تکنولوژی خنثی نیست

ما در محیط جهانی جدیدی زندگی می‌کنیم که همه چیز با تکنولوژی پیوند خورده است. تکنولوژی بر انسان، تأثیرات بعضاً شگرفی می‌گذارد و قادر است در میان افراد و جامعه تغییراتی گوناگون ایجاد کند. برخلاف تصور رایج و شایع، تکنولوژی پدید‌ه‌ای خنثی نیست، بلکه در شاکله‌ی خود واجد جهت‌گیری‌ها و اقتضائات فراوانی است. برای استفاده از یک تکنولوژی، باید قبلاً به مطالعه آثار و پی‌آمدهای آن پرداخته تا زیان‌های آن را به حداقل برسانیم.

* “مگاتکنولوژی” واژه‌ای است که اغلب در نوشته‌های شما دیده می‌شود،‌ مفهوم آن چیست؟
ماندر: من واژه‌ی “مگاتکنولوژی” را برای توصیف یک واقعیت و پدیده‌ی نوظهور به کار می‌برم که عبارت است از تکنولوژی‌ای که از ترکیب چند تکنولوژی گوناگون ایجاد شده است. به عنوان مثال، ما درباره‌ی کامپیوترها به گونه‌ای سخن می‌گوییم که گویا آنها یک تکنولوژی واحد هستند، در حالی که در واقع، آنها ترکیب شده از تکنولوژی‌های عدیده‌ای چون برق، تلفن و مواد صنعتی گوناگون و … هستند. بنابراین، وقتی با کامپیوتر کار می‌کنیم، پای یک ارتباط یک به یک در میان نیست، بکله ارتباط یک شخص با انواع گوناگونی از تکنولوژی‌ها است.
ما در محیط جهانی جدیدی زندگی می‌کنیم که همه چیز با تکنولوژی پیوند خورده است و ما هر روز و هر دقیقه، در تعامل با آن هستیم؛ یا سوار بر یک ماشین یا درون اداره‌ای با انواع ماشین‌ها، یا متصل به کامپیوترها، یا در حال دیدن تلویزیون،‌ یا در حال قدم زدن در یک خیابان (که آن نیز محصول تکنولوژی است) هستیم. خلاصه اینکه ما در یک محیط و فضای کاملاً تکنولوژیک زندگی می‌کنیم.

• به نظر شما، این محیط و فضا، چه تأثیراتی بر ما خواهد گذاشت؟
ماندر: درست همان‌طوری که حیوانات در تعامل و تأثیر و تأثر با محیط زندگیشان هستند، ما نیز در حال تعامل و شکل‌دهی و شکل‌پذیری با تکنولوژی‌های دور و برمان هستیم. در طبیعت، حیوانات با تطبیق خود با محیط و در کنش و واکنش با آن، رشد و پرورش پیدا می‌کنند و این دقیقاً همان چیزی است که در مورد انسان‌ها نیز اتفاق می‌افتد و ما انسان‌ها اکنون در حال شکل‌پذیری نو و اساسی در همراهی و تعامل با انواع ماشین‌ها و تکنولوژی‌های مدرن هستیم. سازش با تکنولوژی‌ها و پذیرفته شدن آنها توسط ما، بدان مفهوم است که روند تأثیرپذیری از آنها را پذیرفته‌ایم. در واقع، ما برای به کارگیری آنها، چاره‌ای نداریم، جز آنکه تا حدودی شبیه آنها شویم.

* شبیه آنها؟ مقصودتان چیست؟
ماندر: به عنوان مثال، اگر شما قصد داشته باشید یک بازی کامپیوتری انجام دهید، باید چشم و دستتان را به سرعت و به طور هماهنگ حرکت دهید. هرچه ارتباط دست و چشمتان سریع‌تر و هماهنگ‌تر باشد، شما بازی بهتری انجام داده‌اید. بدین ترتیب، آنچه شما با چشم‌ها و دستهایتان انجام می‌دهید، به نوعی هماهنگ کردن خودتان با برنامه‌ی کامپیوتر است و از همین‌جاست که شما زنجیره‌ای از کنش و واکنش را با تکنولوژی کامپیوتر رقم زده‌اید و از همان لحظه که سیستم آگاهی و عصبی‌تان با کامپیوتر هماهنگ می‌شود، شما نیز تغییر یافته‌اید.
این مطلب درباره‌ی هر تکنولوژی‌ای صادق است. مثلاً دیدن تلویزیون، به معنای دریافت تصاویری است که برای هدفی ویژه، خلق شده‌اند. با قبول و پذیرش این تصاویر، شما روند شبیه‌ شدن به آنها و تأثیرپذیری از آنها را آغاز کرده‌اید و این نکته‌ای اساسی در امر آموزش است که هرگاه شما محیطی را می‌پذیرید، در همان حال، روند شکل‌پذیری از آن را آغاز کرده‌اید. بنابراین، با تماشای تلویزیون، شما در حال شکل‌پذیری بر اساس تصاویری هستید که به دقت، انتخاب و طراحی شده‌اند و بر این اساس، وارد یک روند و اسلوبی بسیار مهاجم و تأثیرگذار شده‌اید. تلویزیون شما را غرق در تصاویر خودش می‌کند و به تجدید سازمان اندیشه و جهان‌بینی شما می‌پردازد.

* نکته‌ای که شما پیوسته بر آن تأکید می‌ورزید، این است که بر خلاف پندار بسیاری از مردم، تکنولوژی خنثی نیست. شاید اگر از منظر استفاده و کاربرد صرفاً شخصی از تکنولوژی و به عنوان مثال کامپیوتر، به موضوع نگاه کنیم، خنثی به نظر برسد، اما اگر از یک منظر وسیع اجتماعی و سیاسی بنگریم،‌ واقعاً درمی‌یابیم که تکنولوژی به شیوه‌هایی عمیق و گاه خطرناک،‌ واقعیت ما را تغییر می‌دهد.
ماندر: ما نیازمندیم دریابیم که چگونه به تکنولوژی بر کل سیستم زندگی و محیط ما تأثیر می‌گذارد. اگرچه ممکن است ما کامپیوترهایی داشته باشیم بسیار سودمند، یا تلویزیون‌هایی سرگرم‌کننده یا ماشین‌هایی که ما را سریعاً به مقصد برسانند، اما با این حال، این تکنولوژی‌ها، تأثیرات عمیقشان را بر محیط، جریان زندگی، شیوه‌ی اندیشیدنمان، درباره‌ی خود و دیگران، نحوه‌ی تعامل ما با طبیعت و نیز بر چگونگی کاربرد انرژی در سیستم زندگی، بر جای می‌گذارند. همه‌ی اینها، دگرگونی‌های بنیادیی هستند که در درون محیط زندگی‌ ما، به عنوان یک ساختار و سیستم واحد، رخ می‌دهد.
مسأله‌ تنها این نیست که بگوییم ماشین‌ها عالی هستند؛ چون ما را سریعاً به جایی می‌رسانند؛ زیرا در همان حال، آهنگ زندگی را شتابناک می‌کنند، باعث بروز جنگ‌های متعددی بر سر نفت می‌شوند،‌ مشکل وحشتناک اتلاف و اسراف منابع و انرژی را به وجود می‌آورند، مستلزم ایجاد جاده‌های آسفالته هستند و باعث تصادفات می‌شوند و …
بنابراین،‌ قبل از اینکه شما رأی بر مطلوبیت ماشین بدهید،‌ باید به یک گروه از پرسش‌های سیستماتیک و بنیادین، جواب بدهید و آنگاه به قضاوت بنشینید، این مسأله در مورد کامپیوتر، تلویزیون و اصولاً هر تکنولوژی دیگر نیز صادق است.

* شما برای این استدلال که تکنولوژی ذاتاً خوب یا بد نیست،‌ بلکه بستگی به این دارد که چگونه از آن استفاده می‌کنیم، چه پاسخی دارید؟
ماندر: بله، این از مشهورات مهم زمانه‌ی ماست و در عین حال یک اشتباه بسیار خطرناک. این ایده و توهم که تکنولوژی،‌ خنثی و فاقد اقتضائات اجتماعی، سیاسی و زیست‌محیطی است، واقعاً خطرناک است. شما به انرژی هسته‌ای و انرژی خورشیدی [که هر دو پدیده‌ای تکنولوژیک هستند] بنگرید. هر دو صورتی از انرژی هستند اما با تأثیراتی کاملاً متفاوت بر نظام زندگی و محیط زیست. انرژی هسته‌ای ذاتاً تمرکزگراست و به دنبال خویش، مؤسسات صنعتی و نظامی متمرکزی را ایجاد می‌کند. اکنون هیچ کس نمی‌داند که با زباله‌های خطرناک اتمی که 000،250 سال در طبیعت باقی می‌ماند، چه باید کرد؟ اگر قرار باشد قضاوت‌ ما درباره‌ی مثبت یا منفی بودن یک انرژی تنها از این زاویه باشد که چه کسی آن را مورد استفاده قرار می‌دهد، مثال این است که بگوییم اگر گروهی از مردم خیّر جمع شده بودند و مدیریت صنعت انرژی هسته‌ای را بر عهده گرفته بودند، دیگر مشکلی به عنوان زباله‌های اتمی با عمر 000،250 سال وجود نداشت! نه، این‌گونه مشکلات و پی‌آمدها، عموماً ذاتی تکنولوژی هستند و ربطی به اینکه آدم‌های خوب یا بد ازآنها استفاده کنند، ندارد.
اما از آن طرف، انرژی خورشیدی، درست، نقطه‌ی مقابل است. این انرژی،‌ ذاتاً محلی و غیرمتمرکز است. هر کس به راحتی می‌تواند از این انرژی استفاده کند. انرژی خورشیدی گران نیست و آحاد جامعه بدون آنکه نیازی به ایجاد شبکه‌ی سراسری برق و انرژی باشد، می‌توانند از آن استفاده کنند، بدون آنکه آثاری منفی و زیانبار از خود بر جای گذارد.

* بعضی از افراد فکر می‌کنند که کامپیوترها ذاتآً محلی‌اند – به همان معنایی که شما در مد نظر دارید – زیرا آنها، مؤسسات و مراکز قدرت محلی ایجاد می‌کنند و مردم را به شیوه‌هایی جدید با هم مرتبط می‌کنند.
ماندر: بله! اما این مثالی دیگر از خطایی است که تبدیل به یک دید رایج و مسلط می‌شود. افراد با کامپیوتر، مقاله‌شان را ویرایش می‌کنند، با دوستانشان و افراد همفکرشان را رابطه برقرار می‌کنند و … اما کامپیوتر این واقعیت را که مؤسسات، شرکت‌ها، دیوان‌سالاری تجاری، ارتش‌ها و دولت‌های متمرکز و مقتدر، قادر هستند همان کامپیوترها را برای ارتباطاتی بسیار بزرگتر و به عنوان قدرتی بسیار عظیم‌تر مورد استفاده قرار دهند، تغییر نمی‌دهد. از همین رو، شبکه‌ی کامپیوتری اینترنت نمی‌تواند روند قطع درختان جنگل‌ها و یا سفته‌بازی جهانی را که بر سرنوشت کل جوامع تأثیر می‌گذارد، متوقف نماید.
این تکنولوژی‌ها باید از تمامی ابعادشان مورد ارزیابی قرار بگیرند و نه فقط از یک بعد خاص. من با این نکته که کامپیوترها شما را قادر می‌سازند که کارتان را بهتر انجام دهید، مخالفتی ندارم، اما این یک توهم است اگر معتقد شویم که نوع استفاده‌ی ما از کامپیوتر می‌تواند به طریقی، معضل “سیستم متمرکز قدرت” را حل کند.

* در کتابتان با عنوان “در فقدان سرزمین مقدس” این موضوع را مطرح کرده‌اید که ما نیازمند آنیم که قبل از ایجاد و ساخت تکنولوژی‌ها، به طور جدی‌تر و منسجم‌تر، درباره‌ی تأثیرات آنها به اندیشه و تأمل بپردازیم.
ماندر: بلکه، اگر شما مقداری وقت و اندیشه صرف فهم توانایی‌ها و ظرفیت‌های تکنولوژی‌ها کنید و تمام جهت‌ها و مسیرهایی را که آنها می‌توانند در آن قرار گیرند، ببینید، آنگاه مطالب فراوانی در این‌باره که چگونه مورد استفاده قرار خواهند گرفت [و چه تبعاتی خواهند داشت] درخواهیم یافت. این یک ضرورت است که این نکات را قبل از استفاده از یک تکنولوژی، دریابیم تا حتی‌الامکان در مسیری که با آن موافق نیستیم، قرار نگیرد.
البته مردم خواهند گفت: «ما چه می‌دانیم که یک تکنولوژی چگونه از آب در خواهد آمد و چه نتایجی خواهد داشت». موضوعی که در کتاب “در فقدان سرزمین مقدس” مورد بحث قرار گرفته، این است که ما می‌توانیم بفهمیم که نتایج کاربرد یک تکنولوژی چیست. ما می‌توانیم پیش‌بینی زیادی درباره‌ی تکنولوژی‌ها داشته باشیم. مرگ و حیات شرکت‌ها به این است که تا چه حد دقیق، می‌توانند کاربردها و منافع محصولاتشان را پیش‌بینی کنند. هیچ شرکتی مقدار زیادی از دلارهایش را برای ساخت یک تکنولوژی، بدون آنکه قبلاً درباره‌ی هر گونه سود و زیان آن مطالعه کند، هزینه نخواهد کرد: آیا ممکن است معیوب شود؟ آیا نتایج وخیم کوچک یا بزرگی به بار نخواهد آورد؟ و… شرکت‌ها درصدد آنند که همه چیز را درباره‌ی تکنولوژی در دست ساختشان بدانند و به همین دلیل، مبالغ زیادی برای فهمیدن نتایجی که تکنولوژی‌ها به بار می‌آورند، هزینه می‌کنند و البته آنچه آنها درباره‌ی تکنولوژی‌ها می‌گویند، جنبه‌های مثبت و فواید آن‌هاست و در مورد آن روی سکه و بُعد زیان‌بار تکنولوژی‌ها، حرفی به میان نمی‌آورند. ما خود باید آن روی سکه را دریابیم، قبل از آنکه تکنولوژی، بیش از حد بر ما مسلط شود.

* تصور کنید اگر هفتاد یا هشتاد سال قبل درباره‌ی تأثیرات اتومبیل، مطالعات و پیش‌بینی‌هایی انجام داده بودیم، وضعیت امروز آمریکا چقدر متفاوت می‌بود. هرگاه در ترافیک یک بزرگ‌راه لوس‌آنجلس گیر می‌افتم، در مورد آنچه که منافع پیشرفت‌های تکنیکی،‌ خوانده می‌شود، دچار تردید می‌شوم.
ماندر: خوب این موضوع ثابت شده است که در دهه‌‌ی 1930 صنعت اتومبیل‌ و صنعت نفت، تبانی کردند که سیستم حمل و نقل عمومی لوس‌آنجلس را – که سیستمی بسیار کارآمد بود – تخریب و نابود کنند. سیستم حمل و نقل سان‌فرانسیسکو نیز بسیار خوب بود. در این سیستم، از ترن‌هایی استفاده می‌شد که شما را خیلی سریع و راحت به اوکلند می‌رساند. اما ترن‌ها تعمداً از دور خارج شدند. صنایع اتومبیل‌سازی و شرکت‌هایی نفتی، تبانی کردند که سیستم حمل و نقل راه‌آهن را متلاشی کرده و بزرگ‌راه‌ها را جایگزین آن کنند. اکنون مردم حیران‌اند که با این همه ماشین، چه کنند و در این‌باره می‌اندیشیند که چگونه‌ مجدداَ راه‌آهن را برپا نمایند.

* یکی از جالب‌ترین فرازهای کتاب شما (در فقدان سرزمین مقدس)، آن‌جاست که سفرتان را به دهکده‌ی مًکِنزی در شمال غربی کانادا – که با زنان سرخپوست درباره‌ی تأثیرات تلویزیون گفت‌وگو کرده‌اید – توضیح می‌دهید.
ماندر: من از سوی سازمانی با عنوان “مجمع زنان بومی سرزمین‌های شمال غرب” که متشکل از زنان سرخپوست بود، دعوت شده بودم. دهکده‌ی مًکِنزی همان جایی بود که ماهواره‌‌ی اتمی روسیه چند سال قبل در آنجا سقوط کرد. آن روزها همه نگران بودند که این ماهواره در لندن و نیویورک سقوط کند، اما در سرزمینی پوشیده از یخ در کانادا سقوط کرد. من هم به همین منطقه دعوت شده بودم و روزی که به آنجا رسیدم، دمای آن 40 درجه زیر صفر بود. در منطقه‌ی مکنزی 22 گروه بومی وجود داشت که در یک پهنه‌ی گسترده‌ای پخش و ساکن شده بودند. آنان همچنان دارای یک اقتصاد سنتی و موفق مبتنی بر شکار و ماهی‌گیری بودند و به طور اشتراکی در خانه‌های چوبی زندگی می‌کردند. من به آنجا دعوت شده بودم، چون به تازگی پای تلویزیون به آنجا باز شده بود.
“مجمع زنان بومی” مشاهده کرده بودند که تغییرات تکان‌دهنده‌ای در گروه‌های بومی‌ای که تلویزیون در میان آنها رسوخ کرده بود، رخ داده بود. مردان، دیگر اغلب، در شرایط یخبندان برای ماهی‌گیری از خانه خارج نمی‌شدند. همچنین، دیگر از حیوانات، مراقبت‌های لازم به عمل نمی‌آمد. از تمایل کودکان به بازی‌های سنتی و بومی بیرون از خانه، کاسته شده بود و کم‌کم تقاضاهایی نو پیدا کرده بودند. مثلاً بهانه‌ی اتومبیل‌سواری می‌گرفتند، با وجود آنکه در آنجا اساساً جاده‌ای وجود نداشت!
دیگر، همسایه‌ها به طور دسته‌جمعی برای گشت و گذار از خانه بیرون نمی‌زدند و با هم به پخت و پز و خوردن نمی‌پرداختند و کارهای گروهی، کم‌تر می‌کردند. خلاصه آن که زندگی جمعی آنها دچار تغییرات ناگهانی شده بود.
مهمترین چیزی که آنها به من گفتند، از بین رفتن سنت قصه‌گویی بود. رسم آنها بر این بود که شب‌ها، پیرمردها، کودکان و جوانان فامیل را در اطاقی گرد می‌آوردند و برای آنها قصه‌های سنتی و داستانی‌هایی از گذشته‌شان می‌گفتند. با شنیدن این قصه‌ها، کودکان و جوانان با هویت و تاریخ و نقاط درخشان گذشته‌شان آشنا می‌شدند و چگونه زندگی کردن در آن محیط سخت را می‌آموختند؛ داستان‌هایی که آنها را به ریشه‌هایشان پیوند می‌داد. همچنین بیرون زدن پیران و جوانان با یکدیگر نیز به نوبه‌ی خود بسیار مهم بود. موجی از محبت و دوستی بین بزرگ و کوچک وجود داشت و کوچک‌ترها به ارتباط و تعلق‌شان با پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها افتخار می‌کردند، اما همه‌ی اینها با ورود تلویزیون، دچار آسیب و تخریب شده بود. سنت قصه‌گویی اکنون دیگر جایی نداشت و خانواده‌ها – اعم از کوچک و بزرگ – ساکت دور هم جمع می‌شدند و به تماشای سریال دالاس می‌پرداختند. در این سریال، گروهی از سفیدپوستان، اطراف استخری گرد آمده و به نوشیدن شراب مارتینی و دسیسه‌چینی علیه یکدیگر مشغول‌اند و …

* سریال دالاس چه جذابیتی برای آنها می‌تواند داشته باشد؟
ماندر: انسان‌ها ذاتاً به گونه‌ای خلق شده‌اند که نسبت به هر چیز نویی توجه‌ نشان می‌دهند. این مسأله تا زمانه‌ی ما امتداد دارد. وقتی که در جنگل‌ها زندگی می‌کردیم، به اطلاعاتی که از راه حواسمان دریافت می‌کردیم، وابسته بودیم و به هر چیز جدیدی که در محیطمان ظاهر می‌شد، توجه می‌کردیم. اما در شرایط کنونی، دیگر این یک حیوان نیست که پشت بوته‌ای پنهان شده باشد بلکه یک تکنولوژی تمام‌عیار است که بر شعور ما تأثیر می‌گذارد و بسیار مشکل است که ما به گونه‌ای ذاتی، خود را تغییر دهیم تا در برابر تغییرات تکنولوژیک از خود محافظت نماییم.
ما انسان‌ها ذاتاً به آنچه می‌بینیم، اعتقاد پیدا می‌کنیم. ساختار وجودی ما به گونه‌ای است که دیدن مساوی است با اعتقاد پیدا کردن، اگر ما پرندگانی در حال پرواز و مهاجرت به سمت جنوب ببینیم، معتقد می‌شویم که برای ادامه‌ی زندگی‌شان، به طرف جنوب پرواز می‌کنند. امروز ما از جنگل بیرون آمده و در شهر زندگی می‌کنیم و شدیداً وابسته به اطلاعات هستیم که [از طریق رسانه‌ها] به ما ارائه می‌شود. وقتی ما تصاویری را در تلویزیون می‌بینیم، نمی‌دانیم که چگونه می‌توان به آنها اعتقاد پیدا نکرد. تلویزیون بسیار قدرتمند و گیرا است.
بله البته آنها سریال دالاس را می‌بینند، سریالی که کاملاً با فرهنگ آنها بیگانه است. وقتی که آنها به تماشای تلویزیون می‌نشینند، قهراً می‌خواهند چیزهایی را ببینند که متفاوت از فرهنگ اجتماعی سرخپوست است که دور هم جمع شده‌اند و تلویزیون این امکان را برای آنها فراهم می‌کند. تلویزیون یک وسیله‌ی رؤیایی است.

* برای من جالب بود که زنان شما را دعوت کرده بودند نه مردان.
ماندر: من دلیلش را به درستی نمی‌دانم، اما حدس می‌زنم بدان دلیل باشد که چون زنان حافظان خانواده هستند، نگران فروپاشی آن شده‌اند.

* درباره‌ی روابط شخصی‌تان با تکنولوژی برای من توضیح دهید، آیا شما اتومبیل دارید؟
ماندر: من تعداد زیادی از تکنولوژی‌های مدرن را دارم. غیرممکن است که امروز کسی در میدان فعالیت حضور داشته باشد اما ارتباطی با تکنولوژی نداشته باشد.

* شما اتومبیل دارید؟
ماندر: بله دارم!

* کامپیوتر چطور؟
ماندر: نه، از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم. احساس من این است که کامپیوترها واقعاً به طور جدی، شیوه‌ی اندیشیدن ما را تغییر می‌دهند. کامپیوترها بسیار سریع‌تر و بدتر از هر تکنولوژی دیگر، در حال دگرگون کردن دنیا هستند. از این رو، واقعاً مایلم از کامپیوتر فاصله بگیرم. از سوی دیگر، این یک تناقض است؛ زیرا من نویسنده هستم و هر مطلبی را که می‌نویسم نهایتاً برای انتشار، وارد کامپیوتر می‌شود. اتومبیلی که سوار آن می‌شوم، حاوی کامپیوتر است. میکروفون‌هایی که الان در مقابل آنها در حال گفت‌وگو هستیم، کامپیوتر دارند. اداره‌ای که من در آن کار می‌کنم مملو از کامپیوتر است بنابراین گریزی از کامپیوتر نیست.

* شما تلویزیون دارید؟!
ماندر: گویا شما می‌خواهید به نوعی ریاکاری من را اثبات کنید.

* ببینید شما کتابی نوشته‌اید با عنوان (چهار دلیل برای حذف تلویزیون) اما با این حال در خانه‌‌تان تلویزیون دارید؟ من در این باره کنجکاو شدم.
ماندر: این مطلب، آنقدر هم مهم نیست. من هم‌اکنون پشت دو میکروفون نشسته‌ام و در حال گفت‌وگوی رادیویی هستم. من گاهی برای سخنرانی با هواپیما سفر می‌کنم. کفشی که به پای من است، مصنوع ماشین است. در خانه، من از لامپ و ابزار خانگی برقی استفاده می‌کنم. [اکنون دیگر گریزی از این تکنولوژی‌ها وجود ندارد] مهم آن است که هر کسی رابطه‌ای را با تکنولوژی برقرار کند که بتواند تشخیص دهد چه چیزی مهم و ضروری و چه چیزی غیرضروری است.

* از اینکه شما با یک گفت‌وگوی رادیویی موافقت کردید، خوشحالم.
ماندر: من در برنامه‌های رادیویی شرکت می‌کنم. رادیو چند مزیت دارد: رسانه‌ای کم‌هزینه‌تر و غیرمتمرکزتر است و قدرت تخیل و تفکر شنوندگان را فعال نگه می‌دارد، اما با این حال به عنوان یک رسانه‌ی گروهی، همچنان مشکلات خاص خود را دارد. آنچه ضروری است مردم انجام دهند، این است که آنها به چه تکنولوژی‌هایی نیاز دارند؟ چرا نیاز دارند؟ و کوشش کنند تا حد امکان با آن کنار بیایند. [و بی‌جهت آنها را گسترش ندهند] من می‌توانستم بروم در مزرعه‌ای و با گاوان نر کار کنم؛ اما مطمئن نیستم برای من، این کار، سودمند باشد. من باید ضرورت‌های را تشخیص دهم و در متن جامعه‌ی کنونی بمانم و ایده‌هایم را تبلیغ و منتشر کنم. همه‌ی ما در وضعیت خطیری زندگی می‌کنیم و باید بهترین کاری را که هر یک می‌توانیم، انجام دهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code