مقاله

مقالات موضوع پست مدرنیسم را می‌توانید اینجا بخوانید.

آموزش وپرورش در شرایط پست‌مدرن

فرهنگ و هنر | فرهنگ | آموزش

 

| دامن‌‌گستری رویکرد پست‌‌مدرنیسم، خیلی زود آموزش‌‌وپرورش را نیز دربرگرفت و به ویژه از دهه‌‌ی پایانی سده‌‌ی بیستم تاکنون، حتی وارد جزئی‌‌ترین مباحث آن شد. به همین دلیل روشن است که هیچ نظام آموزشی در دنیا نه می‌‌تواند نسبت به این تحولات گسترده و سریع بی‌‌توجه باشد و نه از نفوذ آن بگریزد.

 

این نوشته، مروری است بر کتاب “آموزش‌‌وپرورش در شرایط پست‌‌مدرن”، نویسنده: دکتر محمدرضا آهنچیان

 

روشن است بسیاری از نگاه‌‌های پست‌‌مدرن به دنیا و مسائل جاری آن -چون آموزش‌‌وپرورش- مربوط و برخاسته از دنیایی است که بستر و زمینه‌‌ی آن را پدید آورده بود. در دنیای مدرن، آدمیان آموختند که چگونه جامعه‌‌ای آگاه و بالنده، سازمان-هایی بالغ و رشدیافته و آموزش‌‌وپرورشی شاداب و پربار پدید آورند. آموختند چگونه آرام و تدریجی تغییرات را طراحی و اجراء کنند. یاد گرفتند چگونه با شکیبایی و مدارا دیدگاه‌‌های مخالف را بپذیرند و حقوق خود و دیگری را پاس دارند و دانستند که چگونه رشد کنند.

نویسنده می‌‌گوید: پست‌‌مدرنیسم در زندگی امروز ما جایی نخواهد داشت. البته تازگی این رویکرد بسیاری از جوان‌‌ترها را شیفته‌‌ی خود می‌‌سازد و در مقابل بسیاری از سالمندترها را در برابر خود قرار می‌‌دهد. پست‌‌مدرنیسم بسته‌‌بندی‌‌شده‌‌ی وارداتی، که در آتش هیجان‌‌های ما خوب دو آتشه نیز شده باشد، داروی دردهای ما نیست. نه باید شتاب‌‌زده و پرشور فریفته‌‌ی آن شد و نه با تعصب و لجاجت با آن به مخالفت برخاست. راه میانه‌‌ای هست….. مرد میانه‌‌ای باید … کتاب آموزش‌‌وپرورش در شرایط پست‌‌مدرن در پی پاسخ به پرسش‌‌های زیر است:

آیا پیوندی بین پست‌‌مدرنیسم با آموزش برقرار است؟ این رویکرد چگونه به آموزش‌‌وپرورش می‌‌نگرد؟ آیا در شرایط پست-مدرن فعالیتی رسمی به نام آموزش‌‌وپرورش وجود دارد؟ پست‌‌مدرنیسم چه تأثیری بر آموزش و فرایندهای همبسته با آن برجا می‌‌گذارد؟

آیا میتوان نمونه‌‌ای از یک مرکز آموزشی پست‌‌مدرن را نشان داد؟ این مرکز چه ویژگی‌‌های یکتایی دارد که آن را از مراکز دیگر جدا می‌‌سازد؟ یک کلاس پست‌‌مدرن چگونه است؟ تدریس تحت این شرایط چگونه انجام می‌‌گیرد؟ روابط انسانی درون آموزشگاهی دچار چه تغییراتی می‌‌شود و فعالیت‌‌هایی چون ارزشیابی، هدایت تحصیل و مدیریت پروژه‌‌های یادگیری به چه ترتیب صورت می‌‌پذیرد؟

دامن‌‌گستری رویکرد پست‌‌مدرنیسم، خیلی زود آموزش‌‌وپرورش را نیز دربرگرفت و به ویژه از دهه‌‌ی پایانی سده‌‌ی بیستم تاکنون، حتی وارد جزئی‌‌ترین مباحث آن شد. به همین دلیل روشن است که هیچ نظام آموزشی در دنیا نه می‌‌تواند نسبت به این تحولات گسترده و سریع بی‌‌توجه باشد و نه از نفوذ آن بگریزد.

در ایران هنوز تکلیف رابطه‌‌ی رشته‌‌های علمی و زمینه‌‌های پژوهشی با پست‌‌مدرنیسم روشن نشده است. یک دلیل اصلی برای این گنگی، بیم ناشی از برخورد ایدئولوژیکی ناشی از دیدگاه پست‌‌مدرن درباره‌‌ی حقیقت است.

این کتاب شاید چون نخستین اثر فارسی است که آموزش‌‌وپرورش را در شرایط پست‌‌مدرن بررسی می‌‌کند، دو هدف اساسی دارد، یکی به هر یک از دست‌‌اندرکاران امور آموزشی، تا در حد معمول با تعریف، تاریخچه و مهم‌‌ترین آموزه‌‌های پست‌‌مدرن آشنا شوند و دوم بررسی دقیق‌‌تر برخی از شاخه‌‌ها یا زیرمجموعه‌‌های نظام آموزشی در شرایط پست‌‌مدرن.

بیشتر بخوانید:  چند ویژگی مشترک در نظام‌های آموزشی موفق دنیا

هدف اول، به آشنایی بیشتر و کامل‌‌تر، پیرایش برخی آگاهی‌‌های نادقیق و همبسته و مرتبط‌‌سازی بعضی از اطلاعات پراکنده کمک می‌‌کند و هدف دوم مربیان پژوهنده و دانشجویان علاقه‌‌مند را در نقادی بعضی جنبه‌‌های مهم و مؤثر از آموزش‌‌وپرورش پست‌‌مدرن کمک می‌‌کند و زمینه‌‌ی خاص‌‌نگری هرچه بیشتر در این‌‌باره را فراهم می‌‌کند. نویسنده در ابتدا به تاریخچه‌‌ی پست‌‌مدرن اشاره کرده و معانی پست‌‌مدرن را مورد واکاوی قرارداده‌‌است. سپس تاریخچه‌‌ی پست‌‌مدرن به روشی نو و به صورت مقایسه‌‌ای ارائه شده است.

نویسنده در فصل دوم ابتدا تعریفی از مدرنیسم و مدرنیته آورده و سپس پست‌‌مدرنیسم را از منظر صاحب‌‌نظران به ۶ دسته تقسیم می‌‌کند. آنگاه به رویکردهای رایج در تعریف پست‌‌مدرنیسم که شامل (رویکرد تاریخی، فلسفی، هنری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی) می‌‌باشد، می‌‌پردازد. مؤلف در نتیجه‌‌گیری از این فصل می‌‌نویسد: کوششی که در این گفتار به عمل آمد، به تعیین یک نقطه‌‌ی مشخص برای آغاز پست‌‌مدرنیسم یا مدرنیسم مربوط نمی‌‌شود، بلکه تلاشی است برای یافتن تاریخچه‌‌ای تا حد امکان دقیق از این رویکرد که برای دست‌‌یافتن به معانی درست‌‌تر از آن مؤثر است.

 

این کتاب شاید چون نخستین اثر فارسی است که آموزش‌‌وپرورش را در شرایط پست‌‌مدرن بررسی می‌‌کند، دو هدف اساسی دارد، یکی به هر یک از دست‌‌اندرکاران امور آموزشی، تا در حد معمول با تعریف، تاریخچه و مهم‌‌ترین آموزه‌‌های پست‌‌مدرن آشنا شوند و دوم بررسی دقیق‌‌تر برخی از شاخه‌‌ها یا زیرمجموعه‌‌های نظام آموزشی در شرایط پست‌‌مدرن.

 

اکنون دو واژه‌‌ی مدرنیسم و پست‌‌مدرنیسم به واژگان رایجی در علوم اجتماعی و پژوهش‌‌های تربیتی تبدیل شده است. به علاوه شرایطی که در آن به سر می‌‌بریم، مستقیم یا غیرمستقیم سرشار از انتقاد به مدرنیته شده است. این انتقادها کمک می-کند فضای نویی باز شود که در آن پست‌‌مدرنیسم، فرصت و ظرفیت بررسی و ارزیابی فرآیندهای کنونی زندگی ما از جمله درباره‌‌ی آموزش‌‌وپرورش را داشته باشد. پس در حالی که مباحث مدرن و پست‌‌مدرن اثر معنی‌‌داری بر اندیشه‌‌ی کنونی انسان درباره‌‌ی جامعه، سیاست و آموزش‌‌وپرورش برجای گذارده است و در حالی که به نظر «بلولند»، انتقاد پست‌‌مدرن بسیاری از زمینه‌‌های پژوهشی مرتبط با جامعه‌‌ی انسانی را در برگرفته‌‌است، شاید پرداختن دقیق به معنا و تاریخچه‌‌ی این رویکرد بتواند گام نخست برای داوری درست درباره‌‌ی آن باشد.

عنوان فصل سوم، «درباره‌‌ی مدرن‌‌شدگی آموزش‌‌وپرورش» است. «هابرماس» در مرور چگونگی پیدایش مدرنیته، آن را پروژه-ای در محدوده‌‌ی سده‌‌ی ۱۸ می‌‌داند که توسط فلاسفه‌‌ی روشنگری مطرح شد. او می‌‌گوید: آنان تلاش می‌‌کردند تا علمی عینیت‌‌گرا و اخلاق و قواعد کلی پدید آورند. فلاسفه‌‌ی روشنگری می‌‌خواستند با به کار بستن این انباشتگی فرهنگی خاص به غنای زندگی روزمره یعنی ساختار عقلی زندگی اجتماعی یاری رسانند.

اثر و نفوذ فلاسفه‌‌ی بزرگ قرن‌‌های ۱۶ تا ۱۸ باعث شد نگاه‌‌ها درباره انسان، قوا و زمینه‌‌های رشد آن دستخوش تغییرات اساسی شود. نقش مربیان بزرگی چون «فرانسیس بیکن»، «هرنه دکارت»، «اموس کمینوس»، «جان لاک»، «ژان ژاک روسو» و «كانت» در این راه چشمگیر و انکارناپذیر است.

ورود انديشه‌‌ای تازه، رفته‌‌رفته زیرساخت‌‌های نظری آموزش‌‌وپرورش را به نحوی که با نیازها و انتظارات انسان نو شده، منطبق باشد، شکل داد. نهادهای آموزشی که در بیشتر موارد کوچک و دارای کارکردهای نامنظم و اتفاقی بود، دگرگون شدند و برای آرمان‌‌هایی که انسان مدرن در جستجوی آن بود، به انطباق هدف‌‌مند پرداختند. تبدیل نهادها به سازمان‌‌های آموزشی، یکی از جدی‌‌ترین اقدامات و اثرات مدرنيته به شمار می‌‌آید که در تغییر معنای آموزش و فرد تربیت شده و پیروی آن، گسترش و فراگیری آموزش نقش اساسی داشت. مراکز آموزشی در جامعه دارای موقعیتی ویژه و خاص شدند و پایندگی و دوام آنان چون به انجام دسته‌‌ی بزرگی از کارکردهای گوناگون اجتماعی وابسته بود، تضمین شد. به این ترتیب آموزش‌‌وپرورش که مدرنیسم در پی آن بود، خواه ناخواه مشخصاتی می‌‌یافت که آن را از آموزش‌‌وپرورش پیش و پس از آن متمایز می‌‌ساخت.

به هر روی مهم‌‌ترین مشخصه آموزش‌‌وپرورش مدرن در مقایسه با دوره‌‌های پیش از خود، به هدف‌‌های آن مربوط می‌‌شود. روشن است که سایر تغییرهای پدید آمده در روش‌‌ها، برنامه‌‌ها، وسایل، تسهیلات و منابع و مواد آموزشی برای پشتیبانی از هدف‌‌های نو تا به ثمر برسند، بود. این هدف‌‌ها بازتاب ایده‌‌آل‌‌های مدرنیسم در ساخت انسان و جامعه‌‌ی دلخواه آن به شمار می‌‌آمد.

«آهنچیان» می‌‌نویسد: دیگر از تغییرات اساسی روی داده در نظام آن اندیشه و آرای فلسفی، طی دوران مدرنیته به «انسان» مربوط می‌‌شود. با ورود به دوره‌‌ی روشنگری بود که تغییرات اساسی در اندیشه‌‌های مربوط به انسان روی داد. عصر روشنگری عصری بود که در آن فرد یا سوژه‌‌ی اصلی کشف شد. چنانکه «دیویی» می-نویسد: «این روشنگری بود که به بشر اطمینان داد با پیشترفت علم و به وسیله‌‌ی فروپاشی جهل و خرافه می‌‌تواند نهادهای آزاد را پایه بگذارد».

با بررسی مختصر تاریخ مدرنیته روشن می‌‌شود که فلاسفه‌‌ی مدرن به بحث برای طبیعت ذهن و عقل انسانی علاقه داشتند تا به کمک آن پیشرفت آدمی را تضمین کنند. این عقل چنانکه «هارکین» اشاره می‌‌کند، وسیله‌‌ای است که انسان مدرن چون یک عالم، می‌‌تواند با به کار بستن آن، خود و دنیا را نجات دهد.

اصطلاح جامعه نیز از محصولات مدرنیته است. مجموعه‌‌ای از انسان‌‌ها در قالب توده‌‌های بسیار بزرگی که در قالب نظمی آهنین، در طبقه‌‌های مختلف قرار گرفته‌‌اند، دارای وظیفه‌‌ای هستند و نقشی را بر عهده دارند. جامعه‌‌ی مدرن یکسره در حال بررسی خود است. چنان‌‌که «گیدنز» بر آن اصرار میورزد، بازاندیشی که از ویژگی‌‌های پایه‌‌ای مدرنیسم است باعث پیشرفت جامعه مدرن می‌‌شود. تحت همین ویژگی است که برای نخستین بار، سوژه‌‌ی تحقیق یعنی انسان‌‌ها، چون عنصر درونی ابژه‌‌ی تحقیق که جامعه باشد در نظر گرفته می‌‌شوند.

در نهایت این فصل، چگونگی مدرن‌‌شدگی آموزش را مورد توجه قرارداد. مدرنیسم با پرچم آزادسازی به کمک قوای عقلانی، بهترین راه دستیابی به هدف‌‌های خود را در آموزش‌‌وپرورش جستجو کرد ؛ به این دلیل باید هوشیاری و دقت آن در انتخاب بهترین وسیله برای رسیدن به هدف‌‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را مورد تحسین قرار داد.

فصل چهارم نیز با عنوان «گذری بر دیدگاه‌‌ها و یافته‌‌های پژوهش درباره‌‌ی آموزش‌‌وپرورش پست‌‌مدرن» به بررسی آثار اندیشمندان بزرگی چون «ليوتار »، «رورتی»، «ژیرو» و «هابرماس»، «ویلیام دال»  و دیگران می‌‌پردازد.

بیشتر بخوانید:  سیاست پست مدرنیته

مرور دیدگاه‌‌ها و نتایج پژوهش‌‌ها درباره‌‌ی آموزش‌‌وپرورش پست‌‌مدرن نشان می‌‌دهد که پست‌‌مدرن‌‌ها در پاره‌‌ای نکات چون محتوای دانش، برنامه درسی، تکنیک در بنیادهای دانش، آموزش و تدریس و از ساحت انداختن رابطه‌‌های مبتنی بر قراردادهای از پیش تعیین شده با یکدیگر هم عقیده‌‌اند، مواردی چون نقش و حدود وظیفه‌‌ها و اختيارات معلم، ضرورت یا عدم‌‌ضرورت تعیین موقعیت ویژه‌‌ی مکانی برای مدرسه و قرارداد ارزشیابی به منظور سنجش اندوخته‌‌ها و تعیین ملاکی برای ارتقای پایه‌‌های تحصیل دانش‌‌آموزی از جمله مواردی است که آنان بر سر آن عقیده‌‌های مختلف یا گاها متضاد دارند. بنابراین با مرور این فصل، به ما اجازه می‌‌دهد که به اشتراک همه‌‌ی آن‌‌ها بر اساس مهم‌‌ترین آموزه‌‌های پست‌‌مدرن تاکید کنیم.

«رابطه‌‌های انسانی: بررسی چند نکته» عنوان فصل پنجم می‌‌باشد. موضوع بحث این فصل بر رابطه‌‌های انسانی متمرکز شده است. رابطه در آموزش‌‌وپرورش از آن جهت اهمیت دارد که بدون برقراری آن چون پیوندی برقرار نمی‌‌شود و تعاملی صورت نمی‌‌گیرد، پس فرایند یادگیری فعال نمی‌‌شود؛ یعنی آموزش صورت نمی‌‌گیرد. به تعبیر «گیل»، مدرسه یک مؤسسه‌‌ی اجتماعی است که در آن ارتباط از یکسو به تحقق وظیفه‌‌های رسمی مدرسه، اخذ تصمیم, هماهنگی تأمین قدرت برای رفع نیازها، و شکل‌‌گیری رابطه‌‌های غیررسمی یاری می‌‌رساند و از سوی دیگر، به پیشبرد هدف‌‌های تربیتی در باره‌‌ی جریان‌‌های اجتماعی مانند همکاری سازگاری و توافق می‌‌انجامد.

 

کلاسی که در دل مدرسه‌‌ای با شرایط پست‌‌مدرن تشکیل شده باشد، باید ویژگی‌‌های منحصر به فردی داشته باشد. اگر آنچنان که «دلانتی» می‌‌گوید بپذیریم که جنبه‌‌ی تئوریک پست‌‌مدرن شالوده‌‌شکنی است. این فصل در پی پاسخگویی به سوالاتی چون: کلاس پست‌‌مدرن بنیادهای خود را بر چه چیزهایی قرار می‌‌دهد؟ محدودیت‌‌های مکانی و زمانی و ویژگی‌‌های نیروی فعال درونی خود را چگونه تحلیل می‌‌کند؟

 

به عقیده بسیاری از اندیشمندان، مدرنیته به کمک صنعتی‌‌شدن، افق‌‌های روابط اجتماعی را در حدی فراتر از فاصله‌‌ها حتی در قالب یک نظام جهانی گسترش می‌‌دهد. به زعم «بک» مدرنیته بر انسان‌‌ها تحمیل شده است. رابطه‌‌ی مناسبات اجتماعی و مدرنیته، همچون رابطه‌‌ی مستعمره و استعمارگر نیست. وقتی انسان‌‌ها وارد دوران مدرن می‌‌شوند، به تدریج آمادگی‌‌های لازم برای زندگی در حیات دنیایی آن را پیدا می‌‌کنند و خود را با آن سازگار می‌‌سازند. برای پست‌‌مدرنیسم، مساله‌‌ی روابط انسانی یکسره با مساله‌‌ی زبان درآمیخته است. چنانکه «لیوتار» می‌‌گوید: « اگر خواسته باشیم روابط انسانی را درک کنیم، آنچه مورد نیاز است نه فقط وجود نظریه‌‌ای درباره‌‌ی ارتباط است، بلکه نظریه‌‌ای درباره بازی‌‌های زبانی نیز هست که وجود یک بازی را چون اصلی بنیادین می‌‌پذیرد.» از نظر «لیوتار»، ارتباطات انسانی یک جنگ است. شاید به این علت که در شبکه‌‌های پیچیده‌‌ی کنترل و روابط اجتماعی شرایط پست‌‌مدرن (قدرت) و توزیع آن، مبارزه‌‌ای همیشگی و تمام عیار را پدید می‌‌آورد.

به طور خلاصه، چشم اندازهای پست‌‌مدرن به شکل مستقیم، ظهور گونه‌‌گونی گسترده‌‌تری از روابط اجتماعی را مشخص ساخت و تمایز بین سوژه و ابژه را درهم شکست. این روابط در شرایط پست‌‌مدرن دچار بی‌‌قاعدگی است؛ یعنی رابطه‌‌ها به صورت آزاد و بدون توجه به قواعد از پیش تعیین شده تنظیم و برقرار می‌‌شود؛ به نحوی که هیچ قیدی (از جمله رده‌‌های قدرت) آن را محدود نمی‌‌سازد. چنین به شکل‌‌گیری انسانیت که از طریق تعامل‌‌های اجتماعی ما ساخته می‌‌شود، کمک می-کند. تصویر نمادین رابطه‌‌های انسانی در مدرسه‌‌ی پست‌‌مدرن شوق‌‌انگیز است. مدرسه‌‌ی پست‌‌مدرن سرشار از بحث‌‌ها، جدل-ها و گفتگوهایی است که هدف اصلی آن، رسیدن به یک نقطه‌‌ی واحد از نظریات با دیدگاه‌‌ها نیست.

به علاوه در چنین مدرسه‌‌ای، رابطه‌‌ها فقط بر پایه‌‌ی گفتگوهای عقلی استوار نمی‌‌شود. در اندیشه‌‌ی «ليوتار » رابطه‌‌های انسانی فاقد هرگونه حدومرز و ویژگی‌‌های محدودکننده است. از نظر وی، طرفین رابطه، بازیکن‌‌های یک بازی‌‌اند که هدف آن-ها از گفتمان، بررسی موشکافانه‌‌ی اختلاف عقایدشان است. به علاوه شرایط پست‌‌مدرن، آزادی از ساختارگرایی را نشان نمی-دهد، بلکه نشان‌‌دهنده‌‌ی شدت و پیچیدگی رابطه‌‌های ساختاری است؛ هرچند این رابطه‌‌ها چندان هم از قواعد مجموعه‌‌ی معینی از اصول پیروی نمی‌‌کنند و در زمینه‌‌های یکسره خردشده قرار دارند.

«رورتی» نیز هدف از آموزش‌‌وپرورش را خود آفرینندگی می‌‌داند. او از سازمانی چون مدرسه انتظار دارد زمینه‌‌هایی برای خود آفرینندگی افراد فراهم کند. نکته‌‌ی اساسی در سازمان‌‌های اجتماعی این است که به همه اجازه داده شود شانس خودآفرینندگی را داشته باشند تا توانایی‌‌های خود را به بهترین نحو نشان دهند.

«سیمای مدرسه در شرایط پست مدرن» عنوان فصل ششم کتاب است. در دوران مدرن، مدرسه تبدیل به رسمی‌‌ترین و فراگیرترین مرکز آموزش شد. هدف اصلی این مرکز، کمک به تربیت کودکان است تا بتوانند در محیطی که کاملا پربار شده است، آموزش‌‌هایی را دریافت کنند که آنان را برای تبدیل شدن به شهروندانی رشید آماده سازد. مربیان و اندیشمندان پست-مدرن با گرفتن انگشت اشاره به سوی آموزش‌‌وپرورش مدرن و اصلی‌‌ترین عوامل اجرایی آن‌‌ها یعنی مدارس، از نو مسائل و مشکلات آن را به دیده‌‌ی انتقادی نگریسته و کوشیدند آموزش‌‌وپرورش را از چنگ فرمول‌‌های تعیین‌‌شده و محدودکننده و مدارس را از فشار سهمگین دیوانسالاری و حرکت به سوی استانداردسازی رها سازند.

هرچند تصویری که پست‌‌مدرن‌‌ها از مدرسه نشان می‌‌دهند آمیخته‌‌ی ناهمگونی است، اما بررسی تفاوت‌‌های آن با مدرسه‌‌ای مدرن می‌‌تواند جالب باشد. این فصل به مقایسه‌‌ی مدرسه‌‌ی مدرن با پست‌‌مدرن می‌‌پردازد؛ و سیمای مدرسه‌‌ی مدرن و پست‌‌مدرن را به تصویر می‌‌کشد.

«کلاس پست مدرن» عنوان فصل هفتم کتاب می‌‌باشد. روشن است کلاسی که در دل مدرسه‌‌ای با شرایط پست‌‌مدرن تشکیل شده باشد، باید ویژگی‌‌های منحصر به فردی داشته باشد. اگر آنچنان که «دلانتی» می‌‌گوید بپذیریم که جنبه‌‌ی تئوریک پست‌‌مدرن شالوده‌‌شکنی است. این فصل در پی پاسخگویی به سوالاتی چون: کلاس پست‌‌مدرن بنیادهای خود را بر چه چیزهایی قرار می‌‌دهد؟ محدودیت‌‌های مکانی و زمانی و ویژگی‌‌های نیروی فعال درونی خود را چگونه تحلیل می‌‌کند؟ مسائل فرهنگی و اجتماعی اعضای کلاس را به چه ترتیب تفسیر می‌‌کند؟ موضوع دانش، تقسیم‌‌بندی آن و روش‌‌های گسترش آن را چگونه سامان می‌‌دهد؟ درباره‌‌ی خود و دیگری و رابطه‌‌های گریزناپذیر در محیط یادگیری چه قضاوتی دارد؟ در همین رابطه مسأله‌‌ی نمادهای ارتباطی و زبان چگونه بررسی می‌‌شود، می‌‌باشد. البته در این فصل بر موضوعاتی تأکید خواهد شد نظیر: معلم، تکنولوژی آموزشی، مواد درسی، و ارزشیابی؛ چون چالش‌‌های اصلی کلاس‌‌های درسی را از خود متأثر می‌‌سازد. بنابراین در این فصل، نمایی از کلاس پست‌‌مدرن ارائه می‌‌شود. البته باید به این نکته توجه کرد که بررسی مدرسه‌‌ی پست-مدرن باید در قالب اجتماع‌‌های پست‌‌مدرن و براساس آموزه‌‌های اصلی آن صورت گیرد. مطالعه‌‌ی کلاس پست‌‌مدرن نیز باید در رابطه با مدرسه‌‌ای به انجام برسد تا هم ابهام‌‌ها و تاریکی‌‌ها و هم تشخيص‌‌ها و روشنی‌‌های آن مشخص شود.

فصل هشتم با عنوان «دانشگاه مجازی مرور کانون‌‌های امید و بحران»، یکی از آشکارترین پدیدارهای آموزشی در شرایط پست‌‌مدرن را مورد بحث و بررسی قرار می‌‌دهد. گرایش‌‌های پست‌‌مدرنیسم به سوی فروپاشی مرزها، برداشتن محدودیت‌‌های تحمیل شده بر اندازه‌‌ی کلاس‌‌ها، رواج چند فرهنگی، باز گذاشتن امکان ورود مدل‌‌های گوناگون به کلاس آمیخته با گسترش فراگیر رابطه‌‌ها، حذف تدریجی طبقه‌‌ها، پیشگیری از ورود بسته‌‌های مشروع دانش به جریان یادگیری از سوی مراجع ویژه بدون نقد و بررسی و مواردی چون این در شکل‌‌گیری دانشگاه مجازی موثر بوده است.

دانشگاه‌‌ها که براساس یکی از رسالت‌‌های دیرپای خود موظف به پیشگامی در راه آزادی عقیده و مبارزه با خرافه و ناگاهی بوده‌‌اند، در شرایط تازه‌‌ای که از گسترش شبکه‌‌ی جهانی اینترنت اثر پذیرفته است، جایگاه و نقش خود را در تولید و انتشار دانش تخصصی در خطر می‌‌بینند. به علاوه اگر دانشگاه رسالت خود را مبنی بر کنترل اطلاعات و دانش فراموش کند، امکان بروز ناهنجاری‌‌هایی در فرآیند تولید و استفاده‌‌های غیرموجه در انتشار و همه‌‌گیری دانش وجود دارد که بدون تردید نه فقط آینده‌‌ی دانشگاه بلکه آینده‌‌ی بشر را تهدید خواهد کرد. به این ترتیب روی‌‌آوری دانشگاه‌‌ها به سوی آموزش الکترونیک، فقط زاییده‌‌ی قرارگرفتن جبری در جریان‌‌های بزرگ تحولات فناوری اطلاعات نبوده است، بلکه هدف‌‌های مالی و اقتصادی دانشگاه برای کسب درآمد بیشتر در راه توسعه‌‌ی بیشتر محسوب نمی‌‌شود؛ اما آیا دانشگاه‌‌ها در چنین شرایطی اختیار و امکان لازم برای ایجاد و رشد آموزش‌‌های الکترونیک را دارند؟ چه موانع یا امکاناتی وجود دارد؟ آیا می‌‌توان اینترنت را به عنوان جایگزینی برای کسب آگاهی و دانش‌‌اندوزی برگزید؟ در این فصل کوشش شده است تا این موضوع با مروری بر مفهوم آموزش‌‌های الکترونیک گشوده‌‌تر شود و به ویژه کانون‌‌های امید و بحران چون زیرساخت‌‌های نظری این بحث شناسایی و پیشنهاد شود.

در این فصل، آموزش الکترونیک به عنوان روش نوین آموزشی که برای دنیای بدون مرز، چندصدایی و چندفرهنگی پست-مدرن از امتیازات ویژه‌‌ای برخوردار است، به عنوان روش اصلی مورد استفاده‌‌ی مراکز آموزشی در محیط مجازی معرفی شد و کاستی‌‌ها و برتری‌‌های آن نسبت به آموزش‌‌های کلاسیک و آموزش از دور بررسی شد. پس از آن توجه به کانون‌‌های نظری که به نوعی زیرساخت شکل‌‌گیری با گام‌‌های مجازی به شمار می‌‌روند. در دو پیوستار شامل نقاط امیدبخش و پشتیبان و نقاط بحرانی و مقابل به این نتیجه محافظه‌‌کارانه انجامید که حرکت به سوی راه‌‌اندازی و گسترش چنین دانشگاهی، مستلزم بررسی همه جانبه‌‌ی شرایط، محدودیت امکانات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در کشور با هر منطقه است.

آخرین فصل کتاب نیز «با هم‌‌نگری؛ انسان، روابط انسانی، آموزش‌‌وپرورش» نام دارد. نویسنده در این فصل کوشیده است به جمع‌‌بندی آنچه که در فصول گذشته ارائه شده است، بپردازد و تصویر کل آموزش‌‌وپرورش در شرایط پست‌‌مدرن ترسیم کند.

نقد و ارزیابی

کتاب حاضر را می‌‌توان دریچه‌‌ای نو به ادبیات نظری پست‌‌مدرنیسم در نگاه به آموزش‌‌وپرورش دانست، اما بایستی به چند نکته توجه کرد: ابتدا اینکه مشخص نیست نویسنده خود را طرفدار آموزش‌‌وپرورش پست‌‌مدرن می‌‌داند یا مخالفان آن. دوم اینکه نویسنده به شکل شایسته‌‌ای به واکاوی فلسفی- نظری مفهوم آموزش (بیلدینگ) و پست‌‌مدرن نپرداخته است؛ باید متذکر شد که به رغم نوآوری کار، در طرح مفاهیم و نظریات مطرح شده لازم است نویسنده در چاپ‌‌های بعدی کتاب دقت لازم را به عمل آورد. سوم اینکه برای نویسنده کتاب بایسته‌‌تر آن بود که انتقاداتی را که از جانب خود مدرنیست‌‌ها چون «ایلیچ»، «آلتوسر »، «گرامشی»، «بوردیو» و… از یکسو و متفکرین پست‌‌مدرنی چون «هایدگر» و «فوکو» و امثالهم از سوی دیگر بر آموزش‌‌وپرورش مدرن نموده‌‌اند را مطرح می‌‌کرد و در آخر نظر خود را به شکل شفاف در مورد جبهه‌‌گیری‌‌های گوناگون نظری فلسفی ابراز می‌‌کرد. نکته‌‌ی اساسی چهارم اینکه نویسنده‌‌ی محترم بایستی به آموزش‌‌وپروش در ایران نظر می‌‌کرد و به بررسی و تحلیل شرايط تاریخی، موجود و حتی آینده‌‌ی آموزش‌‌وپرورش در ایران می‌‌پرداخت تا وضعیت این امر اجتماعی در جامعه‌‌ی ما روشن شود که از چه ساحتی برخوردار بوده است؛ چرا که در دیدگاه جامعه شناختی، نهادی چون آموزش‌‌وپروش و سازمان‌‌های تابع آن، برآیند سیر تاریخی همزمان و در زمان با ساختارهای گوناگون دیگرند؛ لذا شناخت جامعه‌‌ی ایرانی، سیر تاریخی و تعیین جایگاه آن، کاری اساسی است که طرح این بحث در کتاب حاضر انتظار می‌‌رفت. در مورد فصل هشتم نیز مشخص نشده است که با تکیه بر کدام دیدگاه فلسفی- جامعه شناختی آموزش الکترونیکی مورد تاکید قرار گرفته است؟ پر واضح است که شرایط کنونی جامعه که ما در مقایسه با کشورهای صنعتی پیشرفته، به لحاظ شاخه سرانه‌‌های آموزشی متمایز می‌‌باشد و لذا ترجیح و پیشنهاد رویکردی برآمده از تحلیلی است که با واقعیات جامعه‌‌ی ما، حداقل در زمان حال فرسنگ‌‌ها فاصله دارد.

 

منبع: نشریه علوم اجتماعی، شماره 67

سیاست پست مدرنیته

سیاست اساساً امری چارچوب‌‏مند و آشکار است.پست مدرنیته و به طور کلی پست مدرنها همواره به دنبال گریز از چارچوبهای آشکار و هنجارساز هستند. برای اکثر این افراد همواره امور انضمامی، غیابی و هنجار گریز خوش‌‏آیند بوده و هست. در این شرایط چه بر سر سیاست خواهد آمد؟

مرکز مطالعات ملی وزارت ارشاد با همکاری” کتاب ماه علوم اجتماعی” و مجله” فرهنگ و پژوهش” روز سه‌‏شنبه 10 تیرماه اقدام به برگزاری نشستی درباره بررسی موضوع کتاب”سیاست پست مدرنیته” کرد که در این نشست منصور انصاری، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران و مترجم کتاب، به تنبین آرای پست مدرنها درباره مقولاتی چون دولت, دموکراسی, جنبشهای اجتماعی و … پرداخت.

کتاب”سیاست پست مدرنیته”، اثر جان. آر. گیبنز و بوریمر در هشت فصل به همراه مقدمه و پی‌‏گفتار تألیف شد و محور اصلی خود را بر این سؤال که در عصر پست مدرن چه اتفاقی برای سیاست افتاده؟ متمرکز کرده است.مؤلفان کتاب، پست مدرنیته را هم در معنای دوره‌‏ای تاریخی و هم در روایتی گفتمانی مدنظر قرار داد و در فصل اول آن به تحلیل گفتمان‌‏هایی پست مدرنیته، پست مدرنیسم و پست مدرنیزاسیون پرداخته‌‏انکتاب با تأکید بر بافت و متن سیاست به حوزه‌‏های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشاره می‌‏کند و در نهایت اینجمع‌‏بندی را به دست می‌‏دهد که همه این ساختارهای با یکدیگر، ساختار پست مدرنیته را شکل می‌‏دهناین سؤال که در عصر پست مدرنیته مردم چگونه زندگی روزمره را می‌‏فهمند؟ محوری است که می‌‏تواند مبنایی برای فهم سیاست به عنوان یک امر روزمزه در نگره پست مدرن باشد. در لایه‌‏های متنی پست مدرنیته، همواره سیاست امری انضمامی یا فراموش شده، تلقی می‌‏شود؛ اما ایاب با تأکید راهکارها و ابزار موجود به بازنمایی امر سیاسی در این دوران می‌‏پردازند و آن را تشریح می‌‏کنندمؤلفان کتاب با توجه به آراء ژان بودریار از واقعیت مجازی و مسأله رسانه‌‏ها به نقش رسانه‌‏ای در تلفیق و ایجاد پیوند بین حوزه عمومی و خصوصی اشاره می‌‏کنند و تأکید می‌‏کنند که عصر پست مدرن عصر فرا واقعیت‌‏هکتاب سیاست پست مدرنیته در پاییز سال 1381 توسط انتشارات گام نو منتشر شده است. این کتاب در شمارگان 1600 جلد و با قیمت 20000 ریال در کتاب فروشی‌‏ها موجود است.
منصور انصاری سخنرانی خود درباره پست‌‏مدرنیته و کتابی که توسط وی با عنوان “سیاست پست‌‏مدرنیته” ترجمه شده است را با طرح یک سؤال اساسی آغاز کرد: در دوران پست‌‏مدرن برای سیاست چه اتفاقی می‌‏افتد؟ وی توضیح داد که پست‌‏مدرن یک پارادایم یا الگوی رو به رشد است و در همه حوزه‌‏های فرهنگی و نظری تأثیرات بسزایی برجای گذاشته است؛ خصوصاً پس از بحثهای میشل فوکو درباره تحلیل رابطه قدرت و دانش، بحثهای پست‌‏مدرن در حوزه‌‏های مختلف علوم اجتماعی وارد شد.
پست‌‏مدرنها سعی می‌‏کنند تمام مفاهیم جدید را دوباره تعریف کنند و به همین دلیل سعی می‌‏کنند سیاست را نیز دوباره تعریف کنند. حال این سؤال پیش می‌‏آید که پست‌‏مدرنها سیاست را چگونه تعریف می‌‏کنند؟
برای تعریف سیاست از بحث میشل فوکو که پدرخوانده سیاسی پست‌‏مدرنها به شمار می‌‏رود استفاده می‌‏شود.
طبق نظر فوکو سیاست چیزی نیست که به یک یا چند نهاد خاص محدود شود، بلکه سیاست و روابط ناشی از قدرت همچون اکسیژن در همه‌‏جا وجود دارد و هیچ مناسبتی نیست که سیاست در آن نباشد.
ما روابط قدرت را در همه سطوح و مناسبات می‌‏توانیم مشاهده کنیم، حتی در پایین‌‏ترین سطح آن که میشل فوکو درباره آن از اصطلاح “قدرت مشرف بر حیات” صحبت می‌‏کند. فوکو برای توضیح این اصطلاح می‌‏گوید که هر فرد دو جزء دارد؛ “من” و “خود” که به نظر میشل فوکو حتی در رابطه بین این دو جز نیز رابطه سلطه وجود دارد؛ “خود” بخش واقعی و اصلی هر شخص است و “من” بیشتر به بیرون اجتماع معطوف است. مثلاً رعایت شکل خاصی از ظاهر، علیرغم میل باطنی به منظور جلوگیری از مجازات، نشان‌‏دهنده رابطه سلطه بین این دو جزء است. فوکو معتقد است ما در مناسباتمان با دیگران همان که واقعا هستیم، نیستیم؛ بلکه خود سانسورشده ماست که تبلور می‌‏یابد و این پایین‌‏ترین سطح تأثیر قدرت است که فوکو از آن تحت عنوان قدرت مشرف بر حیات یاد می‌‏کند. فوکو همچنین وارد سطوح دیگری از تحلیل شد و این رابطه سلطه را حتی به زبان نیز تسری داد، بنا بر نظر فوکو حتی خشونت مفهومی و زبانی نیز وجود دارد. در بعضی موارد فرد با مخاطبش به‌‏گونه‌‏ای صحبت می‌‏کندیا از واژه‌‏هایی استفاده می‌‏کند که مخاطب مرعوب می‌‏شود و سلطه را می‌‏پذیرد. همچنین رابطه سلطه و قدرت در روابط جنسی نیز قابل بررسی است. نتیجه منطقی بحثهای فوکو این بود که ما همه جا شاهد رابطه سلطه هستیم و سلطه بخشی از زندگانی ما به شمار می‌‏رود. اما در کنار این بحث فوکو به عنصر مقاومت قایل بود. به قول او هرجا قدرت هست، مقاومت هم وجود دارد؛ یعنی هرجا قرار است چیزی تحمیل شود، مقاومت هم از جانب افراد به وجود
می‌‏آید. اما در نهایت میشل فوکو و پست‌‏مدرنها به سمتی حرکت می‌‏کردند که هابرماس آنها را “محافظه‌‏کاران جوان” نامید. زیرا پست‌‏مدرنها به تبعیت از فوکو با تسری دادن روابط سلطه به تمامی روابط، هیچ‌‏گونه راه نهایی برای انسان قابل‌‏تصور نمی‌‏دانستند و معتقد بودند که اصولاً ‏در مقابل روابط سلطه هیچ کاری از دست ما برنمی‌‏آید و این باعث شده است که پست‌‏مدرنها به نوعی محافظه‌‏کاری، پوچ‌‏گرایی و یأس روی می‌‏آورند که حتی در زندگی خصوصی آنها هم این مسائل دیده می‌‏شود.
انصاری توضیح داد که این گرایش کلی پست‌‏مدرنهاست و نمی‌‏شود انکار کرد پست‌‏مدرنیزم با نفی و انکار سروکار دارد و همه چیز را نفی می‌‏کند، اما با اینکه پست‌‏مدرنها تا یک دهه قبل قادر نبودند در حوزه قدرت راه‌‏حل مناسبی ارایه کنند، اما چندی است سعی می‌‏کنند به وجه ایجابی تفکر هم نظر داشته باشند و کتاب “سیاست پست‌‏مدرنیته” حاصل این تلاش است. او سپس توضیح داد: روایتی که در این کتاب از پست‌‏مدرن ارایه شده است، پست‌‏مدرن به مفهوم اول نیست، بلکه فکر می‌‏کنم اگر به آرای نویسندگان این کتاب به عنوان مدرنیته متأخر نگریسته شود، صحیح‌‏تر است. آنها بحث قدرت فوکو درباره وجود رابطه سلطه را می‌‏پذیرند، اما راهکارهایی برای رهایی پیشنهاد می‌‏کنند. بحث آنها این است که ما چگونه می‌‏توانیم در دوران پست‌‏مدرن با پذیرفتن تمام مقدمات ارایه شده به صورت مثبت راهکاری برای رهایی از این دام پیدا کنیم؟

 

منبع: خبرگزاری ایلنا