مرگ، شادی می‌آفریند

| سقراط در لحظات پایانی عمر، از تمامی وجوه مرگ، نقاب شادی‌آور آن را به صورت می‎زند و از سنگینی سایه مرگ به آسانی گذر می‌کند.

«در مرز حیات و ممات ایستاده و صدای شادی و حزن در هم آمیخته»، این همان «تصویر فایدونی» از لحظاتی بود که در آن پیچیده‌ترین گزاره‌های انسانی رنگ می‌بازند و یا رنگ می‌گیرند! «فایدون» اثری از افلاطون است که لحظات پایانی حیات سقراط را تصویرسازی می‌کند. «درنگ»، «دام» و «سکنای ماندن»، «تشرف» و «فراغ» و چندین و چند گزاره که در فایدونِ افلاطون است که به آن برمی‎خوریم. این متن از آنجایی مسحور کننده بوده، چون از مرگ می‌گوید، از مرگ یک فیلسوف، «حیات فیلسوفانه و ممات فیلسوفانه»، این‌ها کنش‌های بسیار عمیقی است که انسان از بدو نفس کشیدنش به آن دخیل شده و گویا راه گریزی از «پایان سیر نزولی گیتی فیزیکی و آغاز سیر صعودی گیتی متافیزیکی» که مرگش خوانند نیست.

افلاطون در فایدون می‌نویسد: «چون نیکی‌های جهان دیگر را پیش می‌کنند در واپسین روز عمر شادمان‌تر از روزهای دیگر نمی‌گردند و زیباتر از اوقات دیگر می‌خوانند». شاید نگاه افلاطون بیشتر به نوع مواجهه‌ی استاد خود با مسأله‌ی مرگ بوده است. جهان‌بینی ژرفی که تفاخر برانگیز بوده و بی‌مهابا شاگردان سقراط را غنی از آن می‌کند. در فایدون به جز از مرگ، در خصوص حیات نیز می‌خوانیم. اینکه «انسان از چه صورت حیاتی خود به مرگ می‎رسد؟» یکی از پرسش‌های بزرگ افلاطون است.

آرامش روح همان ارمغانی است که سقراط در لحظات واپسین عمر به آن معترف بود، افلاطون در فایدون معتقد است که سقراط به مذمت ارواح ِ انسان‌های خبیث پرداخته و سرگردانی روح آنان و کیفردهی به گروه‌های چون ستمکاران در «حیات جاودان» را به شاگردانش گوشزد می‌کند. به تعبیری دیگر افلاطون پس از نگارش فایدون به اصالت روح نیز رسیده است. افلاطون می‌نویسد:«اخلاق و خرد و اراده و تصور درست و اندیشه و یادآوری و همة چیزهایی که از این قبیل‌اند، بیش از طول و عرض و عمق و سختی جسمانی وجود داشته‌اند: زیرا روح کهن‌تر از جسم است».

آرامش روح همان ارمغانی است که سقراط در لحظات واپسین عمر به آن معترف بود، افلاطون در فایدون معتقد است که سقراط به مذمت ارواح ِ انسان‌های خبیث پرداخته و سرگردانی روح آنان و کیفردهی به گروه‌های چون ستمکاران در «حیات جاودان» را به شاگردانش گوشزد می‌کند.

از دیگر سخنانی که در فایدون به عنوان یکی از یگانه سرچشمه‌های فهم بشری به آن توجه شده است موضوع «نفس» است. «جاودانگی نفس» از آن دسته میراث‎‌هایی بود که پس از سقراط از او به جای ماند. افلاطون در جای جای فایدون اشاره‌هایی به بقای نفس و سخنان سقراط دارد که ریشه در نهایت‌طلبی فلسفه سقراط داشته و بدان جهت است که سقراط در لحظات پایانی عمر، از تمامی وجوه مرگ، نقاب شادی‌آور آن را به صورت می‎زند و از سنگینی سایه مرگ به آسانی گذر می‌کند. این رساله [فایدون] به همین جهت است که نگاه متفاوتی از «مرگ سقراطی» دارد؛ به تعبیر«تتئودور گمپرتس»: «افلاطون در برابر روحیه‌ی فلسفی حقیقی سر تعظیم فرود می‌آورد و در عین حال برای استاد محبوب خود، چنان بنای عظیمی برپا می‌کند که والاتر از آن به تصور درنمی‌آید». البته براهین بعدی افلاطون بر مبنای جاودانگی نفس را نیز می‌توان مرتبط با شواهد وی از سلوک سقراط دانست.

اما مسأله حیات در دیدگاه افلاطونی [مستتر در فایدون] از این نشانه بیشتر پرده‌برداری می‎کند که اصولاً جهان‌بینی افلاطونی حیات منفردانه و منزوی از موجودات ناطق را کمی دورتر تصور می‌کند و به نوعی برنمی‌تابد؛ دقیقاً در همین نقطه می‎توانیم تفاوت افلاطون و کسانی چون «هراکلیت» را علاوه بر تشابهات بسیار درک کنیم. شخصیت و فردانیت الهی هراکلیت بر همه‌ی پدیده‌های جهان احاطه دارد و از آن‌ها مراقبت می‌کند.

افلاطون در جای جای فایدون اشاره‌هایی به بقای نفس و سخنان سقراط دارد که ریشه در نهایت‌طلبی فلسفه سقراط داشته و بدان جهت است که سقراط در لحظات پایانی عمر، از تمامی وجوه مرگ، نقاب شادی‌آور آن را به صورت می‎زند و از سنگین سایه‎ی مرگ به آسانی گذر می‌کند.

یکی از وجوه تسمیه هراکلیت و افلاطون در نوع نگاه به دنیای زمینی (گیتی فیزیکی) و درک مشترک آن‌ها از تصاحب تمام امور توسط اراده انسانی، یا «خدایگانی شدن انسان‌ها» است که در فایدون نیز با استعاره گرفتن از عظمت سقراط بر آن تأکیداتی دارد. حتی در لحظه مرگ سقراط هم می‌بینیم که او منزوی نیست و در میان شاگردان و نزدیکان خود جان می‌سپارد، نقل‎های تاریخی او با زندانبانش، یک پیوند عمیق حسی مادی و معنوی را نمایش می‎دهد؛ با این تفاوت که سقراط در برابر تمامی کنش‌ها مقاوم و در برابر پذیرش مرگ تسلیم به اراده‌ی کل است.

ظهور امید در شهرآرمانی افلاطون، سوغات فایدون از نوع نگاه او به حیات و ممات است. از این روی فایدون را باید درک متجلی از نگاه فیلسوفانه به امیدواری در زندگی دانست. رساله‌‎ای روشن از نگاهی کهن اما مترقی. شاید برخی فلسفه‌خوانان به این نقطه رسیده‌اند که افلاطون با این دایره گسترده اجتماعی، امیدواری و آرمان‌سازی در صدد آن است تا انسان را به مقام خدایگانی رسانده و «ابرشهری از خدایان» بسازد، اما این نظر کمی با خرد در ستیزه است.

ظهور امید در شهرآرمانی افلاطون، سوغات فایدون از نوع نگاه او به حیات و ممات است. از این روی فایدون را باید درک متجلی از نگاه فیلسوفانه به امیدواری در زندگی دانست.

افلاطون کمتر به این موضوع، یعنی «جامعیت‌بخشی به خدایگانی انسان بر زمین» تعلق دارد و عموماً این نظریه، حاکی از نوع نگاه گروهی از افراد به افلاطون در قامت نویسنده فایدون است. با تمامی این تفاسیر افلاطون در فایدون از مرگ شادی می‌آفریند و حیات ابدی را برای نخستین‌بار به صورت جامع و کامل‌تر از هم‌عصرانش تدوین می‎کند، درخشندگی جهان ابدی برای او چیزی شبیه حالات سقراط در لحظه مرگ است، لحظه‌ای که شادی می‌آفریند.

 

 

منابع:
تاریخ فلسفه، فدریک کاپلتسون، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، ج1، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، چاپ دوم، 1368
دوره آثار افلاطون، افلاطون،  ترجمه محمد حسین لطفی، ج ۱-۴ انتشارات خوارزمی ، چاپ سوم، 1380
متفکران یونانی،تئودور گمپرتس، ترجمه محمدحسن لطفی، ج2، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، 1375
بررسی و نقاد ادله و جاودانگی نفس در رساله فایدون افلاطون پژوهش های فلسفی-کلامی، غلامحسین روحی سراجی، 1389
نخستین فیلسوفان یونان، شرف الدین خراسانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1387
سقراط، پاملا دل، ترجمه جهان‌افروز معماریان، نشر ققنوس، 1393

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code