دانش اقتصادی

چرا دانش اقتصادی ما منسوخ شده است؟

سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | جهانی‌سازی

| تغییر نگاه اقتصاددانان دنیا به نقش دولت و مقوله توسعه اقتصادی در راهکارهایی که بعد از بروز بحران مالی 2008 توسط آن‌ها ارائه شد انعکاس گسترده پیدا کرد.

یک سال بعد از پایان جنگ سرد، تامس فریدمن[1]، ستون‌نویس مشهور نیویورک تایمز و برنده سه دوره جایزه پولیتزر، سفری به شرق داشت که به گفته خودش عمیقا روی او تاثیر گذاشت. فریدمن روزنامه‌نگاری است که تحلیل‌های او نقش مهمی در تفسیر وقایع خاورمیانه در آمریکا داشت. اما این بار فریدمن به عنوان یک مفسر و تحلیلگر خاورمیانه به نقطه‌ای از مشرق زمین سفر کرد که تجربه‌ای کاملا متفاوت از سال‌ها تحلیلگری مسایل خاورمیانه برای او ایجاد کرد: ژاپن.

در بازدید از کارخانه خودروسازی لکسوس، فریدمن با خط تولیدی کاملا مکانیزه متشکل از 60 ربات فوق پیشرفته مواجه شد که یکی از جهش‌های صنعت خودروسازی را رقم می‌زدند و روزانه 300 خودروی لکسوس تولید می‌کردند. تجربه این سفر شگفت انگیز به همراه سفر در قطارهایی که “با سرعت گلوله”[2] حرکت می‌کردند فریدمن را به این فکر فرو برد که کتابی درباره تفاوت شرق دور و خاورمیانه بنویسد. نتیجه این سفر کتاب بسیار مشهور “کارخانه لکسوس و درخت زیتون[3]” بود که هنوز بعد از دو دهه توماس فریدمن در حساب کاربری توییترش خودش را به عنوان نویسنده این کتاب معرفی می‌کند.

“کارخانه لکسوس و درخت زیتون” بیان می‌کند که در خارج از قلمرو مترقی غرب، ژاپنی‌ها مجلل‌ترین خودرو و سریعترین قطار دنیا را می‌سازند، در حالی که مردمان بیروت و اورشلیم که فریدمن سال‌ها مسایل آن‌ها را از نزدیک تحلیل کرده است “بر سر اینکه چه کسی مالک کدام درخت زیتون است با هم می‌جنگند”. برای تبیین این تفاوت، فریدمن دلیلی ارایه می‌کند که با فضای پس از جنگ سرد همخوانی کامل دارد.

به گفته او، جنگ صربها و مسلمانان، اسرائیلی‌ها و فلسطینیان و ارمنی‌ها و آذربایجانی‌ها همه به خاطر این است که هر کدام از آن‌ها هویتهای محلی (درختان زیتون) برای خودشان تعریف می‌کنند که نتیجه آن این شده است که در صورت قدرت گرفتن یک طرف، طرف دیگر لزوما تضعیف و زیر دست می‌شود. اما لکسوس نماد عاملی است که به اندازه هویتهای محلی دیرپاست و در عین حال انسان‌ها را به جای جنگ، به سمت رفاه و همگرایی سوق می‌دهد: بازارهای جهانی.

تامس فریدمن تنها کسی نبود که در دهه 1990 جهانی شدن را تنها راه توسعه اقتصادی و گذار جهان از کمونیسم، نزاع و فقر به صلح و رفاه پایدار معرفی کردند. علی‌رغم تنوع اسامی و گستردگی دامنه افراد و نهادهایی که جهانی شدن را راه توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی در نظم پس از جنگ سرد می‌دانستند، مجموعه توصیه‌هایی که باید یک کشور در حال توسعه برای بهره مندی از مواهب جهانی شدن بدان‌ها عمل می‌کرد بیش از ده مورد نبود.

صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، که ابتدائا با نام بانک بین المللی توسعه و ترمیم برای هدف توسعه اقتصادی کشورهای جهان سوم تاسیس شد مسئول پیاده سازی برنامه‌های اقتصادی براساس ده اصل اقتصادی ثابت و جهان شمول شدند که بعدها به “اجماع واشنگتن[4]” معروف شدند. آنطور که فریدمن در کارخانه لکسوس و درخت زیتون تاکید می‌کند، قواعد توسعه در دوره جهانی شدن لباسی تک سایز[5] است و کشورها با تمام تفاوتهایشان باید زحمت پوشیدن این لباس را به جان بخرند تا مهار شوند و توسعه پیدا کنند.

برنامه‌های توسعه اقتصادی بر تنظیم رابطه بین دولت و بازار متمرکز هستند. اجماع واشنگتن کوچک سازی دولت و محدود کردن هر نوع مداخله  دولت در اقتصاد و آزادسازی بازارها برای نرخ‌گذاری طبیعی در اقتصاد را ترویج می‌کرد. حتی در موقع بروز بحران‌های تراز پرداختها یا بحران‌های بانکی که به کاهش ارزش پول ملی و ورشکستگی بانکها منتهی می‌شد، صندوق بین المللی پول کشورها را از مداخله برای نجات بانکها و پرداخت یارانه به مردم و کسب و کارها منع می‌کرد. از این نگاه، دولت کوچک و چابک تنها دولتی است که می‌تواند توسعه را برای مردمش به ارمغان بیاورد، حتی اگر این دولت مانند شیلی با کودتا و بمباران خیابانها به قدرت رسیده باشد.

دو اتفاق در مسیر جهانی‌شدن باعث شد تا این پارادایم توسعه شدیدا مورد سوال قرار بگیرد. اتفاق اول، نتیجه کاملا متفاوت سیاستهای اجماع واشنگتن نسبت به نمودارهای روی کاغذهای اقتصاددان‌ها بود. بخش مهمی از این اصلاحات که در روسیه و لهستان برای گذار از کمونیسم طراحی شده بود، باعث تضعیف ارزش پول‌های ملی و تورم بسیار بالا شد که شورش‌های مردمی را به دنبال داشت. دارایی‌های دولتی که در کشورهای در حال توسعه برای کوچک سازی دولت خصوصی سازی شد، به جای افزایش گردش مالی در بازارهای رقابتی به برآمدن الیگارشی‌های خصولتی انجامید.

کشورهای آفریقایی که مجبور بودند تن به اصلاحات اجماع واشنگتن بدهند تا وام‌های بین المللی را دریافت کنند، در پایان قرن بیستم با افت رشد اقتصادی و فقر عمیق‌تری مواجه شدند، با این تفاوت که این بار فقرایی بدهکار بودند. سطح رفاه اجتماعی در کشور فقیری مانند اتیوپی به خاطر اصرار صندوق بین المللی پول به حذف پروژه‌های عمرانی دولتی افت کرد و در کنیا ده‌ها بانک به خاطر آزادسازی مالی ورشکسته شدند که تبعات وخیمی بر اقتصاد آن برجاگذاشت. در مقابل، چند کشور معدود با در پیش گرفتن راهی متفاوت از جهانی‌شدن، نتیجه کاملا امیدبخشی را نشان دادند.

بوتسوانا، با استخدام مشاوران بین المللی که عملا از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تبعیت نمی‌کردند، برنامه توسعه‌ای منطبق بر شرایط بومی خودش طراحی کرد و مسیری کاملا متفاوت و موفق را پیمود. چین، به عنوان متفاوت ترین تجربه‌ای که تا امروز اقتصاد آمریکا را به چالش کشیده است، با سرمایه‌گذاری های وسیع دولتی و کنترل سرمایه (به جای آزادسازی) سه دهه رشد بالای ده درصد را همراه با بزرگترین برنامه فقرزدایی تاریخ ادامه داد. اقتصادهای جنوب شرق آسیا موسوم به ببرهای آسیایی با طراحی استراتژی‌های توسعه صنعتی معجزه آسیایی را رقم زدند.

دخالت دولت در برخی از اقتصادهای آسیایی چنان گسترده بود که از منظر پارادایم جهانی شدن کاملا غیردموکراتیک و مردود تلقی می‌شد، اما جواب داد! شرکت ال جی مثال معروفی از مداخله مثبت دولت در بازار است که ابتدا در صنعت نساجی فعال بود اما با اجبار دولت وارد صنعت برق و الکترونیک شد. این تجربیات راه تغییر پارادایمی از دولت کوچک به دولت توسعه‌گرا را گشود.

اتفاق دیگری که بر روی توجه به دولت توسعه‌گرا اثرگذار بود، بازخوانی تاریخ انقلاب صنعتی و توسعه کشورهای صنعتی بود. ها جون چنگ[6]، اقتصاددان کره‌ای و استاد دانشگاه کمبریج با ابداع استعاره “انداختن نردبان[7]” عنوان کرد اقتصادهای صنعتی غربی در ابتدای توسعه از حمایتهای یک دولت مداخله‌گر و مقتدر استفاده کرده و از نردبان بالا رفتند اما امروز با توصیه اقتصادهای در حال توسعه به کوچک سازی و محدودسازی مداخلات دولت در اقتصاد، انگار دارند نردبان ترقی و توسعه را می‌اندازند! چنگ با نوشتن چند کتاب نشان داد چگونه برخی از این کشورها برای ده ها سال از حمایتهای تعرفه‌ای و کنترل واردات برای حمایت از صنایع داخلی خودشان استفاده کردند و چگونه امروز با استفاده حق مالکیت فکری و پتنت‌ها همان راه را ادامه می‌دهند.

سرانجام جوزف استیگلیتز[8]، اقتصاددان ارشد بانک جهانی یکسال بعد از برنده شدن جایزه نوبل اقتصاد با نوشتن کتاب “جهانی شدن و نارضایتی‌هایش[9]” شدیدا به مشی صندوق بین المللی پول تاخت و حتی فرضیه دخالت بانکهای بزرگ خصوصی آمریکایی در برنامه‌های توسعه‌ای این نهادها را مطرح کرد که با واکنشهای شدیدی مواجه شد.

مجموعه این اتفاقات باعث شد تا بانک جهانی در سال 2005 با انتشار گزارش “رشد اقتصادی در دهه 1990؛ آموختن از یک دهه اصلاح[10]” صراحتا اعلام کرد هیچ نسخه واحدی برای رشد وجود ندارد. چرخش بانک جهانی در نگاه به رشد اقتصادی در جهان در حال توسعه، و برگشتن از موضع خصمانه نسبت به نقش دولت در این اقتصادها بسیار تحت تاثیر همایشی بود که توسط جمعی از شناخته شده ترین اقتصاددانان نیوکینزی دنیا در سال 2004 در بارسلون برگزار شد. شرکت کنندگان این همایش، که بسیاری از آن‌ها اقتصاددانان سابق بانک جهانی بودند و تجربه مخرب پارادایم ضددولتی قبلی را از نزدیک لمس کرده بودند بر لزوم توجه به اقتضائات بومی و منطقه‌ای در برنامه ریزی توسعه تاکید کردند؛ مساله‌ای که در نقطه مقابل راهکار جهان شمول تامس فریدمن قرار داشت.

تغییر نگاه اقتصاددانان دنیا به نقش دولت و مقوله توسعه اقتصادی در راهکارهایی که بعد از بروز بحران مالی 2008 توسط آن‌ها ارائه شد انعکاس گسترده پیدا کرد. بخشی از سیاستهای اقتصادی ترامپ که باعث جهش بازار کار و رشد اشتغال در آمریکای بعد از بحران شد نیز متاثر از همین تغییر پارادایمی است. با این حال، آنچه در داخل ایران به عنوان نگاه جهانی به توسعه اقتصادی ترویج می‌شود، هنوز متاثر از پارادایم ریگانی جنگ سرد است.

اقتصاددانان و رسانه‌های ایران هنوز راه طولانی دارند تا اهمیت منطقه خاورمیانه و کشورهای همسایه را در برنامه ریزی توسعه‌ای برای اقتصاد ایران درک کنند. طبیعتا اولین قدم برای نیل به این فهم راهگشا، خروج از پارادایم منسوخ جهانی‌سازی و به روز کردن دانش اقتصادی براساس تجربیات اجلاس بارسلون است.

[1] Thomas Friedman
[2] Bullet train
[3] Friedman, T. L. (1999). The Lexus and the olive tree. New York: Farrar, Straus, Giroux.
[4] Washington Consensus
[5] One size fits all
[6] Ha-Joon Chang
[7] Kicking away the ladder
[8] Joseph Stiglitz
[9] نام کتاب جنجالی استگلیتز  globalization and its discontents است که توسط نشر نی با ترجمه جهانی سازی و مسائل آن ترجمه شده است.
[10] Economic growth in the 1990s: learning from a decade of reform (2005), The World Bank, Washington D.C.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code