
طرح سیاسی الهیات لیبرال
- نوشته شده : داوود طالقانی
- 12 مارس 2019
- تعداد نظرات :1
سیاست و اقتصاد | سیاست | لیبرالیسم
| فرار از الهیات و پناه به علم سیاسی و اجتماعی، ادعایی پوچ است که توسط بنیانگذاران این علوم مطرح شد.
خرد متعارف جامعهشناسی معمولا این گونه شرح میدهد که مسیحیت و نهاد کلیسا، خود عامل ایجاد فرایند سکولاریزاسیون در رنسانس بود. سختگیریهای کلیسا در ابقای روایت خود از کتاب مقدس، راهیابی فلسفههای افلاطونی و ارسطویی توسط سنت آگوستین و توماس آکویناس به کلام مسیحی و تعارض شدید اصحاب کلیسا با دستاوردهای نوین علم را از این عوامل میدانند. دگرگونی تفسیری و بینشی که توسط پروتستانتیسم رقم خورد، تقدیر مسیحیت را این گونه رقم زد که امر روحانی و قدسی، بدون دخالت عمومی یا دولتی باقی بماند و از طرف مقابل نیز امر عمومی بدون تعصب شخصی لحاظ شود. الهیات جدید مسیحی همان قدر که مجبور بود که «امر سیاسی» و «دولت» را اختراع کند، مجبور بوده است که «دین شخصی» را جعل کند.
اولین سنگ بنای سکولاریسم توسط جدایی افکنی میان مسائل الهیات و سیاست گذاشته شد. دین به دین شخصی تقلیل یافت و امر سیاسی فقط به دولت ارجاع داده شد. امری که با آغاز مدرنیته، سکولاریزاسیون نام گرفت. نخستین علم اجتماعی که دعاوی عام بودن و استقلال از الهیات را داشت، علوم سیاسی بود که نظریههای نخستین آن در آثار گروتیوس (بنیانگذار نظریه قانون طبیعی مدرن)، هابز و اسپینوزا تدوین یافت. امر سیاسی، موضوعی مستقل در نظر گرفته شد که در وهله نخست، «طبیعی» فهمیده میشد، یعنی قوانین طبیعی بر آن حکومت میکرد و ردّی از الهیات بر آن وجود نداشت. پس از شکستهای کلیسا در نظامهای نجومی و علوم تجربی، پنداشت ناکارآمدی به تبیین و تفهیم حوزه انسانی نیز ادامه پیدا کرده بود.
موضوع این علوم که پیرامون مفهوم «جامعه» قرار داشت، محصولی انسانی و تاریخی در نظر گرفته میشد تا این علوم نسبتی با الهیات پیدا نکنند و علم اجتماعی، سراسر سکولار بماند. پیش از این و در قرون وسطی، کلام اجتماعی که پدیدههای اجتماعی را تفسیر میکرد، بیش از آن که تاریخی باشد، الهیاتی بود و با ادبیات کتاب مقدس شرح میشد. غافل از آن که امر سکولار، خود به مثابه فضای «قدرت مطلق» ساخته میشود و فقط الهیات خاصی میتواند از ادعای «خدایی وجود ندارد» پشتیبانی کند.
این الهیات سکولار بر آن شد تا عنصر مشروعیت را برای علوم جدید تأمین کند. پس به تجلی بودن ذات انسانی از ذات الهی ارجاع دادند. آفرینش انسان توسط خداوند به مانند صورت خودش (خلق الله آدم علی صورة) این گونه تفسیر شد که انسان به صورت و به سان خداست، پس به مانند خدا، خودآیین است. به این معنا که «انسان بدون خدا» خود، «تجلی خدا» است. الهیات جدید با تعریف انسانشناسی مدرن، به کمک علم سکولار بر آمد.
هابز معتقد بود که منشأ انسان، آفرینش او نیست، بلکه مقاومت اوست. او می-نویسد: «حق طبیعت، که بر اساس خداوند بر انسانها حکومت میکند و کسانی را که قوانین او را نقض میکنند مجازات میکند، منشأ وی نباید آفرینش او باشد، تو گویی که محتاج آن است که به پاس الطافش مطیع او باشند، بلکه باید قدرت مقاومت ناپذیرش باشد». پس از این منظر، آدمیان در برابر تعهدات، مقاومت میکنند و سعی دارند که خود را ملزم به آن نکنند. پس با کنار گذاشتن رابطه و پیوند میان انسان و خدا که بر اساس آن روابط مشترک انسانی نیز شکل میگرفت، نگاه «قراردادی» به روابط بنیان نهاده شد.
“امر سکولار، خود به مثابه فضای «قدرت مطلق» ساخته میشود و فقط الهیات خاصی میتواند از ادعای «خدایی وجود ندارد» پشتیبانی کند. این الهیات سکولار بر آن شد تا عنصر مشروعیت را برای علوم جدید تأمین کند. پس به تجلی بودن ذات انسانی از ذات الهی ارجاع دادند.“
در تلمود و عهد عتیق، رابطه انسان و خدا، قراردادی بود که هر طرف معامله چیزی میداد و چیزی نصیبش میشد. حالا با نفی و انکار رابطه خدا و انسان، قراردادهای اجتماعی میان آدمیان مطرح میشد. به این ترتیب، نتیجه آن شد که کلیسا، با شکست-های روزافزونش، حکم انجیل را در صومعهها پاس بدارد و به طریقی این امر را به سوی عوام گسترش بدهد و در عوض، فضای سیاسی و اذهان عمومی از آرمانهای فضیلت مسیحی کاملا زدوده باشد.
حال که سیاست جدید توانسته بود کلیسا را در جبهه عمل به عقب براند، نوبت آن بود که در میدان نظر نیز بر آن بتازد. پس علوم سیاسی جدیدی لازم شد که متن انجیل را از مسیحیت کاتولیک برباید تا هرمنوتیک انجیلی جدیدی را خلق کند. هرمنوتیک و سیاست به اینهمانی رسیدند و در دو جنبه لیبرال بودن و مستبد بودن مشترک شدند. هرمنوتیک و سیاست دو روی سکه نظریه و عمل الهیات سکولار محسوب میشدند.
در همان زمانه، اسپینوزا تأکید میکرد که شکل مسیحیت آن است که بر برداشتی شخصی و هوشمندانه از کتب مقدس بنا شده است که خصوصیتش آمیزهای کاذب از الهیات و فلسفه است. هرمنوتیک الهیاتی در همین پیرو، انجیل را مانند طبیعت، تمامیتی خودتفسیرگر معرفی کرد. اراده انسانی در تفسیر و واسازی متن مقدس، سیاستی را انتزاع کرد که نوع جدیدی از علم استنتاجی مبتنی بر عرض و پیوندهای علّی خود ساخته بود. امری که به الهیات سیاسی اصالت اراده موسوم گشت. به تعبیر هابز، محل رخداد این سیاست انتزاعی، جایی به نام «تاریخ جامعه سیاسی» نام گرفت. از عصر رنسانس به بعد، سرچشمه دیگری نیز به به سیاست علمی افزوده شد که آن تاریخی-گرایی بود و ادعای آن را داشت که فعالیت سیاسی باید با آداب و رسوم، تربیت، ادیان و قرون قبلی سازگار شود.
بنابراین، طرح، نقشه و بنیاد سیاسی و اجتماعی الهیات لیبرال و سکولار به مثابه سیاست علمی در سنت حقوق طبیعی، ماکیاولیسم و علوم اجتماعی آینده به عنوان پیش فرض بنیان نهاده شد. این طرح سیاسی الهیات لیبرال، امری فاکتوم ( امر ساخته شده) است که با دومینیوم ( مالکیت و دارایی) یکسان انگاشته میشود.
انسان به مثابه موجودی نومینال ( اسمی و صوری) از طریق ساز و کارهای مادی قدرت، وضع شده و از توانایی به رسمیت شناختن حقوق خصوصی متقابل که برساخته خود اوست، برخوردار میشود. انسان الهیات سیاسی لیبرال، امر سیاسی را که خود ساخته و در مالکیت خصوصی متجلی است، موضوع علم سیاست خود میکند. این مالکیت خصوصی «نامحدود»، «حاکمیت مطلق» و «حقوق فعال» را که موضوع قدرت سیاست جدید است، جلوهای شمرده میشود از انسانشناسی جدیدی که اشخاص انسانی را به مثابه افراد می-شناسد و فردیتشان را به نحوی ذاتگرایانه به مثابه «اراده» یا «استعداد» یا «میل به بقای نفس» تعریف میکند.
به این ترتیب دعوی فرار از الهیات و پناه به علم سیاسی و اجتماعی، ادعایی پوچ است که توسط بنیانگذاران این علوم مطرح شد. آنان با نقد الهیات کلیسا، الهیاتی سیاسی را وضع کردند که اولا در ساحت انسانشناسی آنان را تامین کند تا بتوانند سازههای نظری خود را بر آن بنا کنند و ثانیا با طرح پروژه هرمنوتیک، دست کلیسا را از سیاستورزی کوتاه کردند و به جای آرام گرفتن زیر سایههای حکومت پاپ، هیولایی سیاسی (لویاتان) به نام دولت را بیافرینند. دولتی که بر مبنای قرارداد اجتماعی و برای حفظ مالکیت خصوصی، میل و اراده انسانی مهیا شده بود. علمی نیز که سامان نظری و عملی این طرح را به پیش میراند، علوم سیاسی یا به عبارت دقیقتر الهیات سیاسی لیبرال مد نظر قرار میگرفت.
منابع:
اشمیت، کارل، الهیات سیاسی، ترجمه لیلا چمن خواه، نگاه معاصر، 1392
الهی راد، صفدر، الهیات پست لیبرال: بررسی ماهیت آموزههای دینی از منظر جرج لیندبک، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)،1390
میلبنک، جان، الهیات و نظریه اجتماعی: فراسوی عقل سکولار، ترجمه شهناز مسمی پرست و شهرزاد قانونی، ترجمان علوم انسانی،1397
داوود طالقانی پژوهشگر حوزههای ارتباطات، فلسفه و علوم اجتماعی است و عمده مطالب او در باشگاه اندیشه در همین حوزهها منتشر میشود.
[…] با همه این تفاسیر، موضوع اصلی ازنظر فولر، اساساً مذهب نیست؛ بلکه ترکیب «بدعت، سیاست و قدرت» با «جزماندیشی» است! مذهب تنها بهانهای برای پیشبرد چنین ترکیبی در جهت نیل به منافع قدرتها بوده، نه علت و عامل جنگها و منازعات: دو جنگ جهانی اول و دوم، فرانکو، موسولینی، هیتلر، استالین، مائو تسهتونگ، پل پوت، روآندا و مرگ صدها میلیون نفر در یک قرن اخیر، همه مربوط به رژیمهای سکولار و حتی ضدمذهب و ملحدی بوده است که بر اندیشههای جزمی همانند آنچه امثال تارانتها اخذ کردهاند، استوار بودهاند. تفکر جزماندیشانه در همه این موارد نیز به بیرحمانهترین شکل ممکن به کار گرفته شدهاند!بیشتر بخوانید: طرح سیاسی الهیات لیبرال […]