دادگاه تفتیش عقاید توییتر

دادگاه تفتیش عقاید توییتر

| بارها پیش آمده که قصد توئیت نوشتن نداریم و فقط در حال مرور و رصد توئیت‌ها هستیم که مجبور می‌شویم اظهار نظر کنیم.

اگر قرار باشد قرون وسطی را با کلید واژه‌هایی معرفی کنند، تفتیش عقاید قطعا یکی از واژگانی خواهد بود که در تعریف هزار سال تاریخ تمدن بشر غربی به میان خواهد آمد. مفتشان عقاید با اجازه‌ای که از نهاد کلیسا و شخص پاپ داشتند، می‌توانستند هر کسی را که به نظر آنان مظنون به ارتداد یا جادوگری بود، دستگیر کنند و مورد بازجویی قرار دهند. مفتشان خود مردان کلیسا بودند، دست به شکنجه نمی‌بردند و شکنجه متهمان برای مُقُر آوردن‌شان را به نمایندگان اربابان و شاهان واگذار می‌کردند. این مفتشان می‌توانستند بدون حضور قاضی، دادگاه برگزار کنند و خود قاضی شوند. آنان اگر صلاح می‌دانستند، می‌توانستند به صحبت‌های متهم و وکلیش گوش ندهند و اجازه سخنی برای آنان در نظر نگیرند. مبنای مفتشان عقاید، کلام و الهیات مقبول پاپ در هر دوره‌ای بود و طبیعی است که اگر متهمی صد سال قبل یا صد سال بعد به دنیا می‌آمد، ممکن بود که نه تنها سوزانده نشود، بلکه به عنوان یکی از فرق مورد پذیرش کلیسا و یا حتی قدیس شناخته شود. بعضی از روایت‌های تاریخی نیز می‌گویند که مفتشانی بودند که اصلا کاری به شواهد و قرائن نداشتند و به صلاح‌دید خود متهمان زن را جادوگر و متهمان مرد را مرتد اعلام می‌کردند.

این تصویری است که پس از پانصد سال از قرون وسطی ترسیم کرده‌اند. بعضی تفتیش عقاید را غیرمنطقی و غیرعقلانی می‌دانند و بعضی دیگر بر ظالمانه و غیرانسانی بودن آن تاکید دارند. اما آیا دادگاه تفتیش عقاید فقط به قرون وسطی اختصاص دارد؟

درباره قرون وسطی دیدگاهی مرسوم وجود دارد که قائل به گسستی میان دوران مدرن و سده‌های میانه است. پنج انقلاب بزرگ در ایماژ، دین، علم، تکنولوژی و سیاست به عنوان فصل ممیز قرون وسطی و مدرنیته شمرده می‌شوند، که از قرن چهاردهم تا شانزدهم به طول انجامید. با آغاز قرن بیست و یکم، بدبینی‌ها نسبت به این گسست تاریخی بیشتر شده و این فاصله را دیوار کاذبی دانسته تا مدرنیته با آن به خود هویت بدهد و موجودیتی جداگانه بیابد. شاید دوران قرون وسطی تمام شده باشد، شاید قائل به گسست باشیم یا نباشیم، اما ایده‌های قرون وسطایی، چه خوب و چه بد، به جلو آمده‌اند و مدرن‌ها بیشترین انکار را نسبت به این ایده‌ها دارند. اگر به مدرنیته تفتیش عقاید را نسبت بدهند، با شدت انکارش خواهد کرد. اما تفتیش عقاید هنوز وجود دارد و با تغییرات فرهنگی و تکوین جامعه، خود را روزآمد می‌کند. توئیتر همان دادگاه تفتیش عقاید جدید است.

شاید دوران قرون وسطی تمام شده باشد، شاید قائل به گسست باشیم یا نباشیم، اما ایده‌های قرون وسطایی، چه خوب و چه بد، به جلو آمده‌اند و مدرن‌ها بیشترین انکار را نسبت به این ایده‌ها دارند. اگر به مدرنیته تفتیش عقاید را نسبت بدهند، با شدت انکارش خواهد کرد. اما تفتیش عقاید هنوز وجود دارد.

در توئیتر با همه چیز و دقیقا همه چیز رو به رو می‌شویم: روزمره‌نویسی‌ها، سیاست، شرح رنج‌ها، توصیف شادی‌ها، بیان شورها، چرندیات و هزلیات، حکمت‌ها و علم‌ها و از همه مهم‌تر، امیدها، ناامیدی‌ها، انتظارات، تنفرها و اعتقادات. بارها پیش آمده که قصد توئیت نوشتن نداریم و فقط در حال مرور و رصد توئیت‌ها هستیم که مجبور می‌شویم اظهار نظر کنیم. «مخالفم» و «موافقم» نسبت به هر موضوع و عنوانی دیده می‌شود.

موضع‌گیری اجباری در توئیتر همان دادگاه تفتیش عقاید است. فقط ارواح و مردگان هستند که در توئیتر اعلام موضع نمی‌کنند. اگر هشتگی ترند شده باشد، ترغیب می‌شویم که چیزکی درباره‌اش بنویسیم و نهایتا دکمه ارسال و بوم! کوبیدن دکمه ارسال شبیه چکش عدالتی است که قاضی دادگاه با آن ختم جلسه را اعلام می‌کند، اما همیشه خاتمه نیست. با موضع‌گیری، موضوعیت پیدا می‌کنیم. حالا دیگران درباره اعتقاد ما تفتیش می‌شوند و مواضع خود را اعلام می‌کنند. توئیتر به سان دادگاه تفتیش عقایدی است که پایان هر دادگاهش به آغاز دادگاهی دیگر متصل است. مفتشان عقاید و متهمان خود ما هستیم. یکدیگر را مجبور به اعتراف می‌کنیم و درباره این اعتراف نظر می‌دهیم و این نظر ما خود اعترافی محسوب شده و قضاتی می‌آیند تا اعتراف ما را قضاوت کنند و این چرخه قضایی و غذایی ادامه پیدا می‌کند.

موضع‌گیری اجباری در توئیتر همان دادگاه تفتیش عقاید است. فقط ارواح و مردگان هستند که در توئیتر اعلام موضع نمی‌کنند. اگر هشتگی ترند شده باشد، ترغیب می‌شویم که چیزکی درباره‌اش بنویسیم و نهایتا دکمه ارسال و بوم! کوبیدن دکمه ارسال شبیه چکش عدالتی است که قاضی دادگاه با آن ختم جلسه را اعلام می‌کند، اما همیشه خاتمه نیست. با موضع‌گیری، موضوعیت پیدا می‌کنیم.

پرسشی که مطرح می‌شود، این است: دقیقا چه چیزی، چه کسانی و چه فرایندی باعث افشای اجباری و پنهانی عقاید ما در توئیتر می‌شود؟ اول، خودمان مسئولیم. شاید روزگاری پنهان‌کاری، حفظ اسرار و کتمان حقیقت برای نجات جان ضروری می‌آمد، اما امروزه، بیان به آزادی رسیده و افکار به هر طرفی که بخواهند سوق پیدا می‌کنند. دوم، با مفتشان کارکشته و بسیار زیادی رو به رو هستیم. آن‌ها کسانی هستند که می‌خواهند به هر روش مقتضی ما را به استنطاق بکشند و اگر در برابر یکی و دو تا و… مفتش مقاومت کنیم، بالاخره جایی قافیه را باخته و با توئیتی خود را خلاص می‌کنیم. سوم، زیست مجازی توئیتر، زیست در فضای دادگاه است. کاربران، هم متهمان و هم مفتشانی هستند که شب را در توئیتر صبح می‌کنند و روز را در در این دادگاه به شب می‌رسانند.

توئیتر مدیوم تفتیش عقاید است. وقتی هر روز و هر لحظه در مظان اتهام باشیم و هر لحظه و هر آن را به قضاوت بگذرانیم، تفتیش عقاید را در خود درونی کرده‌ایم. به نظر می‌رسد که تفتیش عقاید به عنوان موردی خاص و شغلی فردی در موارد غیرمعمول در قرون وسطی استفاده می‌شد، اما در عصر انقلاب‌های دیجیتالی، همگان مفتش عقاید شده‌اند و این شغل عمومیت پیدا کرده و چون کاری بی‌مزد و اجر است، به عنوان خدمتی داوطلبانه در سطح عموم شناخته خواهد شد. کسی که توئیت‌هایش در توئیتر بیشتر دیده می‌شود، نه فضلی برای او، بلکه تهدیدی محاسبه خواهد شد، زیرا به تعداد بیشتری مفتش باید عقاید خود را توضیح بدهد و کسی که تخلیه اطلاعاتی شود، ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود، زیرا مفتش و مفتشان خود را قوی‌تر کرده است. اگر به ظاهر توئیتر بسنده کنیم، شکنجه‌ای نمی‌یابیم، اما هیج شکنجه‌ای بدتر از فشار روانی و حمله بیرونی نیست که آدمی را مجبور به اعتراف می‌کند.

کسی که توئیت‌هایش در توئیتر بیشتر دیده می‌شود، نه فضلی برای او، بلکه تهدیدی محاسبه خواهد شد، زیرا به تعداد بیشتری مفتش باید عقاید خود را توضیح بدهد و کسی که تخلیه اطلاعاتی شود، ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود، زیرا مفتش و مفتشان خود را قوی‌تر کرده است.

دادگاه تفتیش عقاید توئیتر مجهز به دستگاه‌ شکنجه پنهانی است که در نقش ساز و کار بین‌الاذهانی فعالیت می‌کند. مفتشان قرون وسطایی مبنای ثابتی داشتند، اما متهمان در دادگاه توئیتر باید با مبناهای گوناگون و بعضا متناقض پاسخ‌گو باشند. هر مفتشی مبنا و دیدگاه خود را دارد و با زاویه‌دید خود قضاوت و متهم می‌کند. پرنده آبی توئیتر نه در زندان، بلکه اسیر دائمی دادگاهی بی‌پایان است، دادگاهی که شکنجه‌ای مستمر است و مفتش و متهم دائما جای خود را در آن تغییر می‌دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code