مقاله

مقالات موضوع عملیات روانی را اینجا می‌توانید بخوانید!

جنگ دیجیتالی

اشاره

«شکست قطعی و انهدام دشمنان در زمانی سریع، حمایت از دوستان آمریکا با هر چهره‌ای که دارند، حمایت از دموکراسی ظاهری در مواقع ضروری، دوستی با اسرائیل و تثبیت آن در خاورمیانه، کنترل و حفظ منابع انرژی و نفت در درازمدت، توسل به نیروهای نظامی به رهبری واشنگتن، مقابله با تهدیدهای بالقوه و بالفعل جهان سوم علیه آمریکا و غرب، مهار اقتصادی و نظامی جهان سوم، گسترش جنگ‌ها به جهان کم‌توسعه و … روح نظم نوین جهانی مورد نظر آمریکا را تشکیل می‌دهد».

در عصر رسانه‌های جهانی و چندرسانه‌ای‌ها، رسانه‌هایی مورد توجه و حمایت قدرتمندان جهان قرار می‌گیرند که از نظم نوین جهانی حمایت کنند اما از آنجا که امکان انتخاب رسانه و پیام در عصر سوپرمارکت‌های رسانه‌ای فراهم شده، مخاطبان در انتخاب رسانه برای دستیابی به پیام مورد نظر خود از آزادی بیشتری برخوردارند.

مؤلف در مقاله‌ی حاضر می‌کوشد با نشان دادن گوشه‌ای از تلاش‌های مردم جهان برای مخالفت با جنگ و دستیابی به اطلاعات صحیح از یک سو اقدامات رسانه‌ها را برای ارسال اخبار جنگ عراق و آمریکا بر روی سایت‌های اینترنتی بازگو کند و از سوی دیگر به اقدامات طرفداران جنگ برای نابود ساختن این سایت‌ها بپردازد.

طرح مسأله «نظم نوین جهانی»، بحث پیرامون میزان تحقق و یا واقعی بودن آن و تأثیر چنین نظمی بر ساختار نظام‌ها و سیستم‌های مختلف بشری از جمله مباحثی است که اخیراً مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. این مسأله که در قلمرو علوم سیاسی و روابط بین‌الملل موضوع تازه‌ای است، در بین موضوعات تحقیقاتی کشور ما نیز هنوز جای خود را باز نکرده است.
طراحان نظم نوین جهانی، دوران پس از جنگ سرد را دوران استقرار قانون و حمایت از اصول مشترک در بین کشورها قلمداد می‌کنند. مقابله مشترک با متجاوز، توسعه و شکوفایی اقتصاد، خلع و کنترل تسلیحات و استقرار نظام توسط سازمان ملل متحد در راستای برنامه‌های نظم نوین مورد نظر ایالات متحده است.
عصر نوین پس از جنگ سرد (عصر جامعه اطلاعاتی) با سرنوشت‌ ملت‌ها به خصوص کشورهای جهان سوم گره خورده است و دگرگونی‌های این دوران که تأثیری مهم بر مسایل امنیتی ملل مختلف دارد، نقش آتی سیستم‌های اطلاعاتی را متحول خواهد کرد. حال بحث در این است که «آیا ملل جهان می‌توانند برای حفظ صلح و امنیت، متکی به «نظم نوین جهانی» باشند؟».
واقعیت این است که طراحان نظم نوین جهانی راه‌های جدیدی یافته‌اند که منافع خود آنان را بهتر از گذشته حفظ می‌کند اما منافع دیگر کشورها (جهان سوم و جنوب) را مانند گذشته نادیده می‌گیرند.
در «نظم نوین جهانی»، جنوب بیش از هر زمان دیگر در دستور کار صاحبان قدرت و عرصه تاخت و تاز و تجاوز فزاینده آنان خواهد بود. جهان سوم منهای توسعه نیافتگی که ویژگی عمومی کشورهای عضو آن است، دارای نیرو و هویتی واحد در نظام بین‌المللی نیست و این خلأیی است که شاید در آینده نیز مشکل بتوان آن را پر شده تصور کرد. جهان سومی‌ها از نظام تازه‌ای که قرار است به دست جهان اولی‌ها برایشان ساخته شود انتظار معجزه‌ای ندارند.
جورج بوش رهبر جریانی است که وظیفه عقب‌مانده نگه داشتن جهان سوم را بر عهده دارد. نظم نوین جهانی بوش چهره تحقق یافته طرحی است که برای نخستین بار در اوایل دهه 1970 توسط باشگاه رم، کمیسیون سه جانبه و شورای روابط خارجی نیویورک به طور علنی مطرح شد. طرحی که پایه‌های مالتوسی آن پایه و اساس تمدن را در کره زمین از بین خواهد برد.
روح این طرح که در چهارچوب منافع واشنگتن و غرب پایه‌ریزی شده است، با منافع هر چند ناچیز جهان سوم منافات دارد. شکست قطعی و انهدام دشمنان خود در زمانی سریع، حمایت از دوستان آمریکا با هر چهره‌ای که دارند و حمایت از دموکراسی ظاهری در مواقع ضروری، دوستی با اسرائیل و تثبیت آن در خاورمیانه، ضرورت کنترل و حفظ منابع انرژی و نفت در درازمدت، توسل به نیروهای نظامی به رهبری واشنگتن، مقابله با تهدیدهای بالفعل و بالقوه جهان سوم علیه آمریکا و غرب، مهار اقتصادی و نظامی جهان سوم، گسترش جنگ‌ها به جهان کم‌توسعه و «نقاط با اولویت» و حفاظت از آرامش مردم متمدن غرب، پرداخت هزینه جنگ‌ها توسط کشورهای درگیر که شامل کشورهای جهان کم‌توسعه «جنگ‌پذیر» و جهان صنعتی «نفع‌پذیر» است و خلاصه «صلح در خانه خودی ـ جنگ در خانه دیگری» روح نظم نوین جهانی مورد نظر آمریکا را تشکیل می‌دهد.
آیا طراحان این نظم که خود را کانون تعیین‌کننده مناسبات بین‌المللی می‌دانند شرایط تحقق برنامه عملی را که از آن دم می‌زنند، دارند؟ آیا دموکراسی، حقوق بشر، عدالت، شکوفایی اقتصادی جهان سوم، رشد و توسعه فناوری جهان و هزاران اصطلاح پرجاذبه که در راستای برنامه‌های آتی طراحان نظم نوین جهانی قرار دارد، واقعیت خارجی پیدا خواهد کرد؟ مسلم این است که آمریکا مقبولیت جهانی لازم را برای رسیدن به قدرت برتر و مسلط ندارد. حجم مشکلات اقتصادی، تورم، کسری بودجه، بی‌کاری، جنایات و فجایع اجتماعی و هزاران مسأله دیگر مانع یکه‌تازی مطلق واشنگتن در عرصه روابط بین‌الملل خواهد شد. نظم نوین مورد نظر آمریکا چیزی نیست جز اصطلاحی فریب‌دهنده که غارت چپاول منابع و ثروت کشورها را به دنبال خواهد داشت.
البته توقع حذف کلی استثمار در آستانه قرن بیستم و یکم رؤیایی بیش نیست. اکنون که عصر انفورماتیک به سرعت جای عصر صنعت را که یادگار رنسانس بود می‌گیرد، رنسانسی دیگر آغاز می‌شود و استثمار استعماری قرن نوزدهم و بیستم رو به افول می‌رود اما متأسفانه استثماری نو که همان «رجحان علمی» است همچنان ممالک پیشرفته را برتری می‌دهد و کشورهای توسعه‌نیافته را نیازمند می‌سازد. پس برای رفع نیاز خود چاره‌ای نداریم جز روی آوردن به علم و براندازی جهل و خرافه که در این راه باید به جان بکوشیم. سده‌های بیست و یک و بیست و دوم را باید پایان استعمارگرایی کلاسیک دانست، دنیای سوم فضای تنفسی سالم‌تری خواهد داشت هر چند که بدون جهشی برق‌آسا محکوم به زوال یا فرمان‌پذیری خواهد بود.

عصر جامعه اطلاعاتی
امروزه تحولات شگرفی در فناوری‌های مربوط به جمع‌آوری، تولید و توزیع اطلاعات رخ داده است. دیگر سخن گفتن از انفجار اطلاعات (Information Explosion)، انقلاب ارتباطی (Communication Revolution) و تأثیرات رسانه‌ها بر شکل‌گیری افکار عمومی جهانی (Global Public Opinion)، به ویژه پس از توسعه فن‌آوری‌های عظیم ارتباطی و در نهایت پیدایش عصر جامعه اطلاعاتی (Information Society) عادی به نظر می‌رسد. شبکه‌های رایانه‌ای، ماهواره‌ها، خبرگزاری‌ها و ایستگاه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی، بسیاری از مفروضات و اصول پیشین را در ساختار روابط و حقوق بین‌الملل به چالش طلبیده‌اند.
برخی از این ویژگی‌های اساسی تحولات بنیادین حاصل از رسانه‌های جدید را می‌توان این گونه تقسیم‌بندی کرد:
1ـ رسانه‌های جدید امکان دسترسی به اطلاعات را برای شهروندان، سیاستمداران و دیوانسالاران افزایش داده‌اند.
2ـ رسانه‌های جدید جمع‌آوری، انباشت و توزیع اطلاعات را سرعت بخشیده و محدودیت‌های زمانی و مکانی را از بین برده‌اند.
3ـ رسانه‌های جدید به دریافت‌کنندگان اطلاعات امکان داده‌اند تا کنترل بیشری روی آن داشته باشند.
4ـ رسانه‌های جدید امکان قبض و بسط اطلاعات را برای فرستنده فراهم کرده‌اند.
5ـ رسانه‌های جدید امکان تعامل میان فرستنده و گیرنده اطلاعات را فراهم کرده‌اند.
بدین ترتیب جریان یک سویه تولید و توزیع اخبار و اطلاعات در حال تبدیل شدن به جریانی دوسویه است. به عبارت دیگر گیرندگان پیام‌ها و اطلاعات خود نیز به فرستندگان آنها تبدیل شده‌اند و به طور متقابل بر مخاطبان خود تأثیر می‌گذارند. انحصار حکومتی رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها در هم شکسته است و بدون دخالت دولت‌ها و حتی گاه بدون رضایت آنها، ملت‌ها با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و گفت‌وگویی جهانی پدید آورده‌اند. امکان کنترل و نظارت حکومت‌ها بر جریان اطلاعات و اخبار به شدت کاهش یافته است و سایت‌های اینترنتی، شبکه‌های رایانه‌ای و ایستگاه‌های ماهواره‌ای مرزهای ملی را درنوردیده‌اند.

نبرد دیجیتالی
ناو هواپیمابر یواس‌اس که در بخش شرقی مدیترانه مستقر است و 97 هزار تن وزن دارد، دارای عرشه‌ای است که طول آن به ارتفاع ساختمان امپایراستیت است. اما برای آنکه بدانیم ارتش آمریکا از زمان جنگ خلیج فارس در سال 1991 تاکنون چقدر پیشرفت کرده است باید سری به مرکز غار مانند تحلیل اطلاعات بزنیم. در سال 1991، این ناو هسته‌ای عکس‌های شناسایی خود را به صورت هوابرد و بر روی فیلم‌های «خیس» می‌گرفت و سپس برای ظهور و تفسیر و تعبیر به مراکز مربوط ارسال می‌کرد که این روند تا چند روز طول کشید. اما امروز همه این کارها به صورت دیجیتالی و رایانه‌ای انجام می‌شود. در مرکز حمله انبوه رایانه‌ها و سیستم‌های اطلاعاتی مختلفی به چشم می‌خورد. بر روی یک دیوار، تصاویر ویدئویی سیاه و سفیدی دیده می‌شود که همه آنها را هواپیمای جاسوسی بدون سرنشینی که بر فراز عراق پرواز می‌کند، ارسال می‌دارد.
امروزه ماهواره‌ها تمام کشتی‌های ناوگان ترومن را با دیگر ناوها و جهان خارج ارتباط داده است. جنگنده‌ها و هواپیماهای شناسایی این ناو هواپیمابر به طور مرتب تصاویری را به ناو ارسال می‌دارند که بلافاصله توسط کارشناسان تفسیر می‌شود. کارشناسان مرکز تحلیل ناو با تحلیلگران اطلاعاتی ایالات متحده، از طریق یک اتاق گفت‌وگوی اینترنتی (Chat Room) در تماس هستند و پس از مشورت در مورد هدف‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند. برای مثال می‌توان با دیدن یک تانک بر روی صفحه نمایشگر، به سرعت با جنگنده‌ای که مشغول پرواز است تماس گرفت و دستور حمله به آن را صادر کرد. این روند گاهی فقط چند دقیقه طول می‌کشد.
انقلاب فناوری، نیروی انسانی ارتش را کاهش داده است. در پایان جنگ جهانی دوم ارتش آمریکا 12 میلیون سرباز آماده به خدمت داشت اما امروز تنها 4/1 میلیون نفر مشغول به کار هستند. از زمان جنگ خلیج فارس در سال 1991 تاکنون، نیروی انسانی ارتش آمریکا یک سوم کاهش یافته است. در واقع نیرویی که این نبردهای مستمر را انجام می‌دهد فوق‌العاده کوچک است.
آمریکایی‌ها در جنگ اخیر با عراق، علاوه بر استفاده از امکانات نظامی ـ دیجیتالی یاد شده، بیشتر مانورهای نظامی پیش از جنگ را از طریق سیستم‌های رایانه‌ای انجام دادند. مانورهای نظامی در قطر از این جمله بود. ایالات متحده همچنین تلاش کرد تا سیستم‌های دفاعی عراق را که از طریق رایانه فعالیت می‌کردند، مختل کند.

فراتر از نبرد واقعی
در جنگ نیروهای ائتلاف علیه عراق اینترنت با هزینه بسیار پایین و تجهیزات کم‌حجمی چون Labtop و Webcam، امکان ارایه گزارش از خط مقدم را برای شبکه‌های خبری فراهم آورد. در طول جنگ، خبرنگاران پا به پای سربازان جنگیدند و همواره تصاویر زنده‌ای از شهرهای بغداد، بصره و … ارسال کردند. گروه‌های مخالف جنگ نیز که اغلب از زمره نهادهای مردمی بودند و بودجه قابل توجهی در اختیار نداشتند، بهترین محل برای پیشبرد برنامه‌های خود را اینترنت دیدند.
ارسال e – mail به نظامیان بلندپایه عراقی و تحریک آنان به نافرمانی علیه دستورات نظامی از موارد دیگر استفاده از اینترنت برای ایجاد جنگ روانی در کنار جنگ واقعی بود.
آمریکایی‌ها یک تظاهرات مجازی به راه انداختند و با هماهنگی در یک روز، نامه‌های الکترونیکی و دورنگارهایی مبنی بر مخالفت با جنگ به سنای آمریکا فرستادند. تعداد شرکت‌کنندگان در این تظاهرات مجازی چهارصد هزار نفر برآورد شده بود.
در تظاهرات‌های واقعی ضدجنگ نیز از اینترنت به نحوی گسترده استفاده شد، از جمله اطلاع‌رسانی از طریق وب سایت‌ها، پیام‌های کوتاه بر روی تلفن همراه، پست الکترونیکی و … برای فراخوانی و هماهنگی و … اما اتاق‌های گفت‌وگو و پیغام‌رسان‌های فوری نیز در روزهای جنگ به طور محسوس و شلوغ‌تر و پرترافیک‌تر شدند.

پیش به سوی سایت‌های خبری
پس از حملات یازده سپتامبر در نیویورک، که طی چند ساعت ترافیک این شبکه را تا حد قابل توجهی افزایش داد، هیچ رویداد دیگری جز وقوع جنگ عراق سبب نشده بود که اینترنت تا این اندازه مورد توجه قرار گیرد. به گزارش BBC، شمار بی‌سابقه مردمی که از یکی دو روز مانده به آغاز جنگ برای دنبال کردن خبرها از اینترنت استفاده می‌کردند، سبب بروز مشکلاتی در وب سایت‌های خبری و نظامی شده بود.
در تاریخ 31 ژانویه 2003، طی بخشنامه‌ای به کارکنان CNN اطلاع داده شده که «از این پس یک سیستم رایانه‌ای تأیید گزارش به یاری بازکاوان و ممیزان آنتالیا خواهد آمد و متن‌ها را به صورتی استاندارد علامت‌گذاری خواهد کرد. ممیزان با فشار یک دکمه گزارش‌های تأیید نشده را با رنگ سرخ و گزارش‌های تأیید شده را با رنگ سبز مشخص می‌کنند و اگر «یک نفر» متن یک گزارش را پس از تأیید آن نیازمند تغییر یافت دکمه مربوط به رنگ زرد را مورد استفاده قرار خواهد داد». «با یادآوری این موضوع که CNN پس از جنگ عراق در سال 1991 اذعان کرد که تعدادی از کارآموزان پنتاگون اجازه ورود به دفتر مرکزی خبر این شبکه در آنتالیا را یافته‌اند، شاید بتوان حدس زد که آن «یک نفرها» چه کسانی هستند».
دستگاه سانسور دولتی اسرائیل به رسانه‌های کشورها هشدار داد که اطلاعات حساس‌ مربوط به جنگ عراق را منتشر نکنند. این دستگاه با نامه‌ای به سردبیران سایت‌های خبری، دستور داد پیش از انتشار هر نوع اطلاعات درباره مسایلی که ممکن است امنیت دولت اسرائیل و شهروندانش را به خطر بیندازد، از مقامات دولتی کسب اجازه کنند. این نامه به سایت‌هایی چون Rotter.net و Fresh.co.il نیز هشدار داد که از نشر هر گونه اطلاعاتی از قبیل محل حملات موشکی، مباحثات درون کابینه اسرائیل و یا همکاری جنگی آن با دولت‌های درگیر از قبیل ایالات متحده جداً خودداری کنند.
وقتی Faxnews و CNN رسماً پذیرفتند که از اخبار مورد تأیید ستاد جنگ آمریکا، انگلیس و پنتاگون استفاده کنند، بسیاری از مردم امید خود را برای کسب اخبار واقعی و بی‌طرفانه جنگ از این رسانه‌ها، از دست دادند.
اشتهای خبری بسیار بالای مردم، اعمال سیاست‌های خبری برای حمایت از نیروهای ائتلاف و حذف برخی اخبار از رادیو و تلویزیون باعث شد تا بسیاری از مردم جهان شبکه‌های تلویزیونی را رها کنند و به سایت‌های اینترنتی روی بیاورند.
تنها در نخستین روز جنگ، شمار بازدیدکنندگان از 15 سایت مهم خبری، به طور متوسط بیش از 40 درصد افزایش یافت. سایت‌های خبری مشهوی چون Yahoo، BBC، SKY و MSNBC نیز با رشد 3 درصدی بازدیدکنندگان مواجه بودند.
در آمریکا با آغاز جنگ، 77 درصد از کسانی که امکان ارتباط online با اینترنت را داشتند از این شبکه به عنوان منبع اطلاع‌رسانی محبوب خود استفاده کردند و 55 درصد از 116 میلیون‌ کاربر اینترنت در سراسر دنیا اخبار و اطلاعات مرتبط با جنگ را از طریق پست الکترونیکی رد و بدل کردند. 56 درصد از آنها نیز از وب به عنوان منبع خبری خود در این زمینه استفاده کردند.
گزارش‌های موتورهای جست‌وجوی اینترنتی (Search Engine) نشان می‌دهد که کاربران وب واژه‌هایی چون جنگ، عراق، اسرای جنگی و موارد مشابه را بسیار بیش از سایر واژه‌ها دنبال می‌کردند. در حالی که معمولاً هر سال در چنین روزهایی، به دلیل برگزاری مراسم اهدای جوایر اسکار، واژه Oscar حجم عظیمی از موارد جست‌وجو در اینترنت را به خود اختصاص می‌داد.
منابع مستقل و سایت‌هایی که اخبار را بدون سانسور و یا حتی با سانسور کمتری ارایه می‌کردند بیشترین بازدیدکننده را در جریان جنگ داشتند. در این میان، سایت تلویزیونی الجزیره وضعیت منحصر به فردی داشت. این شبکه پس از واقعه 11 سپتامبر بینندگان زیادی برای خود دست و پا کرد و به عنوان شبکه مخالف خبرگزاری‌های غربی مطرح شد. موتورهای جست‌وجوی اینترنتی گزارش دادند که واژه Aljazeera جز واژه‌های برتر جست‌وجو شده پس از آغاز جنگ نیروهای ائتلاف عراق بوده است.
سایت‌های فارسی که در این ایام به اطلاع‌رسانی پرداختند همانند سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران و یا خبرگزاری دانشجویان ایران، با توجه به امکاناتی که داشتند توانستد رکوردهای خوبی را تجربه کنند. اما سایت www. Jammejamdaily.net در ایام نوروز توانست بالاترین میزان بازدیدکننده را از ابتدای فعالیت خود تجربه کند، از ابتدای نوروز 82 و با آغاز جنگ دوم خلیج فارس تا روز 15 فروردین بیش از 16074 کاربر اینترنتی از سایت بازدید کردند. بر این اساس تعداد درخواست‌های کاربران مذکور نیز به رقم یک میلیون و 156 هزار و 838 مورد رسیده است.
اما رژیم صدام با سانسورهای شدیدی که در طول سالیان گذشته اعمال کرده بود، در عمل صحنه را به رسانه‌های غربی واگذار کرد. در مورد سایت‌های اینترنتی نیز وضع به همین ترتیب بود. سایت رسمی خبرگزاری عراق حتی پیش از آغاز جنگ از کار افتاده بود. سایت رسمی صدام حسین نیز مدت‌ها به روز نشده بود و به همین ترتیب اندک سایت‌های رسمی دولت عراق از ارایه کوچک‌ترین خدمات خبری باز مانده بودند. رژیم حاکم بر عراق که حتی مودم را با شرایط عجیب و بسیار مشکلی در اختیار شهروندان خود قرار می‌داد، هیچ گاه تصور نمی‌کرد که اینترنت بتواند بهترین و ارزان‌ترین راه برای تبلیغ و ایجاد جنجال علیه نیروهای ائتلاف به شمار آید. همین سهل‌انگاری‌ها باعث شد تا سایت‌های عراقی در عمل هیچ قدم مثبتی برای دفاع از کشور خود برندارند.
از طرف دیگر، سایت‌های طرفداران صلح که در روزهای اولیه جنگ سرد سر و صدای زیادی به راه انداخته بودند با مشاهده این که فعالیت‌های آنان هیچ تأثیری در متوقف کردن جنگ نداشته است، رفته رفته بازدیدکنندگان خود را از دست دادند و روزه سکوت گرفتند.
از سایت‌های بسیار اختصاصی این جنگ می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
سایت پوسترهای الکترونیکی ضدجنگ www.anotherposterfarpeace. com
سایتی که بانک اطلاعاتی از تعداد کشته‌شدگان غیرنظامی عراقی را نگهداری می‌کرد و مرتب هم به روز می‌شد: www.ipaqbodycount.net
اما چه کسی نخستین بار اخبار جنگ را پخش کرد؟ در ساعت 35: 10 دقیقه بیستم ماه مارس 2003 soho. Com. Cn نخستین اخبار مربوط به جنگ عراق را در کشور چین پخش کرد.

نبرد دیجیتالی وبلاگ‌ها
وبلاگ‌هایی که موضوع جنگ علیه عراق را پوشش می‌دادند، بیش از هر مکان دیگر اینترنتی، افزایش بی‌سابقه‌ای را نشان دادند. بنا به گزارش CNN وجود Domainهایی مانند www.sgtstryker.com و www.blogsofwar.com که در هنگام جنگ، خدمات وبلاگ را به راحتی در اختیار کاربران می‌گذاشتند این امکان را به سربازان می‌داد که اخبار جنگ را به طور روزانه بر روی اینترنت قرار دهند.
در زمان جنگ تعداد افرادی که در داخل عراق امکان نوشتن و به روز کردن وبلاگ‌های خود را داشتند زیاد نبود. این افراد به دو دسته تقسیم می‌شدند: گروهی از خبرنگاران خارجی و گروهی از مردم ساکن عراق. در حقیقت از گروه ساکن در عراق تنها یک نفر به نام سلام، که معماری 29 ساله بود، وبلاگ خود را به روز می‌کرد. استقبال از سایت dear – read. Blogspot.com به قدری زیاد شده که BBC یک گزارش اختصاصی در مورد آن پخش کرد و همین گزارش صدها هزار بازدیدکننده جدید را از سراسر جهان به سوی این وبلاگ‌ روانه کرد. یاداشت‌های «سلام پیس» (سلام صلح) که نام مستعار این مرد عراقی ساکن بغداد بود تجربه زندگی در زیر بمباران، تأثیر جنگ بر زندگی روزمره و دیدگاه مردم عراق را تشریح می‌کرد.
اما وبلاگ خبرنگاران خارجی مقیم عراق نیز با استقبال خوبی همراه بود. در این میان وبلاگ گزارشگران BBC به نشانی www.bbc.uk/reportes یکی از بهترین‌ها بود. مسوولان‌ BBC به خوبی دریافته بودند که باید از جریان وبلاگ بهره لازم را ببرند. در مقابل، اقدام عجیب شبکه CNN در تعطیل کردن وبلاگ‌ یکی از خبرنگاران خود تعجب بسیاری از مردم را برانگیخت. وبلاگ کوین www.kevinites.net که از شمال عراق گزارش‌های جالبی به همراه عکس ارسال می‌کرد، هر روز بازدیدکنندگان زیادی را به سمت خود می‌کشاند اما مسوولان CNN که احتمالاً از ارسال گزارش‌های مخالف سیاست دولت کشورشان، وحشت داشتند دستور تعطیلی آن را به کوین دادند.
وبلاگ فارسی زبان «روزها» roozha.blogspot.com نیز از جمله وبلاگ‌هایی بود که محتوای آن مربوط به این جنگ می‌شد.

جنگ هکرها
هم‌زمان با حمله آمریکا و انگلیس به عراق و حتی پیش از آن که موجی از جنگ دیجیتالی آغاز شد و فعالیت گسترده‌ نفوذگران (Hackers) و خرابکاران شبکه‌ای را به یکی دیگر از تبعات این جنگ تبدیل کرد. خبرگزاری رویتر گزارش داد حملات مخرب به سایت‌ها و شبکه‌های رایانه‌ای، دست کمی از حملات نظامی و فیزیکی به مواضع خاکی نیروهای مهاجم و عراق ندارد و این جلوه روشنی از جنگ دیجیتال (Cyber War) در عصر نوین بود. این تهاجم به طرز سرسام‌آوری شدت یافت و تعداد سایت‌هایی را که هر ساعت فعالیتشان مختل می‌شد، از شمارش خارج کرد.
بیش از ده هزار سایت توسط هکرها مورد هجوم قرار گرفتند و روزانه 2500 حمله هکرها در ارتباط با جنگ، از منابع دولتی آمریکا و انگلیسی گزارش می‌شد. BBC گزارش می‌داد از زمان آغاز حمله آمریکا به عراق آمار نفوذ به سایت‌های دولتی و از کار انداختن آنها افزایش چشمگیری داشته است. در این میان سایت‌های اسرائیلی در رأس هدف مهاجمان قرار داشت.
جالب است که طرفداران و مخالفان جنگ، هر دو همین روش را برای رساندن پیغام اعتراض خود به طرف مقابل انتخاب کردند. هکرهای سایت‌ها را طی این جنگ می‌توان به گروه‌های زیر تقسیم کرد:
ـ گروه اول، هکرهای آمریکایی که قصد ملحق شدن به نیروهای نظامی درگیر در جنگ علیه عراق را داشتند و به پست الکترونیکی سفارتخانه‌های عراق و سایت‌های وابسته به آن حمله می‌کردند.
ـ گروه دوم، هکرهایی که به سایت‌های منتشرکننده مطالب و اخبار مخالف با سیاست آمریکا، حمله می‌کردند.
ـ گروه سوم، گروه‌های مخالف جنگ که در سراسر جهان به منظور مبارزه با آمریکا به سایت‌های آمریکایی حمله می‌کردند.
ـ و گروه چهارم، گروه‌های طرفدار صلح که صرفاً علیه جنگ فعالیت داشتند و به اقداماتی نظیر انتشار ویروس‌هایی که در هنگام فعال شدن خود به ارسال پیام‌های ضد جنگ می‌پردازند، دست می‌زند. ویروس Lioten یا Iraq – oil ویروس canada, Porne و vote. D از ویروس‌های مرتبط با جنگ عراق بودند.
شرکت امنیتی Zone – H در استونی که حملات تخریبی هکرها را علیه وب‌سایت‌ها ردیابی و ثبت می‌کند، تنها در طول یک هفته از آغاز جنگ، حملات بسیاری را به بیش از 20 هزار سایت اینترنتی ثبت کرد؛ اکثر این اقدامات خرابکارانه به از کار افتادن وب‌سایت‌ها منجر شده بود.
اما آنچه بیش از همه در خبرها به آن پرداخته شده، حمله چندباره نفوذگران آمریکایی با نام «میلیشای آزادی‌بخش ارتش سایبر» به سایت اینترنتی شبکه تلویزیون ماهواره‌ای «الجزیره» قطر بود. این سایت قربانی حمله‌ای به نام Denial of Service شد. شبکه‌ای که با پخش تصاویر سربازان کشته شده و اسرای انگلیسی و آمریکایی، خود را بر سر زبان‌ها انداخت. با گذشت چند روز از حمله به این سایت، بخش انگلیسی آن هنوز آماده بازدید کاربران نبود.
بنابر اعلام سایت جست‌وجوی اینترنتی Alta Vista، الجزیره مکان هشتم رده‌بندی بیشترین مراجعه‌کنندگان به سایت‌هایی را داشته است که در زمینه جنگ مطلب منتشر کرده‌اند. این شبکه خدمات ویژه‌ای را نیز برای انتشار آخرین اخبار جنگ بر روی تلفن‌های همراه در نظر گرفت که در بیش از 130 کشور جهان قابل دسترسی است و اطلاعات را به صورت متن در اختیار کاربران قرار می‌دهد.
الجزیره در جریان جنگ عراق بخش انگلیسی زبان سایت خود را نیز راه‌اندازی کرد. اما درست در اولین روز افتتاح بخش انگلیسی زبان الجزیره http:// English. Aljazeera.net نفوذگران فعالیت این سایت را متوقف کردند. در حالی که کاربران اینترنت با شنیدن افتتاح این بخش به این سایت هجوم آورده بودند، هکرها با مجموعه‌ بی‌شماری از پست‌های الکترونیکی ناخواسته سایت را هدف قرار دادند.
بازدیدکنندگان از این سایت یا به سایت‌هایی هدایت می‌شدند که پیغام‌هایی در طرفداری از آمریکا می‌فرستادند، یا سایت‌هایی را مشاهده می‌کردند که در آنها تصویر و پرچم آمریکا با نوشته‌ای به این مضمون که «اجازه دهید طنین‌انداز شود» دیده می‌شد و یا به سمت سایت‌هایی با محتوای پورنوگرافی منحرف می‌شدند. به گفته تحلیل‌گران هک شدن این سایت، به دلیل پوشش ویدئویی وضعیت جنگ، از جمله تصاویری از سربازان کشته یا اسیر آمریکایی بود. کلیپ‌ها، فایل‌های صوتی و تصویری کم حجم و قابل دانلود مناسب، تصاویر و نوشته‌های جذاب و مبتنی بر اصول ژورنالیسم الکترونیکی این سایت منجر شد تا سایت این شبکه از حجم بالای مخاطبان خاص و عام برخوردار شود.
«روبرتو پریتونی» مدیر شرکت امنیتی Zone – H می‌گوید: این تصویری از سرنوشت جنگ در دنیای آینده است.
Raha – sphere @ yahoo.ca

در تهیه این گزارش از منابع زیر بهره گرفته شد:
ـ اخبار تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران
ـ اخبار خبرگزاری AFP
ـ سایت شبکه خبری Aljazeera
ـ اخبار شبکه خبری Foxnews
ـ اخبار شبکه خبری CNN
ـ نشریه الکترونیک JameJam Online
ـ اخبار شبکه خبری BBC
ـ اخبار رادیو BBC

 

نویسنده: رها خرازی

منبع: فصلنامه پژوهش و سنجش 1382 سال دهم، شماره 34، تابستان

رسانه‌ها، جنگ و روابط بین‌الملل

اشاره

این مقاله به بررسی عملکرد رسانه در جنگ‌های دهه‌های 60، 70، 80 و پس از آن می‌پردازد و به این نکته اشاره دارد که از آغاز توسعه‌ی مطبوعات در پایان قرن نوزدهم و از طریق رشد سایر رسانه‌های گروهی و ارتباطی در صد سال بعد (رادیو، فیلم، تلویزیون و اینترنت)، رسانه‌ها نقشی بحث‌برانگیز در طول جنگ بازی کرده‌اند. کارکرد رسانه‌ها را در این دوران می‌توان به دو دهه تقسیم کرد:

1ـ دهه‌های 60 و 70، دهه‌هایی هستند که رسانه آزادانه به فعالیت خود می‌پردازد و در انتقال اخبار جنگ، هیچ گونه سانسوری اعمال نمی‌کند. در واقع رسانه‌ها به خصوص تلویزیون با نوعی انفعال نسبت به ارزش‌های سیاسی نظام حاکم، تصاویر واقعی و عینی جنگ را در معرض دید مخاطبان قرار می‌دهند.
2ـ پس از گذشت دهه‌های 60 و 70 با شکست کشورهایی مانند آمریکا در مقابل ویتنام و … دولتمردان سیاسی رژیم‌های خودکامه و رژیم‌های دموکرات به دلیل اثرگذاری رسانه‌ها بر افکار عمومی آزادی‌های رسانه‌ای را محدود کردند.
بررسی این کارکردها نشان می‌دهد که به هر ترتیب نقش رسانه در طول دهه 90 و پس از آن به نقشی پراهمیت برای نظام‌های حاکم تبدیل شده است.
نکته‌ی حائز اهمیت دیگری که به طور مفصل به آن پرداخته شده است. آزمون نقش رسانه در جنگ ویتنام، گرانادا، پاناما، فالکند، خلیج فارس و بحران 11 سپتامبر (2001) است که طبیعت ارتباط بین رسانه و دولت و رسانه و افکار عمومی را روشن می‌کند. قدرت رسانه در آگاهی بخشیدن و بیداری توده‌ها نسبت به جنگ و آثار و پیامدهای منفی آن نکته‌ی دیگری است که با نمونه‌های عینی و ملموس سعی شده است تا در این مقاله مورد بررسی قرار گیرد.

از آغاز مطبوعات در پایان قرن نوزدهم و از طریق رشد سایر رسانه‌های گروهی و ارتباطی در صد سال بعد (رادیو، فیلم، تلویزیون و اینترنت)، رسانه‌ها به خصوص تلویزیون نقشی بحث‌برانگیز در طول جنگ بازی کرده‌اند. در جریان جنگ ویتنام در دهه‌های 60 و 70، در حالی که تلاش برای توجیه شکست آمریکا در این ناحیه از آسیای جنوبی ادامه داشت، مجری BBC رابین دی (Rabin Day) نظریه‌ی بسیار مؤثری را مطرح کرد: «بسیار حیرت‌انگیز است اگر در آینده، حکومتی مردمی بدون پوشش تلویزیونی وسیع قادر باشد جنگی را اداره کند… مرگ بار بودن جنگ را تنها با تصاویر نزدیک و رنگی تلویزیون می‌توان منعکس و ملموس ساخت، خون در صفحه‌ی تلویزیون رنگی سرخ‌تر به نظر می‌آید».
در «جنگ‌های محدود» بعدی، در عملیات حفظ و استقرار صلح در دهه‌های آخر قرن بیستم، به ویژه به هنگام ظهور «رسانه‌های جهانی»، رابطه‌ی بین ارتش و رسانه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. آزمون نقش رسانه در جنگ این دوره روشنگر طبیعت ارتباط بین رسانه و دولت و رسانه و افکار عمومی است.
اصطلاح «جنگ رسانه‌ای» که اکنون رایج به نظر می‌رسد، منشأ نسبتاً جدیدی دارد چرا که نخستین بار در طول جنگ خلیج فارس در 1991 مورد استفاده قرار گرفت. استفن بدسی (Stephen Badsey) اظهار می‌دارد: «تاریخ‌نگاران سیاسی یا نظامی واژه‌ی «جنگ رسانه‌ای» را با این اعتقاد بسیار قدیمی پیوند زده‌اند که پوشش رسانه‌ای خبری عنصری به غلط جا افتاده در مفهوم جنگ است. همان گونه که پیش از این خاطر نشان شد، حادثه‌ی جنگ به طور کلی در قرن بیستم منجر به کاربرد رسانه‌ها برای مقاصد سیاسی شده است؛ برای پخش و انتشار اخبار رسمی و اداری، برای حفظ اخلاق در خانواده و برای ترغیب و اشاعه‌ی پیام‌های تبلیغاتی». در فاصله‌ی سال‌های 1939 تا 1945 هم رژیم‌های خودکامه و هم رژیم‌های دموکرات کنترل زمان جنگ را بر «اطلاعات» اعمال کردند و رسانه را برای مقاصد خویشتن در جنگی براساس ایدئولوژی‌های رقیب به کار بردند. روزنامه‌نگاران و آژانس‌های خبری نیز هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم با رغبت با حکومت‌ها همکاری کردند، ملزومات سانسور را فراهم آورند و در تلاش و تقلای جنگ شرکت جستند.
در حالی که بین رهبران سیاسی و نظامی با رسانه‌های گروهی تضاد کمی وجود داشت و در حالی که خبرنگاران و روزنامه‌نگاران عمدتاً از دلایل وطن‌پرستانه یا ناسیونالیستی دفاع می‌کردند، گزارش‌های خانگی بیش از آن که حاوی دقت و صحت باشد بر تأثیر تکیه داشت. در واقع گزارشگری جنگی به این صورت تعریف می‌شد: «اولین قربانی جنگ «حقیقت» است». سانسور و محدودیت به عنوان شرایط تحمیلی جنگی به آسانی پذیرفته می‌شوند اما در نیمه دوم قرن بیستم چنین همکاری‌هایی دوام نیاورد.

رسانه‌ها و جنگ در کره و ویتنام
توسعه‌ی تلویزیون به عنوان یک رسانه جمعی در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم امکان دسترسی مردم غیرنظامی به اخبار جنگ را در سطوح مختلف فراهم آورد. پخش تلویزیونی در دهه 50 یعنی درست در زمانی که ایالات متحده به طور فعال در جنگ سرد کره (در سال 3 ـ 1950) درگیر شد، در حال شکل‌گیری بود. به هر تقدیر تلویزیون هنوز آن قدر گسترش نیافته بود تا به عنوان یک رسانه‌ی اصلی شناخته شود. پوشش خانه‌های آمریکا به حد اشباع نرسیده بود و فناوری حرفه‌ای آن قدر پیچیده و پیشرفته نبود که جنگ را کاملاً گزارش کند یا امکانات یکپارچه کردن صدا و تصاویر متحرک را مورد استفاده قرار دهد. اخبار تلویزیون همچنان در رادیو ساماندهی می‌شد و شبکه‌ها بیشتر به جریان‌های خبری و فیلم‌هایی که توسط ارتش تهیه می‌شد اعتماد داشتند.
بنابراین جنگ کره که یک جنگ تلویزیونی نبود بلکه جنگی بود که در آن ارتش سانسور رسمی خود را اعمال می‌کرد و خبرنگاران جنگی همگام و همنوا به حکومت و ارتش از طرح سؤال‌های اساسی و اصلی درباره‌ی اهداف و مقاصد جنگی جلوگیری می‌کردند. سیاست خارجی مداخله‌گرانه‌ی آمریکا در جنگ‌های مختلف هرگز مورد سؤال قرار نمی‌گرفت. در دو دهه‌ی اخیر، رابطه‌ی بین رسانه و دولت در دوران جنگ به خصوص در ایالات متحده دستخوش تغییر شد. سطح بالای حمایت وطن‌پرستانه و ملی‌گرایانه که در طول جنگ کره به ظهور رسیده بود تخریب شد. در 1960 سرسپردگی بی‌چون و چرا به حکومت زیر سؤال رفت و تمایل شدیدی پدید آمد که قربانیان سیاست خارجی آمریکا مورد ملاحظه و توجه قرار گیرند.
جنگ ویتنام در دهه‌های 1960 و 1970 به شکست آمریکا و متحدانش منجر شد، شکستی که توجیه آن برای آمریکا امکان‌پذیر نبود. محافظه‌کاران اهمیت رسانه به ویژه تلویزیون را مطرح کردند و سیاستمداران رسانه را عامل اصلی این نتیجه می‌دانستند که با اثرگذاری بر افکار عمومی مردم منجر به عدم حمایت آنان از سیاست‌های آمریکا در آسیای جنوب شرقی شده بود.
تاریخ این وقایع ثابت کرد در این جنگ که هیچ سانسور رسمی‌ای وجود نداشت «رسانه‌ها جنگ را باختند». تلویزیون تصویر جنگ را به خانه‌های مردم آمریکا آورد، آنان را علیه جنگ برانگیخت و ادامه‌ی درگیری با این کشور آسیای جنوب شرقی را ناممکن ساخت.
دلیل چنین نتیجه‌گیری‌هایی را باید وقوع تغییرات فناورانه‌ای دانست که پخش تلویزیونی را در سطحی وسیع و فراگیر ممکن ساخته بود. زمانی که آمریکا و نیروهای متحد در ویتنام درگیر شدند، تقریباً در خانه‌ی هر آمریکایی یک دستگاه تلویزیون یافت می‌شد.
پوشش جنگ و گزارش آن برای خبرنگاران آسان‌تر شده بود، نخست به دلیل پیشرفت‌های فناورانه در ساخت دوربین‌های مجهز به ضبط با صدا با وزنی بسیار سبک‌تر از گذشته و سپس به دلیل پیشرفت در حمل و نقل و ارتباطات، علاوه بر این که افزایش زمان پخش برنامه‌های خبری عصر شبکه از 15 دقیقه به نیم ساعت (در 1963) امکان پخش جزئیات عملیات ارتش آمریکا را ممکن ساخته بود.
بنابراین، این بحث مطرح می‌شد که مردم آمریکا در همان حال که در اتاق نشیمن خود استراحت می‌کردند شاهد وحشتناک‌ترین صحنه‌های جنگی اخبار شبانه نیز بودند. از آنجا که این اولین جنگی به شمار می‌رفت که آمریکا را با شکستی مهلک مواجه کرده بود بحثی مبتنی بر علت و معلول در این زمینه برانگیخته شد: «این اولین جنگ تلویزیونی بود»، «این اولین شکست آمریکا بود»، پس اولی موجد دومی بوده است. بحث خبری دیگر، این جنگ را اولین جنگ پیشرفته‌ای مطرح کرد که نتیجه‌ی آن در صفحه‌ی تلویزیون تعیین شده بود نه در صحنه نبرد.
رئیس جمهور، لیندن جانسون (Lindon Janson) از این عقیده پشتیبانی می‌کرد و مخابره شدن جنگ از طریق تلویزیون و در واقع «تلویزیونی» شدن آن را علت شکست آمریکا می‌دانست. از نظر او دسترسی مستمر و منظم توده‌ها به واقعیت‌های مهلک و هراس‌انگیز جنگ آنان را بر ضد جنگ برانگیخت، نیروهای آمریکایی را وادار به خروج کرد و راه را برای پیروزی کمونیست‌ها در ویتنام هموار ساخت. نیکسون نیز اظهار می‌داشت که رسانه‌های خبری آمریکا بر افکار عمومی مردم درباره‌ی هدف و مراحل جنگ مسلط شدند. آنها رنج و فداکاری را نشان دادند، در جبهه‌ی خانگی بی‌اخلاقی شدید را به نمایش گذاشتند و همه اینها منجر به پس کشیدن حمایت آمریکا از ویتنام جنوبی و در واقع کمک به پیروزی کمونیست‌های ویتنام شمالی شد.
ژنرال‌های آمریکایی نیز چنین عقایدی را مطرح می‌کردند: حتی بر فرار تأسیسات و تمهیدات جنگی، نظامی و سیاسی از «نظریه‌ی رسانه‌های مخالف‌سرا» حمایت می‌شد.
رابرت الگانت (Robert Elegant)، وابسته‌ی آمریکا در ویتنام، رسانه‌ها را به دلیل سیاست جمعی آنها در تلاش برای «پیروزی دشمنان» از طریق تحریف «واقعیت‌ها» سرزنش می‌کند. به آسانی می‌شد از این تفسیر به این نظریه تغییر موضع داد که: هیچ جنگ تلویزیونی‌ای (پخش شده از تلویزیون) نمی‌تواند برای مدت زیادی مورد حمایت مردم کشور مهاجم باشد.
مطابق این نظریه، رسانه‌ها و به ویژه تلویزیون تأثیری عمیق و تعیین‌کننده بر سیاست خارجی در اثنای جنگ دارند.
بینندگان تلویزیون هر شب در معرض تصاویر وحشت‌آور جنگ قرار می‌گیرند: فوری بودن، زنده بودن و ترسناک بودن این تصاویر به طور حتم تأثیرگذار است، مردم از هزینه‌های جنگ آگاه می‌شوند و دیگر حاضر به تحمل زیان‌ها و آسیب‌های آن نیستند.
طولی نکشید که این نظریه که در بین سیاستمداران و رهبران نظامی و نیز در میان توده‌ی مردم این چنین بدیهی می‌نمود به چالش طلبیده شد. تا سال 1980، تاریخ‌نگاران رسانه، نظریه‌ی «رسانه‌های مخالف‌سرا» را زیر سؤال برده بودند، بحث آنان این بود که ایالات متحده‌ی آمریکا به دلایل گوناگون و مختلفی شکست خورد که از آن جمله به هزینه‌ی ادراه و ادامه‌ی جنگ می‌توان اشاره کرد. اما یک دلیل دیگر نیز عملکرد رسانه‌ها است که تنها نگرش‌های موجود را منعکس می‌کنند و نگرش‌سازی را مورد توجه قرار نمی‌دهد. در واقع این رسانه‌ها رهبر نیستند بلکه دنباله‌رو افکار مردم هستند. دانیل.سی.هالینز (Daniel .C. Hallins) این گونه نتیجه‌گیری می‌کند: «تحقق نیافتن «آرزوی» آمریکا و از دست رفتن «اراده» آن برای ادامه جنگ با ویتنام به دلیل عوامل و روندهای سیاسی مختلفی رخ داد که رسانه‌ها تنها بخشی از آن بودند. این روندها ریشه در طبیعت و ماهیت جنگ داشتند، این واقعیت که این جنگ نه تنها به لحاظ تاکتیکی بلکه از نظر رابطه آن با علایق حیاتی آمریکایی جنگی محدود بود و نیز این واقعیت که این یک جنگ محدود ناموفق بود».
این منتقدان یا تجدیدنظرطلبان، نظریه «اثر رسانه» را نیز به آزمون کشیدند. آنان می‌گفتند روشن نیست که چه تعداد از مردم شاهد اخبار جنگی به اصطلاح تأثیرگذار در ساعت مقرر پخش آن بوده‌اند و معلوم نیست همین تعداد تا چه حد پیام‌ها را دریافت کرده و یا به خاطر سپرده‌اند. آنان به تحقیقات و پژوهش‌هایی اشاره می‌کردند که نشان می‌داد این آمار بسیار پایین‌تر از ارقامی است که نظریه‌پردازان اثر رسانه بر جنگ اعلام کرده بودند. همچنین یادآور می‌شدند که در تصاویر تلویزیونی صحنه‌های نبرد نه تنها حس یا مرگ را القا نمی‌کردند بلکه نمود دیگری از نمایش‌های هالیوودی به نظر می‌رسیدند. از سوی دیگر به اعتقاد آنان، نمایش نیروهای آمریکایی که با دشمنان نامرئی می‌جنگیدند در حقیقت موجد نوعی خوش‌بینی بی‌اساس بودند نه عاملی که مخالفت با جنگ را دامن بزند. یک نظر رایج این بود که به موازات افزایش تعداد تلفات آمریکا، پذیرش مردم برای جنگ، کمتر و کمتر می‌شد. آمار و ارقام نشان می‌داد که درصد افزایش تأسف و ناراحتی مردم با درصد آمریکایی‌های کشته یا زخمی شده نسبت مستقیم دارد. این موضوع ربطی به نمایش صحنه‌های جنگ در تلویزیون یا انعکاس آن در سایر رسانه‌ها نداشت زیرا ارتباط و همخوانی بین تلفات و افکار عمومی در جنگ کره نیز مشاهده می‌شود، آن هم در دورانی که خبر تلویزیونی هنوز دوران کودکی خود را سپری می‌کرد.
به موازات بحث درباره جنگ ویتنام، تجدیدنظر طلبان سؤال دیگری را نیز مطرح کردند: پیوستگی بین رسانه و افکار عمومی چگونه است؟ برای مثال پوشش تلویزیونی ممکن است تنها عقاید موجود را تقویت کند یا برعکس آنچه گفته می‌شود سبب جذب حمایت توده‌ها به نیروهای خودی شود چرا که اغلب برنامه‌های خبری حس وطن‌پرستی و دفاع از نیروهای خودی را در مردم تقویت می‌کنند. علاوه بر اینها احساسات شدید و ریشه‌دار ضدجنگ حتی پیش از پیدایش تلویزیون یا هر رسانه‌ی دیگری در مردم آمریکا دیده می‌شد و با وجود آن که این جنگ اولین «جنگ تلویزیونی شده» به شمار می‌رفت، اولین جنگ منفور در آمریکا نبود. از دیدگاه این نظریه‌پردازان (در توضیح شکست آمریکا)، عوامل دیگر بسیار مهم‌تر از رسانه عمل کردند. اما نقش رسانه در طول زمان تحول یافت، گزارش‌های تلویزیونی از هجوم ویت‌کنگ‌ها در روز عید تت در 1968، یعنی زمانی که به نظر می‌رسید نیروهای کمونیست دستاوردهای زیادی داشته‌اند (اگرچه بعدها گفته شد که این دستاوردها بیشتر در حوزه‌های روان‌شناسی بوده است تا نظامی)، توانست تناقض و تضاد بین مثبت‌گرایی سیاسی و نوع نظامی آن را به نمایش بگذارد.
افشاگری‌های رسانه‌ای بعدی در ایالات متحده، مؤید تأثیر رسانه‌های خبری بود. برای مثال قتل عام 200 شهروند مای ـ لی (My Lai) (در 1968) به دست سربازان آمریکایی زمانی اثر خود را به اوج رساند که افکار عمومی مردم آمریکا آمادگی پذیرش آن را یافته بود. در اوایل دهه 70 مخالفت رسانه‌ای آشکارتر شده بود. تا زمانی که نیویورک تایمز برای محکوم کردن حکومت، نشریات پنتاگون را در نگارش تاریخ یا روزشمار جنگ مورد حمایت قرار داد، ریچارد نیکسون و کابینه‌اش هنوز از مخالفت‌های ابراز شده با جنگ آگاهی کامل نداشتند و در این هنگام رسانه‌ها یکی از عوامل مهم برانگیختن مخالفت و ضدیت با جنگ به شمار می‌رفتند. در این مقطع رسانه‌ها با موضع‌گیری در قبال جنگ ویتنام به عنوان مسأله‌ای پایان یافته، سیاست خارجی زیر سؤال رفته را از نظرها خارج کردند و در حقیقت مخالفت با جنگ را تا آخر ادامه ندادند و به این ترتیب با ایجاد تغییر در مسیر خود به جای مخالفت با جنگ به دفاع از حکومت پرداختند.
هلین (Hellin) می‌گوید: «محدودیت‌هایی که در ایدئولوژی‌ برای دست‌اندرکاران جراید و مطبوعات وجود داشت آنان را به نظریات «واشنگتن» وابسته می‌کرد». به این ترتیب سؤالات اساسی مطرح در مورد جنگ از نظرها ناپدید شد، سؤالاتی از قبیل دخالت آمریکا در ویتنام و نتیجه‌ی این جنگ برای مردم هند و چین. در عین حال رسانه‌ها با احتیاط و در محدوده‌‌ی مجاز، به ساز مخالف خود نیز ادامه می‌دادند.
بحث‌های مربوط به نقش تلویزیون در جنگ ویتنام که در توجه به پیوستگی بین عقاید و افکار عمومی با رسانه اهمیت بسیار دارد ما را از مسایل عمده‌ای که حکومت‌های متوالی آمریکا در ادامه‌ی جنگ با آن دست و پنجه نرم می‌کردند مطلع می‌سازد.
رسانه‌ها کار خود را به درستی انجام می‌دادند اما از آنجا که هیچ دلیل منفرد یا توضیح واحدی در مورد نتیجه‌ی جنگ نمی‌تواند رضایتبخش باشد به طور قطع مسوول شمردن رسانه‌ای مانند تلویزیون نیز نمی‌تواند کافی باشد. درست است که رسانه‌ها به عنوان کانال‌های ارتباطی در راه شکل‌گیری و رشد جنبش‌های ضدجنگ تلاش کرده‌اند اما این «آنها نبودند که جنگ را باختند».

رسانه و برخوردهای محدود سال‌های 1980
بحث‌های فاضلانه پیرامون نقش رسانه‌ها در شکست آمریکا از ویتنام کوچک‌ترین تأثیری بر رهبران نظامی یا سیاسی آمریکا نداشت. این فضلا به گونه‌ای برخورد می‌کردند که گویی رسانه‌ها «جنگ را باخته‌اند».
یکی از نتایج درگیری آمریکا در آسیای جنوب شرقی (اواخر دهه‌ 60 و اوایل دهه 70) تمایل به اجتناب از درگیری وسیع نظامی در خارج از کشور و در غیر این صورت، کوتاه کردن مدت آن و کنترل رسانه‌ها در ارایه گزارش‌های خبری بود تا به این ترتیب افکار عمومی داخل کشور وقت کافی برای سردرآوردن از جزئیات جنگ و در نتیجه پس کشیدن حمایت خود از سیاست‌های خارجی آمریکا را نداشته باشند.
یکی دیگر از مسایل اساسی در برخوردهای پس از جنگ ویتنام، میزان کنترل رسمی اعمال شده بر روزنامه‌نگاران بود. در جنگ ویتنام هیچ نمونه‌ای از سانسور رسمی وجود نداشت. تعداد بسیاری از خبرنگاران به ویتنام رفته بودند و کنترل نظامی شدیدی اعمال نمی‌شد (در حالی که عملاً به حکم ضرورت، برای ارتباطات و حمل و نقل به ارتش وابسته بودند). در جنگ‌های محدود سال‌های 80 حکومت آزادی‌های رسانه‌ای را محدود کرد.
انگلستان از تجارب جنگ ویتنام در جنگ فالکلند (Falkland) با آرژانتین استفاده کرد (1982). این اولین تجربه‌ی جنگی بریتانیا زیر نظر چشمان تیزبین رسانه‌های پیشرفته بود. دور بودن منطقه جنگی در آتلانتیک جنوبی، مدیریت رسانه‌ای را تسهیل کرد. کشتی‌های نیروی دریایی محدود بود و این حکومت و رهبران ارتش بودند که می‌توانستند تصمیم بگیرند چه سازمان‌هایی از طریق نماینده‌ی خبری خود در جنگ حضور داشته باشند و اخبار دست اول را مخابره کنند. وابسته‌های غیرانگلیسی تقریباً همه حذف شده بودند و ارسال خبر و گزارش از منطقه‌ی جنگی تحت کنترل قرار داشت، نمایندگان خبری نیز ناچار بودند به نیروی دریایی اعتماد کرده، خبرها را از طریق آنان مخابره کنند. گزارش‌ها با تأخیر و پس از سانسور مخابره می‌شد.
جنگ فالکلند تضادهای موجود را آشکار ساخت. تضاد بین حق مردم برای دانستن حقایق و نیاز ارتش و حکومت برای مخفی نگاه داشتن اطلاعات و حفظ امنیت ملی. حکومت و ارتش انگلستان سیاست خبری مبتنی بر «فریب»، ارایه اخبار غلط (Misinformation) و بی‌خبر گذاشتن (Disinformation) را اعمال کرد.
مدیریت رسانه‌های انگلیسی در جریان جنگ فالکلند مدلی برای رسانه نظامی آمریکا ابداع کرد که آن را به جنگ‌های محدود دیگر متصل می‌کرد. در سال 1983 که نیروهای آمریکایی در یک عملیات غافلگیرکننده کماندویی برای نجات آمریکایی‌ها به گرانادا رفتند (که از قرار معلوم نیروهای خودی کوبا از حمله به آنها جلوگیری کردند)، وزیر دفاع آمریکا از همان ابتدا از پذیرفتن روزنامه‌نگاران ممانعت ورزید. پس از وقوع این حادثه گزارش رسانه‌ها به شکل وسیع و به طور رسمی بر آزادسازی و افشای اطلاعات متمرکز شد و به درخواست رئیس ستاد ارتش آمریکا ژنرال وسی‌جی‌آر (Vessy Jr)، کمیسیونی تشکیل شد که در آن پیشنهاد شد افراد زیادی به ارتش آمریکا ملحق شوند تا در هر عملیاتی که در آینده رخ می‌دهد مورد استفاده قرار بگیرند. گزارش کمیسیون سایدل (Sidle) طرح مطالب عمومی را در کنار برنامه عملیاتی جنگ تهیه کرد. این کمیسیون پیشنهاد کرد رسانه از خط‌مشی‌های ارتش که رویکردی داوطلبانه دارد، پیروی و متابعت کند و نیروهای ارتش (نظامی) کمک کنند که این برنامه‌ها با عملیات جنگی همپوشانی و مطابقت داشته باشد.
در یکی دیگر از عملیات جنگی محدود آمریکا در سال 1989 در پاناما (که بر ضد ژنرال نوریه‌گا (Noriga) طراحی شده بود)، همانند جنگ آمریکا با کوبا از همان ابتدا جلوی فعالیت رسانه‌ها گرفته شد و فقط یک بار اجازه نزدیک شدن به موضوع جنگ به روزنامه‌نگاران داده شد. آنها در زمینه‌ی انتقال و پخش خبر به ارتش آمریکا متکی بودند و گزارش‌هایشان توسط ارتش آمریکا سانسور می‌شد. در طول جنگ در گرانادا از یک سیستم ائتلافی (اشتراکی) استفاده می‌شد. در این سیستم گزارشگران، فعالیت یگان‌های نظامی را نشان می‌دادند و در ازای این کار، با نگهبانان نظامی همراه می‌شدند. گزارشگرانی که جزو این سیستم نبودند حتی نمی‌توانستند به مسایل جنبی و فرعی جنگ که پیرامون آنان اتفاق می‌افتاد نزدیک شوند.
تاریخ‌نگاران رسانه‌ای، بیش از پیش تجربه‌های مربوط به گرانادا و پاناما را به عنوان مراحلی از فرایند مدیریت مقرراتی و بی‌روح ارتش درک کردند. آنان ـ نیروهای تقویت شده ـ را که مدلی از عملیات نظامی ویتنام بودند مد نظر قرار دادند: این نیروها، از پا درآوردن و تضعیف نیروهای دشمن، انجام سریع عملیات، بر جا گذاشتن تلفات در حداقل زمان و بالاخره تلاش برای کنترل موقعیت عمومی را سرلوحه‌ی خود قرار داده بودند.
مدل ارتباطی رسانه ـ ارتش، در جنگ‌های محدود و مرزبندی شده دهه 80 مبتنی بر دیدگاه‌های سنتی بود و از تجربه‌ی جنگ ویتنام که وابسته به قدرت رسانه در طول جنگ بود، ناشی می‌شد. این مدل، در واقع به مدلی برای محدودیت بیشتر مدیریت رسانه تبدیل شده بود.

مدیریت رسانه در جنگ خلیج فارس
در جنگ خلیج فارس که در سال 1991 آغاز شد، ارتش آمریکا از تجربه‌ی جنگ ویتنام و تجربه‌های بعدی مدیریت رسانه در گرانادا و پاناما بهره برد. جنگ خلیج فارس نمونه‌ی چشمگیرتری از محدودیت‌هایی را که ارتش برای رسانه ایجاد می‌کرد ارایه داد.
پس از تجاوز نظامی عراق به کویت در سال 1990 و تلاش‌های ناموفق سازمان ملل که تحریم اقتصادی و تجاری را موجب می‌شد، ائتلاف رهبران آمریکا عملیات تهاجمی بر ضد عراق را در 24 فوریه 1991 آغاز کردند. نتیجه‌ی این حمله نظامی که 24 روز به طول انجامید، شکست عراق و آزادسازی کویت در مدت زمانی کوتاه بود هر چند که صدام حسین همچنان بر اریکه‌ی قدرت در عراق باقی ماند.
نقش رسانه‌ها در جنگ خلیج فارس تا حد زیادی تعیین شده و برخاسته از افکار و نقشه‌های دولت آمریکا بود. آمریکا با این جنگ کوتاه مدت، پرخشونت و پیروز، در واقع تجربه‌های جنگ ویتنام را پشت سر گذاشت، تا آنجا که جورج بوش اظهار داشت: «ما به طور قطع و یقین به سندرم ویتنام لگد زده‌ایم (این تجربه‌ی تلخ را از خود دور کرده‌ایم)». جنگ خلیج فارس جانشین تمام جنگ‌هایی شد که آمریکا در آسیای جنوب شرقی نتوانست در آنها پیروز شود. آمریکا به این پیروزی احتیاج داشت، پیروزی‌ای که به اشتباهات فرضی جنگ ویتنام اجازه بازگشت نداد. تلویزیون ناچار بود که از آغاز جنگ در خدمت علایق دولت و ارتش آمریکا باشد.
تغییرات فناورانه (همزمان‌سازی وقوع یک رویداد و گزارش آن در پخش تلویزیون)، پیدایش سرویس خبری 24 ساعته تلویزیون جهانی و شبکه‌ی خبری کابلی (CNN) از جنگ خلیج فارس یک حادثه رسانه‌ای در مقیاسی وسیع و با پوششی تقریباً گسترده و سریع ساخت. رهبران آمریکا، عراق و دیگر کشورها از طریق CNN، از طریق روش‌های سنتی و با استفاده از سفارتخانه‌ها و وزرا پیام خود را به دیگر کشورها و رهبران دیگر ارسال می‌کردند. پوشش تلویزیونی جنگ بسیار وسیع بود اما به علت مدیریت نظامی رسانه، هنوز تحلیل‌گران گزارش‌های این جنگ را یکی از بدترین گزارش‌ها مطرح می‌کنند. وسعت و عمق این دیدگاه، پیش‌بینی روزنامه‌نگاران و سازمان‌های رسانه‌ای را به جای واقعیت بازتاب می‌داد. در بعضی از زمینه‌ها چنین استدلال می‌شود که جنگ خلیج فارس به طور جامع شایعه‌پراکنی بیشتری از جنگ‌های دیگر داشت (خبرنگاران چند مرکز تلویزیونی از جمله CNN، BBC و ITN نسبت به نظم رسانه‌های غربی در پخش اخبار مربوط به عراق بی‌اعتنایی کردند و گزارش‌های زنده‌ای را تحت عنوان «از سوی دیگر» به نمایش درآوردند که نتایج بمباران نیروهای متفق در عراق را نشان می‌داد).
اما تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران نیز در مسیر خود با موانع زیادی مواجه بودند. سیستم ائتلافی که پیش از این در جنگ گرانادا استفاده شد، بار دیگر به عنوان ابزاری برای محدود کردن رسانه و تحلیل آن مورد توجه قرار گرفت و ارتش خط‌مشی‌های ویژه‌ای بر گزارش و اخبار آن (رسانه) تحمیل کرد. روزنامه‌نگاران اجازه‌ی ورود به مناطق جنگی را جز در قسمتی تعیین شده که در آن هم نمی‌توانستند آزادانه شرکت کنند، نداشتند. دسترسی گزارشگران خارج از سیستم ائتلافی به خط مقدم مناطق جنگی ممنوع شده بود، نگهبانان نظامی از روزنامه‌نگاران محافظت می‌کردند و تمام خبرها توسط نیروهای امنیتی کنترل می‌شد. مقررات وزارت دفاع آمریکا، انتشار یا پخش اطلاعات ویژه‌ای همچون تعداد افراد، هواپیماها، تجهیزات و تسلیحات جنگی، طرح‌های آینده، عملیات، مواضع نیروها و تاکتیک‌های به کار گرفته شده را ممنوع کرده بود. به علاوه خبرهای نظامی زیر نظر مقامات برای خبرنگاران تهیه می‌شد و اندازه‌های مشخصی برای فیلمبرداری از جنگ هوای آمریکا تعیین شده بود که مسوولان پخش تلویزیون ملزم به رعایت آن بودند.
چنین محدودیت‌هایی، پوشش رسانه‌ای پالایش شده از یک جنگ منصفانه را تصویر می‌کرد. این جنگ تلفات کمی داشت (که یقیناً هیچ یک از جبهه‌ی خودی ـ ارتش آمریکا ـ نبودند!). همچنین تأکید قاطعانه‌ای در مورد نیروهای هوایی نسبت به نیروی زمینی ارتش وجود داشت.
قسمت عمده‌ی پوشش تلویزیونی، مصاحبه‌ها و گزارشگرانی که مشغول ضبط گزارش تصویری بودند، تصاویر ضبط شده، تصاویر زنده و نقشه‌ها را شامل می‌شد. مصاحبه‌های مطبوعاتی نظامی غالباً یکی از حوادث مهم جنگ خلیج فارس را به تصویر می‌کشاندند.
پوشش تلویزیونی غالب در جنگ خلیج فارس، تبلیغ برای یک جنگ سیاسی قابل قبول بود. گزارش نیروهای متفقین به خبیث جلوه دادن چهره‌ی صدام حسین گرایش داشت و تحلیل‌هایی تقریباً جدی برای درازمدت بودن جنگ ارایه می‌شد. از طرفی دولت عراق نیز سعی داشت با دستکاری رسانه‌ها آینده‌ی جنگ را به نفع صدام حسین جلوه دهد. سطح تحلیل‌هایی که نتایج جنگ را مخاطره‌آمیز نشان می‌داد پایین و منابع اطلاعاتی آنها محدود بود. روزنامه‌نگاران سیستم ائتلافی، نیروهای متفق درگیر جنگ را نه تنها یادآور طرز برخوردها، اعمال و حالات سربازان جنگ ویتنام نمی‌دانستند بلکه آنان را «جنگجویان هتلی» (Hotel Warriors) معرفی می‌کردند، به این معنی که صحنه‌ی جنگ را بیشتر شبیه اتاق‌های هتل می‌دیدند. این اطلاعات متکی بر اخبار خلاصه و پخش شده از تلویزیون، گزارش نیروهای متفق و شبکه‌ی CNN بود که به جای اطلاعات دست اول و تجربه‌های اصلی جنگ زمینی و هوایی پخش می‌شد.
در هر حال هنگامی که فناوری‌های پیشرفته تا حد امکان گزارش‌های بی‌واسطه و وسیعی از مناطق جنگی خاورمیانه به مخاطبان جهانی عرضه می‌کنند و هنگامی که شبکه‌ی CNN با ایجاد یک کانال عمومی به شکلی سنتی و گسترده به معرفی سیاست جهان ناشناخته می‌پردازد، پوشش رسانه‌ای مربوط به جنگ 1991، با فعالیت‌های سیاسی، محدود و مسدود می‌شود. استدلال تاریخ‌نگاران در مورد این جنگ و جنگ‌های اخیر دیگر آن است که از تلویزیون به عنوان یک رسانه به جای آن که بر اساس ارزش‌ها قضاوت کند، به طور طبیعی از بازتاب و تفسیر و ترجمان جنگ جلوگیری به عمل آورد.
اغلب اسناد مربوط به رسانه‌ و جنگ خلیج فارس، گرایش به عملکرد مستقل و آزاد رسانه‌ی معاصر را نشان می‌دهند. بلندپایگان سیاسی چگونگی پوشش رسانه‌های آمریکایی در هنگام جنگ را مورد انتقاد قرار می‌دهند. دیدگاه‌های متعدد و در عین حال مشترکی وجود دارد که بر اساس آن دولت‌ها و ارتش اهمیت افکار عمومی را در جریان جنگ خلیج فارس درک کردند و بر این اساس، خط‌مشی‌ها و سیاست‌هایی را که به محدودسازی، کنترل و مهار رسانه‌ و حمایت و پشتیبانی عمومی از آن می‌انجامید توسعه دادند.
مروری بر ارتباط بین رسانه و دولت در جریان جنگ‌های قرن بیستم یادآور این نکته است که رسانه در بیشتر موارد با دولت‌ها همکاری داشته و از ضوابطی مانند سانسور پیروی کرده است. همچنین عهده‌دار حفظ منافع ملی در هنگام جنگ بوده و در این زمینه به عنوان سامان‌بخش امور در حقیقت عملکردی داشته که ضروری نبوده است. طبق این چشم‌انداز، حالت خصمانه‌ی بعضی از رسانه‌ها در جریان دهه‌های 60 و 70 جنبه انحرافی و نابه‌هنجاری داشته است.

رسانه‌ی جهانی پس از دوران جنگ سرد
بحث پیرامون مفهوم سیاسی رسانه در جریان جنگ ویتنام، پوشش رسانه‌ای و تغییر در افکار عمومی بحثی است که در هر حال اهمیت و ارزش عملی یافته است. گرچه منتقدان دیدگاه ارتودوکس معتقدند که در حقیقت تلویزیون ـ شکست خورده‌ی جنگ ـ حالت مجاب‌کننده و متقاعدکننده‌ای را در دهه‌ی 80 گسترش داده است و در جنگ‌ها و سپس «پیدایش قدرت‌ها» به همان میزان دقیق عمل کرده است، گویی رسانه‌ در واقع نقش متقاعدکننده داشته است. هنگامی که ارتش آمریکا سیاست‌های مدیریت رسانه‌ای را در جریان جنگ تهاجمی خلیج فارس (در ژانویه 1991) به اجرا درآورد اهداف و آموزه‌هایی را منعکس کرد که براساس دیدگاه ارتودوکس در زمینه‌ی نقش رسانه در جنگ ویتنام بود: رسانه‌ها نباید از آزادی ویتنام لذت ببرند؛ آنها (رسانه‌ها) نباید بار دیگر موقعیتی به دست آورند که افکار عمومی را نسبت به سیاست‌های خارجی آمریکا در زمان جنگ تغییر دهند.
سال‌ها پس از جنگ سرد، پیشرفت‌های فناورانه و سیاسی، مدیریت رسانه را بیش از پیش دشوار ساخت. گسترش پخش ماهواره‌ای، توسعه‌ی تلویزیون کابلی و پخش مستقیم، پخش 24 ساعته، پیدایش یک شبکه‌ی خبری جهانی مانند CNN و رشد سریع اینترنت، تقریباً در تمام دنیا امکاناتی را در سطح شبکه جهانی ایجاد کرد. تأکید بر تأثیرات جهانی رسانه‌ها که بخشی از گرایش‌های مشترک فراملی در سطح وسیع به شمار می‌رود و توانایی پخش در مرزهای ملی، مشکلات دولت ـ ملت‌ها را در زمینه کنترل شبکه خبری و اطلاعات مربوط به آنها در هنگام جنگ بیشتر مورد تأکید و توجه قرار داد.
دیدگاه ارتودوکس در زمینه‌ی قدرت تلویزیون در دهه 1960، در راستای دیدگاهی بود که در سال 1990 تحت عنوان «کارگزاران CNN» (CNN Factors) در هنگام بحران‌های جهانی مطرح شده بود. CNN به منبع اصلی شبکه‌ی خبری جهانی در جنگ خلیج فارس تبدیل شده بود و «کارگزاران آن» به قدرت رسانه به ویژه پخش تلویزیون جهانی در مرزهای ملی با تأثیر بر افکار عمومی تأکید داشتند. این قضیه این گونه استدلال شد که بحران‌های معین جهانی ناشی از رسانه‌های جهانی و واکنش‌هایی بود که نحوه‌ی پوشش این رسانه‌ها در جوامع مدنی ایجاد می‌کرد. در جریان جنگ خلیج فارس، تلویزیون از یک رسانه‌ی مهار شده به نمایشگر قربانی‌های خشونت تبدیل شد (مانند بحران آوارگی کردها در سال 1991). یکی از شدیدترین تأثیرات CNN، کاهش سیاست کنترل رسانه و افکار عمومی رسمی دولت بود که از سوی بازیگران اصلی سیاستگذاری خارجی اعمال می‌شد.
تصویرهای گسترده‌ی رسانه‌ از قحطی و غارت می‌توانست حمایت عمومی از تلاش‌های انسان‌دوستانه‌ی چندملیتی را که از سوی آژانس‌های سازمان ملل هماهنگ می‌شد به نمایش بگذارد، همچنان که تصاویر از تأثیر جنگ داخلی می‌توانست تقاضای عمومی را برای عملیات صلح‌آمیز در قسمت‌هایی از جهان که ذره‌ای گرایش استراتژیک به صلح داشتند، افزایش دهد. به نظر می‌رسید که عوامل مختلفی تأثیرگذاری CNN را نشان می‌داد: پیشنهاد یک رابطه علی بین تصویرهای رسانه جهانی از بحران و علل بین‌المللی، اعزام سربازان آمریکایی و پس از آن سربازان سازمان ملل در جهت تلاش‌های حمایتی و انسان‌دوستانه در سومالی (بین سال‌های 1991 و 1995)، عملیات صلح‌آمیز پس از جنگ‌های داخلی در یوگسلاوی سابق (بین سال‌های 1991 و 1995)، مداخله‌ی آمریکا و پس از آن سازمان ملل در هائیتی (در سال 1994) به منظور بازگرداندن دولت منتخب «پرزیدنت جین برتراند آریستاید» مداخله‌ی بین‌المللی در رواندا (در سال‌های 94 ـ 1993) پس از مبارزه‌های نژادی، قتل عام توده‌ها و بحران‌های مربوط به آوارگان و مداخله ناتو در کوزوو و صربستان (در سال 1994) در جنگ دیگری در بالکان.
در این دوره روابط بین رسانه و ارتش به دلیل جایگاه پراهمیت «عملیات روان‌شناختی» پیچیده بود. به‌کارگیری اطلاعات مشخص در دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی کمک بزرگی به شمار می‌رفت. طبق دیدگاه فیلیپ ام .تیلور (Philip M. Taylor) اطلاعات جنگی و عملیات روان‌شناختی و استفاده از فناوری‌های ارتباطی، به ارتش و عملیات جنگی کمک کرد تا مهم‌ترین دیدگاه‌های سنتی نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک را ایجاد کنند. اینها مهم‌ترین ابزار سیاسی هستند که از سوی گروه‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و دیگر دولت ـ ملت‌ها برای تأثیرگذاری بر رفتار و نگرش مردم پیش از جنگ و در طول آن مورد استفاده قرار می‌گیرند.
در طول بحران‌های پس از 11 سپتامبر 2001 ثابت شده بود که نقش جهانی رسانه با تأثیرگذاری فوق‌العاده همراه است. قدرت رسانه در حمایت از تأثیرات میهن‌پرستانه و ارزش‌های ناسیونالیستی برابر با هزینه‌ی تأمین اطلاعات وسیعی است که در این مدت به صورتی آشکار مطرح شده بود. تصاویر جذاب از حملات تروریستی به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی و پنتاگون با سرعت بسیاری بین مخاطبان جهانی منتشر شد. در همان حال که رهبران آمریکایی از نظریه ـ جنگ در برابر ترور (war against – terror) پیروی می‌کردند، مردی مسوولیت هدایت و اداره‌ی حملات را بر عهده گرفت. اُسامه بن لادن و شبکه القاعده که در افغانستان استقرار داشتند. رسانه جدید و سنتی مواضع جهانی را نسبت به جنگ با گستردگی و فوریت آشکار کرد.
در ماه‌های پس از حملات 11 سپتامبر، عمده‌ی رسانه‌های آمریکایی مشارکت وسیعی با دولت داشتند که نشان‌دهنده وفاق گرایش‌های ملی و موافقت با ارزش‌های آمریکا همچون گذشته بود. رسانه‌ها، تجاوز و تعدی آمریکائیان و مداخله ارتش این کشور در افغانستان را موجه نشان دادند. رهبری و اداره‌ی شبکه‌های تلویزیونی موافق با مدیریت مورد درخواست بوش بود که به موجب آن پخش زنده‌ی سخنرانی اسامه بن لادن که بر کمک به دشمن و انتشار تبلیغات متمرکز بود متوقف شد. همچنان که براساس این شیوه دستیابی رسانه به عملیات نظامی نیز محدود شده بود.
صنعت هالیوود و شبکه‌های تجاری، خودسانسوری، تبلیغات، تهیه برنامه‌های آزاد تجاری و دست کشیدن از مضامین تروریستی (مانند فیلم‌هایی با درونمایه تروریستی) را پذیرفتند.
در طول جنگ، انتظارات ضد و نقیض از رسانه‌ها بسیار آشکار بود. از سوی دیگر، رسانه‌ها به دلیل ایجاد آشفتگی در حس میهن‌پرستی علی‌رغم التزامات سنتی، بی‌طرفی و تمکین بیش از حد نسبت به مدیریت بوش و تلاش در ارایه سخنرانی‌ها و اطلاعات آزاد مورد انتقاد قرار گرفتند و به عبارت دیگر، به رفتار غیرمسوولانه و خائنانه متهم شدند.
در این زمینه، جنبه‌های دیگری از پوشش‌های رسانه‌ای نیز قابل توجه بود: اهمیت رسانه‌های غیرغربی به ویژه رسانه‌های قطر، پخش 24 ساعته شبکه خبری ماهواره، شبکه الجزیره، پخش گسترده‌ی رسانه‌های عربی و چشم‌اندازهای مختلف آنها نسبت به CNN. بازتاب رسانه‌های غربی نسبت به شبکه‌ی الجزیره دارای تناقضاتی بود. رسانه‌های غربی، اخبار (شبکه الجزیره) و تصاویر مربوط به بخشی از مناطق جنگی را به تصویر کشاندند اما در عین حال اعتبار خبرهای پان عربیسم را زیر سؤال بردند. واکنش‌های آمریکا نسبت به شبکه الجزیره، تنش‌ها و کشمکش‌های بنیادی‌ای را در دیدگاه‌های مطرح درباره مسوولیت‌های رسانه‌ای موجب شد. هنگامی که نمایندگان آمریکا از کمک‌های الجزیره به تروریسم به امیر قطر شکایت کردند، وی با لحن کنایه‌آمیزی به آنان یادآور شد که نشر آزاد ضرورت جوامع دموکراتیک است. همچنین گزارش‌هایی وجود داشت که نشان می‌داد مراکز تلویزیونی الجزیره در کابل هدف بمباران نیروهای آمریکایی قرار گرفته‌اند (هر چند ارتش آمریکا آن را تکذیب کرد). در صورت تأیید چنین گزارش‌هایی زمینه‌ای فراهم خواهد شد که به طور کلی جریان جهانی اطلاعات مورد تکذیب قرار خواهد گرفت.
عنصر مهم دیگری ـ که در جنگ‌های دهه 1990 نیز وجود داشت اما در سال 2001 به دلیل گستردگی رسانه‌ها به شکل مبالغه‌آمیزی مورد توجه قرار گرفت ـ استفاده از اینترنت بود که در کمتر از یک ساعت پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، ترافیک سنگینی در سایت‌های خبری ایجاد شده بود. اینترنت نقش بسیار حیاتی و مهمی در تهیه اطلاعات، انتقال پیام‌ها و به اشتراک گذاشتن تجربه‌های این تراژدی بازی کرد. شرکت‌های بزرگ نیویورک که به طور مستقیم تحت تأثیر قرار گرفتند، با هجوم وب سایت‌های ثبت شده، به حفظ کارمندان، خانواده‌ها و مشتریان مبادرت ورزیدند. سایت‌های خبری به صفحات وب با گرافیک‌های خاص و تصاویر چندرسانه‌ای تبدیل شدند و حتی گزارش شده بود که تروریست‌ها پیش از حملات 11 سپتامبر نیز از اینترنت و به خصوص پست الکترونیکی استفاده کرده بودند. بر این اساس، مجلس سنای آمریکا قوانینی تصویب کرد که براساس آن آژانس‌های جاسوسی از قدرت نظارت وسیع بر کاربران رایانه‌ای برخوردار باشند و اطلاعات به دست آمده از این نظارت را به دوایر دولتی تسلیم کنند.
بنابراین نقش رسانه‌های معاصر چه در طول جنگ و چه در دوران صلح بسیار پیچیده است و با خط‌مشی‌های سیاستگذاران، افکار عمومی و رهایی رسانه از مشکلات ارتباط دارد.
وارن . پی . استروبل (Warren P. Strobel) پس از مطالعات خود درباره رسانه در زمان صلح چنین می‌نویسد: «تأثیرات رسانه‌های خبری تقریباً به طور یکنواخت به شروطی که صاحب‌منصبان (یا کارگزاران سیاسی) ایجاد می‌کنند، می‌پردازند … وقتی تصمیم گرفته می‌شود که نیروهای نظامی آمریکا به مناطق پرخطر اعزام شوند و یا عقب‌نشینی کنند، مقامات سیاسی، آنها را از طریق ماهواره‌های پرتابل، رایانه‌های کوچک (دستی)، ویدئو‌های خانگی و نظایر آن نگاه می‌کنند. منبع مؤثقی خبر می‌دهد که آنها مجموعه عواملی را که در اختیار دارند، می‌آزمایند؛ احتمال مداخله، منافع احتمالی از مأموریت تعریف شده، ایجاد مخاطراتی برای کشور، شدت حمایت‌های پارلمانی و حاکمیت افکار عمومی تا آنجا که به افکار عمومی مربوط می‌شود؛ آنها ارزیابی از ارزش‌های واقعی و مأموریت و رسالت ارتش را در مقابل گرایش‌های درک شده در آمریکا ادامه می‌دهند. اگر این ارزش‌ها ـ به ویژه تلفات نیروهای آمریکایی، در تلویزیون به نمایش گذاشته شود ـ ممکن است اثر موقت بر جای بگذارد که در انتها به کاهش حمایت عمومی می‌انجامد. اما تلویزیون تأثیر کمی بر مجموعه‌ای از ارزش‌ها و گرایش‌های عمومی و اساسی دارد».
واکنش‌های ناشی از وقایع 11 سپتامبر 2001 نشان می‌دهد که نه تنها دولت و ارتش بلکه افکار عمومی رسانه‌هایی را که به حس میهن‌پرستی و گرایش‌های ملی واکنش نشان می‌دهند به رسانه‌هایی که تنها ارزش‌های ژورنالیستی سنتی را رعایت می‌کنند ترجیح می‌دهند. در شرایطی که فناوری‌های جدید ارتباطی، مشکلاتی را در جهت سانسور یا جلوگیری از انتقال محتوای مطالب ایجاد کرده است ممکن است فشارهایی بر عقاید عامه وارد شود که نتیجه‌ای مشابه به دست دهد.

منبع:
Grman Lyn & Mclean, David, Media and Society in the twentieth century: a historical introduction, “Media, war, and international relation”, USA: Black well Publishing 2003, p.p 170 – 184.

 

منبع: فصلنامه پژوهش و سنجش / 1382 / سال دهم، شماره 34، تابستان
نویسنده : دیوید مک لین
مترجم : رویا غندالی
مترجم : عالیه شکربیگی
نویسنده : لین گرمن

عملیات روانی در گذر تاریخ

این مقاله نخست به تاریخچه کاربرد عملیات روانی در جنگهای مختلف پرداخته و مواردی از به کارگیری آن توسط جنگجویانی همچون اسکندر مقدونی و چنگیزخان مغول را ارائه می‌نماید و در ادامه با ذکر نمونه‌های جدیدی از عملیات روانی به کار گرفته شده در جنگ دوم جهانی، جنگ امریکا با کره شمالی، عملیات پاناما و جنگ دوم خلیج‌فارس، چنین نتیجه‌گیری می‌کند که عملیات روانی تاکتیک جدید نظامی نیست بلکه از گذشته‌های دور تاکنون در جنگها به کار گرفته شده است و همواره روند تکاملی خود را طی کرده است‌. همچنین از عملیات روانی به عنوان فزونگر قدرت رزمی و پیروزی بر دشمن، یاد می‌شود.

واژگان کلیدی: عملیات روانی، جنگ دوم جهانی، جنگ امریکا با کره شمالی، عملیات پاناما، جنگ دوم خلیج فارس.

عملیات روانی در هر شکل آن به هیچ وجه تاکتیک جدید نظامی نیست. بی‌شک نمونه‌های متعددی از عملیات روانی در طول تاریخ وجود دارد. شاید یکی از قدیمی‌ترین جنگهای روانی مربوط به اسکندر( ) پادشاه مقدونیه( ) است. اسکندر بیشتر سرزمینهای شناخته شده در زمان خود را فتح کرد. هر سرزمینی را که سربازان اسکندر فتح می‌کردند، در زمان ترک آن مکان، اسکندر آخرین فردی بود که پس از لشکریانش از آنجا خارج می‌شد تا به کنترل کامل سرزمین تازه اشغال شده، مطمئن شود. در یکی از نبردها وقتی او به سرزمین تصرف شده وارد شد، متوجه شد که سربازانش به خاطر فشار زیاد به شدت ضعیف و ناتوان شده‌اند و خطر شکست را در مقابل دشمن قدرتمندی که مقابل آنها بود، احساس کرد. اسکندر تصمیم گرفت که عقب‌نشینی کرده و سربازان خود را با کمک ارتشی که در عقبه نگه داشته بود، دوباره سازماندهی کند. هرچند او مطمئن بود که اقدام وی لشکریان دشمن را به تعقیب آنها تحریک می‌کند که در آن صورت احتمال شکست لشکریان وی زیاد بود. ولی اسکندر می‌دانست اگر بتواند لشکر مقابل را بترساند آنها از تعقیب او دست برخواهند داشت. او به سازندگان ادوات نظامی لشکر خود دستور داد که زره‌های آهنی بزرگی به ارتفاع سربازانی به طول دو متر و نیم مجهز به ادوات جنگی از قبیل سپر و کلاهخود بسازند. اسکندر و سربازانش شبانه از محل عقب‌نشینی کردند و ادوات غول پیکر آهنین را جا گذاشتند. هنگامی که لشکریان دشمن به آنجا رسیدند با دیدن زره‌های آهنی به این نتیجه رسیدند که باید با یک نیروی سر‌سخت نظامی درگیر شوند. جنگی که مطمئناً بازنده اصلی آنها خواهند بود. موضوع داستانهای جنگ با سربازان غول پیکر که توسط جاسوسان اسکندر و همچنین در خصوص وحشیگری نیروهای اسکندر در میان سربازان دشمن پخش ‌شده بود، وحشت را در دل آنها بر‌انگیخت و نهایتاً به ایجاد ترس و دو دلی در میان آنها منجر شد و آنها را از ادامه تعقیب سربازان اسکندر بازداشت.
سون تزو که از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان نظامی در طول تاریخ است به شدت طرفدار استفاده از جنگ روانی به عنوان ابزاری برای افزایش توان رزمی بود. سون تزو می‌نویسد: «به دست آوردن کامل ارتش دشمن بهتر از فروپاشی و انهدام آن است. تصاحب بی‌عیب و نقص یک لشکر، هنگ و یا گروهان از انهدام آنها بهتر است و به دست آوردن هزار پیروزی در هزار جنگ لزوماً اوج مهارت جنگی نیست. شکست دشمن بی‌جنگ و خون‌ریزی بی‌شک بسیار بهتر است. بنابراین، در هنگام جنگ چه چیزی بهتر از حمله به استراتژی دشمن است. موضوع مهم دیگر متفرق‌کردن متحدان دشمن از طریق تلاشهای دیپلماتیک است. سپس (اگر نتیجه ندادند) حمله به ارتش دشمن ارجحیت خواهد داشت و در این بین اشتباه‌ترین سیاست حمله به شهرها است».
سون تزو فهمیده بود که دادن فرصتهای مختلف به دشمن به منظور تسلیم‌شدن وی برای یک فرمانده بهتر است و تسلیم شدن دشمن نسبت به جنگ ارجحیت دارد. برای اینکه یک فرمانده فرصتی برای رشد و پویایی داشته باشد در طرحهای اولیه و پیش از شروع جنگ، باید عملیات روانی، مدنظر وی قرار گرفته و به کار گرفته شود. هنگامی که بحرانها شروع می‌شود، به کارگیری عملیات روانی صحیح و مناسب می‌تواند، بهتر از هر چیزی مانع از برخورد نظامی شود. عملیات روانی عامل فزونگر قدرت و نگهدارنده منابع است.
چنگیزخان حاکم قوم مغول هم هرچند نتوانست به تمام اهدافی که در خصوص فتح سرزمینها و کنترل اقوام بربر و متمدن در ذهن داشت عمل کند، ولی همین اندازه تسلط وی در استفاده از عملیات روانی برای هدف قرار دادن عزم و اراده اردوی دشمنان با استفاده از فریب و نیرنگ آنها و یا اعطای مصونیت به آنها درخور توجه است. چنگیزخان نمایندگانی از افراد با نفوذ را پیشاپیش لشکریان خود به سوی دشمن گسیل می‌داشت تا آنها با عملیات روانی، اردوی دشمن را متوجه تعداد زیاد و قدرت نظامی و جنگاوری ارتش مغول کنند و در این حال با استفاده از فریبکاریها و سیاست‌بازیهایی مانند مانور سوارکاران سریع، سعی کرد این احساس را القا کند که ارتشی شکست‌ناپذیر دارد و توان نظامی خود را بیش از آن چیزی که هست نشان دهد. چنگیزخان برای ایجاد ارتباط سریع بین فرماندهان جنگی شبکه‌ای از اسب‌سواران به نام سواران پیکان( ) را سازماندهی کرده بود و در ضمن، با هدف قرار دادن پیام‌رسانان لشکر دشمن ارتباط بین فرماندهان آنها را مختل می‌کرد. تمامی این فعالیتها روحیه دشمن را سست می‌کرد و بدین ترتیب مغولان هرجا که قصد حمله داشتند ترس و وحشت را در روان مردم ایجاد می‌کردند.

جنگ جهانی دوم
از عملیات روانی به طور گسترده‌ای در طول جنگ جهانی دوم استفاده ‌شد. آدولف هیتلر با دامن زدن و گسترش دادن نارضایتی در بین طرفداران جناحهای سنتی چپ و راست به خاطر شکست این جناحها در حل مشکلاتی که به دلیل پیمان ورسای دامنگیر آنها شده بود و با استفاده از ضعفها به قدرت رسید. او سپس حزب سوسیالیسم ملی( ) را به عنوان نهضتی که می‌تواند میهن‌پرستان محافظه‌کار و سنت‌گرا را با سوسیالیست‌های بین‌المللی( ) و اتحادیه‌های صنفی را با اتحادیه‌های کارگری پیوند دهد و برای خدمت به مردم متحد کند، معرفی کرد. در سخنرانیهای خود بر اتحاد و غرور ملی تأکید می‌کرد و تمام مشکلات آلمان را به گردن دیگران می‌انداخت. قدرت بیان بالا و نوع شعارهایی که ارائه می‌داد او را فریادرسی واقعی برای توده‌های آلمانی معرفی می‌کرد‌. بعد از اینکه در رأس قدرت دیکتاتوری قرار گرفت، آلمانیها به شعار دادن برای آلمان واحد و خواب بودن( ) دشمنانشان ادامه دادند. اما مهم‌ترین ابزار برای انتقال تبلیغات به افراد دشمن برنامه‌های رادیویی است‌. ژاپنیها از یک ایستگاه رادیویی به اسم توکیو رز( ) برای پخش موسیقی تبلیغات و اطلاعیه و پیامهای ناامید‌کننده علیه متحدان استفاده می‌کردند. آلمانیها از عملیات نرم و عباراتی که سبب شورش در جامعه هدف می‌شد‌، سود می‌بردند. امریکایی‌ها با استفاده از نیرنگ و عملیات روانی سعی کردند رهبران بلندپایه آلمان را به این نتیجه برسانند که تهاجم نرماندی شروع نشده است‌. بهترین استفاده از جنگ روانی به بنگاه سخن‌پراکنی انگلستان بی.بی.سی مربوط می‌شد. برای نمونه‌، زمانی که هواپیماهای آلمان با عبور از کانال انگلستان قصد تهاجم به انگلستان را داشتند گوینده رادیو بی.بی.سی پیامهای ضد و نقیضی را پخش می‌کرد‌. متن پیامها بعضی اوقات شبیه زیر بود:
اخطار برای Jerries (آموزش انگلیسی برای سرباز آلمانی) از آنجایی که شما کشور ما را آماج تهاجم قرار داده‌اید، لازم است شما بعضی عبارات انگلیسی را بیاموزید. لطفاً پس از من تکرار کنید، کانال آماج تهاجم قرار گرفته. خیلی خوب‌، اکنون چند کلمه که هنگام قایق‌سواری برای شما مفید خواهد بود. «قایق در حال غرق شدن است، قایق در حال غرق شدن است، باز هم خیلی خوب! اکنون تمرین کنیم، من آتش می‌گشایم، شما آتش می‌گشایید، ما آتش می‌گشاییم» و … .
متون پیدا شده بعد از جنگ نشان داد که در نتیجه پخش این برنامه، سران بلندپایه ارتش آلمان به این نتیجه رسیده‌اند که انگلیسیها طرح‌ریزی کرده‌اند که کانال مانش را زیر آتش بگیرند. پس آلمانیها به این نتیجه رسیدند تهاجم به انگلستان از طریق عبور از کانال‌، کاری بیهوده است.

کره
با توجه به اثرات مثبت برنامه‌های رادیویی و اعلامیه‌ها در طول جنگ جهانی دوم، شاخه اطلاعات بخش ستاد فرماندهی ارتش امریکا در خاور دور‌، واحدی تشکیل داد که بلافاصله پس از حمله کره شمالی در ژوئن 1950 به پخش برنامه رادیویی و انتشار اعلامیه در طول مدار 38 درجه شمالی و بر روی جمهوری کره جنوبی مبادرت ورزید. بعداً در اواخر همان سال نخستین واحد سخن‌پراکنی و اطلاع‌رسانی کره جنوبی آغاز به کار کرد. این واحد هشتمین واحد جنگ روانی تاکتیکی ارتش امریکا تا پایان جنگ در سال 1952‌، برنامه‌های تبلیغاتی را اجرا می‌کرد‌. نخستین واحدهای سخن‌پراکنی و اطلاع‌رسانی، سخنرانان خود را توسط اتومبیل و هواپیما منتقل می‌کردند. به هر حال مانند جنگهای پیشین هنوز هم اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌ها مهم‌ترین رسانه بودند. متن اعلامیه‌های جنگ کره بیشتر حول تسلیم متمرکز بود «سربازان خوب، فرماندهان بد؛ تسلیم شوید با شما خوب رفتار خواهد شد؛ ما شما را له خواهیم کرد؛ دلتنگی برای خانه و زن و فرزندان». در ویتنام هر دو طرف در‌گیر از عملیات روانی استفاده می‌کردند‌. بسیاری از افسران تجسس و اطلاعات ستاد فرماندهی به یاد دارند که در ویتنام رادیو ویتنام همانند رادیو رز ژاپن در طول جنگ جهانی دوم با پخش برنامه‌های رادیویی روزانه و اطلاعیه‌ها برای ایجاد یأس و ناامیدی در روحیه سربازان امریکایی تلاش می‌کرد. امریکاییها هم با برنامه‌های رادیویی و پخش اعلامیه مقابله به مثل می‌کردند‌. در ویتنام ارتش امریکا حملات هوایی را به اهداف نظامی و شبه‌نظامی هدایت می‌کرد تا خصوصاً از اثرات روانی آن استفاده ببرد. این حملات برای متقاعد‌کردن رهبران دشمن برای مذاکره با هدف پایان دادن حملات به مواضع امریکاییها اجرا می‌شد. این حملات هوایی نتوانست مانع مردم ویتنام شود؛ بنابراین جنگ ویتنام به مدت هشت سال طول کشید. افزون بر این، به دلیل مسائل بشردوستانه و سایر محدودیتها که به خاطر حملات هوایی متوجه ایالات متحده بود[تلفات بی‌شمار غیرنظامیان و مردم ویتنام] و همین‌طور تنوع شرایط و موضع‌گیریها در اردوی ویتنام، اثرات حملات استراتژیک ایالات متحده را کمرنگ می‌کرد.موارد زیر جزء برنامه‌های اصلی فرماندهان و حاکمان ویتنام بود.

ـ دریافت حمایت و کمک از قدرتهای خارجی‌. این موضوع به آنها کمک می‌کرد زمانی که امکانات و ادوات جنگی آنها از بین می‌رفت دوباره بتوانند جنگ را ادامه دهند.
ـ تعهد و پایبندی شدید به همه اهداف و آرمانهایی که آنها را به جنگ با امریکا برانگیخته بود.
ـ آمادگی برای فدا کردن جان و مال خود به هر مقدار و هر تعداد‌.
ـ قدرت حفظ حمایتهای بومی و داخلی برای جنگ و یا اطمینان داخلی برای متوقف و سرکوب کردن هرگونه فشار بالقوه.
ـ درک و استنباط این موضوع که همانگونه که ادامه جنگ می‌تواند منفعتهایی برای ویتنام داشته باشد، با توجه به بمباران ایالات متحده می‌تواند به قیمت گزاف‌تری هم تمام شود.

عملیات پاناما
مأموریت تأمین امنیت و محاصره آمادور( ) ـ سازمانی که مورد علاقه ارتش امریکا و نیز محل استقرار ارتش پاناما بود و مشترکاً به کمک نیروهای امریکایی و پانامایی اداره می‌شد ـ به عهده نیروهای تیپ 508 امریکا بود‌. با توجه به نیاز عملیات تأمینی‌، شهروندان امریکایی نمی‌توانستند قبل از حمله از محل تخلیه شوند و این پیچیدگی ایجاب می‌کرد تلفات نیروهای پاناما و همچنین تلفات فیزیکی به حداقل برسد و سخنگوی واحد عملیات روانی (چهارمین گروه عملیات روانی) به عنوان کلید اصلی وارد عمل شود و سایر نیروها قسمت استقرار نیروهای دفاعی پاناما را در آمادور به تصرف و تأمین خود در آورند و این اطمینان را به وجود آورند که سلامتی تمامی پرسنلی که درگیر جنگ نبودند حفظ می‌شود‌. بعد از تاریک شدن هوا نیروهای عمل‌کننده حفاظت منطقه را به عهده گرفتند. وقتی نخستین درخواست برای تسلیم نیروهای پاناما با ناکامی مواجه شد، فرمانده واحد‌، دستور پخش اعلامیه‌ها را داد و به محاصره‌شدگان اعلام کرد که مردم به ادامه جنگ تمایلی ندارند‌. در این مورد عملیات نهایی اجرا شد و نیروهای امریکایی با اسلحه‌های کوچک و بزرگ و توپهای 105 میلی‌متری هویتزر منطقه را به محاصره در آورند و مرتباً با پخش اعلامیه‌ها نیروهای به محاصره در آمده پاناما را به تسلیم وا می‌داشتند‌. در نهایت‌، آمادور با کمترین تلفات به تسخیر امریکا در آمد.

جنگ خلیج‌فارس
جنگ خلیج‌فارس مفهوم کاملاً جدید استفاده از رسانه‌های چندگانه را در عملیات روانی فراهم آورد‌. ایستگاههای سخن‌پراکنی برنامه‌های رادیو و تلویزیون، اعلامیه‌ها و بلندگوها با استفاده از مضامین برادری عرب، قدرت هوایی متحدین و انزوای عراق منجر به خالی کردن مواضع بسیار زیادی از نیروهای عراقی شد‌. یکی از مؤثرترین تاکتیکها پخش اعلامیه بر روی یک واحد ویژه بود‌. در آن اعلامیه‌ها‌، به نیروهای عراق اطلاع داده شده بود که این منطقه طی 24 ساعت آینده به شدت بمباران خواهد شد و بنابراین برای فرار از مرگ باید تسلیم شوید در نتیجه تمامی افراد تسلیم شدند‌. برای پرهیز از نابودی در طول یک دوره هفت هفته‌ای 29 میلیون اعلامیه در حداقل 14 شکل مختلف پشت خطوط عراقیها پخش شد که بیش از 98% از نیروی 300 هزار نفری عراق آنها را دریافت کردند. در 19 ژانویه 1991، چهارمین گروه عملیات روانی، شبکه صدای خلیج را راه‌اندازی کرد‌. این شبکه شبانه‌روزی از اول آوریل 1991 بیش از 210 ساعت برنامه زنده و 330 ساعت برنامه از پیش ضبط شده را مرتب پخش کرد. تنها از این رادیو 2072 عنوان خبری به همراه 189 پیام برای نیروهای عراقی اعلام شد. شبکه صدای خلیج یک فرستنده 50 کیلووات ای.ام داشت که در عربستان سعودی قرار داشت و بر روی فرکانس 1134 ای.ام برنامه پخش می‌کرد‌. یک فرستنده یک کیلووات ای.ام واقع در عربستان بر روی خط 5/88 اف.ام و دو هواپیمای کماندو‌سولو متعلق به گروه عملیاتی ویژه بر روی فرکانسهای ای‌.ام‌. و اف‌.ام برنامه موسیقی پخش می‌کردند.
البته همانند برخی جنگهای بزرگ‌، عراق هم با انتخاب زنی به نام بتی تبلیغاتی را برای ناامید و دلسرد کردن دشمنان خود آغاز کرد ولی متأسفانه دولت عراق فراموش کرده بود که در یک برنامه جنگ روانی مؤثر‌، حتماً ‌باید روان‌شناس زبده و هوشیاری حضور داشته باشد، کسی که هم پویایی غیرارادی رفتار و انگیزه انسان را خوب بشناسد و هم در خصوص آداب و رسوم فرهنگهای مختلف‌، اطلاعات خوبی داشته باشد. حضور چنین کارشناسی الزامی است تا بتواند متونی را که ارزش و بار فرهنگی بالایی داشته باشد‌، انتخاب کند‌. این موضوع قلب هر عملیات روانی است‌.
بتی در یکی از برنامه‌هایش به سربازان امریکایی هشدار داد که هنگامی که در صحرای عربستان هستند همسران آنها با هنرپیشه‌های امریکایی روابط نا‌مشروع دارند حال این چقدر غیرواقعی بود که سربازان نتیجه‌گیری کنند که زنان و دوستان آنها فریب ستارگان سینما را خورده‌اند. مطالعه نداشتن در خصوص فرهنگ امریکاییها باعث شد بتی‌‌، هرگونه شانسی را برای باوراندن حرفهای خود به سربازان از دست بدهد‌.
در طول عملیات توفان صحرا گروه چهارم عملیات روانی 71 تیم تبلیغات تاکتیکی را فراهم کرد، بیشتر اعضای این تیمها به گویشهای مصری، کویتی و عربستانی مسلط بودند و به منظور اجرای سخنرانیهای زنده در هر جایی که لازم بود فرا خوانده می‌شدند. طرح مبتکرانه دیگر این بود که این تیمها را به اردوگاههای اسیران می‌فرستادند تا آرامش اسرا را فراهم کنند. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های استفاده موفقیت‌آمیز از تبلیغات که در طول جنگ خلیج‌فارس اتفاق افتاد این بود که جبهه ائتلاف تعداد زیادی از عناصر عراقی مستقر شده در جزیره فیلکه را هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ روانی محاصره کرد. پیش از حمله نظامی به جزیره‌، یک تیم روانی از گردان تیم عملیات روانی‌، یک بالگرد UH-IN مجهز به بلندگو را که توسط بالگرد‌های کبرا همراهی می‌شدند اطراف جزیره به پرواز در آورد. پیام به سربازان محاصره شده فهماند که روز آینده در کنار برج رادیو آماده تسلیم باشند‌. روز بعد 1405 سرباز عراقی به همراه یک ژنرال ستاد در اطراف برج رادیو منتظر بودند و همگی بدون شلیک حتی یک گلوله تسلیم شدند. چگونه عملیات روانی ایالات متحده در توفان صحرا چنین موفقیت‌آمیز بود؟ بنابر گزارشها حدود 87000 نفر از نیروهای عراقی خود را تسلیم نیروی متحد کردند بیشتر آنها اعلامیه‌های پخش شده متحدین را در دست گرفته و یا به لباسها چسبانده بودند و در نتیجه تمام درگیریهای مناطق محاصره شده بی‌خونریزی پایان یافت. شاید بهترین تأیید برای تأثیر عملیات روانی چیزی باشد که توسط یک ژنرال عراقی اعلام شد، او گفت: «بعد از آن بمباران نیروهای ائتلاف عملیات روانی‌، تهدید بزرگی برای روحیه سربازان است.» امروز عملیات روانی بخش گسترده و وسیعی از فعالیتهای ایدئولوژیکی، اقتصادی، نظامی و سیاسی امریکا را در بر می‌گیرد که توسط دولتمردان امریکا برای به دست آوردن منافع‌، طراحی و اجرا می‌گردد.

نتیجه‌گیری
1ـ عملیات روانی بخش جدا‌نشدنی هر عملیات است؛
2ـ عملیات روانی قبل از شروع، حین و تا پایان هر بحران‌، ادامه می‌یابد؛
3ـ عملیات روانی جزء تفکیک‌نا‌پذیر سازمان نظامی ارتش امریکا است؛
4ـ عملیات روانی به دنبال کنترل رفتار مخاطبان نظامی و غیرنظامی است؛
5ـ قدمت تاریخی عملیات روانی به قدمت تاریخی عملیات نظامی در جهان است؛ و
6ـ آخرین کاربرد عملیات روانی در جنگ خلیج‌فارس است که از ابزارهای دیداری ـ شنیداری، به وفور استفاده شده است.

احمد محمدی‌زاده

فارس