سایت قبلی

در این قسمت می‌توانید به برترین مطالب نسخه قدیمی سایت، دسترسی داشته باشید.

فرق تعصب و غیرت و شباهت

در اذهان عام لغت های غیرت و تعصب را هم معنی و از یک خانواده می دانند اما در صورتی که هر دو نقش متفاوتی در کاربرد های متفاوت داشته و دارند مثلا تعصب در باره دین که اگر یک شخص سست ریشه به دین مقدس فرد مقابل بد گوئی و یا بنوعی جسارت نماید در اینجا تعصب دینی دست داده و شروع به دفاع لغوی و مناظره مینماید و امثالهم ….
اما غیرت یک واژه کلیدی آمیخته از دین و غیرت مردانگی و احادیث قدسی ونبوی و علوی بوده که اکثرا در حریم دفاع از خالق و ائمه معصومین و ولایت وناموس و وطن بیشتر کاربرد داشته و دارد که این واژه گاهی انسان را به مرز ایثار و از خود گذشته گی و حتی در قبال دشمن (دزد ناموس ، وطن و …)و شهادت می رساند لذا عرایض معروضه بالا در قرن حاضر نیز عملا بخاطر دفاع از خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران در قبال بیگانگان و برخی جاها که اسم بردن از آنها جایز نیست بخاطر ناموس مشاهده و عملا از طرف مسولین صادق نظام اسلامی مورد تحسین و پشتیبانی قرار گرفت شایان ذکر است بدانیم که به مرحله گذاشتن غیرت نیز شرایط و مشاورتن خاص خود را در پی دارد که بهتر است در این مورد از بزرگان دین و صاحبان تجربه و دستورات آنان الگو برداری نموده و پیرو آنان بوده و باشیم و بی گدار به آب نزنیم بمصداق ضرب المثل معروف که غیرت زیاد بدون فکر و دستور از بزرگان به انسان شاید بی غیرتی بیاورد لذا در ذیل تشریحا شباهت و تفاوت های ایندو کلمه را که مورد بررسی قرار گرفته است با هم مورد مطالعه قرار می دهیم.

غیرت چیست؟ تعصب چیست؟ شباهتها و تفاوتهای این دو در چیست؟
تعصب که در زبان عربی به آن عصبیت می گویند به معنای حمایت کردن خارج از حق و انصاف از خود یا چیزی دیگر که به خود انسان نسبت دارد مانند دین، مال، قبیله، شهر، شغل، صنعت و امثال این ها. انسان ممکن است علاوه بر وطن و آب و خاک، در مورد شغل خود نیز تعصب داشته باشد. عصبیت حمایتی است که از حق تجاوز کرده، انصاف را از دست داده و به باطل داخل می شود. در عصبیت حمایتی مطرح است که شرعاً خوب نیست.
امام سجاد علیه السلام فرمود: تعصب آن است که بدهای قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند. تعصب آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد ولیکن [تعصب] آن است که قبیله خود را کمک نماید بر ظلم.( اصول کافی، ج2، ص308، ح7 به نقل از معراج السعادة)
تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بی جا و غیر واقع از دین کند. نسبت دادن برخی امور به دین از روی تعصب و … نیز از موارد تعصب در دین است.
از این صفت ناپسند باید دوری کرد زیرا قدرت تفکر و حق طلبی را از انسان می گیرد. انسان را به ورطه دفاع بی جا کشانده و او را نابود می سازد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت بر خواهد انگیخت.( همان، ح3)
از روایات بدست می آید که تعصب منفی و تعصب مثبت داریم:
1- تعصب منفی همان تعصب معروف است که ما از آن به بدی یاد می کنیم. ملا احمد نراقی در معراج السعادة به این مطلب اشاره کرده است. پیامبر اکرم می فرمایند: «تعصب حرام آن است که خویشان و نزدیکان را کارهای ناروا و ستم کمک نمایی.
2- تعصب مثبت همان غیرت است. به فرموده حضرت امام « …علامت آن این است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از متعلقان او نباشد بلکه از دشمنان او باشد… .
تعصب ممدوح و پسندیده از بهترین صفات کمال انسانی و اخلاق انبیاء و اولیائ الهی به حساب می آید.
نکته ای که امروزه باید به آن توجه داشت این است که حمایت های بی جا از برخی شخصیت ها، تیم ها، گروه ها و … از مصادیق تعصب به شمار می آید. در سطح جهانی بحث قومیت یهود، نژاد گرایی و قاره گرایی که در اروپا دیده می شود از مصادیق بارز عصبیت است. در سطح داخلی نیز تعدد اقوام مختلف مانند فارس ها، ترک ها، کردها، لرها، عرب ها و … و در پی آن قوم گرایی و حالات تعصبی را می توان از موارد تعصب دانست.
از ریشه های تعصب می توان شدت علاقه و وابستگی بی منطق به افراد و آیین خاص و بغض و دشمنی بی مورد با دسته و آیین دیگر، با انگیزه سود جویی، ریاست طلبی و یا به دلیل بی فرهنگی و بالاخره نداشتن تقوی نام برد.

«غیرت»
غیرت یا حمیت نیز به معنای حمایت کردن منطقی و منصفانه از حق می باشد و در مورد چیزی که حمایت از آن لازم است. مانند دین، آبرو، اولاد، اموال، همسر و … . غیرت، نگاهبانی، محافظت و کوتاهی نکردن در حمایت از چیزهایی است که حمایت از آن شرعا لازم است. در عرف معمولا غیرت را متعلق به ناموس می دانند در حالی که انسان باید در دین خود نیز غیرتمند باشد.
غیرت در دین به این است که اجازه ندهد بدعت ها وارد دین شود. شبهات منکرین دین را تا حدی که می تواند دفع کند. به طور کلی در مورد مسائل دین و ترویج آن و تبلیغات منکران بی تفاوت نباشد. انسان غیور دین را نیز ناموس خود می داند و برای حفظ آن تا پای جان می ایستد.
غیرت در اولاد به این است که باید در امر تربیت آنان نهایت سعی را کرد. از کودکی همه مراحل را تحت نظر داشت و غذای حلال برای اولاد فراهم کرد. اخلاق خوب و آداب مناسب و اسلامی را به او تعلیم داد.
غیرت در اموال نیز به این معناست که پس از آن که اموال را از راه حلال تهیه کرد، هم در محافظت آن کوشا باشد و هم آن را به باد ندهد. در خرج کردن میانه رو باشد و آن را در راه غیر صحیح مصرف ننماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی غیور است و هر غیرتمندی را دوست می دارد. و از غیرتمندی اوست که زشت کاری های نهان و پیدا را حرام فرموده است.( منتخب میزان الحکمة، 4931)

تفاوت ها:
1- در غیرت، حمایت کردن از حق تجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد در حالی که تعصب، حمایت کردن غیر منصفانه و خارج از حد و حدود حق است.
2- غیرت ازصفات خوب و پسندیده و از فضایل است در حالی که تعصب مذموم بوده و از رذایل است.
3- تعصب حمایت کردن ظالمانه است و غیرت حمایت کردن عادلانه.
4- تعصب جدا از این که به خودی خود از رذایل است دارای مفاسد زیادی نیز هست. از جمله این که موجب سوء عاقبت شده و شخص متعصبِ منفی وارد بهشت نمی گردد. در روایتی نیز آمده که شخص متعصب ریسمان ایمان از گردن او باز می شود.(چهل حدیث، حدیث هشتم)
5- غیرت در اموری مثل دین، اموال، اولاد و همسر واقع می شود که شرعا حمایت از آن ها واجب است اما تعصب و عصبیت در امور دیگری مانند قبیله، گروه، کشور و از این قبیل است که حمایت از بیشتر آن مصادیق، در وهله اول شرعا واجب نمی باشد. به عبارتی متعلق غیرت با متعلق تعصب متفاوت است اگر چه در بعضی امور مشترک هستند.
6- تعصب، انسان را از رسیدن به حقایق دور می کند اما غیرت این گونه نیست.
7- انسان متعصب انسان منطقی نیست در حالی که انسان غیور و غیرتمند می تواند انسان منطقی باشد.
8- انگیزه تعصب ورزیدن، حب و بغض نفسانی است و انگیزه غیرت ورزیدن، حقیقت و عدالت و معیارهای دینی و ایمانی.

شباهت ها:
1- هر دو این صفات مربوط به قوه غضبیه است با این تفاوت که غیرت فضیلت این قوه و تعصب رذیلت این قوه است.
2- ممکن است تعصب نیز مانند غیرت در امر حقی واقع شود ولی منظور شخص در آن مسئله، اظهار حق نیست بلکه منظور او غلبه خود یا بستگان و هم مسلکان است.
3- افراط در هر دو این صفات ناپسند است و نباید در غیرت نیز افراط کرده و عرصه را بر خانواده خود تنگ کرد. در غیرت نیز باید حد اعتدال را پیش گرفت و به افراط و تفریط نگرایید.
4- غیرت و تعصب از اخلاقیات اجتماعی هستند. البته در بعضی لایه ها می توان آن را از خلقیات فردی دانست.
مطلب را با کلماتی دل نشین از چهل حدیث امام خمینی (ره) در مورد تعصب به پایان می بریم.
پس ای عزیز! بدان که این خُلق خبیث از شیطان است… این حجاب، کلیه حقایق را از نظر می برد بلکه تمام رذایل را محاسن جلوه می دهد و تمام محاسنِ غیر را رذیله نمایش می دهد. و معلوم است کار انسانی که جمیع اشیا را بر غیر واقعیت خود ببیند به کجا منتهی شود….

منابع:
1- معراج السعادة، ملا احمد نراقی(ره)
2- چهل حدیث، امام خمینی(ره)
3- میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری

سیدخلیل شاکری

شرق آسیا; چالش ها و تعاملات

شرق آسیا همانند دیگر مناطق جهان با چالش های خاص خود روبرو است . تفاوت این منطقه با دیگر مناطق جهان در این است که باتوجه به رشد سریع اقتصادهای منطقه . چالش های پیش روی این بخش از جهان عمدتا ماهیتی اقتصادی دارد. حوزه شرق آسیا و اقیانوسیه با برخورداری از نقش بسیار مهم و روبه رشد آن در معادلات و رقابت های جهانی در حال تبدیل شدن به یکی از مهم ترین مراکز ثقل استراتژیک جهان می باشد. این منطقه بر مبنای ویژگی های اقتصادی سیاسی و امنیتی آن محل تلاقی سیاست قدرت های بزرگی چون ایالات متحده آمریکا ژاپن چین و روسیه در کنار برخی نیروهای دیگر همچون مجموعه کشورهای آ. سه . آن می باشد. ظرفیت عظیم اقتصادی منطقه همراه با توان تکنولوژی و نظامی قدرت فوق العاده مالی و زمینه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن چشم انداز روشنی را برای آینده منطقه فراهم نموده است .

ویژگی استراتژیک منطقه شرق آسیا
پویایی بالقوه و بالفعل اقتصادی عمده ترین گرایش حاکم بر منطقه خاور دور آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه است . این منطقه کانون مهم تمرکز سرمایه تکنولوژی و تحقیقات علمی و فنی مستمر و سریع می باشد. پیشرفته ترین و پویاترین اقتصادهای دنیا با برخورداری از بالاترین میانگین رشد جهان در این منطقه متمرکز هستند. توانمندی اقتصادی برتر ژاپن اصلاحات روبه پیشرفت اقتصادی چین تجربیات قابل توجه کشورهای تازه صنعتی شده و حرکت روبه رشد اقتصادی « آ. سه . آن » مهم ترین کانون های تحولات اقتصادی در منطقه شرق آسیا به شمار می روند. به علاوه روند وابستگی متقابل و گرایش به همگرایی اقتصادی در منطقه نیز تمایل قابل توجهی به شمار می رود.
در پی تحولات نظام بین المللی و باتوجه به ویژگی های اقتصادی سیاسی و امنیتی منطقه به ویژه تلاقی سیاست های سه قدرت بزرگ آمریکا چین و ژاپن به نظر می رسد که مرکز ثقل استراتژیک جهان در حال انتقال به منطقه آسیا پاسفیک می باشد. در حال حاضر ماهیت روابط در حوزه اقیانوس آرام براساس همکاری توام با رقابت استوار می باشد.
ساختار روابط در این منطقه در قالب نظمی جدید و بر مبنای مناسبات چهار قدرت عمده یعنی ایالات متحده آمریکا چین ژاپن و تا حدودی روسیه در حال شکل گیری است و در کنار آن بازیگرانی همانند « آ. سه . آن » استرالیا کره جنوبی و هند تاثیرات خاص خود را بر مسائل امنیتی در حوزه جغرافیایی منطقه به جای خواهند گذاشت . این تاثیرات عمدتا در حوزه احراز نقش و استقلال عمل بیشتر خواهد بود. عمده رقابت در آینده متعلق به چین و آمریکا در حوزه های اقتصادی و نظامی خواهد بود.
چین به عنوان بزرگترین قدرت درون منطقه ای شرق آسیا نقش مهمی در معادلات امنیتی منطقه دارد. نقش این کشور به طور عمده در الگوی رقابت ـ همکاری با آمریکا تعریف شده و معنی می یابد. چین از لحاظ نظامی طرح توسعه طلبانه ای در منطقه نداشته و درصدد تقویت توان اقتصادی خود می باشد تا بتواند در کنار قدرت نظامی توان اتمی و کثرت جمعیت خود در قرن بیست و یکم به عنوان ابرقدرتی اقتصادی نیز مطرح شده و به جایگاه شایسته در نظام امنیتی منطقه ای و بین المللی دست پیدا کند.
چین و آمریکا به عنوان دو قدرت تاثیرگذار در منطقه رابطه ای دوسویه و دوگانه دارند. در بعد اقتصادی بعد از برقراری روابط دو کشور در دهه 1970 (دهه 1350 ) همکاری اقتصادی بین دو کشور ادامه یافته و روزبه روز وابستگی متقابل آنها افزایش پیدا می کند . اما در بعد نظامی روابط دو کشور گاهی حالت شراکت و همکاری و گاهی حالت رقابت و دشمنی به خود می گیرد که نوع رابطه تاثیر مستقیمی بر رویکردهای امنیتی کشورهای « آ. سه . آن » برجای می گذارد. کشورهای عضو « آ. سه . آن » نیز خواهان همکاری سازنده بین چین و آمریکا هستند و رقابت این دو را برای ثبات منطقه ای مضر می دانند.
سیاست چین در منطقه برمبنای به تصویرکشیدن چهره ای جدید از خود در میان کشورهای دیگر منطقه می باشد. هدف ارائه چنین تصویری مبتنی بر همکاری و اعتمادسازی با کشورهای منطقه و پرهیز از تاکید بر مسائل اختلافی استوار می باشد. رویکرد چین در سال های اخیر موفقیت چنین دیدگاهی را نشان داده است .
اگرچه اختلافات ارضی میان کشورهای منطقه درخصوص جزایر پاراسل و اسپراتلی باتوجه به رویکرد عمده اقتصادی کشورها در همبستگی بیشتر اقتصادی در حال حاضر اهمیت گذشته خود را ندارد ولی این جزایر با توجه به دارابودن منابع غنی زیرزمینی ازجمله نفت می تواند اختلافات کشورهای منطقه را تجدید و حتی تشدید نماید.

استراتژی آمریکا در شرق آسیا
بر مبنای تقسیم بندی درون منطقه ای و از منظر سیاست خارجی آمریکا به عنوان یک بازیگر مهم و تاثیرگذار در منطقه می توان پنداشت که قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر منطقه شمال شرقی آسیا در مرکز توجه استراتژی امنیت ملی آمریکا قرار داشت و آسیای جنوب شرقی در حاشیه قرار گرفته بود. عوامل زیر بر نگاه سیاست خارجی در قبال شرق آسیا موثر بودند :

اتحاد و ائتلاف آمریکا با ژاپن
نگاه چین به عنوان یک رقیب استراتژیک
کم توجهی به منطقه آسیای جنوب شرقی
توجه بیشتر آمریکا به مسائل امنیتی تحت لوای موضوع مبارزه با تروریسم باعث تغییر توجه از آسیای شمال شرقی به آسیای جنوب شرقی پس از 11 سپتامبر 2001 گردید . چنین رویکردی را می توان به ترتیب زیر در سیاست خارجی آمریکا به صورت روشن مشاهده نمود :
تداوم و تقویت بیشتر ائتلاف با ژاپن و قائل شدن به ایفای نقش بیشتر این کشور در منطقه
تغییر اساسی در دیدگاه امریکا نسبت به چین از رقابت استراتژیک به همکاری
توجه بیشتر به جنوب شرق آسیا به عنوان یکی از مناطق بالقوه رشد و نمو و انجام عملیات تروریستی در جنگ علیه تروریسم

نیاز روزافزون منطقه به نفت
نفت یکی از از چالش هایی است که در حال حاضر و آینده این منطقه به عنوان موتور محرکه و استمرار اقتصاد سریع خود بدان نیازمند است . در سال 2003 (1382 ) چین با سبقت گرفتن از ژاپن به دومین مصرف کننده بزرگ نفت جهان پس از آمریکا تبدیل شد در سال 2004 (1383 ) نیز نیاز چین به نفت 15 درصد افزایش یافت و حال آنکه رشد تولیدات اقتصادی اش تنها 2 درصد بود . اداره اطلاع رسانی انرژی آمریکایی می گوید که 40 درصد افزایش تقاضا برای نفت در چهار سال گذشته به خاطر چین بوده است . شرکت های نفتی چین به منظور فرونشاندن این عطش به ظاهر سیری ناپذیر می کوشند با استفاده از فناوری های پیشرفته . نفت بیشتری استخراج کنند و گفته می شود که آنها قصد دارند بخش هایی از شرکت های بزرگ نفتی غرب را بخرند.
چین همچنین یک کارزار دیپلماتیک برای یافتن نفت به راه انداخته است . این روزها رهبران چین به ندرت به کشوری سفر می کنند و معمولا درباره نفت حرف نمی زنند.

تروریسم
پس از جنوب آسیا جنوب شرق آسیا با برخورداری از زمینه های فرهنگی و شرایط محیطی همواره یکی از محل هایی مطرح گردیده که به عنوان جبهه دوم آنچه که تروریسم خوانده می شود تلقی گردیده است . بر همین فرض و همچنین میزان عملیات بمب گذاری که در کشورهای منطقه در سال های اخیر صورت گرفته است . توجه جهانی به سرکردگی آمریکا در چارچوب بحث مبارزه با تروریسم به این منطقه بیش از گذشته گردیده است . وجود گروه های تندرو مسلمان شامل جماعت اسلامی اندونزی و ابوسیاف در فیلیپین که متهم به ارتباط با شبکه بین المللی ترور القاعده هستند چنین توجهی را دوچندان کرده و در برخی از موارد ازجمله در فیلیپین موجب حضور فیزیکی و نظامی آمریکا گردیده است . اگرچه دخالت فعال امریکا در ترتیبات امنیتی جنوب شرقی آسیا عمدتا در قالب مبارزه با تروریسم ترسیم می گردد ولی در اصل دولتمردان آمریکایی انگیزه های استراتژیک دیگری را دنبال می نمایند که مهم ترین آنها عبارتند از : پیشبرد منافع اقتصادی آمریکا در آسیای جنوب شرقی کنترل خطوط دریایی و مهار چین .

کره شمالی ـ ژاپن
در تهدیدآمیزبودن مجهزشدن کره شمالی به سلاح هسته ای و موشک های بالستیک باتوجه به حضور نظام منحصر به فرد حاکم بر این کشور تردیدی وجود ندارد. اینکه آیا منطقه قابلیت پذیرش چنین وضعیتی را دارد یا خیر باید با لحاظ تمامی جهات و نگاه تاریخی نگاهی بدبینانه داشت و همین امر می تواند چالش عمده ای در امنیت کلان منطقه به دنبال داشته باشد. توافقات اخیر با کره شمالی باعث افزایش امیدواری گردیده است هرچند چنین امیدواری به میزان تعهد طرفین به اجرای تعهدات خود بستگی دارد که نگاه به گذشته موجب خدشه دار شدن چنین امیدواری می گردد.
ژاپن تلاش های خود را برای توسعه نظامی گری از سال 2004 (1383 ) به طور جدی آغاز کرده است و اقدامات فوق تصوری را در این زمینه دربرداشته که باعث ایجاد نگرانی هایی در سطح منطقه گردیده است . این نگرش نتیجه عوامل زیادی از جمله ناامیدی از دیپلماسی در جریان جنگ اول خلیج فارس رشد سریع اقتصادی و نظامی چین و پیگیری برنامه های هسته ای و موشکی از سوی کره شمالی است که موجب ایجاد حس بی ثباتی در ژاپن و تمایل آن به داشتن نیروی نظامی کارآمد و قوی گردیده است . اگرچه توانایی نظامی ژاپن به طور جدی از سوی قانون اساسی این کشور محدود گردیده و همواره آمریکا امنیت این کشور را تامین کرده است ولی امروز این احساس هم در ژاپن و هم در آمریکا در حال نضج گرفتن است که این محدودیت ها مانع از کمک به ژاپن به امنیت منطقه ای و امنیت بین الملل گردیده است . این در حالی است که برخی نگرانی ها از سوی کشورهای منطقه در این زمینه وجود دارد. کره شمالی و جنوبی و چین از جمله کشورهایی هستند که روند فوق را با ظن و تردید و بدگمانی دنبال می کنند.
بودجه نظامی ژاپن در سال 2005 (1384 ) بالغ بر 46 6 میلیارد دلار بود که بیانگر تغییرات در دیدگاه فوق می باشد . این کشور یکی از بیشترین بودجه های نظامی در سطح جهان را دارا می باشد. در بودجه فوق توجه به سیستم دفاع موشکی و برنامه توسعه موشک های با برد بالا که بیانگر نگرانی ژاپن از تهدیدات منطقه ای است متمرکز گردیده است اگرچه تغییرات عمده ای در سیاست های امنیتی ژاپن دیده می شود ولی هنوز راه درازی برای ایفای نقش موثر و فعال ژاپن در امنیت منطقه ای وجود دارد چرا که یکی از عوامل اساسی در این زمینه این است که ژاپن نیازمند هماهنگی نزدیک با ایالات متحده آمریکا در این زمینه می باشد.

تامین امنیت دریایی
آسیای جنوب شرقی در محل تلاقی دو مسیر از پررفت وآمدترین خطوط دریایی دنیا واقع شده است . مسیر شرق به غرب اقیانوس هند را به اقیانوس آرام متصل می نماید و مسیر شمال به جنوب استرالیا و نیوزیلند را به آسیای شمال شرقی متصل می نماید. هر دو مسیر خطوط حیاتی اقتصادی هستند که از طریق آنها کشورهای آسیای شمال شرقی کالاهای ضروری از قبیل نفت و سایر منابع طبیعی را دریافت می کنند و در مقابل کالاهای تمام شده خود را به سایر نقاط دنیا صادر می کنند. همچنین به دلیل ساحلی بودن اکثر کشورهای « آ.سه .آن » و عدم وجود خطوط زمینی بین آنها بیشتر تجارت درون منطقه ای از طریق راه های آبی صورت می گیرد. از جنبه نظامی این خطوط دریایی برای جابجایی نیروهای دریایی آمریکا از پاسیفیک غربی به اقیانوس آرام و خلیج فارس بسیار حیاتی می باشند. تقریبا کلیه حمل و نقل دریایی باید از طریق سه تنگه که در منطقه واقع شده اند صورت پذیرد. این سه تنگه عبارتند از : تنگه مالاکا تنگه سوندا و تنگه های لومبوک و ماکاسار. در دوران جنگ سرد حفظ آزادی حمل و نقل دریایی ناوهای جنگی آمریکا از طریق این آبراه ها در راس اهداف استراتژیک این کشور قرار داشت . در آن زمان تسهیل تجارت از طریق دریا در اولویت دوم قرار گرفته بود. با پایان جنگ سرد و از بین رفتن تهدیدات مستقیم نظامی ملاحظات اقتصادی برای آمریکائیان برجسته گردید. اما همچنان آمریکا و متحدان منطقه ای توجه ویژه ای به تهدیدات بالقوه برای آزادی حمل و نقل دریایی معطوف نمودند. در حال حاضر متحدان آمریکا از قبیل ژاپن کره جنوبی استرالیا فیلیپین و دولت های دوست از قبیل سنگاپور به این خطوط دریایی بسیار متکی می باشند . به عنوان نمونه 40 درصد تجارت کشورهای ژاپن استرالیا و آ.سه .آن از طریق این تنگه ها صورت می گیرد.

توجه به منطقه گرایی
منطقه گرایی در این بخش از جهان نسبت به سایر مناطق با جذابیت بیشتری دنبال می شود ک تشکیل مجموعه های منطقه ای نظیر آ.سه .آن ـ آسه آن به علاوه سه ـ مجمع کشورهای شرق آسیا و مجمع اقتصادی کشورهای آسیای شرقی و اقیانوسیه (اپک ) از مهم ترین آنها بشمار می روند.
همکاری های اقتصادی آسیا و اقیانوسیه که برای اولین بار در سال 1989 (1368 ) شکل گرفت دربردارنده طیف متنوعی از کشورهای کوچک و بزرگ (21 کشور) است که 40 درصد جمعیت جهان 56 درصد تولیدات جهان و 48 درصد تجارت جهان را در اختیار دارند . اپک که با هدف کاهش تعرفه ها و سایر موانع بازرگانی در منطقه شکل گرفت اکنون محلی برای رایزنی های سیاسی و امنیتی رهبران کشورهای شرکت کننده درآمده است اگرچه حصول توافق در زمینه مسائل امنیتی با توجه به اینکه هریک از این کشورها منافع خاص خود را دنبال می کنند دور از دسترس است . تجارت آمریکا با کشورهای حوزه اقیانوس آرام (آسیا ـ اقیانوسیه ) بیشتر از تجارت با حوزه اقیانوس اطلس (عمدتا اروپایی ) است این در حالی است که در مجموعه فوق هیچ یک از کشورهای اروپایی حضور ندارند و می توان گفت دوسوم تجارت آمریکا با کشورهای عضو اپک است که در راس آنها چین قرار دارد . کسری تجاری آمریکا در سال 2005 (1384 ) به 202 میلیارد دلار رسید که برای جبران این کسری عظیم آمریکا نیاز به افزایش صادرات خود به چین دارد .

منبع :
ماهنامه رویدادها و تحلیل ها
حوزه شرق آسیا و اقیانوسیه با برخورداری از نقش بسیار مهم و روبه رشد آن در معادلات و رقابت های جهانی در حال تبدیل شدن به یکی از مهم ترین مراکز ثقل استراتژیک جهان می باشد
توانمندی اقتصادی برتر ژاپن اصلاحات روبه پیشرفت اقتصادی چین تجربیات قابل توجه کشورهای تازه صنعتی شده و حرکت روبه رشد اقتصادی « آ.سه .آن » مهم ترین کانون های تحولات اقتصادی در منطقه شرق آسیا به شمار می روند
ساختار روابط در این منطقه در قالب نظمی جدید و بر مبنای مناسبات چهار قدرت عمده یعنی ایالات متحده آمریکا چین ژاپن و تا حدودی روسیه در حال شکل گیری است و در کنار آن بازیگرانی همانند « آ. سه . آن » استرالیا کره جنوبی و هند تاثیرات خاص خود را بر مسائل امنیتی در حوزه جغرافیایی منطقه به جای خواهند گذاشت
چین از لحاظ نظامی طرح توسعه طلبانه ای در منطقه نداشته و درصدد تقویت توان اقتصادی خود می باشد تا بتواند در کنار قدرت نظامی توان اتمی و کثرت جمعیت خود در قرن بیست و یکم به عنوان ابرقدرتی اقتصادی نیز مطرح شده و به جایگاه شایسته در نظام امنیتی منطقه ای و بین المللی دست پیدا کند
ژاپن تلاش های خود را برای توسعه نظامی گری از سال 2004 (1383 ) به طور جدی آغاز کرده است و اقدامات فوق تصوری را در این زمینه دربرداشته که باعث ایجاد نگرانی هایی در سطح منطقه گردیده است

روزنامه جمهوری اسلامی

عملیات روانی در گذر تاریخ

این مقاله نخست به تاریخچه کاربرد عملیات روانی در جنگهای مختلف پرداخته و مواردی از به کارگیری آن توسط جنگجویانی همچون اسکندر مقدونی و چنگیزخان مغول را ارائه می‌نماید و در ادامه با ذکر نمونه‌های جدیدی از عملیات روانی به کار گرفته شده در جنگ دوم جهانی، جنگ امریکا با کره شمالی، عملیات پاناما و جنگ دوم خلیج‌فارس، چنین نتیجه‌گیری می‌کند که عملیات روانی تاکتیک جدید نظامی نیست بلکه از گذشته‌های دور تاکنون در جنگها به کار گرفته شده است و همواره روند تکاملی خود را طی کرده است‌. همچنین از عملیات روانی به عنوان فزونگر قدرت رزمی و پیروزی بر دشمن، یاد می‌شود.

واژگان کلیدی: عملیات روانی، جنگ دوم جهانی، جنگ امریکا با کره شمالی، عملیات پاناما، جنگ دوم خلیج فارس.

عملیات روانی در هر شکل آن به هیچ وجه تاکتیک جدید نظامی نیست. بی‌شک نمونه‌های متعددی از عملیات روانی در طول تاریخ وجود دارد. شاید یکی از قدیمی‌ترین جنگهای روانی مربوط به اسکندر( ) پادشاه مقدونیه( ) است. اسکندر بیشتر سرزمینهای شناخته شده در زمان خود را فتح کرد. هر سرزمینی را که سربازان اسکندر فتح می‌کردند، در زمان ترک آن مکان، اسکندر آخرین فردی بود که پس از لشکریانش از آنجا خارج می‌شد تا به کنترل کامل سرزمین تازه اشغال شده، مطمئن شود. در یکی از نبردها وقتی او به سرزمین تصرف شده وارد شد، متوجه شد که سربازانش به خاطر فشار زیاد به شدت ضعیف و ناتوان شده‌اند و خطر شکست را در مقابل دشمن قدرتمندی که مقابل آنها بود، احساس کرد. اسکندر تصمیم گرفت که عقب‌نشینی کرده و سربازان خود را با کمک ارتشی که در عقبه نگه داشته بود، دوباره سازماندهی کند. هرچند او مطمئن بود که اقدام وی لشکریان دشمن را به تعقیب آنها تحریک می‌کند که در آن صورت احتمال شکست لشکریان وی زیاد بود. ولی اسکندر می‌دانست اگر بتواند لشکر مقابل را بترساند آنها از تعقیب او دست برخواهند داشت. او به سازندگان ادوات نظامی لشکر خود دستور داد که زره‌های آهنی بزرگی به ارتفاع سربازانی به طول دو متر و نیم مجهز به ادوات جنگی از قبیل سپر و کلاهخود بسازند. اسکندر و سربازانش شبانه از محل عقب‌نشینی کردند و ادوات غول پیکر آهنین را جا گذاشتند. هنگامی که لشکریان دشمن به آنجا رسیدند با دیدن زره‌های آهنی به این نتیجه رسیدند که باید با یک نیروی سر‌سخت نظامی درگیر شوند. جنگی که مطمئناً بازنده اصلی آنها خواهند بود. موضوع داستانهای جنگ با سربازان غول پیکر که توسط جاسوسان اسکندر و همچنین در خصوص وحشیگری نیروهای اسکندر در میان سربازان دشمن پخش ‌شده بود، وحشت را در دل آنها بر‌انگیخت و نهایتاً به ایجاد ترس و دو دلی در میان آنها منجر شد و آنها را از ادامه تعقیب سربازان اسکندر بازداشت.
سون تزو که از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان نظامی در طول تاریخ است به شدت طرفدار استفاده از جنگ روانی به عنوان ابزاری برای افزایش توان رزمی بود. سون تزو می‌نویسد: «به دست آوردن کامل ارتش دشمن بهتر از فروپاشی و انهدام آن است. تصاحب بی‌عیب و نقص یک لشکر، هنگ و یا گروهان از انهدام آنها بهتر است و به دست آوردن هزار پیروزی در هزار جنگ لزوماً اوج مهارت جنگی نیست. شکست دشمن بی‌جنگ و خون‌ریزی بی‌شک بسیار بهتر است. بنابراین، در هنگام جنگ چه چیزی بهتر از حمله به استراتژی دشمن است. موضوع مهم دیگر متفرق‌کردن متحدان دشمن از طریق تلاشهای دیپلماتیک است. سپس (اگر نتیجه ندادند) حمله به ارتش دشمن ارجحیت خواهد داشت و در این بین اشتباه‌ترین سیاست حمله به شهرها است».
سون تزو فهمیده بود که دادن فرصتهای مختلف به دشمن به منظور تسلیم‌شدن وی برای یک فرمانده بهتر است و تسلیم شدن دشمن نسبت به جنگ ارجحیت دارد. برای اینکه یک فرمانده فرصتی برای رشد و پویایی داشته باشد در طرحهای اولیه و پیش از شروع جنگ، باید عملیات روانی، مدنظر وی قرار گرفته و به کار گرفته شود. هنگامی که بحرانها شروع می‌شود، به کارگیری عملیات روانی صحیح و مناسب می‌تواند، بهتر از هر چیزی مانع از برخورد نظامی شود. عملیات روانی عامل فزونگر قدرت و نگهدارنده منابع است.
چنگیزخان حاکم قوم مغول هم هرچند نتوانست به تمام اهدافی که در خصوص فتح سرزمینها و کنترل اقوام بربر و متمدن در ذهن داشت عمل کند، ولی همین اندازه تسلط وی در استفاده از عملیات روانی برای هدف قرار دادن عزم و اراده اردوی دشمنان با استفاده از فریب و نیرنگ آنها و یا اعطای مصونیت به آنها درخور توجه است. چنگیزخان نمایندگانی از افراد با نفوذ را پیشاپیش لشکریان خود به سوی دشمن گسیل می‌داشت تا آنها با عملیات روانی، اردوی دشمن را متوجه تعداد زیاد و قدرت نظامی و جنگاوری ارتش مغول کنند و در این حال با استفاده از فریبکاریها و سیاست‌بازیهایی مانند مانور سوارکاران سریع، سعی کرد این احساس را القا کند که ارتشی شکست‌ناپذیر دارد و توان نظامی خود را بیش از آن چیزی که هست نشان دهد. چنگیزخان برای ایجاد ارتباط سریع بین فرماندهان جنگی شبکه‌ای از اسب‌سواران به نام سواران پیکان( ) را سازماندهی کرده بود و در ضمن، با هدف قرار دادن پیام‌رسانان لشکر دشمن ارتباط بین فرماندهان آنها را مختل می‌کرد. تمامی این فعالیتها روحیه دشمن را سست می‌کرد و بدین ترتیب مغولان هرجا که قصد حمله داشتند ترس و وحشت را در روان مردم ایجاد می‌کردند.

جنگ جهانی دوم
از عملیات روانی به طور گسترده‌ای در طول جنگ جهانی دوم استفاده ‌شد. آدولف هیتلر با دامن زدن و گسترش دادن نارضایتی در بین طرفداران جناحهای سنتی چپ و راست به خاطر شکست این جناحها در حل مشکلاتی که به دلیل پیمان ورسای دامنگیر آنها شده بود و با استفاده از ضعفها به قدرت رسید. او سپس حزب سوسیالیسم ملی( ) را به عنوان نهضتی که می‌تواند میهن‌پرستان محافظه‌کار و سنت‌گرا را با سوسیالیست‌های بین‌المللی( ) و اتحادیه‌های صنفی را با اتحادیه‌های کارگری پیوند دهد و برای خدمت به مردم متحد کند، معرفی کرد. در سخنرانیهای خود بر اتحاد و غرور ملی تأکید می‌کرد و تمام مشکلات آلمان را به گردن دیگران می‌انداخت. قدرت بیان بالا و نوع شعارهایی که ارائه می‌داد او را فریادرسی واقعی برای توده‌های آلمانی معرفی می‌کرد‌. بعد از اینکه در رأس قدرت دیکتاتوری قرار گرفت، آلمانیها به شعار دادن برای آلمان واحد و خواب بودن( ) دشمنانشان ادامه دادند. اما مهم‌ترین ابزار برای انتقال تبلیغات به افراد دشمن برنامه‌های رادیویی است‌. ژاپنیها از یک ایستگاه رادیویی به اسم توکیو رز( ) برای پخش موسیقی تبلیغات و اطلاعیه و پیامهای ناامید‌کننده علیه متحدان استفاده می‌کردند. آلمانیها از عملیات نرم و عباراتی که سبب شورش در جامعه هدف می‌شد‌، سود می‌بردند. امریکایی‌ها با استفاده از نیرنگ و عملیات روانی سعی کردند رهبران بلندپایه آلمان را به این نتیجه برسانند که تهاجم نرماندی شروع نشده است‌. بهترین استفاده از جنگ روانی به بنگاه سخن‌پراکنی انگلستان بی.بی.سی مربوط می‌شد. برای نمونه‌، زمانی که هواپیماهای آلمان با عبور از کانال انگلستان قصد تهاجم به انگلستان را داشتند گوینده رادیو بی.بی.سی پیامهای ضد و نقیضی را پخش می‌کرد‌. متن پیامها بعضی اوقات شبیه زیر بود:
اخطار برای Jerries (آموزش انگلیسی برای سرباز آلمانی) از آنجایی که شما کشور ما را آماج تهاجم قرار داده‌اید، لازم است شما بعضی عبارات انگلیسی را بیاموزید. لطفاً پس از من تکرار کنید، کانال آماج تهاجم قرار گرفته. خیلی خوب‌، اکنون چند کلمه که هنگام قایق‌سواری برای شما مفید خواهد بود. «قایق در حال غرق شدن است، قایق در حال غرق شدن است، باز هم خیلی خوب! اکنون تمرین کنیم، من آتش می‌گشایم، شما آتش می‌گشایید، ما آتش می‌گشاییم» و … .
متون پیدا شده بعد از جنگ نشان داد که در نتیجه پخش این برنامه، سران بلندپایه ارتش آلمان به این نتیجه رسیده‌اند که انگلیسیها طرح‌ریزی کرده‌اند که کانال مانش را زیر آتش بگیرند. پس آلمانیها به این نتیجه رسیدند تهاجم به انگلستان از طریق عبور از کانال‌، کاری بیهوده است.

کره
با توجه به اثرات مثبت برنامه‌های رادیویی و اعلامیه‌ها در طول جنگ جهانی دوم، شاخه اطلاعات بخش ستاد فرماندهی ارتش امریکا در خاور دور‌، واحدی تشکیل داد که بلافاصله پس از حمله کره شمالی در ژوئن 1950 به پخش برنامه رادیویی و انتشار اعلامیه در طول مدار 38 درجه شمالی و بر روی جمهوری کره جنوبی مبادرت ورزید. بعداً در اواخر همان سال نخستین واحد سخن‌پراکنی و اطلاع‌رسانی کره جنوبی آغاز به کار کرد. این واحد هشتمین واحد جنگ روانی تاکتیکی ارتش امریکا تا پایان جنگ در سال 1952‌، برنامه‌های تبلیغاتی را اجرا می‌کرد‌. نخستین واحدهای سخن‌پراکنی و اطلاع‌رسانی، سخنرانان خود را توسط اتومبیل و هواپیما منتقل می‌کردند. به هر حال مانند جنگهای پیشین هنوز هم اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌ها مهم‌ترین رسانه بودند. متن اعلامیه‌های جنگ کره بیشتر حول تسلیم متمرکز بود «سربازان خوب، فرماندهان بد؛ تسلیم شوید با شما خوب رفتار خواهد شد؛ ما شما را له خواهیم کرد؛ دلتنگی برای خانه و زن و فرزندان». در ویتنام هر دو طرف در‌گیر از عملیات روانی استفاده می‌کردند‌. بسیاری از افسران تجسس و اطلاعات ستاد فرماندهی به یاد دارند که در ویتنام رادیو ویتنام همانند رادیو رز ژاپن در طول جنگ جهانی دوم با پخش برنامه‌های رادیویی روزانه و اطلاعیه‌ها برای ایجاد یأس و ناامیدی در روحیه سربازان امریکایی تلاش می‌کرد. امریکاییها هم با برنامه‌های رادیویی و پخش اعلامیه مقابله به مثل می‌کردند‌. در ویتنام ارتش امریکا حملات هوایی را به اهداف نظامی و شبه‌نظامی هدایت می‌کرد تا خصوصاً از اثرات روانی آن استفاده ببرد. این حملات برای متقاعد‌کردن رهبران دشمن برای مذاکره با هدف پایان دادن حملات به مواضع امریکاییها اجرا می‌شد. این حملات هوایی نتوانست مانع مردم ویتنام شود؛ بنابراین جنگ ویتنام به مدت هشت سال طول کشید. افزون بر این، به دلیل مسائل بشردوستانه و سایر محدودیتها که به خاطر حملات هوایی متوجه ایالات متحده بود[تلفات بی‌شمار غیرنظامیان و مردم ویتنام] و همین‌طور تنوع شرایط و موضع‌گیریها در اردوی ویتنام، اثرات حملات استراتژیک ایالات متحده را کمرنگ می‌کرد.موارد زیر جزء برنامه‌های اصلی فرماندهان و حاکمان ویتنام بود.

ـ دریافت حمایت و کمک از قدرتهای خارجی‌. این موضوع به آنها کمک می‌کرد زمانی که امکانات و ادوات جنگی آنها از بین می‌رفت دوباره بتوانند جنگ را ادامه دهند.
ـ تعهد و پایبندی شدید به همه اهداف و آرمانهایی که آنها را به جنگ با امریکا برانگیخته بود.
ـ آمادگی برای فدا کردن جان و مال خود به هر مقدار و هر تعداد‌.
ـ قدرت حفظ حمایتهای بومی و داخلی برای جنگ و یا اطمینان داخلی برای متوقف و سرکوب کردن هرگونه فشار بالقوه.
ـ درک و استنباط این موضوع که همانگونه که ادامه جنگ می‌تواند منفعتهایی برای ویتنام داشته باشد، با توجه به بمباران ایالات متحده می‌تواند به قیمت گزاف‌تری هم تمام شود.

عملیات پاناما
مأموریت تأمین امنیت و محاصره آمادور( ) ـ سازمانی که مورد علاقه ارتش امریکا و نیز محل استقرار ارتش پاناما بود و مشترکاً به کمک نیروهای امریکایی و پانامایی اداره می‌شد ـ به عهده نیروهای تیپ 508 امریکا بود‌. با توجه به نیاز عملیات تأمینی‌، شهروندان امریکایی نمی‌توانستند قبل از حمله از محل تخلیه شوند و این پیچیدگی ایجاب می‌کرد تلفات نیروهای پاناما و همچنین تلفات فیزیکی به حداقل برسد و سخنگوی واحد عملیات روانی (چهارمین گروه عملیات روانی) به عنوان کلید اصلی وارد عمل شود و سایر نیروها قسمت استقرار نیروهای دفاعی پاناما را در آمادور به تصرف و تأمین خود در آورند و این اطمینان را به وجود آورند که سلامتی تمامی پرسنلی که درگیر جنگ نبودند حفظ می‌شود‌. بعد از تاریک شدن هوا نیروهای عمل‌کننده حفاظت منطقه را به عهده گرفتند. وقتی نخستین درخواست برای تسلیم نیروهای پاناما با ناکامی مواجه شد، فرمانده واحد‌، دستور پخش اعلامیه‌ها را داد و به محاصره‌شدگان اعلام کرد که مردم به ادامه جنگ تمایلی ندارند‌. در این مورد عملیات نهایی اجرا شد و نیروهای امریکایی با اسلحه‌های کوچک و بزرگ و توپهای 105 میلی‌متری هویتزر منطقه را به محاصره در آورند و مرتباً با پخش اعلامیه‌ها نیروهای به محاصره در آمده پاناما را به تسلیم وا می‌داشتند‌. در نهایت‌، آمادور با کمترین تلفات به تسخیر امریکا در آمد.

جنگ خلیج‌فارس
جنگ خلیج‌فارس مفهوم کاملاً جدید استفاده از رسانه‌های چندگانه را در عملیات روانی فراهم آورد‌. ایستگاههای سخن‌پراکنی برنامه‌های رادیو و تلویزیون، اعلامیه‌ها و بلندگوها با استفاده از مضامین برادری عرب، قدرت هوایی متحدین و انزوای عراق منجر به خالی کردن مواضع بسیار زیادی از نیروهای عراقی شد‌. یکی از مؤثرترین تاکتیکها پخش اعلامیه بر روی یک واحد ویژه بود‌. در آن اعلامیه‌ها‌، به نیروهای عراق اطلاع داده شده بود که این منطقه طی 24 ساعت آینده به شدت بمباران خواهد شد و بنابراین برای فرار از مرگ باید تسلیم شوید در نتیجه تمامی افراد تسلیم شدند‌. برای پرهیز از نابودی در طول یک دوره هفت هفته‌ای 29 میلیون اعلامیه در حداقل 14 شکل مختلف پشت خطوط عراقیها پخش شد که بیش از 98% از نیروی 300 هزار نفری عراق آنها را دریافت کردند. در 19 ژانویه 1991، چهارمین گروه عملیات روانی، شبکه صدای خلیج را راه‌اندازی کرد‌. این شبکه شبانه‌روزی از اول آوریل 1991 بیش از 210 ساعت برنامه زنده و 330 ساعت برنامه از پیش ضبط شده را مرتب پخش کرد. تنها از این رادیو 2072 عنوان خبری به همراه 189 پیام برای نیروهای عراقی اعلام شد. شبکه صدای خلیج یک فرستنده 50 کیلووات ای.ام داشت که در عربستان سعودی قرار داشت و بر روی فرکانس 1134 ای.ام برنامه پخش می‌کرد‌. یک فرستنده یک کیلووات ای.ام واقع در عربستان بر روی خط 5/88 اف.ام و دو هواپیمای کماندو‌سولو متعلق به گروه عملیاتی ویژه بر روی فرکانسهای ای‌.ام‌. و اف‌.ام برنامه موسیقی پخش می‌کردند.
البته همانند برخی جنگهای بزرگ‌، عراق هم با انتخاب زنی به نام بتی تبلیغاتی را برای ناامید و دلسرد کردن دشمنان خود آغاز کرد ولی متأسفانه دولت عراق فراموش کرده بود که در یک برنامه جنگ روانی مؤثر‌، حتماً ‌باید روان‌شناس زبده و هوشیاری حضور داشته باشد، کسی که هم پویایی غیرارادی رفتار و انگیزه انسان را خوب بشناسد و هم در خصوص آداب و رسوم فرهنگهای مختلف‌، اطلاعات خوبی داشته باشد. حضور چنین کارشناسی الزامی است تا بتواند متونی را که ارزش و بار فرهنگی بالایی داشته باشد‌، انتخاب کند‌. این موضوع قلب هر عملیات روانی است‌.
بتی در یکی از برنامه‌هایش به سربازان امریکایی هشدار داد که هنگامی که در صحرای عربستان هستند همسران آنها با هنرپیشه‌های امریکایی روابط نا‌مشروع دارند حال این چقدر غیرواقعی بود که سربازان نتیجه‌گیری کنند که زنان و دوستان آنها فریب ستارگان سینما را خورده‌اند. مطالعه نداشتن در خصوص فرهنگ امریکاییها باعث شد بتی‌‌، هرگونه شانسی را برای باوراندن حرفهای خود به سربازان از دست بدهد‌.
در طول عملیات توفان صحرا گروه چهارم عملیات روانی 71 تیم تبلیغات تاکتیکی را فراهم کرد، بیشتر اعضای این تیمها به گویشهای مصری، کویتی و عربستانی مسلط بودند و به منظور اجرای سخنرانیهای زنده در هر جایی که لازم بود فرا خوانده می‌شدند. طرح مبتکرانه دیگر این بود که این تیمها را به اردوگاههای اسیران می‌فرستادند تا آرامش اسرا را فراهم کنند. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های استفاده موفقیت‌آمیز از تبلیغات که در طول جنگ خلیج‌فارس اتفاق افتاد این بود که جبهه ائتلاف تعداد زیادی از عناصر عراقی مستقر شده در جزیره فیلکه را هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ روانی محاصره کرد. پیش از حمله نظامی به جزیره‌، یک تیم روانی از گردان تیم عملیات روانی‌، یک بالگرد UH-IN مجهز به بلندگو را که توسط بالگرد‌های کبرا همراهی می‌شدند اطراف جزیره به پرواز در آورد. پیام به سربازان محاصره شده فهماند که روز آینده در کنار برج رادیو آماده تسلیم باشند‌. روز بعد 1405 سرباز عراقی به همراه یک ژنرال ستاد در اطراف برج رادیو منتظر بودند و همگی بدون شلیک حتی یک گلوله تسلیم شدند. چگونه عملیات روانی ایالات متحده در توفان صحرا چنین موفقیت‌آمیز بود؟ بنابر گزارشها حدود 87000 نفر از نیروهای عراقی خود را تسلیم نیروی متحد کردند بیشتر آنها اعلامیه‌های پخش شده متحدین را در دست گرفته و یا به لباسها چسبانده بودند و در نتیجه تمام درگیریهای مناطق محاصره شده بی‌خونریزی پایان یافت. شاید بهترین تأیید برای تأثیر عملیات روانی چیزی باشد که توسط یک ژنرال عراقی اعلام شد، او گفت: «بعد از آن بمباران نیروهای ائتلاف عملیات روانی‌، تهدید بزرگی برای روحیه سربازان است.» امروز عملیات روانی بخش گسترده و وسیعی از فعالیتهای ایدئولوژیکی، اقتصادی، نظامی و سیاسی امریکا را در بر می‌گیرد که توسط دولتمردان امریکا برای به دست آوردن منافع‌، طراحی و اجرا می‌گردد.

نتیجه‌گیری
1ـ عملیات روانی بخش جدا‌نشدنی هر عملیات است؛
2ـ عملیات روانی قبل از شروع، حین و تا پایان هر بحران‌، ادامه می‌یابد؛
3ـ عملیات روانی جزء تفکیک‌نا‌پذیر سازمان نظامی ارتش امریکا است؛
4ـ عملیات روانی به دنبال کنترل رفتار مخاطبان نظامی و غیرنظامی است؛
5ـ قدمت تاریخی عملیات روانی به قدمت تاریخی عملیات نظامی در جهان است؛ و
6ـ آخرین کاربرد عملیات روانی در جنگ خلیج‌فارس است که از ابزارهای دیداری ـ شنیداری، به وفور استفاده شده است.

احمد محمدی‌زاده

فارس

آیا هیجان‌های مثبت عناصر فعال آن هستند؟

قرن‌ها و بلکه هزاران سال از ظهور پیامبران و ادیان بزرگ الهی می‌گذرد و همواره جمع کثیری از انسان‌ها ایمان آورده، عده‌ای کفر ورزیده و جمعی هم در شک و تردید بوده‌اند. یکی از موضوعاتی که هم برای معتقدان به ادیان و هم مخالفان از اهمیت زیادی برخوردار بوده، درک و اثبات تأثیر دین و مذهب در زندگی بشر است. طبعاً اثبات این مسئله در مورد دین اسلام که به اعتقاد ما کامل‌ترین دین بوده و در تمام شئون زندگی جمعی و فردی جاری و نافذ است، بسیار با اهمیت‌تر می‌نماید.
در دهه‌های اخیر با رشد سریع و روز افزون دانش بشر و پیدایش علوم جدید، بحث درباره تأثیر دین در جنبه‌های مختلف زندگی، بیش از هر زمان دیگر به میان آمده و روان‌شناسی از جمله علومی است که همواره میدان مبارزه افکار و نظرات گوناگون در این خصوص بوده است. اکنون موضوعاتی همچون روان‌شناسی و دین، روان‌شناسی و معنویت، و … سال‌هاست که مورد تحقیق و نقد و بررسی دانشمندان علم روان‌شناسی قرار گرفته و نهادها، انجمن‌ها، مراکز تحقیق و دانشکده‌های بسیاری در نقاط مختلف دنیا برای این منظور تأسیس شده است.
دکتر باربارا، ال. فردریکسون، استاد دانشگاه‌های کارولینای شمالی و میشیگان است. تحقیقات او، که در اصل یک روان‌شناس اجتماعی است، بیشتر در زمینه هیجانات و روان‌شناسی مثبت بوده است. در میان پژوهش‌های مهم خود، به خاطر کار در زمینه موضوع «توسعه و ساخت» در سال 2000 موفق به دریافت جایزه تمپلون در روان‌شناسی مثبت گردید.
فردریکسون در این مقاله با طرح نظریه «توسعه و ساخت»، سعی دارد تا یکی از روابط میان دین و سلامت روان را مورد بررسی قرار دهد. او با قرار دادن عنصر هیجان‌های مثبت در حلقه پیوند دین ـ سلامتی، ابتدا به اثبات تأثیر هیجان‌های مثبت در سلامتی و به‌زیستی انسان می‌پردازد و سپس اثر اعمال مذهبی و دینی در پرورش و ایجاد هیجان‌های مثبت را مطرح می‌کند و در نهایت چنین نتیجه می‌گیرد که دین از این طریق در جهت سلامت جسمی و روانی بشر مفید واقع می‌شود.

یافته‌های پژوهشی حاکی از آن است که اعمال و شعائر مذهبی موجب ارتقای سطح سلامتی (جورج، الیسون و لارسون، همین موضوع) و به‌زیستی (لوین و چترز، 1998) می‌شود. به نظر می‌رسد سودمندترین این اعمال، مشارکت‌های عمومی دینی (جورج و دیگران، همین نسخه) و مقابله دینی مثبت است. (پارگامنت، همین نسخه) چه چیزی تبیین کنندة این فواید است؟ یافته‌های علمی تا کنون توضیح روشنی در مورد ساز و کارهای این امر نداده است. (جورج و دیگران، همین نسخه) اما چنان‌که جورج و دیگران هم یاد آور شدند، جست‌وجوی پیوسته برای ساز و کارها، به دو دلیل امری سخت و حساس است: اول، در سطح پایه؛ مادامی که درک ما از مسئله کامل نباشد نگاه موشکافانه علمی، کامل نخواهد بود. دوم، در سطح عملی؛ اگر افراد و جمعیت‌ها مایل باشند سلامتی و به‌زیستی خود را به طور مؤثرتری ارتقا دهند، سزاوار است که عناصر فعال در حلقه پیوند دین ـ سلامتی شناخته شود. شاید آن عناصر فعال تنها درون شعائر مذهبی و دینی سنجیده‌تر قابلیت پرورش و رشد یابند، یا شاید با فایده مشابه خارج از بافت مذهبی نیز پرورش یابند. یک پرسش تجربی و شایسته بررسی این نکته است که آیا هیجان‌های مثبت نیز در زمره عناصر فعال فواید روانی و جسمی شعائر مذهبی هستند؟

هیجان‌های مثبت، عامل ایجاد و گسترش
چرا هیجان‌های مثبت؟ نوعاً تصور ما بر این است که هیجان‌های مثبت به شاخص‌های محض زیستی هستند. لحظاتی که در آن افراد هیجان‌های مثبتی همچون لذت، آرامش، شگفتی و عشق را تجربه می‌کنند، لحظاتی است که در معرض هیجان‌های منفی همچون ترس، اضطراب و افسردگی قرار ندارند. پژوهشگران با قایل شدن بر این یافته شهودی دریافتند که توازن کلّی میان هیجان‌های مثبت و منفی افراد، پیش‌بینی‌کننده احساس به‌زیستن آنان است. (دینر، سندویک، و پاووت، 1991) بنابر این یافته، کهنمن (1999) اظهار کرد که «شادی عینی» با ردیابی (و سپس جمع‌بندی) احساس‌های زودگذرِ خوب و بد افراد قابل اندازه‌گیری است. (برای ملاحظه کاستی‌های این نظریه، ر.ک: فردریکسون، b2000) طبق این دیدگاه، هیجان‌های مثبت صرفاً نشان‌دهنده به‌زیستی هستند، اما این همه داستان نیست؛ زیرا هیجان‌های مثبت منشأ سلامتی و به‌زیستی نیز هستند (فردریکسون، 1998، a2000، 2001)، و این کار را نه صرفاً در لحظات خوش زمان حال، بلکه در دراز مدت به انجام می‌رسانند.
نظریه «ساخت و توسعه» هیجان‌های مثبتِ مؤلف (فردریکسون، 1998، 2001) بیانگر فواید دامنه‌دار و تأثیرگذار هیجان‌های مثبت و ارائه‌گر پایه منطقی برای این پیش‌بینی است که هیجان‌های مثبت، اجزا و عناصر فعال در حلقه دین‌ـ ‌سلامتی هستند. طبق این نظریه، هیجان‌های مثبت تجربیات سازگارانه و بنیادین هستند؛ زیرا هر دو، گنجینه اندیشه و عمل افراد را در حال حاضر توسعه می‌دهند و منابع ]امکانات[ پایدار فردی آنان را می‌سازند.
من این دیدگاه درباره هیجان‌های مثبت را با الگو‌های سنّتی هیجان که مبتنی بر گرایش‌های عملی خاص است مقایسه می‌کنم. به نظر من، گرایش‌های عملی خاص، کاملاً معرف شکل و عملکرد هیجان‌های منفی است. با در نظر گرفتن تفاوت‌های تئوریک، گرایش عملی خاص را، می‌توان برونداد یک فرایند روان‌شناختی توصیف کرد که با فراخوانی میل به انجام یک رفتار ویژه به ذهن (مانند فرار هنگام ترس، حمله در حال عصبانیت، تهوع در حال انزجار)، گنجینه اندیشه و عمل لحظه‌ای فرد را محدود می‌کند. گنجینه محدود شدة اندیشه و عمل، در موقعیت‌های تهدید، گسترة کنش سریع و سرنوشت‌سازی را رقم می‌زند که فایده فوری و مستقیم دارد. گرایش‌های عملی خاص که توسط هیجان‌های منفی فراخوانده می‌شوند، نمایانگر نوع فعالیت‌هایی است که به بهترین شکل مایه حفظ جسم و جان نیاکان ما در شرایط مشابه بوده است.
البته هیجان‌های مثبت به ندرت در شرایط تهدیدآمیز رخ می‌دهند. بیشتر اوقات، این هیجان‌ها زمانی تجربه می‌شوند که افراد در حال ایمنی و آرامش هستند. (فردریکسون، 1998) به معنای دقیق کلمه، وجود یک فرایند روان‌شناختی که گنجینه اندیشه و عمل لحظه‌ای فرد را به منظور ارتقای کنش سریع و سرنوشت‌ساز کاهش دهد، ضرورت ندارد. در عوض، هیجان‌های مثبت دارای اثر تکمیلی هستند: آنها گنجینه اندیشه و عمل لحظه‌ای افراد را توسعه داده و خطوط افکار و اعمالی را که به ذهن می‌رسند گسترش می‌دهند. برای مثال، «شادی»، اشتیاق بازی را ایجاد می‌کند، محدودیت‌ها را کنار می‌زند، و خلاقیت نه تنها در رفتار بدنی و اجتماعی، بلکه در رفتار عقلی و هنری آشکار می‌شود. «علاقه» که یک هیجان مثبت و مشخص از لحاظ پدیدارشناختی است، اشتیاق به کاوش، پذیرفتن اطلاعات و تجربیات جدید را موجب می‌شود، و «خود» را در این فرایند گسترش می‌دهد. «رضایت خاطر»، سومین هیجان مثبت و متمایز، موجب تمایل به صرف وقت برای فهم شرایط جاری زندگی و نیز ادغام این شرایط در دیدگاه‌های نو از خود و جهان می‌شود. چهارمین هیجان مثبت و متمایز یعنی «قدردانی»، اشتیاق به جبران خلاقانه لطف را به وجود می‌آورد. این گرایش‌های گوناگون اندیشه و عمل (بازی کردن، کاوش، فهم و ادغام، و جبران لطف) هر کدام راه‌هایی را نشان می‌دهد که هیجان‌های مثبت به کمک آن، سبک معمول عمل و تفکر را توسعه می‌دهد. بنابراین، به نظر می‌رسد به طور کلی هیجان‌های مثبت زمینة شناختی را «وسعت» می‌بخشند (آیسن، 1987)؛ اثری که در پژوهش‌های اخیر با سطوح دوپامین مغز ارتباط داده شده است. (اشبی، آیسن، و تورکن، 1999)
در حالی‌که فضاهای ذهنی محدود شده توسط هیجانات منفی، فواید سازگارانه مستقیم و فوری را در شرایط تهدیدآمیز بقای انسان به بار می‌آورد، فضاهای ذهنی توسعه‌یافته توسط هیجان‌های مثبت به شکلی دیگر مفید هستند. به بیان دقیق‌تر، این قالب‌های ذهنی توسعه‌یافته، فواید سازگارانه درازمدت و غیر مستقیم را موجب می‌شوند؛ زیرا این توسعه، منابع پایدار فردی را می‌سازد. (فردریکسون، 1998)
بازی، یعنی اشتیاق مرتبط با شادی، نمونه‌ای از این دست می‌باشد. پژوهش‌های حیوانی نشان داده‌اند که شکل‌های خاصی از بازی تعقیب و گریز که در بچه‌های برخی گونه‌ها دیده می‌شود (مانند برخورد با شاخه یا نهالی انعطاف‌پذیر و برگشت به جهت مخالف) منحصراً در حیوانات بزرگ‌تر همان گونه، در حال فرار یا دور شدن از شکارچی، بازآفرینی می‌شود. (دالهینو، 1987) چنین مشابهت‌هایی بین بازی بچه‌ها و مانور‌های حیاتی در بزرگ‌سالان نشان می‌دهد که بازی کودکان منابع پایدار جسمی را بنا می‌کند. (بولتون و اسمیت، 1992 / کارو،1988) بازی، همچنین به وجودآورنده منابع پایدار اجتماعی است. بازی اجتماعی، با تفریح و خنده‌های جمعی خود، پیوند‌ها و دلبستگی‌های با دوام اجتماعی را که می‌توانند بعدها کانون حمایت اجتماعی باشند، می‌سازد. (آرون، نورمن، آرون، مک کنا، و هی من، 2000 / لی، 1983 / سیمونز، مک کلاسکی ـ فاوست، و پاپینی، 1986) همچنین بازی دوران کودکی با بالا بردن سطح خلاقیت (شرود و سینگر، 1989)، خلق اصول نظری ذهن (لسلی، 1987)، و تسهیل رشد مغز، منابع پایدار عقلی را می‌سازد. (پنک سپ، b1998)
همچنان‌که شادی انگیزه و علت بازی است، هیجان مثبتِ «علاقه» انگیزه کاوش است که پیچیدگی‌های عقلی و معرفتی را خلق می‌کند. به گونه مشابهی، فهم و یکپارچه‌سازی نیز توسط احساس «رضایت خاطر» برانگیخته می‌شوند که حاصل آن بصیرت نسبت به خود و دگرگونی جهان‌بینی‌ها خواهد بود، و کوشش‌های خلاقانه برای جبران لطف که با قدردانی همراه است، پیوند‌های اجتماعی را تقویت کرده و مهارت‌های اجتماع خواهی را رشد می‌دهد. تمام این هیجانات مثبت که از لحاظ پدیدارشناختی نیز مشخص و متمایزند، در ویژگی افزایش منابع شخصی افراد، که دامنه آن از منابع اجتماعی و طبیعی تا منابع عقلی و روان‌شناختی گسترده شده، مشترکند. (برای گزارش‌های تفصیلی، ر.ک: فردریکسون، 1998، a2000 / فردریکسون و برانیگن، 2001)
اساساً منابع شخصی که در خلال هیجان‌های مثبت کسب شده‌اند، پایدارترند. این منابع حتی پس از حالات زودگذر هیجانی که منجر به کسب آن شده، نیز باقی می‌ماند. پس در نتیجه، اثر همراه و غالبی تجربه یک هیجان مثبت، افزایش در منابع شخصی فرد می‌باشد. این منابع ممکن است لحظاتی بعد و در حالات هیجانی متفاوت به کار آیند. از این‌رو، اثر هیجان‌های مثبت از تجربه آنی و زودگذر آنها، ماندگارتر است. علاوه بر آن، این اثرات در طول زمان انباشته و ترکیب شده و موجب حرکت مارپیچ صعودی به سمت سلامتی و به‌زیستی بیشتر می‌گردند. آثار شناختی مکتوبی در زمینه افسردگی وجود دارد که به طور مستند نشان داده‌اند چگونه افسردگی و تفکر بدبینانه و محدود که دارای تأثیر متقابل هستند، با حرکت مارپیچ نزولی منجر به افت خلق و حتی سطوح بالینی افسردگی می‌شود. (پترسون و سلیگمن، 1984) نظریه توسعه و ساخت، نوعی از حرکت مارپیچ صعودی را پیش‌بینی می‌کند که در آن هیجانات مثبت و تفکر توسعه‌یافته که خود اثرات متقابلی بر یکدیگر دارند، موجب پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای در سلامتی و به‌زیستی می‌شوند. (فردریکسون، 2002 / فردریکسون و جوینر، 2002)
کوتاه سخن اینکه، نظریه «توسعه و ساخت»، وضعیت هیجانات مثبت را در چهارچوب گنجینه‌های توسعه‌یافته اندیشه عمل و کارکرد آنها را در ساختن منابع پایدار شخصی شرح می‌دهد. بدین سان، این نظریه دیدگاه جدیدی درباره نقش انطباقی و تکامل‌یافته هیجان‌های مثبت ارائه می‌دهد. آن دسته از نیاکان ما که دستخوش امیال ناشی از هیجانات مثبت (بازی کردن، کاوش، و از این دست) شدند می‌بایست منابع شخصی بیشتری کسب کرده باشند. وقتی همین نیاکان، بعدها با تهدید‌های اجتناب‌ناپذیر جانی یا جسمی روبه رو شدند، منابع شخصی گسترده‌ترشان شانس بیشتری برای بقا و عمر طولانی‌تری برای تولید مثل در اختیار آنها قرار داد. در نهایت، به اندازه‌ای که ظرفیت تجربه هیجانات مثبت به طور ژنتیکی رمز گردانی باشد، این ظرفیت از طریق فرایند انتخاب طبیعی، به بخشی از ماهیت همگانی انسانی ما تبدیل شده است.

آیا اعمال مذهبی سالم هیجا‌ن‌های مثبت را پرورش می‌دهد؟
نظریه توسعه و ساخت بیانگر آن است که هیجان‌های مثبت، با کمک به افراد در جهت انعطاف‌پذیری، خلاقیت و خردمندی، وارستگی، انسجام اجتماعی بیشتر، و در رأس همة اینها سلامت جسمانی بیشتر، می‌توانند آنان را به سوی بهبودی دگرگون کنند (فردریکسون، a2000) یافته‌های موجود نتایج مفید مشابهی را در مورد شکل‌های خاصی از اعمال مذهبی نشان می‌دهد. از این‌رو، منطقی به نظر می‌رسد که معتقدان مذهبی به این دلیل از فواید سلامتی و به‌زیستی بهره‌مند هستند که بیشتر از غیرمعتقدان، هیجانات مثبت را تجربه می‌کنند! این، یک موضوع قابل حل عملی و سزاوار پیگیری است. البته نباید تصور کرد که دین سرچشمه خودبه‌خودی هیجانات مثبت است. به قول اکس لاین (همین نسخه)، خدا، « چهره‌ای خندان در آسمان که جست‌وجوی مدام بشر را به سوی “داشتن یک روز خوب” پیش می‌برد »، نیست. هر گونه نگاه دقیق و واقع‌گرایانه‌ای نسبت به اعمال مذهبی آشکار می‌سازد که این اعمال به سادگی می‌توانند هیجان‌های منفی و شیوه‌های ناسالم مقابله را پرورش دهند. (اکس لاین، همین اثر / پارگامنت، همین نسخه)
یکی از استنتاج‌های قابل توجه پرگمنت در تفکیک مناسک دینی خوب از مناسک دینی بد (همین نسخه)، این بود که سودمندترین اعمال مذهبی، اموری هستند که « بر اعتقاد به یک معنای وسیع‌تر در زندگی استوار باشند». تمرکز بر معنا (یا آنچه جورج و دیگران آن را «حس انسجام» نامیده‌اند) امر مهمی است. یافتن معنای مثبت شاید مطمئن‌ترین مسیر در پرورش هیجان‌های مثبت باشد. (فولکمن، 1997؛ فردریکسون، a2000؛ ریف و سینگر، 1998) به اندازه‌ای که ادیان، جهان‌بینی‌هایی در اختیار معتقدان خود گذارند تا به یاری آن معنای مثبت را، هم در وقایع روزمره (مثل شانسی که شامل حال کودک یکی از آشنایان می‌شود)، و هم در چالش‌های بزرگ زندگی ( مثل تشخیص یک سرطان) پیدا کنند، آنان هیجان‌های مثبتی همچون شادی، آرامش، شکوه، قدردانی و امید را پرورش می‌دهند. بنا بر نظریه توسعه و ساخت، این هیجان‌های مثبت می‌باید به نوبه خود، فضای ذهنی افراد را توسعه دهند، آنان را در تفکر، خلّاق و یکپارچه‌تر نموده، و منابع مهم فردی و اجتماعی، همچون انعطاف‌پذیری، خوش‌بینی و حمایت اجتماعی را ساخته و تکمیل کنند. دامنه وسیعی از مطالعات نشان داده است که این منابع، سلامتی و به‌زیستی را ارتقا می‌دهند.
یکی از تلویحات مهم این تحلیل این است که صرفاً نباید به دنبال یک میانجی خاص در حلقه پیوند بین اعمال مذهبی از یک سو و سلامتی و به‌زیستی از سوی دیگر باشیم. ما باید پیوندهای متعددی را در این زنجیره علّی، حدس زده و آزمون کنیم. برای نمونه، هیجان‌های مثبت تنها میانجی در موضع بین اعمال مذهبی و بهبود سلامتی و به‌زیستی نیستند (مثلاً: اعمال مذهبیßهیجان‌های مثبتßبهبود سلامتی و به‌زیستی). نظریه توسعه و ساخت الگوهای علت و معلولی را با جزئیات بیشتری ارائه می‌دهد (مانند: اعمال مذهبیß یافتن معنای مثبتß هیجان‌های مثبتß فضای ذهنی توسعه یافتهß منابع شخصی افزون شدهß بهبود سلامتی و به‌زیستی). البته، هیجان‌های مثبت در کانون توجه قرار دارند؛ زیرا به طور ذاتی برانگیزاننده‌اند. افراد به خاطر خود آنها به دنبالشان هستند، و شرایطی را بازسازی می‌کنند که آنان را به احساس خوب برساند. به این ترتیب، هیجانات مثبت، ارائه دهنده نیروی محرک سامانه رشد سالم و رویش پیوسته‌ای هستند که بدون نیاز به غیر و خودکفاست. بر اساس این فرضیه، هیجان‌های مثبت فعال‌ترین عناصر در این زنجیره علت و معلولی هستند.
منطقی است که پژوهشگران برای آزمون این الگوی علّی، به توصیه‌های جورج و دیگران (در همین اثر) توجه کنند. آنان یادآور می‌شوند که مقیاس‌های معمول حمایت اجتماعی از خانواده و دوستان همچون مقیاس‌های جدیدِ «حمایت مذهبی» (مثل حمایت دریافت شده فرد از جمعیت عبادت کننده) واسطه پیوند دین و سلامتی نیستند. همچنین احتمالاً ثمربخش‌تر آن است که به لحاظ مفهومی و عملی بین هیجان‌های مثبت غیر دینی (مانند هیجانات مثبتی که بیرون از بافت‌های مذهبی یا مقدس احساس می‌شود) و یک یا چند مقوله از هیجانات مثبت مذهبی یا مقدس، از جمله تجربه هیجان‌های مثبت در مراسم مذهبی، در برابر خداوند، در مقابل دیگر مؤمنان، یا در ارتباط با هر آنچه که مؤمنان به تقدس آن معتقدند، تمایز قایل شویم. به‌علاوه، پارگامنت (همین موضوع) یادآوری می‌کند که اعمال مذهبی فرایند‌های پویایی هستند که در طول زمان و شرایط، تغییر می‌کنند. هیجان‌ها نیز پویا، در حال تغییر، و تحت تأثیر موقعیت‌ها هستند. یکی از معانی این مشاهدات این است که ممکن است روش‌های پژوهش زمینه‌یابی که اعمال مذهبی و هیجانات را به عنوان «متغیر‌های ثابت فردی» مفهوم‌سازی می‌کنند، ابزار تجربی نامناسبی باشند. (برای بررسی راهبرد‌های سنجش هیجان، ر.ک: لارسن و فردریکسون، 1999)
امید است رویکرد‌های دقیق‌تر تجربی به دانشمندان کمک کند تا غنای زندگی معنوی را به طور کامل‌تر درک کنند و شاید احتمال فروکاهش فواید امور مذهبی به فرایند‌های روان‌شناختی صِرف را کاهش دهد. این رویکرد‌ها همچنین می‌توانند به تعدادی از پرسش‌های جالب تجربی به طور خاص بپردازند: آیا افراد معتقد، هیجانات مثبت دینی و غیر دینی فراوان‌تری را نسبت به افراد غیر معتقد تجربه می‌کنند؟ اگر چنین است، در چه شرایطی؟ آیا هیجانات مثبت خاصی، همچون قدرشناسی، توسط افراد معتقد و غیر معتقد فراوان‌تر، یا به طور متفاوتی تجربه می‌شوند؟ (برای نقد و بررسی پیامد‌های مفید قدرشناسی، ر.ک: فردریکسون / مک کالوه، کیل پاتریک، اِمانس، و لارسون، 2001) آیا هیجان‌های مثبت دینی مقایسه با هیجانات مثبت غیردینی به نحوی مولّدِ سیر مارپیچ صعودی و سلامتی و به‌زیستی بیشتر هستند؟ اگر چنین است، آیا این مسئله ریشه در معانی مثبت اساسی و عمیق‌تر، تجربیات مثبت مستمر، یا هر دوی اینها دارد؟ اجتماعات عبادی]عمومی[ و مقابله مثبت دینی با مسائل چه نقشی در تولید و حفظ هیجانات مثبت دینی و غیر دینی ایفا می‌کنند؟ آیا احتمال دارد که برخی از ادیان و مذاهب نسبت به بقیه هیجانات مثبت دینی بیشتری تولید کنند؟ اگر چنین است، آیا این را می‌توان به حساب تفاوت‌های مذهبی در فواید سلامتی گذاشت؟ اینها و دیگر پرسش‌ها در مورد زندگی هیجانی افرادی که به مناسک مذهبی اشتغال دارند مستلزم توجه تجربی‌اند.
پارگامنت (همین موضوع) با توصیف دین به «انسانی‌ترین شاخصه تمام پدیده‌ها»، بحث را به پایان می‌برد. ما می‌دانیم هیجانات، مشخصه انسان نیستند، بلکه به طور گسترده‌ای در سایر حیوانات نیز مشاهده می‌شوند. (پَنکسپ، a1998) با این‌حال، بسیاری هنوز بر این عقیده‌اند که می‌بایست زندگی هیجانی انسان‌ها بر حیوانات کاملاً برتری داشته باشد. شاید آنچه مشخصه انسانی در زندگی هیجانی است، توانایی ما در گشودن ذهن خود برای دست‌یابی به عمق و کنه ارتباط با «خدا» یا قدرت برتر دیگر است. این فضای ذهنی توسعه یافته به نوبه خود می‌تواند سرچشمه‌ای از هیجانات عمیق را ارائه دهد که بسیاری از آنها مثبت‌اند. از این‌رو، اعمال مذهبی می‌تواند طریق مختص انسانی در پرورش مؤثر هیجان‌های مثبت با فواید سازگارانه همراه با آن، باشند.

منابع
Aron, A., Norman, C. C., Aron, E. N., McKenna, C., & Heyman, R. E.
(2000). Couple’sshared participation in novel andarousing activities and experienced relationship quality. Journal of Personality and Social Psychology,78, 273-284.
Ashby, F. G., Isen, A. M., & Turken, A. U. (1999). A neuro psychological theory of positive affect and its influence on cognition. Psychological Review, 106, 529-550.
Boulton, M. J., & Smith, P. K. (1992). The social nature of play fighting and play chasing: Mechanisms and strategies underlying cooperation and compromise. In J. H. Barkow, L. Cosmides, & J. Tooby(Eds.), The adapted mind: Evolutionary psychology and the generation of culture(pp.429-444). New York: Oxford University Press.
Caro, T. M. (1988). Adaptive significance of play: Are we getting closer? Tree,3, 50-54.
Diener, E., Sandvik, E., & Pavot, W. (1991). Happiness is the frequency, not the intensity, of positive versus negative affect. InF. Strack(Ed.), Subjective well-being:An interdisciplinary perspective(pp. 119-139). Oxford, England: Pergamon.
Dolhinow, P. J. (1987). At play in the fields. In H. Topoff (Ed.), The Natural history reader in animal behavior (pp. 229-237). New York: Columbia University Press.
Folkman, S. (1997). Positive psychological states and coping with severe stress. Social ScienceMedicine, 45, 1207-1221.
Fredrickson, B. L.(1998). What good are positive emotions? Review of General Psychology, 2, 300-319.
Fredrickson, B. L. (2000a,March7). Cultivating positive emotions to optimize health and well-being. Prevention and Treatment, 3, Article 000 Ia. Retrieved May 8, 2001, from http://journals.apa.org/prevention/volume3/pre0030001a.html
Fredrickson, B. L. (2000b). Extracting meaning from past affective experiences: The importance of peaks, ends, and specific emotions. Cognition and Emotion, 14, 577-606.
Fredrickson, B. L. (2001). The role of positive emotions in positive psychology: The poaden-and-build theory of positive emotions. American Psychologist, 56, 218-226.
Fredrickson, B. L.(2002). Positive emotions. In C. R. Snyder& S. J. Lopez (Eds.), Hand book of positive psychology(pp. 120-134). New York: Oxford University Press.
Fredrickson, B. L. (in press).Gratitude and other positive emotions poaden and build. In R. A. Emmons (Ed.), Kindling the science of gratitude. New York: Oxford University Press.
Fredrickson, B. L., & panigan, C. (2001). Positive emotions. In T. J. Mayne & G. A. Bonnano (Eds.), Emotion: Current issues and future directions (pp. 123-151). New York: Guilford.
Fredrickson, B. L., & Joiner, T. (2002).Positive emotion strigger upward spirals toward emotional well-being. Psychological Science, 13, 172-175.
Isen, A. M. (1987). Positive affect, cognitive processes, and social behavior. Advances in Experimental Social Psychology, 20, 203-253.
Kahneman, D. (1999). Objective happiness. In D. Kahneman, E. Diener, & N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology (pp. 3-25). New York: Sage.
Larsen, R. J., & Fredrickson, B. L. (1999). Measurement issues in emotion research. In D. Kahneman, E. Diener ,& N. Schwarz (Eds.), Well-being. Foundations of hedonic psychology (pp.40-60). New York: Sage.
Lee, P.C. (1983). Play as a means for developing relationships. In R. A. Hinde (Ed.), Primate social relationships (pp. 82-89). Oxford: Black well.
Leslie, A. M. (1987). Pretense and representation: The origins of “theory of mind.” Psychological Review,94, 412-426.
Levin, J. S., & Chatters, L. M.(1998). Research on religion and mental health: An overview of empirical findings and theoretical issues. In H. G. Koenig (Ed.), Handbook of religion and mental health(pp. 33-50). San Diego, CA: Academic.

مترجم : سید هانی موسوی
نویسنده : باربارا ال. فردریکسون
فصلنامه روانشناسی و دین

جرم و راه های پیشگیری از آن

هدف از این تحقیق تعیین میزان تأثیر خانواده، مدرسه و سایر نهادهای اجتماعی در بروز جرم و جنایت در جامعه است.
در این مقاله سعی شده تا به نقش علل پدیدآورنده و سپس به نقش عوامل پیشگیری کننده توجه گردد. محرومیت های اقتصادی، تبعیض و نابرابری، جنگ، تراکم جمعیت، خانواده، مدرسه، رسانه های گروهی، تلویزیون، روزنامه ها و ماهواره در پیدایش جرم نقش بسزایی دارند. نقش خانواده از حیث گسسته بودن یا منسجم بودن، میزان تحصیلات والدین و شغل آنان از متغیرهای تعیین کننده جرم خیزی بوده است.
در رابطه با نقش مدرسه نیز، مطالب مورد تدریس، شیوه های تهیه و تدوین برنامه درسی، رابطه معلم و دانش آموز، اتخاذ شیوه های تربیتی و آموزشی با توجه به ویژگی های شخصیتی و روانی دانش آموز و تهیه و تدارک برنامه های اوقات فراغت از متغیرهای پیشگیری کننده و در عین حال تسهیل کننده شرایط بروز جرم به حساب می آیند. در ارتباط با نهادهای امنیتی، نقش پلیس و دستگاه های قضایی به عنوان متغیر پیشگیری کننده، آموزش دهنده و مراقبت کننده حایز اهمیت می باشد و اینکه این قشر بهتر است در نقش معلم به منظور جلب اعتماد اقشار مختلف، بخصوص نسل جوان، مطرح شود تا از این طریق به اهداف خود که بالا بردن میزان آگاهی و بینش مردم در ارتباط با قوانین اجتماعی برای سلامت فردی و اجتماعی است نایل گردد. سرانجام با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی سعی شد تا به تجزیه و تحلیل داده ها پرداخته شود که بر این اساس رابطه معناداری بین عوامل یاد شده و بروز جرم در سطح 95 درصد مشاهده گردید.

مسئله بزهکاری و انحراف اطفال و نوجوانان از دیرباز در جامعه بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با توسعه انقلاب صنعتی و وسعت دامنه نیازمندی ها، محرومیت های حاصل از عدم امکان تأمین خواست ها و احتیاجات زندگی موجب گسترش شدید و دامنه دار فساد، عصیان، تبهکاری، سرگردانی، دزدی و مانند آنها در اطفال و نوجوانان شده است. امروزه نوجوانان کشور ما هم با این گونه مسائل مواجه اند و آثار مهلک آنها در سیمای جامعه ما آشکار است. کودکان و نوجوانان سرمایه های جامعه هستند و سلامت روح و جسم آنها تضمین کننده سلامت جامعه آینده است. بنابراین، باید به مسائل آنها توجه کافی مبذول داشت.
مطالعات کشورهای غربی حاکی از آن است که تجربه رفتارهای بزهکارانه در میان نوجوانان بسیار شایع می باشد. برخی ادعا کرده اند 90 درصد نوجوانان مرتکب اعمالی شده اند که چنانچه به مداخله پلیس می انجامید موجب بازداشت آنان می گردید. این بررسی ها نشان می دهند که شیوع رفتارهای بزهکارانه در نوجوانان بیش از آن است که مردم انتظار دارند. 1
تجربه نشان داده است تنها تعداد اندکی از نوجوانانی که دست به قانون شکنی می زنند دستگیر می شوند. از کسانی که دستگیر شده اند نیز تنها تعداد معدودی بازداشت می گردند. از میان بازداشت شدگان هم عده ای خاص به زندان فرستاده می شوند و از کسانی که محاکمه شده اند تنها بخشی به عنوان بزهکار محکوم می گردند. بنابراین، بسیار دشوار است که بدانیم در هر جامعه چند نفر بزهکار وجود دارد، چه کسی باید بزهکار نامیده شود و کدام نوجوان باید مورد مطالعه علمی قرار گیرد تا درباره ماهیت و منشأ رفتارهای بزهکارانه اطلاعات علمی صحیحی به دست آورد. 2
از نظر روان شناسان، بزهکاران یک گروه افراد جوان و نوجوان بسیار ناهمگون و نامتجانس هستند و مسیری که به بزهکاری ختم می شود گوناگون است. نوجوانانی را که با بزه درگیر هستند نمی توان به سادگی در الگوی رفتاری یا ویژگی های منحصر به فردی جای داد. بزهکاری پیامد و نتیجه تعامل و تأثیر متقابل عواملی است که در زندگی فرد حضور دارند. بنابراین، بزهکاری رفتاری است ناشی از عوامل گوناگون. 3
برخی روان شناسان و جامعه شناسان، مسئله ازدیاد جرم در سال های اخیر را نتیجه پیشرفت صنایع، افزایش کشورهای صنعتی، ایجاد کارخانه ها، ازدیاد سر و صدا، گسترش شهرها و تجمیع جمعیت می دانند. به عقیده آنان، بشر امروزی آن آرامش و آسایشی را که پیشینیان او داشته اند از دست داده و به نوعی «اضطراب روحی» یا «تشویش باطنی» دچار گردیده است. از این رو، با کمترین بهانه ای رشته عقل و منطق و صبر و تحمل را از دست داده، به ارتکاب جرم و جنایت دست می زند. بعضی از صاحب نظران نیز افزایش جرم را در جوامع کنونی ناشی از «اعتقادات مذهبی و ایمان به مبدأ» دانسته و چنین استدلال می کنند که بر اثر فرو ریختن اعتقادات و ضعف اخلاقیات در نزد پاره ای از مردم در جوامع شهری، وجدان، که پلیس باطنی هر فرد می باشد، دچار ضعف گشته و نمی تواند وظایف اساسی خود را که پاسداری از نیکی ها و پیشگیری از بدی هاست به نحو کامل و شایسته ای به انجام رساند. نتیجه این اهمال و قصور وجدان، ارتکاب اعمال ممنوعه مذهبی و قانون از ناحیه این گروه است.
بالاخره گروهی دیگر از اندیشمندان معاصر، گسترش روزافزون اعمال ضد اجتماعی، بخصوص در قشر نوجوان را ناشی از تکامل وسایل ارتباط جمعی به ویژه استقرار ماهواره و ویدئو می دانند. این گروه معتقدند: چون حس تقلید نوجوان قوی است، با مشاهده فیلم های گوناگون (غالباً سکس و جنایت) به تقلید از قهرمانان این گونه فیلم ها، که نوعاً ضداجتماعی بوده و به وسیله قانونگذاران منع شده اند، دست می زنند. این گروه برای اثبات نظر خود به مقایسه جوامع شهری و روستایی پرداخته اند: در جوامع شهری به دلیل نفوذ و گسترش بیش از اندازه سینما، تلویزیون و ماهواره، بزهکاری رواج دارد، ولی در جوامع روستایی هنوز این پدیده اغواگر قرن گسترش چندانی نیافته است.

ضرورت و اهمیت تحقیق
خسارات جانی و مالی فراوانی که از پدیده ضداجتماعی به بار می آید دولت ها را از همان ابتدا وادار به مبارزه با این پدیده کرده است. درباره ضرورت مبارزه، به هیچ وجه اختلافی بین دانشمندان و صاحب نظران نیست و چنانچه اختلافی باشد درباره شیوه های مبارزه است؛ اینکه آیا باید راه مبارزه را منحصر به مجازات نمود یا آنکه راه های دیگری هم در نظر گرفت. برای مبارزه اساسی با پدیده ضداجتماعی باید با علل آن به مبارزه برخاست نه با معلول. قرن هاست که دولت ها راه مبارزه را محدود و منحصر به برقراری و تشدید مجازات نموده اند. این سیاست کیفری نه تنها از میزان بزه نکاسته، بلکه تعداد آنها روز به روز قوس صعودی پیموده است. از سوی دیگر، همان گونه که در بیماری های جسمی، پیشگیری به درمان ترجیح دارد، در بیماری های روحی و روانی نیز بهتر است پیش از آنکه فرد دچاراختلال گردد به فکر پیشگیری بود. در خصوص بزهکاری و جرم نوجوانان دو مسئله اهمیت دارد: اول اینکه چه عواملی آنان را به سوی جرم سوق می دهد و دوم اینکه چگونه باید شخص مبتلا را درمان نمود تا به تدریج از میزان جرم کاسته شود. مطالعات بسیاری توسط ویکس، دوئرا و رینک، روی مشاغل خانوادگی، وضعیت اقتصادی، تحصیلات والدین، وضعیت درس نوجوان در مدرسه و نیز طرز رفتار نوجوان و والدین در خانواده به عمل آمد. همچنین انجام تست های هوش و شخصیت و تمایلات تا میزان 45 درصد برای تشخیص نوجوانان مجرم با موفقیت همراه بوده است. به عقیده کرو برای جلوگیری از جرم باید چهار اصل را رعایت نمود:
1. حق داشتن فرزند و تعداد آنها باید نسبت مستقیم باتوانایی های جسمی، روانی، اقتصادی و عاطفی والدین داشته باشد.
2. باید طرحی برای آموزش پدران و مادران امروز و فردا تهیه و اجرا گردد.
3. مؤسساتی برای کمک و سرگرم کردن نوجوانان و انجام کارهای سودمند برای آنان دایر گردد.
4. از توسعه و تراکم جمعیت در محله های فقیرنشین تا آنجا که امکان دارد جلوگیری به عمل آید.
اهداف پژوهش
اهداف پژوهش را می توان در موارد ذیل خلاصه نمود:
ـ تعیین میزان تأثیر خانواده در بروز آسیب های اجتماعی (بزهکاری) کودکان و نوجوانان؛
ـ تعیین میزان تأثیر مدرسه در بروز آسیب های اجتماعی (بزهکاری) کودکان و نوجوانان؛
ـ تعیین راهکارهای مناسب برای مقابله با آسیب پذیری اجتماعی کودکان و نوجوانان.
مبانی نظریه قانونی جرم شناسی
اساس نظریه قانونی جرم شناسی بر این باور استوار است که حقوق انسانی باید در برابر فساد و فشارهای اجتماعی موجود حفظ شود. نظام حقوقی در قرن هجدهم بسیار خردگریز بود؛ زیرا برخوردهای قانونی با افراد کج رفتار بر پایه های منطقی صورت نمی گرفت، بلکه اصولا مجازات ها امری وحشیانه و بر اساس نظر شخصی بود. کج رفتاری و انحراف به روشنی تعریف نشده بود و از این رو، شمول گسترده ای داشت. در همین دوره بکاریا کتابی را با عنوان رساله ای در جنایت ها و مجازات ها تحت تأثیر آراء و عقاید هابس و مونتسکیو نگاشت و اصول خویش را به شرح زیر تدوین کرد:
1. نظر به اینکه افراد بشر همواره به دنبال منافع خود هستند، بنابراین، کج رفتاری و جرم وجود دارد.
2. در جامعه نوعی تعلّق خاطر برای به زیستن فردی و مالکیت های خصوصی وجود دارد.
3. اعضای جامعه برای رسیدن به آرامش و اجتناب از ستیزه، دولت تشکیل داده، به قرارداد اجتماعی تن در می دهند.
4. مجازات و قوانین مربوطه در جامعه وضع شده تا حقوق دیگران محفوظ بماند.
5. مجازات باید متناسب با نوع کج رفتاری اعمال شود.
6. قوانین باید به روشنی مشخص شوند.
7. افراد پاسخ گوی کردار خویشتند و جملگی در برابر قوانین منزلتی یکسان دارند.
بنابراین، نظریه قانونی جرم شناسی، نظریه ای یک سویه است که بر اساس کنترل و نظارت اجتماعی بنا شده است؛ بدین معنا که بیشتر به نظارت و بازبینی خارجی توجه دارد تا به انگیزه درونی.

دیدگاه زیستی کج رفتاری
نیروی درونی افراد کج رفتار بسیار نیرومند است و این امر به نوبه خود به دلیل ویژگی های زیستی آنهاست که غالباً ارثی می باشد. بنابراین، طرفداران این نظریه ها می کوشند تا نوع انسان بزهکار را از طریق خصوصیات تشریحی اندام وی مشخص کنند. برای این منظور، آنان از ابزارهای اندازه گیری اندام انسان و دوربین عکاسی بهره می گیرند.
سزار لمبروزو پایه گذار نظریه زیستی جرم شناسی، به بازمانده ویژگی های زیستی انسان های وحشی اولیه در جنایتکاران عقیده داشت؛ بدین گونه که جنایتکاران از هنگام زاده شدن ویژگی های انسانی بزهکار را داشته اند.
آیزنک نخستین انگیزه انسان را لذت جویی و دردگریزی می داند. از این رو، اراده آزاد انسان و خردورزی او را به عنوان عامل تعیین کننده رفتار آدمی نمی پذیرد و متناسب کردن مجازات با بزهکاری را نیز در کاهش جنایت و جرم بی تأثیر می داند؛ زیرا در بیشتر موارد لذت جویی به گذشت زمان نیاز ندارد و آنی است، در حالی که مجازات در آینده در انتظار فرد است و به خاطر این شکاف زمان میان کج رفتاری ـ که لذت جویانه است ـ و مجازات ـ که رنج آور است ـ کج رفتاری تکرار می شود و مجازات نمی تواند مانع کج رفتاری گردد. علاوه بر این، امکان پنهان ساختن بسیاری از کج رفتاری ها و گریز از مجازات و جود دارد.

نظریه های اولیه جامعه شناسی
واژه «بی هنجاری» یا «آنومی» را برای اولین بار امیل دورکیم وارد حوزه جامعه شناسی کرد و به تدریج از مفاهیم اساسی آن به شمار آمد. این مفهوم در سه معنای جدا، ولی مربوط به هم به کار می رود:
1. نوعی نابسامانی فردی که موجب سرگشتگی انسان و نبودن قانون و قواعد رفتاری برای او می شود.
2. وضعیت اجتماعی که در آن، قواعد رفتار اجتماعی با یکدیگر در ستیز بوده، فرد برای سازش و پیروی از این قواعد دچار سرگشتگی می شود.
3. وضعیت اجتماعی که در آن قواعد رفتار اجتماعی وجود ندارد.
بی هنجاری از نظر امیل دورکیم
در تعبیر و تفسیرهایی که جامعه شناسان از آرای دورکیم در زمینه بزهکاری و انحرافات اجتماعی به دست داده اند، تفاوت های بسیاری به چشم می خورد. به نظر دورکیم، بزهکاری و انحراف یک واقعیت اجتماعی است، از این رو، بهنجار است و نه ناهنجار. این امر در هر وضعیت اجتماعی درست نیست. جنایت در واقع، تعیین کننده مرزهای وجدان اجتماعی و اخلاق جمعی است؛ بدین صورت، جنایت به وجدان جمعی بستگی دارد. با تحوّل وجدان اجتماعی مفهوم بزهکاری نیز دگرگون می شود. بدین گونه، بزهکاری با دگرگونی اجتماعی بستگی دارد و در مواردی دارای پیامدهای مناسب برای تحولات اجتماعی است. چه بسا که جنایتکاران امروز، نوآوران و رهبران فردا باشند.
بر اساس مطلب مزبور، سه نوع انحراف و کج رفتاری را در آثار دورکیم می توان متمایز کرد:
1. کج رفتاری زیستی و روانی که تنها نوع انحراف در یک اجتماع کامل و بی عیب است. به عبارتی، این نوع کج رفتاری و انحرافات را می توان به عنوان کردار فرد بیمار در جامعه سالم دانست.
2. کج رفتاری انقلابی که برای تغییر وضع نابسامان اجتماعی به وجود می آید؛ نظیر رفتار سقراط که برای دگرگونی اخلاق مردم آتن بپاخاست و سرانجام جام شوکران را نوشید. بنابراین، کج رفتاری انقلابی، انحراف فرد سالم در جامعه بیمار است.
3. کج رفتاری دو سویه که حاکی از رفتار افرادی است که هم تربیت اجتماعی مناسب نیافته اند و هم در جامعه بیمار زندگی می کنند. این نوع کج رفتاری یا از خودپرستی یا از بی هنجاری ناشی می شود که در اصطلاح آن را «کج رفتاری خودخواهانه» و «کج رفتاری بی هنجاری» می نامند.

عوامل مؤثر در بروز جرم

1. عوامل زیستی
تأثیر زیست شناختی وراثت و انتقال خصوصیات جسمانی، عقلانی و هوش والدین و اجداد انسان از دیرزمان موضوع مطالعه روان شناسان و علمای اخلاق بوده است. این موضوع تحت عنوان «وراثت عقلی و اخلاقی» مورد بررسی واقع شده است.
در بین دانشمندان علوم زیستی و وراثت، لمبرزو یکی از پیشگامان این نظریه می باشد. این دانشمند با آزمایش های متعدد و مطالعات طولانی بر روی 383 جمجمه جنایتکاران ایتالیایی و 5907 بزهکار زنده نتیجه گیری نمود که برخی اختلالات بیولوژیکی علت بزه این افراد می باشد. وی بر اساس این آزمایش ها فرضیه «جانی» را ارائه داد.
بررسی هایی که به منظور تأیید نظریه لمبرزو ارائه شد مربوط به دوقلوهای یک تخمکی بود. طبق بررسی های متعدد مشخص گردید که دوقلوهای یک تخمکی دارای شباهت های رفتاری بسیاری می باشند (3/67%)، در حالی که در دوقلوهای دوتخمکی این میزان بسیار کمتر بوده است. (17/32%) 4

2. عوامل درونی
رفائل گاروفالو (1978) از معتقدان تأثیر عوامل روانی در ارتکاب بزه می باشد. بررسی و شناخت عوامل روانی جرم مربوط به دانش روان شناسی جنایی است. از جمله رسالت های این دانش بررسی منش و شخصیت بزهکار و ارزیابی گرایش های ضداجتماعی و مطالعه روان خودآگاه و ناخودآگاه آنان به منظور تعیین مسئولیت اخلاقی و اجتماعی شان است.
در مطالعه ای که جرم شناسان دانمارکی انجام دادند به این نتیجه رسیدند که 75 درصد مجرمان 18 تا 25 سال دارای بیماری روانی بودند. آنان همچنین دریافتند که 79 درصد مجرمان به بیماری ها و اختلالات روانی از قبیل نوروز، سایکوز و روان پریشی مبتلا هستند.
بر اساس دیدگاه روانکاوی فروید، خانواده و والدین کودک نقش بسیار بزرگی در ساختن شخصیت معتدل و استوار انسان دارند؛ زیرا چنانچه سیر طبیعی رشد کودک تا پنج سالگی تکمیل نگردد و در طی یکی از مراحل، توقف حاصل شود، این امر سبب بروز اختلال ها و واکنش های ضداجتماعی در رفتار آدمی خواهد شد. بر طبق دیدگاه روان شناسان، در تحلیل شخصیت بزهکار تمایلات و انگیزه های ناخودآگاه جایگاه مهمی دارند. از نظر این اندیشمندان مجازات افرادی که به علل اختلالات روانی مرتکب بزه می شوند نه تنها مثمرثمر نیست، بلکه آنان را به سوی جرایمی تازه نیز سوق می دهد. 5

3. عوامل اجتماعی
برخی از دانشمندان عوامل محیطی و اجتماعی را منشأ پدیده جرم تلقّی نمودند. به نظر این دانشمندان، جرم پدیده ای نیست که عوامل و شرایط جسمانی و روحانی افراد در آن تأثیر داشته باشد، بلکه عامل جامعه و محیط سبب بروز جنایت می گردد. 6
دکتر لاکاسانی (1843ـ1924م) رئیس مکتب محیط اجتماعی، تنها عامل محیطی و فرهنگی را موجب جرم معرفی نموده است. به نظر این دانشمند، همان گونه که هر میکروب در شرایط و محیط خاصی اجازه رشد و نمو و تکثیر می یابد، پدیده جرم نیز در محیط و فرهنگ مربوط به خود زاییده می شود. از نظر دکتر لاکاسانی، منشأ پدیده جرم تنها عوامل زیستی ـ روانی است. مارکی نیز پدیده جرم را ناشی از وضعیت نابهنجار اقتصادی می دانست. مکتب سوسیالیست او جامعه اشتراکی را به عنوان جامعه ایده آل معرفی می کرد که طبق نظر آنان جرم زاییده نظام سرمایه داری است. بنابر نظر محققان جرم شناسی، در بروز پدیده جرم عوامل پیچیده زیستی ـ روانی ـ اجتماعی دخالت دارند. 7

عوامل جرم زای اجتماعی

1. نابهنجاری خانوادگی
خانواده از جمله عوامل اساسی شکل گیری شخصیت و منش فردی و اجتماعی کودک است. از دیدگاه کودک، والدین مهم ترین و ارزنده ترین الگوهای جهان هستند.
کودک به موازات فراگیری زبان و نمود ارتباط با محیط و اعضای خانواده و جامعه، آداب و رسوم و خلقیات خانواده خود را کسب می کند و آنها را جزء شخصیت و منش خود می سازد. 8
رفتار خشونت آمیز والدین در خانواده با کودک و نیز با همدیگر، این عقیده نادرست را در ذهن کودک بارور می سازد که در جامعه هم خشونت و جدال حلّال مشکلات است.
به نظر جرم شناسان، خانواده از جمله محیط های اجتناب ناپذیر و نخستین کودک است. خانواده از آن رو محیط حتمی تلقّی شده که کودک در انتخاب آن نقشی ندارد. رفتارهای آتی کودک تا حد زیادی ناشی از برخوردهای ناسالم پدر و مادر نسبت به کودک در سال های اولیه زندگی است. 9
از مهم ترین ارزش هایی که لازم است کودک در محیط خانواده فرا گیرد عشق و محبت است. والدین باید با رفتار
عطوفت آمیز و انسانی خود کودکان را از عشق و محبت و ایثار و گذشت سرشار نموده و آنها را در گسترش و اشاعه این ارزش های والای انسانی در جامعه یاری دهند. 10
خانواده های بزه پرور دارای این ویژگی ها می باشند:
1. رایج بودن بزهکاری و میگساری؛
2. طلاق یا مرگ یکی از والدین (از هم پاشیدگی خانواده)؛
3. عدم مراقبت کافی از فرزندان به دلیل جهل یا تعمّد والدین؛
4. نامطلوب بودن فضای خانواده (تبعیض، افراط و تفریط، خشونت و…)؛
5. تفاوت و گونه گونی زیاد خانواده از نظر نژادی و مذهبی؛
6. مشکلات مالی، بی کاری و….

2. محرومیت اقتصادی و فقر
مطالعه اجمالی تاریخ نشان می دهد که آدمی در هر شرایط و موقعیتی به منظور بقای موجودیت خود، در تلاش برای کسب امکانات مادی بوده است. از این رو، مسئله تأمین معاش در معنای عام کلمه از مهم ترین مسائل زندگی محسوب شده است. فقر و محرومیت زاییده روابط ناسالم و نیز غیرعادلانه نظام اقتصادی حاکم بر جامعه است. مطالعه متون اسلامی نشانگر تأکید تأثیر فقر و محرومیت در نابهنجاری های روانی و انحرافات و تبهکاری هاست.
حضرت علی (علیه السلام) فقر را موت اکبر و دیوار کفر معرفی نموده است. بنابراین، فقر و محرومیت می تواند موجب نابسامانی ها و افزایش جرایم، بخصوص جرایم علیه اموال گردد. رسالت دین عبارت است از کنترل غرایز و احساسات آدمی. 11

3. تبعیض و نابرابری در اعمال قانون
از نظر جرم شناسان یکی دیگر از عوامل جرم زای اجتماعی، نابرابری در اعمال قانون است. اگرچه قانون اساسی همه افراد را در مقابل قانون متساوی الحقوق معرفی کرده است، اما جامعه در عمل شاهد و ناظر عملیات و جرایم سنگین برخی افراد ذی نفوذ است بدون آنکه مورد تعقیب قرار بگیرند. بعضی از شخصیت های حقیقی و حقوقی با استفاده از موقعیت ها و نیرنگ ها، بسیاری از منابع را به خود اختصاص داده و مرتکب سوء استفاده مالی می گردند. اینان به نحوی از زیر بار قوانین مالیاتی شانه خالی می کنند و مرتکب تقلّب در دفاتر مالیاتی می شوند. در جرم شناسی به این مجرمان «جنایتکاران یقه سفید» می گویند. مردم با ملاحظه این گونه افراد و سکوت دستگاه قضایی در مورد آنان اعتقاد و اطمینان خود را نسبت به عدالت و قانون از دست می دهند. آنان تصور می کنند قانون پناهگاه افراد متنفذ و هرزه ای است که با ظاهری آراسته ارزش های اخلاقی و قانونی را زیر پا می گذارند. در جامعه ای که این نوع بی اعتمادی در بین مردم شایع و رایج گردد و مردم قاضی درونی (وجدان) خود را نادیده انگارند، اعمال ضداجتماعی و جرایم اموری عادی قلمداد می گردند. 12

4. تأثیر جنگ در افزایش جرایم
بحران جنگ از جمله عوامل اجتماعی جرم زایی است که جرم شناسان و جامعه شناسان درباره تأثیر آن متفق القولند و برای توجیه آن دلایلی را ذکر نموده اند:
1. وجود موقعیت های نامناسب اقتصادی ـ اجتماعی از قبیل جیره بندی مواد غذایی، تثبیت آمرانه قیمت ها و بازار سیاه برخی کالاهای ضروری، جرایم را افزایش می دهند. لطمات و صدمات وارده، مقاومت افراد را در مقابل وسوسه های نفسانی کاهش داده، سبب بروز جرم می گردد.
2. پراکندگی خانواده ها در اثر وقوع پدیده جنگ.
3. هنگامی که کشور تحت محاصره دشمن قرار می گیرد تعدادی از نیروهای داخلی در صدد همکاری با نیروهای اشغالگر برمی آیند. این همکاری جزء جرایم محسوب می گردد. با این اوصاف، نمی توان گفت که پدیده جنگ خود به خود پدیده ای شر و منفور است، بلکه در بسیاری از اوقات جنگ سبب تقویت روحیه آزادی خواهی، گذشتوایثار نیزمی گردد. 13

5. تأثیر جمعیت شهری در وقوع جرم
بر اساس مطالعات انجام شده، وقوع جرم در جمعیت شهری به مراتب بیشتر از روستاها می باشد.
دلایل تأثیر جمعیت شهری:
1. افراد تبهکار، بخصوص حرفه ای ها به دلیل شلوغی شهرهای بزرگ بهتر می توانند از مراقبت و نظارت پلیس خارج شوند.
2. تجمّل و ثروت در شهرهای بزرگ عامل اغواکننده و محرک جرم می باشند. افراد ضعیف النفس کمتر قدرت مقاومت در برابر امیال وسوسه انگیز را دارند.
3. در خانواده های روستایی به لحاظ کوچک بودن محیط زندگی، میزان نظارت فردی و اجتماعی بیشتر از شهرهای بزرگ است. 14
تعریف پیشگیری
در جرم شناسی، پیشگیری عبارت است از: به جلوی تبهکاری رفتن با استفاده از فنون گوناگون مداخله به منظور ممانعت از وقوع بزهکاری. از نظر علمی می توان گفت: مراد از پیشگیری هر فعالیت سیاست جنایی است که غرض انحصاری یا غیر کلی آن تحدید حدود امکان پیشامد مجموعه اعمال جنایی از راه غیر ممکن الوقوع ساختن یا ساخت و دشوار کردن احتمال وقوع آنهاست بدون اینکه به تهدید به کیفر یا اجرای آن متوسل شوند. 15

انواع پیشگیری

1. پیشگیری ابتدایی
پیشگیری ابتدایی عبارت از مجموعه وسایلی است که معطوف به تغییر شرایط جرمزای اطرافیان به طور کلی اعم از طبیعی و اجتماعی می باشند. 16 به عبارت دقیق تر، پیشگیری ابتدایی راهکارهایی است که از طریق زمینه های اجتماعی و اقتصادی و دیگر زمینه های سیاست عمومی تلاش می کند. این حالت، به ویژه بر موقعیت جرمزا و علل ریشه ای ارتکاب جرم تأثیر می گذارد. هدف اصلی، ایجاد امیدوارکننده ترین شرایط برای زندگی است که شامل آموزش خانواده، ایجاد مسکن، استقلال و سرگرمی می باشد. 17

2. پیشگیری ثانویه
معطوف به مداخله برای پیشگیری از لحاظ گروه ها یا جمعیت های در معرض خطر جرم است. این امر شامل شناخت زودهنگام شرایط جرمزا و نفوذهایی است که بر این شرایط اعمال می شود. برای این گروه ها می توان تدابیری خاص اندیشید؛ تدابیر حمایتی در خصوص کودکان خیابانی، کودکان متعلق به خانواده های معتاد و بی سرپرست یا بدسرپرست.

3. پیشگیری ثالث
معطوف به پیشگیری از تکرار جرم در خلال اقدامات فردی برای سازگاری مجدد اجتماعی یا خنثا نمودن بزهکاران پیشین است. 18 پیشگیری از تکرار جرم توسط پلیس و دیگر عوامل نظام عدالت کیفری صورت می گیرد؛ تدابیر مربوط از ضمانت اجراهای قضایی رسمی تا بازپروری مجرم و زندانی کردن. در بسیاری از اوقات به دلیل محدودیت ضمانت اجراهای مبتنی بر اصلاح و درمان، این نوع پیشگیری به تدابیر سرکوبگرانه تنزّل پیدا می کند. 19

اجرای پیشگیری
جرم شناسی پیشگیری یک علم عملی است، به گونه ای که عملکرد و تأثیر نظریه ها و نظریه پردازی های مربوطه تنها در مقام عمل و با ارزیابی اثرات واقعی اجرای آن تدابیر آشکار می شود. در حیطه پیشگیری این امر منوط به وظیفه یک یا چند نهاد خاص نیست، بلکه تدابیر مشخص پیشگیرانه باید توسط همه نهادهای جامعه مدنی نظیر خانواده، مدرسه، نهادهای مذهبی (مساجد)، شوراهای شهر و روستاها، سازمان های غیردولتی، اصناف و اتحادیه ها و همه نهادهای دولتی نظیر مجلس قانونگذاری، دادگاه ها، پلیس، سازمان های تأمین اجتماعی و شهرداری ها اجرا شود. این امر مستلزم تبیین دقیق اصول و تدابیر پیشگیرانه با توجه به انواع گوناگون آن تدابیر و نیز تبیین وظایف هر یک از مراجع پیشگیری و به ویژه نظارت خاص یک نهاد علمی مسئول است که بتواند با همه مراجع پیشگیری دولتی و اجتماعی رابطه برقرار کند و راهنمایی و آموزش لازم را در اختیار آنان قرار داده و اثرات اقدامات پیشگیرانه را ارزیابی نماید.

تحصیلات اجباری
آموزش و پرورش مطلوب، یعنی آموزش و پرورشی که مشارکت و تفکر انتقادی را در کودک تقویت کند و با ارزش های مربوط به شأن و شرف آدمی عجین شده باشد، این قدرت را دارد که جامعه ها را در طول نسلی واحد دگرگون سازد. به علاوه تأمین شدن حق هر انسان در بهره مندی از تعلیم و تربیت موجب محافظت او از خطرهای گوناگون می شود؛ از جمله زندگی مقرون به صرفه. 20
در رابطه با جرم می توان گفت: یکی از عوامل بسیار عمده در عدم تطابق فرد با ارزش ها و هنجارهای جامعه، عدم آشنایی او با این ارزش ها و معیارها و به عبارت دیگر، عدم جامعه پذیری صحیح یا نقایص فرایند جامعه پذیری او می باشد. بعد از خانواده مدرسه نقش مؤثری در جامعه پذیری شایسته فرد دارد. آموزش و پرورش از جمله خدمات عمومی است که تک تک افراد جامعه باید از آن بهره مند شوند.
در ارتباط با اهمیت حق برخورداری از آموزش و پرورش همین قدر کافی است که بدانیم بین فقر و بی سوادی و محرومیت رابطه مستقیمی وجود دارد.
نکاتی را که در امر آموزش و پرورش بخصوص مدرسه باید به آنها توجه نمود عبارتند از:
1. متون درسی؛
2. چگونگی تدوین برنامه درسی؛
3. رابطه معلم ـ دانش آموز؛
4. تشویق و تنبیه؛
5. رسیدگی به مشکلات مدرسه؛
6. برنامه ریزی اوقات فراغت.

خانواده های بد سرپرست
خانواده های بد سرپرست به خانواده هایی اطلاق می شود که والدین نسبت به فرزندان یا فرزندخوانده هایشان خشونت فیزیکی و روانی اعمال می کنند، و نیز خانواده هایی که والدین یا یکی از آنها معتاد هستند و یا در معرض از هم پاشیدگی و طلاق قرار دارند. در این خانواده ها، کودکان و نوجوانان احساس آرامش نمی کنند. در چنین مواردی باید به مراجع خاصی برای اصلاح خانواده و یا نگهداری مؤثر از فرزندان آن متوسل شد. لازمه هرگونه اقدام در این زمینه آگاهی از وجود چنین اوضاع خطرناکی در خانواده هاست. این امر ایجاد یک دستگاه اطلاع رسانی دقیق در این خصوص را ضروری می سازد. همه اعضای جامعه باید از وجود نهادهای خاص حمایتی از کودکان (نظیر کمیسر کودکان، پلیس کودکان و سازمان های غیردولتی که در زمینه حمایت از کودکان و نوجوانان فعالیت می کنند) آگاه باشند تا بتوانند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرده و وضعیت خطرناک خود را عنوان نمایند. والدین نوجوان می توانند مسائل خاص نوجوان خود را در مراکز مشاوره و راهنمایی مطرح کرده و به نحو مناسبی خدمات دریافت نمایند. 21

اطلاعاتی درباره پژوهش حاضر
روش پژوهش: روش پژوهش از نوع علّی ـ مقایسه ای22می باشد.
جامعه آماری: کلیه بزهکاران نوجوانی که در سال 1382ـ1383 در کانون اصلاح و تربیت تهران به سر می بردند و از سابقه مدرسه ای نیز برخوردار بودند.
نمونه آماری: تعداد 90 بزهکار نوجوان پسر که در کانون اصلاح و تربیت تهران به سر می بردند.
ابزار تحقیق: پرسشنامه محقق ساخته که در برگیرنده ویژگی های فردی، اجتماعی، تحصیلی و شغلی مددجویان می باشد.
داده های پژوهش: استفاده از آمار توصیفی (فراوانی، درصد) جداول و آمار استنباطی (مجذور خی 2X)
با توجه به نتایج جدول، بیشترین دامنه سنی مربوط به سنین 17ـ15 سال است که دانش آموزان در دوره دبیرستان و در یک حالت انتقالی به سر می برند.
با توجه به نتایج جدول بالا، بیشترین مشکلات مربوط به مقوله بی کاری است که تعداد زیادی از بزهکاران از وجود این مسئله رنج می برند و این خود زمینه مناسب برای بزه می باشد.

بحث و نتیجه گیری
در این مقاله سعی گردید تا به عوامل ایجادکننده جرم و نیز به عوامل پیشگیری کننده پرداخته شود. متغیرهایی که در این زمینه بیشترین سهم را داشتند عبارتند از:
1. خانواده: ایجاد روابط صمیمانه در خانواده کمکی است به نوجوانان تا بتوانند مشکلات خود را صادقانه با والدین در میان بگذارند و مجبور نباشند به محیط خارج از خانه پناه ببرند. مشاهدات روزمرّه نشان داده اند که کودکان و نوجوانان بزهکار عادات ناپسند خود را از پدر و مادر منحرف خود فرا می گیرند و به عنوان تقلید دست به کارهای خلاف می زنند.
2. تأمین نیازهای مادی و معنوی: اگر نوجوان در این مورد دچار کمبود باشد به سرکشی و ستیزه جویی پناه می برد. حق هر فرزند است که از تغذیه، پوشاک، مسکن و تفریحات مناسب برخوردار گردد. دولت و مسئولان جامعه حتی در موقع طلاق
موظفند حداقل امکانات (یک زندگی معقول) را برای نوجوانان بخصوص افراد کم بضاعت فراهم آورند. بی کاری، تنهایی، نداشتن تحرّک و فعالیت و نداشتن سرگرمی از علل جرم می باشند. 23
3. تأمین محل و مسکن مناسب: شهرهای بزرگ که دارای تحرّک جمعیت می باشند از اطراف و اکناف مهاجران دارای آداب و رسوم و فرهنگ های گوناگون را به خود جلب می کنند. هر اندازه خاصیت یکپارچه کردن جمعیت دشوار باشد میزان جرم نیز بالاست.
4. آموزش و پرورش مناسب با توجه به تعداد شاگردان در یک کلاس، استفاده از افراد متخصص (به عنوان معلم، وسایل تفریح مناسب)؛
5. تربیت مذهبی؛
6. فراهم نمودن شغل و سرگرمی؛
7. دستگاه های تبلیغاتی: انتشار مطالب سودمند، انتشار عکس؛
8. مقرّرات تأمینی: بالا بردن سطح آگاهی مردم، گسترش خدمات بهداشتی، منع رفت و آمد به مراکز فساد، کنترل برنامه ها و افزایش وسایل تفریحی، وضع مقررات به منظور جلوگیری از ولگردی، تعیین ضوابطی برای جلوگیری از انحراف، سلب ولایت قهری از والدین غیرصالح، تحصیل تعلیمات برای رشد ذهنی کودکان و نوجوانان.
9. تهدید به مجازات: به طور بالقوّه شامل همه بزهکاران می شود.
10. ایجاد مؤسسات راهنمایی و تربیتی: استفاده از روان پزشک، روان شناس، مشاور و مددکار اجتماعی برای مشاوره والدین و نوجوان.
11. پلیس و دادگاه های نوجوانان: پلیس نقش مربی و راهنما داشته باشد نه نقش کیفردهنده. دکتر چسر معتقد است بزهکار بیماری است که باید معالجه شود نه مجازات. پلیس برای پیشگیری باید کنترل کننده باشد (در اماکنی مثل پارک ها، خیابان های شلوغ، محل تفریح، فروشگاه های بزرگ و باشگاه های ورزشی). پلیس باید فردی تعلیم دیده و آشنا به روان شناسی و جرم شناسی باشد. برای کودکان بهتر است از پلیس زن استفاده نمود. رفتار پلیس باید بر اساس تجربه او باشد. او قادر باشد تفاوت بین بزرگسالان مجرم ونوجوان را بشناسد.
در این خصوص نباید به شکنجه متوسل گردید، باید اعتماد نوجوان را جلب کرد. عمل معالجه نیز باید به صورت انفرادی و با توجه به تفاوت های فردی صورت گیرد.
به طور کلی، برای پیشگیری باید تمامی گروه ها و اقشار جامعه همکاری نمایند؛ مدرسه، نهادهای مذهبی، نیروهای انتظامی و انجمن ها. حتی کسانی که فرزند بزهکار ندارند باید در این امر شرکت نمایند. برای پیشگیری باید به کل بافت جامعه توجه نمود و نظریاتی را در همان اجتماع تدوین نمود نه اینکه از طرح های از پیش ساخته شده سایر جوامع برای حل معضل اجتماع خود استفاده کنیم. خدمات پیشگیری شامل روان درمانی، آموزش های انفرادی و گروهی می گردد.

پى نوشت ها
1ـ سعیده باباخانى پور، بزهکارى و راه هاى برخورد با آن، پایان نامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه تهران، 1376، به نقل از: آدینه عبقرى، پیشگیرى از جرایم کودکان، پایان نامه کارشناسى ارشد حقوق جزا، تهران، دانشگاه تهران، 1380.
2. Smith man, Adata about withdraw all of school bullet in of school research, 1995.
3. Young, A paper about prevention factor for delinguctjarnil, 1998.
4ـ آدینه عبقرى، پیشین.
5ـ هوشنگ شامبیاتى، بزهکارى اطفال و نوجوانان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1378، ص 75ـ79.
6ـ همان.
7ـ آدینه عبقرى، پیشین.
8ـ غلامعباس توسلى، نظریه هاى جامعه شناسى، تهران، سمت، 1369، ص 52ـ54.
9ـ همان.
10ـ جاوید صلاحى، بزهکارى اطفال، تهران، سمت، 1376، ص 23ـ32.
11ـ آدینه عبقرى، پیشین.
12ـ هوشنگ شامبیاتى، پیشین.
13ـ رزیتا دارویى، بزهکارى کودکان و نوجوانان و شیوه هاى پیشگیرى از آن، پایان نامه کارشناسى ارشد حقوق جزا، تهران، دانشگاه تهران، 1376.
14ـ جاوید صلاحى، پیشین،
15ـ هوشنگ شامبیاتى، پیشین.
16ـ گسن 1370، به نقل از: جاوید صلاحى، پیشین.
17. Graham, Further studies on family for mation, 1990.
18ـ گسن 1370، به نقل از جاوید صلاحى، پیشین.
19. Graham, op, cit.
20ـ رزیتا دارویى، پیشین.
21ـ آدینه عبقرى، پیشین.
22. Causal – Comparetive.
23. Young, A paper about prevention factor for delinguctjarnil, 1998.

مهرانگیز شعاع کاظمی

ماهنامه معرفت

تحلیل ارتباطی نقش رسانه‌ها در جنگ خلیج فارس

همگان به نقش و تأثیر فوق العاده و بعضاً بی بدیل رسانه ها به ویژه رسانه های جهان گستر در عصر حاضر اذعان دارند. این نقش اگر در شرایط عادی به فعالیت های معمول همچون اطلاع رسانی، آموزش، تبلیغات، شکل دهی به افکار عمومی، ترویج فرهنگ غالب و سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت محدود می شود; در شرایط بحران بخصوص بحران هایی که به نوعی با منافع قدرت های بزرگ ارتباط دارد به حوزه وسیعی از فعالیت های ویژه متناسب با بحران جاری بسط می یابد. فعالیت هایی همچون تصویرسازی خودی و بیگانه، بسیج سیاسی، جنگ روانی و… از این جمله هستند.

نوشتار ذیل به عنوان یک مطالعه موردی، نقش رسانه های غربی را در جنگ اول خلیج فارس یعنی حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 1991 با بهره گیری از دیدگاه های انتقادی جامعه شناس نومارکسیست معاصر و کارشناس حوزه مطالعات فرهنگی، استوارت هال تحلیل و بررسی کرده است. هال در این مطالعه به هژمونی رسانه ای قدرت های بزرگ، نقش آنها در گسترش، تثبیت و تعمیق سلطه سرمایه داری غرب، موقعیت نامتوازن کشورها در برخورداری از قدرت رسانه ای، نقش تخریبی رسانه های غرب در جنگ خلیج فارس همچون تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر، بزرگ نمایی قدرت اهریمنی آمریکا، پنهان سازی جنبه های غیراخلاقی اقدامات تجاوزگر، وارونه نمایی واقعیات جنگ برای افکار عمومی آمریکا و… اشاره کرده است.

کلیدواژه ها: نشانه شناسی، هژمونی، پروپاگاندا، صنایع فرهنگ، معناسازی، ایدئولوژی، جنگ خلیج، اسطوره سازی.

مطالعات فرهنگی استوارت هال
مطالعات فرهنگی آنجا انتخاب شد که نشانه شناسی رها گشت. من به همین منظور جنگ خلیج را به عنوان نمونه برای شرح و توضیح نظریه رسانه های استوارت هال مورد بررسی قرار خواهم داد. در زمانی که نشانه شناسان غیرحرفه ای در کنار درخت پیچیده به روبان های زرد و مشکی (احتمالا اشاره به نشانه های نصب شده ارتش آمریکا بر روی نخل ها برای جلب نیروهای عراقی) با این نظریه مخالفت می کردند، هنوز تضاد مشابه جدی تری در تلویزیون، مطبوعات و در ذهن مصرف کنندگان رسانه های آمریکایی خلجان داشت. این جنگ رسانه ها، یک جنگ ایدئولوژیک بود که هر دو جبهه آن با سلاح های سهمگین پروپاگاندا، پوشش های برنامه ای زنده، ملّی گرایی و سانسور با یکدیگر می جنگیدند. با این وجود، هال مدعی بود که کشمکش نشانه شناختی رایج در محیط های علمی صرفاً بخش کوچکی از واقعیت جاری در رسانه های گروهی است. روبان های زرد بسیار بیشتر از روبان های سیاه بودند. رسانه های گروهی از وضع موجود حمایت کرده و مردم را دقیقاً در راستای موقعیت ایدئولوژیک اکثریت بهرهوران از تهاجم به عراق، سوق می دادند.
استوارت هال یک تبعه جامائیکایی و استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد و میلتون کینز انگلستان است. در گذشته با ایده های جامعه شناسان مکتب فرانکفورت همچون استنلی دیتز و رولاند بارت آشنا شد. هال با این گروه از اندیشمندان انتقادی که از «جریان غالب» پژوهش های ارتباطاتی یعنی پژوهش های تجربی، کمی و تا حدی مبتنی بر کشف روابط علی ـ معلولی انتقاد می کردند، وحدت نظر داشت. هال به ویژه در ظرفیت
جامعه علمی برای یافتن پاسخ های مفید برای سؤالات مهم مربوط به تأثیر و نفوذ رسانه ها تردید داشت. وی از «مجموعه اعداد و ارقام» در تحقیقات پیمایشی که پیوسته موضوعات بسیار دارای اهمیت و معنی و زبان را ترجمه کرده و آنها را در قالب شاخص های رفتاری خام نمادسازی می کنند، اجتناب میورزد.از نظر هال، موضوع این نیست که چند درصد از آمریکاییان از شرکت و رهبری ایالات متحده در جنگ علیه صدام حسین حمایت می کنند، بلکه سؤال جدی و قاطع این است که چگونه رسانه ها توانستند حمایتی یکپارچه از حمله به عراق در میان عموم مردم که پیش تر در خصوص موضوع اختلاف نظر داشتند، به وجود آورند؟
اگر چه نظریه پردازان انتقادی، عناوین ارتباطاتی متفاوتی را برای مطالعه و بررسی انتخاب کرده اند، اما همگی در تأثیرپذیری شدید از تفسیر مارکسیستی جامعه اشتراک دارند، این تفسیر به هر نوع تحلیلی که از روابط قدرت غفلت کند، بدبین است. نظریه پردازان انتقادی همچون هال، کتیبه مزار مارکس را به عنوان یک گزاره برجسته در کار خود انتخاب کرده اند: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های مختلف تفسیر کرده اند; در حالی که موضوع، تغییر آن است.» تغییری که هال و بیشتر نظریه پردازان انتقادی در صدد ایجاد آن هستند، توانمند ساختن مردمی است که در حواشی جامعه زندگی می کنند، سهم اندکی در جهت گیری زندگی خویش دارند; و صرفاً برای بقا تلاش می کنند.

رسانه ها به عنوان ابزارهای قدرتمند ایدئولوژیک
هال معتقد است که رسانه های گروهی برای حفظ سلطه کسانی که اینک در موضع قدرت نشسته اند، عمل می کنند. کانال های پخش و نوشتار، تعامل بیل گیتس ( BillGates)، استیو فوربس (Steve Forbes) و تد ترنر ( TedTurners) ]مالکان غول های رسانه ای جهان[ با جهان را منعکس می سازند و در مقابل، از توده های ضعیف و فاقد قدرت، بهره کشی می کنند. هال معتقد است که حوزه ارتباطات «به یک قلمرو، به لحاظ جامعه شناختی، و کاملا بی عیب و نقص» در تکاپوست. وی «عمیقاً به کارهای تجربی فاقد ایده بدبین و مخالف است; زیرا معنای ساده این کارها این است که ایده های مندرج در خود را نمی شناسند.»
پژوهش گران غیرانتقادی، کار خود را به عنوان علم ناب و عاری از هرگونه پیش فرض معرفی می کنند، اما هر نوع نظریه درخصوص رسانه ها به دلیل ماهیت خاص آن، مضمونی ایدئولوژیک دارد. برای مثال، کل قلمرو پژوهش بازار بر این ارزش مفروض مبتنی است: نظام سرمایه داری، نظامی خوب است.
هال معتقد است که جریان غالب پژوهش های مربوط به ارتباطات جمعی در ایالات متحده در خدمت اسطوره «کثرت گرایی دموکراتیک» است; اسطوره ای که وانمود می کند: جامعه به واسطه هنجارهای مشترک از جمله برابری فرصت ها، حرمت نهادن به تفاوت ها، هر فرد یک رأی، حقوق فردی و قانون مداری قوام و استقرار یافته است. این دستاورد معمول که پیام های رسانه ها تأثیر اندکی بر جای می گذارند، ادعای سیاسی ناظر به جریان داشتن دموکراسی را تجلیل می کند. چنین پژوهشی مدعی است که آن رؤیای آمریکایی به لحاظ تجربی تأیید و اثبات شده است و علم، کشورهای در حال توسعه را وسوسه می کند «تا به طور کامل به عضویت باشگاه مورد توافق درآیند.»
هال مدعی است که پژوهش های برجسته در خصوص رفتار رأی دادن افراد، وفاداری نشان دار، یا واکنش به خشونت های دراماتیک، از آشکار کردن کشمکش بر سر قدرت که رسانه ها آن را پنهان می سازند، عاجزند. وی بر این باور بود که تلقّی ارتباطات به عنوان یک رشته آکادمیک مجزا، اشتباه است. (دیدگاهی که ممکن است موقعیت معلمی او را تضعیف کند.) انزوای آکادمیک به جداسازی پیام ها از فرهنگ خاستگاهشان تمایل دارد.
«تکرار زیاد و افسون گر واژه سانسور شده “اطلاعات” با خواص سایبرنتیکی تطهیرکننده اش نمی تواند ویژگی تیره کنندگی، نشانه شناختی، معنی شناختی، و استدلالی رسانه ها را در ابعاد فرهنگی شان به طور بنیادین شستوشو داده یا محو سازد.»
از این رو، هال بیشتر به کار خود تحت عنوان «مطالعات فرهنگی» ارجاع می دهد تا «مطالعات رسانه ای» و در دهه 1970، مدیریت مرکز مطالعات فرهنگی معاصر (CCCS) در دانشگاه بیرمنگام را عهده دار شد. محققان مرکز مطالعات فرهنگی، زیر نظر وی، در جستوجوی بسط اندیشه خود در خصوص کشمکش فرهنگی میان داراها و نادارها بودند.
هال واژه «بیان» (articulate) را در معنایی دوگانه یعنی «سخن گفتن» از ستم دیدگی و «رابطه»ای که به واسطه رسانه های ارتباطی مستولی شده، به کار برده است; چه رسانه ها زمینه شکل گیری معنی را فراهم می سازند. او می گوید: من درصدد تبدیل شدن به یک «عروسک خیمه شب بازی» برای توده ها نیستم، بلکه بیشتر علاقه مند به «دست یابی به فضاها»یی هستم که بتوانم صدای آنها را بشنوم. تلاش برای آزاد کردن فریادهای مردم، از موقعیت های قدرتمند مستحکمشان، غالباً مستلزم کاربرد کلمات تند و خشن است; اما یک «گفتوگوی صمیمانه در میان اندیشمندان برجسته»، ایدئولوژی را که خمیرمایه اتصال بیشتر مطالعات ارتباطی است از میان نمی برد. زبانی که هال به کار می گیرد، نمایانگر تعهد او به تفسیر گسترده مارکسیستی از تاریخ است. از آنجا که یکی از اهداف تصریح شده هال، آشکار ساختن قدرت نامتوازن در جامعه است، وی بر این اعتقاد است که رهیافت مطالعات فرهنگی آن گاه معتبر است که از ساخت رایج و تثبیت شده پژوهش های رسانه ای که از پرداختن به ایدئولوژی عاجزند، «ساخت زدایی» کند. اگر دیتز می خواهد فریاد پرمعنای سهام داران متأثر از تصمیمات مؤسسه را برآورد (ر.ک. فصل 20 این مجموعه) هال درصدد است تا مردم را از تسلیم شدن کورکورانه در برابر ایدئولوژی فرهنگ غالب آزاد سازد. روشن است که نظریه انتقادی و مطالعات فرهنگی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. در هر حال، هال بر عقلانیت، کمتر و بر مقاومت و پایداری بیشتر تأکید کرده است. تا آنجا که به وی مربوط است، صدق مطالعات فرهنگی از طریق توانایی آنها در افزایش خودآگاهی ما از نقش رسانه ها در حفظ وضع موجود تأیید می شود.

منتقدان اولیه فرهنگی
مطالعات فرهنگی یک جنبش پیچیده است. برای درک و فهم نظریه هال، ابتدا باید ریشه ها و خاستگاه آن را بشناسیم. هال به تدریج در دامن جبرگرایی اقتصادی اندیشمندان مارکسیستی مکتب فرانکفورت و تحلیل های متنی عمیق نشانه شناسان و نقدهای فلسفی ـ زبانی میشل فوکو فرو غلتیده است. همه این اندیشمندان اروپایی از آثار یکدیگر با اطلاع بوده و از هم تأثیر پذیرفته اند.
در پایان جنگ جهانی دوم، معلوم شد که شورش طبقه پرولتری که مارکس پیش بینی کرده بود نه به ایجاد جوامع مساوات طلب عاری از ظلم و ستم منجر شد و نه به وخامت اوضاع نظام های اقتصاد سرمایه داری حاکم بر جهان; سؤال اصلی اینجاست که چرا چنین نشد؟
نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، اولین کسانی بودند که این سؤال را مطرح کردند. آنچه مارکس از پیش گویی آن عاجز بود و آنها نتیجه گرفتند این بود که عصر جدید از طریق صنعت خصوصی، گفتمان عمومی را کنترل می کند. آنها معتقد بودند که طبقات کارگر شورش نکردند; زیرا رسانه های گروهی وابسته به شرکت های خصوصی در طرح و تنظیم پیام های تقویت کننده نظام سرمایه داری نقش مؤثری ایفا کرده اند. هم اخبار و هم رسانه های سرگرم کننده و تفریحی، تصویری از جهان به دست می دهند که در آن سرمایه داری نظامی طبیعی، جاودانه و بی بدیل می نماید. نظریه پردازان مکتب فرانکفورت همچون بیشتر مارکسیست های سنّتی از نوعی جبرگرایی اقتصادی دو آتشه جانبداری می کردند. آنجا که مارکس از «ابزارهای تولید» که مالکان آن حاکم بر جامعه هستند، سخن می گوید، نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، از «ابزارهای تولید فرهنگ» که مالکان آن تأثیر زیادی بر ایدئولوژی و قدرت سیاسی دارند، سخن به میان می آورند. ایده «صنایع فرهنگ» بسیار غلیظ تر از تحلیل هال است که در در 30 سال بعد ارائه شد. در عین حال، وی موافق است که کنترل خصوصی ارتباطات عمومی، از طریق محدود ساختن آزادی بیان، به حفظ وضع موجود کمک می کند. هال، همچنین بر این اندیشه بود که متوسط شهروندان به صورتی رضایت مندانه از این واقعیت غافلند.
هال، آنجا که از نقش فرهنگی رسانه ها سخن می گوید، واژه «هژمونی» را اقتباس می کند. این واژه احتمالا به دلیل آنکه چگونگی نگاه بیشتر کشورها به ایالات متحده را توصیف می کند، به ندرت توسط آمریکاییان به کار رفته است. هژمونی معمولا به مهم ترین و عمده ترین تأثیر یا سلطه یک ملت بر سایر ملل اشاره دارد. هال، این واژه را برای توصیف سلطه و نفوذ هوشمندانه داراهای جامعه بر نادارهای آن به کار برده است. وی تأکید می کند که هژمونی رسانه ها، یک طرح آگاهانه، آشکارا اجباری و دارای تأثیرات همه جانبه نیست. رسانه های گفتاری و نوشتاری هرچند تنوعی از ایده ها ارائه می کنند، اما در عین حال، بیشتر مایلند تا از طریق امتیاز دادن به تفسیر از قبل پذیرفته شده واقعیت، به حفظ وضع موجود کمک کنند. نتیجه اینکه نقش رسانه های گروهی بیشتر به تولید رضایت و توافق معطوف است تا انعکاس اتفاق نظر و اجماع موجود.
لازم به ذکر است که من هیچ نمونه مشخصی از صنایع فرهنگ یا هژمونی به دست نداده ام. این مسئله ای است که مکتب فرانکفورت با آن مواجه بود. فرانکفورتی ها هر چند در تحلیل انتزاعی قوی بودند، اما مطالعات موردی اندکی برای اعتبار بخشی به دعاوی خویش صورت داده اند. اینجاست که ارزشمندی «نشانه شناسی» بارت ظاهر می گردد.
رولاند بارت شیوه ای را برای آغازیدن با تصاویر ملموس رسانه ها طراحی کرد و به طور نظاموار از تمایل آنها به معناداری، ساخت زدایی کرده است. لازم به ذکر است که یکی از موضوعات تکراری بارت، نشانه های اسطوره ای است که ارزش های غالب فرهنگ را تقویت می کنند. ما از خلال تحلیل نشانه شناختی دریافتیم که چگونه روبان زرد حاوی شعار «همه مشمول عفوند» ( allis forgiven) به عنوان یک نشانه اسطوره ای انتخاب شد تا قدرت و پیروزی تمام عیار آمریکایی را اعتبار بخشد. از این رو، می توان دریافت که نشانه شناسی به منبعی ملموس برای شرح و توضیح چگونگی حفظ قدرت اجتماعی و انتقال آن از طریق واقعیات و نمادهای زندگی روزمرّه، تبدیل شده است.

در هر حال، یکی از مشکلات نشانه شناسی، ناتوانی آن در جداسازی نشانه های ایدئولوژیکی یا اسطوره ای از نشانه های غیرایدئولوژیک یا رقیب است. برای مثال، پوشیدن یک تی شرت «Sex Pistols»، در چه صورتی از حالت یک نشانه تثبیت ناشده شورش به یک نشانه نوستالژیک قرون وسطایی و پیمان شکنی جمعی تغییر می یابد؟ نشانه شناسی تبیین مناسبی از اینکه چرا معانی معین در دوره های تاریخی مشخص به نمادهای معین ضمیمه می شوند، به دست نمی دهد. و چون بارت به این سؤال پاسخی نداده است، هال به ایده های فوکو، فیلسوف فرانسوی رادیکال و غیرمتعارف، روی آورده است.
میشل فوکو معتقد است که نه مارکسیست ها و نه نشانه شناسان هیچ یک دیدگاه مشخصی در خصوص رابطه میان قدرت اجتماعی و ارتباطات ندارند. به نظر وی، این خطاست که فکر کنیم نشانه ها و نمادها به نوعی از پیام های رسانه های گروهی جدایند. نشانه شناسی سطح خرد از روبان های زرد و نشانه شناسی سطح کلان از گزارش های پخش زنده CNN از بغداد به واسطه ماهیت استدلالی مشترکشان وحدت یافته اند. منظور فوکو این است که هر دو برای معنایابی نیازمند «چارچوب های تفسیری» هستند. به اعتقاد وی، چارچوبی که مردم به کار می برند، از خلال گفتمان غالب زمانشان تأمین می شود. مفهوم «گفتمان» در اندیشه فوکو، پلی میان نشانه شناسی و جبرگرایی اقتصادی برقرار کرده است. با عطف توجه مستمر به روابط قدرت، می توان ماهیت در حال تغییر معنا در گذر زمان را از منظر وی توضیح داد. هال، سهم کار فوکو در مطالعه ارتباطات را با یک هیجان انقلابی توصیف می کند: «چرخش استدلالی در علوم فرهنگی و اجتماعی یکی از مهم ترین تغییر جهت گیری ها در دانش اجتماعی ماست که در سال های اخیر به وقوع پیوسته است.» تا آنجا که من می دانم، توجه به اصول محوری مطالعات فرهنگی هال، چنین القا می کند که ما همواره صدای فوکو را در پس زمینه (این مطالعات) می شنویم.

معناسازی
هال در کتاب بازنمایی (Representation) خاطرنشان می سازد که کارکرد اولیه گفتمان «معناسازی» است. بیشتر دانشجویان ارتباطات با این ایده موافق هستند که واژه ها و سایر نشانه ها متضمن معنای ذاتی نیستند. به همین دلیل است که در مثلث نشانه شناختی آی. ای. ریچارد، آن خطی که به موازات پایه، واژه و مرجع آن را به هم پیوند می دهد، بیشتر به صورت نقطه چین ترسیم شده تا خط کامل. بیان جالب این واقعیت این است که «واژه ها معنا ندارند; مردم بدان ها معنا می دهند.» هال از ما می خواهد تا قدری جلوتر رفته و سؤال کنیم که «مردم از کجا معنای موردنظر خود را به دست می آورند؟» علاوه اینکه، انسان ها مجهز به توان و ظرفیت معناسازی متولد نمی شوند. پاسخ هال این است که مردم معانی نشانه ها را از طریق گفتمان یعنی از طریق ارتباطات و فرهنگ می آموزند: «فرهنگ، اساساً به تولید و تبادل معانی ـ یعنی اخذ و اعطای معنی ـ در میان اعضای یک جامعه یا یک گروه وابسته است. این بیان که دو نفر متعلق به یک فرهنگ اند، به معنای آن است که آنها جهان را به شیوه های تقریباً مشابه تفسیر کرده و خود را می نمایانند; و افکار و احساسشان راجع به جهان به شیوه هایی اظهار می شود که توسط یکدیگر فهم شدنی است.»
هال برای توضیح اینکه معنا از طریق گفتمان به دست می آید، از خوانندگان خود سؤال می کند که آنها چگونه می دانند که چراغ قرمز به معنای «توقف» و چراغ سبز به معنای «حرکت» است. پاسخ این است که کسانی از سال ها پیش به ایشان چنین گفته اند. همین فرایند به هنگامی که ما نشانه هایی همچون تصویر صدام حسین، و کمان های طلایی (golden arches) یا واژه «رفاه» (welfare) را ملاحظه می کنیم، جریان دارد. در عین حال، برای درک اینکه معنی در گفتمان خلق می شود، این بیان کافی نیست. ما همچنین باید «منابع» آن گفتمان به ویژه مؤسسان یا «سخنگویان» آن را بررسی کنیم.
هال، از مطالعه گسترده فوکو در خصوص بیماری ذهنی، جنسیت و مجرمیت در دوره های تاریخی متفاوت متأثر بود. فوکو بر آنچه مردم گفته اند و آنچه نگفته اند و شخصیت گوینده، متمرکز بود. شاید شما در این ادعا تردید کنید، ولی او کشف کرده است که در سراسر تاریخ هیچ گاه افراد جامعه، صدا و قدرت یکسان نداشته اند. این ادعا مطمئناً در آمریکای امروز صادق است. تردیدی نیست که تدترنر (Ted Turner) مؤسس (CNN) قدرت استدلالی بیشتری از من داشته است. با توجه به این واقعیت، من به عنوان نویسنده یک متن دانشگاهی، به خوبی آگاهم که در شکل دهی به معنا قدرت بیشتری از دانشجویان خواننده آن دارم.
فوکو در بحث از بیماری ذهنی، دریافت که تعریف دیوانگی و مؤلّفه های آن و آنچه در خصوص آن صورت می گرفته، به صورت چشمگیری در گذر زمان تغییر کرده است. افراد قدرتمند به دلخواه خطوط میان بهنجار و نابهنجار را ترسیم کرده و این تفاوت گذاری به اشکال استدلالی تبدیل شده اند، اشکالی که تأثیرات واقعی و فیزیکی بر افراد وابسته و متمایل به هر گروه، بر جای گذاشته اند. در گذر زمان این شیوه های ظاهراً طبیعی و تردیدناپذیر در تفسیر جهان به ایدئولوژی ها تبدیل شدند; ایدئولوژی هایی که خود را از طریق گفتمان بیشتر دایمی ساخته اند. داشتن حق معناسازی، به معنای داشتن قدرت برای دیوانه ساختن دیگران است.

کنترل یکپارچه ارتباطات جمعی
هال درصدد بود تا جهت مطالعه ارتباطات را از قلمروهای تفکیک شده انعکاس یافته در سازمان این متن همچون توسعه روابط، تأثیر و نفوذ رسانه ها، جنسیت، ارتباطات و غیر آن، تغییر دهد. وی معتقد است که ما باید «فضای» (Atmosphere) یکپارچه کننده ای که این امور در آن به وقوع می پیوندند و خاستگاه آنها یعنی فرهنگ انسانی را مورد مطالعه قرار دهیم. هال در عین همسویی با نظریه مارکس، تأکید می کند که اندیشمند ارتباطات باید روابط قدرت و ساختارهای اجتماعی را نیز بررسی کند. از نظر هال، جدا کردن مطالعه ارتباطات از متن فرهنگی خاصی که در آن به وجود آمده، و غفلت از واقعیت توزیع نامتوازن قدرت در جامعه، قلمرو ما را تضعیف کرده و آن را به لحاظ تئوریک کم مایه ساخته است.
هال و سایر مدافعان مطالعات فرهنگی مایلند تا کانون توجه آکادمیک خود را مستقیماً به شیوه هایی معطوف کنند که بازنمودهای رسانه ای فرهنگ، نابرابری های اجتماعی را باز تولید کرده، مردم متوسط کم و بیش فاقد قدرت را در انجام هر کاری حفظ کرده و در درون جهانی یکپارچه و شیئیت یافته (Commodified) عمل کنند. دست کم در ایالات متحده، حجم عظیمی از اطلاعاتی که ما دریافت می کنیم توسط مؤسسات ]رسانه ای[ تولید و توزیع می شود. اگر پیچ تلویزیون خانگی خود را به سمت (CNN) و فهرست برنامه های آن که متضمن نسخه ای از «بازی های مصوّر» است، بچرخانید، خانه شما یک محیط مجازی تبلیغ برای رسانه های مختلط می شود. اول تایم وارنر مالک (SI) و (CNN) و احتمالا بیشتر کمپانی های کابلی هستند که سیگنال ها را به خانه شما می آورند. اگر هم زمان نرخ های اشتراک بالا نرود، چه تغییری در مالکیت انحصاری به وجود خواهد آمد؟ هال، پاسخ داده است که کنترل یکپارچه این قبیل منابع اطلاعاتی ذی نفوذ، از اظهار بسیاری از داستان ها جلوگیری می کند. وضعیت اسف بار مردم تیمور شرقی نمونه ای از این ماجراست. تا چند سال پیش که به سختی می شد چیزی راجع به پاکسازی قومی، اجتماع صلح جوی ایسلند و تا حدی گزارش های مربوط به فجایع تحریم شده اندونزیایی شنید، اخبار عصر ]نیز در خصوص آنها [شکل نگرفت. این داستان حتی اگر به تفصیل هم گزارش شده بود باز هال مطمئن است که این گزارش در یک چرخش کاملا همدلانه با مؤسسات چندملّیتی غربی ارائه می شد. موضوع نهایی برای مطالعات فرهنگی نه چیستی اطلاعات ارائه شده، بلکه مالکیت این اطلاعات است.

نقش رسانه ها در جنگ خلیج
روبان های زردی که درختان سراسر کشور را در خلال 1991 آرایش داده بود، یک سرگرمی نمادین مهم برای نشانه شناسان و محققان درگیر در مطالعات فرهنگی به وجود آورد. با این وجود، آنها تنها تکه ای از یک موزاییک طراحی شده فعالیت فرهنگی بودند که به صورت عمدی یا غیرعمدی در جهت یک هدف ایدئولوژیک واحد عمل می کردند. داگلاس کیلنر، یکی از پیشگامان اولیه مطالعات فرهنگی، برخی از شیوه های مهم و غالباً مغفولی که در آن مجموعه ای از محصولات فرهنگی را می توان برای تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم به کار گرفت، توصیف می کند. اگر ما این اثر ]تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم[ را ثبت و ضبط کنیم، نقشه برای تنظیم و صورت بندی گفتمان این گونه خواهد بود که ابتدا برخی از پیام ها توسط رسانه های جمعی رمزگذاری شده و سپس توسط مخاطبان رمزگشایی، درون ریزی و مورد عمل واقع شوند و همه ایده های دیگر نیز مسکوت مانند. هال این را «رمزگذاری هژمونیک» نام نهاده است. کیلنر معتقد است که این واژه عملکرد واقعی رسانه ها در خلال جنگ خلیج را توصیف می کند.
بر طبق نظر کیلنر، شبکه های بزرگ تلویزیونی در تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر مؤثر بودند. تصویرسازی رسانه ها از جنگ، و تلقّی جنگ به عنوان یک رویداد تلویزیونی مهم سرشار از نمایش، قهرمانی و آثار ویژه، ترس و نفرت از درگیری همچون از میان رفتن حیات شهروندان عراقی را از میان برد: «رسانه ها جنگ را به عنوان یک داستان مهیّج، مجموعه ای از سریال های شبانه تلویزیونی توأم با تضادها، کنش ها و مخاطرات دراماتیک، خطرناک برای شهروندان غیر نظامی و گروه های متحد، تداوم دهنده شرارت عراقی های نابکار و پلید و تبلوردهنده قهرمانی های طراحان، تکنولوژی و دستجات نظامی آمریکایی به تصویر کشیدند. (CBS) و (ABC) هر دو از ساعات آغازین جنگ، آرم «رویارویی نهایی در خلیج» را مورد استفاده قراردادند… و این رویداد را به عنوان نبرد میان خوب و بد رمزگذاری کردند. در حقیقت، جنگ خلیج از آغاز، میانه و پایان به عنوان یک جنگ سینمایی معرفی شد.» احتمالا هیچ تصویری مرتبط تر با جنگ خلیج از تصاویر شلیک «بمب های هوشمند»ی که از طریق بادکش های تهویه منازل عراقی ها هدف گیری می شد، وجود ندارد. به موازات پخش مجدد این فیلم کوتاه در خلال جنگ صد روزه، سکانس های بصری بر تفوق تکنولوژی نظامی آمریکا و دقت موشکافانه جنگ مدرن تأکید می کرد. کیلنر خاطرنشان می سازد که این تصاویر فواید مختلفی برای رمزگذاری ایدئولوژیکی حاکم داشته است. اصولا تماشای این قبیل تحرکات تسلیحاتی در صحنه، با دقت و سرعت عمل فوق العاده آن، بیننده را متأثر کرده و هدف واقعی سلاح یعنی نابودی اشیا و مردم را پنهان می سازد.
تصویر بمبی که ساختمان را به ویرانه تبدیل می کند، با هدف القای تفوق ذاتی ارتش آمریکا و حماقت مضحک ارتش عراق که سعی در مقابله با آن دارد، رمزگذاری می شود. نمایش های پیاپی تسلیحات پیچیده در صحنه، دقت و توجه را از «اخلاق» جنگ منصرف کرده و در عوض به زیباشناسی تاکتیکی آن معطوف می سازد. کیلنر معتقد است که دلخوش کردن به یک نظام تسلیحاتی کارآمد بسیار آسان تر از درگیر شدن در سؤال پیچیده در خصوص مجاز بودن یا نبودن کاربرد این سلاح هاست. آنها به هنگام انفجار، آرام و خنک به نظر می رسند. آنها از آن ما هستند.
قطع نظر از موضوع اخلاقی ذاتی کاربرد یک گزینه نظامی، قاب رسانه ای این داستان را می توان برای جنگ آفرینی طراحی نمود. کیلنر مدعی است که رسانه های آمریکایی به جای ارائه توصیف عینی از خطوط مقدّم جنگ، خود را کنار کشیده و به «تبلیغات چی های فعال» نیروهای ائتلافی تبدیل شدند. شکل داستانی مناسب آن، رویارویی نهایی ساده انگارانه «مردان خوب در مقابل مردان بد» بود. البته، این تصویر مستلزم خلق قهرمانان و نابکاران بود و صنایع فرهنگ، بیشتر، مایل به ایفای نقششان بودند.
هال از تمایل رسانه ها به «کالایی کردن» آنچه ارائه می کنند سخن گفته است و جنگ خلیج نیز از این قاعده مستثنا نبود. کیلنر خاطرنشان می سازد که جنگ خود فی نفسه یک کالای سودمند است. نرخ بالای درآمد ناشی از تولید آگهی تبلیغات فزاینده بازرگانی و تی شرت ها، آرم ها، دشنه های بزرگ، اسباب بازی ها، ویدئوها و حتی روبان های زرد که در خلال دو هفته به فروش رسید. بیشتر کالاها متضمن هیچ نوع برچسب نژادی صریح و ظریفی نبودند. یکی از تی شرت ها، مرد عربی را سوار بر شتر در حالی که هواپیماهای نظامی از بالای سر او پرواز می کردند، نشان می داد. عنوان (تی شرت) می گفت: «من 10 هزار مایل برای دودکردن یک شتر پرواز کرده ام.» این متن ها، تصویرها و رفتارها مجموعا گفتمانی را به وجود آورند که مخالفت با جنگ به عنوان یک امر ناخواسته راشکل می داد. یک «آمریکایی خوب» بودن، به حمایت از این گروه ها وابسته بود. هال به این فرایندهای رسانه ای به عنوان «گفتمان های ایدئولوژیک تصنعی» ارجاع می دهد. اثر عملی این امر، محدود ساختن طیف گزینه هاست و این گزینه های محدود در ظاهر شبیه همه مواردی است که همواره می تواند وجود داشته باشد.

پوشش رسانه ها پس از 11 سپتامبر ـ اندوه تصنعی
در شب 11 سپتامبر، یک دهه پس از جنگ خلیج، دو تن از چهره های رادیو ـ تلویزیونی (ABC) دان رادر و تد کوپل سؤالی را مورد بحث قرار دادند که در ذهن بسیاری از آمریکاییان وجود داشت. سؤال این بود که چرا برخی مردم آنچنان از آمریکا نفرت دارند که از قتل عام های تروریست ها خوشحال می شدند؟ هر دو مفسّر از مأموریت های گسترده در آسیا، آفریقا و خاورمیانه سخن گفتند; مأموریت در میان مردمی که در عین ابتلا به فقر ملموس، تنها ثروت، قدرت و گردن فرازی آمریکایی را مشاهده کرده اند. حدود پانزده دقیقه، این دو تحلیلگر برجسته اخبار داخلی به شیوه ای عیب جویانه و با دقت و تعمق در خصوص محرومیت ها و درماندگی های ریشه دار و گسترده در دو سوم جهان سخن گفتند. آنها از انگاره سازی مردان خوب در مقابل مردان بد که از سایر کانال ها شنیده می شد، اجتناب کردند. این مطمئناً گفتمان ایدئولوژیک تصنعی هال که در خلال جنگ خلیج بخ وقوع پیوست، نبود. این موضوع به یک صحنه آرایی یک شبه تبدیل شد. یک هفته بعد رادر در «نمایش دیوید لیترمن» ظاهر شد و چیزی شبیه وفاداری غیرمشروط به پرزیدنت جورج دابلیو بوش و «جنگ علیه تروریسم» اظهار کرد: «دیوید! من نمی توانم عمیقاً احساس کنم که این زمان، زمان ماست و من در خصوص آن، چیزی توصیه نمی کنم جورج بوش رئیس جمهور است. اوست که تصمیم می گیرد و شما به عنوان یک آمریکایی خوب می دانید که او هر کجا که از من بخواهد تا برنامه سازی کنم، به مجرد گفتن اجابت خواهم کرد. کمی بعد از حمله، دو تا از روزنامه نگاران کمتر شناخته شده، بوش را به خاطر شیوه و روش اتخاذ شده، مورد انتقاد قرار دادند. یکی از آنها گفت: بوش «سمج و بچه» به نظر می رسد، و دیگری موضوع را با توصیف رئیس جمهور از واکنش آمریکا به تروریسم تحت عنوان «جنگ صلیبی» مطرح کرد. در عین حال، هر دو مفسّر بلافاصله از صراحت لهجه و رک گویی خود عذرخواهی کردند. از ماه بعد، دیگر هیچ گاه کلام دلسردکننده ای شنیده نشد.
احتمالا غیرمعمول ترین دستاویز وطن پرستانه پس از واقعه تروریستی 11 سپتامبر این بود که رئیس جمهور بوش عشق به وطن را با پول معادل قرار داد. او پیشنهاد کرد که این زمان، فرصت بسیار مناسبی به ویژه برای فروش یک ماشین جدید است; عبارتی که انتظار می رفت در آگهی های تجاری اتومبیل زیاد به کار برده شود. این توصیه چه به عنوان یک دستاویز میهن پرستانه و چه به عنوان یک سرمایه گذاری صفر درصدی، موجب شد تا فروش ماشین جدید در اولین ماه پس از این واقعه، 31 درصد افزایش یابد. مجدداً تأکید می کنم که هیچ شبکه خبری، پیوند اداری سؤال برانگیز میان خرید مصرف کننده و وطن پرستی را نشان نداد. اما جورج کارلین هنرپیشه کمدی، مخاطبان «نمایش امشب» را با این بیان خنک به خنده سخریه آمیز واداشت: «بیرون برو و کمی جواهر و یک ماشین جدید بخر، وگرنه تروریست ها پیروز می شوند.»
چگونه رسانه های چندگانه دارای نمایندگی های مختلف، سخن گفتن از یک واقعه مهم با یک صدای در ظاهر انفرادی، به پایان رساندند؟ با توجه به تصویرهای مشترک ملّی از سوراخ شدن برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی توسط هواپیماها و در نتیجه، فروپاشی ساختمان ها و مقبولیت و پذیرش 95 درصدی واکنش رئیس جمهور، تصمیم هر یک از ویراستاران خبری ساده به نظر می رسید. با این وجود، هال معتقد است که رمزگذاری هژمونیک اگرچه در طی این دوره اتفاق افتاد، اما یک طرح آگاهانه نبود. الکساندر کوک برن در قطعه ای از داستان خود که در «لوس آنجلس تایمز» به چاپ رسید، می نویسد: «زمانی که پدرم در دهه 1920 به عضویت تایمز لندن درآمد، از دایی اش که در هیأت مدیره تایمز حضور داشت، پرسید: چه کسی واقعاً سیاست تایمز را مشخص می کند. دایی او پاسخ داد: فرزندم! سیاست تایمز لندن توسط کمیته ای تعیین می شود که هیچ گاه تشکیل نشده است.»

مخاطبی سر سخت و لجوج
این حقیقت که رسانه ها، تفسیری ترجیحی از رویدادهای انسانی به دست می دهند، نشان نمی دهد که مخاطب، ایدئولوژی ارائه شده را کاملا «می پذیرد.» من گاه از روبرت فروست، شاعر انگلیسی جدید پس از تکمیل آخرین بند شعر معروفش: «در یک غروب برفی بر روی چوب ها توقف کن» «این چوب ها دوست داشتنی، ناپیدا و ژرف اند، من قول داده ام تا آنها را حفظ کنم و مایل ها قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند، بروم; و مایل ها قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند بروم» شنیدم که با عصبانیت می گفت: «برخی مردم فکر می کنند که من در اینجا از مرگ سخن گفته ام، در حالی که چنین نیست.» با این وجود، اشعار نیز همچون نمایش های رسانه ای، حیات خاص خود را دارند. من قطع نظر از اظهارات شاعر، این شعر را با ارجاع به الزاماتی که قبل از مرگ با آن مواجه هستیم، تفسیر می کنم. هال این احتمال را مطرح می کند که افراد ضعیف و فاقد قدرت ممکن است در مخالفت با ایدئولوژی حاکم، و تعبیر پیام ها به شیوه ای سازگارتر با علایق و منافع اختصاصی شان به یکسان سرسختی نشان دهند. او سه گزینه ذیل را رمزگشایی می کند:

1. عمل کردن در درون رمز غالب. رسانه ها پیام را تولید و توده ها آن را مصرف می کنند. مخاطب منطبق با «خوانش ترجیحی» می خواند.
2. کاربرد یک رمز قابل گفتوگو. مخاطب هرچند ایدئولوژی غالب را در کل می پذیرد، اما با کاربرد آن در موارد خاص مخالفت میورزد.
3. جانشینی یک رمز مخالف. مخاطب نوعی سوگیری تثبیت شده را در نمایش رسانه ها مشاهده می کند و تلاش سازمان یافته برای اسطوره زدایی از اخبار را افزایش می دهد.
هال با عطف توجه به همه کانال های ارتباط جمعی در خدمت ناخواسته به ایدئولوژی حاکم، به سختی باور دارد که مردم فاقد قدرت بتوانند این نظام را تغییر دهند. (بدبینی روشن فکرانه). با این وجود، او مصمم است تا هر کاری را که می تواند برای افشا و تغییر ساختار واقعی رسانه ها انجام دهد (خوش بینی آرمانی). هال در خصوص توانمندی مردم برای مخالفت با رمز غالب، واکنش مثبتی نشان داده است. او توده ها را به عنوان ساده لوحان فرهنگی که به سادگی توسط کنترل کنندگان رسانه ها دست کاری می شوند، ملاحظه نمی کند، در عین حال، نمی تواند زمان و مکانی را که این مقاومت در آن به ظهور می رسد، پیش بینی کند.

هال به پیروزی مختصر ناشی از فعالیت در قالب کشمکش های سازمان یافته برای تأیید اینکه سیاه زیباست، استناد می کند. میراث مردم آفریقا با مخالفت بیشتر با واژه «سیاه» (black) به جای «سیاه پوست» (Negro) یا «رنگین پوست» (Colored) در دهه 1970 به چیزی ارزش و اعتبار داد که زمانی یک ننگ نژادی تلقّی می شد. کاربرد هویت آفریقایی ـ آمریکایی توسط جیس جکسول تلاشی مستمر برای کنترل کاربرد نمادهاست. این موضوع، آن گونه که برخی ادعا کرده اند یک موضوع صرفاً معناشناختی نیست. اگرچه، در هیچ یک از این گزینش های نژادی چیز ذاتاً مثبت یا منفی ای وجود ندارد، اما تفاوت معانی ضمنی مهم اند; زیرا آثار واقعی دارند. تلاش مشابهی نیز برای تغییر واژه «جامائیکایی» صورت پذیرفت. زمانی که هال به انگلستان رفت، این واژه حاوی احساس مهاجر بودن بود; اما امروزه نوعی احساس رمانتیک و ]شراب[ رام، کوکائین، و موسیقی ریگا را تداعی می کند. نبرد ایدئولوژیک، کشمکش برای تسخیر و تصرف زبان است. هال این نبردها را در حواشی جامعه می دید که هیچ گاه با نبرد معناشناختی جاری در قلمرو فعالیت رسانه ها، به یک سطح مساوی نخواهند رسید.

نقد: چگونه درستی موضع هال را بشناسیم؟
مارشال مک لوهان در کار اولیه خود، به خوبی از تلویزیون انتقاد کرده است. هال، مک لوهان را به تلاش برای تأیید رسانه ها در سال های آخر عمرش متهم می کند. وی موضع نهایی مک لوهان را به عنوان یک عقب گرد نادرست و تجویزکننده مطلق برنامه های رسانه ها توصیف کرده است; او در عین حال، از بسیاری از نتایجی که مک لوهان به سختی بدان دست یافته، تمجید کرده است. هیچ کس، تاکنون استوارت هال را به خاطر بی مهری به ایدئولوژی حاکم بر جامعه غرب نکوهش نکرده است. در هر حال، سؤالات زیادی در خصوص خرد به انجام رساننده دانش، تحت یک عنوان ایدئولوژیک مطرح است.

آیا این سنخ تعهدات ارزشی صریح ناگزیر یکپارچگی پژوهش را به خطر نمی اندازد؟
جنرال. سی. ایورت کوپ جراح قدیمی از اینکه پژوهش گران برجسته و حرفه ای همواره نتیجه می گیرند که سقط هیچ گونه زیان روان شناختی برای مادر ندارد تأسف می خورد; با اینکه روان شناسان حرفه ای قاطعانه کشف کرده اند که سقط آثار سوء عاطفی دراز مدتی بر جای می گذارد. تعجبی ندارد که یافته های مؤسسه تجاری (Enterprise) محافظه کار آمریکایی مستقر در واشنگتن دی سی، به لحاظ اقتصادی بسیار متفاوت از نتایج به دست آمده توسط مرکز مطالعات فرهنگی معاصر تحت مدیریت هال باشد. زمانی که کپرنیک به صورتی باورنکردنی، به این اندیشه رسید که زمین مرکز جهان نیست، حقیقتی که در نتیجه تحقیقات به اثبات رسید، متمایز از آن چیزی بود که ما تاکنون فکر می کردیم. چنین به نظر می رسد که هال این تمایز را مبهم ساخته است.

آیا تحلیل هال از فرهنگ بر کار مطالعات فرهنگی دیگر یا نظریه های انتقادی برتری دارد؟ چنین به نظر می رسد که بدون داشتن یک معیار صدق، هیچ شیوه قابل اعتمادی برای ارزیابی کیفیت نقد رسانه ها وجود ندارد. نتایج یک پژوهش شخصی همچون سایر نتایج ارزشمندند. هال قلمرو ارتباطات جمعی را با شناسایی ایدئولوژی های پنهان به خوبی بررسی کرده، با این وجود، هیچ مبنایی برای ترجیح یکی بر دیگری به دست نداده است. الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین، هرچند به بسیاری از نتایج مارکسیستی مشابه دستاوردهای هال، دست یافت; اما این جنبش تعلّق خاطر حضرت مسیح به توده های محروم را اعتبارساز نهایی خویش ذکر می کرد. هال هیچ مرجعی به دست نمی دهد که آیا پذیرش تحلیل های فرهنگی او یک کنش اعتقادی یا یک ترجیح شخصی است.
بیشترین سهم مثبت هال در مطالعه ارتباطات جمعی، تذکر همیشگی اوست که سخن گفتن از معنا بدون ملاحظه همزمان قدرت بی فایده است. کلیف کریستین، مدیر مؤسسه پژوهش های ارتباطاتی در دانشگاه ایلینویس و نویسنده برجسته در حوزه اخلاق رسانه ها، با هال موافق است که وجود یک وضعیت ارتباطاتی ایده آل بدون وجود چرخه های قدرت، یک افسانه است.
کریستین در عبارت خود پیرامون مقاله هال تحت عنوان «ایدئولوژی و نظریه ارتباطات» که من آن را در فهرست پژوهش های درجه دوم ذکر کردم، مبالغه کرده است. وی می گوید: مقاله هال همچون تاج محل، یک شاهکار هنری است که علاقه مندان را به سوی خویش می خواند.
استوارت هال، جاذبه فوق العاده ای ایجاد کرد و پیروان زیادی را به دنبال خود کشید. ساموئل بیکر، رئیس دپارتمان مطالعات ارتباطاتی در دانشگاه لوا، خود را به عنوان یک تجربه گرای شیفته توصیف کرده و و با زبانی طعن آمیز می گوید: هال از ایدئولوژی حاکم بر مطالعات ارتباطاتی انتقاد کرده، با این وجود او «خود احتمالا برجسته ترین یا مؤثرترین چهره مطالعات ارتباطاتی معاصر شمرده می شود.»

سؤالاتی برای عمق بخشی به توجه خواننده
1. هژمونی یک واژه معمولی و شناخته شده در ایالات متحده نیست. شما چگونه معنا و مضمون این واژه را برای دوست خود توضیح می دهید؟ آیا استعاره یا تمثیلی سراغ دارید که بتواند این مفهوم انتقادی را روشن سازد؟
2. ماهیت انتقاد هال از «دانش رسانه های آمریکایی» چیست؟
3. هال این موضع را بسط داده است که رسانه ها، ایدئولوژی حاکم بر فرهنگ ما را رمزگذاری می کنند. اگر شما با این نظر موافق نیستید، او چه شاهدی می تواند ارائه کند تا شما را متقاعد سازد که حق با اوست؟ و شما چه شاهدی می توانید برای طرد استدلال او مطرح کنید؟
4. چشم انداز نشانه شناختی رولاند بارت چه شباهت ها و چه تفاوت هایی با مطالعات فرهنگی هال دارد؟
——————————————————————————–
منابع و ماخذ
– Recommeneded resource: stuart Hall, introduction and The work of representation in representation: cultural Representations and signifying practices, stuart Hall (ed.), sage, London, 1997, pp 1-64.
– Critique of the dominant communication theory paradigm: stuart Hall, Ideology and communication theory in Rethinking communication theory, vol. 1, brenda Dervin, Lawrence, Grossberg, Barbara Okeefe, and Ellen Wartella (eds.), Sage Newbury Park, Ca, 1989, pp. 40-52. (See also multiple reactions following.)
– Commentary: David Morley and kuan- Hsing Chen (eds.), stuart Hall: Critical Dialogues in Cultural studies, Routledge, New York, 1996.
– Cultural identity: Stuart Hall and paul du Gay, Questions of cultural Identity, sage, thousand Oaks, CA, 1996.
– Marxist interpretations: Samuel Becker, Marxist Approaches to Media studies: The british Experience, Critical studies in Mass Communication, vol .1, 1984, pp. 66-80.
– Open Marxism: stuart Hall, the problem of Ideology- Marxism without Guarantees, Journal of Communication Inquiry, vol. 10, No. 2, 1986, pp .28-44. (the whole issue is devoted to stuart Hall.)
– Journalistic bias toward the status quo: stuart Hall, A World at one with Itself, and, The Determination of News photographs, in The Manufacture of News, Stanley Cohen and Jock Young (eds.) sage, Beverly Hills, CA, 1981, pp. 147- 156 and 226- 243.
– Articulation of black: stuart Hall, Singification Representation Ideology: Althusser and the post- structuralist Debates, Critical studies in Mass Communication, vol. 2, 1985, pp. 91-114.
– Critical theory in American Communication study: Hanno Hardt, The Return of the Critical, and the Challenge of Redical Dissent: Critical Theory, Cultural studies, and American Mass Communication Research, in Communication Yearbook 12, james A. Anderson (ed.), sage, Newbury park, CA, 1989, pp. 558- 600.
– American cultural studies: Lawrence Grossberg, bringing it All Back Home: Essays on Cultural studies, Duke University press, Durham, NC, 1997.
– Historical perspective: Stuart Hall, Cultural studies and its theoretical Legacies, in Cultural studies, Lawrence Grossberg, Cary Nelson, and paula Treichler (eds.), Routledge, New York, 1992, pp .277-294.
– Critique from quantitative perspective: Justin Lewis, What Counts in Cultural studies?, Media, Culture & Society, vol. 19, 1997, pp. 83-97.
– Critique from qualitative perspective: Patrick Murphy, Media Cultural studies. Uncomfortable Embrace of Ethnography, Journal of communicaton Inquiry, vol. 23, 1999, pp. 205 – 221.
——————————————————————————–
پى نوشت ها
1ـ این مقاله ترجمه فصل بیست و پنجم از کتاب ذیل است:
Emory A. Griffina, A First Communication Theory, Fifth edition, New York: McGraw- Hill, 2003. pp. 366-377.

 

ویسنده : ایموری. ای. گریفین
مترجم : سیدحسین شرف الدین
ماهنامه معرفت