
جنگ چهره زنانه هم دارد
جامعه و تاریخ | مطالعات اجتماعی | مطالعات زنان
| اگر چهره جنگ را چهرهای خون آلود، سراسر خشم، نفرت و خشن تصور کنیم بیشک هیچ رنگ و بوی «زنانهای» در آن نمیتوان یافت. اما آیا این تمام چهره جنگ است؟
در طول تاریخ با وجود این که جنگ همواره بارزترین نوع خشونت در بین انسانها به شمار رفته اما تقریبا هیچ جنگی وجود نداشته که زنان عامل برپایی آن بوده باشند، از این رو میتوان بیدرنگ گفت جنگ چهره زنانه ندارد، اما «زنان» توانستهاند چهره جنگ را تغییر دهند. این تغییر محدود به حمایت در فضای پشت جبههها نمیشود. بلکه روایت های گوناگونی از تاریخ به ما از جنگهای بسیاری با حضور زنان در خطوط مقدم خبر میدهند.
زنان در جنگ
این که زنان چه نقشهایی را در جنگ به عهده میگیرند یک امر فرهنگی است و بیش از هر چیز عوامل، شاخصها و پیشینه فرهنگی هر ملت و جامعهای تعیین کنندهی آن است. علاوه بر فرهنگ، زمان و زمانه، جغرافیایی که جنگ را درگیر کرده و علت جنگ نیز اثر گذار است.
فعالیت پشت جبهه از جمله فعالیتهای مرسوم در جنگ برای زنان است. به عبارت دیگر تقریبا در تمام فرهنگها خدمات پشت جبهه از جمله تهیه غذا، دارو و بخشی از فعالیتهای درمانی و حتی دعا و نیایش به عهده زنان است. اما این که زنان تا چه اندازه به جنگ ورود کنند به دو عامل مهم بستگی دارد؛ فرهنگ و شدت جنگ. در این دوگانه، فرهنگ انعطاف بیشتری به خرج میدهد. به عبارت دیگر حتی وقتی دخالت زنان در یک فرهنگ مرسوم نباشد و امری قبیح به شمار آید، زمانی که فشار جنگ بر جامعه بیش از حد باشد فرهنگ به ناچار میپذیرد که از یک سری از اصول خود عقب نشینی کند و پای زنان به مناطق جنگی برای فعالیتهایی غیر از درمان باز شود. اما زنان در مناطق جنگی چه میکردند؟
وظایف و نقشهای بسیاری است که در طول تاریخ و در جنگهای مختلف مسئولیت آنها به زنان سپرده میشود، از اداره بخشهای رختشور خانه، تا ساماندهی انتقال رزمندگان و اسلحهها، ثبت نام داوطلبان برای اعزام به جبههها تا رانندگی، خدمت در کارخانههای اسلحه سازی و کشتی سازی، تک تیراندازی و به طور کلی رزمندگی درست شبیه مردان! در نگاه اول اینطور به نظر میرسد که ادعای ما درباره «تغییر چهره جنگ» توسط زنان غلط است و این جنگ است که دارد به «زنان» چهره «مردانه» میدهد.
اما آنچه که تاریخ به ما نشان میدهد این است که «زنان» توانستهاند در حین پذیرش مردانهترین نقشهای ممکن، در جنگ نیز هویت زنانه خود را حفظ کنند.
“این که زنان تا چه اندازه به جنگ ورود کنند به دو عامل مهم بستگی دارد؛ فرهنگ و شدت جنگ. در این دوگانه، فرهنگ انعطاف بیشتری به خرج میدهد. به عبارت دیگر حتی وقتی دخالت زنان در یک فرهنگ مرسوم نباشد و امری قبیح به شمار آید، زمانی که فشار جنگ بر جامعه بیش از حد باشد فرهنگ به ناچار میپذیرد که از یک سری از اصول خود عقب نشینی کند و پای زنان به مناطق جنگی برای فعالیتهایی غیر از درمان باز شود.“
شاید این هویت زنانه آنچنان ملموس نباشد و از بیرون به نظر برسد که جنگ و جنگیدن برای زنان و مردان یکسان است. اما تصاویری که از حضور زنان در جنگها موجود است، دست نوشتهها، خاطرات و یادداشتهای زنان در طول تاریخ و در جنگهای مختلف به ما نشان میدهند که آنها توانستهاند هویت زنانه خود را حفظ کنند و حتی برای بقای آن تلاش کردهاند. این حفظ هویت محدود به آنچه که زنان در طول جنگ انجام داده اند نمیشود.
روایت زنان از جنگ نیز روایت متفاوتی است. اگر در ادبیات روسیه، ایران، کانادا، افغانستان و سایر کشورهایی که تجربه جنگ داشته اند نگاه کنیم، راویان مرد از پیروزیها، جنگاوریها، شجاعت و دلاوری میگویند اما زنان جنس روایتهایشان نیز زنانه است، از گلهایی که زیر پا له شدند، از حیواناتی که آشیانههایشان را از دست داده بودند، از صداهایی که در جنگ به گوش میرسید، لباسهایی که دوست داشتند بپوشند و….سخن میگویند. در روایتهای مردانه کمتر به توصیف لحظه مرگ یک رزمنده اشاره میشود اما روایتهای زنانه همه چیز را به دقت توصیف میکنند. به نظر میرسد در طول جنگ زنان به چیزهایی مینگرند و دقت میکنند که مردان به آنها توجهی ندارند.
شاید بهتر است برای ملموستر شدن این روایتهای زنانه و فهم تمایز آن با روایت غالبی که از جنگ وجود دارد به چند نمونه از آن اشاره کرد:
در بخشی از کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» نوشتهی «سوتلانا آلکساندرونا اَلکسیویچ» راوی میگوید:
«خدا آدم رو نیافرید تا بره تیراندازی کنه، خدا انسان رو برای عشق و عشق ورزیدن آفرید. تو چی فکر میکنی؟»
و یا در جایی دیگر از همین کتاب میخوانیم؛
«فیلمهای جنگی رو میبینم، واقعی نیستن، کتابهای جنگی میخونم، حتی شبیه واقعیت هم نیستن، این طوری نبود، این فیلمها و کتابها اون طور که باید از آب در نمیاومدن. حتی وقتی خودم شروع میکنم به صحبت باز هم اونی که باید باشه نیست. اون قدری که لازمه ترسناک و زیبا نیست.
میدونید صبح تو جنگ چقدر زیبا یود؟ قبل از عملیات…تو در حال تماشا کردنی و میدونی که این صبح میتونه آخرین صبحت باشه. زمین چه قشنگ بود…آسمون…خورشید….»
در بخشی از کتاب «دا» که مجموعه خاطرات سیده زهرا حسینی از جنگ ایران و عراق است میخوانیم؛
«صدای غرششان زهرهی آدم را میترکاند. مردم مستاصل و خسته به محض شنیدن این صدا از روی جاده پراکنده شدند و به دل بیابان دویدند.»
و در جایی دیگر از کتاب از همین کتاب میتوان نگاه زنانه را به طور ملموستری احساس کرد آنجا که زهرا سادات حسینی از مواجهه با صحنه شهادت یک مرد ارتشی میگوید؛
«صدای مهیب انفجار تکههای استخوان و گوشتی که به هوا میرفتند و به صدا به طرف میافتادند، خصوصا صدای شکستن سرش را به وضوح شنیدم. […] بوی خون، باروت، مو و گوشت سوخته در هم آمیخته فضا را پر کرده بود. […] از مرد ارتشی فقط تکههایی استخوان مانده بود.»
زنان پس از جنگ
جنگ آغاز میشود اما هرگز به پایان نمیرسد. اگر چه روزی فرمان آتش بس، پیروزی، شکست یا صلح سبب شود تا سربازان و جنگاوران تیراندازی و حمله به سوی یکدیگر را متوقف کنند، اما آثار یک جنگ تا سالها پس از جنگ ادامه پیدا میکند و بعضی از آنها هرگز از بین نمیرود.
در جنگ جهانی دوم در روسیه، کانادا و برخی کشورهای دیگر شاهد حضور نظامی زنان بودیم. اما همان طور که گفته شد حضور نظامی و خدمت رسانی پشت جبهه تنها فعالیت زنان در جنگها نبوده است. یکی از اساسیترین تغییرات پس از جنگ جهانی دوم تغییر نقش اجتماعی زنان بود.
با درگرفتن جنگ مردها مجاب به حضور در جبههها شدند، به این ترتیب کارخانهها، مزرعهها و سایر مشاغلی که تا پیش از آن توسط مردان اشغال شده بود، خالی شد و عرصه تولید در مشاغل بیرون از خانه برای زنان باز شد. به این ترتیب زنان در طول جنگ با پذیرش نقشهایی به جز نقشهای سنتی خود وارد عرصه جدیدی از زندگی اجتماعی شدند.
این قصه با پایان جنگ تمام نمیشود، یعنی زمانی که مردها از جبههها باز میگردند و انتظار دارند به شغلهای قبلی خود بازگردند با زنانی مواجه میشوند که جای آنها را پر کردهاند. زنانی که با وجود گذار از شرایط بحرانی جنگ دیگر پذیرای نقش سنتی خود به تنهایی نیستند و به عبارت دیگر حاضر نیستند به خانهها برگردند. شاید این اولین بحران پس از جنگ است؛ بیکاری!
از آنجایی که زنان حاضر به کار با درآمدی کمتر از مردان هستند در این رقابت کاری همواره پیروز بودهاند و بحران بیشتر گریبان گیر مردان بوده است. اگر چه به نظر میرسد این بحران بیشتر به زیست اجتماعی مردها آسیب میزند اما در دراز مدت زنان نیز از این آسیب ضربه خواهند خورد. از جمله این آسیبها میتوان به ناتوانی در تشکیل خانواده و… اشاره کرد.
پس از جنگ جهانی اول جوامع نسبت به زنان و ظرفیتهای آنان نگاهی واقع بینانه پیدا کرد. در اروپای پس از جنگ جهانی اول زنان برای نخستین بار حق رای پیدا کردند و برخی حقوق زنان به رسمیت شناخته شد. این دست تحولات را میتوان از آثار مثبت جنگ بر زیست اجتماعی زنان دانست.
از سوی دیگر جنگ، عزیزان زنان را از آنان میگیرد. پس از جنگ انبوهی از مادران و خواهران کشته شدگان باقی میمانند کسانی که نان آوران و مردان زندگی خود را از دست دادهاند. پس لاجرم باید سرپرستی خانوادهها را به عهده بگیرند و… معمولا پس از جنگ تعداد زنان از مردان بیشتر میشود و نظم جمعیتی جوامع به هم میریزد و حدود دو نسل طول میکشد تا نظم به جمعیت بازگردد.
اگرچه این طور به نظر میرسد که در طول جنگ بیشتر مسئولیتها وفشارها بر دوش مردان است. اما پس از جنگ بیشتر فشارهای اجتماعی، دست کم تا زمانی که جامعه به ثباتی نسبی باز گردد، بر دوش زنان است. فشاری که رهایی از آن سالها طول خواهد کشید.
در نهایت باید گفت اگر چه میزان حضور زنان و کیفیت این حضور در جنگ امری فرهنگی است و این فرهنگها و خرده فرهنگها هستند که این حدود را مشخص میکنند اما در هر صورت به گواه تاریخ زنان بر جنگ اثر میگذارند. شاید نتوان توصیف دقیقی از جنس این اثر گذاری ارائه کرد اما میتوان با اطمینان گفت که این یک اثر گذاری تک سویه نیست؛ جنگ نیز به همان اندازه و حتی بیشتر بر زندگی زنان اثر گذار است.
هدی محمدی، پژوهشگر و محقق حوزه مطالعات فرهنگی است و مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین زمینه منتشر میشود.