زندگی شهری

کیمیای رضایت در زندگی شهری

فرهنگ و هنر | فرهنگ | فرهنگ شهری

| عمدتا خوراک، پوشاک، انرژی، ارتباطات، خدمات درمانی، بیمه و شکلی از سکونت در اختیارمان هست اما چندان که باید و شاید اسباب رضایتمان کامل نیست.

بخش عمده ای از آمارها و شاخص‌های توسعه که از ارگان‌های رسمی‌، منابع غیر رسمی‌ و حتی بین المللی منتشر می‌شود، افزایش و بهبود سطح زندگی در ایران را نشان می‌دهد. اما ظاهرا برای کسانی که در کلان شهرهای کشور ما ساکنند، این شاخص‌های کمی‌چندان باور پذیر نیست. مسئله این است که اعداد شاید متوسط سالهای مورد پیش بینی برای زندگی یک فرد را نشان بدهد، اما گویای کیفیت گذران این سالها و میزان شادکامی‌ افراد نیست. احساسات فردی کمتر به چنگ پیمایش‌های عددی کلان می‌افتد و گرنه مشخص می‌شد که با وجود کالاهای با کیفیت و فراوانی که در اختیار داریم ، چه میزان کمتر از مقداری که مورد توقع است احساس امنیت و آرامش می‌کنیم. عمدتا خوراک، پوشاک، انرژی، ارتباطات، خدمات درمانی، بیمه و شکلی از سکونت در اختیارمان هست اما چندان که باید و شاید اسباب رضایتمان کامل نیست.

پژوهشگرانی که در مصاحبه و مطالعات ژرفانگر به دنبال کشف ذهنیت کنشگران هستند به ما گوشزد می‌کنند که حال و روز مردم الزاما آن چیزی نیست که در وهله نخست رویت می‌شود، چه رسد به اطلاعاتی که در ارقام و نمودارها به صورت رسمی ‌می‌گنجد. البته ضرورتی ندارد برای ایضاح این موضوع درگیر مباحث روش شناختی و تکنیک‌های پژوهشی شویم. غالبا در مکالمات و افکار ناخوشایند روزمره ما مسائلی وجود دارد که چندان به میزان اعتبار حساب بانکی یا سطح تحصیلاتمان وابسته نیست. این مسائل بیشتر از سنخ احساساتی است که راجع به خود و ارتباطمان با دیگران داریم.

روانشناسان ناظر به موضوع رضایت از زندگی راهکارهایی فردی پیشنهاد می‌کنند که کارساز و احتمالا ثمر بخش است. اما در این فرصت قصد دارم از بافت تعاملات اجتماعی در زندگی شهری چند مورد را مختصرا برجسته ساخته و از حیث اجتماعی آن دسته از منابعی را که به صورت ساختاری و غیر فردی موجب انباشت عواطف مخرب هستند مورد توجه قرار دهم. بی تردید ذهن نکته سنج خواننده می‌تواند مواردی را از دل تجربه زندگی روزانه به این مسائل اضافه کند.

مسئله اول : انبوه بیگانگان

جالب است که همه ما در فضای شهری برای یکدیگر در مقام و جایگاه یک بیگانه ایم. ناشناس از کنار هم عبور می‌کنیم و به خود این زحمت یا اجازه را کمتر می‌دهیم که با یک بیگانه، آشنا شویم. این بیگانگی در زندگی شهری برای عموم ما پذیرفته شده است و در ابعاد انبوه جمعیت شهری ظاهرا امری گریز ناپذیر است. اما این شیوه تعامل از جایی مسئله ساز می‌شود که نسبت خود را به عنوان یک بیگانه در تعامل با سایر بیگانگان مورد ارزیابی انتقادی قرار دهیم. فرضا از خود بپرسیم : “هنگامی‌که بیگانه ای از من کمک بخواهد، با او چه رفتاری خواهم داشت؟” پاسخمان به این پرسش هرچه باشد، منطقی دوسویه دارد.

بیشتر بخوانید:  چرا بیهوده جدل و پرخاش می‌کنیم؟

یعنی من به عنوان یک بیگانه برای سایر بیگانگان همان قدر مسئولیت قائلم که توقع دارم سایر بیگانگان در حق من به عنوان یک بیگانه مسئولیت پذیر باشند. اگر میزان تعهد من نسبت به بیگانگان کم و ناچیز باشد، توقعی در همین سطح از ایشان در مواجهه با خود خواهم داشت. لذا با اتخاذ رویکردی فردگرایانه و بیگانه گریز در زندگی شهری بی آنکه مرتکب عمل خاصی شده باشم عملا احساس امنیت خود را در تعاملات اجتماعی کاهش داده ام.

مسئله دوم : پول

در ذهنیت زندگی شهری پول تقریبا حرف اول و آخر را می‌زند، نه به این جهت که در ذات خود شانیت مستقلی دارد، بلکه به واسطه قرارداد خدشه ناپذیر ما مبتنی بر این فهم نه چندان غلط که پول دوای هر دردی است. تا این لحظه ظاهرا نکته جدیدی راجع به پول مطرح نکرده ایم. اما مسئله اصلی در این نکته ضمنی نهفته است که تمام نیازهای انسان عملا با پول برآورده نمی‌شود. این ذهنیت شفابخش جامعه در رابطه با کنش اقتصادی وابسته به پول مانع از درک مسائل متنوع تری می‌شود که یک زندگی سالم به آنها نیازمند است.

 

جالب است که همه ما در فضای شهری برای یکدیگر در مقام و جایگاه یک بیگانه ایم. ناشناس از کنار هم عبور می‌کنیم و به خود این زحمت یا اجازه را کمتر می‌دهیم که با یک بیگانه، آشنا شویم. این بیگانگی در زندگی شهری برای عموم ما پذیرفته شده است و در ابعاد انبوه جمعیت شهری ظاهرا امری گریز ناپذیر است. اما این شیوه تعامل از جایی مسئله ساز می‌شود که نسبت خود را به عنوان یک بیگانه در تعامل با سایر بیگانگان مورد ارزیابی انتقادی قرار دهیم.

 

پول و به تبع آن بازار به شدت این استعداد را دارند که با کالایی ساختن نیازها ، خود را جانشین بلامنازع تمام عرصه‌های متنوع زیست بشری کنند. این ذهنیت که با پول می‌شود هر چیزی را خرید، ما را از یافتن و ساختن راه‌های خلاقانه ای که الزاما در بازار موجود نیست باز می‌دارد. چندانکه از عاملیت باز ماندیم، بنابر ذهنیت رایج به آغوش مصرف پناه برده و با صرف پول، تظاهر به رضایت می‌کنیم. با عدم اثربخشی مصرف، مصرف بیشتر توصیه می‌شود و در فرایندی دایره وار از مصرف خواسته‌های اصلی فراموش می‌شوند. در زیست مبتنی بر مصرف، امید به داشتن یک زندگی معنادار به مرور از دست می‌رود.

بیشتر بخوانید:  آیا «پیشگویی کامبخش» ما را نجات می‌دهد؟

مسئله سوم : منطق سازمانی

احتمالا در نگاه اول بدیهی تلقی شود که هر سازمان در حالت مطلوب می‌بایست بدون در نظر گرفتن هیچ  گونه رابطه شخصی با مراجعین خدماتی یکسان و تعریف شده ای را مطابق با قانون ارائه کند. اساسا مزیت منطق سازمانی در این است که تفاوت‌های فردی اشخاص را چنان بکاهد که عادلانه و خنثی ترین مواجهه را برای تعامل مراجعین و کارکنان ممکن سازد. با وجود امتیاز عدالت و رفتار یکسان نظام اداری در تعاملات روزمره ، یک جنبه مهم حیات انسانی در این میان ناخواسته نادیده گرفته شده است و آن نیاز اشخاص به بازنمایی هویت فردی در زندگی اجتماعی است.

افراد بنابر شخصیت و هویت فردی خود نه می‌توانند و نه می‌خواهند که در تعاملات اجتماعی خنثی و ناشناس باقی بمانند. لذا با رشد الگوهای سازمانی در اماکن مختلف زندگی شهری، اعم از خیابان، بازار، محله، مدرسه، رستوران ، مسجد، دانشگاه، ادارات و… به مرور احساس بی هویتی و بی ارتباطی افراد با زندگی شهری حادتر می‌شود. با افول هویت فردی به جهت دیده نشدن ، میزان رضایت ما از زندگی و احساس آرامشمان کمتر از هر زمان دیگری می‌شود.

بی تردید این سه مورد توضیح دهنده تمام ماجرای نارضایتی ما از زندگی روزمره در متن شهر نیستند. اما مطمئنا برای رضایتمندی بیشتر از زندگی در ساختار شهر باید با روحیه بیگانگی ، اهمیت پول و منطق سازمانی اولا در ذهن و ثانیا در تعاملات اجتماعی مبارزه کرد تا بتوان ارتباطی معنادار تر با سایر انسان‌ها در پهنه وسیع شهر رقم زد. با ایجاد هر چه بیشتر معنا در ساختار زندگی شهری، احساس بهجت و رضایت نیز بیشتر خواهد شد.

1 نظر ثبت شده

  1. احمد گفت:

    عالی بود فقط کاش کاملتر بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code