در خدمت و خیانت جنگ
- نوشته شده : سعید ممتاز
- 17 سپتامبر 2019
- تعداد نظرات :0
جامعه و تاریخ | حقوق |حقوق بشر
| جنگ جهانی دوم به حقوق کیفری بینالملل بسیار کمک کرد تا ضمانت اجراهای کم و بیش ضعیف خود را دوباره بشناسد.
ویزر: (با خشمی کنترل شده.) گزاف میگویید سرهنگ، گزاف! از کسانی که در این سالن هستند سؤال کنید، بپرسید که آیا اگر در جایگاه من بودند، میتوانستند کاری متفاوت بکنند؟ بپرسید. شما همه فاتحان هستید و برای مغلوبان اخلاقیات جعل میکنید.
چیپمن: بله! فاتح اخلاقیات را وضع میکند، زیرا مغلوب توان چنین کاری را ندارد.
ویزر: و من تف میکنم به این اخلاقیات! تف میکنم به این اخلاقیات! و میگویم از کسانی که در این سالن هستند سؤال کنید: آیا میتوانستند کاری متفاوت بکنند؟ بپرسید!
چیپمن: (به سمت ویزر میرود.) و اگر اینطور باشد که شما میگویید دیگر باید با این تصور، که فردی میتواند وجدان عده کثیری را تصاحب کند، به حال دنیایی که در آن زندگی میکنیم تأسف بخوریم. زیرا در این صورت، دنیایی که پیش روی ما قرار میگیرد دنیای اندرسونویلها خواهد بود، دنیای زندانبانهایی که صرفاً به فکر اجرای دستورات فرماندهشان هستند… .
از نمایشنامه «محاکمه اندرسونویل» نوشته سان لویت
******
آدولف هیتلر به صدر اعظمی آلمان منصوب میشود (1933)، با حمله آلمان به لهستان جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز میشود (1939)، ژاپنیها به پرل هاربر حمله میکنند (1941)، فرانکلین روزولت دستور اقامت اجباری هزاران آمریکایی ژاپنیتبار را در اردوگاهها صادر میکند (1942)، جنگ جهانی دوم پایان مییابد و محاکمات نورنبرگ آغاز میشود. محاکمات نورنبرگ هرچند نشانهای بود بر پایان سالها قتل عام و خونریزی، اما برای خیلی از حقوقدانان و قضات، پایان جنگ، تازه آغاز یک راه پرپیچ و خم و پرچالش بود. آنها باید به این سوال مهم پاسخی قانعکننده میدادند: «نازیها بخاطر تخلّف از کدام قانون سزاوار مجازاتاند؟».
بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی بهار 1945، خیلی از نازیها از دست متفقین گریختند. هیتلر و گوبلز خودکشی کردند و دیگر مقامات عالیرتبه مخفیانه از اروپا خارج شدند، اما 22 نفر از سران حزب نازی توسط متفقین بازداشت شدند و بعد زندانی شدند تا برای محاکمهای نظامی آماده شوند. تا قبل از دادگاههای نورنبرگ هر کشوری خود مسئول پاسخگویی به جنایاتی بود که در سرزمنیش رخ داده بود، جرم و مجازات اساساً موضوعی ملّی تلقی میشد، موضوعی که تنها به کسانی که از آن آسیبی دیدهاند مربوط بود و نه به دیگر مردمان.
تشکیل دادگاه و مجازات مجرمان وظیفه کشورها بود و حقوقی که ممکن بود آدمیان در طول جنگ از آن برخوردار باشند به رسمیت شناخته نشده بود. اما اینبار نازیها جنایاتی چنان هولناک در سراسر اروپا انجام داده بودند و متفقین مجبور شدند در یک دادگاه بینالمللی در مورد مجازات آنها تصمیمگیری کنند. این آغاز نوآوریهای بعدی در دادگاههای نورنبرگ بود؛ یعنی زیر پا گذاشتن اصل سرزمینی بودن جرم و مجازات. دادگاه نظامی بینالمللی مسئولیت داشت حکومت قانون را در آینده و در همهجا تضمین کند. قضات و حقوقدانان از ایالات متحده، بریتانیای کبیر، فرانسه، و اتحاد شوری از اوت 1945 تا سپتامبر 1946 برای قضاوت در این دادگاهها گرد هم آمدند.[1] دومین نوآوری دادگاههای نورنبرگ اعلام جرم علیه یک شخصیت حقوقی بود. پیش از آن هیچکس سعی نکرده بود جرم را متوجه یک گروه خاص کند و صرفاً مسئولیت شخص بود که اهمیت داشت. اما حالا صرف عضویت در یک سازمانِ متهم به اعمال مجرمانه ممکن بود فرد را به جرایمی از جمله قتل متهم سازد؛ به گفته جکسون (دادستان آمریکایی) «تبرئه این سازمانها از تبرئه متهمان مورد محاکمه به مراتب فاجعهبارتر بود.[2]»
بهطور خلاصه در این دادگاه بیان شد که اولاً حزب نازی و متهمان دست به دست هم دادهاند تا با بیرحمی و بیاعتنایی و نقض کامل قوانین انسانی دست به جنایت بزنند؛ ثانیاً تمام جرایم آنها علیه صلح عمومی بوده است؛ ثالثاً متهان غیرنظامیان را شکنجه میدادند و به قتل میرساندند و آنها را بدون طی شدن فرآیند قانونی زندانی میکردند؛ رابعاً جنایت آنها، جنایت علیه بشریت بوده است. از این رو تصمیم گرفتند در تعریف قتل بازنگری کنند تا میلیونها قربانی را که به وسایل مختلف، در زمانهای مختلف، و در مکانهای مختلف کشته شدند در بر بگیرد. اتهام همدستی باید مورد بازبینی قرار میگرفت تا شامل کسانی شود که نمیدانستند دارند مرتکب جرم میشوند، ولی «باید میدانستند»[3].
واکنش نازیها و وکلای آنها به این اتهامات اما متفاوت بود، برخی میگفتند که از اصل جنایات با خبر نبودند و تنها مشغول به انجام کارهای اداری بودند، دیگرانی مثل هرمان گورینگ نه تنها تمام جنایاتی را که انجام داده بودند برعهده گرفتند بلکه لحظهای هم بخاطر ارتکاب آنها پشیمان نشدند و در طول جلسات دادگاه لبخند رضایت بر لبانشان بود، آنها میگفتند که وفادارانه به هیتلر خدمت کردهاند و اگر باز هم فرصت پیدا کنند همان کار را میکنند: «من وجدان ندارم! آدولف هیتلر وجدان من است!». اما اظهارات دسته سوم بود که دادگاه را با چالشهای جدیتر حقوقی مواجه کرد؛ کسانی که انجام اعمال جنایتکارانه را بر عهده گرفته بودند اما به گفته خودشان چارهای جز عمل به قانون نداشتند. استدلال اینان زمانی پیچیدهتر میشد که ادعا میکردند که حتی به جرم بودن عملی که در حال انجامش بودند آگاهی نداشتند.
قانون و قاعدهای در آلمان نازی توسط رایشتاگ (مجلس قانونگذاری) تصویب شده بود و کسانی که امروز در دادگاه حاضر بودند متهم بودند به عمل به قانون مجلس کشورشان! این با ابتداییترین اصول حقوق کیفریِ تا قبل از آن در تضاد بود. همه وکلا، دادستانها و قضات حاضر در دادگاه از حقوقدانان برجسته کشور خودشان بودند و میدانستند که اصل قانونی بودن جرم و مجازات چیست.
این اصل به آنها آموخته بود که هیچکس را نمیتوان مجازات کرد مگر اینکه به موجب قانون مرتکب جرم شده باشد. اما متهمینی که امروز در دادگاه حاضر بودند به موجب کدام قانون مرتکب جرم شده بودند؟ اینها تا قبل از شکست در جنگ جهانی به موجب قانون کشورشان شایسته تقدیر بودند چرا که در مقابل تمام دستورات پیشوایشان گردن کج کرده بودند. رودولف هِس که میخواست دادگاه بداند که آنچه او در خدمت هیتلر انجام داده است روزی قهرمانی تلقی میشده گفت: «خوشحالم از اینکه میدانم که به عنوان یک آلمانی، به عنوان یک ناسیونال سوسیالیست (نازیست)، به عنوان یک پیرو وفادار پیشوایم، وظیفهام را نسبت به مردمم انجام دادهام. من از هیچ چیز پیشمان نیستم.»[4] به همین دلیل وقتی در 21 نوامبر 1945 از آنها پرسیده شد که آیا خود را گناهکار میدانند یا بیگناه؛ پاسخ همگی یکسان بود: بیگناه.
“مفاهیم جدیدی در دادگاههای نورنبرگ پا به عرصه ادبیات حقوقی گذاشت، در اینجا فرصت نیست تا به همه آنها بپردازیم؛ اما یکی از مهمترین این مفاهیم «جنایت علیه بشریت» بود که اولینبار در بند 3 ماده 6 اساسنامه نورنبرگ از آن استفاده شد و شامل مواردی از جمله قتل عمد، ریشهکن کردن، به بردگی گرفتن، تبعید، یا هر عمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا حین جنگ ارتکاب یافته باشد و یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در ارتباط با جرایم گفته شده؛ میشد.“
طنین این جنس سخنرانیها و استدلالها قبلاً نیز در ایالات متحده بعد از جنگهای داخلی نیز شنیده شده بود. یکی از آنها دادگاه زندانبانِ زندانِ اندرسونویل بود؛ او نیز تنها خود را به این دلیل مجرم میشناخت که در چنگال فاتحان جنگ گرفتار شده است و گرنه هیچ عمل خلافی از او سر نزده است. ویزرِ آمریکایی درست 100 سال قبل از آدولف آیشمن آلمانی در دادگاهی که شمالیها تشکیل داده بودند نیز گفته بود من چارهای جز عمل به قانون نداشتم و هر کس جای من بود نیز همین کارها میکرد. این بار اما در نورنبرگ ماجرا تفاوتهایی داشت. قضات و حقوقدانان گرد هم آمده بودند تا، به تعبیر نیکیتچنکو قاضی روسی، جنایتکارانِ از پیش مجرم شناخته شده را مجازات کنند.[5] بنابراین همگی به دنبال تعریف دوباره از جرایم شدند که به وسیله آن بتوان این کشتارهای دستهجمعی را قابل مجازات دانست.
جنگ جهانی دوم به حقوق کیفری بینالملل بسیار کمک کرد تا ضمانت اجراهای کم و بیش ضعیف خود را دوباره بشناسد و برای اعمالی که به وضوح جنایتهای گسترده بودند اما با اصول حقوق کیفری پیش از آن قابل مجازات نبودند؛ ضمانت اجراهای دقیقتری وضع کند. به همین دلیل بود که جکسون، رئیس گروه دادستانان آمریکایی، در نطق معروف خود گفت: «ظلمهایی که مادر پی محکومیت و مجازات آنها هستیم چنان عمومی، چنان اهریمنی، و چنان ویرانگر بودهاند که تمدّن نمیتواند نادیده گرفتنشان را تحمل کند…». در واقع جکسون به این نکته اعتراف کرده بود که اگرچه نمیتوان برخی از این متّهمان را با قواعد حقوق کیفری از پیش شناخته شده مجازات کرد اما تحمل تبرئه این جنایتکاران آنقدر مضحک است که ما مجبوریم در اصول حقوق کیفری خود تجدید نظر کنیم. سِر هاتلر دادستان بریتانیایی دلیل مجازات متهمان را اینگونه بیان کرد: «ممکن است گفته شود که اسنادی که ما به آن استناد میکنیم همه به نام شخص هیتلر و دستور او بوده است و این مردان ابزار امیال هیتلر بودهاند. اما آنها ابزاری بودند که بدون آن هیتلر نمیتوانست به کار خود ادامه دهد؛ و آنها بیش از این بودند. این افراد صرفاً ابزار خودخواسته نبودند، هر چند نقششان در همین حد هم بود به اندازه کافی گناهکار میبودند. اما آنها کسانی هستند که حمایتشان هیتلر را به جایگاه قدرت رساند… آنها کسانی هستند که همکاری و پشتیبانیشان حکومت نازی آلمان را امکانپذیر ساخت»[6].
با همین استدلالها بود که مفاهیم جدیدی در دادگاههای نورنبرگ پا به عرصه ادبیات حقوقی گذاشت، در اینجا فرصت نیست تا به همه آنها بپردازیم؛ اما یکی از مهمترین این مفاهیم «جنایت علیه بشریت» بود که اولینبار در بند 3 ماده 6 اساسنامه نورنبرگ از آن استفاده شد و شامل مواردی از جمله قتل عمد، ریشهکن کردن، به بردگی گرفتن، تبعید، یا هر عمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا حین جنگ ارتکاب یافته باشد و یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در ارتباط با جرایم گفته شده؛ میشد. دادگاه نورنبرگ خود را صالح به رسیدگی به این جرایم میدانست. برای دادگاه مهم نبود این جرایم توسط تابعین چه کشوری، علیه تابعین چه کشوری، در چه سرزمینی و مستند به چه قانونی انجام شده بود؛ دادگاه آنقدر این جرایم را بزرگ و غیرقابل چشمپوشی میدانست که خود را صالح به رسیدگی آنها میدید و از اصل حاکمیت دولتها در رسیدگی به جرایم مربوط به تابعین و سرزمین خودشان چشمپوشی کرد. قضات دادگاه نورنبرگ حتی یکی دیگر از اصول مهم حقوقی یعنی «عطف بماسبق نشدن» قوانین زیر پا گذاشتند و عمل به قوانینی را که به تازگی خود وضع کرده بودند نسبت به گذشته نیز الزامی فرض کردند.[7]
باری، بعد از جنگ جهانی اول، پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان کسی را بخاطر عمل به قانون کشورش مجازات کرد توسط قضات دادگاه نورنبرگ باعث روشن شدن زوایای تاریکی از دنیای حقوق شد. دادرسان نورنبرگ با بر شمردن عناوینی از جرایم، تحت عنوان جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت راه را بر کسانی که مهمترین حقوق بشر را تحت عنوان عمل به قانون کشورشان زیر پا میگذارند بستند و اعلام کردند هیچ شخص حقیقی یا حقوقی نمیتواند به هیچ بهانهای علیه بشریت جنایتی انجام دهد حتی اگر قانون کشورش به او اجازه این کار را بدهد.
[1] وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا و فرانکلین روزولت رئیسجمهور آمریکا مخالف محاکمه بودند: «هر رهبر نازی که به اسارت درآید باید بدون نیاز به مراجعه به مقامات بالاتر تیرباران شود». اما روسها طرفدار ایده محاکمة علنی بودند. نمایندگان استالین، رهبر اتحاد شوروی، خواستار این بودند که بدون محاکمه هیچ اعدامی نباید صورت گیرد.
[2]» It would be a greater catastrophe to acquit these organizations than it would be to acquit the entire twenty-two individual defendants in the box«. The Trial of the Germans (P. 553)
[3] محاکمات نورنبرگ جان داونپورت ترجمه مهدی حقیقت خواه.
[4]» I am happy to know that I have done my duty to my people, my duty as a German, as a National Socialist, as a loyal follower of my Führer. I do not regret anything«. The Nuremberg War Crimes Trial, 1945-46: A Documentary History, P 223.
[5] Justice at Nuremberg, p 18.
[6] »It may be said that many of the documents which have been referred to were in Hitler’s name, and that the orders were Hitler’s orders, and that these men were mere instruments of Hitler’s will. But they were the instruments without which Hitler’s will could not be carried out; and they were more than that. These men were no mere willing tools, although they would be guilty enough if that had been their role. They are the men whose support had built Hitler up into the position of power he occupied; these are the men whose initiative and planning often conceived and certainly made possible the acts of aggression done in Hitler’s name; and these are the men who enabled Hitler to build up the Army, the Navy, the Air Force, the war economy, the political philosophy, by which these treacherous attacks were carried out, and by which he was able to lead his fanatical followers into peaceful countries to murder, to loot, and to destroy. They are the men whose cooperation and support made the Nazi Government of Germany possible:« The Nuremberg War Crimes Trial, 1945-46: A Documentary History, P 87.
[7] عطف بماسبق نشدن قوانین به این معنی است که قانون از زمان تصویب به بعد از است که برای تابعین خود الزام آور میشود؛ که اگر اینگونه نبود، یعنی افراد بخاطر قوانینی که بعداً تصویب شده است مجازات میشدند، هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که عملی که امروز انجام میدهد در آینده جرم است و چه مجازاتی دارد و این خلاف عدالت محسوب میشود.
سعید ممتاز، دانشجوی دکتری حقوق عمومی از دانشگاه تهران و پژوهشگر است و مطالب ایشان در باشگاه اندیشه در همین حوزه منتشر میشود.