
تکنولوژی، تحت تعقیب فیلسوفان
علم و فلسفه | فلسفه و حکمت | فلسفه تکنولوژی
| تأثیر عظیم هایدگر در فلسفه تکنولوژی غیر قابل انکار است و بسیاری از فیلسوفان تکنولوژی نسل بعد از جمله دریفوس و بورگمان مستقیماً متأثر از هایدگر و رویکرد خاص او نسبت به تکنولوژی بودهاند. تحلیل هستیشناسانهی او از ماهیت تکنولوژی نیز تا به این روز بیرقیب مانده است.
اگر لحظهای نگاهی به اطراف خود بیندازیم، به سختی ممکن است چیزی پیدا کنیم که ساختهی دست بشر نباشد. این یعنی تکنولوژی چنان محیط زندگی ما را عوض کرده است که پیش از این هرگز در تاریخ حیات انسان سابقه نداشته است. همین امر باعث شد که طی دوران پس از انقلاب صنعتی علیالخصوص قرن بیستم و با عبور از دو جنگ جهانی خانمانسوز، بسیاری از اندیشمندان از جمله جامعهشناسان، دانشمندان علوم طبیعی، نویسندگان ادبی، الهیدانان و حتی برخی از فیلسوفان مهم این دوران، در باب ماهیت تکنولوژی، منشأ پیدایش آن، آثار آن بر حیات فردی و اجتماعی انسان و نیز آیندهای که در پیش روی ما قرار میدهد، اندیشهورزی و قلمفرسایی کنند.
بسط و وفور اینگونه آثار به خصوص در حوزهی فلسفه، به تدریج به شکلگیری حوزهی پژوهشی خاصی انجامید که امروزه از آن با نام «فلسفه تکنولوژی» یاد میشود. با این حال تنوع این آثار از حیث زمینههای دانشی، مبانی فلسفی، رویکردهای پژوهشی و نهایتاً داوریهای انجام شده در باب ماهیت تکنولوژی و آثار آن، آنچنان گسترده است که به سختی میتوان تمامی آنها را ذیل یک عنوان واحد قرار داد. از این حیث فلسفه تکنولوژی با آنکه موضوع مستقل خود را داراست، به طور عمده برآمده از نگاهی است که یک فیلسوف تکنولوژی به مقولههایی همچون انسان، سیاست، هستی، جامعه، دین، تاریخ و فرهنگ دارد که همواره متکی به تحلیلهای تاریخی، پیشفرضهای فلسفی، اطلاعات جامعهشناختی و حتی تجارب زیستهی شخصی او است. در ادامه مروری خواهیم داشت بر برخی از مشهورترین سنتها و جریانهای فکری در تاریخ فلسفه تکنولوژی.
نقد نظام سرمایهداری و عقلانیت ابزاری
شاید یکی از گستردهترین و نافذترین جریانهای فکری ناقد تکنولوژی مدرن، متعلق به اصحاب نظریهی انتقادی یعنی اعضای مکتب فرانکفورت باشد که تا میزان زیادی تحت تأثیر آثار مارکس، هگل و وبر قرار داشتند. نقد این افراد به تکنولوژی مدرن، نه متوجه ذات تکنولوژی که متوجه طبقهی حاکمی است (نظام سرمایهداری) که از طریق کنترل ابزار تولید و حتی رسانه، سیاست و فرهنگ به دنبال نظمدهی هر چه تمامتر جامعه در راستای حاکمیت بیشتر خود هستند. از طرفی مالکیت این طبقه بر تکنولوژی و ابزارهای تولید به مرور موجب تقویت بیشتر قدرت خود، افزایش فاصله طبقاتی و رشد نرخ بیکاری میگردد و از طرف دیگر برای حفظ تداوم این روند، طبقه حاکم سیاست را نیز به زیر بند عقلانیت ابزاری درمیآورد که به تکنوکراسی میانجامد. طبق بیان وبر، عقلانیت ابزاری که نوعی از توجیه عقلانی است که تنها به بهینگی یا کارآمدی (Efficiency) یک ابزار برای تحقق یک هدف نظر دارد متفاوت با عقلانیت ارزشی است که در مورد ارزشهای مطلق، به طور فی نفسه و مستقل از نتایج آنها بحث میکند. با حاکم شدن عقلانیت ابزاری بر سیاست یعنی همان تکنوکراسی، هرگونه تلاشی برای حاکم نمودن ارزشها در عرصهی عمومی با استدلال ناکارآمدی سرکوب میگردد. هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس از جمله شاخصترین چهرههای مکتب فرانکفورت هستند که به این مباحث پرداختهاند. به علاوه تأثیر مکتب فرانکفورت و بحث از مواردی همچون نظام سرمایهداری، عقلانیت ابزاری و یا منطق بهینگی را میتوان در آثار برخی از فیلسوفان تکنولوژی بعدی همچون کارل یاسپرس، ژاک الول و نیز اندرو فینبرگ به صراحت مشاهده نمود.
“نقد مکتب فرانکفورت به تکنولوژی مدرن، نه متوجه ذات تکنولوژی که متوجه طبقهی حاکمی است (نظام سرمایهداری) که از طریق کنترل ابزار تولید و حتی رسانه، سیاست و فرهنگ به دنبال نظمدهی هر چه تمامتر جامعه در راستای حاکمیت بیشتر خود هستند.“
گشتل و تعرض به طبیعت
مارتین هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست مشهور قرن بیستم اما از وجه دیگری به تکنولوژی مدرن نظر نمود. در نگاه هایدگر هستی در هر دوره معنای خاصی دارد که حوالت تقدیر است و در اختیار ما نیست که با ارادهی خود آن را تغییر دهیم. هستی همان امر مستور و پنهانی است که در هر دوره با انکشاف خاصی خود را نمایان میسازد به طوری که ما حتی خود آن انکشاف را به جای خود هستی میانگاریم. به همین طریق، فراموشی هستی در طول تاریخ حیات انسان از زمان پارمنیدس تا به حال به جایی رسیده است که در عصر ما -همان گونه که نیچه بیان کرده است- معنای هستی چیزی جز ارادهی معطوف به قدرت نیست. همین انکشاف خاص هستی است که واقعیت یافتن مادی آن، تکنولوژی مدرن را پدید آورده است. حقیقت تکنولوژی مدرن همین انکشاف هستی در زمانهی ماست که هایدگر نام «گشتل» یا چارچوببندی را بر آن میگذارد. گشتل انکشاف خاصی از هستی است که «نوعی تعرض است، تعرضی که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار میدهد که تأمین کنندهی انرژی باشد تا بتوان انرژی را از آن حیث که انرژی است از دل طبیعت استخراج و ذخیره کرد.» گشتل نوع خاصی از به نظم درآوردن طبیعت است که به صورت درافتادن و تعرض است و خواهان آن است که همه چیز در همه جا در حال آماده باش، محاسبهپذیر انضباطپذیر و به شکل منبع لایزال باشد. عصر امروز، عصر استیلای گشتل است که همان ماهیت تکنولوژی است. تنها راه رهایی از آن نیز، آنگونه که هایدگر ذکر میکند روی آوردن به هنر و گشودگی به رازآمیزی است. در واقع نمیتوان برای رهایی از گشتل برنامه و راهکار داشت چرا که برنامهریزی خود جز تنیدن بیشتر در گشتل نیست. تنها باید برای شنیدن آوای دیگری از هستی در انتظار نشست. تأثیر عظیم هایدگر در فلسفه تکنولوژی غیر قابل انکار است و بسیاری از فیلسوفان تکنولوژی نسل بعد از جمله دریفوس و بورگمان مستقیماً متأثر از هایدگر و رویکرد خاص او نسبت به تکنولوژی بودهاند. تحلیل هستیشناسانهی او از ماهیت تکنولوژی نیز تا به این روز بیرقیب مانده است.
فلسفه تکنولوژی پس از چرخش تجربی
در میانهی دهههای هشتاد و نود میلادی شاهد پیدایش رویکردهای جدیدی در مطالعات تکنولوژی هستیم که در مقابل آنچه میتوان فلسفه تکنولوژی کلاسیک نامید، دارای نگرشی مثبتتر به تکنولوژی، مخالف جبرانگاری تکنولوژیک، متمرکز بر مطالعات تجربی و متوجه تکنولوژیها به طور مصداقی و انضمامی است. سنتهای جدید از جمله برساختگرایان اجتماعی تکنولوژی، پراگماتیسم، پساساختارگرایی، پساپدیدارشناسی، مطالعات فرهنگی و مطالعات رسانه و ارتباطات به بحث در مورد تکنولوژیهای مختلف، چگونگی توسعه آنها در جامعه و آثار اجتماعی تکنولوژیهای خاص پرداختند و عمدتاً در این مسیر، از موردکاوی بهره بسیار گرفتهاند. همچنین گروهی نیز با رویکردی تحلیلی، به مطالعه ماهیت مصنوعات تکنیکی، ماهیت دانش مهندسی، رابطه میان علوم مهندسی و علوم طبیعی و … با تمرکز بر توصیف و نه ارزیابی و نقد، روی آوردند. به علاوه بحث از اخلاق کاربردی در حوزهی تکنولوژیهای مختلفی از جمله بایو، نورو، نانو، رایانش و محیط زیست در همین دوران پا گرفت که هدف از آنها ارائهی تجویزهایی عملی برای توسعهی مسئولانهی تکنولوژی و نه آنطور که در فلسفه تکنولوژی کلاسیک رایج بود، تصمیم بر پذیرش یا طرد تکنولوژی به نحوی اجمالی و کلی است.
به طور خلاصه، آنچه میتوان فلسفه تکنولوژی معاصر –در مقابل فلسفه تکنولوژیک کلاسیک- خواند، تلاش دارد که با دقت فلسفی افزون، موردکاوی و ارائهی راهکارهای عملی، تحلیلهای مناسبتری برای مواجههی جامعهی معاصر با تکنولوژی، اعم از کاربری بهتر و طراحی مسئولانهتر ارائه کند. البته فلسفه تکنولوژی معاصر بدون عطف نظر به بصیرتهای عمیق فلسفه تکنولوژی کلاسیک کممایه و سطحی خواهد ماند و لذا محتاج آن است که همچنان با نقادی دقیق آرای نیای خود، تصویری حقیقیتر از حیات انسانی ارائه کند.
رضا کاظمی، به حوزه فلسفه علاقمند است و عمده پژوهشهای او نیز در این زمینه است. در باشگاه اندیشه مقالات او را در این موضوعات خواهیم خواند.