
پیوند تن ها با جان ها
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 07 دسامبر 2019
- تعداد نظرات :0
| اختلالِ آغازگر انقلاب یا جنبش، زمانی حاصل میشود که مردم، نه نمایندگان سیاسی و نه رسانهها را، نماینده خود نمیبینند.
پرداختن به این پرسش که انقلابها چگونه و با چه انگیزهای آغاز میشوند، چه مسیری را طی میکنند و چه نتایجی به همراه دارند، مستلزم آن است که از تحلیل تقلیلگرا و تکبعدی فاصله بگیریم و شاخههای گوناگون علوم مختلف را، از روانشناسیِ اجتماعی و جامعهشناسی انقلاب گرفته تا مطالعات سیاسی و اقتصادی، به خدمتِ تحلیل درآوریم. پرداختن جامع به این استلزامها، هم از توان نویسنده خارج است و هم محدودیتهای یادداشتی تحلیلی، دستِ تحلیل را تنگ میکند. لذا، چارهای نداریم جز تحلیلی تقلیلیافته به یک بُعد و نگاهی تکعلّتی.
همچنین، پیچیدن نسخهای واحد برای همه جنبشها، خطایی دیگر است که ممکن است گریبانِ تحلیل را بگیرد؛ زیرا جنبشهای اجتماعی انگیزهای یکسان و حتی شدّت و حِدّت برابر با هم ندارند که بشود آنها را با عینکی خاص تحلیل و در مولفههایی ازپیشتعیینشده تقسیم کرد. هر جنبشی، موردِ خاصِ خودش است و بهترین روش برای تحلیل جنبشهای اجتماعی، مطالعه موردی است. پس، تحلیل خود را از کجا آغاز کنیم که سودمند باشد؟ بنا به دلائلی که گذشت، هر تحلیلی، الزاماً، تقلیلیافته به زاویه دید خاصی است. برای آن که ایستَنگاه این تحلیل برای خواننده روشن شود، به شاهدمثالهایی تکیه میکنیم که در بیشتر مطالعات ارتباطی و رسانهای در مواجهه با جنبشهای اجتماعی مورد توجه است:
- جنبش میدان تیانآنمن: در سال 1989، دانشجویان چینی، به رهبری جنبش دموکراسی چین، در اعتراض به ناپایداری اقتصادی و سرکوبهای حزب کمونیسم، اعتراضاتی را آغاز کردند. میتوان گفت، برای اولینبار بود که اعتراضاتی بهصورت زنده، بر آنتن تلویزیونها به نمایش درمیآمد. شبکه تلویزیونی CNN از نزدیک اعتراضات را ضبط میکرد و در کنار آن، معترضان نیز، با نصب دوربین روی دوچرخههای خود، تلاش میکردند تا رویدادها را به تصویر درآورند. همچنین، دانشجویان با شعارهایی نظیر آزادی، دموکراسی و حق تعیین سرنوشت، تلاش کردند تا گستره جنبش خود را جهانی کنند و توجه جهانی را به هویت و خواستِ خود معطوف سازند.
- خیزش عربی در سال 2011: رشتهانقلابهای عربی که با خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس آغاز شد و بهصورت دنبالهدار، کشورهای عربی را در گرداب اضمحلال فرو برد، در تلاش برای پایانبخشی به سلطنتهای خودکامه حاکم و بازپسگیری آزادی و کرامت ازدسترفته و ازسرگیری حیاتی تازه، آغاز شد. این معترضان که غالباً، اعتراضشان را در میدانهای اصلی و نمادین شهر دنبال میکردند و شعارشان «انقلاب آزادی و کرامت» بود، بهقدری، بر خواست خود مُصر بودند که در مِصر، برای مثال، حسنی مبارک، طی 18 روز به زیر کشیده شد. دمِدستیترین واکنش دولتها در قبال آغاز این جنبشها، قطعی گسترده اینترنت بود که هم در مصر و هم در تونس، با شکست همراه بود؛ زیرا کار از کار گذشته بود و مردم به هم جوشخورده بودند.
برای آن که تحلیل تقلیلیافته خود را آغاز کنیم و از زاویه ارتباطی و رسانهای به جنبشهای دانشجویی و اجتماعی بنگریم، آغاز تحلیل، ابتدا، یافتن اشتراکات نمونههاست و در ادامه تفاوتهای هر نمونه را شاید بتوان خاصِ هر نمونه که تابعی از شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است، قلمداد کرد. نقاط اشتراکیِ جنبشهای اجتماعی چند دهه اخیر[1] چیست؟ ممکن است این دستهبندی را بتوان جزئیتر یا کاملتر کرد. با این حال، به نظر میرسد جنبشهای اجتماعی در چند مولفه به هم شبیهند و تجربه مشترکی را پشت سر گذاشتهاند:
– تعارضِ خواستِ دولتها و ملتها: تعارض زمانی حاصل میشود که نفعِ اقلّا دو بازیگر (فرد، سازمان، اجتماع) با هم، همسو نباشد و هنگامیکه این تعارض در قالب عمل و در سطح گسترده روابط اجتماعی، سر باز کند، توابع و پیامدهای اجتماعی به همراه خواهد داشت. در دو نمونه ذکرشده، دولتها نماینده خواست و نفع مردم نبودند و در برخی موارد، مردم مشاهده میکردند فرهنگ کریدوری و ارتباط هدیهای[2] و رانتی بر فاصله میان مردم و طبقه حاکم میافزاید. در یک کلام، مردم میدیدند از انبار گندم، خوشهچینی نصیب آنها میشود ولی خرمنخرمندزدی، نصیبِ منتسبان و منتصبان حاکمیت. مردم خود را تحقیرشده میدیدند.
“ مشکلی که در ایران بیش از گذشته خود را نشان میدهد، بحران نمایندگی است که ریشه در بحران ارتباطی دارد. دولت زبان حرفزدن با مردم را ندارد و رسانهها، به معنای عام، اعتبار خود را نزد مردم از دست دادهاند و حتی در برخی موارد بیش و پیش از مردم، به ایدئولوژیهای سیاسی متعهند. زبان به کاررفته در ژورنالیسم تلویزیونی و خبری، به جای آن که مبتنیبر عینیت و انصاف باشد تا مردم به آن احساس نزدیکی کنند، مبتنیبر تولید تعارض و تعمیق شکاف است و در نتیجه، در جریان رقابت خبری، رسانههای برونمرزی رهبری را بر عهده میگیرند. “
– کیفیت بهتر زندگی: در این جنبشها مردم، مگر چه میخواستند؟ زندگی و شرایطی بهتر و برتر. میتوان گفت این مولفه در شدت و ضعف انقلابها موثر است. گاهی، تعارضی هنوز به شکافی بحرانی تبدیل نشده است. در اینجا، جنبشهای اجتماعی درصدد میآیند تا رفتارهای تعارضآمیز را مسالمتآمیز، با هم، حل کنند. کمپینهای اصلاحی اجتماعی، نمونهای از این جنبشهایند. در مقابل، گاهی، این تعارضات به قدری عمیق، چندعلتی و تاریخی است که جنبشها، از اصلاحخواهی به دیگریخواهی (انقلاب) بدل میشود. نگاهی به شعارهای این جنبشها، گویای آن است که مردم یا به دنبال کرامت ازدسترفته خود بودند یا میخواستند خودشان هم بخشی از سرنوشتشان باشند.
– روانضربهها و روانرنجوریِ جمعی: همواره، جنبشهای اجتماعی با روانضربههایی (تروما) آغاز میشود که جانها را به درد میآورد یا بهقدری آن روانضربه با زندگی مردم ملحوف است که همه زندگیشان را تکان میدهد. تکانخوردن و لرزش روانِ جمعی، تنها را به هم متصل میکند (این مکانیزیمی روانی است برای زندهماندن امیدها و آروزها) و آنان را به حرکت درمیآورد. جوانی 26ساله را تصور کنید که کرامت میخواهد ولی با سیلی پلیسی خود را تحقیرشده میبیند و خود را به آتش میکشد[3]؛ اتفاقی که در تونس رخ داد، روانِ تنها را رنجور کرد، تنها به هم متصل شدند و به حرکت درآمدند. یا، مثلاً، تصور کنید بهسببِ اتخاذ سیاستی در حوزه حاملهای انرژی، مردم به ستوه آمده و هزینه میدهند ولی رأسنشین دولتی واکنشش به این روانرنجوری، لبخندهای سرمستانه است. طبیعی است که ما در این شرایط خود را تنها ببینیم و بدخُلقی کنیم!
– مردم، سیما و صدا میخواهند: مردم میخواهند تا حرفشان شنیده و نیازشان دیده شود تا به این واسطه، خواستشان محقق شود. به همین دلیل، جنبشهای مذکور، بُعد نمادین دارند و با نشانهها، رنگها و مکانهای نمادین شناخته میشوند. نام میدان التحریر (آزادی) را همه، شنیدهایم: نمادِ شناختهشده و نماینده انقلابهای عربی. در جنبش میدان تیانآنمن چین، معترضان با اتخاذ شعارهای غربی، خود را با مردم سایر جهان پیوند دادند. مردم ایسلند با زدن ضربه به قابلمه[4] بهعنوان حرکتی نمادین، سروصدایی در گوش دولتیان انداختند. یکی از نتایج بُعد نمادینِ انقلابها، در عصر رسانههای نوین، خلاقیت سیاسی و هنری است. قدرتِ تصاویر و عواطف خلّاق فعالشده، هم بسیجکننده است و هم آرامشبخش و محیطی از معنا را ایجاد میکند که در آن ابزار فرهنگی، بهمثابه ابزاری سیاسی برای تغییر است.
بحران نمایندگی و نمایانندگی
حرکت حوزه عمومی برای اصلاح، تغییر یا انقلاب، نتیجه تعامل بیمارگونه مردم، دولتمردان و رسانهها، بهعنوان نمادپردازان، است. هم نمایندگان سیاسی و هم رسانهها، نمایندگان مردم هستند و خواست و نیاز مردم نقشی محوری در تعیین خطمشی دولتها و رسانهها دارد؛ آن گونه که از مفهوم دولت برمیآید. بهویژه، رسانهها نقشِ مهم نمایندگی مردم را دارند یا اقلا اگر فعالان رسانهای، منتخب مردم نیستند، دستکم انتظار میرود نمایاننده نیازها و صداهای مردم باشند. اختلالِ آغازگر انقلاب یا جنبش، زمانی حاصل میشود که مردم، نه نمایندگان سیاسی و نه رسانهها را، نماینده خود نمیبینند. به نظر میرسد مشکلی که در ایران بیش از گذشته خود را نشان میدهد، بحران نمایندگی است که ریشه در بحران ارتباطی دارد. دولت زبان حرفزدن با مردم را ندارد و رسانهها، به معنای عام، اعتبار خود را نزد مردم از دست دادهاند و حتی در برخی موارد بیش و پیش از مردم، به ایدئولوژیهای سیاسی متعهند. زبان به کاررفته در ژورنالیسم تلویزیونی و خبری، به جای آن که مبتنیبر عینیت و انصاف باشد تا مردم به آن احساس نزدیکی کنند، مبتنیبر تولید تعارض و تعمیق شکاف است و در نتیجه، در جریان رقابت خبری، رسانههای برونمرزی رهبری را بر عهده میگیرند. شاید، بنا به باور نویسنده، امید میرود خروج از بحران نمایندگی و نمایانندگی، زیربنای اصلاح وضع موجود باشد. مجبوریم امیدوار باشیم تا زنده بمانیم.
برای نوشتن این یادداشت از این منابع ایده گرفتم:
-
کاستلز، مانوئل. 1396. شبکههای خشم و امید؛ جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت. مترجم: مجتبی قلیپور، تهران: نشر مرکز.
-
بنوا، ویلیام ال. پاملا جی. بنوا. 1389. فرایند تأثیرگذاری پیامهای اقناعی. مترجمان: مینو نیکو و وازگن سرکیسیان، تهران: مرکز تحقیقات صداوسیما
-
Webel, Charles and Johan Galtung. 2007. Handbook of Peace and Conflict Studies. Routledge.