
دانشگاه و ساخت سوژه متناسب با خود
| دانشگاه، متولی پرورش نیروی انسانی کارآمد و آیندهسازی است که بار سنگین رشد و توسعه کشور را بر دوش میکشند؛ اما صحبت از آنجایی شروع میشود که آیا دانشگاه کنونی ما، در انجام این مهم موفق بوده یا سعی در حفظ وضع موجود کرده است؟ نوشته زیر به قلم نیلوفر نادری، در انگاره منتشر شده و تلاش میکند در این راستا، دانشگاه را محک بزند.
از منظر کارکردی سیستم و خرده سیستمهایش خلق میشوند تا در خدمت بشر قرار بگیرند اما بهمرور این سیستم و خرده سیستمهایش هویتی مستقل از افراد جامعه به دست میآورند و اگر قرار بود وسیلهای باشند تا جامعه را به اهداف خاصی برسانند، حال خود تبدیل به هدف میشوند. دیگر کارکردهای سیستم حائز اهمیت نیست و تنها بقای سیستم و حفظ وضعیت موجود دغدغه است. در چنین شرایطی در یک نگاه گفتمانی میتوان شاهد این بود که گفتمان آن سیستم میکوشد تا سوژه موردنظر خودش را خلق کند. سوژهای که برای بقای سیستم لازم است. دانشگاه بهمثابه یکخرده سیستم از سیستم بزرگتری که وظیفه تعلیم و تربیت افراد یک جامعه را بر عهده دارد نیز از این مسئله تبعیت میکند.
دانشگاه که قرار بود محلی باشد که در آن افراد دانشآموخته شوند، تبدیل میشود به فضایی که با ایجاد گفتمان مدرک محور و معدل محور دست به تولید انبوه سوژهای میزند که هدفش نهفقط کسب دانش و به کار بستن آن که کسب مدرک و اخذ معدل بالا میشود. در چنین شرایطی تعداد دانشگاهها افزایش مییابد و افرادی که سابق میشد آنها را طبقه متوسط بنامیم که خود را با منزلت اجتماعی و تحصیلاتشان متمایز میکردند را دگرگون میکند. طبقه متوسطی که داشتن مدرک تحصیلی وجه تمایز او از طبقه بورژوازی و طبقه پرولتاریا بود، حال برای آنکه بتواند خودش را به لحاظ هویتی و اجتماعی، متمایز کند دیگر منبع قابلدسترسی ندارد جز اینکه بکوشد تا شبیه طبقه فرادست خود شود، ازاینرو به سمت گفتمان مصرفگرایی روی میآورد تا با استفاده از برندهای روز جهان، غذاهای لاکچری و امثال اینها بتواند خودش را از طبقه فرودستش متمایز کند. آسیب دیگری که گفتمان افزایش تعداد دانشگاهها دارد این است که ورود به دانشگاه و خروج از آن آسان میشود چراکه هر کس سرمایه اقتصادی داشته باشد میتواند وارد دانشگاه شود در چنین حالتی شاهد رشد روزافزون متخصصینی هستیم که اگرچه مدرک تحصیلی دارند اما در عمل متخصص نیستند.
دانشگاه معدلمحور نیز که اساس برتری دادن به دانشجو را معدل گذاشته است با خلق سوژهای محافظهکار که سرش در کتاب است و تلاش میکند تا بالاترین نمره دانشگاه را از آن خود کند، آسیب بزرگی به بدنه جامعه میزند. دانشگاه باید مکانی باشد تا علاوه بر فضای رقابتی بر سر معدل و کسب نمره، افراد را برای ورود به جامعه و بازار کار آماده کند. دانشجویی که ملاک برتر بودنش بر اساس معیارهای کمی سنجیده میشود و از طرفی باید حافظ نظم نمادین دانشگاه هم باشد نمیتواند در عرصه عمل به یک فرد انتقادی و مطالبه گر تبدیل شود، در چنین حالتی فضای مشارکتی جای خود را به فضای رقابتی میدهد و افراد دچار بیگانگی از هم میشوند چراکه قرار نیست در یک فضای مشارکتی رشد کنند و مطالبه گر باشند چراکه هرگونه اعتراض به شرایط حاکم ممکن است در آینده برایشان مشکلآفرین باشد و حتی تلاش آنها برای کسب معدل بالا را نیز ذائل کند. چراکه در این فضا همه رقیب هماند و همبسته نیستند و این مسئله در دانشکدههای علوم سیاسی و علوم اجتماعی میتواند بیشتر از سایر دانشکدهها فاجعه به بار بیاورد چراکه اساساً دانشجوی اینگونه رشتهها باید ذهنی باز و خلاق داشته باشد و در نقد کردن محیط اطرافش فشل نماند تا بعداً بتواند از وضعیت موجود پلی پیدا کند تا جامعه را به وضعیت مطلوب خود برساند. به نظر میرسد فضای آکادمیک این روزهای ما بهگونهای شده است که در پی گسترش ابعاد و سازوبرگهای خودش دست به خلق سوژهای میزند که بعدترها به ضرر جامعه تمام میشود. گفتمانی که نهتنها دانشجویانش اینگونه هستند بلکه اساتیدش هم دچار رخوت شدهاند و بر اساس معیارهای کمی مثل تعداد پژوهشهای انجامشده در طول یک دوره ستایش میشوند و کسی به محتوای این پژوهشها و دستاوردهای آنان توجه خاصی ندارد. رویکرد کمی محور و بقا طلب نظام آموزشی ما این روزها نسلی را پرورش میدهد که بعداً آسیبهایش برای جامعه مشخص میشود. سوژههایی که وقتی در جامعه رها میشوند باوجود مدارک عالیه نحوه نقد کردن و نقد شدن را بلد نیستند، افرادی که در فرایند جامعهپذیریشان یاد گرفتهاند که برای حفظ منافع فردی خود و حفظ شرایط موجود سرشان را در لاکهایشان فروببرند و حقوقشان را بگیرند. مسئله اساسی اینجاست که یک جامعه اگر مدام با چالش و نقد روبهرو نشود ایستا میماند و پیشرفت نمیکند. افراد جایگاههایشان را هم چون بت میپرستند و برای کسب جایگاه بالاتر بیشتر شبیه آن سوژهای میشوند که گفتمان طلب میکند و قدرت مویرگی که همهجا سایه خودش را پهن کرده است را احساس نمیکنند. افرادی که بعدترها نه از روی علاقه که به خاطر کسب یک جایگاه به مشاغل خودروی میآورند و در فضای مطالبه گری در بهترین حالت اگر مانعی برای دگراندیشان نشوند، سواری مجانی گرفتن را یاد میگیرند. میگذارند عدهای فدا شوند و به تاریخ بپیوندند و آنها از نتیجه حاصلشده از فعالیت آنها استفاده کنند. کاش دانشگاه بهعنوان فضایی که میتواند حکم یک بدنه مدنی را برای جامعه داشته باشد گفتمانی را شکل دهد تا دانشجویان آگاه و فعال و باکیفیت تحویل جامعه بدهد و هدف اصلیاش را بقای فرهنگ و دانش بداند نه بقای خود.