حقوق فرهنگی؛ حقوق بشر

نویسنده : ریس اومانگا بوکاتولا، مترجم : محمد ولى محمدى

صحبت کردن از حقوق فرهنگى قبل از تعریف فرهنگ مثل این است که کارى را از آخر شروع کنیم. در واقع مسأله بازشناخت حقوق فرهنگى، بیشتر مسأله اى فرهنگى است تا یک مسأله حقوقى، قضایى، سیاسى و … بنابراین حقوق فرهنگى بدون فرهنگ وجود ندارد، به دیگر سخن حقوق فرهنگى ابتدا وجود فرهنگ را طلب مى کند. لذا ضرورى است براى تعریف حقوق فرهنگى از قبل واژه فرهنگ تعریف شود که به حقوق فرهنگى عینیت مى بخشد: براى بیشتر مردم واژه فرهنگ یادآور آثار هنرى، ادبى، فلسفى و علمى است، اما براى متخصصان این مفهوم معانى محدود و در عین حال عمیق ترى دارد. فرهنگ منعکس کننده تمام چیزهایى است که فرد به عنوان عضوى از گروه اجتماعى به آن مى پردازد. یعنى تمام ظرفیت ها و اعمالى که از رهگذر تجربه یا سنت ها به دست مى آید و همچنین تمام تولیدات مادى گروه، فرهنگ همچنین خودش را در آثار هنرى و علمى و حتى در نوع پوشش، آشپزى، معمارى، سامانه ارزش ها، اخلاق، آداب، باورها، آموزش و پرورش، شیوه زندگى، زبان، طبیعت ارتباطات خانوادگى و اجتماعى، جهان بینى، رفتار با بیگانگان، مفهوم حال و آینده و … تجلى مى سازد. این فهرست جامع نیست چرا که تنها گستردگى و مجموعه اى از محتواى فرهنگ را در معنى موسع آن نشان مى دهد.
تعریف موسع از فرهنگ شبیه آن چیزى است که یونسکو در سال ۱۹۸۲ در کنفرانس جهانى در مورد سیاست فرهنگى (MONDIACULT) در مکزیکو به تصویب رساند، بنابراین از نظر یونسکو فرهنگ عبارت است از مجموعه وجوه معنوى، مادى، فکرى و احساسى که تعریفى از یک جامعه و یا گروه اجتماعى ارائه مى دهد. فرهنگ در تناوبى بین هنر و ادب، دربرگیرنده روش هاى زندگى، حقوق اساسى بشر، سامانه ارزشى، سنت ها و باورها است.
بنابراین فرهنگ یک ملت دربرگیرنده تمام چارچوب مراجع وجودى آنان است و همچنین کم و بیش شامل تمام پاسخ هایى است که این ملت مى تواند در رویارویى با اقتضائات چارچوب زندگى اش ارائه دهد. یکى از وظایف اصلى فرهنگ این است که براى افراد، زندگى توأم با امنیت و حفظ آن را به ارمغان مى آورد، پس با این پیش فرض فرهنگ یعنى مفهومى که هر ملت، از جهان خویش و از جهان ارائه مى دهد. در این چارچوب مى توان برروى این عقیده که برخى از فرهنگ ها، از نظر کیفیت و کمیت نسبت به سایر فرهنگ ها برترى دارند، خط بطلان کشید و این مستلزم به رسمیت شناختن تساوى مرتبط فرهنگ ها با درنظر گرفتن تنوع آنها است و همچنین در این چارچوب، فرهنگ واقعى «جهان» باید مجموعه اى از مشترکات فرهنگ ملل، یعنى نوعى گرایش به سوى وحدت معنوى بشر باشد. فرهنگ جهانى ویرانگر تکثر فرهنگ ها نیست و نوعى مکمل فرهنگ هاى «ملى» به شمار مى آید، یعنى مولد تمامیت انسانى رو به رشد و بالنده!

تعریف حقوق فرهنگى:
در کل مفهوم حقوق بشر که وجه اشتراک انسان هاست زائیده فرهنگ خاص آنها است از منظر دیگر گاهى پیش مى آید که از فرهنگ براى نسبى گرایى و حتى انکار حقوق افراد بشرى استفاده مى شود، چگونه؟ با به زیر سؤال بردن جهانشمولى این حقوق و هیچ منطقه اى از جهان از این موضوع (کم و بیش) مستثنا نیست. باید بدانیم فرهنگ ها ثابت نیستند و حقوق بشر مى تواند راهى براى تحول فرهنگ ها باشد.
بنابراین هیچ کس نمى تواند منکر این قضیه شود که نزد تمام افراد بشرى و در تمام فرهنگ ها یک ایجاب اساسى وجود دارد و آن این که هدف تمامى حقوق، فرداست. ساده ترین حق این است که هر فردى موجودى انسانى است و این یعنى بناى ـ بین المللى حقوق بشر باید بر ایده کرامت و برابرى انسانى پایه گذارى شود (اعلامیه جهانى حقوق بشر سازمان ملل متحد) کرامتى برابر تمام افراد بشر که پایه و اساس حقوقى است که بدون هیچ تبعیضى براى آنها به رسمیت شناخته شده است. بررسى متون بین المللى در موضوع حقوق بشر به ویژه در چارچوب سازمان ملل متحد نشان مى دهد حقوق فرهنگى در انتهاى فهرست طبقه بندى حقوق مقبول بشر واقع شده است: حقوق مدنى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و در پایان فرهنگى، با این همه این پنج رده حقوقى در ابعاد مختلف شان شامل حال تمامى افراد مى شود، پس این حقوق غیرقابل تفکیک از یکدیگر هستند بغضى در چشم انداز فرد بشرى تشکیل دهنده یک کل هستند.
تا مدت هاى مدیدى حقوق فرهنگى همانند پدرى مهجور در خانواده باقى مانده بود و کمترین تعریفى از آن ارائه نمى شد، شاید به ویژه به این دلیل که فرهنگ در این مدت تنها (همانند) پستویى دست نایافتنى، بتدریج حقوق فرهنگى به مثابه حقوق بشر و به عنوان حقوق شناخته شده براى هر فرد و بدون هیچ تبعیضى تعریف شد و هر کسى آزاد بود به تناسب میراث فرهنگى و اجتماعى خودش دست به گزینش مراجع هویت فرهنگى خویش بزند. بنابراین تفسیر حقوق فرهنگى از تمامیت حقوق بشر جدایى ناپذیر است و به این ترتیب مى توان ضمن پیشگیرى از هرگونه تفسیر نادرست، تعریفى کامل و دقیق از حقوق بشر و آزادى هاى اساسى شناخته شده (بشر) ارائه داد.
در این تعریف عبارت «فرهنگى» تمام ابعاد فرهنگ را پوشش مى دهد: نه تنها هنرها، علوم، زبان ها و ارزش ها بلکه تمامى نمودها و سنت هاى مبین روش هاى زندگى را؛ یعنى باید از اصلاحى که در بیشتر متن ها وجود دارد پرهیز کرد و آن افزودن صفت «فرهنگى» در پایان جمله است، (مثل هنرى، علمى و فرهنگى) و براى مفهوم هویت فرهنگى هم با جوامع فرهنگى خاص در ارتباط است و هم به ارزش هاى جهانشمول باز مى گردد. پس این تنها یک ادعاى حقوقى مبتنى بر تفاوت نیست، بلکه ادعایى است مبتنى بر تشابه و عدم تبعیض . (پس) هویت فرهنگى لزوماً دو چهره دارد و این وضعیت تجلى، رویکردى است امروزى که بشریت را به مثابه مجموعه اى از همه موجودات انسانى تعریف مى کند و حق آفرینش و شراکت براى هرکس و نیز حق تأثیر و تأثر را به رسمیت مى شناسد. در تعریف حقوق فرهنگى عبارت «جمعیت فرهنگى» اینگونه معنا شده است: جمعیتى قومى، زبانى، مذهبى، ملى، بومى و نیز هنرى، علمى، اقامتگاه: یعنى جمعیتى که در تفکر و هنر زیستن مشترک اند. در اینجا فرهنگ کلیت خود را حفظ مى کند، چرا که افراد محدود نیستند و نیز نمى توان آنها را در دایره اى بسته از تأثیرات به بند کشید.

موضوعات حقوق فرهنگى
موضوعات حقوق فرهنگى افراد و جمعیت ها هستند، تا آنجا که به افراد مربوط مى شود، منظور فرد است. چه تنها باشد چه با دیگر افراد گروه خود در اشتراک . اینجا با خواست شرایطى در ارتباط است که بتواند امکان رشد تا بالاترین درجه از توان خلاقیت او را براى هر فردى تضمین کند. توانى که با شکل گیرى احساسات زیبایى شناختى در ارتباط است و کسب معرفت و همین توان است که در میان تمامى قواى انسانى، حق نقد و نقادى را براى ذهن انسان فراهم مى کند. درباره حقوق فرهنگى در بعد جمعیتها متوجه شدیم جمعیت مى تواند اجتماعى باشد، مذهبى، ملى، بومى، خواه این جمعیت چند نفر باشد و یا یک ملت و نیز هنرى، علمى، زیستگاهى، تولیدى و…، حقوق فرهنگى (در اینجا) اساساً حقوق مبتنى بر قدرت حفظ بقا، زاد و ولد، بالندگى و پراکندگى روشهاى خاص جمعیت مورد نظر است. در مقابل این موضوعات حکومت وامدار اصلى مردم در حقوق فرهنگى است. با این همه، مى توان به موارد دیگرى مثل خانواده، گروه و جمعیت اشاره کرد و در این موارد اصل بر تقابل عام است، یعنى مسؤولیت پذیرى کل جامعه که مؤسسات نیز از آن مستثنا نیستند.

محتواى حقوق فرهنگى
در بسیارى از متنهاى بین المللى مرتبط با حقوق بشر به حقوق فرهنگى نیز اشاره شده است. در این متنها متوجه سه رده متفاوت مى شویم: حقوق فرهنگى فردى، حقوق فرهنگى جمعى و حقوق فرهنگى (عام) که در بین این دو (فردى و جمعى) جاى مى گیرد. بسیارى از این حقوق فرهنگى که مى توان در دو رده آنها را جمع بندى کرد، به حقوق فردى تعلق دارند.
نخست؛ حق آموزش و پرورش از دو دیدگاه:
ـ حق آموزش و پرورش ابتدایى و عمومى
ـ حق آموزش کاربردى همینطور آموزش تخصصى و حرفه اى
هدف از آموزش در بعد فردى، شکوفایى شخصیت (انسانى) است و در بعد اجتماعى تسامح و تساهل و دوستى و تفاهم بین ملتها:
دوم؛ حقوق مشارکت آزاد در زندگى فرهنگى که شامل موارد زیر است:
ـ آزادى فکر، وجدان و مذهب و یا اعتقاد
ـ آزادى عقیده و بیان
ـ حقوق بهره مند شدن از پیشرفتهاى علمى و فنى
ـ حقوق مالکیت فکرى و آثارى که فرد خالق آنها است
یادآورى مى کنیم تمامى این حقوق فردى شامل حال تمامى افراد مى شود، چه تنها باشند، چه با دیگر اعضاى گروه در اشتراک باشند، از دیگرسو برخى حقوق فرهنگى فردى خاص همانند حق آموزش (تحصیل) مستلزم رقابت یک یا چند فرد دیگر است و اینجاست که به اهمیت حق مشارکت پى مى بریم، حقى که در هر لحظه مى تواند وارد عمل شود تا احقاق حق شود.
حقوق فرهنگى جمعى که عنوان اجتماع را یدک مى کشد، خود به دو رده تقسیم مى شود:
ـ حق خودمختارى ملتها براى توسعه فرهنگى (همه ملت در کل و مخصوصاً گروههاى خاص) مرتبط با ابعاد سیاسى، اقتصادى و اجتماعى خودشان.
ـ حقوق گروههاى خاص اجتماعى، براى حفظ مشخصه هاى خاص آنها (اقلیتها، بومى ها و یا گروههاى فروتر اجتماعى، کارگران مهاجر، پناهندگان، بیگانگان ساکن در دیگر کشورها)
در این میان حقوق فرهنگى (عام) شامل حقى فرهنگى که مانند لولایى میان حقوق افراد و حقوق جمعى عمل مى کند و منظور از حقوق فرهنگى (عام) هم حقوق فردى است و هم جمعى هویت فرهنگى. هویتى که هم به خرد انسانى باز مى گردد در فردیت خود و هم به یکایک جمعیتها در ویژگى خاص خودشان. این حق دو نوع تعریف (یا بیان) را پوشش مى دهد: در درون سوژه این حق، محرک آگاهى و شعور درون زا است و در بیرون سوژه در معرفت، ادراک و غنى سازى متقابل فرهنگ، شرکت مى کند. وجوه متفاوت این حق با دیگر حقوق به این قرار است:
ـ آزادى فعالیت فرهنگى، براى مثال بیان افکار به زبانى که انتخاب مى کند
ـ آزادى دسترسى به فرهنگ خود و شناخت دیگر فرهنگها
ـ آزادى انتخاب شیوه هاى ارتباط و بیان
ـ آزادى همسان شدن و یا نشدن با دیگر اجتماعات فرهنگى که انتخاب مى کند و یا گفت و گو با آنها و ارتباط با آنها بدون توجه به مرزهاى جغرافیایى تمامى جنبه هاى هویت فرهنگى که در مورد یک فرد صدق مى کند، در مورد همان فرد در ارتباطى آزاد با دیگر افراد نیز مصداق دارد، درست مانند دیگر حقوق فرهنگى فردى

کاربرد حقوق فرهنگى
به طور کلى این مربوط به دولتها است که کنوانسیونهاى بین المللى مربوط به حق فرد را اجرا کنند، به علاوه در بعضى کنوانسیونها، نهادهاى خاصى پیش بینى شده تا در اجراى کنوانسیونهاى تصویب شده و یا ملحق شده از سوى دولتها نظارت داشته باشند. همینطور مجمع عمومى و شوراى اقتصادى و اجتماعى و نهادهاى تحت نظر، بویژه کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون مبارزه علیه شرایط و اقدامات تبعیض آمیز و حمایت از اقلیتها، توجه خاصى به اجراى قوانین مربوط به حقوق بشر دارند، بویژه قوانینى که در کنوانسیونهاى بین المللى آمده است. اما تا آنجا که به حقوق فرهنگى مربوط مى شود، باید جایگاه خاصى براى (فعالیت) کمیته حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى در نظر گرفته شود، میثاقى که از سالها پیش بر اجراى میثاق بین المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى نظارت داشته است، این کمیته در حال آماده سازى پروتکلى است که هدف از آن دریافت شکایتهاى فردى در مورد نقض حقوقى است که در آن میثاق به آن اشاره شده است. اگر این طرح به ثمر برسد، این امکان ایجاد مى شود که حمایت از حقوق فرهنگى اعلام شده در میثاق تقویت شود.

نتیجه
متنهاى بین المللى مرتبط با حقوق بشر حقوق فرهنگى را نیز در بر مى گیرند، اما اگر شرایط سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و… مهیا نشود، این حقوق تنها حروفى مرده بر کاغذ باقى خواهد ماند و این تنها زمانى ممکن مى شود که دموکراتیزه کردن فرهنگ در دو جهت محقق شود، از یک سو دموکراتیزه کردن روابط بین افراد به منظور از بین بردن نابرابرى میان افراد انسانى در فرصتهاى موجود براى دسترسى به روشهاى آموزش، سرمایه هاى فرهنگى نهادهاى فرهنگى و در یک کلام به فرهنگ که بیشتر وقتها در انحصار برگزیدگان است. از دیگر سو دموکراتیزه کردن روابط میان جمعیتها به منظور از بین بردن نابرابرى میان گروهها براى ایجاد امکاناتى براى بیان آزادانه هویت فرهنگ آن جمعیتها، پس دموکراسى قلب حقوق فرهنگى است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code