
ابرقدرت عزیز، لطفا تحریمشان کنید!
- نوشته شده : محمدصابر نیکنام
- 17 سپتامبر 2019
- تعداد نظرات :0
سیاست و اقتصاد | سیاست | سیاست خارجی
| در عمل در اکثر موارد، تحریم، فشار و در نهایت مداخلهی نظامی به خصوص با اهداف حقوق بشری، اثر معکوس میگذارد و در واقع با معامله کردن رنج انسانها خیری نیز نصیب آنها نمیشود.
این روزها که برخی فعالان ایرانی در صحن پارلمانها و اتاقهای ملاقات از مقامات کشورهای خارجی، مطالبهی «نقش آفرینی فعالانه در توسعهی تحریمها» و یا حتی گاهی «همراهی با سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا» را دارند، از مسئولیت حقوق بشری کشورها در قبال مردم ایران سخن میگویند. علی الظاهر اینطور به نظر میرسد که گویا کشورهای غربی رسالتی اخلاقی برای نجات مردم ایران از دست حکومتشان دارند و این فعالان در حال بیدار کردن وجدان انسان دوستانه آنان هستند. اما ارائه چنین تصویری از مسئله شدیدا مخدوش است.
با آغاز قرن بیست و یکم، کمیسیون بین المللی مداخله و استقلال کشورها یا ICISS در سازمان ملل و با هدف توسعهی ادبیات «مداخلهی انساندوستانه» شروع به فعالیت کرد و یک سال و چند ماه بعد و در اوج شرایط ایجاد شده پس از حوادث یازده سپتامبر گزارشی را تقدیم سازمان ملل کرد. عنوان این گزارش «مسئولیت محافظت» بود. اصطلاحی که اشاره به آن داشت که کشورها حتی در قبال شهروندان سایر کشورها درهنگامی که دچار فجایع حقوق بشری میشوند مسئولیت دارند. البته استدلالهایی مشابه مداخلهی انسان دوستانه که کشورهای اروپایی و آمریکا برای توجیه مداخلات نظامیشان بدان متوسل میشدند با سابقهتر از ابتدای قرن بیست و یکم است اما این اصطلاح تازه تر، زهر مداخله گری در کشورهای مستقل و همچنین ابهام در چگونگی ممکن بودن ذاتی یک مداخلهی انسان دوستانه را کم میکرد. همچنین آن را مسئولیتی اخلاقی، جهانی و عمومی جلوه میداد و لذا میتوانست روحی تازه به این بحث در ادبیات بین المللی ببخشد.
اما این مسئولیت اخلاقی برای نجات مردم دیگر کشورها در برابر جنایتهای حقوقبشری علی رغم آنکه به نظر میرسد میتواند به جلوگیری از جنایاتی مثل قتل عامهای گسترده کمک کند در عالم واقع به شکلی وارونه عمل میکند.
در دفاع از دخالت خارجی معمولا استدلال آن است که در مواجهه با یک دولت اقتدارگرا محدود کردن منابع و دسترسیهای افراد موثر در حاکمیت می تواند به نفع ایجاد تغییرات سیاسی عمل کند و اثر تغییرات سیاسیای که در نتیجه آن ایجاد میشود به رنجی که مردم در نتیجه آن متحمل میشوند میچربد.
میتوان پرسید که چرا محوریت ادبیات بحث در رابطه با دخالت کشورهای خارجی با اهداف حقوق بشری، اساسا با تصویری استعماری همراه است که قدرتهای بزرگ جهانی را منجی و مردم کشورهای دیگر را موجوداتی محتاج نجاتدادهشدن توسط آنها تصویر میکند؟ چرا محوریت بحث حول کسانی که جنگ بر روی زندگی شان اثر میگذارد نیست و بررسی ابعاد رنج و فشاری که مردم عادی در اثر این تحریمها و یا حتی مداخلات نظامی باید پرداخت کنند در ارزیابی های ثانویه مورد توجه قرار میگیرند؟ در واقع استدلال فایده گرایانهی فوق، رنج انسانی را وجهالمعامله میکند.
پژوهشهای متعددی در رابطه با اثرگذاری تحریمها و مداخلههای نظامی که با عناوین حقوق بشری و انسان دوستانه صورت گرفتهاند انجام شده است. به عنوان مثال پکسن در دو مقالهی خود در رابطه با تاثیر مداخلهی نظامی و تحریمهای اقتصادی بر شاخص های حقوق بشری، اشاره میکند که تحریمهای اقتصادی هم حتی در صورت هدف قرار دادن اشخاص و نهادهای مشخص، بیشتر به وضعیت اقتصادی مردم عادی آسیب میزنند تا آنها و از سوی دیگر نیز وضع تحریمهای اقتصادی، احترام دولتها نسبت به حقوق بشر را کاهش میدهد و تعداد زندانیان سیاسی، موارد شکنجه و… به واسطه ایجاد شرایط فوق العاده افزایش مییابد. همچنین بررسی مداخلات نظامی نیز نشان از آن دارد که دخالت نظامی نیز باعث افزایش تعداد زندانیان سیاسی میگردد. نتایج مشابهی را میتوان درکتابهای کورترایت و وایس نیز مشاهده کرد.
“پژوهشهای متعددی در رابطه با اثرگذاری تحریمها و مداخلههای نظامی که با عناوین حقوق بشری و انسان دوستانه صورت گرفتهاند انجام شده است. به عنوان مثال پکسن در دو مقالهی خود در رابطه با تاثیر مداخلهی نظامی و تحریمهای اقتصادی بر شاخص های حقوق بشری، اشاره میکند که تحریمهای اقتصادی هم حتی در صورت هدف قرار دادن اشخاص و نهادهای مشخص، بیشتر به وضعیت اقتصادی مردم عادی آسیب میزنند تا آنها و از سوی دیگر نیز وضع تحریمهای اقتصادی، احترام دولتها نسبت به حقوق بشر را کاهش میدهد و تعداد زندانیان سیاسی، موارد شکنجه و… به واسطه ایجاد شرایط فوق العاده افزایش مییابد.“
لذا به نظر میرسد که در عمل در اکثر موارد تحریم، فشار و در نهایت مداخلهی نظامی به خصوص با اهداف حقوق بشری اثر معکوس میگذارد و در واقع با معامله کردن رنج انسانها خیری نیز نصیب آنها نمیشود. با این همه چرا کماکان تحریمهای اقتصادی ادامه و مداخلههای نظامی با اهداف حقوق بشری و انسان دوستانه به عنوان یک سیاست به کار گرفته میشود؟ و نکتهی جالبتر اینکه در برخی موارد واضح و روشنی از نقض حقوق بشر مثل فجایع یمن حمایتی از آنها صورت نمیگیرد. این انتخابگری سوگیرانه که به نظر می رسد مبتنی بر منافع ملی هژمونهای جهانی در باب مداخله های بشردوستانه صورت می پذیرد سوالهایی جدی را ایجاد میکند. در واقع احتمالا میتوان گفت که با توجه به تاثیر مخرب تحریمها و مداخلات نظامی بر حقوق بشر و اصرار مداوم قدرتهای جهانی به استفاده از این سیاستها، عرصه بینالملل، جهانی هابزی است که شعار مسئولیتپذیری برای محافظت از مردم دیگرها پوششی برای پنهان کردن ذات اقتدارگرایانه و منفعتطلبانهی قدرت است. گویا مداخلهی به اصطلاح انساندوستانه ابزاری است در دست قدرتهای بزرگ برای ثمر نشاندن سیاستهای مبتنی بر منافعشان و به قیمت بدتر شدن وضعیت حقوق بشر در کشورهای هدف.
حال بازگردیم به پرسش ابتدای بحث، اگر دخالت خارجی باعث محدود شدن حوزه عمل فعالان داخلی میگردد، باعث نقض بیشتر حقوق مردم میشود و تاثیر مثبتی هم بر تغییر رفتار حاکمیت ندارد با همهی این اوصاف آیا میتوانیم دعوت از قدرتهای جهانی برای افزایش فشار بر کشورها را خیرخواهانه تلقی کنیم؟
منابع:
Peksen, D. (2012). Does Foreign Military Intervention Help Human Rights Political Research Quarterly, 65(3), 558-571. Retrieved from
Weiss, Thomas G.; David Cortright, George A. Lopez & Larry Minear, eds, 1997. Political Gain and Civilian Pain: Humanitarian Impacts of Economic Sanctions. Lanham, MD: Rowman and Littlefield.
Cortright, David & George A. Lopez, 2000. ‘Learning from the Sanctions Decade’, Global Dialogue.
Peksen, D. (2009). Better or Worse? The Effect of Economic Sanctions on Human Rights. Journal of Peace Research, 46(1), 59-77.
Marks S. P. (1999). Economic sanctions as human rights violations: reconciling political and public health imperatives. American journal of public health, 89(10), 1509–1513.
https://www.iep.utm.edu/hum-mili/
محمدصابر نیکنام، پژوهشگر فلسفه و علوم اجتماعی است و مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین حوزهها منتشر میشود.