دیپلماسی فطرت

این مقاله توسط آقای مجید احسانی نیک برای سایت باشگاه ارسال شده است/ با تشکر از ایشان

دین، شیوه زندگی است و بنا دارد تا حیات دنیوی انسان را در راستای سعادت دنیوی واخروی او اداره کند. علم فقه، دانشی است که متکفل تبیین علمی رفتارهای فردی و جمعی مورد نظر دین است. فقیه با ابزارهایی که در اختیار دارد، مشخص می کند که دین در مسائلی مانند سیاست، اقتصاد، فرهنگ، مسایل عبادی، فردی، خانواده، حقوق، مجازات و… چه دستورهایی دارد و به بخش عملی و بیرونی دین می پردازد.
ریشه های عمیق اسلام نقاهتی در محیط فکری کشورمان در قرون گذشته، با مجاهدت سرخ عالم ترین و پاکترین انسانها و نوادر هر دوره ای، ارتباط مستحکم و کم نظیر آن با اصول و مبانی اسلام ناب محمدی (ص)، ایران اسلامی را به برجسته ترین و قدرتمندترین سرزمین جهان از جهت قوت مبانی فکری و استحکام منطقی جهان بینی ها تبدیل کرده است.
شاخص ترین محصول جریان قدرتمند اسلام فقاهتی در کشورمان، ایجاد جمهوری اسلامی و پایه ریزی حکومتی بر مبنای اسلام بود که بنا داشت با تکیه بر فقه اسلامی، جنبه های حکومتی دین را که سلطه گران قرون گذشته، اجازه بروز آن در عرصه اجتماع را نداده بودند، به اجرا در آورد و با یقینی که بواسطه ایمان به حقانیت و قدرت اسلام وجود داشته و دارد، پا در این راه پر خطر و پر امید گذاشت.
قانون اساسی در هر کشوری، تعیین کننده شاهراهها و مرزهای اصلی حوزه های مختلف زندگی انسانهای آن جامعه است و مقدمه قانون اساسی، مبیّن روح کلی حاکم بر این قوانین است. یعنی قانون اساسی باید دارای نوعی از جهت گیری باشد که اهداف تعیین شده در مقدمه آن را برآورده سازد.
شدت توجه بنیانگذاران جمهوری اسلامی به دین اسلام و تفقّه در آن، سبب شد تا مقدمه قانون اساسی کشورمان نیز متاثر از همین دیدگاه تبیین شود و در همان نخستین جملات آن به صراحت نگاشته شود که “ویژگی بنیادی این انقلاب، مکتبی و اسلامی بودن آن است” (1).
چارچوب حکومت در جمهوری اسلامی نیز بر مبنای حکومتی اسلامی گذارده شد: “حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی نیست، بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و همفکر است که به خود سازمان می دهد تا در روند تحول فکری وعقیدتی، راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) بگشاید” (2)
و البته تاکید صریحی هم بر توجه به جهان بینی اسلامی می شود و بنابراین گذارده می شود تا قانون اساسی جمهوری اسلامی، با این میزان معماری شود: “ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود، از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزه های فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهان بینی اصیل اسلامی، بازگشت و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی، جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند. بر چنین پایه ای، رسالت قانون اساسی این است که زمینه های اعتقادی نهضت را عینیت بخشد” (3).
فصل اول قانون اساسی نیز که اصول کلی را بیان می کند، (4) اشاره های فراوانی به مبانی دین اسلام دارد و این شدت تاکید به بکارگیری مبانی اسلامی در اداره جامعه، صاحبان دانش فقه را موظف می کند تا بسرعت نظرات دین اسلام در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی و مسایل حکومتی از منابع اصلی استخراج کند تا ابزارهای لازم جهت تامین اهداف حکومتی اسلام فراهم آید. از این تحول در فقه اسلامی که تبیین دیدگاههای حکومتی اسلام را در دستور کار قرار می داد، به “فقه حکومتی” تعبیر می شد و امام خمینی (ره) نیز که معمار و طراح اصلی این انقلاب بودند، تاکید فراوانی بر تبیین هر چه سریعتر ابعاد مختلف فقه حکومتی داشتند.
لازمه این تفقه نیز این بوده که بدانیم فقه، باید به چه سوالاتی پاسخ دهد و در هر زمینه، چه مسایلی را از منابع دینی استخراج کند و چگونه اصل زمان شناسی را در این اجتهاد دخالت دهد تا نیاز امروز جامعه اسلامی مان را تامین نماید. این نوع نگاه به فقه و شناسایی حوزه هایی که فقه باید در آنها وارد شود و سوالاتی که باید پاسخگوی آن باشد، جایگاه دانش فقه را تعیین می کند که از این نگاه به “فلسفه فقه” تعبیر می شود. (5)
متاسفانه در ربع قرن اخیر که نظام اسلامی در کشورمان استوار شده است، هماهنگ با پیشرفت مردمی جمهوری اسلامی و متناسب با مسایل روز دنیا، این سوالات و درخواستهای جدید از فقه اسلامی، کمتر مورد توجه و تبیین قرار گرتفه و در بسیاری از موارد، این خلاء عظیم محسوس است.
وجود این خلاء، کلیتی است فراگیر که بر بسیاری از شئون اداره جامعه ما، سایه افکنده است و هر چه پیش می رویم، نیاز به تبیین ابعاد مختلف فقه حکومتی و شناخت جایگاه آ« و سوالاتی که فقه باید به آنها پاسخگو باشد، بیشتر می شود و چاره ای نداریم جز اینکه با سرعتی زیاد، و توانی فوق العاده این شناختها را بدست آوریم و تازه با این نگاهها، به سراغ منابع اصلی برویم و مشغول استخراج حکماتی برای اداره شئون مختلف جامعه شویم، شاید که غفلتهای ربع قرن گذشته مان در این زمینه، کمرنگ تر شود.
حال برای روشن شدن این بحث، مصداقی برای این کلیت ذکر می کنیم تا به واسطه آن، بخشی از نیازهای موجود به فقه حکومتی شناخته شود و حدودی از ضرورت و لزوم توجه به این بحث، بدست آید.
قانون اساسی پس از تبیین اهداف اسلام به عنوان غایت و آرمان در سومین اصل از اصول کلی خود، اهدافی را ذکر می کند و دولت جمهوری اسلامی ایران را موظف می کند تا برای نیل به موارد ذکر شده در اصول دوم و سوم قانون اساسی، همه امکانات خود را به کار برد.
در بند 16 از اصل سوم قانون اساسی “تنظیم سیاست خارجی کشور، بر اساس معیارهای اسلام” جزو این اهداف ذکر شده است. همین نکته، قدری جزئی تر در فصل دهم قانون اساسی که اصول سیاست خارجی مان را تبیین می کند، آمده است: “جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند” (6)
بیان این کلیات در قانون اساسی، در ارتباط حوزه سیاسی خارجی، سوالات مبنایی فراوانی را در پی دارد: معیارهای اسلام برای برقراری روابط خارجی چیست؟ چه بخشی از معارف اسلام، معارفی است که می توان آنرا به همه مردم دنیا با هر آئینی منتقل کرد؟ چه روشها و رفتارهایی برای تبیین این معارف برای مسلمین و غیر مسلمین عالم وجود دارد؟ آیا در سیره زندگی ائمه اطهار علیهم السلام و در تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، خصوصا زمانهایی که تفکر اسلامی در راس حکومت وجود داشته است، نمونه ها، راهکارها و ملاکهایی برای برقراری روابط خارجی وجود داشته است؟ آیا می توان مبتنی بر مبانی دین اسلام در این حوزه، شیوه هایی برای برقراری روابط دیپلماتیک با دولتها و ملل مختلف دنیا بنیان نهاد؟
آیا مفهوم صدور انقلاب اسلامی که امام خمینی (ره)، بعنوان یک فقیه و مجتهد تراز اول، از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی روی آن تاکید داشتند، بنا داشت تا ارتباطی عمیق بین نیازهای فکری انسانهای کشورهای مختلف و مفاهیم هدایتگر اسلام برقرار کند و اگر چنین بود، باید چه مکانیزمی بین مراکز دینی و مراکز تعیین کننده سیاست خارجی کشورمان ایجاد می شد و زیر ساختهای فکری این ارتباط چه بود؟ و…
کسانیکه قدری عمیق به مسایل می نگرند و با پشت گوش اندازی، خود را از سوالات اساسی غافل نمی کنند، می دانند که پرداختن به هر یک از این سوالات و درگیر شدن با آنها و یافتن کنج حقایق و لحاظ کردن مقتضیات زمان در بیان آن، تفقّهی عمیق واجتهادی بصیرانه را می طلبد. اما متاسفانه عدم توجه عمیق به چنین سوالاتی از سوی مراکز متولی امر ترویج و تبیین دین، ابزارهای فکری مورد نیاز دستگاه دیپلماسی کشورمان را فراهم نکرده و تنها دینداری مسئولان و متولیان امر در حوزه سیاست خارجی باعث حفظ مبانی جمهوری اسلامی در تهاجمات دیپلماتیکِ حکومتهای زور و تزویر شده است. بدین معنی که آنچه تا کنون باعث اثر گذاری سیاست خرجی ما در معادلات بین المللی شده است، وجود افرادی متدین در راس دستگاه دیپلماسی ما بوده و آنقدر وضعیت کشورهای جهان، حتی کشورهایی که دولتهای به ظاهر اسلامی دارند، از این نظر آشفته است که حضور افرادی متدین و معتقد در این عرصه و ایستادگی آنها بر اصول و مبانی خود، یک توفیق بی نظیر برای کشور اسلامی مان به حساب می آید. اما کمتر شاهد آن بوده ایم که سیاست گذاریهای دستگاه دیپلماسی ما (جدا از سیاستهایی که جنبه دفاعی و حفظ اصول و مبانی را دارند) با رویکردی ایجابی و الهام گرفته از مبانی منطقی و مستدل اسلام فقاهتی، که منطبق با حقایق این عالم است، انجام گرفته باشد و اینگونه، ما از قدرتمندترین پایه جمهوری اسلامی، که شامل استواری مبانی فکری و جهان بینی هاست، حداقل بهره های ممکن را در عرصه سیاست خارجی برده ایم و در بسیاری از موارد، به متدین بودن دیپلماتهایمان در این عرصه قناعت کرده ایم و به فکر تبیین روشها و راهکارهایی درست واصولی نبوده ایم.
مثلا یکی از مهمترین و موثرترین ابزارهایی که در این حوزه می تواند ما را پیش ببرد، تکیه بر مفاهیمی انسانی مانند “فطرت” است.
فطرت، بصورتی که در قرآن و احادیث و در فرهنگ ما و توسط متفکران اسلامی مورد توجه قرار گرفته است، در مباحث حکمی و فلسفی غرب یافت نمی شود.
هر انسانی در هر نقطه ای از عالم، بر مبنای “فطرت الهی” (7) خلق می شود و این فطرت، نوع خاصی از آفرینش الهی است که مختص انسان است. در واقع فطرت، چیزی در راستای طبیعت و غریزه، و تکامل یافته تر از آنهاست.
“طبیعت، مختص به یک موجود مادی است و وقتی این موجود به سطح و رتبه حیوانی می رسد، بحث غریزه مطرح می شود که مقتضیاتی دارد و زمانیکه در سطح حیات انسانی قرار گیرد، از این آفرینش به فطرت یاد می شود”. (8)
بطور خلاصه، فطرت، آفرینش ویژه ای در انسان است که در بعد عواطف، احساسات و در بعد عقلی و اندیشه انسان تجلی پیدا می کند و این، مقتضای آفرینش انسان است که در سطح تکامل یافته تری نسبت به موجودات دیگر است. یعنی خلقت و آفرینش انسان، علاوه بر بعد طبیعی و غریزی و بعد احساسات و عواطف، از بعد عقلانی و گرایشهای متعالی و برین هم برخوردار است.
بزرگانی نظیر علامه طباطبایی (ره) که بحث فطرت در آثارشان (خصوصا تفسیر المیزان) از اهمیت خاصی برخوردار بوده، و دیدگاههای اسلام به مساله فطرت را بخوبی دریافته اند و عمق معنی را با دقت فوق العاده ای تبیین کرده اند. حضرت علامه طباطبایی (ره) می فرمایند: “اگر دین گرایی و خداگرایی فطری نباشد (که هست)، خداجویی فطری است” (9).
اینکه این جهان از کجا آمده است؟ آیا آفریننده ای دارد؟ اگر آفریننده ای دارد چه تکالیفی از انسان خواسته شده است؟ و سوالاتی نظیر این، برای هر انسان صاحب فکری مطرح می شود و فطرت هر انسانی به دنبال پاسخهایی برای این سوالات اساسی، انسان را به مسیرهای رشد و اعتلاء هدایت می کند. حتی در فلسفه اسلامی، یکی از براهین محکم برای اثبات وجود خدا، برهان فطرت است که بر مبنای آن، فطرت انسان بگونه ایست که میل به کمال لایتناهی دارد. پس اقتضای ربوبیت و حکمت خداوند این است که انسان را به کمال مطلوب هدایت کند و روش و دستور العملی را برای زندگی انسان نازل کند که این نیازها و آن مطلوبهای لایتناهی را هدایت کند.
این مباحثی که در خصوص فطرت مطرح شد، مشترکاتی بین تمامی انسانهای روی زمین است و اگر حوزه مسایل مرتبط با فطرت انسان بدرستی شناخته شود، به زبانی بین المللی دست می یابیم که مرتبط با ذاتیات تمامی انسانها (و فقط انسانها) می باشد.
حال شما فرض کنید که این اصول ومبانی مذکور، بدرستی شناخته و با دقت از منابع اصلی دین استخراج شود. آنگاه خواهیم توانست بر مبنای این محکمات، پارادایم هایی را تعریف کنیم و قالبهایی را بیابیم که نشانگر روح این اصول باشد واین پارادایمها، دارای این قابلیت باشند که توسط دستگاه دیپلماسی ما، به دیگر ملتها و دولتهای جهان عرضه شود.
از آنجا که دنیای امروز، تشنه حقایقی است که شناختهای درستی به انسان بدهد (10)، بوجود آمدن رویکردی بدین شکل، تحولی اساسی در دستگاه دیپلماسی ما ایجاد خواهد کرد. چرا که اولا زمانیکه مسئولین ودیپلماتهای کشورهای مختلف، ما را مجبور می کنند که در زمین از پیش طراحی شده و شیوه های قابل کنترل آنها بازی کنیم، بایستی تلاش زیادی انجام دهیم تا پیروز میدان نبرد باشیم. اما اگر خودمان عرصه هایی برای روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها تعیین کنیم و با قوت فکری و پشتوانه اسلام فقاهتی در آن عرصه ها گام برداریم، خواهیم توانست در دنیای که اندیشمندان نو به نو به بن بستهای فکری می رسند و یکروز دم از دهکده جهانی می زنند و فردایش نظریه پایان تاریخ را افاضه می فرمایند، عرصه های گسترده و غیر قابل محاسبه توسط اندیشه های مادی بگشائیم که قطعا در تمامی این عرصه ها، تنها پیروز میدان، اسلام عزیز است.
ثانیا همه ما بارها تجربه کرده ایم که اگر از نظر عمق فکری در مقابل شخصی عالم و با مبانی محکم قرار گیریم، بطور ناخودآگاهی خشوع خواهیم کرد. پس اگر در مباحثی که بین دیپلماتهای ما و دیپلماتهای دیگر ملل جهان می گذرد، با زبانی که از فطرت انسان برخواسته (11) به سوالهای اساسی انسان از وجود خدا و عالم هستی بپردازیم و با نیت کمک به هدایت طرفهای مورد مذاکره به آنها بنگریم، که امام خمینی (ره) بارزترین نمونه آن را در نامه خود به گورباچف نشان داد، نوعی از احساس خشوع و خضوع نسبت به حقانیت اسلام در بین دولتمردان و دیپلماتهای کشورهای مختلف جهان ایجاد می شود که این ابتدایی ترین گام پذیرش حقایق انسان پرور اسلام است.
ثالثا به یکی از بزرگترین کارهای روی زمین مانده در جمهوری اسلامی عمل خواهد شد که آن، “صدور انقلاب اسلامی” بود و امام خمینی (ره)، از نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب تاکید فراوانی روی آن داشتند: “مقصد این است که اسلام، احکام اسلام احکام جهانگیر اسلام زنده بشود و پیاده بشود (12). نهضت برای اسلام نمی تواند محصور باشد در یک کشور و نمی تواند محصور باشد حتی در کشورهای اسلامی (13). ما آنچه که می خواهیم، این است که اسلام با تمام محتوایی که دارد، که آن محتوا یک میوه شیرینی است که هر کس آن را بچشد به لذات ابدی می رسد، می خواهیم در تمام قشرها… پیاده شود (14).”
اینهمه، و جوانب دیگری که به علت طولانی شدن مباحث از پرداختن به آن صرفنظر کردیم می تواند تبیین کننده یک رویکرد جدید در دستگاه سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی بنام “دیپلماسی فطرت” باشد که با همکاری فقها و علمای دین و کارشناسان حوزه سیاست خارجی، به ثمر خواهد نشست.

تماس با نویسنده:
ehsani57@gmail.com

پی نوشتها:
1- مقدمه قانون اساسی
2- همان
3- همان
4- خصوصا اصل دوم و سوم قانون اساسی
5- مراد از فلسفه نقد، فلسفه یابی و علت یابی برای احکام شریعت نیست. فلسفه فقه، دانشی فراتر از فقه و در واقع جزو فلسفه های مضاعفی است که امروزه در بسیاری از علوم مطرح می شود، مانند فلسفه تاریخ، فلسفه فیزیک. ما فقه را به عنوان یک دانش پذیرفته ایم و این دانش در برابر پرسشهایی اساسی و کلان قرار دارد که به تنهایی قادر به پاسخگویی به آنها نیست و تنها با کمک یک دانش قبلی و پیشینی که فراتر از فقه است (یعنی فلسفه فقه)، می توان به این پرسشها پاسخ داد.
البته در اینجا نباید خلط مباحث شود. فلسفه فقه همان علم اصول (علمی که فقیه با استناد به آن، برداشتهای خود از مسایل شریعت را تثبیت می کند) نیست. رابطه فلسفه فقه با فقه، مانند رابطه علم کلام با فلسفه دین است. چرا که ما با فلسفه دین، اصل جایگاه این را مشخص می کنیم و زمانیکه می خواهیم به تبیین دین بپردازیم، به سراغ علم کلام می رویم. رجوع شود به کتاب فلسفه فقه، اثر حجت الاسلام مهدی مهریزی.
6- قانون اساسی، فصل دهم، اصل و پنجاه وچهار
7- “کل مولود یولد علی الفطره الله الذی فطر الناس علیها”.
8- کتاب فطرت، اثر شهید مرتضی مطهری.
9- کتاب میزان حکمت، فطرت از دیدگاه علامه طباطبایی.
10- امروزه در کشورهایی که بشدت دم از دین گریزی و وجود ماوراء الطبیعه زده می شود، مشاغلی نظیر فالگیری و پیشگویی، مقبولیتی عجیب یافته که خواستگاه اصلی آن، نیازهایی فطری نظیر خداپرستی و حقیقت جویی است.
11- که قطعا نیاز به تبیین دقیق دارد.
12- سخنرانی حضرت امام خمینی (ره)، 27/1/1358
13- سخنرانی حضرت امام خمینی (ره)، 11/8/1358
14- سخنرانی حضرت امام خمینی (ره)، 3/6/1358

1 نظر ثبت شده

  1. سارا احمدی گفت:

    سلام ممنون از مطلبتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code