تفسیر هایدگر از کانت(3)
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 19 آگوست 2018
- تعداد نظرات :0
متن پیش روی شما، حاصل نوشتاری سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی استاد و محقق فلسفه با عنوان: مقایسه تفسیرهای آنتولوژیک (وجود شناختی) با تفاسیر اپیستمولوژیک (معرفتشناختی) از کانت است که پنج شنبه 28 تیر ماه 1386 در محل موسسه معرفت و پژوهش ایراد شد. بخش اول و دوم این سخنرانی در دو روز گذشته تقدیم شد. توجه شما را به بخش سوم و پایانی آن جلب می کنیم.
تفاوت تفسیرهای وجود شناختی با معرفتشناختی از کانت در حسیات استعلایی
گفتیم کتاب نقد عقل محض کانت دو قسمت دارد: “حسیات استعلایی” که درباره صوری صحبت میکند که باعث میشوند ببینیم و بشنویم (حواس پنجگانه) و “منطق استعلایی”. (که درباره صور و مقولات فاهمه بحث میکند)
در تفسیرهای اپیستمولوژیک، منطق استعلایی قلب و محور اصلی بحث است (نقد عقل محض). اما مطابق تفسیر هایدگر حسیات استعلایی قلب و محور کتاب نقد عقل محض است. در واقع این بسته به آن دارد که شما بنیاد معرفت را فاهمه تلقی کنید، (نقش اساسی را برای عقل و فاهمه قائل شوید) یا حس و شهود. از نظر هایدگر حسیات استعلایی گرچه خیلی نحیف بوده و منطق استعلایی بخش بزرگی از نقد عقل محض را به خود اختصاص داده است؛ اما از نظر هایدگر همان چند صحفه حسیات استعلایی قلب بحث کانت را تشکیل میدهد. در واقع در تفسیرهای اپیستمولوژیک تکیه بر فاهمه قرار دارد و معر فت به منزله اندیشه شهود کننده تلقی میشود. اما هایدگر بر شهود به عنوان گرانیگاه اصلی معرفت دست میگذارد و معرفت را نه مثل اپیستمولوژیستها اندیشه شهود کننده بلکه شهود اندیشه کننده میداند. در تفسیرهای اپیستمولوژیک، معرفت اولاً و بالذات یعنی صدور حکم. یعنی معرفت خود را در صدور حکم نشان میدهد. در هایدگر معرفت اول و بالذات شهود است.
از نظر تفسیرهای اپیستمولوژیک صور شهود یعنی زمان و مکان. زمان و مکان دو چهارچوب و صورت ذهنیاند. به این معنی که ما در جهان هر آن چه که تجربه میکنیم در قالب زمان و مکان است. اما از نظر هایدگر مکان در دل زمان تعدیل میشود و زمان یکی از دو عنصر معرفت محض است.
به تعبیر دیگر زمان یکی از عناصر اصلی معرفت آنتولوژیک است. یعنی زمان یکی از عناصر اصلی مواجهه ما با موجود فی نفسه است. حال زمان کانت چگونه زمانی است؟ وقتی ما از زمان سخن میآریم مقصودمان دوگونه زمان است. اول زمان علمی که به ساعت نگاه میکنیم. مثلاً میگوییم مسافت مساوی است با حاصل ضرب سرعت در زمان. مثلاً از تهران تا کرج 100 کیلومتر است و ماشینی با سرعت 100 کیلومتر سرعت به سوی کرج میرسد. میگوئیم این ماشین یک ساعته به کرج میرسد. این زمان علمی است که همه آنات آن با هم مساوی و یکنواخت است. مثلاً فرق نمیکند شما این 100 کیلومتر را یک بعدازظهر بروید یا 2 نصف شب.
به اعتقاد پارهای از متفکران از جمله هایدگر زمان علمی اصلاً زمان نیست و حقیقی نیست، بلکه مکان است. زمان علمی در نظر پارهای متفکران زمان مجازی است. زمان حقیقی کجاست؟ این زمان وجودی و اگزیستانسیل است. شما از ابتدای این جلسه در این اتاق بودید. به لحاظ مکانی همه با هم برابرید. اما به لحاظ اگزیستانسیل همه شما یک زمان نداشتید. برای بعضی از شما این سخنرانی بسیار خسته کننده بود و آنات برای این دسته بسیار کند گذشت. از طرفی برای بعضی از حضار جلسه امروز بسیار شورانگیز و زمان برای آنان بسیار تند گذشته است. زمان عاشقی که در کنار معشوقش قرار دارد با زمانی که یک عاشق شکست خورده است یکی نیست. زمان شکست و پیروزی، بیم و امید یکی نیستند. بلکه اینها زمانهای وجودیاند. کانت از زمان به عنوان صور شهود صحبت میکند. در همه تفسیرهای اپیستمولوژیک این زمان، زمان علمی و نیوتنی است. اما مطابق تفسیر هایدگر، این زمان، زمان اگزیستانسیل است. نه زمان نیوتنی که زمان آگوستینی است.
تفاوت دو تفسیر در منطق استعلایی
دوباره به بحث منطق استعلایی میپردازم. کلمه منطق نشان میدهد بحث از فاهمه است. مطابق تفسیرهای رایج منطق استعلایی یعنی بحث از فاهمه و عمل صدور حکم است. مثل منطق ارسطویی. هایدگر میگوید منطق استعلایی را بد فهمیدهاند. منطق استعلایی یعنی آنتولوژی. آنچه که کانت از آن به منطق استعلایی یاد میکند، وجودشناسی است. کانت در نقد عقل محض در منطق استعلایی از مفاهیم محض فاهمه مثل: علیت، جوهر، وجود، ضرورت و مقولات 12 گانه صحبت میکند. مطابق تفسیرهای اپیستمولوژیک مفاهیم محض فاهمه یا مقولات، مفاهیمی منطقیاند. یعنی شیوههای گوناگون وحدتبخشی ذهن هستند.
وقتی میگوییم منطق یعنی توصیفگر فعالیت ذهن. از نظر هایدگر مفاهیم محض فاهمه نزد کانت در واقع مفاهیم آنتولوژیک و توصیفگر وجود اشیاءاند. نه توصیف کننده فعالیتهای ذهن من. مثلاً علیت چیست؟ چیزی است که در جهان خارج وجود دارد یا نسبتی است که ذهن من بر قرار میکند؟ مطابق تفسیر هیوم علیت یک مقوله منطقی و حاصل فعالیت روانشناختی ذهن من است. مطابق تفسیرهای اپیستمولوژیک، کانت مقولات را به مفاهیم منطقی تبدیل میکند. از نظر هایدگر مفاهیم محض فاهمه، یک عنصر از عناصر معرفت محض (معرفت آنتولوژیک) هستند. از نظر تفسیرهای اپیستمولوژیک جدول منطقی احکام کانت (اینگونه که میگوید به احکام از 4 نظر میتوان نگاه کرد و هر حکمی هم سه نوع حسن دارد پس 12 تا مقوله داریم) به منزله بنیاد مفاهیم محض فاهمه است. کانت بنیاد مقولات را روشن نکرد بلکه فقط مقولات را بیان کرد. در نظر هایدگر، کانت بنیاد بحث مقولات را ناگفته باقی میگذارد. اگر بخواهیم از جدول منطقی احکام دفاع کنیم، نهایتاً باید گفت روش کشف مفاهیماند. اما بنیاد مقولات بر ایمان ناگفته باقی مانده است. در تفسیرهای اپیستمولوژیک مقولات فاهمه مستقل از شهود و تفکر محض بررسی میشود. ولی از نظر هایدگر نمیتوان مقولات را مستقل از شهود محض بررسی کرد. از نظر تفسیرهای اپیستمولوژیک بحث شاکلهسازی کانت که بحث رابطه زمان و مقولات است، غالباً مبهم باقی میماند و تفسیرهایی که ارائه میشود غیرقابل فهم است. از نظر هایدگر بحث شاکلهسازی مفاهیم محض فاهمه یعنی بحث از رابطه زمان و مقولات قلب نقد عقل محض است و کانت در شاکلهسازی میخواهد نشان دهد که چگونه زمان افقی است که وجود فینفسه خود را بر ما آشکار میکند.
در تفسیرهای اپیستمولوژیک معنا و مفهوم تألیف محض بیمعنا و مبهم باقی میماند. اما از نظر هایدگر تألیف محض در نقد عقل محض کانت اشاره به دریافت وجودِ موجود و همچنین به استعلا و نسبت آدمی با وجود محض اشاره میکند.
تفاوت دو تفسیر در قوه خیال استعلایی
حال به قوه خیال استعلایی میپردازم. (یعنی قوهای که حکم پل ارتباطی بین دو قوه شناسایی ما را دارد)
در تفسیرهای اپیستمولوژیک به نقش اساسی قوه خیال توجه نمیشود و کارکرد قوه خیال تا سر حد یکی از کارکردهای فاهمه تقلیل مییابد. یا نهایتاً در بعضی از تفسیرهای اپیستمولوژیک قوه خیال در کنار حس و فاهمه قرار میگیرد. از نظر هایدگر، قوه خیال ریشه مشترک حس و فاهمه است.
به عبارت دیگر قوه خیال مرکز شکل دهنده معرفت محض است. یعنی با قوه خیال، شهود و معرفت غیرحصولی است که ما با وجود فی نفسه مواجه می شویم. در تفسیرهای اپیستمولوژیک قوه خیال، قوهای روانشناختی است و در کنار حس و فاهمه قرار دارد. از نظر هایدگر قوه خیال حقیقت انسان است. قوه خیال همان “دازاین” است. آنچه که هایدگر اسمش را “دازاین” میگذارد، از نظر هایدگر، نزد کانت قوه خیال نام دارد. قوه خیال همان چیزی است که فیلسوفان اگزیستانس به آن «اگزیستنس» میگویند. یا به زبان اسطورهای قوه خیالی که کانت از آن سخن میگوید همان چیزی است که در لسان افلاطون «روح انسان» نام دارد. پس قوه خیال قوهای روانشناختی نیست بلکه همان حقیقت انسان است و حقیقت انسان نه در فاهمه بلکه در ساحتی بنیادی تر است که فیلسوفان مختلف از آن تعابیر مختلف دارند. این تعبیر از نظر هایدگر دازاین است که مطابق نظر او در کانت قوه خیال نام دارد.
مطابق تفسیرهای اپیستمولوژیک مسأله اصلی در استنتاج استعلایی حکم است. یعنی معتقدند کانت راجع به حکم سخن میگوید. از نظر هایدگر مسأله اصلی در استنتاج استعلایی به هیچ وجه مسئله حکم نیست. بلکه استنتاج استعلایی نوعی انسانشناسی است. منتها نه انسانشناسی تجربی مثل پزشکی و مردمشناسی و جامعهشناسی. بلکه استنتاج استعلایی شناخت انسان به معنای تأویل ساختارهای وجودی یعنی اگزیستانس و وجودشناختی یعنی آنتولوژیکال انسان است. ساختارهای انسان را به این اعتبار که آیا انسان می تواند با وجود فینفسه مواجهه داشته باشد یا نداشته باشد بررسی میکند.
در تفسیرهای اپیستمولوژیک در بحث استنتاج استعلایی، کانت مفاهیمی دارد که قابل درک نیست. مفاهیمی مثل: عینیتِ عینیت، متعلقیتِ متعلق و متعلق به طور کلی. در واقع این مفاهیم مغفول باقی میماند. اما از نظر هایدگر مقصود کانت از آنچه که در مفاهیم بالا میگوید، چیزی جز وجود فینفسه نیست. مطابق تفسیرهای اپیستمولوژیک استنتاج استعلایی، بعد از مناط اعتبار و عینیت مقولات است. اما از نظر هایدگر استنتاج استعلایی در واقع در بردارنده وحدت بنیادین دو عنصر ذاتی معرفت محض یعنی دو عنصر ذاتی معرفت آنتولوژیک است. یعنی کانت در استنتاج استعلایی قصد دارد از وحدت بنیادین شهود محض و تفکر محض صحبت کند و استعلا در زبان هایدگر، یعنی وحدت بنیادین شهود محض و تفکر محض. لذا منطق استنتاج استعلایی، بحث از استعلا یعنی بحث از نسبت آدمی با وجود است.
در تفسیرهای رایج بنیاد مقولات در عرصه روانشناسی و منطق جستجو میشود. اما از نظر هایدگر بنیاد مقولات اساساً وجودشناختی است. در واقع بنیاد مقولات را باید در وجود موجودات جستجو کرد. در تفسیرهای رایج، زمان حاصل قوه خیال است ولی هایدگر زمان را خود قوه خیال میداند. کانت در منطق استعلایی خود بحثی دارد با عنوان: بنیادهای ماتقدم امکان تجربه. یعنی چه مبانی وجود دارد که تجربه را امکانپذیر میکند؟ کانت از 3 تألیف استعلایی صحبت می کند. تألیف استعلایی دریافت، تألیف استعلایی بازآفرینی و تألیف استعلایی بازشناسی. در تفسیرهای رایج این سه، سه تألیف روانشناختی و منطقیاند. یعنی سه نوع صدور حکماند. در تفسیر هایدگر اینها سه نحوه بودن انساناند. سه برون خویشی اگزیستنس اند که افقی را به نام افق زمان تشکیل داده اند و در این افق، وجود محض خود را بر ما آشکار میکنند. میشود بحثی دیگر اقامه کرد بر این محور که بین خود کانت و هایدگر چه اختلافاتی وجود دارد که جای دیگری میطلبد.
بحث امروز من بیان اختلافات تفسیر هایدگر از کانت با دیگر تفاسیر بود. اما اینکه در چه مواردی و کجا هایدگر به کانت نزدیک میشود و کجا از او فاصله میگیرد، قصهای شیرین یا تلخ دیگری است که فضا و مجال دیگری را میطلبد.