چه کسی به گوشهایمان دستور شنیدن میدهد؟
سیاست و اقتصاد | اقتصاد و تکنولوژی | اقتصاد فرهنگ
| چرا یک خواننده باید اثری را تولید کند که خود به آن علاقهای ندارد؟ اگر خواننده تمایل به خواندن ندارد چه چیز او را مجاب به تولید یک موسیقی میکند؟
اخیرا، اثری به نام «سفارشی» با صدای خواننده زیر زمینی«یاسر بختیاری» که با نام «یاس» شهرت دارد منتشر شد. این ترانه که در اعتراض به تولید سفارشی شده موسیقی، تبدیل هنر به کالا، ایجاد چارچوب و قالب برای موسیقی از سوی افرادی خارج از دنیای هنر ساخته شد حواشی بسیاری را به دنبال داشت. از جمله واکنش «بامداد جعفری» خواننده سبک رپ که به کنایه به یاس گفت:« ضد سرمایه داری حرف زدن خیلی راحت است اما عمل کردنش سخت است.» و «آئین» رپر دیگر که در صفحه توییتر خود نوشت؛« یاس خواننده این سیستم و این نظام است.» و همچنین «شهاب مظفری» خواننده پاپ، که در واکنش به آهنگ جدید یاس گفته بود: «خیلی از کارهایی که خوندم خودم دوست نداشتم».
اما سوال اینجاست که چرا یک خواننده باید اثری را تولید کند که خود به آن علاقهای ندارد؟ اگر خواننده تمایل به خواندن ندارد چه چیز او را مجاب به تولید یک موسیقی میکند؟ و در نهایت چه کسی تعیین میکند خواننده چه بخواند؟
آدرنو در توصیف «صنعت فرهنگ» آن را مولد و تولید کننده «فرهنگ انبوه» یا «فرهنگ توده» معرفی میکند. فرهنگ انبوه یا فرهنگ توده در حقیقت در برابر فرهنگ نخبه قرار دارد. هدف اصلی آن «سرگرم کردن» توده است و هیچ ارزش ذاتی ندارد. این فرهنگ با ارائه کالای فرهنگی «سطحی» و «مبتذل» اصالتِ آفرینندگی را از تولیدات فرهنگی میگیرد به این ترتیب اصالت از بستر «هنر» به بستر «بازار» منتقل میشود. به این ترتیب هنرمند مجبور است اثری خلق کند که اگر چه با شاخصهای هنری اثر فاخری به حساب نمیآید اما با شاخصهای بازار «سودآور» باشد. در نهایت هنرمند ، هنر خود، ابتکارات و ایدههایش را به سرمایهدار میفروشد. موسیقی یکی از همین «کالاهای فرهنگی» است که این روزها زیر دستگاههای صنعت فرهنگ سازی به کالای پر سود سرمایه داران تبدیل شده است.
نگاهی به وضعیت موسیقی پاپ (عامه پسند) در کشور، تولیدات اخیر خوانندگان پاپ و توجه به متن ترانهی یاس به ما نشان میدهد که موسیقی پاپیولار در کشور در روندی نزولی به سمت هر چه سطحیتر شدن و ابتذال با شیبی تند در حرکت است. ترکهای پر فروش، کنسرتهای شلوغ و محتوای ترانههایی که این روزها بسیار پرمخاطب هستند، گواه این ادعا است.
اما این چه روندی است که موسیقی ایران را به درهی ابتذال میکشاند؟
موسیقی پدیده ای اجتماعی است که با رسانه و سیاست گذاری در ارتباط است و به عنوان بخشی از فرهنگ عامه با عادتها، مدها و تحولات تاریخی در تغییرات این پدیده موثر هستند. یکی از عوامل اثر گذار در تغییر و تحولات موسیقی در دنیای مدرن امر «اقتصاد» است. در حقیقت امروز سیاست گذاری موسیقی نه بر مبنای ارزشهای درونی این پدیده بلکه بر مبنای «اقتصاد» صورت میگیرد.
به نظر میرسد آنچه در حال رخ دادن است سوار شدن منطق سرمایهداری بر دنیای موسیقی و تبدیل کردن هر چه بیشتر آن به «صنعت» است. در این ساختار جدید دیگر «هنر والا»، «هنر برای هنر» ، «سرمایه فرهنگی» و… اهمیتی ندارد و تنها امر حائز اهمیت «سود اقتصادی» است. این سیر، یعنی تبدیل امر فرهنگی به کالا، صنعتی شدن تولیدات فرهنگی و تبدیل مخاطب به بازار مصرف ادامه همان روندی است که آدرنو آن را «صنعت فرهنگ» نامید.
«صنعت فرهنگ» پس درآمدی از نظام سرمایه داری است. جهان سرمایه داری در مرحله اول مردم را برای «گوش دادن» و «پذیرش» موسیقی مبتذل آماده میکند، و در مرحله دوم این موسیقی مبتذل که تبدیل به «مصرف فرهنگی» توده شده موجب میشود که مردم دائما از «فرهنگ والا» یا «فرهنگ نخبه» فاصله بگیرند. به این ترتیب یک زنجیره دایره وار به وجود میآید از مردمی که مدام از فرهنگ نخبگانی فاصله میگیرد و ساختاری که مدام موسیقی مبتذل به خورد توده میدهد. این روند دورانی به مرور زمان «ذائقه» مخاطب را در دست میگیرد و «ذائقه جدید» خلق میکند. به این ترتیب که «عرضه» و «تقاضا» هر دو موسیقی مبتذل و سطحی است. به عبارتی مردم میل به این نشان میدهند که موسیقی سطحی گوش بدهند و سرمایهدار نیز مدام همین جنس کالا را در اختیار آنان قرار میدهد.
“ به نظر میرسد آنچه در حال رخ دادن است سوار شدن منطق سرمایهداری بر دنیای موسیقی و تبدیل کردن هر چه بیشتر آن به «صنعت» است. در این ساختار جدید دیگر «هنر والا»، «هنر برای هنر» ، «سرمایه فرهنگی» و… اهمیتی ندارد و تنها امر حائز اهمیت «سود اقتصادی» است. “
روایت متن ترانه یاس و واکنش اعتراضی شهاب مظفری نشان میدهد که در فضای امروز موسیقی پاپ ایران آنچه تعیین کننده است «تهیه کننده»ها هستند. تهیه کننده در حقیقت سرمایهداری است که به دنبال سود هر چه بیشتر است و همه چیز را «کالا» میبیند. برای تهیه کننده مخاطب، موسیقی، نوازنده، خواننده و… همگی کالایی هستند که در کارخانهی موسیقی سازی برای کسب سود بیشتر او کار میکنند و اگر بخواهند از این ساختار سر باز بزنند محکوم به طرد و حذف میشوند. شاید در گذشته آنچه در مقام کالا قرار میگرفت صرفا «موسیقی» بود. اما امروز خواننده برای تهیه کننده نه یک هنرمند بلکه یک دستگاه آواز خوانی است که روزی که خوب کار نکند و سود دهی کمتری داشته باشد دور انداخته میشود.
شاید در گذشته این «صنعتی» شدن محدود به تولید محصول فرهنگی سطحی به هدف کسب بیشترین میزان سود بود و خواننده هر چند اندک، اختیاراتی داشت. اما امروز در چرخه تولید فرهنگی همه چیز به «کالا» تبدیل شده است. امروز خواننده، ترانه، ترانه سرا، آهنگساز و… همگی کالا و ابزاری در دستان سرمایه دار هستند که مسیر کسب سود را برای او هموار میکنند، و دیگر هیچ یک اختیار و قدرت انتخابی برای تولیدات خود ندارند. به این ترتیب این سرمایه دار است که با ایجاد فریبندگی ناشی از «بازاری انبوه» که تنها کالای آن بازار تولیدات خود او و در قالبی که او تعیین کرده هستند، برای «مصرف فرهنگی» مخاطب تعیین تکلیف میکند.
اوست که برای توده ذائقهای مبتذل_منطبق بر تولیداتش_ خلق میکند و به این ترتیب خوراک گوشهای مخاطبان را تامین کرده و به آنها فرمان شنیدن میدهد. در این فرایند هر کالایی به جز کالاهای در چارچوب سرمایه دار حذف میشود. هر تولید کنندهای به جز او طرد میشود، هنرمندان بالقوه امکان بروز استعداد و خلق اثر هنری را پیدا نمیکنند و چه بسا هرگز شناخته نشوند و آثارشان هرگز به گوش مخاطبان هم نرسد. چرا که «فرهنگ توده» در خدمت ذائقههای معمول، متوسط و حتی ضعیف است. در نهایت این روند تولید، منجر به هر چه بیشتر شدن تولیدات فرهنگی مبتذل و در پی آن به وجود آمدن «توده» مصرف کنندهی این محصولات میشود. تودهای که سرمایه فرهنگی اندکی دارد، از فرهنگ نخبگانی فاصله دارد و این فاصله مدام بیشتر میشود، هنر را نمیشناسد و حتی آن را پس میزند.
“امروز خواننده برای تهیه کننده نه یک هنرمند بلکه یک دستگاه آواز خوانی است که روزی که خوب کار نکند و سود دهی کمتری داشته باشد دور انداخته میشود.“
بدیهی است که در چنین شرایطی هنر و هنرمند حقیقی به انزوا کشیده شوند و کاسبان فرهنگی بروز و رشد پیدا میکنند. اما امر غیرقابل اجتناب آنجاست که؛ از آنجا که این تولیدات اصالت هنری ندارند و تولیدکنندگان نیز هنرمندان اصیل نیستند نمیتوانند «دوام» داشته باشند. هیچ یک از این آثار ماندگار نخواهند شد. درخشش ستارههای به وجود آمده از دل این روند صنعتی تولید کالای فرهنگی خیلی زود به افول میانجامد. خوانندگان که به دستگاههای آواز خوان تقلیل داده شدند تاریخ مصرفهای کوتاه مدت پیدا میکنند. شاید دقیقترین توصیف از شرایط موسیقی عامه پسند کشور همان مصرع از شعر سفارشی یاس باشد؛ «و بدین سان موسیقی هنر از زیر بیخ و بن فلج شود»، و این فلج شدن محدود به موسیقی نیست، بلکه گسترهای به وسعت «فرهنگ توده» را در برمیگیرد.
فرهنگی که به واسطه نظام سرمایه داری خلق میشود اصیل نیست، کاذب است ، امکان تفکر را از مخاطب سلب میکند، آگاهی و نیاز کاذب ایجاد میکند و از آنجا که قادر است به ذهن مخاطبان خود جهت دهد برای سرمایه داری مشروعیت جعلی میسازد این پیامدهای اجتناب ناپذیر همان هشدارهایی است که آدرنو در رد و مذمت «صنعت فرهنگ» میداد و ما امروز شاهد رشد و ریشه دار شدن آن در جامعه خود هستیم.
هدی محمدی، پژوهشگر و محقق حوزه مطالعات فرهنگی است و مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین زمینه منتشر میشود.
فوق العاده بود
متشکرم