تحلیل نظام عواطف به یاری کانت
- نوشته شده : زهرا شعبان شمیرانی
- 14 آوریل 2019
- تعداد نظرات :0
علم و فلسفه | فلسفه و حکمت | فلاسفه غربی
| از منظر کانت، امر زیباشناختی محصول احساس است اما این احساس، فردی و بیبنیاد نیست بلکه او سعی دارد منطق احساس را بیابد.
جدال فلسفه قارهای و تحلیلی، نه تنها در روش که در فرجام و تاثیرِ نهایی است. فیلسوفان تحلیلی -و سنت فلسفه تحلیلی از آنجا که با منطق ریاضی پیش آمده-، قائل بر توضیح تمام مفاهیم پیچیده به صورت شرحه شرحه و مثله شده هستند. غلبه این نگاه در ایران سبب شده است تا “کانت” با روایت آنگلوساکسون خوانده و تدریس شود و از آنجا که اساتید فلسفه تحلیلی، علمدوست (sience ) هستند، هنر (و اخلاق)کانت را قیچی و از سایر وجوه تفکیک کردهاند. این تنها یکی از عوارض سایه انداختن قرائت انگلیسی یا تحلیلی فلسفه است. در این روند نقد سوم، مورد سانسور قرار میگیرد و “سنجش خرد ناب” به عقل نظری و نهایتا اخلاق، فروکاسته میگردد.
کانت اولین فیلسوفی ست که هیجانزده و مجذوب علم (sience) و دنیای جدید نیست. چنانکه در پیشگفتار دوم صراحتا میگوید که بنا دارد وضع علم طبیعی و تجربی، ایمان و اخلاق را مشخص سازد. در توضیح اهمیت اخلاق برای کانت باید گفت که او در پی پاسخ به این پرسش است که «چگونه باید خرد اخلاقی را تاسیس کرد؟» و اگر از چراییاش بپرسیم به دلیل جایگاه برجسته اخلاق برای او اشاره کردهایم. اخلاق بر شانههای غیر بنا شده و این امر منجر شده هر آینه فرو بپاشد.
دیر زمانی اخلاق مبتنی بر دین بود و مادام که مردم دیندار بودند اخلاق با تجربه فروپاشی مواجه نمیشد. از آنجا که کانت نگاه بلند مدت به آینده داشت، به زمانی اندیشید که جهان و مردمان، به اندازه قبل دینمدار نباشند؛ آنگاه اخلاق چه خواهد شد؟ و با وضعیت بیجامعگی چه باید کرد؟ چرا که جامعه بیدین کماکان جامعه است اما بدون اخلاق حتی اجتماع هم امکانی نخواهد یافت!
وقتی از تحلیل عواطف سخنی به میان است عطف توجه ما به بخش کمتر خوانده شده و بیشتر نادیده انگاشته شده «سنجش خرد ناب» خواهد بود. از آنجا که بزرگترین اندیشهها و اندیشهورزان یکی از خصایصشان، قابلیت تفاسیر متعدد و متضاد است، پس از کانت نیز امکانات متنوع فلسفه او مجال تحقق و بروز یافت. فیزیسینها و ساینتیفیستها شاگردان نقد اول او هستند؛ اخلاقیون و سیاسیون رهروان کتاب دوم و رمانتیکهای آلمانی به واسطه شلینگ بر نقد سوم کتاب او دست گذاردهاند و «نهضت طوفان و طغیان» با این جرقه، شعلهور گشته است. موازی با این سه جریان، “ویلهلم دیلتای” که خود از نوکانتیان بود(مانند زیمل و کاسیرر) طرح تاسیس علوم انسانی را از فلسفه کانت برگرفت که با عنوان دقیقتر «علوم روحی» (human sience ) شناخته شد.
پروژه اصلی کانت این مسئله است: “چگونه متافیزیک به عنوان یک علم ممکن است؟” (آنچنان که ریاضیات و فیزیک و …) و طرح کلی او برای حل این مسئله «انقلاب کپرنیکی» است. در واقع نقد اول سنجش خرد ناب یا عقل نظری، نقد او به رئالیسم است. او معتقد است تا پیش از این تاریخ فلسفه فقط به ساختار ابژه توجه کرده و از سوژه غفلت کرده است. ایدئالیسم آلمانی از اینجا آغاز شده است. در نقد دوم کتاب –آنچنان که گفته شد- در پی بنیانی برای اخلاق است؛ بنیانی تزلزلناپذیر و غیر از دین. در نقد سوم که توجه دادن به آن، منظور اصلی نوشتار حاضر است؛ کانت، از تحلیل امر شناختی و عقلانی به امر زیبا میرسد.
نکته بسیار مهم، توجه به این موضوع است که بررسی هر مفهومی از این دست، به «پایدیا» مربوط میگردد. مفاهیمی که در مسیری بطئی، از اسطوره به سمت عقل حرکت میکنند. در سنت پایدیای یونانی اینگونه نبوده است که عقل غلبه داشته باشد و اسطوره حاشیهنشین باشد بلکه خوانش ما چنین بوده است.
در واقع آنچه از یونان مخابره کردهاند اغلب با چنین رویکردی است. “ورنر یگر” اصل بافت ذهنیتی را که میان انسانها بود، کمرنگ میکند و در سایه این غفلت، سنت «رتوریک» به فراموشی سپرده میشود. قدرت سخن در یونان، قدرت روح است و بازتاب وضعیت جدید در آنجا این است که زیبایی از جسم به روح میرود. اصل این خواسته از ناحیه افلاطون در پاسخ “خارمنیدس” مطرح میشود و سخنوری اهمیت مییابد. «شعر بازتاب یک جان زیباست و نظم متقن، تجلی یک روح زیبا» (نقل به مضمون). مهمترین مفهوم وحدتبخش در پایدیای یونانی «زیبایی» است. به همین دلیل است که در مقاطع مختلف به یونان رجوع میشود.
“نقد اول کانت، سنجش خرد ناب یا عقل نظری، نقد او به رئالیسم است. او معتقد است تا پیش از این تاریخ فلسفه فقط به ساختار ابژه توجه کرده و از سوژه غفلت کرده است. ایدئالیسم آلمانی از اینجا آغاز شده است. در نقد دوم کتاب –آنچنان که گفته شد- در پی بنیانی برای اخلاق است؛ بنیانی تزلزلناپذیر و غیر از دین. در نقد سوم که توجه دادن به آن، منظور اصلی نوشتار حاضر است؛ کانت، از تحلیل امر شناختی و عقلانی به امر زیبا میرسد.“
Rehtoric رساله مهجور افلاطون است که از زمان ملاصدرا به غلط “خطابه” ترجمه شده در حالیکه برگردان صحیح، «گفتارپردازی» ست. اشتباه صرفا در لفظ نیست چرا که پس از این واژهپردازی در تقسیمات جدل،خطابه و حکمت، «حکمت» را به فلسفه تعبیر میکنند و سایرین را متکثرات میشمارند و بیربط به فلسفه و حتی مضر تلقی میکنند.
پیشتر در یونان، همه چیز حتی تامل روح بر مبنای زیبایی بوده است اما اکنون چنین نیست و فلسفه با ثبات و جوهر سر و کار یافته و انسانیت در فلسفه ارسطو محصور و محدود به قوه ناطقه میشود. اینجا اوج رها شدن عواطف و ساختار احساس آدمی ست. در افراط این رویکرد تا آنجا پیش آمدهاند که عواطف در فلسفه و مشتقاتش انکار و تقبیح میگردد. ارسطو و به تبعش توماس آکویناس و … قوه خیال را در حیوانیت میبینند و متناظر فلسفه غرب، فلسفه اسلامی که در فلسفه ارسطو ریشه دارد نیز خیال را همنشین وهم میداند. و باید از فلسفه اسلامی پرسید مادام که انسانیت انسان به تمامه به رسمیت شناخته نشود آیا امکانی برای علوم انسانی (اسلامی) متصور خواهد بود؟
«رتوریک» نمونه بسیار خوبی از تحلیل نظام عواطف و احساس است. رتوریک تحلیل امر خوشایند و بدایند نیز هست. در حقیقت در همه ادوار همه مباحث به امر خوشایند مرتبط است. ( در اخلاق ارسطو، در رنسانس، و …) قرن هیجده اروپا (زمانه کانت و هگل) مسئله درک فرهنگی روشناندیشان از وضع اروپایِ به بنبست رسیده است و اینکه چه باید کرد؟
در ادامه فضای قرن هفده درک زیبایی -که ذیل منطق و فیزیک بود- هنوز منحصر به لذت بود و از سوی اخلاقیون با مخالفت شدید روبرو گشت. کانت در نقد سوم سنجش خرد ناب، ضمنا «امر زیبا» را از این وضعیت رهایی میبخشد و این باب را میگشاید که «امر والا» نیز با انسانیت انسان مرتبط ادراک شود.
کانت در سنجش قوه حکم میگوید: کار قوه حکم نسبت برقرار کردن میان کلی و جزیی است و در زیباییشناسی نیز در پی تعیین رابطه کلی و جزیی ست. از منظر او امر زیباشناختی محصول احساس است اما این احساس، فردی و بیبنیاد نیست بلکه او سعی دارد منطق احساس را بیابد. در ادامه این مسیر، نیچه و شوپنهاور هم در این سنت قرار دارند. برای تحلیل احساس لاجرم نیازمند خوشایندی هستیم و مبنا “ذوق” میشود و بر آن اساس لذت و الم را درمییابیم.
برای کانت حکم ذوقی (احساسی)، تاملی و بازتابی است. این حکم از حیث کیفی، subjective است بدین معنا که خاستگاه سوژه تجربی، اشیای فی نفسه هستند و ابژه تجربی، بازتاب اشیای فینفسه است اما خرد قادر به توضیح آنها نیست. اساسا به دلیل سابجکتیو بودن حکم ذوقی ست که با امر خوشایند ربط مستقیم مییابد. امر خوشایند از نگاه کانت سه معنا دارد: 1- پذیرفتنی 2- مربوط به نیکی 3- بهجتزا. سومین معنای مطمح نظر کانت، همان حکم ذوقی است.
حکم ذوقی به این تعبیر با مفهوم «رضایت» یا «علاقه» نیز مرتبط است . رضایت پیوند یافته با مفهوم یک ابژه یعنی وقتی چیزی را موجود تصور میکنیم و میل به مالکیت پدید میآید و به این دلیل به جانب آن سویمند میشویم. حکم ذوقی یا احساسی که بر مبنای این رضایت است و منجر به دریافت امر مطبوع میشود، محض نیست بلکه تجربی ست. کانت حتی تاکید دارد که این حکم، جزئی هم نیست و اتفاقا شخصی ست.
“از منظر کانت، امر زیباشناختی محصول احساس است اما این احساس، فردی و بیبنیاد نیست بلکه او سعی دارد منطق احساس را بیابد. در ادامه این مسیر، نیچه و شوپنهاور هم در این سنت قرار دارند. برای تحلیل احساس لاجرم نیازمند خوشایندی هستیم و مبنا “ذوق” میشود و بر آن اساس لذت و الم را درمییابیم.“
گفتیم که در وضعیت آشفتگی و بحران قرن هیجده اروپا به ویژه آلمان، کانت سنجش خرد ناب را مینویسد تا انسان فقط عقل نظری و عملی نباشد. پس اگر بناست نظام جامعی از امر محض داشته باشیم، پرسش این است که جای چنین مباحثی کجا ست؟ افلاطون پاسخ داده در «رتوریک» . کانت باید کاری کند که تحلیل نظام عواطف، جایی در خرد ناب (عقل محض) پیدا کند و تلاش میکند تا بفهمد آیا زیبایی ممکن است در زتدگی مدنی موثر واقع شود یا تحلیل امر زیبا میتواند توضیحی درباره انسان و عواطف و احساس او باشد؟
زهرا شعبان شمیرانی، پژوهشگر و محقق در حوزههای سینما، فلسفه و علوم اجتماعی است. مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین حوزهها منتشر خواهد شد.