جمهوری دیروز، جمهوری امروز

جمهوری دیروز، جمهوری امروز

| ماکیاوللی تنها به ستایش حکومت جمهوری نمی‌پردازد؛ بلکه سعی می‌کند نشان دهد جمهوری دارای چه مشکلاتی است.

در این‌جا به تسامح از ترکیبِ «جمهوری در دوران قدیم» سخن می‌گوییم.‌ نام کتاب افلاطون، که به اشتباه «جمهوری» می‌خوانیمش، در اصل πολιτια است.‌ پولیتیا را می‌توان در زبان انگلیسی معادل regime یا constitution دانست؛ به معنای نظام سیاسی.‌ جالب است بدانید که مسلمانان در نهضت ترجمه به این کتاب «السیاسه» می‌گفتند.‌ این کلمه در زبان لاتین به res    publica  ترجمه می‌شود.‌ به معنای «شیء عمومی» یا «شیء سیاسی».‌ و بعد در زبان انگلیسی به صورت republic در می‌آید و ما متأسفانه آن را جمهور ترجمه می‌کنیم که هیچ مناسبتی با متن ندارد.‌ این بحث برای ما ایرانیان به خصوص بسیار ضروری است.‌ از طرف دیگر به هنگام مقایسۀ این مفهوم در دو دوران متفاوت این بحث باز هم ضروری می‌نماید.‌ در اینجا تلاش می‌کنیم که با توضیح مطالب پیش‌گفته عمق تفاوت با کلاسیک‌هایی مثل ارسطو را نشان دهیم.‌

همتن‌طور که گفتیم،  تیرانی که حکومتِ uno solo است، در زمینه یا context یک جمهوری بهتر عمل می‌کند.‌ این در حالی است که ارسطو هر نوع حکومت تیرانی، به هر اندازه‌ای را رد می‌کرد و آن را مایۀ فساد نظام سیاسی تلقی می‌کرد.‌ مسألۀ تغلب در جمهوری مسأله‌ای است که حتی لوی هم با آن مخالف است؛ چه برسد به سیسرو، دیونیسیوس هالیکارنوس و پلی بیوس.‌ لازم به ذکر است که هالیکارنوس کتابی در باب روم قدیم نگاشته است. (در هفت جلد چاپ شده است:Dionysius, 1937-1950) از طرف دیگر ماکیاوللی هر چند مانند ازسطو از تعداد کم و تعداد زیاد استفاده می‌کند اما از دو گروه که می‌خواهند حکومت کنند سخن نمی‌گوید.‌ بلکه او از دو نوع «میل» سخن می‌گوید؛ میلِ «به انقیاد در آوردن» و میل «به انقیاد در نیامدن»؛ یا به بیان دقیقتر کسانی که «میل به کسب دارند» و کسانی که «ترس از دست دادن داشته‌هایشان» را دارند.‌ از نظر ماکیاوللی تنها یک گروه است که خواهان حکومت کردن است و هر دو طرف ضرورت خاص خود را در نظر دارند.‌ تقابل این دو گروه از نظر ماکیاوللی، دو گروه plebes و nobles، موجب آزادی شده است.‌

«.‌.‌.‌من می‌گویم که برایم روشن است، کسانی که کشمکش‌های اشراف و مردم را سرزنش می‌کنند، چیزهایی را سرزنش می‌کنند که علت العلل آزاد نگاه داشتن روم بودند؛ این کسان همهمه‌ها و ناله‌های برآمده از کشمکش‌ها را بیش از اثرات نیکی که موجب گشتند در نظر می‌آورند.‌« (DI5)

این دیکتاتور برای آنکه جمهوری را از بحران‌های مکرر بدر آورد می‌بایست گاه به اقداماتِ فرا قانونی(extraordinary) دست می‌زد.‌ هر چند تاکید می‌کند که دیکتاتور باید موافق قانون این مقام را بدست آورد اما هنگامی که مقام را بدست می‌گرفت «می‌توانست برای رفع خطری که وظیفه‌اش بود به اختیار خود به هر وسیله‌ای دست بیازد و هر کاری را که صلاح‌ می‌دید بدون مشاوره با دیگران بجا آورد و حکم به مجازات هر کسی بدهد بی آنکه محکوم حق تقاضای تجدیدنظر داشته باشد.‌»

در فصل ششم از کتاب اول نیز پس از آنکه گفت تنها باید از نظام سیاسی روم تقلید کرد می‌گوید «.‌.‌.‌.‌ معتقد نیستم که بتوان شکلی میان یک راه و راه دیگر برگزید و باید دشمنی میان مردم و سنا را سهل انگارد، چه آن‌ها ضرورت ناخوشایندی برای رسیدن به شکوه رومی هستند.‌» (DI6) این کشمکش‌ها از نظر ماکیاوللی هر چند مشکلاتی را به وجود آورده‌اند اما نتیجۀ ضروری آن چیزی نیست جز شکوه و آزادی.‌ این خود یکی از تفاوت‌های ماکیاوللی با ارسطو است.‌

ماکیاوللی در واقع ارزش constitution را زیر سوال برد.‌ او، بر مبنای آنچه در مورد تغییر مداوم گفتیم، از یک constitution سخن نمی‌گوید.‌ بلکه از قوانین و نهادهای جدید سخن می‌گوید.‌ نهادها و قوانینی که هز زمان به مدد تغلبِ تیرانی دوباره متجدد می‌شود.‌ به همین علت است که ماکیاوللی از دیکتاتور حمایت می‌کند.‌ در عنوان فصل سی‌وچهارم از کتاب اول چنین آمده است:

«اقتدار دیکتاتوری، برای جمهوری روم، خیر به بار آورد نه ضرر؛ چه اقتداری مخربِ زیست سیاسی است که شهروندان برای خود بدست آورند و نه اقتداری که با رای آزاد بکف آورده شده باشد.‌» سپس در این فصل نشان می‌دهد که چرا دیکتاتوری بد نیست:

«‌.‌.‌بنابراین به دلیل مدت کوتاه دوران دیکتاتوری او و محدودیت در اختیاراتی که دارد، و به علاوه مردم روم که فاسد نبودند، برای او رهایی از محدودیت‌ها و آسیب رساندن به شهر ممکن نبود؛ و بنا بر تجربه می‌شد فهمید که او همیشه سودمند است.‌« (DI34)

ماکیاوللی تنها به ستایش حکومت جمهوری نمی‌پردازد؛ بلکه سعی میکند نشان دهد جمهوری، بنا بر ضرورت دارای چه مشکلاتی است و چه چیزهایی آن را به فساد میکشاند.‌ به طور مثال سزار از نظر ماکیاوللی مشکل محتوم هر نوع جمهوریست.

این دیکتاتور برای آنکه جمهوری را از بحران‌های مکرر بدر آورد می‌بایست گاه به اقداماتِ فرا قانونی(extraordinary) دست می‌زد.‌ هر چند تاکید می‌کند که دیکتاتور باید موافق قانون این مقام را بدست آورد اما هنگامی که مقام را بدست می‌گرفت «می‌توانست برای رفع خطری که وظیفه‌اش بود به اختیار خود به هر وسیله‌ای دست بیازد و هر کاری را که صلاح‌ می‌دید بدون مشاوره با دیگران بجا آورد و حکم به مجازات هر کسی بدهد بی آنکه محکوم حق تقاضای تجدیدنظر داشته باشد.‌» (DI34) ماکیاوللی حتی پیشنهاد توطئه و فریب هم می‌دهد؛ عجیب آنکه فصل مربوط به این تجویز توطئه بلندترین فصل کل گفتارهاست در حالی که کوتاه‌ترین عنوان را داراست.‌ در این فصل چیزی که برای ماکیاوللی مهم است عادلانه یا ناعادلانه بودن توطئه نیست بلکه از راه‌ها و وسایل (ways and means) سخن می‌گوید.‌ تو گویی که به شهریاران بالقوه و مخاطب خود درس توطئه می‌دهد!

همان‌طور که پیش‌تر، و به بیانی دیگر، توضیح دادیم ماکیاوللی تنها به ستایش حکومت جمهوری نمی‌پردازد؛ بلکه سعی می‌کند نشان دهد جمهوری، بنا بر ضرورت دارای چه مشکلاتی است و چه چیزهایی آن را به فساد می‌کشاند.‌ به طور مثال سزار از نظر ماکیاوللی مشکل محتوم هر نوع جمهوریست.‌ سزار کسی است که به حکومت جمهوری پایان داد.‌ روم زیر دستان سزار به فساد گرایید.‌ سزار اولین نیران روم بود و کسی که به سرزمین خود خیانت کرد.‌ جمهوری روم چاره‌ای جز گسترش ندارد.‌ زیرا که امور بشری این مسأله را به ما نشان می‌دهد.‌ آیندۀ هر جمهوری موفقی یک سزار است.‌ پس همان طور که می‌بینیم فساد، برای ماکیاوللی، یک شکست اخلاقی نیست بلکه نتیجۀ ضروری روند تاریخی و درون‌مانگار جمهوری است؛ همان‌طور که فساد در شهریاری نتیجۀ ضروری طبیعت اوست.‌ به عقیدۀ ماکیاوللی «اگر کسی می‌خواهد موقعیت‌های سیاسی را بفهمد نباید به غرض الفاظی که مردم می‌گویند گوش دهد، بلکه باید به ضرورتی توجه کند که آن‌ها با آن مواجه می‌شوند.‌» مردم چنین دنیایی، یعنی دنیایی که ضرورت حاکم آن است را، نمی‌پذیرند و این دقیقاً شکست محتوم و ضروری آن‌ها را رقم می‌زند.‌

نتیجهگیری

می‌توان به ماکیاوللی به طرق گوناگونی نظر کرد.‌ می‌توان همچون مکتب کمبریج، و به خصوص پوکاک، در کتابِ برهۀ ماکیاولیک،  به طرح نظریه‌ای به نام جمهوری‌خواهی پرداخت؛ طرحِ‌ نظریۀ جمهوری‌خواهی در متن ظهور نوعی تاریخ‌گرایی و ایده‌ها و واژگان مفهومی‌ موجود.‌ تاریخ‌گرایی‌ای که بیش از پیش به لحظات (events) خاص و اقتضائی (contingent) و زمان به عنوان عرصۀ حوادث اقتضائی توجه نشان داد.‌ (Pocock, 1975: 3) از طرفی می‌توان همچون مک‌کورمیک، متعرض پوکاک و مکتب کمبریج شد و بیش از آن‌که ماکیاوللی را در درون جمهوری‌خواهی زمانۀ او تحلیل کرد، او را، در مقابل دوست و همکارش یعنی گوئیچاردینی، ضد الیتیسم دانست.‌ (!) به نظر این متفکر مکتب کمبریج و اندیشمندان آن ماکیاوللی را بد تفسیر کرده‌اند و از تطابق او با جمهوری‌خواهی مرسوم سخن گفته‌اند.‌ (McCormick, 2003: 618) وی که الیتیسم گوئیچاردینی را در برابر پوپولیسم ماکیاوللی قرار می‌دهد، معتقد است که ماکیاوللی در پی آن بود تا به مدد ابزارهای نهادی مردم بتوانند نخبگان را پاسخگوی اعمالشان کنند.‌ با این مقدمات او معتقد است که پوکاک باید نام کتاب خود را «برهۀ گوئیچاردینی» می‌گذاشت و نه «برهۀ ماکیاولی».‌ در کل وی سعی می‌کند تفسیری دمکراتیک‌تر از ماکیاولی بدهد.‌ (اشارۀ او به این بخش‌ها از گفتارهاست: Ι.‌4, Ι.‌5, Ι.‌7, Ι.‌44, Ι57)

فساد، برای ماکیاوللی، یک شکست اخلاقی نیست بلکه نتیجۀ ضروری روند تاریخی و درونمانگار جمهوری است؛ همانطور که فساد در شهریاری نتیجۀ ضروری طبیعت اوست.‌ به عقیدۀ ماکیاوللی «اگر کسی میخواهد موقعیتهای سیاسی را بفهمد نباید به غرض الفاظی که مردم میگویند گوش دهد، بلکه باید به ضرورتی توجه کند که آنها با آن مواجه میشوند.‌»

هر چند این نگارندۀ این سطور هیچ همدلی‌ای با مکتب کمبریج ندارد، اما در میان پوکاک و مک-کورمیک، جانب پوکاک را می‌گیرد.‌ سید جواد طباطبایی در کتاب مهم خود، یعنی جدال قدیم و جدید، با طرح نظریۀ جمهوری‌خواهی نشان می‌دهد که بحث‌های گوئیچاردینی و ماکیاوللی قرابت زیادی دارند.‌ لازم به ذکر است که یکی از کتاب‌های گوئیچاردینی «ملاحظاتی در باب گفتارهای ماکیاوللی» است.‌ به نظر طباطبایی ماکیاولی و گوئیچاردینی هر دو در دایرۀ اندیشۀ سیاسی جدید قرار می‌گیرند؛ اندیشۀ سیاسی جدیدی که، با تکیه بر بررسی سرشت امور و «منطق رابطۀ نیروها مشکل «نظام آزادی»‌ـ در تعارض آن با نظام حکومت فردی‌ـ ‌در دوران جدید را طرح می‌کند که جز رعایت قانون‌های خوب و نهادهای نیک (buone legge e buone ordini) نیست.‌ با تکیه بر آن‌چه دربارۀ کلیات اندیشۀ سیاسی گوئیتچاردینی گفته شد، می‌توان دریافت که او نیز مانند ماکیاوللی اندیشمندی واقع‌گرا است و تأمل سیاسی او با توجه به شیوه‌های ممکن فرمانروایی و نهادهای موجود سامان می‌یابد و کوشش می‌کند تا با بررسی واقع‌بینانۀ سرشت انسان و مناسبات سیاسی در جامعه، نهادهای آن را اصلاح کند».‌ (طباطبایی، 1390: 555)

مک‌کورمیک در نقد اشتراوس و اشتراوسی‌ها نیز، معتقد است که آن‌ها نظریۀ دمکراتیک را به فراموشی سپرده‌اند.‌ وی با برشمردن شهریارانی که در گفتارها «به قصابی اشراف» دست زدند، میان آن‌ها مسئله‌ای مشترک می‌یابد: «کشتن اشراف».‌ پس تقابلی در گفتارها میان grandi و  popolo  وجود دارد و به نظر مک کورمیک ماکیاوللی همواره جانب مردم را گرفته است.‌ (McCormick, 2012: 717-723) حتی اگر سخن کورمیک درست باشد، بحث بر سر این است که ماکیاوللی برای حفظ آزادی در نظام جمهوری چه اندیشه‌هایی داشته است.‌ در واقع آن‌چه در باب ماکیاوللی مهم است و ارتباط آن با سیاست و امر سیاسی مشخص است، چرخشی است که ماکیاوللی در روش نگاه به طبیعت اشیاء ایجاد کرده است.‌ روشی تجربی که به قول آلتوسر همزمان از امور مدرن و مطالعه‌ای مداوم از تاریخ قدیم گرفته شده است.‌ (Althusser, 1999: 32) ماکیاوللی با طرح مفهوم حقیقت موثر، یا همان دانشِ ابژکتیو، آن را در برابر حقیقت خیالی، یا همان دانش سوبژکتیو قرار می‌دهد (ibid: 8) و با روشی تجربی، به دو گرایش متناقض «تغییر دائمی» و «نظم تغییرناپذیر اشیاء» اعتقاد پیدا می‌کند.‌ آلتوسر تناقض این دو را به این شکل توضیح می‌دهد: اگر ماکیاوللی تنها به تغییر دائم اعتقاد داشت به ورطۀ نسبی‌گرایی سوبژکتیو می‌غلتید؛ حال آنکه ماکیاوللی سعی داشت به دانش ابژکتیو دست یابد.‌ به نظر آلتوسر دومی نفی (negation)  و در عین حال تعین اولی است.‌ (ibid: 41)

چه با نظر آلتوسر مخالف باشیم و چه مخالف، او مسألۀ مهمی را مطرح کرده است.‌ در پایان باید بگوییم که از نظر ما چرخش مهم ماکیاوللی در نگاه به اشیاء جهان و به تبع آن سیاست و امر سیاسی بدین قرار است: «ماکیاول نشان‌هایِ درستی استدلالش را در واقعیّت امر نه در وضع عادیِ زندگی افراد بلکه در شرایط و موارد بحرانی و استثنایی پیدا می‌کند.‌ به نظر او شرایط اخیر بیشتر روشنگر بنیادهای جامعۀ مدنی‌اند، و، بنابراین، خصلت حقیقیِ این جامعه را بهتر از وضعیّت‌های عادی نشان می‌دهند.‌ این‌جاست که سرآغاز، یا علت مأثر، جای هدف یا نیت را می‌گیرد.‌» (اشتراوس، 1393: 199)

 

 

فهرست منابع و کتاب‌شناسی
اسکینر، کوئینتن (1372)، ماکیاولی، ترجمۀ عزت الله فولادوند، تهران: طرح نو
اشتراوس، لئو (1393)، حقوق طبیعی و تاریخ، ترجمۀ باقر پرهام، تهران: انتشارات آگاه
طباطبایی، جواد (1390)، جدال قدیم و جدید:از نوزایش تا انقلاب فرانسه، تهران: ثالث
ماکیاولی، نیکولو (1388)، گفتارها، ترجمۀ محمد حسن لطفی، تهران: خوارزمی
Althusser, Louis )1999( Machiavelli and Us, translated by Gregory Elliott, London, New York: Verso
Burkhardt, Jacob )1961( The Civilization of The Renaissance in Italy, translated by S.‌G.‌C.‌ Middlemore, The New American Library
Cicero )1919,1960.‌1961( Letters to Atticus, In three volumes, translated by E.‌O.‌ Winstedt, Harvard University Press
Dionysius of Halicarnassus )1960( The roman Antiquities, in seven volumes, translated by Earnest Cary, Harvard University Press
Haskins,  Chrles Homer )1955( The Renaissance of The Twelfth century, Harvard University Press
Machiavelli, niccolo )1998( Discourses on Livy, translated by Harvey Mansfield, The University of Chicago press
Machiavelli, niccolo )1998( The Prince, translated by Harvey Mansfield, The University of Chicago press
Mansfield, Harvey )1998( Machiavelli’s virtue, The University of Chicago press
Mansfield, Harvey )2006( Manliness, Yale university press
McCormick, John P )2003( Machiavelli  Against  Republicanism: On the Cambridge School’s “Buiccardinian Moment”, Political Theory
McCormick, John P )2012( Subdue the Senate: Machiavelli’s “ Way of  Freedom” or Path to Tyranny, Political theory
Pocock, J.‌G.‌A )1975( The  Machiavellianmoment: Florentine Political  Thought and The  Atlantic Republican Tradition
Strauss, Leo )1958( Thoughts on Machiavelli, The Free Press, Glencoe, Illinois
Strauss, Leo )1989( AN Introduction to Political Philosophy, edited with an introduction by Hilail Gildin, Wayne State University Press
Swanson, R.‌N )1999( The twelfth-century renaissance, Manchester University Press

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code