مقاله

مقالات موضوع تحولات تکنولوژی را اینجا می‌توانید بخوانید!

نسل تکنولوژی

نسلی که خاطره ندارد

جامعه و تاریخ | اقتصاد و تکنولوژی | تحولات تکنولوژی

| ما عادت داشتیم نامه‌ها، بلیط‌ها و پوسترها را جمع کنیم تا بعدها برای‌مان یادآور گذشته باشد. اما این یادگاری‌های فیزیکی به سرعت در حال محو شدن هستند.

طرفداران تیم بیسبال شیکاگو ته‌بلیط‌ها را به مدت بیش از یک قرن نگه داشته‌اند تا با آنها خاطرات تلخ و شیرین‌شان را از بازیکنان محبوب‌شان حفظ کنند. بعضی از این بلیط‌ها مانند بلیط مربوط به بازی‌های جام جهانی 1932 که در آنها بیب روث ضربه‌ی مشهورش را زد، هزاران دلار ارزش دارد. اما اکثر این یادگاری‌هایی که در اعماق کشوها یا روی صفحه‌ی آلبوم‌ها جا خوش کرده‌اند، صرفاً به دلیل پیوند فیزیکی که بین ما و گذشته برقرار می‌کنند، ارزش دارند.

اما این خاطره‌بازی دیگر به پایان راه خود رسیده است. کاب‌ها نیز در این فصل در حذف کردن بلیط‌های کاغذی و جایگزین کردن بلیط‌های دیجیتال به اکثریت غالب دیگر تیم‌های لیگ برتر پیوسته‌اند، بلیط‌هایی که روی برنامه‌ها دانلود می‌شود و روی صفحه‌ی نمایش گوشی‌ها نشان داده می‌شود.

به این ترتیب ته‌بلیط‎ها نیز به عنوان گونه‌های در حال محو شدن و فراموشی حفظ خاطرات‌مان به پوسترهای تئاتر، نامه‌های دست‌نویس و عکس‌های قاب شده‌ ملحق می‌شوند. حذف یادگاری‌های فیزیکی این سوال را پیش می‌آورد که آیا نظرمان درباره‌ی گذشته یا به عبارتی درباره‌ی تاریخ فردی، بدون نسخه‌های سخت و چاپی تغییر می‌کند؟

وقتی مادرم چند سال قبل از دنیا رفت، ما محتویات جعبه کفش‌ها و آلبوم‌هایی را که او عاشقانه از زندگی فرزندانش جمع کرده بود، زیرو رو کردیم. کارنامه‌های دستنویس دوران مدرسه‌ی بچه‌ها، تکه روزنامه‌هایی از اخبار مربوط به بازی‌های لیگ کوچک، کارت پستال‌های اردوهای تابستانی و یک دنیا عکس از تولدها، فارغ‌التحصیلی‌ها، عروسی‌ها و سفر به نقاط دیدنی همه یادآور خاطراتی شیرین برای مادرم بودند.

بیشتر بخوانید:  انقلاب عاشقانه در زمانه تکنولوژی

البته مادرم یک محتکر نبود، او صرفاً زنی معمولی از نسلی بود که زنده نگه داشتن خاطرات را با حفظ یادگاری‌ها و نسخه‌های فیزیکی یادآوری کننده‌ی گذشته دوست داشت. البته مادرم حق انتخاب چندانی هم نداشت: او هیچ‌گاه رایانه یا گوشی تلفن هوشمند نداشت.

بعد از فوت پدرم در سال 1999 یک پوشه از نامه‌های تسلیت دست‌نویس دوستان و همکاران او را نگه داشتم. این نامه‌ها را سالی یک یا دو بار دوباره می‌خوانم و به این ترتیب به آن روزهایی برمی‌گردم که دلم بی‌نهایت برایشان تنگ می‌شود. البته ایمیل‌های همدردی فراوانی هم دریافت کردم، اما  نمی‌دانم چطور یا کجا می‌توانم آنها را پیدا کنم. به علاوه پیام‌های شخصی وقتی به دست فرستنده روی صفحه‌ی کاغذ ثبت شده باشد، بسیار معنادارتر می‌شود.

یادگاری‌های دو فرزند من که در دهه‌ی سوم زندگی‌شان هستند، عمدتاً دیجیتال است. آنها هر روز بیشتر از قبل برای ذخیره کردن خاطرات‌شان به فیسبوک و فضاهای ابری متکی می‌شوند. نامه‌های دانشکده‌‌ی چاپی و دستنویس دیگر وجود ندارد و تمام اطلاعات از طریق ایمیل برایشان ارسال می‌شود. عکس‌های فراوانی که هرگز چاپ نمی‌شوند، ناپدیده شده‌اند. من برای فرزندانم نگرانم، چون تاریخ فردی در حال حاضر هم آن اندازه‌ای که باید به عقب برنمی‌گردد.

پژوهشگران معتقدند که دو شیوه‌ی اصلی برای دسترسی به خاطرات وجود دارد که عبارت‌اند از بازشناسی[1] و یادآوری[2]، بازشناسی فرایندی ساده‌تر و مطمئن‌تر است. بازشناسی به معنای تداعی شی‌ئی فیزیکی با موضوعی است که قبلاً آن را تجربه کرده یا با آن مواجه شده‌ایم. این تداعی و بازشناسی می‌تواند به این دلیل باشد که خاطرات ملموس از تمام پنج حس استفاده می‌کنند، محرک‌های هیجانی را برمی‌انگیزند و ما را به لحظه، مکان یا زمان باارزشی در گذشته منتقل می‌کنند.

 

هرچند عکس‌ها، نامه‌ها و اشیاء دیگری که یادآور انسان‌ها و تجربه‌های گذشته هستند، از بین می‌روند و می‌پوسند، اما نگه داشتن آنها مانند حفظ کردن آن انسان‌ها و تجربه‌های خاطره‌برانگیز است.» اما یادگاری‌های دیجیتال به هیچ وجه چنین خاصیتی ندارند.

 

اندرو هاسکینز[3]، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه گلاسکو در کتاب جدیدش با عنوان «مطالعات حافظه‌ی دیجیتال» به این نتیجه می‌رسد که: «هرچند عکس‌ها، نامه‌ها و اشیاء دیگری که یادآور انسان‌ها و تجربه‌های گذشته هستند، از بین می‌روند و می‌پوسند، اما نگه داشتن آنها مانند حفظ کردن آن انسان‌ها و تجربه‌های خاطره‌برانگیز است.» اما یادگاری‌های دیجیتال به هیچ وجه چنین خاصیتی ندارند.

در دوران جوانی اشیاء مختلفی جمع می‌کردم. کارت‌های بیسبال را در جعبه‌های سیگار نگه می‌داشتم. سکه‌ها را با احتیاط داخل شکاف‌های پاکت‌های مقوایی می‌انداختم و تمبرها را روی صفحات آلبوم می‌چسباندم. همان‌طور که علاقه‌ام  به روزنامه‌نگاری بیشتر می‌شد، دفترچه‌ای که از بریده‌ی صفحات روزنامه‌ها درست کرده بودم، نیز قطورتر می‌شد. البته هنوز هم مجموعه‌ای دوست‌داشتنی از پوسترهای برادوی و ته‌بلیط‌های مسابقات برگزار شده در استادیوم یانکی دارم.

این نوع جمع‌آوری خاطرات ـ که البته فقط روی هم جمع کردن اشیاء نیست، بلکه شامل گزینش و دسته‌بندی آنها می‎‌شود ـ در صورت وجود اشیاء مادی حس و معنای دیگری پیدا می‌کند.

مارک مک‌کینلی[4]، روانشناس و مدرس کالج لورین[5] در اوهایو در نشریه‌ی روانشناس ملی[6] توضیح می‌دهد که جمع کردن یادگاری‌های فیزیکی نوعی «تجربه‌ی منظم کردن و طبقه‌بندی کردن» عناصر تشکیل دهنده‌ی جهانمان است. او می‌گوید: «این تجربه می‌تواند ابزاری برای کنترل کردن به منظور رسیدن به یک ناحیه‌ی امن در زندگی فردی باشد که مزایایی مانند فرونشاندن ترس‌ها یا از بین بردن تشویش‌ها و نگرانی‌ها را به همراه دارد.» بااین توصیف عجیب نیست که کودکان عاشق جمع کردن چیزهای مختلف‌اند. این کار برای رشد ذهنی و هیجانی آنها حیاتی است.

بیشتر بخوانید:  آیا تکنولوژی خطرناک است؟ هایدگر پاسخ می‌دهد.

برای این که ببینم کودکان این روزها چه چیزهایی جمع می‌کنند به وب‌سایت‌های تربیتی متعددی مراجعه کردم. یادداشت مادری از کنتاکی توجهم را به خود جلب کرد: «پسرم مجموعه‌های لگو، مجسمه‌های ماریو و بیونیکل[7] و تکه‌های بتن شکسته جمع می‌کند.»

مجموعه‌ی بتن انتخاب عجیبی است که حتی شاید برخی از آن ایراد بگیرند، اما به نظر من کار جالبی است. این کودک ممکن است روزی یک زمین‌شناس بزرگ یا یک پیمانکار ساختمان موفق شود.

اما آیا مادر این کودک عکسی از مجموعه‌ی منحصر به فرد پسرش را چاپ می‌کند؟ آیا نمره‌های او در درس زمین‌شناسی روی صفحه‌ی کاغذ جاودانه می‌شود یا این که مدرکی دیجیتال به او می‌دهند؟ آیا او نخستین چک پیمان‌کاری‌اش را قاب می‌گیرد یا آن که پول مستقیماً به حساب او واریز می‌شود؟ به علاوه اگر او روزی به استادیوم ریگلی فیلد[8] برود، آیا راهی پیدا می‌کند تا بازی را بدون ته‌بلیط کاغذی به خاطر بیاورد؟

پیتر فانت[9] نویسنده و مجری تلویزیونی است.
منبع:
https://www.nytimes.com/2019/04/05/opinion/memory-collections.html
[1] – recognition
[2] – recall
[3] – Andrew Hoskins
[4] – Mark B. McKinley
[5] – Lorain
[6] – The National Psychologist
[7] – Bionicles
[8] – Wrigley Field
[9] – Peter Funt
انقلاب عاشقانه

انقلاب عاشقانه در زمانه تکنولوژی

جامعه و تاریخ | اقتصاد و تکنولوژی | تحولات تکنولوژی

| دیدار با افرادی که برای ربات‌های برنامه نویسی شده می‌میرند.

محصولی از شبیه سازی دوستیابی که هدف آن، خوشحالی مجازی است، اخیرا پرطرفدار شده است. آیا آنها جایگزین مصاحبت و همنشینی انسانها می‌شوند یا نوع جدیدی از صمیمیت دیجیتالی هستند؟

اسکار شوارتز، گاردین:

من اخیرا یک زن جوان به نام وایلد رز (Wild Rose) را در یک انجمن چت آنلاین دیدم. ما صحبت کردیم و در طی پنج دقیقه اول، رز که ازدواج کرده و دارای یک دختر است و در تگزاس زندگی می کند، با قوانین خود شروع به گفتن درباره عشقش کرد: مردی با نام ساران (Saeran).

او به من گفت که ساران پسر غیرقانونی یک سیاستمدار است که با یک مادر بدزبان رشد کرده است. او خوش تیپ است، موهای سفید بلوند، چشم طلایی و خال کوبی بزرگ بر روی شانه اش دارد. رز توضیح داد که وقتی برای اولین بار او را ملاقات کرد، “قلب او به شدت آسیب دیده” و گونه او “به رنگ خون” شده بود.

سپس او افزود: “اما من فکر نمی‌کنم ساران به من عشق بورزد. من او را واقعا دوست دارم اما هرگز احساسات واقعی او را نمی‌دانم. ”

دلیل: ساران انسان نیست، او یک شخصیت در یک بازی تلفن همراه به نام Mystic Messenger است که دو سال پیش توسط Cheritz، یک توسعه دهنده بازی‌های کره ای، منتشر شد. این بازی از آن زمان تا کنون توسط میلیون ها نفر از مردم در سراسر جهان دانلود شده است. این بازی ترکیبی از یک رمان عاشقانه و فیلم Spike Jonze 2013 است که در آن یک مرد رابطه ای با شخصیت سیری (نرم افزار مجازی IOS) ایجاد می‌کند.

هدف اصلی Mystic Messenger پیگیری روابط عاشقانه با یکی از چند شخصیت در بازی است که یکی از آنها ساران است. برای برقراری صمیمیت با این موجودات مجازی، از طریق پیام متنی با آنها صحبت می‌کنید. پاسخ‌ها از پیش نوشته شده اند، اما احساس پویا و صادقانه دارند. برنده شدن در این بازی با امتیازات جمع آوری شده یا شکست غول نهایی نیست بلکه رسیدن به یک “پایان خوب” است که در آن شما و عاشق مجازی خود همیشه خوشحال در کنار هم زندگی می‌کنید.

ایده شبیه سازی روابط عاشقانه از طریق بازی فقط منحصر به Mystic Messenger نیست. این ژانر بازی – که اغلب شبیه سازی دوستیابی یا برای خلاصه سیمز نامیده می شود – در دهه 1980 در ژاپن ظاهر شد، جایی که آنها اغلب محبوب مخاطبان مرد بودند. اما از زمان افزایش بازی‌های موبایل و آنلاین، سیمز در خارج از ژاپن و برای جمعیت متنوع‌تری شناخته شده و محبوب شده است.

در سال گذشته، محصولات بزرگی از این مدل بازی شبیه سازی دوستیابی (سیمز) از جمله Love and Producer، Dream Daddy  و Doki Doki Club Literature به وجود آمده است. بر خلاف نسل‌های پیش از سیمز، که در آن تمرکز بر تعاملات وابسته به عشق شهوانی با دختران مجازی بود، این بازی‌ها شامل مکالمات نزدیک بین بازیکنان و شخصیت‌ها، و اغلب متن‌های متنوع و به خوبی توسعه یافته است. Mystic Messenger  یکی از محبوب ترین‌های نسل جدید سیمز است.

از زمانی که بازی‌های سیمز برای اولین بار معرفی شد، این بازی‌ها بسیار بحث برانگیز بوده اند. در ژاپن، بسیاری از منتقدان شاهد ظهور سیمز به عنوان نشانه‌ای از بیگانگی، عقب ماندگی از روابط انسانی در یک جامعه ماشینی بود. و همانطور که محبوبیت سیمز بار دیگر توسعه می‌یابد، نگرانی‌های مشابه نیز در حال ظهور است. اما جامعه رو به رشدی از افرادی که بازی سیمز را انجام می‌دهند، عمدتا با این نظرات مخالفند. بازیکنان اختصاصی این بازی‌ها، تعاملات خود با شخصیت‌های مجازی را به عنوان جایگزینی برای همراهی انسان نمی‌بینند، بلکه آن را به عنوان نوع جدیدی از صمیمیت دیجیتال در نظر می‌گیرند.

حین سپری کردن ساعات طولانی در بازی سیمز، طرفداران با یکدیگر در انجمن‌های آنلاین در مورد شخصیت‌های مورد علاقه خود و طرح روابط مجازی خود چت می‌کنند. در یکی از این انجمن‌ها بود که من رز را دیدم. من با این امید وارد شدم که درک بهتری از این که چرا مردم این بازی‌ها را انجام می‌دهند به دست آورم و اینکه آیا روابطی که آنها با شخصیت‌های مجازی شکل می‌دهند، احتمالا آینده ای را پیش بینی می‌کند که در آن مرزهای مصاحبت واقعی و مجازی به طور فزاینده‌ای محو می‌شود؟

وقتی اولین بار از رز پرسیدم که چرا و چگونه عاشق ساران شده است، به من گفت که اگر من امیدی به درک آن داشتم، باید نخست وارد دنیای Mystic Messenger  می‌شدم و آن را برای خودم تجربه می‌کردم.

بیشتر بخوانید:  قلدری؛ لشگرکشی‌های مجازی

من یک آخر هفته که کار دیگری نداشتم شروع به بازی Mystic Messenger  کردم. در طرح بازی، من یک زن جوان بودم… . در آنجا من یک گروه از شخصیت‌های مجازی فوق العاده واقع گرایانه را با چشم‌ها ، بینی‌ها و فک‌های اغراق‌آمیز که دوست جدید من بودند، ملاقات کردم. روایت این بازی این بود که ما مجبور بودیم یک رویداد خیریه پیش رو را برگزار کنیم که به مدت 11 روز برگزار شود.

محیط بازی Mystic Messenger بر خلاف هر چیزی بود که تجربه کرده بودم. این بازی شامل جمع‌آوری سکه و یا حرکت به سمت مراحل بالاتر نبود، بلکه حاوی چت با شخصیت‌های دیگر با پاسخ‌های چند گزینه‌ای بود. در حالی که این شخصیت‌ها اساسا تنها شخصیت‌هایی کارتونی و تعاملی بودند که به طور خودکار به سوالات مطرح شده از سوی گیمر (بازیکن) با پاسخ‌های از پیش نعیین شده پاسخ می‌دادند، اما احساسات واقعی (واقعی-مانند) داشتند و صحبت کردن با آنها نیاز به درایت و مهارت اجتماعی داشت. یک شخصیت به نام جومین زمانی که از او درباره گربه خانگی اش پرسیده بودم آن را دوست داشت. دیگری به نام زن خودشیفته بود که تنها تعریف و تمجید می‌خواست. از تمام شخصیت‌های بازی، من بیشتر به جاهی، تنها زن دیگری که در گروه بود، کشیده شدم. او باهوش­ترین و خودمختار بود. نگرش کمی کنایه آمیز او  نسبت به شخصیت‌های دیگر در بازی برایم خنده دار بود. او به طرز طعنه آمیزی گفت: ” از آنجایی که من یک زن هستم ممکن است چت کردن با من سرگرم کننده نباشد، اما من امیدوارم که شما از من اجتناب نکنید.”

یکی از دلایلی که Mystic Messenger را متقاعدکننده کرد، این واقعیت بود که در زمان واقعی اجرا شد. این بدان معناست که هنگامی که شما شروع به کار کردید، اگر از بازی بیرون بیایید، مکالمات حیاتی خود را از دست خواهید داد و مسیری که با دوستان مجازی خود بوده اید دیگر نخواهید داشت. این پویایی اجتماعی زمان نوجوانی ام را به من یادآوری کرد، وقتی که من از مدرسه به خانه می‌رفتم و وارد MSN Messenger می‌شدم و ساعتها و ساعت ها آنجا می‌نشستم.

در چند روز اول، من Mystic Messenger را آگاهانه بازی کردم و سعی کردم اطمینان حاصل کنم که به هر یک از پیام‌های جاهی پاسخ دادم. من دو تا سه ساعت در روز در برنامه بودم که بسیار زیاد بود. اما در مقایسه با کسانی که در انجمن‌ها صحبت می کردند، تعهد من به این بازی و جاهی بسیار کم بود.

امی، یک مادر تنها از آفریقای جنوبی که عضو انجمن معتادان Mystic Messenger  بود، به من گفت که او هر روز حداقل شش ساعت بازی می‌کند. هنگامی که او با موفقیت یکی از کاراکترها را خلق کرد و برنامه را دوباره شروع کرد، توجه او به شخص دیگری متمرکز شد. “به این ترتیب می‌توانم هر شخصیت را دوست داشته باشم، همه آنها را خیلی محکم بشناسم.” من از او پرسیدم کدام شخصیت‌هایی که او تا به امروز دیده بیشتر دوست دارد. او گفت: “این باید زن (Zen) باشد.” “او خوب است. نوعی دوست پسر ایده آل. او می‌داند که چه چیزی برایش اهمیت دارد. او به حرفه خود می‌رود. او باعث نمیشود که من احساس بدی داشته باشم. ”

ناتسوکی، یکی از معتادان اعلام شده، به من گفت که او حداقل چهار ساعت در روز بازی کرده و جومین را از همه بیشتر دوست دارد. رز توضیح داد که وقتی بازی برای اولین بار وارد بازار شد، او تا پنج ساعت در روز بازی می‌کرد اما بعد از آن کم شد. او گفت: “اگر من بتوانم بیشتر بازی می‌کنم.” “اما من یک دختر دارم که باید از او مراقبت کنم و در حال تحصیل هستم. این به این معنی است که شبهای بیخوابی در راه است. ”

هنگامی که بازی‌های سیمز برای اولین بار در ژاپن محبوب شدند، اغلب آنها توسط رسانه‌ها با تنفر و انزجار گزارش می‌شدند، که به طور مشخص به دلیل وسواسی که طرفداران آنها در بازی داشتند بود. این بازی‌ها به عنوان یک فرار دیده می‌شود، آخرین راهکار برای مردان نردی (افسانه نجابت یونان) که نیاز به دختران مجازی برای جایگزینی روابط واقعی و با جنس مخالف داشتند. همراه با انیمه و مانگا (یک سبک از کتاب‌های کمیک ژاپنی و رمان های گرافیکی، که معمولا برای بزرگسالان و همچنین کودکان است.)، سیمز به دلیل نرخ پایین باروری در ژاپن محکوم شد و مردان جوان که این بازی‌ها را بازی کردند گاهی اوقات به عنوان “گیاهخواران” نامیده می‌شدند، مثل اینکه میل جنسی نداشته باشند.

این نگرش توسط رسانه‌های غربی نیز به اشتراک گذاشته شده بود، جایی که بازی‌های سیمز ژاپنی به عنوان یک آسیب نادر و تقریبا بیگانه دیده می‌شدند. به دنبال داستان گسترده ای از ایگازاکی – مردی که با شخصیت مورد علاقه خود در بازی دوستیابی love plus ازدواج کرد- یک مقاله در مجله نیویورک تایمز این بازی‌ها را به عنوان آخرین گزینه برای مردان تشریح کرد که نیاز به زنان مجازی به عنوان “جایگزینی برای عاشقانه واقعی” داشتند.

با افزایش محبوبیت سیمز در حال حاضر در خارج از ژاپن، نگرانی مشابهی نیز بار دیگر ظاهر شد. در چین، جایی که بازی سیمز به نام Love and Producer در ماه اول بیش از 7 میلیون بار دانلود شد، گزارشهای رسانه‌ها در مورد این بازی بیشتر منفی بوده اند، اگر نه حداقل هشدار دهنده. یکی از مفسران چینی ادعا می‌کند که تنها دلیل آنکه جوانان به سیمز می‌پیوندند این بود که زندگی واقعی آنها به طرز وحشیانه‌ای فاقد عشق واقعی است. او نوشت: “سادگی، مصرف‌گرایی و ریاکاری در بازی‌های شبیه سازی عاشقانه، منعکس کننده بیماری بی‌عشقی است که متعلق به این دوره است. ”

وقتی این انتقادات را با رز مطرح کردم، او آنها را محدود و با ذهن بسته قلمداد کرد. او به من گفت که بازی Mystic Messenger  در واقع زندگی عاطفی او را پایدار و تحقق بخشید. Mystic Messenger  جایی بود که او می‌توانست برخی از نیازهای عاطفی خود را برآورده کند، جایی که برای خیالپردازی و تصور راه‌های دیگر عشق ورزیدن، ایمن بود.

 

یکی از مفسران چینی ادعا می‌کند که تنها دلیل آنکه جوانان به سیمز می‌پیوندند این بود که زندگی واقعی آنها به طرز وحشیانه‌ای فاقد عشق واقعی است. او نوشت: سادگی، مصرف‌گرایی و ریاکاری در بازی‌های شبیه سازی عاشقانه، منعکس کننده بیماری بی‌عشقی است که متعلق به این دوره است.

 

او گفت: “زمانی که با ساران ملاقات کردم دنیای من تغییر کرد. احساس کردم که او با من و تنها من صحبت می‌کرد. احساس کردم جالب و مورد نیازم است. ”

بیشتر بخوانید:  قبل از توئیت گذاشتن فکر کن!

در ژاپن، جایی که این بحث در مورد صمیمیت مجازی از دهه 1980 آغاز شده است، یک کلمه هست که به ایده عشق به انسان مجازی شکل می‌دهد. این کلمه موئه است، که از فعل ژاپنی moeru حاصل می‌شود، که به معنی جوانه  زدن است. این کلمه در اصل در شعر باستان ژاپن برای توصیف شکوفایی طبیعت در زندگی استفاده شده است. اما در سیمز و فرهنگ مجازی، برای توصیف احساس منحصر به فرد صمیمیت است که یک نفر می‌تواند برای یک موجود مجازی و یا داستانی داشته باشد.

هوندا تورو، نویسندۀ ژاپنی و دوستدار سیمز استدلال می‌کند که moe بخشی از یک “انقلاب عاشقانه” گسترده‌تر است. وی در مصاحبه ای در سال 2014  گفت که “به زودی سلسله مراتب واقعی و مصنوعی از بین می‌رود”. ” اآینده در این مورد است که ما عاشق تخیل و پذیرش آن هستیم … یک روز ما قادر خواهیم بود که بپذیریم دنیای رویاها یک دنیای خوب است، با گرمی و آرامشی که نمی‌تواند در جامعه بشری یافت شود. ”

پاتریک گالبریت، یک انسان شناس که در سالهای اخیر در ژاپن فرهنگ moe و otaku را مورد مطالعه قرار داده است، می‌گوید که وجود چندین چندین دهه شبیه سازی در ژاپن، رویکرد پذیرفته‌تر نسبت به صمیمیت با شخصیت‌های مجازی را تقویت کرده است. او گفت: “بسیاری از بازیگران (گیمرها) در ژاپن می‌توانند بسیار عصبانی باشند، اما آنها نیستند.” “این به این علت است که جامعه بیشتر  به آنها می‌گوید که راه جدید عاشق شدن آنها خوب است. گالبریت همچنین اشاره می‌کند که این محیط‌های مجازی دوستیابی یک فضای امن برای فریب دادن بدون خطر نادرست نشانه‌های اجتماعی و یا مردود شدن را فراهم می‌کند. او گفت: “اگر ما فقط تحت فشار قرار دادن مردم را برای رفتار یک مجموعه محدود از هنجارهای اجتماعی متوقف کنیم، شاید ما افراد مسموم (منظور معتاد به بازی) کمتری داشته باشیم”.

اما همه علاقه مندان بازی که سیمز را دوست دارند، احساس نمی‌کنند که آنها بخشی از “انقلاب عاشقانه” هستند یا دوران جدیدی از صمیمیت دیجیتالی را به وجود آورده‌اند. سیسیلیا دی آناستازیو، یک روزنامه‌نگار بازی که درباره Mystic Messenger  نوشته است، به من گفت که بیشتر افرادی که این بازی را انجام می‌دهند، به این دلیل انجامش می‌دهند؛ که “سرگرم کننده است، قانع کننده است، یک روایت وجود دارد و به شما اجازه می‌دهد مهارت جدیدی را به دست آورید”. در حقیقت، بسیاری از بازیگران سیمز هستند که این ایده را پیدا می‌کنند که به نوعی در رابطه عشقی با شخصیت‌های بازی هستند.

در ماه فوریه، Pape Games، توسعه دهنده‌ای که عشق و سازنده (Love and Producer) را ساخته است، آگهی‌ای ارائه می‌دهد که یک زن جوان  به مادرش می‌گوید که بالاخره یک شوهر را پیدا کرده است، اما شوهر، شخصیتی در این بازی بود. در Weibo، بسیاری از طرفداران Love and Producer عصبانی شدند. “بنابراین، این چیزی است که شرکت در مورد بازیگران وفادار خود فکر می‌کند؟” یکی دیگر گفت: “به عنوان یک زن متاهل که درآمد و رابطه پایدار دارد، من فقط این بازی را بازی می‌کنم چون صدای شخصیت دوست دارم”. “من می‌توانم دنیای مجازی را از واقعیت به طور واضح تشخیص دهم.”

اما ظرفیت تمایز بین واقعیت و  فضای مجازی در دهه آینده ممکن است دشوارتر شود زیرا توسعه دهندگان بازی از AI و پردازش طبیعی زبان ساده استفاده می‌کنند تا شخصیت‌های تعاملی و واقع بینانه‌تری را ایجاد کنند. آرون رید، که در SpiritAI کار می کند – یک شرکت فن آوری است که این کار را انجام می‌دهد – به من گفت که در حالی که ما هنوز چندین دهه از طراحی هر چیزی که به اندازه سامانتا در Her متقاعد کننده باشد فاصله داریم، شخصیت‌های انسان‌نمای بیشتری در سال‌های آینده در سراسر جهان فراگیر می‌شود .

رید گفت: “واضح است که با پیشرفت تکنولوژی و افزایش تعامل، ما می‌توانیم ارتباطات بیشتری با شخصیت‌های بازی ایجاد کنیم.” “آنها با انعطاف‌پذیری بیشتری عمل می‌کنند و در نهایت به نظر می‌رسد که بیشتر زنده هستند و راحت‌تر می توان با آنها ارتباط گرفت”.

اما برای رز و بسیاری دیگر از دوستداران سیمز که من با آنها صحبت کردم، ساختن شخصیت‌های با شباهت بیشتر به “انسان”  هیجان انگیز و یا حتی مورد نظر نبود. ساران نیازی به واقعی بودن برای حصول اطمینان در مورد او نداشت. رز به خوبی می‌دانست که احتمالا ده ها هزار نفر دیگر از بازیگران وجود دارد که همان چیزهایی را که او دوست داشت، دوست داشتند. اما مهم نیست. برای رز، صمیمیت مجازی چیزی بود که فقط می‌توانست به طور کامل بین صفحه نمایش و تخیل او انجام شود. هنگامی که او عاشق Mystic Messenger شد، او به خود اجازه داد تا در یک لحظه کوچک، بی اعتقادی به این بازی را متوقف کند و وارد این رابطه مجازی شود.

او به من گفت که به این ترتیب، عشق او به ساران بسیار شبیه علاقه اش به شخصیت های کارتونی در دوران نوجوانی اش است. “وقتی پدر و مادر من در محل کار بودند، من کارتون تماشا می‌کردم. من به برخی از شخصیت ها علاقمند شدم و دنیایی فانتزی ساختم که با آنها با هم زندگی می‌کردیم.» وقتی این تصورات را به عموزاده‎هایش نشان داد، آنها به او خندیدند. او گفت: ” آنها تمام وقت برای دوست داشتن این شخصیت‌ها مرا طرد کردند و اکنون اینها همان افرادی اند که از عشق من به ساران انتقاد می‌کنند.”. “من فکر نمی‌کنم ساران انسان است. اما من فکر می‌کنم که عشق من برای او واقعی است حتی اگر او نیست. ”

همانطور که دنیای شبیه سازMystic Messenger  عجیب و غریب بود، من دیگر نمی‌توانستم پیام های بی پایان و ایمیل هایی از Jaehee و سایر دوستانم را تحمل کنم. زندگی من در دنیای واقعی مانع پیشرفت صمیمیت مجازی من شد. به این ترتیب، بسیار دشوار بود که توجیه کنم چرا شام درست نکردم زیرا من با شخصیتی در یک بازی در حال چت کردن بودم. این شکل صمیمیت دیجیتال من را به اندازه رز شیفته خود نکرد. من گفتگوهای خود را با او حتی پیام های متنی‌مان را بسیار قانع کننده تر از صحبت‌هایی که با جاهی داشتم دیدم.

بیشتر بخوانید:  ربات‌ها چگونه دردسرساز می‌شوند؟

اما بازی Mystic Messenger باعث شد که رابطه من با شخصیت‌های مجازی دیگری که با تلفن همراهم با آنها ارتباط برقرار کرده ام، مانند Siri یا Slackbot بازنگری شود. چیزی که من از رز، که پیشرو روابط با این افراد مجازی است، یاد گرفتم این است که وقتی با این شخصیت ها ارتباط برقرار می‌کنیم، در تعلیقی از بی‌اعتقادی شرکت می کنیم، به خود اجازه می‌دهیم که تصور کنیم که آنها ما را درک می‌کنند، آنها نوعی موجود زنده هستند. برخلاف رز، بسیاری از ما تصور تخیل را در این رابطه با یک غیر انسان نمی‌پذیریم. ما وانمود می کنیم که این الگوریتم‌های شبیه انسان به علت نوآوری تکنولوژیکی، به جای روند فرهنگی و ساخت جمعی افسانه، در حال تبدیل به موجود زنده هستند. در این نقطه است که ما خطر کنترل فانتزی را از دست می‌دهیم.

رز توضیح داد: “این همانند عشق مردم به خدا است! آنها او را نمی‌بینند. آنها هرگز او را نمی‌بینند با این حال ایمان و عشق خود را در دستان خود قرار دادند. چرا مردم نمی‌فهمند که من عاشق ساران هستم؟ “

تکنولوژی در جامعه فراصنعتی

دانیل بل در این مقاله به نشانه هایی از تغییرات اجتماعی در حرکت از جامعه صنعتی به جامعه فراصنعتی اشاره می کند و با تعریف این مفاهیم و مشخص کردن عناصر اصلی جامعه فراصنعتی تأکید می کند که جامعه فراصنعتی جامعه صنعتی نمی شود، همانطور که جامعه صنعتی نیز جایگزین جامعه مبتنی براقتصاد کشاورزی نشد. بلکه اشکال تازه ای پدیدار می شوند که موجب انسجام بافت کلی جامعه خواهند شد.

اصطلاح «جامعه فراصنعتی» به سرعت وارد ادبیات جامعه شناسی شده است و خوب یا بد، به نظرماندگار می رسد. به یک معنا پذیرش چنین اصطلاحی، منطقی و قابل درک است. از زمانی که معلوم شد می توان کشورهایی با نظام های اجتماعی مختلف را تحت عنوان مشترک «کشورهای صنعتی» نامید، ناگزیر جوامعی که رکن اصلی اقتصادشان بیشتر استخراج منابع طبیعی بود تا تولید، کشورهای «پیش صنعتی» نام گرفتند و از هنگام پدیدآمدن تغییرات چشم گیر در تکنولوژی، آدمی توانست به «جوامع فراصنعتی» نیز بیندیشد.
ایده جامعه فراصنعتی، پیشگویی قطعی آینده نیست بلکه فرضیه ای نظری است که در دهه های آینده می توان آن را با واقعیت جامعه شناختی سنجید. به اعتقاد من، این ویژگی های جدید را نمی توان تحت عناوینی چون «جامعه دانش» قرارداد زیرا اگر چه تمام این عناصر در جامعه را نشان می دهند. می دانم که بعضی نویسندگان (مانند هرمان کان Herman Kahn) که اصطلاح «جامعه فراصنعتی» را به کار می برند برگسترش بخش خدمات در اقتصاد تأکید کرده اند. حال آنکه در «جامعه فراصنعتی»، آنگونه که من تعبیر می کنم، بخش خدمات نقش محوری ندارد. من به دو دلیل اصطلاح «جامعه فراصنعتی» را به کار می برم: اول برای تأکید بر ماهیت انتقالی این تغییرات و دوم برای تأکید بر نقش محوری نوعی تکنولوژی خردورز. با این همه، چنین تأکیداتی به معنای آن نیست که تکنولوژی عامل اولیه تمامی تغییرات اجتماعی دیگر است زیرا تا به حال هیچ مفهومی نتوانسته است همه واقعیت اجتماعی را در برگیرد. هر مفهومی مانند منشوری است که برخی تصاویر را از میان دیگر تصویرها انتخاب می کند تا تغییرات تاریخی را برجسته سازد و یا در مواردی خاص به برخی پرسش ها پاسخ دهد.

تکنولوژی خردورز
به بیان کلی، جامعه صنعتی برتکنولوژی ماشین استوار است، حال آن که شکل گیری جامعه فراصنعتی مبتنی بریک تکنولوژی خردورز است. مشخصه های اصلی ساختاری در جامعه صنعتی «کار» و «سرمایه»اند. اما در جامعه فراصنعتی مشخصه های اصلی «اطلاعات» و «دانش» هستند. (منظور از «اطلاعات»، همه داده های اساسی است، داده هایی مانند لیست های حقوقی، صورتحساب های بانکی، جدول برنامه ریزی تولید، تحلیل موجودی کالا، داده های آماری و پژوهش هایی که در ارتباط با بازار صورت می گیرد و منظور از «دانش» احکام منطقی یا نتایج تجربی ای است که به شکلی سیستماتیک با دیگران به تبادل گذاشته می شود.) بنابراین، سازمان اجتماعی یک واحد فراصنعتی با یک واحد صنعتی تفاوت بسیار دارد. این تفاوت را می توان در اختلاف میان ویژگی های اقتصادی این دو واحد دید. کالاهای صنعتی در واحدهای مشخص و قابل تفکیک تولید می شوند و درست مانند یک قرص نان یا یک اتومبیل، مبادله، معامله، مصرف و تمام می شوند. خریدار محصول را از فروشنده می خرد و مالکیت قانونی قرارداد تعیین می کند. ولی «اطلاعات» و «دانش» مصرف یا تمام نمی شوند. دانش یک محصول اجتماعی است و مسائل مربوط به هزینه، قیمت یا ارزش آن بسیار متفاوت با محصولات صنعتی است. در ساخت کالاهای صنعتی می توان نوعی تابع معادلاتی برای تولید فراهم آورد (یعنی معادله ای برای تعیین نسبت میان سرمایه و کار) و از طریق این تابع می توان اندازه هرکدام از عوامل را در فرآیند تولید و همچنین هزینه نسبی آن را معین کرد. اگر سرمایه، کار متجسم باشد، می توان از «نظریه ارزش کار» سخن گفت: اما وجه مشخصه جامعه فراصنعتی، نه «نظریه ارزش کار» بلکه «نظریه ارزش دانش» است. در این جامعه قانونمندی (codification) دانش است که جهت دهنده ابداعات می شود. دانش حتی پس از فروش هم، بازنزدتولیدکننده اش باقی می ماند. دانش «کالایی اشتراکی» است که به دلیل ویژگی خاص خود همین که پدیدآمد برای همگان قابل دسترس است. از این رو اشخاص و مؤسسات اقتصادی انگیزه چندانی برای صرف هزینه در راه تولید چنین کالایی (دانش) ندارند، مگر اینکه بتوانند حق انحصاری آن را ـ مثلاً به صورت حق تألیف یا حق ثبت ـ در اختیار داشته باشند. اما هرچه که می گذرد حق ثبت ها دیگر ضمانتی برای انحصار نیستند. بسیاری از شرکت ها همین که می فهمند رقیبی می تواند به سرعت تغییراتی در محصول ایجاد کرده و مسأله حق ثبت را منتفی کند، دیگر پولی برای تحقیقات خرج نمی کنند. عین همین موضوع در مورد مسأله حق تألیف وجود دارد. وقتی که همه افراد، مدارس و کتابخانه ها می توانند هرنوشته ای را که نیاز دارند از روی کتابها و مجلات فنی زیراکس کنند و یا می توانند هر نوع موسیقی یا فیلمی را که بخواهند روی نوارهای ضبط صوت یا نوارهای ویدیو ضبط کنند، برخورد با مسأله حق تألیف روزبه روز برای پلیس دشوارتر می شود.
اگر انگیزه تولید دانش که نفع خاصی در پی نداشته باشد روز به روز برای افراد و شرکت ها کمتر شود، آنگاه مسؤولیت تقبل هزینه های لازم و تلاش برای تولید دانش بردوش برخی واحدهای اجتماعی خواهدافتاد، حال این واحد اجتماعی می تواند دانشگاه، یا دولت باشد. از آنجایی که در مورد این کالا (دانش) هیچ معیاری برای بازار وجود ندارد (یعنی این که چگونه می توان ارزش «پژوهشی پایه ای» را برآوردکرد؟ لذا نظریه اقتصادی رویارویی این چالش قرار می گیرد که اطلاعات و دانش را برای مصرف کننده «قیمتگذاری» کند و یک خط مشی سرمایه گذاری برای تولید دانش که از نظر اجتماع مطلوب باشد، طراحی کند. مثلاً اینکه چه مقدار پول باید برای تحقیقات پایه هزینه کرد، یا این که تخصیص منابع برای آموزش و پرورش چگونه و در چه زمینه هایی باید باشد و یا این که در چه عرصه هایی از بهداشت «بازدهی بهتری» به دست خواهیم آورد و مسائلی از این دست.

اقتصاد اطلاعات
از لحاظ فنی، مشکل عمده جامعه فراصنعتی پدید آوردن یک «زیرساخت» (عناصر نگه دارنده و تقویت کننده نظام اقتصادی) متناسب با شبکه های ارتباط جمعی در حال رشد تکنولوژی های اطلاعاتی دیجیتال است، شبکه هایی که جوامع فراصنعتی را به هم پیوند بزنند.
اولین «زیرساخت» در جوامع، تسهیلات مربوطه به حمل و نقل کالا و مردم ـ مثل راه ها، آب راه ها، راه آهن و خطوط هوایی ـ است.
«زیرساخت» بعدی تسهیلات انتقال انرژی ـ مانند خطوط لوله نفت، گاز و خطوط انتقال برق ـ است. «زیرساخت» سوم شامل وسایل ارتباطات راه دور ـ عمدتاً تلفن، رادیو و تلویزیون ـ می شود. اما امروز با رشد انفجاری کامپیوترها و پایانه های اطلاعاتی و با کاهش سریع هزینه های محاسبه و ذخیره اطلاعات، مسأله پیوند راه های مختلف انتقال اطلاعات در کشور، به موضوع عمده سیاست های اجتماعی و اقتصادی تبدیل می شود.
«اقتصاد اطلاعات» ویژگی های متفاوتی نسبت به «اقتصاد کالا» دارد. روابط اجتماعی جدیدی که شبکه های اطلاعاتی به وجود می آورند (از روابط متقابل کاری میان گروه های پژوهشی به واسطه پایانه های کامپیوتری گرفته تا همگن سازی های وسیع فرهنگی که توسط تلویزیون پدید می آید) دیگر آن الگوهای اجتماعی قدیمی ـ یا روابط کاری ـ جامعه صنعتی نیستند. با پدیدار شدن چنین جامعه ای، شاهد بنیان های اجتماعی بسیار متفاوتی نسبت به ساختارهایی که تاکنون شناخته ایم خواهیم بود.

عناصر اصلی جامعه فراصنعتی
جامعه فراصنعتی جایگزین جامعه صنعتی نمی شود، همان گونه که جامعه صنعتی نیز جایگزین جامعه مبتنی بر اقتصاد کشاورزی نشد.
شکل های تازه ای که پدیدار می شوند بر اشکال پیشین استوارند، برخی مشخصه های قدیمی را می زدایند و بافت کلی جامعه را منسجم تر می کنند. بنابراین بی فایده نخواهد بود که برخی ابعاد مهم و تازه جامعه فراصنعتی مورد توجه قرار گیرد:

۱ـ مرکزیت یافتن دانش نظری
وجود جوامع همیشه برپایه دانش بوده است. اما امروز در این قاعده تغییری پدید آمده، اینک این قانون بندی (Codification) دانش نظری و علم مواد است که اساس ابداعات تکنولوژیک قرار می گیرد. این موضوع پیش از همه در صنایع علمی جدید ـ صنایع کامپیوتر، الکترونیک و نوری و پلیمری که مشخصه سه دهه پایانی قرن اند قابل مشاهده است.

۲ـ ایجاد یک تکنولوژی خردورز جدید:
ما از طریق روش های جدید ریاضی و اقتصادی ـ به اتکای برنامه ریزی خطی کامپیوتری و دیگر پردازش ها ـ می توانیم تکنیک های مدل سازی، شبیه سازی و سایر ابزار تحلیل سیستم ها و نظریه های تصمیم گیری را به کار گیریم تا برای مسائل اقتصادی و مهندسی ـ اگر نه اجتماعی ـ راه حل های «عقلانی» و مؤثرتری بیابیم.

۳ـ گسترش طبقه دانش ورز
گروهی که سریع ترین میزان رشد را در درون جامعه دارد طبقه کارشناسان و متخصصان است. در آمریکا این گروه به اضافه مدیران، ۲۵ درصد نیروی کار ۸۰ میلیون نفری سال ۱۹۷۵ را تشکیل می دادند. تا سال ،۲۰۰۰ این طبقه بزرگترین گروه منفرد جامعه خواهد شد.

۴ـ تغییر جهت از کالا به خدمات:
در هر نوع جامعه ای یک بخش بزرگ خدماتی وجود دارد. در جوامع پیش صنعتی این بخش عمدتاً خانگی و بومی است (درانگلستان، تا حدود سال ۱۸۷۰ این طبقه بزرگترین طبقه منفرد جامعه بود) در جوامع صنعتی بخش خدمات شامل تسهیلات حمل و نقل و فعالیت های مالی ـ که عوامل کمکی تولید کالا هستند ـ و خدمات فردی (آرایشگاه ها، رستوران ها و مانند آن) می شود. اما در جامعه فراصنعتی، خدمات جدید عمدتاً خدمات انسانی ( بویژه خدمات بهداشتی، آموزشی و اجتماعی) و خدمات کارشناسی و تخصصی (مانند پژوهش ها، بازاریابی ها، خدمات کامپیوتری و تحلیل سیستم) هستند. گسترش این خدمات مانعی برای رشد اقتصادی و منشأ تورمی ماندگار می شود.

۵ـ تغییر در ویژگی کار:
در جهان پیش صنعتی، زندگی نبردی است با طبیعت، نبردی که در آن انسان ها امکان حیات خویش را از چنگ خاک، آب یا جنگل به در می آورند، به صورت گروه های کوچک کار می کنند و اسیر تحولات و دگرگونی های طبیعت اند. در جامعه صنعتی، کار یعنی دست و پنجه نرم کردن با طبیعت مصنوع، کشاکشی که در آن دستگاه ها و ماشین ها همزمان با تولید کالاها و مواد برانسان سیادت می یابند. اما در جهان فراصنعتی، کار پیش از هر چیز «کشاکشی است میان انسان ها» ( میان کارمند و ارباب رجوع، پزشک و بیمار، میان معلم و دانش آموز و یا میان گروه های پژوهشی، اداری و خدماتی). بنابراین، طبیعت و مصنوعات در فعالیت های روز مره و کارها نقشی ندارند. آدم ها باید یاد بگیرند با هم زندگی کنند. این در تاریخ جامعه انسانی وضعیتی کاملاً جدید و بی مانند است.
با توجه به اینکه وجه مشخصه جامعه فراصنعتی نه «نظریه ارزش کار» بلکه «نظریه ارزش دانش» است
و در چنین جامعه ای قانونمندی (Condification) دانش است که جهت دهنده ابداعات می شود. ابعاد عمده جامعه فراصنعتی از یک سو به مرکزیت یافتن دانش نظری منتهی می شود و از سویی دیگر به وسعت یافتن بخش خدمات در مقابل اقتصاد تولیدی.
دانیل بل در این مقاله اشاره می کند که جامعه فراصنعتی هیچگاه جایگزین جامعه صنعتی نمی شود
همانگونه که جامعه صنعتی نیز هرگز نتوانست جایگزین جامعه مبتنی بر اقتصاد کشاورزی شود.
وی از جمله ویژگی های جامعه فراصنعتی به مواردی چون مرکزیت یافتن دانش نظری، ایجاد تکنولوژی خردورز، گسترش طبقه دانش ورز، تغییر جهت از کالا به خدمات و تغییر در ویژگی کار اشاره می کند که در بخش نخست این مقاله به این پنج خصوصیت اشاره شد.

۶ـ نقش زنان:
کار در بخش صنعتی ( مثلاً کارخانه) عمدتاً کار مردان بوده است. زنان معمولاً از این بخش برکنار بوده اند. اما کار در بخش های فراصنعتی ( مانند خدمات انسانی) فرصت های شغلی گسترده ای برای زنان فراهم می کند. برای نخستین بار می توان گفت که زنان تکیه گاه امنی برای استقلال اقتصادی خواهند داشت. از جمله شواهد این امر سیر صعودی سهم زنان در نیروی کار، افزایش تعداد خانواده هایی که بیش از یک حقوق بگیر ثابت دارند و بیش تر شدن طلاق است، طلاق هایی که دلیل آن احساس روز افزون عدم وابستگی اقتصادی زن نسبت به مرد است.

۷ـ تغییر خصوصیت علم:
از قرن هفدهم تاکنون، مجامع علمی، نهادهایی بی همتا در جامعه انسانی بوده اند و اقتدار معنوی خاصی داشته اند. این مجامع در حقیقت جویی انقلابی و در رویه ها و روش های شان صریح و بی پرده بوده و مشروعیت شان را از این اعتقاد به دست می آورند که هدف علم، نه رسیدن به نتایج فنی خاص بلکه خود کسب دانش است. برخلاف دیگر مجامع دارای اقتدار (به خصوص گروه های مذهبی و جنبش های سیاسی) عقایدشان را نه «عامیانه» کرده اند و نه تحمیل کننده جزم های رسمی بوده اند. حتی تا چندی پیش، لازم نبود علم درگیر بوروکراسی تحقیقات و یا جوابگوی اهداف باشد که دولت تعیین می کند. نیازی نبود که نتایج کارهای علمی بر اساس فواید فنی آنها «سنجیده» شود. امروز علم نه تنها با تکنولوژی بلکه به گونه ای جدایی ناپذیر با امور نظامی و با تکنولوژی های اجتماعی و نیاز های جامعه در هم آمیخته است. در تمام این موارد ـ که مشخصه اصلی جامعه فراصنعتی است ـ ویژگی نهادهای جدید علمی برآینده دانش و پژوهش آزادانه اهمیتی اساسی خواهد داشت.

۸ـ جایگاه ها (Situses) به عنوان واحد سیاسی:
توجه اصلی اکثر تحلیل های جامعه شناختی معطوف به طبقات یا لایه های اجتماعی است، یعنی واحدهای اجتماعی افقی که رابطه بالا دست ـ پایین دست با یکدیگر دارند اما در مورد بخش های جامعه فراصنعتی شاید بهتر باشد تحلیلها براساس جایگاه افراد صورت پذیرد. درتحلیل تعلق سیاسی آنچه بیشتر اهمیت دارد مجموعه ای از نظام های عمودی است (که شامل افراد در سطوح مختلف اقتدار می شود) در جامعه فراصنعتی چهار جایگاه عملکردی ـ علمی، فنی (یعنی مهارت های کاربردی مانند مهندسی، پزشکی، اقتصادی) اداری و فرهنگی ـ و پنج جایگاه نهادی ـ مؤسسات اقتصادی، هیأت های دولت، مجتمع های دانشگاهی و تحقیقاتی، مجتمع های اجتماعی (مانند بیمارستانها و مراکز خدمات اجتماعی) و ارتش ـ و جود دارد. عقیده من این است که تضاد منافع اصلی، میان گروههایی خواهد بود که هر کدام به جایگاه خاصی تعلق دارند و معتقدم که تعلق به این جایگاه می تواند چنان قوی باشد که مانع جذب سازمانی گروههای متخصص جدید در یک طبقه منسجم اجتماعی شود.

۹ـ شایسته سالاری:
یک جامعه فراصنعتی، که پیش از هر چیز جامعه ای فنی است، بیشترین اعتبار و بهترین مناصب را براساس میزان تحصیلات و مهارت ها به افراد اعطا می کند و کمتر مبنا را بر دارایی یا اصالت های خانوادگی و موروثی قرارمی دهد. (هرچند که این معیارها می توانند تعیین کننده امتیازات فرهنگی یا ثروت افراد باشند) شایسته سالاری ناگزیر به مسأله ای حیاتی درباره ارزشها تبدیل خواهد شد. من دریکی از مقالات خود کوشیدم ویژگی شایسته سالاری را مشخص کنم و از ایده یک «شایسته سالاری منصفانه» یا این ایده که «شایسته» کسی است که در عین برابری با دیگران کار بزرگی انجام داده باشد، دفاع کردم. (مقاله «مساوات منصفانه» نوشته دانیل بل، نشریه دیالوگ، جلد ۸ شماره ۲سال ۱۹۷۵).
اشکال تازه رقابت

۱۰ـ پایان کمبود؟
اکثر سوسیالیست ها و نظریه های آرمان گرایانه قرن نوزدهم تقریباً تمامی کاستی های جامعه را به کمبود کالاها و رقابت انسانها برای دستیابی به این کالاهای کمیاب نسبت می دادند. درواقع یکی از رایج ترین تعاریف علم اقتصاد، اقتصاد را هنر تخصیص مناسب کالاهای کمیاب بین طرف های رقیب می داند. مارکس و دیگر سوسیالیست ها معتقد بودند که فراوانی پیش شرط سوسیالیسم است و مدعی بودند که تحت نظام سوسیالیستی احتیاجی به اتخاذ قوانینی برای توزیع عادلانه نخواهد بود زیرا برای همگان به اندازه نیازشان کالا وجود خواهد داشت. از این جنبه، کمونیسم به معنای از میان رفتن علم اقتصاد یا «تجسم مادی» فلسفه بود اما کاملاً روشن است که ماهمیشه دچار کمبودیم. منظورم فقط کمبود منابع نیست (زیرا در این باره هنوز بحث است) بلکه می خواهم بگویم که جامعه فراصنعتی، به لحاظ طبیعت اش کمبودهای جدیدی به همراه خواهد آورد که نویسندگان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم هرگز تصور آن را هم نکرده بودند. سوسیالیست ها و لیبرال ها از کمبود کالاها سخن گفته اند، حال آن که در جامعه فراصنعتی همانطور که اشاره کردم دچار کمبود وقت و اطلاعات خواهیم بود. مشکل تخصیص همچنان برجا خواهد بود. در شکل بی رحمانه تر آن، حتی انسان مجبور می شود چگونگی صرف اوقات فراغت رابراساس معیارهای اقتصادی ارزیابی کند.

۱۱ـ اقتصاد اطلاعات:
اطلاعات به لحاظ سرشت خود، کالا (یا یک دارایی) جمعی است ونه خصوصی. در تجارت کالاهای خصوصی بدیهی است که بین تولیدکنندگان باید نوعی استراتژی «رقابتی» وجود داشته باشد تا مؤسسه ای کم کار یا انحصارگر نشود. اما در مورد سرمایه گذاری مطلوب اجتماعی در زمینه دانش ناچاریم که استراتژی «تعاونی» در پیش گیریم تا وسعت و کاربرد دانش در جامعه راافزایش دهیم. این مشکل جدید که در ارتباط با مسأله اطلاعات است، اقتصاددانان و تصمیم گیرندگان را رویاروی جذاب ترین چالش ها قرارمی دهد، چالش هایی هم درزمینه نظری و هم درزمینه سیاستگذاری های جامعه فراصنعتی.

گرایش عمومی
ابعاد عمده جامعه فراصنعتی که قبلاً به آنها اشاره کردم، یک مرکزیت یافتن دانش نظری است و دیگری وسعت یافتن بخش خدمات درمقابل اقتصاد تولیدی. شرط تحقق اولی، وابستگی روزافزون به علوم به عنوان ابزاری برای نوآوری و سازماندهی تغییرتکنولوژیکی است.
اکثر جوامع صنعتی نسبت به لزوم دسترسی به دانش علمی، سازماندهی پژوهش ها و اهمیت فزاینده اطلاعات به عنوان منبعی استراتژیک برای جامعه حساسیت فوق العاده ای پیداکرده اند.
به همین نسبت تغییر دراعتبار جامعه شناختی بخش هایی ازجوامع پیشرفته پدیدآمده و نقش درحال رشد صنایع مبتنی برعلم، روزبه روز اهمیت بیشتری می یابد.
گرچه دومین تغییر ـ یعنی گسترش یافتن خدمات در بخش اقتصادی ـ درآمریکا بیش از هرجای دیگری قابل ملاحظه است. اما در اروپای غربی نیز به چشم می خورد.
این تغییروضعیت، دروهله اول به نفع بخش خدمات و به زیان بخش کشاورزی بود، هرچند که با خود، رشد مشاغل صنعتی را نیز به همراه داشت.
اما اکنون درکشورهای دانمارک، سوئد، بلژیک و انگلستان بخش هایی که جهت گیری خدماتی دارند به زیان اشتغال صنعتی رشد یافته اند (زیرا بخش کشاورزی تقریباً به پایین ترین حدخود رسیده است.) این امر رفته رفته درحال وقوع درسراسر اروپاست.
ازدیدگاه نظری، معتقدم که نمی توان ساختار پیچیده جوامع مدرن را با مفاهیم کلی ای مانند سرمایه داری یا سوسیالیسم توصیف کرد.
نکته جالب این که، درسال ۱۹۶۷ گروهی از جامعه شناسان چکسلواکی امکان وجود نوع جدیدی از «تضادمنافع» (اگرنگوییم «تضادطبقاتی») را درجامعه سوسیالیستی میان قشر کارشناسان و متخصصان با طبقه کارگر تشخیص داده بودند.

لزوم یک قاعده رفتاری جدید
موضوع نظام فراصنعتی پیش ازهرچیز تغییرات ساختاراجتماعی (نظام فنی ـ اقتصادی) را شامل می شود و تنها به طور غیرمستقیم به تغییرات حکومتی و فرهنگی جزء دیگر حیطه های عمده ساختار جامعه اند ربط پیدامی کند.
یکی از پیامدهای این واقعیت، افزایش شکاف میان حیطه های مختلف جامعه است، زیرا قواعد اصلی حاکم بر این حیطه ها با یکدیگر متضادند. زمانی که نظام سرمایه داری به عنوان یک نظام اقتصادی اجتماعی سربرآورد وحدتی ظریف داشت که عناصر آن عبارت بودند از: یک قاعده رفتاری (فردگرایی)، یک فلسفه سیاسی (لیبرالیسم)، یک فرهنگ (درک بورژوایی از سودمندی و واقع گرایی) و یک ساختار شخصیتی (آبرومندی، شکل پسندی و امثال آن) بسیاری ازاین عناصر ازبین رفته اند و یا به صورت ایدئولوژی های کمرنگ برجای مانده اند.
آنچه که باقی مانده موتور تکنولوژی است، موتوری که با نظریه ثمربخشی و خردگرایی عملی تجهیزگردیده است، وعده افزایش سطح زندگی را می دهد و طریقه لذت جویی اززندگی را تشویق می کند.
تغییر فراصنعتی موجب لایه بندی مجدد و تازه ای درنظام جامعه خواهدشد، تکنولوژی پیچیده تری به ارمغان می آورد و علم را به گونه ای مستقیم تر درخدمت اهداف فنی و ابزارسازی قرارخواهدداد.
اما به هیچوجه معلوم نیست که علم، به عنوان یک «مجموعه از فضایل»، قدرت تأمین قواعد رفتاری جدیدی را برای جامعه داشته باشد، بلکه بیشتر محتمل است که خود علم هم بی اعتبار گردد.
این بدان معناست که جامعه ازهرگونه قواعد رفتاری متعالی که تأمین کننده معنای مناسبی برای اهداف باشد و ازهرگونه نقطه اتکایی که معنایی پایدار برای مردم فراهم آورد عاری خواهدبود.
درواقع، معنای تحول فراصنعتی تقویت نیروهای فنی و ابزاری است، نیروهایی حاکم بر طبیعت و حتی حاکم بر انسان ها. سوسیالیست ها و آرمان گرایان قرن نوزدهم معتقدبودند که هرگونه افزایش نیروی بشر ضرورتاً به معنای پیشرفت است. زیرا چنین افزایشی مترادف با سقوط جزم اندیشی و خرافات و دلیلی برخودآگاهی و نیروهای عظیم بشری به حساب می آمد. اما اکنون ثابت شده است که این یک توهم بوده است.
ابزارفنی را به گونه های متفاوت می توان مورداستفاده قرارداد. نوع استفاده بستگی دارد به: ارزش های جامعه، چگونگی سیستم حفاظت ازخود طبقه حاکم، بازبودن جامعه، اعتدال و میانه روی آن و یا ـ همانطور که ازتجربه تلخ قرن بیستم آموخته ایم ـ وحشی گری آن.
تحول فراصنعتی، به خودی خود «راه حل» هیچ مسأله ای نیست، بلکه تنها امید و قدرتی تازه و درعین حال موانع و مسائلی جدید به همراه خواهدآورد، با این تفاوت که این ویژگی های جدید چنان ابعادی خواهندداشت که تاکنون هرگز درتاریخ جهان قابل تصور نبوده است.