شاهنامه

زال، نماد مدارا با دگران

شاهنامه فردوسی، شخصیت‌هایی محوری و کلیدی را برای خواننده خود ترسیم کرده و یکی از این اشخاص، زال پدر رستم است. مقاله زیر نوشته علیرضا قراباغی است که به برخی ویژگی‌های برجسته زال می‌پردازد و مدعی می‌شود زال نماد مداراست. این مقاله در سایت مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده است.

شاید بتوان زال را مرز میان دو بخش اسطوره‌ای و پهلوانی شاهنامه دانست. شخصیت‌های شاهنامه، جنبه‌های گوناگون ویژگی‌های فرهنگی فردی و اجتماعی ما را نشان می‌دهند ولی زال، چیز دیگری است! با‌ زاده شدن او، از یك‌ سو پهلوانان به‌ جای پادشاهان اساطیری به میدان شاهنامه می‌آیند و از سوی دیگر عشق در شاهكار فردوسی پدیدار می‌شود. ولی خردمند طوس با داستان زال مفهوم ارزشمندتری را كه در فرهنگ ایران زمین وجود دارد، بیان می‌كند. همان مفهومی كه امروز بیشتر در تركیب واژه‌هایی مانند رواداری، مدارا، دگراندیشی و سبك زندگی به‌ كار می‌بریم.

ظاهر زال با نوزادان دیگر تفاوت دارد. از همین ‌رو خبر زاده‌ شدنش را یك هفته از پدر پنهان می‌كنند. شاید این یك هفته را فردوسی بزرگ آگاهانه می‌افزاید زیرا نوزادانی كه با جانوران بزرگ می‌شوند به شرطی ممكن است به جامعه انسانی بازگردند كه مدتی (البته بسیار بیش از یك هفته) در بین انسان‌ها بزرگ شده باشند. ولی خردمند طوس كم‌توجهی سام به بانوی پا به‌ ماه و به ویژه نگرانی دیگران از واكنش پدرسالار را نشان می‌دهد. سرانجام كسی جرأت می‌كند و به سام خبر می‌دهد كه نوزاد تندرست و زیبارویی دارد ولی «از آهو همان، كش سپید است موی» یعنی تنها عیبش آن است كه موهایش سفید است.

این تفاوت ظاهری آنچنان برای سام ناگوار است كه نوزاد را «بچه اهرمن» می‌خواند و می‌گوید به پهلوانان و بزرگان «چه گویم كه این بچه دیو چیست»! خشك‌اندیشی سام تا جایی است كه نخست می‌خواهد خودش ترك دیار كند و می‌گوید:«از این ننگ، بگذارم ایران زمین»! یعنی نابردباری و عدم تحمل او به اندازه‌ای است كه اختلاف ظاهر را ننگ می‌داند، نوزاد را نه فرزند خود كه فرزند دیو می‌خواند و حاضر است برای حفظ آبروی خود حتی به ایران هم پشت كند. سرانجام بی‌آنكه زاینده و مادر برایش اهمیتی داشته باشد بدون آنكه عاطفه انسانی بازدارنده او شود، نوزاد چند روزه را بر سر كوه رها می‌كند و خود به شهر بازمی‌گردد.

زمانی‌كه زال می‌بالد و آوازه او را كاروانیان به همه جا می‌برند، سام از كرده خود پشیمان می‌شود و برای بازگرداندن فرزند، پای كوه آشیانه سیمرغ می‌رود. پشیمانی سام باز هم نیم‌بند است. فردوسی خردمند ظرافت‌هایی در كلام دارد كه تنها با اندیشیدن روی هر واژه می‌توان به آنها دست یافت. سام به آفریننده جهان می‌گوید:

گر این كودك از پاك پشت من است

نه از تخم بدگوهر آهرمن است

از این برشدن بنده را دست گیر

مر این بی‌گنه را تو اندر پذیر

یعنی هنوز تردید دارد كه مبادا زال فرزند اهریمن باشد، هنوز از نسب پاك خود می‌گوید و همچنان خود را بی‌گناه به ‌شمار می‌آورد. می‌بینیم كه سام هنوز شایستگی بالا رفتن را ندارد. فردوسی كوهی را كه آشیانه سیمرغ بر فرازش قرار دارد به زیبایی وصف می‌كند:

نِشیمی از او بركشیده بلند

كه نآید ز كیوان بر او بر، گزند

حتی كیوان كه دورترین فلك و نیز نحس اكبر است، چه از نظر بلندی و چه از لحاظ نحس بودن، نمی‌تواند به آشیانه گزندی برساند و این‌چنین است كه زال در امان مانده است. اینجا هم سیمرغ است كه زال را به پایین، نزد آدمیان می‌آورد. سام و دیگر پهلوانان همراه با زال به دنیای انسان‌ها بازمی‌گردند:

به شادی به شهر اندرون آمدند

ابا پهلوانی فزون آمدند

حكیم نكته‌پرداز، همان تعبیری را به ‌كار می‌برد كه امروزه گاهی در جلسه دفاع از پایان‌نامه دكترا به‌ كار می‌رود و داوران و استادان برای مثال می‌گویند 5 دكتر وارد این سالن شدیم و 6 دكتر خارج می‌شویم! و ‌اینگونه به دانشجو می‌فهمانند كه دفاعش پذیرفته شده است.

فردوسی نشان می‌دهد كه رواداری نسبت به دیگران بسیار دشوار است. سام پس از این هم بارها دگرگون بودن زال را بر زبان می‌آورد و فردوسی نشان می‌دهد كه تعصب‌ او تا چه اندازه دیرپاست. برای نمونه، آنگاه كه زال دل به رودابه می‌سپارد كه دختر مهراب كابلی است و ریشه‌اش به ضحاك می‌رسد، سام می‌گوید كه «آمد پدید، سخن هر چه از گوهر بد سزید» یعنی باز هم زال را از نسل خود نمی‌داند و این عشق را آشكار شدن بدگوهری زال به‌ شمار می‌آورد و او را «مرغ پرورده» می‌خواند و خوار می‌دارد.

زال نماد مدارا با دگران است. او در نخستین برخورد با مهراب با آنكه می‌داند او دگراندیش است، رفتار و كردارش را می‌ستاید و می‌گوید:«كه زیبنده‌تر ز این، كه بندد كمر»؟ این زمانی است كه هنوز وصف دختر مهراب را نشنیده و دل به او نباخته است. برای زال نه اندیشه یا سبك زندگی یا ظاهر انسان بلكه خود انسان مهم است. اما برخورد دیگران با مهراب، خشك‌اندیشانه و نابردبارانه است. به گفته فردوسی:

به او هیچ‌كس چشم نگماشتند

مر او را ز دیوانگان داشتند

زال گرچه دعوت مهراب را كه بت‌پرست است، نمی‌پذیرد ولی فردوسی بزرگ نشان می‌دهد كه این، خواست درونی زال نیست:

از آن كو نه هم‌دین و همراه بود

زبان از ستودنش كوتاه بود

حكیم طوس می‌فرماید، زال از ستودن مهراب از آن‌ رو پروا داشت كه پهلوانان و بزرگان در برابر این دگراندیش، موضع‌گیری می‌كردند. ولی سرانجام، زال با نیروی عشق و در مبارزه با فرهنگ زمان خود هوشمندانه، صبور، منطقی، پیگیر و با در پیش گرفتن شیوه اقناع در برابر خشك‌اندیشان می‌ایستد و در درازمدت با كمك فرهیختگان خردمندی چون سیندخت همگان حتی پدر خود سام و شاه ایران، منوچهر را وا می‌دارد تا رواداری پیشه كنند. این از آموزه‌های بزرگ فردوسی خردمند و از فرهنگ پربار ایرانی است كه ریشه خاندان پهلوانی ایران از یك ‌سو به هوشنگ و از سوی دیگر به ضحاك می‌رسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code