چرا والتر بنیامین میگوید سرمایهداری یک دین است؟
- نوشته شده : داوود طالقانی
- 06 جولای 2019
- تعداد نظرات :1
علم و فلسفه | فلسفه و حکمت | فلاسفه غربی
| برای بنیامین، سرمایهداری، دین محسوب میشد؛ زیرا همانند دین، التیام و تسکینی برای رنجها، دردها و پریشانیهاست و این سرمایهداری میخواهد به اضطرابها پایان بدهد. او برای ساختار دینی سرمایهداری چهار جنبه را بر میشمارد.
قصه بارها شنیده شده علوم اجتماعی آن است که ماکس وبر در تحلیل خود از تکوین سرمایهداری به نقش آموزههای الهیات پروتستانی و کالونیستی پرداخت و در مقابل او، کارل مارکسی قرار داشت که دین را طفیلی سرمایهداری میدید. در میانه نزاع وبر و مارکس هر چند میتوان قضاوتهای تاریخی و جامعهشناختی داشت، اما میتوان از شخصیت سومی نام برد که فراسوی مارکس و وبر میاندیشید: «والتر بنیامین».
بنیامین نه مانند وبر سرمایهداری را نتیجه الهیات پروتستان میدانست و نه مانند مارکس، الهیات را نتیجه سرمایهداری میدید. بدعت بنیامین آن بود که از سرمایهداری به مثابه دین نام ببرد و سعی کند که الهیات خاص سرمایهداری را افشا کند. برای بنیامین سرمایهداری، دین محسوب میشد؛ زیرا همانند دین، التیام و تسکینی برای رنجها، دردها و پریشانیهاست و این سرمایهداری میخواهد به اضطرابها پایان بدهد.
او برای ساختار دینی سرمایهداری چهار جنبه را بر میشمارد: اول آن که سرمایهداری خصلتی کیشی دارد. تفاوت کیش یا همان فرقه با الهیات در آن است که فرقهها آموزه دارند و الهیات بر استدلال و کلام بنا شده است. به این ترتیب خصلت کیشی سرمایهداری باعث میشود که این آیین برای «چراییها» پاسخی نداشته باشد و از اصول اعتقادی مبرا باشد.
ویژگی دینی دوم سرمایهداری در این است که کیش سرمایهدارانه استمرار دارد. هیچ روز غیر تعطیل و عیدی در سرمایهداری وجود ندارد. به تعبیر بنیامین، سرمایهداری دین بدون رستگاری است و این دین هر روز امر مقدس و معجزهگون خود را در مقابل دیدگان نمایش میدهد، در صورتی که در گذشته معجزهها یک بار و برای همیشه رخ میدادند. در جهان پیشامدرن در دسترس بودن امر مقدس، تقدس آن را از بین میبرد اما برای سرمایهداری، در دسترس بودن آن است که آن را مقدس میکند. این معجزه، همان شکوه پر زرق و برقی است که سرمایهداری هر روز به رخ میکشد.
از نظر بنیامین ویژگی سوم سرمایهداری آن است که گناه را به امری شایع بدل میسازد و در آن گناه، خود عبادت میشود. در این کیش، کفارهای وجود ندارد و این احساس گناه همیشه بر روی دوش عابدان یا همان گناهکاران کیش سرمایهداری سنگینی میکند. اما سرمایهداری از این نیز فراتر میرود و گناه را به امری جهان شمول بدل میکند، یعنی گناه جهانی میشود.
والتر بنیامین پیشدستانه ریشه الهیاتی جهانی شدن را نیز در همین جا تشخیص میدهد. سرمایهداری آمده است که خدا را در سیستمی وارد کند که بر گناه پیریزی شده است. گناه در نزد بنیامین همان تعبیر الهیات ادیان ابراهیمی را دارد. گناه کردن یعنی بتپرستی و این بتپرستی یادآور بتوارگی کالای مارکس است. به این شکل خدای سرمایهداری، خدای گناه نامیده میشود. به نظر بنیامین، این خدای گناهآلوده همان خدای مسیحی است. در فاز اول تاریخ مسیحیت، مسیح را کشتند و به خدا مبدل ساختند و حال، سرمایهداری به خدای جدید مسیحیت رو آورده تا با گناهکار کردنش این بار نیز او را به قتل برساند. به همین سبب است که بنیامین سرمایهداری را نتیجه منطقی مسیحیت میداند.
بنیامین نومیدانه از فشار سنگین گناهان آیین سرمایهداری شکایت میکند و این فشار را به ناامیدی مطلق از این دین پیشبینی میکند، تا جایی که ناامیدی به وضعیت دینی جهان مبدل میشود. به تعبیر بنیامین، سرمایهداری بسط ناامیدی است و انسانهای ناامید تنها راه رهاییشان را باز در سرسپردن به این ناامیدی سرمایهدارانه میبینند. برای بنیامین، این ناامیدی مطلق، آغاز رهایی است و رهایی با «ابرمرد» نیچهای ممکن میشود. رهایی ابرمرد اما سه شرط مهم دارد: اول آن که از دینی بودن سرمایهداری آگاه شود. دوم آن که بداند برنامه کیش سرمایهداری بسط ناامیدی است. و در نهایت ابرمرد آگاه باشد که تنها با یک دین میتوان از شرّ آیین سرمایهداری خلاصی یافت.
❞ بنیامین نومیدانه از فشار سنگین گناهان آیین سرمایهداری شکایت میکند و این فشار را به ناامیدی مطلق از این دین پیشبینی میکند، تا جایی که ناامیدی به وضعیت دینی جهان مبدل میشود. به تعبیر بنیامین، سرمایهداری بسط ناامیدی است و انسانهای ناامید تنها راه رهاییشان را باز در سرسپردن به این ناامیدی سرمایهدارانه میبینند. ❝
بنیامین چهارمین ویژگی کیش سرمایهدارانه را نیز بیان میکند که آن پنهان بودن خدای آن است. سرمایهداری روح متافیزیکی خود را انکار میکند. مارکس نیز پیش از این در سرمایه به این انکار و پنهان کردن اشاره کرده بود که کالا و سرمایه سرشار از ظرایف متافیزیکی و قلمبهبافیهای پرمدعای یزدانشناسانه است.
بنیامین در تبیین ریشههای الهیاتی سرمایهداری به سراغ فروید نیز میروید و با نامیدن روانکاوان به کاهنان کیش سرمایهداری مدعی میشود که میل سرکوب شده فرویدی، یعنی همان ایده گناه، خود سرمایه است. هم چنین با بررسی تبار مفهوم گناه در مسیحیت، معنای «قرض» را نیز برداشت میکند. سرمایهداری میخواهد که با مقروض کردن افراد، آنان را به ورطه گناه بکشاند. نکته مهم آن است که در حال حاضر نیز بحران سرمایهداری مساله قرض است و اگر بنیامین زنده بود، کارتهای اعتباری امروزین ( که در آمریکا رایج است) را که باعث زیر بار قرض رفتن افراد میشود، مصداق «همیشه در گناه بودن» معرفی میکرد. یعنی سرمایه خصلتی شیطانی نیز دارد.
اما مساله مهم و دغدغه بنیامین این است که سرمایهداری دینی بودن خود را انکار میکند، همان گونه که کافران اعصار پیشین ادیان را انکار میکردند اما به شأن والاتر و معنویتر آن آگاه بودند. این انکار و کتمان دینی بودن سرمایهداری از آن جهت است که امکان و احتمال آمدن رقیبی دینی برای سرمایهداری کمتر شود، چنان که بنیامین نیز رستگاری و رهایی از شرّ سرمایهداری را تنها در یک دین میدید. به نظر بنیامین یکی از گروههای کافر شده به کیش سرمایهداری، «تنلشها» و «تنآسایان» هستند که به عمل عبادی و گناهآلود سرمایهداری نمیپردازند.
منابع:
بنیامین، والتر، سرمایهداری به مثابه یک دین، ترجمه نیما عیسیپور، سایت تز یازدهم
مارکس، کارل، سرمایه: نقد اقتصاد سیاسی، مجلد اول، ترجمه حسن مرتضوی، نشر لاهیتا، 1394
وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1395
داوود طالقانی پژوهشگر حوزههای ارتباطات، فلسفه و علوم اجتماعی است و عمده مطالب او در باشگاه اندیشه در همین حوزهها منتشر میشود.
جالب بود.
زاویه دیدی متفاوت…