مقاله

مقالات موضوع آموزش را اینجا می‌توانید بخوانید!

خصوصی سازی پیش دبستانی

کودکان در گرداب خصوصی‌سازی

| خصوصی سازی و پولی کردن آموزش پیش دبستانی در کشور، در حال اجرا و گسترش است.

خصوصی‌سازی از اصلی‌تر‌‌ین سیاست‌های اقتصادی سه دهه اخیر کشور بوده است. از سال 68 تاکنون اجرای سیاست‌های نولیبرالی تعدیل ساختاری اخذ شده از صندوق بین المللی پول در کشور قویا پیگیری شده است. این سیاست‌ها با محوریت خصوصی سازی خدمات و کالاهای دولتی در کنار خصوصی سازی صنایع دولتی در دولتهای متوالی بوده است. مهمترین و بحث برانگیزترین تحول و سیاست سه دهه‌ی اخیر آموزش و پرورش نیز که نقدهای زیادی را برانگیخته است، سیاست خصوصی سازی آموزش‌وپرورش و کالایی‌سازی آموزش بوده است. به‌طوری که طبق گزارش بانک جهانی که در سال گذشته منتشر کرد ایران رتبه اول  بیشترین رشد خصوصی‌سازی مدارس را در جهان کسب کرده است1. سیاستی که از نشانه‌های مهم گسترش نئولیبرالیسم در کشور و کالایی سازی خدمات اجتماعی پایه و بازارسازی تامین آنها است. مسله ای خلاف قانون اساسی (اصل 31).

نقدها و اعتراضات به روند کالایی سازی آموزش بیشتر بر حوزه دوره آموزش رسمی ‌ماقبل کنکور، کنکور و تحصیلات دانشگاهی است؛ چراکه مربوط به گروه‌های جوان فعال و دارای کنش اجتماعی و سیاسی در جامعه (دانش آموزان و دانشجویان) است که با استفاده از رسانه‌ها و تشکل‌ها حقوقی خود می‌توانند صدای نقد و اعتراض خود را منتشر کنند، دارای حق رای سیاسی هستند و در ساختار سیاسی منشا اثرند، لذا مورد توجه هستند. اما مغفول‌تر‌‌ین و بی صدا‌تر‌‌ین قشر، جامعه‌ی کودکان هستند  به دلیل آن که مستقیما توانایی مطالبه‌ی حقوق خود را ندارند و دارای رای و منشا اثر سیاسی هم نیستند، پس هیچ گاه مخاطب و اولویت سیاسیون و رسانه‌ها نیستند.

“مهمترین و بحث برانگیزترین تحول و سیاست سه دهه‌ی اخیر آموزش و پرورش نیز که نقدهای زیادی را برانگیخته است، سیاست خصوصی سازی آموزش‌وپرورش و کالایی‌سازی آموزش بوده است.”

با پیشرفت علوم از جمله آگاهی از رشد انسان و تکامل عصبی و روانی آن، اهمیت سال‌های ابتدایی زندگی در تعیین سرنوشت زندگی و ایجاد قابلیتهای و توانایی‌ها بیش از پیش اشکار شده است. مطالعات گسترده‌ای در این رابطه در سطح جهان انجام شده است. با توجه به اهمیت کودکی در ساخت جامعه‌ی شایسته، امروزه سرمایه‌گذاری بر کودکی و ایجاد شرایط بهینه‌ی رشد و پرورش کودکان و آموزش با کیفیت ‌و رایگان و فراگیر پیش دبستانی، راهبردی استراتژیک در توسعه و پیشرفت کشورهاست. آموزش با کیفیت و شرایط رشد و پرورش مناسب همه‌ی کودکان، سنگ بنای تحق عدالت اجتماعی و فرصت‌های برابر و کاهش نابرابری در جامعه است. هم اکنون پیشتاز این سرمایه گذاری بر کودکی، کشورهای حوزه نوردیک (سوئد، فنلاند سوییس و…) هستند.کشورهایی که بالاترین شاخص‌های عدالت اجتماعی و کیفیت زندگی و طول عمر و کمترین نابرابری را هم دارا هستند. شرط تحقق عدالت و پیشرفت در کشور توجه به کیفیت دوران کودکی و سرمایه‌گذاری و توجه ویژه حاکمیت و نهادهاست. آن هم در کشوری با انقلاب و نظامی‌ با آرمان تحقق حداکثری عدالت اجتماعی. در یک کلام کیفیت کودکی شاخص درک از عدالت و تحقق آن در یک جامعه است.

“مغفول‌تر‌‌ین و بی صدا‌تر‌‌ین قشر، جامعه‌ی کودکان هستند به دلیل آن که مستقیما توانایی مطالبه‌ی حقوق خود را ندارند و دارای رای و منشا اثر سیاسی هم نیستند، پس هیچ گاه مخاطب و اولویت سیاسیون و رسانه‌ها نیستند.”

کیفیت دوران کودکی مبتنی بر حقوق کودک است. حقوقی همچون حق بقاء و سلامت و تغذیه‌ی مناسب، محیط ایمن بدون خشونت محیطی و فیزیکی و روانی، حق آموزش، حق محافظت، هویت و … .

درباره کم و کیف وضعیت کودکان استان سیستان و بلوچستان و سایر استانهای محروم در حوزه‌های فوق الذکر نیز مطلب بسیار است. متاسفانه مطالبی که رضایت بخش نیست و مانند بسیاری از شاخص‌ها در قعر جداول رتبه بندی‌های استان‌ها قرار دارد. در این یادداشت اجمالا به نقش روند روبه‌رشد خصوصی سازی آموزش پیش دبستانی می‌پردازیم. مسأله‌ای که به تحقق عدالت اجتماعی ضربه می‌زند و با سرنوشت کودکان این کشور بازی می‌کند.

به‌طور کلی استان سیستان‌وبلوچستان  با توجه به شرایط بغرنج خود و فاصله از میانگین کشوری در شاخص‌های توسعه و امکانات، نیازمند تدوین سیاستها و بسته‌های حمایتی مخصوص به خود است، به‌ویژه برای کودکان. فقر و محرومیت و شرایط زیست محیطی و بهداشتی زیان‌بار چون ریزگردها، بدمسکنی و زاغه نشینی صدها هزار نفر از جمعیت استان را آزار می‌دهد. زندگی در محیط‌های بسیار آلوده انباشته از زباله و فاضلاب، فقر غذایی و سوءتغذیه 20درصدی کودکان استان، فقر و بی‌سوادی مادران، ‌تر‌‌ک تحصیل دختران، بیکاری و فقر والدین و نیز تورم  مستمر دو رقمیف کاهش ارزش پول ملی، افزایش قیمت مواد غذایی و هزینه‌های دارو و درمان، همه و همه بستر ناگواری را برای کودکان سیستان و بلوچستان‌ تر‌‌سیم می‌کند. در این میان مداخلات هدفمند دولت باعث ایجاد نابرابری در استان می‌شود. از جمله این مداخلات، آموزش پیش دبستانی رایگان و دولتی است. سیاستی که به‌صورت برعکس به‌صورت خصوصی سازی و پولی کردن آموزش پیش دبستانی در حال اجرا و گسترش است.

“شرط تحقق عدالت و پیشرفت در کشور توجه به کیفیت دوران کودکی و سرمایه‌گذاری و توجه ویژه حاکمیت و نهادهاست. آن هم در کشوری با انقلاب و نظامی‌ با آرمان تحقق حداکثری عدالت اجتماعی. در یک کلام کیفیت کودکی شاخص درک از عدالت و تحقق آن در یک جامعه است.”

قطعا در استانی که عمده‌ی مردم در دهک‌های پایین درامدی کشور هستند و در تامین نیازهای اساسی چون خوراک و پوشاک و مسکن دچار مشکلات عدیده هستند خانواده‌ها از هزینه‌های اموزشی چون آموزشی پیش دبستانی کسر می‌کنند و به تحصیلات حداقلی بسنده می‌کنند. پولی کردن آموزش پیش دبستانی و سایر مقاطع به قیمت عدم دسترسی کودکان استان سیستان و بلوچستان و همه‌ی مناطق محروم و طبقات کم درامد کشور تمام می‌شود و این خلاف عدالت اجتماعی است.

مطالعه‌ی استانی در تبعات این سیاست در استان موجود نیست، اما مطالعات کشوری گویای روند مخرب این سیاست‌ها در دسترسی کوذکان به آموزش عمومی ‌پیش دبسیتانی است. در سال تحصیلی   ۹۱ –  ۹۲  با حذف سیاستهای حمایتی دولت، تعداد دانش آموزان دوره امادگی از ۴۷۵۳۹۵ به ۴۵۹۰۱۷ در سال قبل کاهش یافت. (مرکز آمار ایران۹۱)
در سال ۸۵ مراکز غیر دولتی ۳۵درصد مراکز پیش دبستانی بود اما در سال ۹۱-۹۲ حدود ۱۰۰درصد شد (کمیسون ملی یونسکو ۹۴)
در سال ۸۵ آمار دانش آموزان ورودی به پایه‌ی اول ابتدایی که دوره پیش دبستانی را گذرانده اند ۴۳ بود که بعد از سیاست خصوصی‌سازی آموزش پیش دبستانی به ۳۱درصد کاهش یافت.
بنا بر گزارش ملی برنامه‌ی آموزش برای همه، آموزش پیش دبستانی روستایی با میزان ثبت نام کودکان پنج ساله روستایی در سال  ۲۰۱۳برابر با  ۴۹ درصد بود که با هدف پیش بینی ۸۵ درصد فاصله‌ی زیادی دارد. همچنین اول ابتدایی‌هایی که به پیش دبستانی رفته اند از 43درصد در سال  ۲۰۰۶به ۳۱درصد در سال ۲۰۱۳کاهش یافته است. در روستاها این میزان ۱۹درصد است.2 لذا تجدید نظر در اجرای این سیاست‌ها به‌ویژه برای مناطق و استانهای محروم ضروری به نظر می‌رسد.

 

فرهنگ و هگل

فرهنگ در متافیزیک هگلی چگونه قوام می یابد؟

| بنیاد فرهنگ برای هگل آگاهی‌‌ای است که به صورت دوره‌‌های تاریخی قوام می‌‌یابد و خویش را می‌‌یابد، آری «هگل، تأدیبِ انسان را در تاریخ و برهه‌‌های تحقق آن، تعقیب می‌‌کند»

اشاره: این نوشته، قسمت اول از سه مطلبی است که به بررسی فرهنگ از منظر هگل می‌پردازند. بخش‌های دیگر نیز در روزهای آینده در باشگاه اندیشه منتشر خواهد شد.

فرهنگ جزو آن دسته از واژگان مورد استعمال آدمی است که ارائه دادن تعریفی از آن به حد و رسم منطقی غیر ممکن می‌‌نماید، تعریف آن به صورت‌‌های مردم‌‌شناسانه و جامعه‌‌شناسانه نیز به امری جدلی‌‌الطرفین می‌‌ماند، چنانکه با اندک پژوهشی خواننده اهل دقت با کثرت و جدایی‌‌های موجود برای به دست دادن تعریفی از این واژگان مواجه می‌‌شود. در کتاب «تعریفها و مفهوم فرهنگ» تالیف داریوش آشوری و نظایر آن بخشی از این آشفتگی‌‌ها را در به دست دادن تعریفی برای فرهنگ می‌‌توان مناظره کرد.

این آشفتگی در ارائه تعریفی واحد و یقینی برای دیگر واژگان انسانی نیز برقرار است، به راستی چگونه می‌‌توان تعریفی از واژگانی چون سعادت، انسان، شهر، جامعه، صداقت، دروغ و… ارائه کرد، حتی امور انتزاعی همچون علوم ریاضی و هندسی یا علوم انضمامی آزمایش‌‌گاهی و تجربی نیز از این سرنوشت مستثنی نیستند، مفاهیمی چون  عدد، جرم، نقطه، سطح، فضا، نیرو و بعد و… نیز از این صعوبت خارج نیستند و همواره بر سر تعریف آنها بین دانش‌‌مندان این گونه علوم اختلاف بوده است. پس بی‌‌راه نیست اگر در همین ابتدای مقاله بگوییم انسان قادر به تعریف و تصرف معنایی برای هیچ واژگانی در دایره‌‌ی زندگی و فرهنگ به صورت مطلق و یقینی نیست و به قولی برای هیچ مفهومی نمی توان ندای «یافتم یافت» ارشمیدسی سر داد! ( لااقل تا کنون اینگونه نبوده است!) اما همین امر، و کنج‌‌کاوی و پرسش‌‌گری نهفته در آن همان محرکی است که چرخ تمدنی انسان را در تاریخ خویش به راه انداخته است، جستجو و تلاش برای نزدیک شدن به معنای مفاهیمی که در زندگی انسان قرار دارد و آدمی با آنها مواجه است.

علم، دین، فلسفه، هنر و ادبیات … هر یک به وجهی از حیثی به فهم اموری می‌‌پردازند که انسان سودای تصرف و آنِ خود کردن آنها را دارد، حاصل این تلاش‌‌ها و کنجکاوی‌‌ها هرچند آدمی را به آن نقطه‌‌ی مطلوب نرسانده و مجادله بر سر همه ی موضوعات انسانیِ ما کماکان باز است اما همان‌‌طور که می‌‌بینیم و می‌‌دانیم دست آدمی نیز چندان خالی نیست و می‌‌توان نشانه‌‌هایی از رشد و توسعه‌‌ی آدمی در بسیاری از امور را در مطالعه‌‌ی تاریخ بشر یافت، لااقل در وجه ابزارسازانه و تکنولوژیک انسان و در تلقی هگلی و مدرن از تاریخ.

با این مقدمه به عنوان مقاله بازگردیم: فرهنگ.

فرهنگ در بین مقولات انسانی از پیچیده‌‌ترین آنها می‌‌باشد، چرا که فرهنگ همان زمینی است که در آن دیگر مقولات انسانی چون هنر، دین، فلسفه و … می رویند. قصد آن نداریم که در باب فرهنگ دست به پژوهش بین آرای جامعه‌‌شناسان و مردم‌‌شناسان و دیگر ارباب علوم انسانی بزنیم بلکه در این مقال غرض این است که فرهنگ را به بنیادی‌‌ترین صورت ممکن آن به تصور آوریم و برآن بیاندیشیم، و به پرسش گیریم.

وقتی سخن از بنیاد یک چیز می‌‌شود، می‌‌بایست آرای فیلسوفان را به مطالعه نشست چرا که گزارش فیلسوفان از یک امر، بررسی آن امر به بنیادی‌‌ترین صورت ممکن است. پس وقتی می‌‌خواهیم گزارش فیلسوفی را در باب فرهنگ مطالعه کنیم می‌‌توانیم اینگونه پرسش کنیم که در نزد آن فیلسوف فرهنگ و ادب آدمی بر روی چه چیز بنیاد می‌‌شود و چگونه روی پا می‌‌ایستد؟ فیلسوف خود می‌‌داند که در ارائه تعریف از چیزها و در اینجا مقوله‌‌ی در خود تنیده و ملحوفی چون فرهنگ کمیت‌‌اش لنگ است و با چه صعوبتی روبروست؟ بنابراین فیلسوفی که خود دام گستر جهانی است در این تله نخواهد افتاد! منظور ما نیز در اینجا از تعریف فرهنگ و نظایر آن در نزد فیلسوف پرسش از بنیاد و نحو بر پا ایستادن آن مقوله و در اینجا مقوله‌‌ی مورد نظر یعنی فرهنگ است. بار دیگر تذکر می‌‌دهیم که او – فیلسوف ‌‌ به دنبال تعریف به رسم و حد نیست! بلکه پرسش از بنیاد است یا در بعضی از فلاسفه می‌‌توانیم بگوییم پرسش از جوهر و حقیقت این گونه امور است.

 

وقتی می‌‌خواهیم گزارش فیلسوفی را در باب فرهنگ مطالعه کنیم می‌‌توانیم اینگونه پرسش کنیم که در نزد آن فیلسوف فرهنگ و ادب آدمی بر روی چه چیز بنیاد می‌‌شود و چگونه روی پا می‌‌ایستد؟

 

پس در انتهای این سلسله مقاله بر ما ایراد نکنند که تعریفی فلسفی از فرهنگ ارائه نشد! که در اینجا ما می‌‌خواهیم از نحو ایستا شدن چنین مفهومی پرسش کنیم.

همچنین واضح است وقتی سخن از ادب و فرهنگ در فلسفه و متافیزیک است در اینجا منظور سخن هیچ‌‌گونه بار ارزشی و هنجاری ندارد. برای ما در اینجا فرهنگ، ادب آدمی است به معنای عام آن، اینگونه نیست نوعی از ادب را در نزد یک قوم به عنوان هنجار یا نابهنجار به بررسی بنشینیم، امثال این تلقی‌‌ها در نزد اقوام هر چه هست مسئله‌‌ی فیلسوف نیست و بررسی آن به عهده‌‌ی جامعه‌‌شناس و مردم‌‌شناس است! برای فیلسوف، فرهنگ، ادبِ آدمی است، ادبی که میتواند تمامی تعاریف ارائه شده در علوم انسانی را در خود جای دهد، پرسش فیلسوف به طور خلاصه و اجمالی در این باب تنها این است: فرهنگ/ادب چگونه چیزی است و بر چه چیز قوام می‌‌گیرد؟

در این مقاله و در این مجال اندک در تلاشیم و قصد این را داریم که این پرسش را در نزد یکی از بزرگترین فلاسفه و متافیزیسین‌‌های تاریخ، به روشنگری بگذاریم: شیخ‌‌الفلاسفه جناب هگل.

اصلی‌‌ترین کتاب هگل که شارحان این فیلسوف بزرگ بر آن صحه گذارده‌‌اند «پدیدارشناسی روح» است با عنوان فرعی «دانش تجربه‌‌ی آگاهی».

در این کتاب، هگل چنانکه در پیش‌‌گفتار بیان می‌‌دارد به دنبال دانشی کردن فلسفه است؛ دانشی که با تجربه‌‌ی آگاهی شکل می‌‌گیرد. از ابتدایی‌‌ترین صورت این تجربه به گونه‌‌ی «امر بی‌‌واسطه» در تجربه‌‌ی حسی تا انتهای راه و شهود «امر مطلق»، آگاهی‌‌ای که تجربه می‌‌کند و در انتهای راه آگاه می‌‌شود که در برهه‌‌هایی که طی می‌‌کرده است در حال تجربه‌‌ی خویش بوده است و در انتهای راه و در صورت روح، آگاهی خویش را همچون خودآگاهی می‌‌یابد؛ امری که گادامر آنرا همچون بزرگ‌‌ترین دستاورد نظام مدرن‌‌هگلی‌‌ به معرفی می‌‌نشیند: « ارتقای آگاهی به خودآگاهی».

به پرسش ابتدایی خویش در نزد فیلسوف و در اینجا هگل بازگردیم، فرهنگ و ادب چیست یا به اعتباری دیگر در نزد هگل این ادب به چیز قوام می‌‌یابد؟ می‌‌توانیم پرسش خویش را به گونه‌‌ای دیگر نیز بیان کنیم «انسان و آگاهی در نزد هگل چگونه و به چیز مؤدب می‌‌شود؟»

در همین ابتدای راه می‌‌گوییم که بنیاد فرهنگ برای هگل آگاهی‌‌ای است که به صورت دوره‌‌های تاریخی قوام می‌‌یابد و خویش را می‌‌یابد، آری«هگل، تأدیبِ انسان را در تاریخ و برهه‌‌های تحقق آن، تعقیب می‌‌کند» برای هگل انسان و اگاهی واژگانی هستند که حیثیات مختلف یک حقیقت را نشانه می‌‌روند، همچنین او وقتی از خودآگاهی انسان و آگاهی او و شکل‌‌گیری روح جمعی در قالب یک کل خودآگاه سخن می‌‌گوید از یک صیروت و یک راه سخن می‌‌گوید، راهی که پدیدارشناسی او بیان‌‌گر آن است، راهی که دیالکتیک‌‌وار آدمی طی کرده و زین پس نیز می‌‌کند، او کاشف ضرورتی است که به زعم او دیگر فلاسفه به گونه جزمی از آن سخن گفته‌‌اند اما از نشان دادن ضرورت آن و برهانی کردن آن عاجز بوده‌‌اند، این راه در نزد او همان صراط مستقیمی که خود هگل مسیح نوظهور آن است، اینچنین او زمانه‌‌ی خویش را به درک ضرورت آن فرا می‌‌خواند. مسیری که در دیالکتیک سه ضربه‌‌ای هگل آدمی را به خویش مؤدب و فرهنگی می‌‌کند، گزارش هگل در پدیدارشناسی نحو این فرهیختگی تاریخی است به بنیادی‌‌ترین وجهی که تاکنون در متافیزیک می‌‌توانسته ارائه شود تا رسیدن به سر منزل مقصود که البته همان مدرنیته است.

 

بنیاد فرهنگ برای هگل آگاهی‌‌ای است که به صورت دوره‌‌های تاریخی قوام می‌‌یابد و خویش را می‌‌یابد، آری«هگل، تأدیبِ انسان را در تاریخ و برهه‌‌های تحقق آن، تعقیب می‌‌کند» برای هگل انسان و اگاهی واژگانی هستند که حیثیات مختلف یک حقیقت را نشانه می‌‌روند، همچنین او وقتی از خودآگاهی انسان و آگاهی او و شکل‌‌گیری روح جمعی در قالب یک کل خودآگاه سخن می‌‌گوید از یک صیروت و یک راه سخن می‌‌گوید، راهی که پدیدارشناسی او بیان‌‌گر آن است، راهی که دیالکتیک‌‌وار آدمی طی کرده و زین پس نیز می‌‌کند، او کاشف ضرورتی است که به زعم او دیگر فلاسفه به گونه جزمی از آن سخن گفته‌‌اند اما از نشان دادن ضرورت آن و برهانی کردن آن عاجز بوده‌‌اند

 

او در پیش‌‌گفتار پدیدارشناسی روح تولد این نوزاد را این چنین خبر میدهد: «وانگهی دیدن این نکته دشوار نیست که روزگار ما زمان زایش و گذر به یک عصرجدید است. روح از جهانی که تا به حال در آن به سر برده و نظر آوری داشته بریده و در فکر آن است، آنرا به گذشته بسپارد؛ او در کار دگردیسی خویش است. روح هیچگاه آرام ندارد ، بلکه همیشه در حرکت است و پیش می‌‌رود. اما همان طور که نخستین دم گرفتن نوزاد پس از گذشت دوران زمان‌‌گیر تغذیه‌‌ی آرام و به پایان گرفتن روند تدریجی پیشرفت صرفاً کمّی به جهش کیفی می‌‌انجامد، و نوزاد دیده به جهان می‌‌گشاید. روح خویش پرور نیز آرام گام به گام به بلوغ می‌‌گراید، ساختوار نو می‌‌یابد ، بنای جهان پیشین خود را پاره پاره از میان برمی‌‌دارد، جهانی که عارضه‌‌های تزلزلش فقط گه‌‌گاه به چشم می‌‌خورد. سبک‌‌سری و ملال‌‌انگیزی که در بنای موجود رخنه می‌‌کنند، احساس گنگ یک چیز ناآشنا همه پیش درآمدهای آن است که چیزی در دست انجام است. خورده شوندگی تدریجی که تغییری در سیمای یک کل پدید نمی‌‌آورد، با پرتو نور فرو می‌‌پاشد، برق تندر چهره‌‌ی جهان نو را در یک آن آشکار می‌‌کند.»

ادامه دارد…

 

 

آموزش و پرورش

بمباران دانش آموزان

| یکی از معضلات جدی آموزش و پرورش در جامعه ما، فشار درسی بیش از اندازه است.

یک- با اینکه ساختار دولت و کابینه‌های آن در ایران، ملهم از کشورهای اروپایی مخصوص فرانسه – بوده است، در مواردی از جمله وزارت آموزش و پرورش با آن تفاوت دارد. در اکثر کشورهای اروپایی، “ministry of education” معادل «وزارت آموزش» متولی امر آموزش برای دانش آموزان (و گاه دانشجویان) است. در سال ۱۳۴۳ وزارت فرهنگ به ۳ وزارت تقسیم شد که یکی از آن‌ها وزارت آموزش و پرورش بود. بدین ترتیب وزارت آموزش و پرورش برای اولین بار با این عنوان و مأموریت اختصاصی شروع به کار کرد که البته ساختار کلی این وزارت بعد از انقلاب نیز حفظ شد. وجود کلمه پرورش در کنار آموزش، دارای بار معنایی خاصی است که ماهیت و وظایف اصلی این سازمان را مشخص می‌کند. آیه شریفه «و یزکیهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه»، مبنای نظری این راهبرد است که در این صورت باید نام «وزارت آموزش و پرورش» را به «وزارت پرورش و آموزش تغییر داد. چنانکه در اکثر کشورهای عربی مسلمان از عنوان «اداره التربيه و التعليم»، استفاده می‌شود.

دو- شهید مطهری برای تبیین معنای تربیت، مفهوم «صنعت» را در مقابل آن بنا می‌کند. صنعت در واقع ساختن است و تربیت، شکوفایی. «صنع» طبق روایات چیزی را از عدم درست کردن است ولی تربیت رشد امکانات و استعدادهای اولیه ای است که در چیز یا فرد از پیش موجود بوده اند. به عبارت دیگر تربيت، بالفعل کردن استعدادهایی است که بالقوه وجود دارند و پیشینی هستند. از همین جا معلوم می‌شود که اصل در تربیت، تبعیت از فطرت و سرشت شیء است. شهید مطهری برای فهم تربیت و ابعاد آن، از استعاره «گیاه» استفاده می‌کند و در یادداشت‌های خود می‌نویسد: «روح از نظر اینکه از نوع حیات است و جسمانی التعلق و ممكن الحركه و التكامل است، خاصیت گل و گیاه را دارد که باید رشد کند و شکفته شود و بار بدهد. باید دید آن عواملی که سبب شکفتگی گل‌ها و شکوفه‌ها می‌شود چیست و این شکفتگی چیست؟ رجوع شود به کتب گیاه شناسی. عين همین حالت برای روحیه هست.»

سه- بر اساس پژوهش‌های گیاه شناسی، یکی از مهم ترین آسیب‌ها در پرورش گیاهان، آبیاری بیش از حد یا همان overwatering است. این پدیده در کوتاه مدت باعث پوسیدگی ساقه و در مدت بلندتر باعث پوسیدگی ریشه گیاه می‌شود که دیگر قابل درمان نیست.

چهار- جورج زیمل جامعه شناس شهیر آلمانی در باب خصوصیات عصر مدرن می‌گوید در این دوره، انسان دائماً در معرض بمباران اطلاعات قرار دارد و اولین عارضه این موضوع تشدید تحریک عصبی است. به همین ترتیب یکی از معضلات جدی آموزش و پرورش در جامعه ما، فشار درسی بیش از اندازه است. تعداد بالای کتاب‌های درسی نسبت به سایر کشورهای دنیا، میزان بالای حضور در کلاس در طی هفته، آزمون‌های مداوم و … همگی مؤید این موضوع است. (به عنوان مثال هر دانش آموز در طی ۱۲ سال تحصیلی خود، نزدیک به ۱۴۰ کتاب را باید فرا گرفته و موفق به قبولی در آزمون‌های مرتبط شود. این فقط تعداد کتب رسمی‌مصوب است، اگر جزوات درسی معلمان، کتاب‌های کمک درسی و … را هم اضافه کنیم به اعداد صرصام آوری خواهیم رسید.) کلاس‌های درسی پی در پی و مکرر، تکالیف فراوان، حجم مطالعه زیاد، آزمون‌های مداوم و … مصداقی از همان چیزی است که زیمل آن را بمباران اطلاعات می‌نامد.

 

جورج زیمل جامعه شناس شهیر آلمانی در باب خصوصیات عصر مدرن می‌گوید در این دوره، انسان دائماً در معرض بمباران اطلاعات قرار دارد و اولین عارضه این موضوع تشدید تحریک عصبی است. به همین ترتیب یکی از معضلات جدی آموزش و پرورش در جامعه ما، فشار درسی بیش از اندازه است. تعداد بالای کتاب‌های درسی نسبت به سایر کشورهای دنیا، میزان بالای حضور در کلاس در طی هفته، آزمون‌های مداوم و … همگی مؤید این موضوع است.

 

پنج- نکته قابل توجه اینجاست که روند ذکر شده نه تنها کاهش نیافته، بلکه روز به روز گسترده تر می‌شود. رقابت بی وقفه موسسات آموزشی کنکوری، دلیل بر این موضوع است. ساعات پرمخاطب تلویزیون که با هزینه‌های گزاف به فروش می‌رسد، به برنامه‌های کنکوری اختصاص داده شده است. اخیر مدارس غیر انتفاعی مشهور در شهر بزرگ، در ایام تابستان نیز کلاس‌های فشرده و حتی آزمون‌های دشوار برگزار می‌کنند و این موضوع به عنوان مزیت رقابتی و تبلیغاتی آنان مطرح می‌شود. همان طور که زیمل اشاره کرده بود، اولین نتیجه این فرایند، افزایش تحریکات عصبی است. در تحقیقات صورت گرفته پیرامون استرس و اضطراب در دانش آموزان ایرانی، درصدهای مختلفی ذکر شده است که این ارقام با توجه به شرایط گوناگون بین ۱۰ تا ۵۱ درصد متغيرند. استرس و اضطراب خود عامل بسیاری از اختلالات جسمی‌و روانی دیگر می‌شود که مجال ذکر آنها نیست. از سویی مشاهده می‌شود که وقتی به گیاه، بیش از اندازه آب بدهیم، کنترل آب جذب شده برای آن دشوار شده و گیاه از یک یا چند جا ترک بر می‌دارد.

شش- زیمل در رساله معروفش به نام «حيات ذهنی و کلانشهر» می‌گوید در دنیای مدرن همه چیز نو، سریع و گذرا می‌شود و جلوه‌های گوناگونی از زندگی مدرن را ذکر می‌کند که آنها را تهدیدات جدی برای درک ما از نفس خویش و توان ما برای عمل به عنوان سوژه‌های مستقل می‌داند. در واقع دانش آموزان در شرایط فعلی به افرادی منفعل، با اعتماد به نفس پایین و حتى فاقد انگیزه برای بهبود وضعیت خود و تغییر شرایط موجود، تبدیل شده اند. بنابرین دانش آموزان رویکردی به شدت تقلیل گرایانه را برای تحلیل خود و اهدافشان برگزیده اند که همان راضی شدن به حداقل‌هاست. تجلی این امر را می‌توان در دست کشیدن از اهداف آرمانی و انتخاب چشم اندازهای مادی ناظر به زندگی روزمره مشاهده کرد. (قبولی در دانشگاه، ثروت مندی، استخدام در اداره و ….)

 

اولین نتیجه این فرایند، افزایش تحریکات عصبی است. در تحقیقات صورت گرفته پیرامون استرس و اضطراب در دانش آموزان ایرانی، درصدهای مختلفی ذکر شده است که این ارقام با توجه به شرایط گوناگون بین ۱۰ تا ۵۱ درصد متغيرند.

 

هفت- زیمل در تبین واکنش افراد به شرایط مذکور، معتقد است که ما ناگزیر در این شرایط، پاسخ‌های عاطفی خود را کنار می‌گذاریم و آنچه را که زیمل، «رفتار بی تفاوت» می‌نامد، انتخاب می‌کنیم. رفتار بی تفاوت متضمن حفظ خونسردی، تنهایی، کاهش مشارکت با افراد و فاصله گرفتن از محیطی که ما را در بر گرفته است. در این شرایط این میل در ما برانگیخته می‌شود که به همه چیز پاسخ واحد بدهیم و توجه یا علاقه ای به هیچ چیز خاص نشان ندهیم. بر این اساس دانش آموزان دچار بی رغبتی به مدرسه و در موارد شدیدتر دچار نفرت از مدرسه خواهند شد که خود یکی از عوامل مهم ترک تحصیل است. هرچند آمار دقیقی از میزان ترک تحصیل در دسترس نیست، اما به گفته کارشناسان آموزش و پرورش این میزان «درشت و متأثر کننده» است. عدم وجود رابطه متقابل هم افزا و علاقه مندانه بین دانش آموزان، معلمان و مسئولان مدرسه، خود پایه بسیاری از مشکلات بعدی است. در تناظر با همین موضوع، بسیاری از انواع گیاهان در پاسخ به آبیاری بیش از ظرفیت، تا مدت زیادی یا برای همیشه، دیگر آبی جذب نمی‌کنند که همین امر موجب پژمردگی و مرگ گیاه می‌شود.

هشت- طبق نظر زیمل، فرد در این شرایط با چالش بین تمایل به ناپیدایی و کناره گیری از سویی و نیاز به تأكيد بر هویت خود و مورد توجه قرار گرفتن از سوی دیگر رو به رو می‌شود. بنابرین راه‌های فرعی و کاذب را برای بیان خود برمی‌گزیند. زیمل به عنوان مثال از پدیده مد و مدگرایی یاد می‌کند. بر این اساس، می‌توان علت روی آوردن دانش آموزان به فعالیت‌های عرف شکنانه و نابهنجار را کشف کرد. مدیر کل آموزش و پرورش استان تهران، در تاریخ ۲ آبان ۱۳۹۶ از آمار ۱۹ درصدی رفتار‌های پرخطر در دانش آموزان دوره متوسطه اول و همچنین آمار ۲۰ درصدی خشم بالا در دختران خبر داده است.

محبوبیت و اقتدار در بین دانش آموزان، بر اساس شاخصه‌هایی به غیر از تحصیل به دست آمده و سنجیده می‌شود. حتی برتری تحصیلی با برچسبی مثل «خرخوان» و مشارکت و تعامل بالا و همدلانه به عنوان «چاپلوسی و تملق» شناخته شده و پارامترهای سلبی به حساب می‌آیند.

نه- می‌توان ریشه همه مسائل بالا را اهتمام و تأكید بیش از اندازه بر انباشت مطالب و اطلاعات و در نظر نگرفتن ظرفیت در یادگیری یا همان overwatering دانست. این همان مطلبی است که شهید مطهری نیز به آن پرداخته و آن را بلافاصله بعد از مبحث تربیت و چیستی آن، در کتاب «تعليم و تربیت در اسلام»، خود آورده است. این تلازم و بی فاصله بودن نیز خود نشان دهنده اهمیت نکته فوق است. این مبحث ذیل عنوان «رعایت حالت روح» ذکر شده و ایشان می‌نویسد: «گیاه به قوه زمینی و خاک، آب، هوا، نور و حرارت رشد می‌کند. همان‌هایی را که احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت -یعنی از راه خودش باید بدهیم تا رشد کند.» مبنای این مطلب همان طور که خود ایشان اشاره می‌کند، بر دو حکت گرانبها از امیر المومنین (عليه السلام) استوار است؛ الف) ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارة، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا أكره عمي. ب) ان هذه القلوب تمل كما تم الابدان، قابتغوا لها طرائف الحكمه.

 

طبق نظر زیمل، فرد در این شرایط با چالش بین تمایل به ناپیدایی و کناره گیری از سویی و نیاز به تأكيد بر هویت خود و مورد توجه قرار گرفتن از سوی دیگر رو به رو می‌شود. بنابرین راه‌های فرعی و کاذب را برای بیان خود برمی‌گزیند. زیمل به عنوان مثال از پدیده مد و مدگرایی یاد می‌کند. بر این اساس، می‌توان علت روی آوردن دانش آموزان به فعالیت‌های عرف شکنانه و نابهنجار را کشف کرد.

 

ده- لازم است برای اصلاح آسیب‌های ذکر شده، جهت گیری کلی امر آموزش در کشور تغییر کند. در واقع «وزارت آموزش و پرورش» باید تبدیل به «وزارت پرورش و آموزش» شود که این به معنای مقدم کردن پرورش بر آموزش (تزکیه بر تعلیم) در همه شئون است. بنابر مباحث قبلی جوهره تربیت، خودشکوفایی، و جوهره خودشکوفایی، خلاقیت است. چون خداوند خلاق و باریء است، و عبارت «طرائف الحكم» نیز به همین موضوع اشاره دارد که یکی از ارکان مهم روش شناسی «حکمت» (یعلمهم الكتاب و الحكمه) خلاقیت و نو آوری است. پس جهت گیری کلی پرورشی، ایجاب می‌کند در سطح راهبردها، اولویت را پرورش خلاقیت جمعی قرار دهیم. از سوی دیگر باید توجه ویژه ای به «مهارت محوری» و جنبه عملی آموزش‌ها شود، چرا که تلازم علم و عمل به کرات در ادبیات دینی و هنر اسلامی‌و ایرانی دیده می‌شود. بنابرین، در نظر گرفتن ظرفیت دانش آموزش، دادن فرصت کافی برای فهم و تفگر، برنامه ریزی جدی برای تزکیه، محموریت بر پرروش خلاقیت فردی و جمعی و مهارت آموزی باید به عنوان راهبرد اتخاذ شوند. این راهبردها باید به راهکارها ختم شوند که مجال مفصل دیگری برای بحث می‌طلبد.

یازده- مولوی، اندیشمند بزرگ می‌گوید:

هر چه رویید از پی محتاج رست / تا بیابد طالبی چیزی که جست

هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر کجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آنجا رود / هر کجا کشتیست آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پست

زرع جان را کش جواهر مضمرست / ابر رحمت پر ز آب کوثرست

تا سقاهم ربهم آید خطاب / تشنه باش الله اعلم بالصواب.

آموزش و پرورش

زمینه پیدایش دیکتاتورهای کوچک

فرهنگ و هنر | فرهنگ | آموزش

| نظام آموزشی ما به یک سازه منفک و جداشده از زندگی اجتماعی تبدیل شده است که هم برای دانش آموزان و هم برای مجریان خود تعالی و توسعه به بار نمی‌آورد.

-خانم به خدا ما صحبت نکردیم.

-بیرون!

– خانم شما حواستون نبود فکر کردید من دارم با پرهام حرف میزنم ولی به خدا… .

-گفتم بیرون!

این شکل از مکالمات کوتاه غیر دوستانه در زنگ‌های آخر کلاس‌های پرتعداد دبستان‌های دولتی و بعضا غیر دولتی امر چندان غریبی نیست. دبستان‌ها ساعات زیادی از زمان کودکان را با هدف آموزش و پرورش در اختیار دارند. اما هر چه در تحقق این هدف به انتهای روز نزدیک تر می‌گردند کمتر توقعات تربیتی را برآورده می‌سازند. برنامه‌های متعدد و کلاس‌های فوق برنامه مدرسه‌های ما را دوست داشتنی‌تر از قبل نساخته است. چه عاملی همگام با عقربه‌های ساعت اینگونه به سمت جلو پیش می‌رود که در ساعات انتهایی برنامه آموزشی مدرسه را مبدل به زندانی تحمل ناپذیر برای دانش آموزان می‌سازد؟ حداقل سه پاسخ بر اساس این تشبیه قابل تصور است:

الف) تئوری زندانیان : این دیدگاه برخی از دانش آموزان ، فارغ التحصیلان و بعضا والدین رمیده از درس ، کلاس و مدرسه است که به سازمان‌های آموزشی مانند مدرسه، به چشم شرّی اجتناب ناپذیر می‌نگرند. ایشان در پاسخ به پرسش کلیشه ای کلاس‌های انشا بی تردید گزینه «ثروت» را انتخاب می‌کنند و نگاهی صرفا ابزاری به محیط‌های آموزشی دارند. ماهیت این دیدگاه متاثر از فردگرایی و محاسبه عقلانی سود و زیان، مدرسه را به سان یک اجبار معرفی می‌کند که برای دستیابی به خواسته‌های شخصی باید آن را چند صباحی تحمل کرد. البته در حالات افراطی نفرت از زندانبانان و سایر زندانیان هم می‌تواند زمینه ساز حواشی دوران تحصیل این گروه گردد.

بیشتر بخوانید:  نظام آموزشی نخبه کوب

ب) تئوری زندان بانان: البته که هیچ معلمی‌ خود را به چشم زندان بان نگاه نمی‌کند. منتها دیدگاه معلمانی را که خود را گرفتار اجرای قوانین و خواسته‌های بی منطق نظام آموزشی می‌بینند می‌توان زمینه ساز شکل گیری این رویکرد در نظر گرفت. اگر از معلمی‌ که در گفت و گوی آغاز متن اصرار به اخراج دانش آموز داشت بپرسیم که چرا چنین تصمیمی‌ گرفتی؟ احتمالا خواهد گفت که برای ساکت کردن بچه‌ها چاره ای جز تهدید و تنبیه‌هایی از این دست نیست یا اگر سرفصل‌های آموزشی به موقع تمام نشوند باید به والدین و معاون مدرسه پاسخگو باشم و… در واقع این رویکرد نافی معایب روش برخورد خود نیست اما اعمالی از این دست را گریز ناپذیر تلقی می‌کند.

ج) تئوری زندان: اما در تحلیل روابط افراد یک سازمان، بیشترین عامل اثرگذار بی تردید ساختار درونی و نحوه تعریف نقش هر یک از اعضا در پیکره آن سازمان است. افراد به فراخور نقشی که به ایشان داده می‌شود از منابعی بهره مند می‌گردند و در قید محدودیت‌هایی گرفتار می‌آیند. عمده بروز کنش‌های فردی در محدوده ساختار سازمان تولید و باز تولید می‌گردند. بر همین اساس پدیده‌هایی را که مکررا در سازمان نمود می‌یابند و فرصت فراگیر شدن پیدا می‌کنند دیگر نمی‌توان فردی، شخصی یا موردی تلقی کرد. در واقع پدیده‌های وابسته به ساختار، خود را به مرور زمان بر اعضا تحمیل می‌کنند و با تحقق میزانی از شیوع زمینه مشروعیت پیدا می‌کنند.

تبدیل مدرسه به محل نگهداری اجباری کودکان و تحمیل محتوای آموزشی به قیمت از دست رفتن رابطه انسانی، دوستانه و اخلاقی مربی و دانش آموز، از آن دست مسائلی است که ریشه آن را نه در رفتار یک دانش آموز یا یک معلم، که در ساختار مدرسه به عنوان یک سازمان اجتماعی باید جست و جو کرد.

به نظر می‌رسد نظام آموزشی ما به یک سازه منفک و جداشده از زندگی اجتماعی تبدیل شده است که هم برای دانش آموزان و هم برای مجریان خود تعالی و توسعه به بار نمی‌آورد. این مجموعه با به کارگیری الگوهای شبه نظامی‌ اعم از صبحگاه و بلندگو، لباس‌های یکدست، نظم و انضباط و بهره گیری از تنبیه و تشویق سعی در یکسان سازی دانش آموزان و تبدیل ایشان به انسان‌هایی بی تفاوت و حرف‌شنو دارد. دوازده سال فرصت کمی‌ برای پرورش خلاقیت هنری، زبان آموزی و تفکر انتقادی نیست اما فارغ التحصیلان این سازمان با گذر از سد کنکور و رهایی از بند مدرسه حتی لحظه ای تمایل به گشودن و مرور کتاب‌های دوران تحصیل خویش را ندارند (مگر به قصد فعالیت اقتصادی و امرار معاش به واسطه صنعت کنکور).

اما احتمالا بدتر از نابودی فرصت پرورش، تمهید پیدایش شخصیت استبدادی در کودکان و نوجوانان به واسطه ساختار معیوب مدرسه است. کودکی که به واسطه آموزش رسمی‌ و غیر رسمی‌ سازمان مدرسه می‌آموزد : «حق همواره با معلم/ناظم/مدیر است چون قدرت با وی است» نا خودآگاه در مسیر پیش رو برای به دست آوردن حقوق بالاتر، قدرت بیشتر را جست و جو می‌کند و طبعا در این مسیر با کسب تجارب متعدد، اِعمال قدرت و اقتدار زورمندان را امری طبیعی و بدیهی تلقی می‌کند.

بیشتر بخوانید:  سیستم آموزش عالی فنلاند چگونه کار می‌کند؟

دانش‌آموزی که در نظام آمرانه تربیتی همواره منتظر دستورپذیری از مراتب بالاتر از خویش است زمانی که به قدرت و مسئولیت در نظام یا سازمانی برسد، نابه‌جا توقع دستور پذیری بی چون و چرا از زیردستان خویش را دارد. این شیوه سرمایه گذاری برای پرورش استبداد در جامعه در نوع خود کم نظیر است. کلاس‌های هنر، ورزش و مشاوره که مهمترین فرصت‌های بروز ابعاد خلاق و فردی شخصیت کودکان هستند در سازمان مدرسه به هیچ گرفته می‌شوند درحالی که درس‌هایی چون ریاضی و علوم با برنامه‌ریزی شدید و کلاس‌های جبرانی در کنار کلاس‌های حفظِ متن مانند ادبیات، دینی و مطالعات اجتماعی بیشترین زمان و انرژی دانش آموزان را به خود اختصاص می‌دهند. در تسلط رویکرد آمرانه همین بس که اغلب کلاس‌های ورزش، هنر و مشاوره هم به شیوه ای تحکم آمیز پیش برده می‌شوند.

 

کودکی که به واسطه آموزش رسمی‌ و غیر رسمی‌ سازمان مدرسه می‌آموزد : «حق همواره با معلم/ناظم/مدیر است چون قدرت با وی است» نا خودآگاه در مسیر پیش رو برای به دست آوردن حقوق بالاتر، قدرت بیشتر را جست و جو می‌کند و طبعا در این مسیر با کسب تجارب متعدد، اِعمال قدرت و اقتدار زورمندان را امری طبیعی و بدیهی تلقی می‌کند.

 

البته بدیهی است که ذکر این نکات بیانگر تمام جنبه‌های واقعیت نیست و معلمان فرهیخته و برخی از مدارس نیز با تخطی از الگوهای عام و رایج در نظام آموزشی کشور در مسیر دیگری پیش می‌روند و به انحاء مختلف و با تکیه بر روابط سازنده و انسانی از آسیب‌های این واقعیت رایج در مدارس کاسته اند. اما در این موضع انتقاد نگارنده متوجه شیوه غالب و راهبرد سازمان مدرسه در کشورمان است.

اورت هیگن[1] از جمله محققانی است که تحولات انواع جوامع سنتی و مدرن را بر حسب ساختار شخصیتی افراد آن جوامع تبیین کرده است. یکی از آثار مهم وی کتابی با عنوان درباره نظریه تغییر اجتماعی[2] است. او در این کتاب بحث می‌کند که دگرگونی در الگوهای جامعه پذیری دوران کودکی به دگرگونی در انواع شخصیت و سپس رفتار اجتماعی افراد منجر می‌شود که در نتیجه بر دگرگونی اجتماعی تاثیر می‌گذارد (عنبری، ص64 ،1395). به نظر او نقطه‌های آغازین و شروع تربیت و اجتماعی شدن طفل تاثیر قاطعی در رفتار آینده او دارد. به گونه ای که ممکن است مانع نوآوری یا پذیرش نوآوری شود. از دیدگاه هیگن بی‌تحولی جوامع سنتی معلول ایجاد شخصیت استبدادی[3] در افراد است و بروز این شخصیت استبدادی در افراد، معلول تربیت خشک و اطاعت آمیز آنان در کودکی است (ازکیا و غفاری، ص 219 ،1397).

بعید به نظر می‌رسد که شخصیت‌های استبدادی طرفداران زیادی در سطح اجتماع داشته باشند، اما شاید توجه به ترجمه دیگر این واژه، یعنی شخصیت اقتدارگرا، تخمین شیوع و فراگیری این نوع شخصیت را تا اندازه قابل توجهی دست‌خوش تغییر کند. با این حال برخلاف آنچه که عموما تصور می‌شود، محصول و نتیجه پرورش شخصیت‌های اقتدارگرا (یا استبدادی) الزاما یک جامعه یکپارچه از لحاظ فرهنگ و عقاید نخواهد بود. محصول شیوع این شخصیت پیش از هر چیز، ایجاد تمایل به پیروی از کانون‌های متمرکز قدرت خواهد بود. بدین سبب طبیعی است که با جابجایی قدرت عقاید و فرهنگ حاکم بر شخصیت‌های اقتدارگرا نیز تغییر خواهد کرد.

متاسفانه رشد و توسعه حوزه‌های دیگر نیز در چنین جامعه ای بدل به متغیر‌هایی  وابسته به قدرت می‌گردد. این وابستگی می‌تواند در خانواده به قدرت پدر، در مدرسه به قدرت معلم، در محل کار به قدرت رئیس، در جامعه به قدرت دولت و در عرصه بین المللی به قدرت یک ابرقدرت سیاسی پیوند خورده باشد. مبارزه با استبداد و خودکامگی باید با جلوگیری از پیدایش شخصیت‌های اقتدارگرا یا همان دیکتاتورهای کوچک در خانه و مدرسه آغاز شود. در غیر اینصورت شکل گیری و بازتولید جامعه مملو از شخصیت‌های اقتدارگرا، استبداد و خودکامگی را خواه ناخواه مطالبه می‌کند. سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.

ارجاعات:
عنبری، موسی. (1395). جامعه شناسی توسعه از اقتصاد تا فرهنگ. تهران: سمت
ازکیا، مصطفی، غفاری، غلامرضا. (1397). جامعه شناسی توسعه. تهران: شرکت انتشارات کیهان
[1] Everett Einar Hagen
[2] On the theory of social change
[3] Authoritarian personality
نظام آموزشی

نظام آموزشی نخبه کوب

فرهنگ و هنر | فرهنگ | آموزش

| نظام آموزشی ما، با خیانت به فلسفه وجودی خود، می خواهد همه را راضی نگاه دارد.

اصطلاح نخبه‌کوبی (dumbing down) از دهه ۱۹۸۰ در آمریکا رواج یافت تا خطر تضعیف روزافزون آموزش و پرورش در این کشور را گوشزد کند. پس از شورش‌های دهه‌های۶۰ و ۷۰، عملگرایان امتیازات زیادی به گروه های مختلف دادند و یکی از این گروه‌ها دانش آموزانی بودند که دوست نداشتند درس بخوانند اما دوست هم نداشتند که مدرسه را رها کنند. به خوبی به خاطر دارم که در نوجوانی که، مثلا، سودای شرکت در المپیادهای ریاضی و فیزیک را داشتم و سوال های مربوط به المپیادها در کشورهای مختلف را می خواندم، یکی از ضعیف ترین این سوالات متعلق به کشور آمریکا بود. نتیجه این فرآیند این بوده است که بنیاد ملی سیاست آمریکا[1] می‌گوید امروز بیش از ۷۰ درصد فارغ التحصیلان مقاطع دکتری در آمریکا، خارجی هستند.

البته این‌ها با بورس و امکانات عالی و اهرم‌های دیگر آمریکایی خواهند شد و به کشور آمریکا خدمت خواهند کرد؛ در سال ۲۰۱۵ بروس ای. وولی[2] رئیس سابق دپارتمان مهندسی برق در دانشگاه استنفورد اعلام کرد «بدون شک بهترین دانشگاه جهان در پرورش دانشجویان کارشناسی مهندسی برق، دانشگاه شریف در تهران است. [امسال] ۱۵ نفر از آنان مستقیما گرین کارت گرفتند و در استنفورد مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هستند». می توان درباره فرار مغزها، استعداد ایرانی‌ها، یا اهمیت ایجاد محیط امنی برای پرورش نخبگان صحبت کرد، اما آن چه در بحث کنونی برای ما مهم است، ضعف نظام آموزش در آمریکا در پرورش دانش آموزان توانا، و وابستگی دانشگاه‌های این کشور که بدون شک بهترین دانشگاه‌های جهان هستند، به نیروهای پرورش یافته در دیگر کشورهای جهان است.

کشور آمریکا می‌تواند ضعف‌های آموزشی خود را با استفاده از نخبگان کشورهای دیگر جبران کند، اما ما چه؟ اگر وضعیت آموزش و پرورش در کشور ما به روشی که در دو دهه گذشته اداره شده پیش برود، تنها یک دهه بعد نه تنها برای نخبگان ما فرش قرمز پهن نخواهند کرد، بلکه باید خودمان برای تامین نیروی انسانی توانا، دست نیاز به سوی دیگر کشورهایی که آموزش و پرورش نیرومند دارند دراز کنیم.

بیشتر بخوانید:  سیستم آموزش عالی فنلاند چگونه کار می‌کند؟

متاسفانه همان عادت بد نیاز به راضی نگه داشتن همه، در دو دهه گذشته و حتی پیش از آن باعث شده روز به روز آموزش ما ضعیف تر شود. در آغاز، نظام جدید تحصیلی در دهه ۱۳۷۰ نظام قدیم را به صورت کامل دگرگون کرد و درس ها را از حالت سالی به حالت واحدی درآورد. سپس، از همین گذار استفاده شد و سر و ته بسیاری از درس ها زده شد. هر سال به بهانه‌های مختلف کتاب‌های ما ساده‌تر شدند و در نهایت دیدند کار به خوبی پیش نمی‌رود، اعلام کردند مردودی به بچه ها فشار می‌آورد و آن را حذف کردند. سپس نوبت به حذف مشق شب و پیک نوروزی رسید.

در واقع، نظام آموزشی تنبل‌پسند ما، هیچ معیاری برای ارزیابی دانش آموزان باقی نمی‌گذارد. نظام آموزشی ما، با خیانت به فلسفه وجودی خود، می خواهد همه را راضی نگاه دارد. پس از بیش از یک دهه کشش و واکش، حالا قرار شده کنکور هم برداشته شود و دانشگاه‌ها خودشان دانشجویانشان را انتخاب کنند. روی کاغذ این کار یک کار درست و لوکس است. بانیان این ایده می‌گویند دانشگاه‌های بزرگ در دنیا به این روش دانشجو انتخاب می‌کنند، کنکور یعنی ارزیابی ۱۲ سال کار یک دانش آموز در چند ساعت و کنکور فشار روانی زیادی بر بچه ها می‌آورد.

درباره ایده نخست باید بگویم که گرچه بهتر است دانش آموزان به روش‌های حرفه‌ای‌تری در آزمون ورودی دانشگاه ها شرکت کنند، این کار در ایران عملی نیست. متاسفانه در کشور ما نیروهایی غیر از نیروهای آشکار در حال کار هستند. در سال‌های گذشته بارها شاهد بوده ایم روابط شخصی، قومی، سیاسی و اقتصادی با موفقیت، دانشگاه را تحت تاثیر قرار داده اند.

اگر کنکور حذف شود، دانشگاه‌های خوب و رشته‌های پول ساز بدون شک در اختیار فرزندان پولداران و متنفذان قرار خواهد گرفت (همین الان هم در مقطع دکتری که انتخاب دانشجو در آن به دانشگاه ها واگذار شده، شاهد فشارها و تطمیع‌های عجیب و غریب هستیم که گاه اعضای هیات علمی را وادار می کند برای دفاع از حق، تاوان بپردازند). برداشتن کنکور (که واقعا اشکالات زیادی دارد و نیازمند اصلاحات جدی است) به معنای بستن تنها روزنه تحرک اجتماعی برای دانش آموزان بااستعداد و مستمند است. وزارت آموزش و پرورش ادعا می‌کند که برداشتن کنکور به معنای جلوگیری از سوء استفاده موسسات کنکوری و حذف درآمد چند هزار میلیارد تومانی آن‌ها است.

مطمئن باشید با حذف کنکور، همین موسسات با لابی کردن و رشوه دادن درآمدهایی بسیار بیش از این خواهند داشت؛ وانگهی، مگر می‌شود به خاطر حذف درآمد چند هزار میلیاردی دندان پزشکان، کل دندان‌هایمان را بکشیم؟! و واقعا می‌شود ادعا کرد اراده ای برای مقابله با این موسسات کنکوری هست، در حالی که آن ها به راحتی کار می‌کنند و حتی تبلیغات آن‌ها در صداوسیما حضور همیشگی دارد؟ (همین الان این موسسات کنکوری‌های برتر را با پرداخت پول کلان وادار به تبلیغ محصولات و خدمات آن‌ها می‌کنند، آیا شناسایی و برخورد با این موارد دشوار است؟).

یکی از نگاه‌های نادرست در آموزش و پرورش ما این است که مسوولان نظام آموزشی، و بسیاری پدرومادرها، در کشور ما فکر می‌کنند فشار برای دانش آموز مضر است. این قطعا نشان دهنده ضعف علمی این مسوولان است. فشار، اگر به صورت راهبردی وارد شود، بسیار کارساز است. هر کسی که معلمی کرده می‌داند آموختن به آدم‌های سختی کشیده بسیار بسیار آسان‌تر است. نمی‌توان مشق شب، پیک نوروزی، امتحان و مردودی را حذف کرد به بهانه این که به بچه ها فشار وارد می‌شود. بدون فشار، هرگز بچه ای رشد نمی‌کند.

 

یکی از نگاه‌های نادرست در آموزش و پرورش ما این است که مسوولان نظام آموزشی، و بسیاری پدرومادرها، در کشور ما فکر می‌کنند فشار برای دانش آموز مضر است. این قطعا نشان دهنده ضعف علمی این مسوولان است. فشار، اگر به صورت راهبردی وارد شود، بسیار کارساز است.

 

فشار بخشی از زندگی طبیعی ما است و اگر بچه ای بدون فشار بزرگ شود، دستگاه بیولوژیک و روانشناسیک او دچار سردرگمی می‌شود که نتایج آن در بزرگ سالی برای شخص و کسانی که در نزدیکی او هستند، زیان‌بار است. از همه این‌ها گذشته، بچه‌ها بر خلاف آن چه ما فکر می‌کنیم، بسیار مقاوم و توانا هستند. دگرگونی‌های جمعیتی هم در این میان عامل تغییرات نگرشی بوده اند. بچه‌ها کمتر و خانواده‌ها مرفه تر شده اند و بنابراین «زور» بچه‌ها بیشتر شده است. در این شرایط، معلم تشویق می‌شود از روش های ساده‌تر برای آموزش استفاده کند و این امکان پذیر نیست. شرط نخست علم آموزی، پذیرفتن این واقعیت است که این کار آسان نیست. و در آموزش و پرورش نخبه‌کوب، همه گناه‌ها همیشه به گردن معلم است.

بیشتر بخوانید:  چند ویژگی مشترک در نظام‌های آموزشی موفق دنیا

تکلیف آموزش و پرورش ما با تکنولوژی‌های نوین مشخص نیست. مسوولان ما پسایندهای شخصی، عاطفی، آموزشی و پرورشی تکنولوژی‌های نوین رسانه ای را نمی‌دانند. کتابی به نام سواد رسانه‌ای در مدارس ما تدریس می‌شود که اشکالات جدی دارد. سواد رسانه‌ای از نگاه من یعنی این که بدانیم استفاده کودکان و نوجوانان از تکنولوژی‌های ارتباطاتی و اطلاعاتی باید کمینه باشد. باز هم روی کاغذ به نظر می‌رسد که بچه‌ها با استفاده از تکنولوژی‌های نوین رسانه‌ای می‌توانند با گنجینه‌های علمی دنیا مرتبط باشند و برای موفقیت کشور و فرهنگشان بکوشند، اما همه پژوهش‌ها نشان می‌دهد استفاده کودکان و نوجوانان از اینترنت و تلفن موبایل هیچ شباهتی به این تصویر آرمانی ندارد.

از آن گذشته، کودک و نوجوان نیاز به زمان‌هایی برای تخیل دارد. زمان‌هایی که هیچ سرگرمی‌ای در دسترس نیست و کودک یا نوجوان نیاز دارد برای سرگرم کردن خود تخیل کند. گوشی تلفن و اینترنت این فرصت را از بچه‌ها می‌گیرند. در نتیجه، مغز ورزش نمی‌کند و در کمال تاسف، نسل جدید ما بدون شک به لحاظ ذهنی کودن تر شده اند.

شوربختانه گاهی می‌بینیم حتی افراد متخصص از دیدن توانایی بچه‌ها در کار با تکنولوژی‌های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی شگفت زده می شوند و ادعا می‌کنند نسل جدید ما باهوش تر شده اند. ابدا این طور نیست. کار با این تکنولوژی‌ها اصلا هوش زیادی نمی‌خواهد. به تازگی فیلمی در شبکه‌ها وایرال شده است که میمونی را در حال کار با گوشی نشان می‌دهد. یکی از نشانه‌های تاسف بار رواج گوشی‌های همراه، ناتوانی بچه‌های ما برای موفق شدن در مهم‌ترین آزمون توانایی ذهنی، یعنی ارتباط برقرار کردن با یک بچه دیگر است. بچه‌های ما امروز کمتر از همیشه می‌توانند با هم ارتباط بگیرند و روابط دوستانه شکل دهند.

و در آخر، شاهد هستیم چگونه ضعف آموزش و پرورش ما با ضعف در سایر نهادهای آموزش تشدید می‌شود. برای هزاران سال کشور ایران برای مقابله با دشمنان خارجی و مشکلات داخلی وابسته به نبوغ نسل نو خود بوده است. در زمان رضاشاه عده زیادی از این دانش آموزان ممتاز به غرب رفتند و اکثر آن‌ها برای خدمت به کشور خود بازگشتند. در زمان جنگ همین دانش‌آموزان ممتاز و ابتکارات مهندسی آن ها باعث شگفتی دشمنان و ناظران مستقل شد. حالا، ما برنامه‌هایی مانند عصر جدید می‌سازیم که در آن یکی از افتخارات شرکت کنندگان، شکست در دوره تحصیل است.

نظام آموزش و پرورش ما مورد مواخذه قرار می‌گیرد که چرا نتوانسته استعداد کسی که خوب می تواند معلق بزند را کشف نکرده است. در حالی که نام برنامه را استعدادیابی گذاشته اند، دانش آموزی که در ریاضی یا حافظه خوب است به راحتی چهار چراغ قرمز می‌گیرد و حاضران ایستاده برای دانش آموز تنبلی که معدل او زیر پنج است اما خوب بلد است معلق بزند کف می‌زنند (حتی اگر کسی مانند مریم میرزاخانی زنده شود و به این برنامه برود، مطمئنا در همان آغاز چهار چراغ قرمز می گیرد و حذف می شود). در هر حال، این جا شاهد شکل‌گیری منظومه‌ای هستیم که در آن دانش آموز ممتاز ما در نهایت متوجه خواهد شد قدر او دانسته نمی شود و باید دعوت‌هایی را که از آن سوی مرزها می‌آید جدی بگیرد. هیچ کشوری به اندازه ما دانش آموزان ممتازش را تحقیر نمی‌کند.

 

[1] National Foundation for American Policy
[2] Bruce A. Wooley
نظام آموزش عالی فنلاند

سیستم آموزش عالی فنلاند چگونه کار می‌کند؟

فرهنگ و هنر | فرهنگ | آموزش

|  کلید موفقیت فنلاند در این است که به تحصیلات به دید یک حق نگاه می کنند نه یک امتیاز

  • فنلاند همواره در همه ی زمینه های کیفی آموزشی دارای استاندارد های بین المللی بوده است.
  • این کشور یک ساختار آموزشی پر بازده طراحی کرده است که به تمام شهروندان حق تحصیل رایگان ارائه می دهد.
  • الهام بخش این رویکرد فنلاند، پژوهش های آموزشی آمریکایی و فیلسوف هایی مانند جان دیویی بوده اند.

 

Kevin Dickinson، در Bigthink:

 

سیستم آموزشی فنلاند به شدت مورد توجه قرار گرفته است. بطوری که بعنوان یکی از بهترین سیستم های آموزشی در جهان محسوب می شود. سیستم آموزشی فنلاند در ادبیات، علوم و ریاضیات کاملا از سیستم ایالات متحده برتر است. و در برنامه ارزیابی بین المللی دانشجویان (PISA ) در سال 2000، یکی از بهترین مجریان بوده است.

اما اگر از یکی از دانش آموزان بپرسی که ویژگی مثبت مدارس فنلاند چیست، تنها یک تا سه مورد مثبت نام می برند. آنها روز های مدرسه کوتاه تری دارند ، تست های استاندارد انجام نمی دهند. همچنین همگی باید باهوش باشند زیرا زبان فنلاندی به شدت مشکل است!

بیشتر بخوانید:  چند ویژگی مشترک در نظام‌های آموزشی موفق دنیا

با اینکه این موارد درست هستند اما دانش آموزان نباید بخاطر توجه بیش از حد به این جزئیات از مزیت های دیگر آموزش فنلاند محروم بمانند. سیستم آموزش و پرورش فنلاند به خوبی کار می کند، زیرا ساختار کل آن تقریبا چند اصول اصلی دارد. در درجه اول، دسترسی برابر به آموزش، یک قانون اساسی است. یکی دیگر از مهمترین اصول این است که باید به افراد اجازه داده شود مسیر آموزشی خود را انتخاب کنند تا وارد یک بن بست نشوند.

 

در ادامه نشان می دهیم که سیستم آموزشی فنلاند چگونه این موارد را رعایت می کند.

 آموزش ابتدایی در دوران کودکی

آموزش ابتدایی فنلاند بر اساس مفاهیم یادگیری از طریق بازی طراحی شده است.

تصور کنید شما یک پدر یا مادر فنلاندی هستید. شما کمک هزینه ی ازدواج ، کمک هزینه زایمان و حتی یک صندوق مراقبت از نوزاد دریافت می کنید، بنابراین شما می توانید از اولین ماه های زندگی فرزندتان در یکی از بهترین کشورها برای پرورش فرزندان لذت ببرید. حالا، شما شروع به فکر کردن درباره آموزش فرزندتان می کنید.

نگران نباشید، شما به اندازه کافی زمان دارید. کودکان فنلاندی تا سن 6 سالگی ملزم به رفتن به مدرسه  نیستند. زمانی که آموزش ابتدایی آغاز می شود، شما می توانید که سال های قبل از آن را به بازی، آموزش، و صمیمی شدن با کودک خود اختصاص دهید. اگر میخواهید زودتر تحصیلات فرزندتان را آغاز کنید، سیستم فنلاند یک برنامه آموزشی و مراقبتهای ویژه دوران کودکی (ECEC) نیز ارائه می دهد.

براساس وب سایت آژانس ملی آموزش و پرورش فنلاند، این برنامه یک مدل “یادگیری از طریق بازی” را برای ترویج رشد متعادل در نظر می گیرد. شهرداری محل شما خدمات ECEC را مدیریت می کند و دارای استقلال گسترده ای است و اجازه دارد که در مورد بودجه، اندازه کلاس و اهداف آموزشی ، مدیران را بازخواست کند.

این آموزش ها نیاز به هزینه هایی دارند، که البته کمک هزینه های زیادی شامل آن ها می شود. والدین تقریبا 14 درصد کل هزینه را پرداخت می کنند، که البته این درصد با توجه به میزان درآمد هر خانواده و تعداد فرزندان متغیر است. این برنامه بسیار پر طرفدار است، نرخ ثبت نام در فنلاند برای کودکان 3 تا 5 ساله تقریبا 80 درصد است.

بیشتر بخوانید:  آموزش وپرورش در شرایط پست‌مدرن

آموزش پایه (به علاوه یک وعده غذایی رایگان)

آموزش فنلاندی به منظور حمایت از رشد کودکان در برابر بشریت و عضویت در جامعه از نظر اخلاقی طراحی شده است.

وقتی فرزند شما 7 ساله می شود، زمان تحصیلات پایه فرا رسیده است. فنلاند تحصیلات پایه ای خود را به مقدمات ابتدایی و متوسطه تقسیم می کند. در عوض، آن را بصورت آموزش تک ساختار  برای نه سال و به مدت 190 روز در سال ارائه می دهد. در ECEC، سیاستگذاران برای مدیران و معلمان مدارس محلی، فرصت های زیادی را برای بازبینی و تجدید نظر در برنامه درسی با توجه به نیازهای دانشجویان منحصر به فرد خود قرار می دهند.

آژانس ملی آموزش و پرورش فنلاند (که الزامات اصلی برنامه درسی را تنظیم می کند) بیان می کند که ” ایدئولوژی آن است که از طریق اطلاعات، حمایت و بودجه هدایت شود” .

هدف اعلام شده برای آموزش ابتدایی “حمایت از رشد دانش آموزان به سمت انسانیت و عضویت در جامعه ی اخلاقی است و دانش و مهارت های لازم در زندگی را به آنها ارائه می دهد”. این محدوده شامل انتخاب نوع تست هایی که از دانش آموزان گرفته می شوند، نحوه ارزیابی پیشرفت و نیازهای دانشجویی و حتی توانایی تنظیم جدول زمانی روزانه و هفتگی، می شود.

چنین برنامه ی خودمختاری ممکن است برای بعضی والدین ترسناک باشد. تصور کنید فرزند شما تمام روز در حال یادگیری رگرسیون پدیده شناسی کد کونامی باشد. (اگر چه این جذاب خواهد بود!). با این وجود، بدلیل اینکه در فنلاند حرفه ی تدریس بسیار مورد احترام است، والدین فنلاندی چنین نگرانی هایی ندارند.

اکثر معلمان دارای مدرک کارشناسی ارشد هستند و معلمان ابتدایی نیز ملزوم به کسب این مدرک هستند. هشتاد درصد معلمان ابتدایی، آموزش حرفه ای در مقاطع بالاتر را ادامه می دهند. این سطح از یادگیری و توسعه مداوم تضمین می کند که معلمان فنلاندی در علم تدریس ماهر هستند.

پاسی سالبرگ، مدرس و دانشمند فنلاندی، برای واشنگتن پست نوشت: “این قابل فهم است که تفکر آموزشی فرزند محور جان دیویی در میان معلمان فنلاند به طور گسترده پذیرفته شده است. بسیاری از مدارس فنلاند، دیدگاه دیویی را با افزایش دادن حق انتخاب دانش آموز در تصمیم گیری در مورد زندگی خود و تحصیل در مدرسه، پذیرفته اند.”

البته مدارس به طور کامل سرخود کار نمی کنند. آژانس ملی آموزش و پرورش فنلاند، از طریق خود ارزیابی، سطح مدرسه و معلمان خود را ارتقا می دهد. این درست است که فنلاند از آزمون های استاندارد ملی استفاده نمی کند؛ با این حال، آنها ارزیابی های مختلفی انجام می دهند که سطح آموزش را در دانش آموزان می سنجد.

با این حال، ارزیابی های مبتنی بر نمونه فنلاند ، جامع نیستند. آنها همچنین نه وابسته به بودجه مدرسه اند و نه به رتبه بندی مدارس. در عوض، به نظر می رسد که برای ارزیابی مدارک تحصیلی و برای اهداف توسعه ارائه شده اند.

راستی، آیا ما اشاره کردیم که وعده های غذایی مدرسه برای همه کودکان رایگان است؟ و راهنمایی و مشاوره به عنوان بخشی از برنامه درسی ساخته شده است؟

آموزش متوسطه اول در فنلاند

بعد از آموزش ابتدایی، فرزند شما می تواند تحصیلات متوسطه اول را ادامه دهد. در حالی که اجباری نیست، 90 درصد دانش آموزان بلافاصله بعد از ابتدایی، متوسطه اول را شروع می کنند. 10 درصد دیگر می توانند بعدا بدون هیچ هزینه ای به تحصیل خود بازگردند.

متوسطه اول به دو مسیر اصلی، عمومی و حرفه ای تقسیم می شود و هر دوی آنها حدود سه سال به طول می انجامند. آموزش عمومی به صورت کار دوره ای می باشد، اما دانشجویان برای تعیین برنامه های تحصیلی خود، آزادی زیادی دارند. در پایان دوره ی عمومی، از دانش آموزان، امتحان ملی ( تنها آزمون استاندارد فنلاند ) گرفته می شود.نمره ی این آزمون بعد ها، در دانشگاه هم به کار می آید.

آموزش حرفه ای بیشتر روی کار متمرکز است و شامل کارآموزی و همچنین آموزش در مدرسه می باشد. حدود 40 درصد از دانش آموزان پس از پایان دوره ابتدایی، آموزش حرفه ای را آغاز می کنند. این مسیر پس از اینکه دانش آموز با مهارت های مبتنی بر صلاحیت، یک برنامه مطالعه فردی را تکمیل کرد، به پایان می رسد.

شایان ذکر است که دانش آموزان در این دو مسیر قفل نشده اند. به عنوان بخشی از تعهد فنلاند به آموزش و تصمیم گیری، این دو مسیر نفوذ پذیر هستند، بنابراین دانش آموزان می توانند با توجه به علایقشان مسیری را ایجاد کنند که میان این دو باشد.

آموزش متوسطه دوم و بالاتر

ممکن است در هنگامی که فرزندتان در حال تحصیل در مقطع متوسطه اول است نگران این باشید که پس اندازش برای مقاطع بالاتر کافی نباشد. اما نگران نباشید. آموزش متوسطه دوم ، مانند پایه و متوسطه اول، رایگان است.

به یاد داشته باشید دسترسی برابر به آموزش، یک قانون اساسی در فنلاند است. دانشجویان فقط مجبورند که هزینه ی کتاب ها، حمل و نقل و دیگر وسایل مدرسه را پرداخت کنند  هرچند که کمک هزینه های های مالی دانشجویی به راحتی در دسترس هستند.

بیشتر بخوانید:  زبان را آموختیم یا از ابتدا می‌دانستیم؟

دانشگاه های فنلاند به دو نوع تقسیم می شود: دانشگاه ها و دانشگاه های علمی کاربردی. دانشگاه ها بر روی تحقیقات علمی تمرکز می کنند، در حالی که دانشگاه های علمی کاربردی بر برنامه های عملی تمرکز می کنند. دانشجویان معمولا در یک دوره چهار ساله تحصیل تمام وقت شامل مطالعات، ارائه ها و پروژه ها ، مدرک کارشناسی را دریافت می کنند. دوره ی تحصیل مدرک کارشناسی ارشد پنج تا شش ساله است.

اگر فرزند شما مسیر حرفه ای را انتخاب کند، می تواند تحصیلات خود را در یک دانشگاه ادامه دهند، که معمولا یک دانشگاه علمی کاربردی است. اما دوباره، مسیرهای آموزشی فنلاند بسیار قابل انطباق هستند.

 

آموزش حرفه ای بیشتر روی کار متمرکز است و شامل کارآموزی و همچنین آموزش در مدرسه می باشد. حدود 40 درصد از دانش آموزان پس از پایان دوره ابتدایی، آموزش حرفه ای را آغاز می کنند. این مسیر پس از اینکه دانش آموز با مهارت های مبتنی بر صلاحیت، یک برنامه مطالعه فردی را تکمیل کرد، به پایان می رسد.

 

جای تعجب نیست که فنلاند از آموزش مناسب بزرگسالان پشتیبانی می کند زیرا این امر باعث ترویج عدالت اجتماعی و ایجاد نیروی کار شایسته می شود. ، آموزش بزرگسالان با اینکه رایگان نیست اما به شدت شامل کمک هزینه مالی می شود.

فنلاند چگونه قادر است چنین سیستم آموزشی پربازده و جهانی را برای همه ی شهروندانش فراهم کند؟ جواب ساده است : همه دخیل هستند. مردم فنلاند ارزش زیادی برای آموزش و پرورش قائلند و برای آن زمان می گذارند تا یک سیستم که بهترین آموزش را ارائه می دهد، ساخته شود.

اگر دیگر کشور ها بخواهند از سیستم آموزشی فنلاند پیروی کنند، نیازی نیست که مدل آموزشی شان را دقیقا کپی کنند، تنها نیاز است که مردم کشورشان اهمیت آموزش را درک کنند.