
داستان تأسیس علوم سیاسی در ایران
- نوشته شده : مهدی فدایی مهربانی
- 24 دسامبر 2019
- تعداد نظرات :0
| تأسیس علوم سیاسی جدید در ایران به نیمۀ شعبان 1317 قمری مقارن با 28 آذر ماه 1278 شمسی بازمیگردد که «مدرسۀ علوم سیاسی» در ایران افتتاح شد.
طنز تاریخ ما این است که دانشجویان علوم سیاسی در ایران، متأسفانه در هیچ یک از سرفصلهای درسی خود، با نحوۀ تأسیس علوم سیاسی در ایران آشنا نمیشوند. معدود گزارشهای پراکندهای هم که موجود است، بیشتر در مجلات خارج از دانشگاه منتشر شدهاند. اما حاجت به توضیح نیست که نهتنها محتوای دروس سیاسی، بلکه اساساً دلایل شکلگیری علوم سیاسی جدید در ایران نیز قابل تأمل است. مطالعۀ تاریخ «ورود» علوم سیاسی جدید به ایران در ابتدا مبتنی بر نیازی اندیشگی نبود و نمیتوانست باشد، نخست بدان جهت که «ورود» بود نه شکلگیری سنتی درونزا که چون جوانهای نورس حیات گیرد و ببالد و زایش داشته باشد؛ سپس بدان جهت که سیاستمداران ما به آن چون ابزاری برای آگاهی از کم و کیف ورود به عرصۀ سیاست بینالملل مینگریستند.
تأسیس علوم سیاسی جدید در ایران به نیمۀ شعبان 1317 قمری مقارن با 28 آذر ماه 1278 شمسی بازمیگردد که «مدرسۀ علوم سیاسی» در ایران افتتاح شد. این مدرسه، با توجه به نگاه کارکردی مؤسسین آن به علوم سیاسی، در ابتدا زیر نظر وزارت خارجه در دورۀ میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر خارجۀ مظفرالدین شاه تأسیس شد؛ به همین جهت به آن «مدرسۀ وزارتخانه» نیز میگفتند. نخستین مدیر مدرسه حسن پیرنیا ملقب به مشیرالملک و مشیرالدوله، از تحصیل کردگان فرنگ بود و در دانشکدۀ حقوق مسکو تحصیل کرده بود. پیرنیا خود در این مدرسه حقوق بین الملل تدریس میکرد. تفکرات پیرنیا به عنوان فردی که تحولات روسیۀ تزاری را از نزدیک مشاهده کرده بود، بر فارغالتحصیلان این مدرسه تأثیر زیادی داشت. او بعدها نیز جدای از فعالیتهای سیاسی نظیر وزارتهای مختلف و رئیسالوزرایی، به کار علمی نیز مشغول بود که مهمترین آن تدوین مجموعه تاریخ ایران باستان به شیوۀ تاریخنگاری جدید بود.
“ تأسیس علوم سیاسی جدید در ایران به نیمۀ شعبان 1317 قمری مقارن با 28 آذر ماه 1278 شمسی بازمیگردد که «مدرسۀ علوم سیاسی» در ایران افتتاح شد. این مدرسه، با توجه به نگاه کارکردی مؤسسین آن به علوم سیاسی، در ابتدا زیر نظر وزارت خارجه در دورۀ میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر خارجۀ مظفرالدین شاه تأسیس شد؛ به همین جهت به آن «مدرسۀ وزارتخانه» نیز میگفتند. “
به هر حال گماردن شخصیت با نفوذی چون پیرنیا به عنوان رئیس مدرسه علوم سیاسی حکایت از اهمیت فوق العادۀ این مدرسه داشته است. پس از او کسانی نظیر عبدالکریمخان محققالدوله، میرزا حسینخان مؤتمنالملک، محمدعلی فروغی، ولیالله خان نصر، دکتر علی پرتو اعظم ملقب به حکیم اعظم، عبدالحسین شیبانی ملقب به وحیدالملک و علیاکبر دهخدا ریاست مدرسه را به عهده داشتند.
تقدم تأسیس مدرسۀ علوم سیاسی بر بسیاری از رشتههای جدید علمی شاید حکایت از نگاهی دارد که در آن برهۀ زمانی در مورد مطالعۀ غرب برای پیشرفت و ترقی وجود داشته است. در سال 1309 هنگامی که علی اکبر دهخدا ریاست مدرسۀ علوم سیاسی را بر عهده داشت، مدرسۀ عالی تجارت نیز در آن ادغام شد. چهار سال بعد، با تشکیل دانشگاه تهران در ۱۳۱۳ مدرسه علوم سیاسی به یک دانشکده زیر مجموعۀ دانشگاه تهران تبدیل شد و عنوان آن به «دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی» تغییر یافت. هنوز بر روی یکی از پنجرههای فلزی کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی فعلی نقوشی وجود دارد که به سه علم سیاست، حقوق و اقتصاد اشاره دارد. از سال 1304 که رضاشاه به سلطنت رسید تا ادغام مدرسۀ سیاسی در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران در سال 1313، هیئت علمی مدرسه علوم سیاسی عبارت بودند از: علیاکبر دهخدا که ریاست مدرسه را نیز بر عهده داشت، دکتر ولیالله نصر (فرانسه)، محمدحسین فاضل تونی (عربی و فقه)، محسن رئیس (حقوق اداری)، اردشیر جی (انگلیسی)، مجید آهی (روسی)، عزتالله هدایتی (آلمانی)، سیدحسین جمارانی (فارسی)، دکتر محمود افشار (تاریخ سیاسی)، غلامحسین رهنما (ریاضیات)، صدیق حضرت مظاهر (حقوق بینالملل عمومی)، جواد عامری (حقوق)، علامه میرزا طاهر تنکابنی (فلسفه و ادبیات)، اسماعیل مرآت (طبیعیات)، فاضل خلخالی (فقه)، عبدالله مستوفی (تاریخ)، علیاکبر سیاسی (فرانسه)، میرزا عبدالعظیم قریب (فارسی)، و کسان دیگری نظیر شریعت سنگلجی، سید حسن امامی، دکتر قاسمزاده، دکتر زنگنه، احمد متین دفتری و برخی اساتید خارجی جزو اساتید دانشکده به شمار میرفتند.
در ۱۳۴۶ دانشکدۀ اقتصاد از آن جدا شد و از آن پس این دانشکده با عنوان «دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی» شناخته میشود. بدین ترتیب میتوان گفت دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 35 سال بیش از خود دانشگاه تهران قدمت دارد. پیش از این فقط مدرسۀ طب قدمتی بیش از مدرسۀ علوم سیاسی داشت و این دو از قدیمیترین نهادهای آموزش عالی در ایران محسوب میشوند. به طور کلّی، ادوار مختلف مدرسه و دانشکدۀ علوم سیاسی در ایران را میتوان به چند دوره تقسیم کرد:
- از تأسیس مدرسۀ علوم سیاسی در سال 1278 تا سال 1309 که دروس مدرسۀ علوم سیاسی ترکیبی از دروس سنتی و تحت سلطۀ سیستم فرانسوی بود. به همین جهت دروس سیاسی غالباً به صورت مطالعات حقوقی و قضایی بود. این دوره تا سال 1309 با ریاست علی اکبر دهخدا بر مدرسه ادامه یافت. پس از کودتای 1299 و روی کار آمدن رضاخان میرپنج، سید ضیاءالدین تدریس اجباری زبان فرانسه در مدرسۀ علوم سیاسی را حذف کرد و کلیۀ اساتید فرانسوی را وادار به ترک ایران کرد. اميل لوسوئور در پس این اقدام طرحی از جانب انگلیسیها را میدید.
- از سال 1309 با ریاست دهخدا و ادغام مدرسۀ عالی تجارت در مدرسۀ سیاسی، تا سال 1313 مقارن با تأسیس دانشگاه تهران که برخی دروس تجاری و اقتصادی نیز وارد مدرسه شد، اما همچنان با سنت فرانسوی علم سیاست مواجه هستیم.
- از تأسیس دانشگاه تهران که مدرسۀ علوم سیاسی به یکی از دانشکدههای دانشگاه تهران تبدیل شد تا سال1340 که دروس دانشکده ذیل سیستم «واحدمحور» دانشگاههای امریکا درآمد و از نفوذ سیستم فرانسوی خارج شد. تا پیش از 1340 غالب دروس دانشکده دروس قضایی بود و در واقع علوم سیاسی حاشیهای بر حقوق به شمار میرفت.کسانی که قصد داشتند به مطالعات سیاسی بپردازند، دانشجویان حقوقی بودند که تنها در سال چهارم دورۀ لیسانس دروس سیاسی مانند تاریخ عقاید سیاسی غرب، حقوق اساسی، حقوق بین المللی، حقوق اداری و تاریخ دیپلماسی میخواندند. طبق سنت، به دانشجویانی که در سال آخر علوم سیاسی میخواندند، دانشجوی «حقوق سیاسی» گفته میشد. حمید عنایت معتقد است در آن زمان مبنای رشتۀ علوم سیاسی به طرزی کاملاً اروپایی شکل گرفت و اساتید هم کمترین مساعی و کوششی برای توجه به مبادی سیاست از منظر ایرانی یا اسلامی یا توجه به نهادهای ایرانی نداشتند. تاریخ عقاید غرب نیز هرگز از ماکیاولی فراتر نمیرفت.
- از سال 1346 که دانشکدۀ اقتصاد از دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی منفک شد و قید اقتصادی از «دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی» حذف گردید و دانشکده به «دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی» تغییر نام داد، تا دوران کنونی که دانشکده با دو رشتۀ کاملاً مجزا با عناوین «حقوق» و «علوم سیاسی» به کار خود ادامه میدهند و هریک شامل گرایشات متعددی هستند.
نکتۀ جالب این است که در ایران، ابتدا مدرسۀ علوم سیاسی از مدرسۀ حقوق که و بیست و یک سال بعد از مدرسۀ علوم سیاسی یعنی در 1299 توسط وزارت عدلیه تأسیس شد جدا بود و بعدها در 1306 در هم ادغام گردیدند. با وجود این، دروس مدرسه با دروس امروزین علوم سیاسی بسیار متفاوت بود و بیشتر حاشیههایی سیاسی بر دیگر علوم به شمار میرفت.
داوطلبان برای ورود به مدرسه ملزم بودند در امتحان ورودیای شرکت کنند که شامل صرف عربی، حساب، خط، انشاء و املاء و قرائت قرآن بود. با اینهمه این دروس از آن جهت جزو مفاد امتحانی بود که داوطلبان در مکتبخانههای سابق چیزی جز همین دروس را نمیخواندند؛ بنابراین در نخستین دورۀ مدرسۀ علوم سیاسی دروس سنتی همچنان از اعتبار برخوردار بودند. دروسی که پیرنیا و اساتید مدرسه تهیه کرده بودند عبارت بود از تاریخ، جغرافیا، حقوق بینالملل، زبان فرانسه و فقه؛ در مورد تدریس فقه مخالفتهایی وجود داشت تا اینکه سرانجام مشیرالملک با این استدلال که مقصود ازتدریس فقه تربیت فقیه نیست بلکه آشنا ساختن جوانان با اصول فقه اسلامی است تا در ممالک کفر از راه به در نروند، توانست موافقت میرزا حبیبالله خان را برای تدریس فقه به دست آورد. بعدها دروس ادبیات، حقوق، حقوق دیپلماتی و اقتصاد به آن اضافه شد. طی دورۀ تحصیل، محصلین دو دورۀ دو ساله را میگذراندند؛ در دورۀ نخست که دورۀ «مقدماتی» بود تاریخ، جغرافیا، ادبیات، ریاضیات، صرف و نحو عربی و هیئت تدریس میشد و در دورۀ دوم، که به «مؤخراتی» موسوم بود تاریخ جدید، تاریخ معاصر، تاریخ سیاسی، زبان فرانسه، علم النفس (روانشناسی)، حکمت، شیمی، زبان انگلیسی، فقه، معانی، جغرافیای اقتصادی، علم ثروت (اقتصاد)، بودجه، قوانین مالیه، حقوق اداری، حقوق تجارت، حقوق اساسی، اصول محاکمات حقوقی، حقوق جزا، حقوق بینالملل و منطق تدریس میشد.
“ در نخستین دورۀ مدرسۀ علوم سیاسی دروس سنتی همچنان از اعتبار برخوردار بودند. دروسی که پیرنیا و اساتید مدرسه تهیه کرده بودند عبارت بود از تاریخ، جغرافیا، حقوق بینالملل، زبان فرانسه و فقه؛ در مورد تدریس فقه مخالفتهایی وجود داشت تا اینکه سرانجام مشیرالملک با این استدلال که مقصود ازتدریس فقه تربیت فقیه نیست بلکه آشنا ساختن جوانان با اصول فقه اسلامی است تا در ممالک کفر از راه به در نروند، توانست موافقت میرزا حبیبالله خان را برای تدریس فقه به دست آورد. “
چنانکه مشخص است، از همان ابتدا در درون مدرسۀ علوم سیاسی جدالی بر سر دروس سنتی وجود داشته است؛ برخی اساتید نظیر پیرنیا معتقد به ضرورت دروس سنتی بودند و برخی به دروس جدید توجه داشتند. دست بر قضا، طرفداران دروس جدید تفوق یافتند و نهایتاً دروس جدید به سرفصلهای مدرسه و سپس دانشکده اضافه شد. یکی از دروس این مدرسه اقتصاد سیاسی بود و متن اصلی آن کتاب پل بوگار استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه پاریس با عنوان «Éléments d’économie politique» بود که محمد علی فروغی (ذکاءالملک) یک سال پیش از مشروطه یعنی در 1284 شمسی آن را با عنوان «اصول علم ثروت ملل یا اکونومی پلیتیک» به فارسی ترجمه و منتشر کرد. کتاب حاوی مقدمهای در سیاست است و تأکید میکند که «هرکس داخل در امور سیاسی یعنی دانش مملکتداری است، ناچار باید دارای این دانش یعنی علم ثروت باشد.» در حقیقت محمد علي فروغي براي ترجمه منابع درسي به استخدام اين مدرسه درآمد و اولين اثري كه براي دانشجويان مدرسه سياسي ترجمه كرد «تاريخ ملل قديمه مشرق» بود كه جزوۀ درسي تاريخ آنها شد. گویا این کتاب ترجمۀ بخش شرق یونان و روم تاریخ تمدن باستان چارلز سینوبوس (18541942) بود. فروغی در رسالۀ دیگری نیز که با عنوان «رساله حقوق اساسي» تهیه کرده بود، تأکید کرد که عقل فارغ از علم به خطا خواهد رفت. بنابراین بدیهی است که او سیاست را یک علم میدانست.
البته فروغی با نگارش کتاب «سیر حکمت در اروپا» که جلد نخست آن در سال 1310 منتشر شد و تا آن زمان بهترین کتاب در این زمینه بود، نشان داد که درک به مراتب درستتر و عالمانهتری از فلسفۀ غرب نسبت به همکیشان خود دارد. قبل از تأسیس مدرسه و سپس دانشکدۀ علوم سیاسی، برخی آثار سیاسی از سوی روشنفکران منتشر شده بود، اما حاوی مطالبی سخیف و نازل بود. حتی در آثاری که پس از فروغی نیز منتشر شدند، کمتر کاری جدّی در باب سیاست انجام شد. در رسالهای با عنوان «در راه سیاست» که به سال 1324 به قلم احمد کسروی منتشر شد، هیچ بحث نظریای در مورد سیاست یافت نمیشود و تنها به مباحثی بیمایه پرداخته شده است. تنها بحث نظری کسروی در این کتاب تعریفی از سیاست است که آورده: «سیاست همبستگی یک توده با تودههای دیگر و چگونگی آن همبستگی میباشد.» حاجت به توضیح نیست که این عبارت بیش از آنکه تعریف باشد، فهرستی از پرسشهاست و بیش از آن که تعریفی علمی باشد، تعریفی سیاسی است؛ به همین جهت کسروی پس از این تعریف، به تلقی «عوام» از «استقلال» تاخته است.
در این میان محمد علی فروغی مستثنی بود؛ او از معدود روشنفکرانی بود که علاوه بر شأن روشنفکری، به سنت خودی نیز توجه داشت؛ از همین روی تصحیح بسیاری از متون اصلی ادبیات فارسی نظیر دیوان حافظ، کلیات سعدی و رباعیات خیام را به عهده گرفت. فروغی در مجموع محققی دانشمند و سیاستمداری لیبرالمسلک بود که به سیاست نگاهی علمگرایانه داشت. اگر موضع علمی به سیاست را متأثر از گسترش روحیۀ پوزیتیویستی در اروپا بدانیم، بدیهی است کسانی که از این موضع به سیاست مینگریستند، طبیعتاً نباید نسبت به تعمقات انتزاعی فلسفی حسن نظر میداشتند. در ایران نیز از مدرسۀ علوم سیاسی انتظار کارویژهای نظیر دارالفنون اما در حوزۀ سیاست میرفت؛ به همین جهت در دروس مدرسۀ علوم سیاسی اثری از تاریخ اندیشه و فلسفۀ سیاسی نبود. در حقیقت، در دروس مدرسۀ علوم سیاسی و حتی در آغاز کار دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی، به موضوع اندیشه و فلسفۀ سیاسی چندان توجهی نشد. درسی که ذیل عنوان «حکمت» ارایه میشد نیز تنها مروری بر مباحث حکمی بود و به مباحث بنیادین سیاست کاری نداشت. دروس «تاریخ یونان و قرون وسطی» که رجبعلیخان منصور الملک و «تاریخ رم و ملل قدیمۀ شرق» که میرزا سید ابوالقاسم ارایه میدادند هم دروسی نبودند که به تاریخ تفکر بپردازند و بیشتر موضعی تاریخی داشتند. تنها با دعوت از میرزا طاهر تنکابنی (12421320) مجتهد و فقیه معروف آن عصر برای تدریس ادبیات و فلسفه، که خود از شاگردان میرزای جلوه و آقا محمدرضا قمشهای بود، میتوان حدس زد تا حدودی مباحث فلسفی در مدرسۀ علوم سیاسی وارد شده باشد که آن نیز به احتمال قریب به یقین به اقتضای کمبود وقت چندان تأثیری نداشته و اساساً به فلسفۀ سیاسی نیز مربوط نبوده است. بنابراین، غالب دروس اصولاً سیاست را از وجه عملی مینگریستند و به سیاست نظری توجهی نداشتند.
بعدها با ظهور محسن عزیزی و حمید عنایت، اندیشههای سیاسی در مباحث دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی جایگاهی یافت. محسن عزیزی با تهیۀ جزوهای در تاریخ اندیشۀ سیاسی که بعدها به صورت کتابی با عنوان «تاریخ عقاید سیاسی از افلاطون تا ماکیاولی» و حمید عنایت نیز به همین ترتیب با گردآوری جزوهای که بعدها با عنوان «بنیاد فلسفۀ سیاسی در غرب» منتشر شد، سهم بزرگی در شکلدهی به رشتۀ علوم سیاسی داشتند. اما فقر منابع علوم سیاسی به حدّی بود که آثار سیاسی به راحتی قابل شمارش بودند. حمید عنایت فهرست منابع موجود علوم سیاسی در آن دوره را چنین آورده است:
- ترجمۀ کتاب روحالقوانین مونتسکیو در سال 1321 توسط علیاکبر مهتدی.
- ترجمۀ کتاب قرارداد اجتماعی روسو در سال 1324 از سوی غلامحسین زیرکزاده.
- ترجمۀ کتاب شهریار ماکیاولی توسط محمود محمود که در سال 1324 صورت گرفت.
- تاریخ نظریات سیاسی اثر جرج ساباین که توسط بهاءالدین پازارگاد به سال 1327 ترجمه شد. این اثر گویا نخستین اثر در حوزۀ اندیشۀ سیاسی است.
- تاریخ عقاید سیاسی اثر محسن عزیزی که در سال 1329 از سوی انتشارات دانشگاه تهران چاپ شد و افکار سیاسی تا پیش از ماکیاولی را بررسی کرده است.
- ترجمۀ قطعاتی از دو رساله در باب حکومت لاک، لویاتان هابز و در باب آزادی میل توسط محمود صناعی که در سال 1344 به چاپ رسید.
- ترجمۀ کامل در باب آزادی میل از سوی جواد شیخالاسلامی در سال 1348 به چاپ رسید.
- ترجمۀ کتاب سیاست ارسطو توسط حمید عنایت که در سال 1348 منتشر شد.
- بنیاد فلسفۀ سیاسی در غرب نوشتۀ حمید عنایت که در سال 1351 از سوی دانشگاه تهران منتشر شد.
- ترجمۀ آثار دیگری از مک آیور، هارولد لاسکی، موریس دورژه، مایرون وینر، سیدنی هوک، والتر ترنس استیس، مارکوزه و هگل که توسط مترجمینی مانند ابراهیم عالیخانی، منوچهر صفا، ابوالفضل قاضی، داریوش آشوری و رحمتالله مقدم مراغهای صورت گرفت.
فقر منابع در بدو تأسیس علوم سیاسی در ایران پیامدی ویرانگر داشت و آن این بود که اندک متون ترجمه شده بدل به کتبی مقدس میشدند و وضع انتقادی کمتر شکل میگرفت. از همین روی تنها با آثار حمید عنایت است که پژوهشهای در اندیشۀ سیاسی اسلام و ایران عرضه شد و اساساً تا قبل از ظهور سید جواد طباطبایی، تقریباً با هیچ نظریۀ سیاسی از سوی اساتید داخلی مواجه نیستیم. اساتید قبلی تنها «ناقل»اند تا «ناقد» و در غفلت از سنت خویش، به شرحِ دست و پا شکستهای از افکار و عقاید سیاسی غربی بسنده کردهاند. این حکایت از آن دارد که نطفۀ علوم سیاسی در ایران چنان شکل گرفت که اساتید ایرانی را تنها به گزارشگرانی فاقد عقل انتقادی بدل میکرد.
“ فقر منابع در بدو تأسیس علوم سیاسی در ایران پیامدی ویرانگر داشت و آن این بود که اندک متون ترجمه شده بدل به کتبی مقدس میشدند و وضع انتقادی کمتر شکل میگرفت. از همین روی تنها با آثار حمید عنایت است که پژوهشهای در اندیشۀ سیاسی اسلام و ایران عرضه شد. “
حمید عنایت که خود از محققین پرکار دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی به شمار میرفت، از فارغ التحصیلان همان دانشکده بود که بعدها خود کرسی استادی در آنجا را به دست آورد. او کارشناسی را در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و کارشناسی ارشد و دکتری خود را در دانشگاه لندن گذرانده بود و به فرانسه، انگلیسی، عربی، آلمانی و پهلوی مسلط بود و از همین روی در شمار نخستین کسانی است که تحقیق در باب اندیشههای سیاسی غربی و اسلامی به شکل آکادمیک را آغاز کرد. عنايت در میان سالهاي 1348 تا 1354 مدیر گروه علوم سياسي در دانشگاه تهران بود. او محققی میانهرو بود که با روشنفکران غربگرا و ناسیونالیستهای متعصب فاصلهای فراوان داشت.
از مهمترین کارهای عنایت ترجمۀ کتابهای «سیاست» ارسطو، «خدایگان و بنده » و «عقل در تاریخ» هگل، «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» کانت، «تاریخ تمدن» ویل دورانت، «تاریخ طبیعی دین» دیوید هیوم و آثار دیگری از رومن رولان، ویکتور هوگو، جورج برنارد شاو و تألیف «سیری در اندیشۀ سیاسی عرب»، «بنیاد فلسفۀ سیاسی در غرب» و «تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران و اسلام» بود. طباطبایی نیز با آثاری نظیر «زوال اندیشۀ سیاسی در ایران»، «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «جدال قدیم و جدید» و … اصلیترین نقش نظری را در تاریخ این رشته داشته است. آثار طباطبایی بدان جهت از اهمیت برخوردارند که همواره جریانی از نقدها را با خود همراه کرده است و حتی برخی را به صرافت انداخته تا با تأسیس پژوهشگاهها، به جستجو در سنت فکری خود بپردازند. از سوی دیگر، طباطبایی با ترجمۀ آثار هانری کربن، تلنگری جدی به دو گروه زده است؛ نخست، روشنفکرانی که به کلی از سنت فکری خود غفلت کردهاند، و سپس علما و حکمایی که میتوانند مانند کربن از منظر روشهای بدیع و بر اساس فلسفۀ تطبیقی به سنت فلسفی ایرانی بنگرند.
با اینهمه، مطالعۀ روند تاریخی پیدایی آثار سیاسی غربی در ایران حکایت از شروع روندی مقلدانه در سنت علوم سیاسی فرانسوی و سپس گذار به علم سیاست به مفهوم متأخر آن دارد. گویا هم در دورۀ مدرسۀ علوم سیاسی و هم در دانشکدۀ علوم سیاسی، سر فصلها بنا به اقتضائات هر دوره تنها به رونوشتی پراکنده و بینظم از متون غربی محدود بوده است. نطفۀ علوم سیاسی که اینک با عدم توجه به سنت، به تولد کودکی ناقص منتهی شده بود، نخستین بار از سوی حمید عنایت مورد انتقاد قرار گرفت. او ضمن نقد کمبود منابع درسی مطلوب، در باب ضرورت توجه به سنت در علوم سیاسی آورده است: «مسألهای که از مشکل کمبود کتاب در زمینۀ عقاید و نظامهای سیاسی در غرب جدیتر است، مسألۀ کمبود تحقیقات دربارۀ تاریخ ایران، عقاید و نهادهای اسلامی است. این هم شگفت نیست، زیرا تا شش سال پیش حتی یک درس هم دربارۀ این موضوع در برنامۀ تحصیلی حوزۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران وجود نداشت، و هماکنون نیز در دانشکدههای دیگر چنین درسی وجود ندارد. فقدان این مسأله یک ضعف آکادمیک نیست، بلکه ناشی از بیگانگی بسیاری از تحصیلکردههای ایرانی نسبت به میراث اسلامی (شیعه) است. حتی بخشی از روشنفکران با هرگونه تحقیق در حوزۀ تاریخ عقاید اجتماعی و سیاسی ایران و اسلام علناً مخالفت میکنند، به این عذر که این عقاید یکی از موانع اصلی پیشرفت و بیداری ایرانیان بودهاند.» البته عنایت این متن را در سال 1974 به انگلیسی نوشته بود و در همانجا اشاره میکند که «مسلم است که رهایی اینان به بیعلاقگی و عدم حساسیت نسبت به گذشتۀ اسلامی خود دیر زمانی به طول خواهد کشید.»
“ مطالعۀ روند تاریخی پیدایی آثار سیاسی غربی در ایران حکایت از شروع روندی مقلدانه در سنت علوم سیاسی فرانسوی و سپس گذار به علم سیاست به مفهوم متأخر آن دارد. گویا هم در دورۀ مدرسۀ علوم سیاسی و هم در دانشکدۀ علوم سیاسی، سر فصلها بنا به اقتضائات هر دوره تنها به رونوشتی پراکنده و بینظم از متون غربی محدود بوده است. “
آسیبشناسی حمید عنایت از «علوم سیاسی» در ایران قابل تأمل است، اما نکته عجیب اینجاست که این غرابت از سنت همچنان آنقدر حادّ است که در هیچ یک از کتب «مبانی علم سیاست» که به زبان فارسی نوشته شده است، کوچکترین اشارهای به مفهوم سیاست در ایران باستان و ایران اسلامی نمیشود. جالب آنجاست که حتی اشارهای به همین روند شکلگیری علوم سیاسی در ایران نیز نمیشود؛ گویا روند شکلگیری علوم سیاسی جدید در ایران که متعلق به سدۀ گذشته است، امروزه خود به امری «کهنه» بدل شده است.
اگرچه آثار محسن عزیزی، حمید عنایت و دیگر مترجمان نسل نخست دانشکده از کیفیت خوبی برخوردار است، اما بسیاری از اساتید حتی برداشت درستی از اندیشههای غربی نیز نداشتند. به عنوان مثال در رسالهای به نام «سیاست» که در سال 1346 به قلم یکی از اساتید علوم سیاسی و توسط مدرسۀ عالی دختران ایران به چاپ رسیده، با آنکه سعی شده گزارشی مقدماتی از فلسفه و علوم سیاسی غرب ارایه شود، آنچه بر رساله غلبه یافته دریافتهای مغشوش و منعندی از فلاسفۀ غربی است. مثلاً رساله در آغاز فصل نخست که «تعریف سیاست» نام دارد، پس از پذیرش اینکه «انسان در ابتدا میمون بوده و سپس در اثر رشد و تکامل تدریجی به شکل امروزی رسیده»، چند سطر پایینتر به «کلام حضرت امیر المؤمنین علیه السلام» در مورد شگفتیهای بشر اشاره کرده است. جدای از آن، کتاب مملو از خلط مفاهیمی است که اساساً ربطی به هم ندارند. اگرچه نگاهی به فهرست منابع مورد استفادۀ مؤلف حکایت از فقر منابع مناسب در آن زمان دارد، اما نمیتوان این وضعیت را یکسره ناشی از شرایط محیطی دانست؛ چه پیش از او حمید عنایت به ترجمۀ سیاست ارسطو و نگارش آثار قابل ستایشی در زمینۀ سیاست اقدام ورزیده بود.
نکتۀ اساسی برای ما در خوانش تاریخ علوم سیاسی جدید در ایران، غفلت در توجه به مباحث بنیادین سیاست است که تا کنون تداوم یافته است. این سخن به معنی ضرورت مبناگرایی فکری نیست، بلکه به معنی گذار از وضعیت کلبیمسلکانۀ فعلی در علوم سیاسی است. هماکنون علوم سیاسی در ایران میان دو قرائت روشنفکرمآبانۀ غافل از سنت و ایدئولوژیکِ بیتوجه به کار آکادمیک گرفتار است. بیجهت نیست که در چنین وضعیتی افراد و مراکز خصوصی خارج از نهادهای رسمی آکادمیک پویایی بیشتری داشته باشند.
منابع:
-
ازغندی، علیرضا، علم سیاست در ایران، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1382
-
لوسوئور، اميل، نفوذ انگلیسیها در ایران، ترجمۀ محمدباقر احمدی ترشیزی، تهران، انتشارات شرکت کتاب، 1368
-
عنایت، حمید، وضعیت علوم اجتماعی در ایران، ترجمۀ نوشین احمدی خراسانی، یادمان دکتر حمید عنایت، به کوشش داود غرایاق زند، تهران، نشر بقعه، 1379
-
فدایی مهربانی، مهدی، چه باشد آنچه خوانندش سیاست؟، تهران، نشر فلات، 1394
-
فروغی، محمدعلی، حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول، به کوشش علی اصغر حقدار، تهران، نشر کویر، 1382
-
فروغی، محمدعلی، مقالات فروغی، ج 1، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354
-
از مدرسه سیاسی تا تشکیل دانشکده حقوق و علوم سیاسی، سایت کانون فارغ التحصیلان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دسترسی: 17/ 4/ 1393
-
خجسته رحیمی، رضا، مدرسه سیاسی و مشروطۀ ایرانی، مجله مهرنامه، شماره 2، اردیبهشت 1389
-
کسروی، احمد، در راه سیاست، تهران، بینا، 1324
-
ناظم، حسین، سیاست، تهران، مدرسۀ عالی دختران ایران، چاپخانۀ پارس، 1346

دکتر مهدی فدایی مهربانی، نویسنده و پژوهشگر ایرانی حوزه فلسفه، عرفان و فلسفه سیاسی و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران است. یادداشتهای ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین حوزهها منتشر میشود.