منطقباورانی اسیرِ جادوی اعداد
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 31 اکتبر 2018
- تعداد نظرات :0
جان گری/ فیلسوف سیاسی انگلیسی
گروهی با نفوذ از اندیشمندان صاحبنظر معتقدند که خشونت در حال عقب گرد است. این متفکران میگویند در بیشتر بخشهای دنیای مدرن جنگ عملاً از بین رفته است. قدرتهای بزرگ جهان نه از داخل گرفتار نفاق هستند و نه قصدی برای جنگ با یکدیگر دارند، و با گسترش دموکراسی، افزایش ثروت و اشاعة ارزشهای روشنگری، این کشورها بر کرسی هدایت دورهای از بهبود اوضاع جهان نشستهاند که جهان هرگز مثل آن را به خود ندیده است. قرن گذشته شاید، از چشم کسانی که آن را از سر گذراندهاند، پر از خشونت بوده باشد، اما گفته میشود که این تصور صرفاً تصویری ذهنی است و حکایتی خیالی بیش نیست. آمارهای علمی را که بنگریم شمار کشتههای مناقشههای خشونتبار مدام در حال کاهش بوده است و هنوز هم در حال کاهش است و غیر منطقی نیست که بپذیریم در آینده هم سیر نزولیاش را حفظ خواهد کرد. گویی که پس از هزار سال کشتار، بشر وارد دوران صلح طولانی میشود.
این مژدة صلح این روزها محبوبیت بسیار یافته است. کتاب فرشتگان بهتر طبیعت ما: تاریخ خشونت و انسانیت (2011) استیون پینکر، روانشناس و زبانشناسها را وارد، نه تنها در ردیف کتابهای پرفروش جهان قرار گرفته – آنهم کتابی حجیم که بیش از هزار صفحه است و پر از نمودار و آمار _ بلکه به چیزی شبیه سنت و کیشی نوپدید در عصر امروز تبدیل شده است. امروز اگر بشنویم ابنای بشر کمتر ازگذشته خشونتپیشه و بیشتر از قبل نوعدوست شدهاند، گویی از حقیقتی ابطال ناپذیر حرف میزنیم. بخشی از استدلال پینکر در این بحث و مقالات اخیرش، دایر بر این است که گذشته بیش از آن که تصور میکنیم خشونتبار بوده. اما حقیقت این است که نرخ مرگومیر در اثر خشونت در میان مردمان قبیلهای، مثل کونگها در صحرای کالاهاری واینوئیتها در قطب شمال، که به سبب شیوة زندگی صلح آمیزشان مورد ستایش انسان شناسان بودهاند، کمتر از نرخ مرگ و میر دیترویت امروزه نبوده است؛ در حالی که خطر مرگ در اثر خشونت در اروپا در مقایسه با پنج قرن پیش از این بسیار ناچیز است. پینکر ادعا میکند خشونت علیه زنان، کودکان و حیوانات نیز مدام در حال کاهش بوده و این «فرایند متمدن سازی» – اصطلاحی که پینکر از نوربرت الیاس جامعهشناس وام گرفته – عمدتاً نتیجة افزایش قدرت دولت بوده است؛ دولتی که در بیشتر کشورهای پیشرفته کم و بیش انحصار قدرت را در دست گرفته است. اختراع چاپ، توانمندسازی زنان، افزایش قوة منطق و استدلال، و بسط توان و ظرفیت یکدلی در میان مردمان مدرن، و فزایندة آرمانهای روشنفکری، دلایل دیگر کاهش خشونت در جهان معرفی میشوند.
پینکر تنها مبلّغ این کیش نو نیست دیگر مدافع این ایده، فیلسوف فایدهگرای مشهور پیتر سینگر است که دربارة پینکر میگوید او «به نحو قانع کنندهای نشان میدهد که خشونت در جهان به شدت کاهش یافته است و دلایلی که برای این کاهش میآورد مجاب کنندهاند.» سینگر در کتابی که به تازگی منتشر کرده است، با عنوان نهایت خیری که میتوانید برسانید، نوع دوستی را «جنبشی نوظهور» میخواند که قابلیت تغییر اساسی شیوة زندگی انسانها را دارد.
پینکر و سینگر، از بین علتهای گسترش نوعدوستی، اهمیت زیادی برای استیلای تفکر روشنگرانه در جهان قائل هستند سینگر، در توضیح و تأیید ایدة پینکر مینویسد که «در عصر روشنگری، در اروپای قرن هفدهم و هجدهم و کشورهای تحت نفوذ اروپاییهای آن زمان، تغییر مهمی رخ داد. مردم آرام آرام به انواع خشونتی که پیشتر بدیهی انگاشته میشد، به دیدة ظن نگاه کردند: بردهداری، شکنجه، استبداد، دوئل و گونههای افراطی مجازات_ پینکر این تغییر را انقلاب بشر دوستانه میخواند». پینکر و سینگر به مثابة معتقدان به یک آیین جدید دست به دامان «ارزشهای روشنگری» شدهاند؛ ارزشهایی که آنقدرها هم که آنها تصور میکنند بیخطر و اخلاقمدار نبودهاند. جان لاک حق هرگونه ادعای قانونی بر «جنگلهای بکر و زمینهای بایر غیر زراعی» را از بومیان امریکا سلب کرد؛ ولتر معتقد بود که یهودیان بازماندههای گونههایی اولیه و پستتر از موجودات شبیه به انسان هستند؛ مانت اعتقاد داشت که آفریقاییها ذاتاً میل به برده بودن دارند؛ جرمی بنتام فایدهگرا هم از دارالتاًدیبی آرمانی سخن میگفت که در آن زندانیان در سلولهای انفرادی تحت نظارت دائمی باشند. هیچ کدام از این دیدگاهها در بحث پینکر و سینگر جایی ندارند و هیچ اشارهای به جریان قدرتمند غیر لیبرال در تفکر روشنگری نمیشود؛ جریانی که ژاکوبنها و بولشویکها نمایندة آن بودند، آنها که خشونتهای روشمند را به مثابة ابزاری برای اصلاح جامعه به کار میبستند. پینکر، مثل خیلیهای دیگر، روی تاریک روشنگری را منکر میشود.
تصویری که این کیش نو از اُفت خشونت میدهد هیچ شباهتی با حقیقت ندارد. تمرکز زیاده از حد بر کاهش تلفات در میدان جنگ اشتباه است. اگر شمار این کشتهها کاهش مییابد، یک دلیل آن موازنة وحشت است: سلاح اتمی تا بدین جا مانع از جنگ عظیم مقیاس صنعتی میان قدرتهای بزرگ شده و هیچ مورخ جدیِ جنگ تردید ندارد که ترس از به کار گرفتن سلاح اتمی عامل مهمی در جلوگیری از جنگ میان قدرتهای بزرگ بوده است. علاوه بر این شمار مرگومیر غیر نظامیان مدام در حال افزایش بوده است. حدود یک میلیون نفر از ده میلیون کشتة جنگ جهانی اول غیر نظامی بودند، در حالی که حدود نیمی از بیش از پنجاه میلیون تلفات جنگ جهانی دوم غیر نظامی بودند و بیش از نود درصد میلیونها نفری که در خشونتهای کنگو جان باختند از این دست بودند. همچنین اگر چه قدرتهای بزرگ از مناقشة مستقیم مسلحانه پرهیز کردهاند، در بسیاری از جنگهای نیابتی صفآرایی میکنند. جنگطلبی نو استعماری در جنوب شرق آسیا، جنگ کره و حملة چین به تبت، جنگهای ضد شورش بریتانیا در مالایا و کنیا، و حملة بیثمر بریتانیا و فرانسه به سوئز، جنگ داخلی آنگولا، حملههای شورشی به مجارستان و چکاسلواکی و افغانستان، جنگ ویتنام، جنگ ایران و عراق، جنگ اول خلیج فارس، مداخله غیر علنی در بالکان و قفقاز، استفاده از نیروی هوایی در لیبی، کمکهای نظامی به شورشیان در سوریه، حملههای سایبری روسیه به کشورهای حوزة بالتیک، و جنگ نیابتی میان امریکا و روسیه که در اوکراین شعلهور شد – اینها فقط نمونههایی هستند از این که چطور قدرتهای بزرگ مدام با هم در جنگ خستند، در حالی که از مناقشة نظامی مستقیم اجتناب میکنند.
جنگ تغییر کرده، اما از ویرانگریاش کم نشده است. جنگ در دنیای امروز، به جای آن که رقابتی میان دولتهای بزرگ باشد، اغلب مناقشهای چند طرفه در کشورهای در هم شکسته یا فروپاشیده است که هیچ کس قدرت پایان دادن به آن را ندارد. کشتار غیر نظامیان عادی شده است. مناقشة وحشیانه در سوریه، که در آن قحطی روشمند و تخریب نظاممند محیطهای شهری استراتژیهای جنگی شدهاند، نمونهای از این گونة جنگ است.
شاید انحصار قدرت در دستان دولت مدرن، تا حدی، به کاهش نرخ مرگومیر در اثر خشونت انجامیده باشد. اما قدرت دولت مدرن به قصد کشتار جمعی هم به کار گرفته شده است و نباید به سادگی از قربانیان ترور دولتی چشمپوشید.
علاوه بر اینها، در تخمین شمار کسانی که جانشان را درخشونتها از دست دادهاند، پرسشهای پیچیدهای دربارة علت و اثرات بهوجود میآید که همیشه نمیتوان آنها را از داوریهای اخلاقی تفکیک کرد. انواع بسیاری از نیروهای مرگبار وجود دارند که به مرگ آنی نمیانجامند. آیا کسانی که از گرسنگی یا بیماری در زمان جنگ یا پس از آن میمیرند نباید در شمار تلفات محاسبه بشوند؟ آیا پناهندگانی که عمرشان کوتاهتر شده در این تخمین میآیند؟ وقتی شکنجه در جنگ به کار گرفته میشود، آیا قربانیان آن در محاسبه آورده میشوند؟ اگر سالها بعد در اثر آسیبهای فیزیکی و روانیای که دیدهاند از پای در آیند چطور؟ آیا کودکانی که در اثر بقایایی اورانیوم پس از تولد عمری کوتاه و پر رنج خواهند داشت در این شمارش کشتهها جایی دارند؟ اگر زنانی در اثر تجاوز، که استراتژی نظامی خشونت جنسی بوده، کمتر عمر کنند، آیا به آمار قربانیان افزوده خواهد شد؟
شاید دقت ظاهری آمار قانع کننده به نظر برسد، اما هزینة انسانی جنگ غیر قابل محاسبه است. مرگها یک سرباز وظیفه در خندق یا یک غیر نظامی زیر بمباران هوایی تلخ و و دهشتناک است، اما هلاک شدن در اثر بیگاری، ضربوشتم و سرما در یک اردوگاه کار اجباری میتواند دهشتناکتر از آن باشد. و از آن بدتر کشتهشدن در کارزار نابودی نظاممند است؛ مثل آن چه بر سر کسانی آمد که به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند. تخمینهای آماری کسانی که فرارسیدن صلح طولانی را جشن میگیرند و این تمایزها را نادیده میگیرند، به لحاظ اخلاقی مشکوک و بودار است.
این تصویر که خشونت در توسعهیافتهترین کشورها رو به کاهش گذاشته نیز جای تردید دارد. امریکا پیشرفتهترین جامعة جهان است اما براساس تخمینهای مختلف، بالاترین نرخ حبس را در جهان دارد؛ بالاتر از مثلاً چین و روسیه. حدود یک چهارم کل زندانیان جهان در زندانهای آمریکا هستند و بسیاری از این زندانیان مدتهاست که در حبس به سر میبرند، سهم سیاهپوستان در این میان بسیار بیشتر است، بسیاری از زندانیان به بیماری روانی مبتلا هستند و روزبهروز بر شمار زندانیان پیر و رنجور افزوده میشود.
تلفات در میدان جنگ کاهش یافته است و شاید این کاهش ادامه یابد اما بسط مبارزه با تروریسم، ترور مزدوران ناشناس و کشتار از راهدور با استفاده از پهپادها، جزئی از تغییر چهرة جنگ در جهان است. از یک منظر میتوان این را وضعیت روبهبهبود صلح جهانی تعبیر کرد اما از منظر تنوع و شدت به کار گرفتن خشونت در جهان، خشونت در جهان، این صلح طولانی به مناقشهای ابدی میماند.
آمارهایی که پینکر و دیگران ارائه میدهند گنگاند و طیف وسیعی از تلفات خشونت را نادیده میگیرند. ارزش این اعداد برای چنین متفکرانی ناشی از ابهام و گنگی ذهن خود آنهاست. همچون آینههای ساخته شده از سنگهای آتشفشانی که آز تکها برای غیبگویی ساخته بودند، این ردیف طولانی نمودارها و ارقام، نمایانگر تصاویری تار از آیندهاند، تصاویری که همین تیرگیشان مایة آسودگی خاطر کسانی است که باور به بهبود وضعیت بشر دارند. خیلیها، که تاب تداوم چرخة مناقشه و جنگ را ندارند، در آرزوی یافتن نشانهای از بهبودند و همین جاست که منطقباوران به افسون و جادوی اعداد روی میآورند. گویی با تکرار این اعداد و ارقام به قصد شکستن طلسم، میتوانند شیاطین افکار آزاردهنده را از اذهان خود بیرون کنند.