
نسلی که خاطره ندارد
- نوشته شده : باشگاه اندیشه
- 21 آگوست 2019
- تعداد نظرات :0
جامعه و تاریخ | اقتصاد و تکنولوژی | تحولات تکنولوژی
| ما عادت داشتیم نامهها، بلیطها و پوسترها را جمع کنیم تا بعدها برایمان یادآور گذشته باشد. اما این یادگاریهای فیزیکی به سرعت در حال محو شدن هستند.
طرفداران تیم بیسبال شیکاگو تهبلیطها را به مدت بیش از یک قرن نگه داشتهاند تا با آنها خاطرات تلخ و شیرینشان را از بازیکنان محبوبشان حفظ کنند. بعضی از این بلیطها مانند بلیط مربوط به بازیهای جام جهانی 1932 که در آنها بیب روث ضربهی مشهورش را زد، هزاران دلار ارزش دارد. اما اکثر این یادگاریهایی که در اعماق کشوها یا روی صفحهی آلبومها جا خوش کردهاند، صرفاً به دلیل پیوند فیزیکی که بین ما و گذشته برقرار میکنند، ارزش دارند.
اما این خاطرهبازی دیگر به پایان راه خود رسیده است. کابها نیز در این فصل در حذف کردن بلیطهای کاغذی و جایگزین کردن بلیطهای دیجیتال به اکثریت غالب دیگر تیمهای لیگ برتر پیوستهاند، بلیطهایی که روی برنامهها دانلود میشود و روی صفحهی نمایش گوشیها نشان داده میشود.
به این ترتیب تهبلیطها نیز به عنوان گونههای در حال محو شدن و فراموشی حفظ خاطراتمان به پوسترهای تئاتر، نامههای دستنویس و عکسهای قاب شده ملحق میشوند. حذف یادگاریهای فیزیکی این سوال را پیش میآورد که آیا نظرمان دربارهی گذشته یا به عبارتی دربارهی تاریخ فردی، بدون نسخههای سخت و چاپی تغییر میکند؟
وقتی مادرم چند سال قبل از دنیا رفت، ما محتویات جعبه کفشها و آلبومهایی را که او عاشقانه از زندگی فرزندانش جمع کرده بود، زیرو رو کردیم. کارنامههای دستنویس دوران مدرسهی بچهها، تکه روزنامههایی از اخبار مربوط به بازیهای لیگ کوچک، کارت پستالهای اردوهای تابستانی و یک دنیا عکس از تولدها، فارغالتحصیلیها، عروسیها و سفر به نقاط دیدنی همه یادآور خاطراتی شیرین برای مادرم بودند.
البته مادرم یک محتکر نبود، او صرفاً زنی معمولی از نسلی بود که زنده نگه داشتن خاطرات را با حفظ یادگاریها و نسخههای فیزیکی یادآوری کنندهی گذشته دوست داشت. البته مادرم حق انتخاب چندانی هم نداشت: او هیچگاه رایانه یا گوشی تلفن هوشمند نداشت.
بعد از فوت پدرم در سال 1999 یک پوشه از نامههای تسلیت دستنویس دوستان و همکاران او را نگه داشتم. این نامهها را سالی یک یا دو بار دوباره میخوانم و به این ترتیب به آن روزهایی برمیگردم که دلم بینهایت برایشان تنگ میشود. البته ایمیلهای همدردی فراوانی هم دریافت کردم، اما نمیدانم چطور یا کجا میتوانم آنها را پیدا کنم. به علاوه پیامهای شخصی وقتی به دست فرستنده روی صفحهی کاغذ ثبت شده باشد، بسیار معنادارتر میشود.
یادگاریهای دو فرزند من که در دههی سوم زندگیشان هستند، عمدتاً دیجیتال است. آنها هر روز بیشتر از قبل برای ذخیره کردن خاطراتشان به فیسبوک و فضاهای ابری متکی میشوند. نامههای دانشکدهی چاپی و دستنویس دیگر وجود ندارد و تمام اطلاعات از طریق ایمیل برایشان ارسال میشود. عکسهای فراوانی که هرگز چاپ نمیشوند، ناپدیده شدهاند. من برای فرزندانم نگرانم، چون تاریخ فردی در حال حاضر هم آن اندازهای که باید به عقب برنمیگردد.
پژوهشگران معتقدند که دو شیوهی اصلی برای دسترسی به خاطرات وجود دارد که عبارتاند از بازشناسی[1] و یادآوری[2]، بازشناسی فرایندی سادهتر و مطمئنتر است. بازشناسی به معنای تداعی شیئی فیزیکی با موضوعی است که قبلاً آن را تجربه کرده یا با آن مواجه شدهایم. این تداعی و بازشناسی میتواند به این دلیل باشد که خاطرات ملموس از تمام پنج حس استفاده میکنند، محرکهای هیجانی را برمیانگیزند و ما را به لحظه، مکان یا زمان باارزشی در گذشته منتقل میکنند.
“هرچند عکسها، نامهها و اشیاء دیگری که یادآور انسانها و تجربههای گذشته هستند، از بین میروند و میپوسند، اما نگه داشتن آنها مانند حفظ کردن آن انسانها و تجربههای خاطرهبرانگیز است.» اما یادگاریهای دیجیتال به هیچ وجه چنین خاصیتی ندارند.“
اندرو هاسکینز[3]، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه گلاسکو در کتاب جدیدش با عنوان «مطالعات حافظهی دیجیتال» به این نتیجه میرسد که: «هرچند عکسها، نامهها و اشیاء دیگری که یادآور انسانها و تجربههای گذشته هستند، از بین میروند و میپوسند، اما نگه داشتن آنها مانند حفظ کردن آن انسانها و تجربههای خاطرهبرانگیز است.» اما یادگاریهای دیجیتال به هیچ وجه چنین خاصیتی ندارند.
در دوران جوانی اشیاء مختلفی جمع میکردم. کارتهای بیسبال را در جعبههای سیگار نگه میداشتم. سکهها را با احتیاط داخل شکافهای پاکتهای مقوایی میانداختم و تمبرها را روی صفحات آلبوم میچسباندم. همانطور که علاقهام به روزنامهنگاری بیشتر میشد، دفترچهای که از بریدهی صفحات روزنامهها درست کرده بودم، نیز قطورتر میشد. البته هنوز هم مجموعهای دوستداشتنی از پوسترهای برادوی و تهبلیطهای مسابقات برگزار شده در استادیوم یانکی دارم.
این نوع جمعآوری خاطرات ـ که البته فقط روی هم جمع کردن اشیاء نیست، بلکه شامل گزینش و دستهبندی آنها میشود ـ در صورت وجود اشیاء مادی حس و معنای دیگری پیدا میکند.
مارک مککینلی[4]، روانشناس و مدرس کالج لورین[5] در اوهایو در نشریهی روانشناس ملی[6] توضیح میدهد که جمع کردن یادگاریهای فیزیکی نوعی «تجربهی منظم کردن و طبقهبندی کردن» عناصر تشکیل دهندهی جهانمان است. او میگوید: «این تجربه میتواند ابزاری برای کنترل کردن به منظور رسیدن به یک ناحیهی امن در زندگی فردی باشد که مزایایی مانند فرونشاندن ترسها یا از بین بردن تشویشها و نگرانیها را به همراه دارد.» بااین توصیف عجیب نیست که کودکان عاشق جمع کردن چیزهای مختلفاند. این کار برای رشد ذهنی و هیجانی آنها حیاتی است.
برای این که ببینم کودکان این روزها چه چیزهایی جمع میکنند به وبسایتهای تربیتی متعددی مراجعه کردم. یادداشت مادری از کنتاکی توجهم را به خود جلب کرد: «پسرم مجموعههای لگو، مجسمههای ماریو و بیونیکل[7] و تکههای بتن شکسته جمع میکند.»
مجموعهی بتن انتخاب عجیبی است که حتی شاید برخی از آن ایراد بگیرند، اما به نظر من کار جالبی است. این کودک ممکن است روزی یک زمینشناس بزرگ یا یک پیمانکار ساختمان موفق شود.
اما آیا مادر این کودک عکسی از مجموعهی منحصر به فرد پسرش را چاپ میکند؟ آیا نمرههای او در درس زمینشناسی روی صفحهی کاغذ جاودانه میشود یا این که مدرکی دیجیتال به او میدهند؟ آیا او نخستین چک پیمانکاریاش را قاب میگیرد یا آن که پول مستقیماً به حساب او واریز میشود؟ به علاوه اگر او روزی به استادیوم ریگلی فیلد[8] برود، آیا راهی پیدا میکند تا بازی را بدون تهبلیط کاغذی به خاطر بیاورد؟