این بود که ایالات متحده‌ی آمریکا به دلایل گوناگون و مختلفی شکست خورد که از آن جمله به هزینه‌ی ادراه و ادامه‌ی جنگ می‌توان اشاره کرد. اما یک دلیل دیگر نیز عملکرد رسانه‌ها است که تنها نگرش‌های موجود را منعکس می‌کنند و نگرش‌سازی را مورد توجه قرار نمی‌دهد. در واقع این رسانه‌ها رهبر نیستند بلکه دنباله‌رو افکار مردم هستند. دانیل.سی.هالینز (Daniel .C. Hallins) این گونه نتیجه‌گیری می‌کند: «تحقق نیافتن «آرزوی» آمریکا و از دست رفتن «اراده» آن برای ادامه جنگ با ویتنام به دلیل عوامل و روندهای سیاسی مختلفی رخ داد که رسانه‌ها تنها بخشی از آن بودند. این روندها ریشه در طبیعت و ماهیت جنگ داشتند، این واقعیت که این جنگ نه تنها به لحاظ تاکتیکی بلکه از نظر رابطه آن با علایق حیاتی آمریکایی جنگی محدود بود و نیز این واقعیت که این یک جنگ محدود ناموفق بود».
این منتقدان یا تجدیدنظرطلبان، نظریه «اثر رسانه» را نیز به آزمون کشیدند. آنان می‌گفتند روشن نیست که چه تعداد از مردم شاهد اخبار جنگی به اصطلاح تأثیرگذار در ساعت مقرر پخش آن بوده‌اند و معلوم نیست همین تعداد تا چه حد پیام‌ها را دریافت کرده و یا به خاطر سپرده‌اند. آنان به تحقیقات و پژوهش‌هایی اشاره می‌کردند که نشان می‌داد این آمار بسیار پایین‌تر از ارقامی است که نظریه‌پردازان اثر رسانه بر جنگ اعلام کرده بودند. همچنین یادآور می‌شدند که در تصاویر تلویزیونی صحنه‌های نبرد نه تنها حس یا مرگ را القا نمی‌کردند بلکه نمود دیگری از نمایش‌های هالیوودی به نظر می‌رسیدند. از سوی دیگر به اعتقاد آنان، نمایش نیروهای آمریکایی که با دشمنان نامرئی می‌جنگیدند در حقیقت موجد نوعی خوش‌بینی بی‌اساس بودند نه عاملی که مخالفت با جنگ را دامن بزند. یک نظر رایج این بود که به موازات افزایش تعداد تلفات آمریکا، پذیرش مردم برای جنگ، کمتر و کمتر می‌شد. آمار و ارقام نشان می‌داد که درصد افزایش تأسف و ناراحتی مردم با درصد آمریکایی‌های کشته یا زخمی شده نسبت مستقیم دارد. این موضوع ربطی به نمایش صحنه‌های جنگ در تلویزیون یا انعکاس آن در سایر رسانه‌ها نداشت زیرا ارتباط و همخوانی بین تلفات و افکار عمومی در جنگ کره نیز مشاهده می‌شود، آن هم در دورانی که خبر تلویزیونی هنوز دوران کودکی خود را سپری می‌کرد.
به موازات بحث درباره جنگ ویتنام، تجدیدنظر طلبان سؤال دیگری را نیز مطرح کردند: پیوستگی بین رسانه و افکار عمومی چگونه است؟ برای مثال پوشش تلویزیونی ممکن است تنها عقاید موجود را تقویت کند یا برعکس آنچه گفته می‌شود سبب جذب حمایت توده‌ها به نیروهای خودی شود چرا که اغلب برنامه‌های خبری حس وطن‌پرستی و دفاع از نیروهای خودی را در مردم تقویت می‌کنند. علاوه بر اینها احساسات شدید و ریشه‌دار ضدجنگ حتی پیش از پیدایش تلویزیون یا هر رسانه‌ی دیگری در مردم آمریکا دیده می‌شد و با وجود آن که این جنگ اولین «جنگ تلویزیونی شده» به شمار می‌رفت، اولین جنگ منفور در آمریکا نبود. از دیدگاه این نظریه‌پردازان (در توضیح شکست آمریکا)، عوامل دیگر بسیار مهم‌تر از رسانه عمل کردند. اما نقش رسانه در طول زمان تحول یافت، گزارش‌های تلویزیونی از هجوم ویت‌کنگ‌ها در روز عید تت در 1968، یعنی زمانی که به نظر می‌رسید نیروهای کمونیست دستاوردهای زیادی داشته‌اند (اگرچه بعدها گفته شد که این دستاوردها بیشتر در حوزه‌های روان‌شناسی بوده است تا نظامی)، توانست تناقض و تضاد بین مثبت‌گرایی سیاسی و نوع نظامی آن را به نمایش بگذارد.
افشاگری‌های رسانه‌ای بعدی در ایالات متحده، مؤید تأثیر رسانه‌های خبری بود. برای مثال قتل عام 200 شهروند مای ـ لی (My Lai) (در 1968) به دست سربازان آمریکایی زمانی اثر خود را به اوج رساند که افکار عمومی مردم آمریکا آمادگی پذیرش آن را یافته بود. در اوایل دهه 70 مخالفت رسانه‌ای آشکارتر شده بود. تا زمانی که نیویورک تایمز برای محکوم کردن حکومت، نشریات پنتاگون را در نگارش تاریخ یا روزشمار جنگ مورد حمایت قرار داد، ریچارد نیکسون و کابینه‌اش هنوز از مخالفت‌های ابراز شده با جنگ آگاهی کامل نداشتند و در این هنگام رسانه‌ها یکی از عوامل مهم برانگیختن مخالفت و ضدیت با جنگ به شمار می‌رفتند. در این مقطع رسانه‌ها با موضع‌گیری در قبال جنگ ویتنام به عنوان مسأله‌ای پایان یافته، سیاست خارجی زیر سؤال رفته را از نظرها خارج کردند و در حقیقت مخالفت با جنگ را تا آخر ادامه ندادند و به این ترتیب با ایجاد تغییر در مسیر خود به جای مخالفت با جنگ به دفاع از حکومت پرداختند.
هلین (Hellin) می‌گوید: «محدودیت‌هایی که در ایدئولوژی‌ برای دست‌اندرکاران جراید و مطبوعات وجود داشت آنان را به نظریات «واشنگتن» وابسته می‌کرد». به این ترتیب سؤالات اساسی مطرح در مورد جنگ از نظرها ناپدید شد، سؤالاتی از قبیل دخالت آمریکا در ویتنام و نتیجه‌ی این جنگ برای مردم هند و چین. در عین حال رسانه‌ها با احتیاط و در محدوده‌‌ی مجاز، به ساز مخالف خود نیز ادامه می‌دادند.
بحث‌های مربوط به نقش تلویزیون در جنگ ویتنام که در توجه به پیوستگی بین عقاید و افکار عمومی با رسانه اهمیت بسیار دارد ما را از مسایل عمده‌ای که حکومت‌های متوالی آمریکا در ادامه‌ی جنگ با آن دست و پنجه نرم می‌کردند مطلع می‌سازد.
رسانه‌ها کار خود را به درستی انجام می‌دادند اما از آنجا که هیچ دلیل منفرد یا توضیح واحدی در مورد نتیجه‌ی جنگ نمی‌تواند رضایتبخش باشد به طور قطع مسوول شمردن رسانه‌ای مانند تلویزیون نیز نمی‌تواند کافی باشد. درست است که رسانه‌ها به عنوان کانال‌های ارتباطی در راه شکل‌گیری و رشد جنبش‌های ضدجنگ تلاش کرده‌اند اما این «آنها نبودند که جنگ را باختند».

رسانه و برخوردهای محدود سال‌های 1980
بحث‌های فاضلانه پیرامون نقش رسانه‌ها در شکست آمریکا از ویتنام کوچک‌ترین تأثیری بر رهبران نظامی یا سیاسی آمریکا نداشت. این فضلا به گونه‌ای برخورد می‌کردند که گویی رسانه‌ها «جنگ را باخته‌اند».
یکی از نتایج درگیری آمریکا در آسیای جنوب شرقی (اواخر دهه‌ 60 و اوایل دهه 70) تمایل به اجتناب از درگیری وسیع نظامی در خارج از کشور و در غیر این صورت، کوتاه کردن مدت آن و کنترل رسانه‌ها در ارایه گزارش‌های خبری بود تا به این ترتیب افکار عمومی داخل کشور وقت کافی برای سردرآوردن از جزئیات جنگ و در نتیجه پس کشیدن حمایت خود از سیاست‌های خارجی آمریکا را نداشته باشند.
یکی دیگر از مسایل اساسی در برخوردهای پس از جنگ ویتنام، میزان کنترل رسمی اعمال شده بر روزنامه‌نگاران بود. در جنگ ویتنام هیچ نمونه‌ای از سانسور رسمی وجود نداشت. تعداد بسیاری از خبرنگاران به ویتنام رفته بودند و کنترل نظامی شدیدی اعمال نمی‌شد (در حالی که عملاً به حکم ضرورت، برای ارتباطات و حمل و نقل به ارتش وابسته بودند). در جنگ‌های محدود سال‌های 80 حکومت آزادی‌های رسانه‌ای را محدود کرد.
انگلستان از تجارب جنگ ویتنام در جنگ فالکلند (Falkland) با آرژانتین استفاده کرد (1982). این اولین تجربه‌ی جنگی بریتانیا زیر نظر چشمان تیزبین رسانه‌های پیشرفته بود. دور بودن منطقه جنگی در آتلانتیک جنوبی، مدیریت رسانه‌ای را تسهیل کرد. کشتی‌های نیروی دریایی محدود بود و این حکومت و رهبران ارتش بودند که می‌توانستند تصمیم بگیرند چه سازمان‌هایی از طریق نماینده‌ی خبری خود در جنگ حضور داشته باشند و اخبار دست اول را مخابره کنند. وابسته‌های غیرانگلیسی تقریباً همه حذف شده بودند و ارسال خبر و گزارش از منطقه‌ی جنگی تحت کنترل قرار داشت، نمایندگان خبری نیز ناچار بودند به نیروی دریایی اعتماد کرده، خبرها را از طریق آنان مخابره کنند. گزارش‌ها با تأخیر و پس از سانسور مخابره می‌شد.
جنگ فالکلند تضادهای موجود را آشکار ساخت. تضاد بین حق مردم برای دانستن حقایق و نیاز ارتش و حکومت برای مخفی نگاه داشتن اطلاعات و حفظ امنیت ملی. حکومت و ارتش انگلستان سیاست خبری مبتنی بر «فریب»، ارایه اخبار غلط (Misinformation) و بی‌خبر گذاشتن (Disinformation) را اعمال کرد.
مدیریت رسانه‌های انگلیسی در جریان جنگ فالکلند مدلی برای رسانه نظامی آمریکا ابداع کرد که آن را به جنگ‌های محدود دیگر متصل می‌کرد. در سال 1983 که نیروهای آمریکایی در یک عملیات غافلگیرکننده کماندویی برای نجات آمریکایی‌ها به گرانادا رفتند (که از قرار معلوم نیروهای خودی کوبا از حمله به آنها جلوگیری کردند)، وزیر دفاع آمریکا از همان ابتدا از پذیرفتن روزنامه‌نگاران ممانعت ورزید. پس از وقوع این حادثه گزارش رسانه‌ها به شکل وسیع و به طور رسمی بر آزادسازی و افشای اطلاعات متمرکز شد و به درخواست رئیس ستاد ارتش آمریکا ژنرال وسی‌جی‌آر (Vessy Jr)، کمیسیونی تشکیل شد که در آن پیشنهاد شد افراد زیادی به ارتش آمریکا ملحق شوند تا در هر عملیاتی که در آینده رخ می‌دهد مورد استفاده قرار بگیرند. گزارش کمیسیون سایدل (Sidle) طرح مطالب عمومی را در کنار برنامه عملیاتی جنگ تهیه کرد. این کمیسیون پیشنهاد کرد رسانه از خط‌مشی‌های ارتش که رویکردی داوطلبانه دارد، پیروی و متابعت کند و نیروهای ارتش (نظامی) کمک کنند که این برنامه‌ها با عملیات جنگی همپوشانی و مطابقت داشته باشد.
در یکی دیگر از عملیات جنگی محدود آمریکا در سال 1989 در پاناما (که بر ضد ژنرال نوریه‌گا (Noriga) طراحی شده بود)، همانند جنگ آمریکا با کوبا از همان ابتدا جلوی فعالیت رسانه‌ها گرفته شد و فقط یک بار اجازه نزدیک شدن به موضوع جنگ به روزنامه‌نگاران داده شد. آنها در زمینه‌ی انتقال و پخش خبر به ارتش آمریکا متکی بودند و گزارش‌هایشان توسط ارتش آمریکا سانسور می‌شد. در طول جنگ در گرانادا از یک سیستم ائتلافی (اشتراکی) استفاده می‌شد. در این سیستم گزارشگران، فعالیت یگان‌های نظامی را نشان می‌دادند و در ازای این کار، با نگهبانان نظامی همراه می‌شدند. گزارشگرانی که جزو این سیستم نبودند حتی نمی‌توانستند به مسایل جنبی و فرعی جنگ که پیرامون آنان اتفاق می‌افتاد نزدیک شوند.
تاریخ‌نگاران رسانه‌ای، بیش از پیش تجربه‌های مربوط به گرانادا و پاناما را به عنوان مراحلی از فرایند مدیریت مقرراتی و بی‌روح ارتش درک کردند. آنان ـ نیروهای تقویت شده ـ را که مدلی از عملیات نظامی ویتنام بودند مد نظر قرار دادند: این نیروها، از پا درآوردن و تضعیف نیروهای دشمن، انجام سریع عملیات، بر جا گذاشتن تلفات در حداقل زمان و بالاخره تلاش برای کنترل موقعیت عمومی را سرلوحه‌ی خود قرار داده بودند.
مدل ارتباطی رسانه ـ ارتش، در جنگ‌های محدود و مرزبندی شده دهه 80 مبتنی بر دیدگاه‌های سنتی بود و از تجربه‌ی جنگ ویتنام که وابسته به قدرت رسانه در طول جنگ بود، ناشی می‌شد. این مدل، در واقع به مدلی برای محدودیت بیشتر مدیریت رسانه تبدیل شده بود.

مدیریت رسانه در جنگ خلیج فارس
در جنگ خلیج فارس که در سال 1991 آغاز شد، ارتش آمریکا از تجربه‌ی جنگ ویتنام و تجربه‌های بعدی مدیریت رسانه در گرانادا و پاناما بهره برد. جنگ خلیج فارس نمونه‌ی چشمگیرتری از محدودیت‌هایی را که ارتش برای رسانه ایجاد می‌کرد ارایه داد.
پس از تجاوز نظامی عراق به کویت در سال 1990 و تلاش‌های ناموفق سازمان ملل که تحریم اقتصادی و تجاری را موجب می‌شد، ائتلاف رهبران آمریکا عملیات تهاجمی بر ضد عراق را در 24 فوریه 1991 آغاز کردند. نتیجه‌ی این حمله نظامی که 24 روز به طول انجامید، شکست عراق و آزادسازی کویت در مدت زمانی کوتاه بود هر چند که صدام حسین همچنان بر اریکه‌ی قدرت در عراق باقی ماند.
نقش رسانه‌ها در جنگ خلیج فارس تا حد زیادی تعیین شده و برخاسته از افکار و نقشه‌های دولت آمریکا بود. آمریکا با این جنگ کوتاه مدت، پرخشونت و پیروز، در واقع تجربه‌های جنگ ویتنام را پشت سر گذاشت، تا آنجا که جورج بوش اظهار داشت: «ما به طور قطع و یقین به سندرم ویتنام لگد زده‌ایم (این تجربه‌ی تلخ را از خود دور کرده‌ایم)». جنگ خلیج فارس جانشین تمام جنگ‌هایی شد که آمریکا در آسیای جنوب شرقی نتوانست در آنها پیروز شود. آمریکا به این پیروزی احتیاج داشت، پیروزی‌ای که به اشتباهات فرضی جنگ ویتنام اجازه بازگشت نداد. تلویزیون ناچار بود که از آغاز جنگ در خدمت علایق دولت و ارتش آمریکا باشد.
تغییرات فناورانه (همزمان‌سازی وقوع یک رویداد و گزارش آن در پخش تلویزیون)، پیدایش سرویس خبری 24 ساعته تلویزیون جهانی و شبکه‌ی خبری کابلی (CNN) از جنگ خلیج فارس یک حادثه رسانه‌ای در مقیاسی وسیع و با پوششی تقریباً گسترده و سریع ساخت. رهبران آمریکا، عراق و دیگر کشورها از طریق CNN، از طریق روش‌های سنتی و با استفاده از سفارتخانه‌ها و وزرا پیام خود را به دیگر کشورها و رهبران دیگر ارسال می‌کردند. پوشش تلویزیونی جنگ بسیار وسیع بود اما به علت مدیریت نظامی رسانه، هنوز تحلیل‌گران گزارش‌های این جنگ را یکی از بدترین گزارش‌ها مطرح می‌کنند. وسعت و عمق این دیدگاه، پیش‌بینی روزنامه‌نگاران و سازمان‌های رسانه‌ای را به جای واقعیت بازتاب می‌داد. در بعضی از زمینه‌ها چنین استدلال می‌شود که جنگ خلیج فارس به طور جامع شایعه‌پراکنی بیشتری از جنگ‌های دیگر داشت (خبرنگاران چند مرکز تلویزیونی از جمله CNN، BBC و ITN نسبت به نظم رسانه‌های غربی در پخش اخبار مربوط به عراق بی‌اعتنایی کردند و گزارش‌های زنده‌ای را تحت عنوان «از سوی دیگر» به نمایش درآوردند که نتایج بمباران نیروهای متفق در عراق را نشان می‌داد).
اما تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران نیز در مسیر خود با موانع زیادی مواجه بودند. سیستم ائتلافی که پیش از این در جنگ گرانادا استفاده شد، بار دیگر به عنوان ابزاری برای محدود کردن رسانه و تحلیل آن مورد توجه قرار گرفت و ارتش خط‌مشی‌های ویژه‌ای بر گزارش و اخبار آن (رسانه) تحمیل کرد. روزنامه‌نگاران اجازه‌ی ورود به مناطق جنگی را جز در قسمتی تعیین شده که در آن هم نمی‌توانستند آزادانه شرکت کنند، نداشتند. دسترسی گزارشگران خارج از سیستم ائتلافی به خط مقدم مناطق جنگی ممنوع شده بود، نگهبانان نظامی از روزنامه‌نگاران محافظت می‌کردند و تمام خبرها توسط نیروهای امنیتی کنترل می‌شد. مقررات وزارت دفاع آمریکا، انتشار یا پخش اطلاعات ویژه‌ای همچون تعداد افراد، هواپیماها، تجهیزات و تسلیحات جنگی، طرح‌های آینده، عملیات، مواضع نیروها و تاکتیک‌های به کار گرفته شده را ممنوع کرده بود. به علاوه خبرهای نظامی زیر نظر مقامات برای خبرنگاران تهیه می‌شد و اندازه‌های مشخصی برای فیلمبرداری از جنگ هوای آمریکا تعیین شده بود که مسوولان پخش تلویزیون ملزم به رعایت آن بودند.
چنین محدودیت‌هایی، پوشش رسانه‌ای پالایش شده از یک جنگ منصفانه را تصویر می‌کرد. این جنگ تلفات کمی داشت (که یقیناً هیچ یک از جبهه‌ی خودی ـ ارتش آمریکا ـ نبودند!). همچنین تأکید قاطعانه‌ای در مورد نیروهای هوایی نسبت به نیروی زمینی ارتش وجود داشت.
قسمت عمده‌ی پوشش تلویزیونی، مصاحبه‌ها و گزارشگرانی که مشغول ضبط گزارش تصویری بودند، تصاویر ضبط شده، تصاویر زنده و نقشه‌ها را شامل می‌شد. مصاحبه‌های مطبوعاتی نظامی غالباً یکی از حوادث مهم جنگ خلیج فارس را به تصویر می‌کشاندند.
پوشش تلویزیونی غالب در جنگ خلیج فارس، تبلیغ برای یک جنگ سیاسی قابل قبول بود. گزارش نیروهای متفقین به خبیث جلوه دادن چهره‌ی صدام حسین گرایش داشت و تحلیل‌هایی تقریباً جدی برای درازمدت بودن جنگ ارایه می‌شد. از طرفی دولت عراق نیز سعی داشت با دستکاری رسانه‌ها آینده‌ی جنگ را به نفع صدام حسین جلوه دهد. سطح تحلیل‌هایی که نتایج جنگ را مخاطره‌آمیز نشان می‌داد پایین و منابع اطلاعاتی آنها محدود بود. روزنامه‌نگاران سیستم ائتلافی، نیروهای متفق درگیر جنگ را نه تنها یادآور طرز برخوردها، اعمال و حالات سربازان جنگ ویتنام نمی‌دانستند بلکه آنان را «جنگجویان هتلی» (Hotel Warriors) معرفی می‌کردند، به این معنی که صحنه‌ی جنگ را بیشتر شبیه اتاق‌های هتل می‌دیدند. این اطلاعات متکی بر اخبار خلاصه و پخش شده از تلویزیون، گزارش نیروهای متفق و شبکه‌ی CNN بود که به جای اطلاعات دست اول و تجربه‌های اصلی جنگ زمینی و هوایی پخش می‌شد.
در هر حال هنگامی که فناوری‌های پیشرفته تا حد امکان گزارش‌های بی‌واسطه و وسیعی از مناطق جنگی خاورمیانه به مخاطبان جهانی عرضه می‌کنند و هنگامی که شبکه‌ی CNN با ایجاد یک کانال عمومی به شکلی سنتی و گسترده به معرفی سیاست جهان ناشناخته می‌پردازد، پوشش رسانه‌ای مربوط به جنگ 1991، با فعالیت‌های سیاسی، محدود و مسدود می‌شود. استدلال تاریخ‌نگاران در مورد این جنگ و جنگ‌های اخیر دیگر آن است که از تلویزیون به عنوان یک رسانه به جای آن که بر اساس ارزش‌ها قضاوت کند، به طور طبیعی از بازتاب و تفسیر و ترجمان جنگ جلوگیری به عمل آورد.
اغلب اسناد مربوط به رسانه‌ و جنگ خلیج فارس، گرایش به عملکرد مستقل و آزاد رسانه‌ی معاصر را نشان می‌دهند. بلندپایگان سیاسی چگونگی پوشش رسانه‌های آمریکایی در هنگام جنگ را مورد انتقاد قرار می‌دهند. دیدگاه‌های متعدد و در عین حال مشترکی وجود دارد که بر اساس آن دولت‌ها و ارتش اهمیت افکار عمومی را در جریان جنگ خلیج فارس درک کردند و بر این اساس، خط‌مشی‌ها و سیاست‌هایی را که به محدودسازی، کنترل و مهار رسانه‌ و حمایت و پشتیبانی عمومی از آن می‌انجامید توسعه دادند.
مروری بر ارتباط بین رسانه و دولت در جریان جنگ‌های قرن بیستم یادآور این نکته است که رسانه در بیشتر موارد با دولت‌ها همکاری داشته و از ضوابطی مانند سانسور پیروی کرده است. همچنین عهده‌دار حفظ منافع ملی در هنگام جنگ بوده و در این زمینه به عنوان سامان‌بخش امور در حقیقت عملکردی داشته که ضروری نبوده است. طبق این چشم‌انداز، حالت خصمانه‌ی بعضی از رسانه‌ها در جریان دهه‌های 60 و 70 جنبه انحرافی و نابه‌هنجاری داشته است.

رسانه‌ی جهانی پس از دوران جنگ سرد
بحث پیرامون مفهوم سیاسی رسانه در جریان جنگ ویتنام، پوشش رسانه‌ای و تغییر در افکار عمومی بحثی است که در هر حال اهمیت و ارزش عملی یافته است. گرچه منتقدان دیدگاه ارتودوکس معتقدند که در حقیقت تلویزیون ـ شکست خورده‌ی جنگ ـ حالت مجاب‌کننده و متقاعدکننده‌ای را در دهه‌ی 80 گسترش داده است و در جنگ‌ها و سپس «پیدایش قدرت‌ها» به همان میزان دقیق عمل کرده است، گویی رسانه‌ در واقع نقش متقاعدکننده داشته است. هنگامی که ارتش آمریکا سیاست‌های مدیریت رسانه‌ای را در جریان جنگ تهاجمی خلیج فارس (در ژانویه 1991) به اجرا درآورد اهداف و آموزه‌هایی را منعکس کرد که براساس دیدگاه ارتودوکس در زمینه‌ی نقش رسانه در جنگ ویتنام بود: رسانه‌ها نباید از آزادی ویتنام لذت ببرند؛ آنها (رسانه‌ها) نباید بار دیگر موقعیتی به دست آورند که افکار عمومی را نسبت به سیاست‌های خارجی آمریکا در زمان جنگ تغییر دهند.
سال‌ها پس از جنگ سرد، پیشرفت‌های فناورانه و سیاسی، مدیریت رسانه را بیش از پیش دشوار ساخت. گسترش پخش ماهواره‌ای، توسعه‌ی تلویزیون کابلی و پخش مستقیم، پخش 24 ساعته، پیدایش یک شبکه‌ی خبری جهانی مانند CNN و رشد سریع اینترنت، تقریباً در تمام دنیا امکاناتی را در سطح شبکه جهانی ایجاد کرد. تأکید بر تأثیرات جهانی رسانه‌ها که بخشی از گرایش‌های مشترک فراملی در سطح وسیع به شمار می‌رود و توانایی پخش در مرزهای ملی، مشکلات دولت ـ ملت‌ها را در زمینه کنترل شبکه خبری و اطلاعات مربوط به آنها در هنگام جنگ بیشتر مورد تأکید و توجه قرار داد.
دیدگاه ارتودوکس در زمینه‌ی قدرت تلویزیون در دهه 1960، در راستای دیدگاهی بود که در سال 1990 تحت عنوان «کارگزاران CNN» (CNN Factors) در هنگام بحران‌های جهانی مطرح شده بود. CNN به منبع اصلی شبکه‌ی خبری جهانی در جنگ خلیج فارس تبدیل شده بود و «کارگزاران آن» به قدرت رسانه به ویژه پخش تلویزیون جهانی در مرزهای ملی با تأثیر بر افکار عمومی تأکید داشتند. این قضیه این گونه استدلال شد که بحران‌های معین جهانی ناشی از رسانه‌های جهانی و واکنش‌هایی بود که نحوه‌ی پوشش این رسانه‌ها در جوامع مدنی ایجاد می‌کرد. در جریان جنگ خلیج فارس، تلویزیون از یک رسانه‌ی مهار شده به نمایشگر قربانی‌های خشونت تبدیل شد (مانند بحران آوارگی کردها در سال 1991). یکی از شدیدترین تأثیرات CNN، کاهش سیاست کنترل رسانه و افکار عمومی رسمی دولت بود که از سوی بازیگران اصلی سیاستگذاری خارجی اعمال می‌شد.
تصویرهای گسترده‌ی رسانه‌ از قحطی و غارت می‌توانست حمایت عمومی از تلاش‌های انسان‌دوستانه‌ی چندملیتی را که از سوی آژانس‌های سازمان ملل هماهنگ می‌شد به نمایش بگذارد، همچنان که تصاویر از تأثیر جنگ داخلی می‌توانست تقاضای عمومی را برای عملیات صلح‌آمیز در قسمت‌هایی از جهان که ذره‌ای گرایش استراتژیک به صلح داشتند، افزایش دهد. به نظر می‌رسید که عوامل مختلفی تأثیرگذاری CNN را نشان می‌داد: پیشنهاد یک رابطه علی بین تصویرهای رسانه جهانی از بحران و علل بین‌المللی، اعزام سربازان آمریکایی و پس از آن سربازان سازمان ملل در جهت تلاش‌های حمایتی و انسان‌دوستانه در سومالی (بین سال‌های 1991 و 1995)، عملیات صلح‌آمیز پس از جنگ‌های داخلی در یوگسلاوی سابق (بین سال‌های 1991 و 1995)، مداخله‌ی آمریکا و پس از آن سازمان ملل در هائیتی (در سال 1994) به منظور بازگرداندن دولت منتخب «پرزیدنت جین برتراند آریستاید» مداخله‌ی بین‌المللی در رواندا (در سال‌های 94 ـ 1993) پس از مبارزه‌های نژادی، قتل عام توده‌ها و بحران‌های مربوط به آوارگان و مداخله ناتو در کوزوو و صربستان (در سال 1994) در جنگ دیگری در بالکان.
در این دوره روابط بین رسانه و ارتش به دلیل جایگاه پراهمیت «عملیات روان‌شناختی» پیچیده بود. به‌کارگیری اطلاعات مشخص در دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی کمک بزرگی به شمار می‌رفت. طبق دیدگاه فیلیپ ام .تیلور (Philip M. Taylor) اطلاعات جنگی و عملیات روان‌شناختی و استفاده از فناوری‌های ارتباطی، به ارتش و عملیات جنگی کمک کرد تا مهم‌ترین دیدگاه‌های سنتی نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک را ایجاد کنند. اینها مهم‌ترین ابزار سیاسی هستند که از سوی گروه‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و دیگر دولت ـ ملت‌ها برای تأثیرگذاری بر رفتار و نگرش مردم پیش از جنگ و در طول آن مورد استفاده قرار می‌گیرند.
در طول بحران‌های پس از 11 سپتامبر 2001 ثابت شده بود که نقش جهانی رسانه با تأثیرگذاری فوق‌العاده همراه است. قدرت رسانه در حمایت از تأثیرات میهن‌پرستانه و ارزش‌های ناسیونالیستی برابر با هزینه‌ی تأمین اطلاعات وسیعی است که در این مدت به صورتی آشکار مطرح شده بود. تصاویر جذاب از حملات تروریستی به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی و پنتاگون با سرعت بسیاری بین مخاطبان جهانی منتشر شد. در همان حال که رهبران آمریکایی از نظریه ـ جنگ در برابر ترور (war against – terror) پیروی می‌کردند، مردی مسوولیت هدایت و اداره‌ی حملات را بر عهده گرفت. اُسامه بن لادن و شبکه القاعده که در افغانستان استقرار داشتند. رسانه جدید و سنتی مواضع جهانی را نسبت به جنگ با گستردگی و فوریت آشکار کرد.
در ماه‌های پس از حملات 11 سپتامبر، عمده‌ی رسانه‌های آمریکایی مشارکت وسیعی با دولت داشتند که نشان‌دهنده وفاق گرایش‌های ملی و موافقت با ارزش‌های آمریکا همچون گذشته بود. رسانه‌ها، تجاوز و تعدی آمریکائیان و مداخله ارتش این کشور در افغانستان را موجه نشان دادند. رهبری و اداره‌ی شبکه‌های تلویزیونی موافق با مدیریت مورد درخواست بوش بود که به موجب آن پخش زنده‌ی سخنرانی اسامه بن لادن که بر کمک به دشمن و انتشار تبلیغات متمرکز بود متوقف شد. همچنان که براساس این شیوه دستیابی رسانه به عملیات نظامی نیز محدود شده بود.
صنعت هالیوود و شبکه‌های تجاری، خودسانسوری، تبلیغات، تهیه برنامه‌های آزاد تجاری و دست کشیدن از مضامین تروریستی (مانند فیلم‌هایی با درونمایه تروریستی) را پذیرفتند.
در طول جنگ، انتظارات ضد و نقیض از رسانه‌ها بسیار آشکار بود. از سوی دیگر، رسانه‌ها به دلیل ایجاد آشفتگی در حس میهن‌پرستی علی‌رغم التزامات سنتی، بی‌طرفی و تمکین بیش از حد نسبت به مدیریت بوش و تلاش در ارایه سخنرانی‌ها و اطلاعات آزاد مورد انتقاد قرار گرفتند و به عبارت دیگر، به رفتار غیرمسوولانه و خائنانه متهم شدند.
در این زمینه، جنبه‌های دیگری از پوشش‌های رسانه‌ای نیز قابل توجه بود: اهمیت رسانه‌های غیرغربی به ویژه رسانه‌های قطر، پخش 24 ساعته شبکه خبری ماهواره، شبکه الجزیره، پخش گسترده‌ی رسانه‌های عربی و چشم‌اندازهای مختلف آنها نسبت به CNN. بازتاب رسانه‌های غربی نسبت به شبکه‌ی الجزیره دارای تناقضاتی بود. رسانه‌های غربی، اخبار (شبکه الجزیره) و تصاویر مربوط به بخشی از مناطق جنگی را به تصویر کشاندند اما در عین حال اعتبار خبرهای پان عربیسم را زیر سؤال بردند. واکنش‌های آمریکا نسبت به شبکه الجزیره، تنش‌ها و کشمکش‌های بنیادی‌ای را در دیدگاه‌های مطرح درباره مسوولیت‌های رسانه‌ای موجب شد. هنگامی که نمایندگان آمریکا از کمک‌های الجزیره به تروریسم به امیر قطر شکایت کردند، وی با لحن کنایه‌آمیزی به آنان یادآور شد که نشر آزاد ضرورت جوامع دموکراتیک است. همچنین گزارش‌هایی وجود داشت که نشان می‌داد مراکز تلویزیونی الجزیره در کابل هدف بمباران نیروهای آمریکایی قرار گرفته‌اند (هر چند ارتش آمریکا آن را تکذیب کرد). در صورت تأیید چنین گزارش‌هایی زمینه‌ای فراهم خواهد شد که به طور کلی جریان جهانی اطلاعات مورد تکذیب قرار خواهد گرفت.
عنصر مهم دیگری ـ که در جنگ‌های دهه 1990 نیز وجود داشت اما در سال 2001 به دلیل گستردگی رسانه‌ها به شکل مبالغه‌آمیزی مورد توجه قرار گرفت ـ استفاده از اینترنت بود که در کمتر از یک ساعت پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، ترافیک سنگینی در سایت‌های خبری ایجاد شده بود. اینترنت نقش بسیار حیاتی و مهمی در تهیه اطلاعات، انتقال پیام‌ها و به اشتراک گذاشتن تجربه‌های این تراژدی بازی کرد. شرکت‌های بزرگ نیویورک که به طور مستقیم تحت تأثیر قرار گرفتند، با هجوم وب سایت‌های ثبت شده، به حفظ کارمندان، خانواده‌ها و مشتریان مبادرت ورزیدند. سایت‌های خبری به صفحات وب با گرافیک‌های خاص و تصاویر چندرسانه‌ای تبدیل شدند و حتی گزارش شده بود که تروریست‌ها پیش از حملات 11 سپتامبر نیز از اینترنت و به خصوص پست الکترونیکی استفاده کرده بودند. بر این اساس، مجلس سنای آمریکا قوانینی تصویب کرد که براساس آن آژانس‌های جاسوسی از قدرت نظارت وسیع بر کاربران رایانه‌ای برخوردار باشند و اطلاعات به دست آمده از این نظارت را به دوایر دولتی تسلیم کنند.
بنابراین نقش رسانه‌های معاصر چه در طول جنگ و چه در دوران صلح بسیار پیچیده است و با خط‌مشی‌های سیاستگذاران، افکار عمومی و رهایی رسانه از مشکلات ارتباط دارد.
وارن . پی . استروبل (Warren P. Strobel) پس از مطالعات خود درباره رسانه در زمان صلح چنین می‌نویسد: «تأثیرات رسانه‌های خبری تقریباً به طور یکنواخت به شروطی که صاحب‌منصبان (یا کارگزاران سیاسی) ایجاد می‌کنند، می‌پردازند … وقتی تصمیم گرفته می‌شود که نیروهای نظامی آمریکا به مناطق پرخطر اعزام شوند و یا عقب‌نشینی کنند، مقامات سیاسی، آنها را از طریق ماهواره‌های پرتابل، رایانه‌های کوچک (دستی)، ویدئو‌های خانگی و نظایر آن نگاه می‌کنند. منبع مؤثقی خبر می‌دهد که آنها مجموعه عواملی را که در اختیار دارند، می‌آزمایند؛ احتمال مداخله، منافع احتمالی از مأموریت تعریف شده، ایجاد مخاطراتی برای کشور، شدت حمایت‌های پارلمانی و حاکمیت افکار عمومی تا آنجا که به افکار عمومی مربوط می‌شود؛ آنها ارزیابی از ارزش‌های واقعی و مأموریت و رسالت ارتش را در مقابل گرایش‌های درک شده در آمریکا ادامه می‌دهند. اگر این ارزش‌ها ـ به ویژه تلفات نیروهای آمریکایی، در تلویزیون به نمایش گذاشته شود ـ ممکن است اثر موقت بر جای بگذارد که در انتها به کاهش حمایت عمومی می‌انجامد. اما تلویزیون تأثیر کمی بر مجموعه‌ای از ارزش‌ها و گرایش‌های عمومی و اساسی دارد».
واکنش‌های ناشی از وقایع 11 سپتامبر 2001 نشان می‌دهد که نه تنها دولت و ارتش بلکه افکار عمومی رسانه‌هایی را که به حس میهن‌پرستی و گرایش‌های ملی واکنش نشان می‌دهند به رسانه‌هایی که تنها ارزش‌های ژورنالیستی سنتی را رعایت می‌کنند ترجیح می‌دهند. در شرایطی که فناوری‌های جدید ارتباطی، مشکلاتی را در جهت سانسور یا جلوگیری از انتقال محتوای مطالب ایجاد کرده است ممکن است فشارهایی بر عقاید عامه وارد شود که نتیجه‌ای مشابه به دست دهد.

منبع:
Grman Lyn & Mclean, David, Media and Society in the twentieth century: a historical introduction, “Media, war, and international relation”, USA: Black well Publishing 2003, p.p 170 – 184.

 

منبع: فصلنامه پژوهش و سنجش / 1382 / سال دهم، شماره 34، تابستان
نویسنده : دیوید مک لین
مترجم : رویا غندالی
مترجم : عالیه شکربیگی
نویسنده : لین گرمن

مخمصه هویت

نیمه دوم قرن بیستم در واقع شاهد مرگ همه چیزهایی بود که فرهنگ آمریکایی نام داشتند.

جان گریر در مقاله مرگ فرهنگ برای آخرین شماره مجله یوتوپیا می‌نویس: ایده نژاد به مثابه منشاء هویت جمعی محصول بحرانهایی مربوط به سده‌های گذشته است و نمی‌توان آن را بدون در نظر گرفتن تاریخ ظهور و سقوط دولت – ملت مطالعه کرد. دولت – ملت احتمالاً متمایزترین نوآوری اجتماعی وستفالیا در 1648 تا دقیقاً دو قرن بعد که موج انقلابهای ملی سراسر اروپا را در اروپایی نوردید، پرسش بزرگ سیاستهای فرهنگی اروپایی بر تلاش دولت- ملت‌ها برای تعریف خود در مقابل گرایشهای محلی متمرکز بود. این گرایشهای محلی از یکسو ریشه در نظام کهن فئودالی داشتند و از سوی دیگر به جامعه فراملیتی مسیحیت وابسته بودند.

این‌ها مردمانی بودند که مانند اجدادشان، از یکسو خود را کورنیش، پویتوین یا وستفالیا می‌دانستند و از سوی دیگر اعضای جامعه جهانی مسیحیت؛ و در مقابل شکل‌گیری واقعیت اجتماعی نوینی که از آن‌ها می‌خواست خود را به مثابه انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی تصور کنند مقاومت می‌کردند.

این فرآیند به هیچ‌وجه سریع نبود و عاقبت وقتی موفق شد که برخی رویدادها و شرایط معین دیگر به یاری‌اش آمدند. شکلگیری دولت – ملت به مثابه منشاء هویت جمعی به کمرنگسازی عامدانه دسته‌بندی‌هایی نیاز داشت که جمعیت، فرهنگ، زبان یا نظام حکمرانی را در خیال افراد به صورت یک ماهیت واحد ملی تلفیق می‌کرد.

بر همین اساس نیمه دوم قرن بیستم در واقع شاهد مرگ همه چیزهایی بود که فرهنگ آمریکایی نام داشتند. اغلب مثالهایی که انسان‌شناسان از پدیده مرگ فرهنگ می‌آورند به مردمانی مربوط می‌شود که حین کارزار با شکست و گرسنگی وادار به ترک فرهنگ‌های سنتی‌شان شده‌اند. اما آنچه تجربه مدرن آمریکایی نشان می‌دهد این است که می‌توان با رفاه به مردم رشوه داد و به کمک تبلیغات وادارشان نمود که فرهنگشان را ترک کنند.

در یک جامعه شناور بر انرژی ارزان و فراوان، فرد به شکلی به‌مراتب راحت‌تر و ارزان‌تر می‌تواند فرهنگ خود را به شکل پیش‌ساخته از فروشگاه‌ها خریداری کند؛ این کار به‌مراتب راحت‌تر و ارزان‌تر از سرمایه‌گذاری زمان و انرژی برای خانواده و اجتماعی است که برای نگهداشت فرهنگ زیسته، به معنای واقعی کلمه، لازم است. به همین اهمیت، در جامعه‌ای که مد، هدایت‌شده توسط کارزارهای رسانه‌ای، جایگزین هر آنچه کمتر خریدنی است می‌شود، سیاه نمایی فرهنگ سنتی آمریکایی هم به بخش کوچکی از بازاریابی‌ها تبدیل می‌شود.

مرگ فرهنگ تجربه‌ای دردناک است و من فکر می‌کنم بخش بزرگی از خشم گوش‌خراش و خود دلسوزی‌های اشک‌باری که این روزها جامعه آمریکا را پر کرده است ریشه در عدم تمایل ما به رویارویی با این زخم دارد؛ زخمی که در تحلیل نهایی خود ایجاد کرده‌ایم. البته، همان‌طور که عصر انرژی ارزان به پایان خود نزدیک می‌شود، بیم آن دارم که زخم‌های بزرگ‌تری پیش روی ما باشد. ملتی که فرهنگ بومی خود را به نسخه‌ای بدلی و پلاستیکی فروخته باشد، چنانچه آن بدل را همچون حبابی که بین دستهای جمعی‌اش می‌ترکد از دست بدهد، خطر خسرانی دوگانه را به جان خریده است. به همین شکل، مردمی که نقش خود را به‌عنوان مصرف‌کنندگان منفعل فرهنگ، و نه زایندگان و منتشرکنندگان فعال آن، تعریف کرده باشند، آن روز که شریان‌های تأمین فرهنگ پیش‌ساخته آماده مصرف قطع شود٬ گزینه‌های اندکی پیش رویشان خواهند داشت.

همان‌طور که فرهنگ مصنوعی مورد مصرف ما فرومی‌پاشد، با مخمصه‌هایی روبه‌رو خواهیم شد که احتمالاً تأثیر شگرفی بر تخیل جمعی ما از هویتمان خواهند گذاشت. هم‌اکنون نیز در جامعه معاصر آمریکا شاهد این پدیده هستیم که مردم به هر منبعی که به ذهن خطور می‌کند مراجعه می‌کنند تا دستاویزی دائمی‌تر ازآنچه بازاریابان ارائه می‌دهند برای هویت گروهی خود بیابند.

مذهب اغلب این نقش دیرینه را به عهده گرفته است، اما فانتزی‌های نژادی، عادت‌های جنسی، نظریه‌های اجتماعی آخرالزمانی و تعداد بی‌شماری دست‌آویز دیگر نیز در این میان نقش بازی می‌کنند. درعین‌حال، یافتن آمریکایی‌هایی که سعی دارند از طریق شناسایی خود به‌عنوان اعضای یک فرهنگ دیگر درگذشته، حال یا مجاز، تعریف نوینی از خود ارائه دهند رو به افزایش است. اگرچه این موضوع هنوز یک پدیده حاشیه‌ای محسوب می‌شود، اما در مقایسه با 20 سال پیش به‌مراتب پررنگ‌تر شده و بیست سال دیگر نیز، همراه با آشکار شدن عصر صنعتی زدایی بر جریان‌های غالب اجتماعی تأثیر خواهند گذاشت؛ به شیوه‌هایی که امروز نمی‌توانیم آن‌ها را پیش‌بینی کنیم.

با انتخاب لینک کانال تلگرام در قسمت «صفحه اینترنتی مرتبط» به ما ملحق شوید.