عقل‌گرایی در بن‌بست تعصب

تعبیر فلسفی از واژه عقل گرایی با استفاده روزمره از این کلمه تفاوت دارد. در استفاده روزمره کسی را که از استدلال منطقی و از عقل در حل مشکلات بهره می جوید عقل گرا می نامیم و معمولاً افراد عقل‌گرا در برابر افرادی که برخوردی احساسی یا حتی غیر معقول با مسئله دارند قرار می گیرند. به طور کلی مشکل بتوان فیلسوفی را پیدا کرد که به روند استدلال منطقی اعتقاد نداشته باشد. این ارتباطی به مکتب مورد دفاع وی که ممکن است تجربه گرایی، حس گرایی و یا عقل گرایی باشد، ندارد.
برخی از عقل گرایان نقش حس و تجربه را در کسب معرفت رد می کنند و برخی دیگر حس و تجربه را دستیاری برای عقل به حساب می آورند. باید اشاره کرد که حتی دسته دوم نیز تا زمانی که عقل بر شناخت تجربی آنها صحه نگذارند آن را قبول ندارند. به طور کلی هدف عقل گرایان این است که نشان دهند ما مستقل از تجربه می توانیم به حقایق مهمی درباره ماهیت واقعیت، ذهن، انسان و جهان هستی دست یابیم.
مکتب عقل گرایی دارای چند رکن اساسی است: اولین این اصول این است که در ذهن انسان از بدو تولد مفاهیم و معارفی اساسی نهفته است. این اصل در فلسفه تحت فطرت گرایی شناخته شده است. اصل دوم «پیشینی» نام دارد که عبارت است از اعتقاد به اینکه انسان می تواند مستقل از حواس به شناخت امور دست یابد. اصل سوم الزام گرایی است، یعنی با فلسفه می توان به حقایق لازم درمورد واقعیت دست یافت. منظور از حقایق لازم، حقایقی هستند که الزاماً حقیقت دارند و امکان نفی آن وجود ندارد. این دسته از حقایق در برابر حقایق ممکن الوقوع واقع می شوند، یعنی وقایای حقیقی که صدق آنها تصادفی است و هر لحظه ممکن است ابطال گردند.
ریشه های عقل گرایی را در فلسفه کلاسیک یونانی و تبلور آن را در افلاطون می توان یافت. برخورد افلاطون با عالم محسوسات یا طبیعی آن چنان در فلسفه نفوذ کرد که در حقیقت وی را می توان پدر عقل گرایی خواند. اولین گام افلاطون در باب معرفت شناسی این بود که باید میان دانش و باور یا گمان تمیز قائل شد. معرفت هنگامی به دست می آید که ما نه تنها باور صحیحی داریم بلکه می توانیم آن را با توجیه عقلی مستدل کنیم. وی اهمیت حواس را در کسب معرفت واقعی به حداقل می رساند. او نه تنها به اصل پیشینی اعتقاد داشت، بلکه آن را تنها اصل مورد تأیید می دانست. هدف افلاطون آن بود که توجه ذهن را از حواس به سوی استدلال عقلی سوق دهد.
نمایندگان اصل این مکتب عقل گرایی، رنه دکارت، بندیکت اسپینوزا و بارون لایب نیتس می باشد.
رنه دکارت به عنوان بنیانگذار فلسفه جدید شهرت دارد. آثار مهم دکارت که مشخص کننده آراء و نظریات اوست، عبارتند از: گفتار در روش، تأملات در فلسفه اولی. دکارت به دلیل علاقه ای که به ریاضیات داشت، در پی آن بود که فلسفه ای را بازسازی کند که متکی بر ریاضیات باشد، و نظام معرفت را طوری بر بنیاد اصول موضوع تردید ناپذیر بنا سازد که گویی ریاضیات است، عزم جزم دکارت در بازسازی فلسفه به هیئت ریاضیات، نطفه خردگرایی فلسفی است.
اصل فلسفه وی این بود که به وجود هر چیزی شک کند، با شک روشمند (دستوری) خود به این نتیجه رسید که می تواند در حقیقت هر چیزی شک کند، جز در این واقعیت که خود او شک می کند. و از آنجا که شک کردن گونه ای اندیشیدن است، پس واقعیت این است که او می اندیشد. بنابراین یک اصل تردیدناپذیر وجود داشت و آن اصل این بود: «می اندیشم، پس هستم.»
بندیکت اسپینوزا که کتاب اصلی او اخلاق نام دارد، یکی از آثار جاویدان فلسفی و در عین حال یکی از دشوارترین کتاب هاست. اسپینوزا به معنای واقعی کلمه خرد گراست. او به پیروی از برهان های اقلیدس در اثبات قضیه های هندسی، به کمک چند تعریف، چند اصل موضوع و قضیه، دست به اثبات حقایق مابعد الطبیعی و اخلاقی می زند.
نکته آغاز بحث اسپینوزا در کتاب اخلاق، مسئله حل نشده دوگانکی ماده و روح است. اسپینوزا منکر دوگانگی واقعی این دو است؛ می گوید: این خطا از آنجا سرچشمه می گیرد که ماده و روح را دو جوهر پنداشته اند، حال آنکه در حقیقت تنها یک جوهر یا یک هستی اند و این جوهر یا هستی، خداست، خدا هر چیزی و همه چیز است و از هر لحاظ که بنگریم نامتناهی است. نظام فلسفی اسپینوزا چشمگیرترین نظام خرد گرایی است که تاکنون ساخته شده است و اهمیت آن در این است که دیدگاه خرد گرایانه را به حد منتهای آن رسانیده است.
اما اوج اندیشه خرد گرایانه در باب جهان خارج، فلسفه بارون گوتفرید ویلهلم لایب نیتس است. اما فلسفه لایب نیتس در عصر خود او با اقبال کمی روبه رو شد. آثاری که انتشار داد از تنوعی مردم پسند که خاطر خوانندگان را خشنود می سازد، برخوردار بود. مشهورترین شعار لایب نیتس (این جهان بهترین جهان ممکن است) حاصل این پنداشت است که قدرت نامتناهی خداوند با نیکی بیکران او در آمیخته است.
لایب نیتس با روش استدلال و استنتاج حکم کرد که همه توصیف های گذشته و حال از جوهر، اتم ها، مکان، زمان و ماده نارساست و تنها عنصر جوهر ناممتدی است که حامل نیروست. او این جوهر بسیط را موناد نامیده است. گوناگونی مشهور دنیای زمانی _ مکانی تنها ممکن است از یک راه پدید آمده باشد، و آن اختلاف درجه ای است که در فعالیت مونادهاست.
نقد: فیلسوفان خرد گرا با کوشش های عظیم عقلی و فراهم آوردن انبوهی از دانش به نتیجه هایی دست می یافتند که کاملاً نادرست و از بعضی جهت ها تعصب آلود می نمود. و اینها به نظر تفسیرگری نکته بین چون ولتر مضحکه صرف جلوه می کرد. و نکات ضعف این مکتب دیگر فیلسوفان را واداشت تا درصدد برآیند و ببینند گره کار به راستی در کجاست. در حقیقت کوشش در راه پدید آوردن علم جامع و شاملی در باب زندگی، آن هم بر پایه چند مفهوم پیشینی، کوششی بود که به راه خطا رفته بود.
به طور کلی می توان گفت عقل گرایی برای تحقیقی صد درصد فلسفی و عقلی از ابتدا با یک دو راهی مهلک مواجه است. حقیقت خود را به این قیمت به دست می آورد که اساساً هیچ اطلاعی به ما نمی دهد و توتولوژیک هستند، یا باید با حقایق پیچیده تر و مهمتری مواجه شویم که در آن صورت تا حدودی اطمینان و لزومی را که به عنوان یک شرط لازم است تا دانش به حساب آید، از دست می دهد.
از دید بسیاری از منتقدین نتیجه گیری هایی که رنه دکارت در باب مباحث اندیشیدن بیان می‌کند، قانع کننده نیست. دکارت با توسل به نیروی الهی به مفاهیم مشخص و واضح خود که پایه معرفت شناسی او هستند اعتماد می کند چرا که بدون استفاده از این مفاهیم مشخص و واضح نمی تواند فلسفه خود را اثبات کند. درواقع چنین به نظر می آید که تعصب دکارت نسبت به دانش حسی و تجربی متأثر از افلاطون است.
اسپینوزا نیز در هدف های فلسفی خود کامیاب نبوده است، فلسفه او به فلسفه رواقی شباهت دارد. میان مابعد الطبیعه موجبیت گرا و آموزه های اخلاقی که اسپینوزا مطرح کرده است تعارض دیده می شود. او به مفاهیم فلسفی و اخلاقی چنان می نگرد که خط، سطح یا جسم هندسی را بررسی می کنند.
لایب نیتس نیز همانند دیگر فیلسوفان عقل گرا در آماج انتقادات قرار گرفته است. به طوری که ولتر شعار لایب نیتس را به باد استهزاء گرفته و آن را آماج طنز و هزل مشهورش در کتاب کاندید قرار داده است، در واقع دکتر پانگلوس، شخصیت کتاب کاندید، همان لایب نیتس است. اما هجو ولتر از لایب نیتس صورت به یادگار ماندنی ایرادی است که به فیلسوفان خردگرا می گیرند و آنچه را در این مکتب غیر فلسفی می دانند، انکار می کنند.
پس می توان گفت که کوششهای خرد گرایانه به همین گونه که هست، محکوم به شکست است. چرا که علم دو منبع دارد اولاً مشاهدات خارجی یعنی تجربیات حواس ما از دنیای خارج و ثانیاً ایده های ذاتی که مستقل از این مشاهدات در عقل ما وجود دارد و علم همانا به کارگیری تجربی و آزمایشی و سنجش آنها با معیار عقل است. و این دو روش جدا از هم نیستند و برای شناخت حقایق و تصدیق پذیری آنها می بایست از این دو روش استفاده نماییم.

منابع:
1-تاریخ فلسفه غرب، هالینگ دیل، ترجمع عبدالحسین آذرنگ، تهران: ققنوس، 1381
2-گفتار در روش راه بردن عقل، رنه دکارت، ترجمه محمد علی فروغی، تهران، 1327
3-اسپینوزا، فلسفه الهیات و سیاست، کارل یاسپرس، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، طرح نو، 1375
4-مونادلوژی، مقدمه و شرح از برتر و دیگران، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، خوارزمی، 1375
5-Lechte، john (1996)؛ fifty key contemporary thinkers from structuralism to postmodernity؛ routledge.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code